آیا اخلاق مطلق است یا نسبی؟
قبل از هر چیز لازم است توضیح داده شود که نسبیت در اخلاق چه معنا است. نسبی در برابر مطلق است. برخی می گویند: اخلاق و ارزش های اخلاقی مانند: (عدل خوب است)، (احسان به پدر و مادر خوب است)، ظلم و ستم به دیگران بد است)، اصولی ثابت،عام و همگانی می باشند که از عوامل اجتماعی و روان شناختی به دست نمی آید و دگرگون نمی شود و از هر جهت اطلاق دارد. اخلاق با چنین شاخصه ای مطلق است. برخی می گویند: اخلاق و ارزش های اخلاقی هیچ اعتبار کلی و واقعیت و ریشة ثابتی ندارد. اعتبار همة اصول اخلاقی به فرهنگ، گزینش فردی، زمان، مکان و ... بر می گردد. اخلاق با چنین شاخصه ای نسبی است. از آیات و روایات به خوبی به دست می آید که اخلاق از اصول ثابت، عام و فراگیر و همگانی بهره مند است. قران کریم می گوید: (وَ لَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ؛[1] خداوند ایمان را محبوب قلب های شما قرار داد و کفر و فسق و گناه را مورد کراهت و نفرت طبیعت شما ساخت). از تعبیر (فی قلوبکم) به خوبی فهمیده می شود که اخلاق و ارزش های اخلاقی به صورت ثابت و همگانی در عمق جان آدمیان ریشه دارد. فطری بودن دین که در بعضی آیات آمده، بیانگر اصول ثابت در جان انسان ها است. نیز فرمود: (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَنِ وَإِیتَآیِ ذِی الْقُرْبَی‌ وَیَنْهَی‌ عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ‌؛ همانا خداوند (مردم را) به عدل و احسان و دادن (حق) خویشاوندان، فرمان می‌دهد و از کارهای زشت و ناپسند و تجاوز، نهی می‌فرماید او شما را موعظه می‌کند باشد که متذکر شوید. ).[2] در این آیه از (عدل)، (احسان) و (ادای حق خویشاوندان) به عنوان امور ارزشی و اخلاقی و از (فحشا)، (منکر) و (بغی) به عنوان امور ضد ارزشی و زشت یاد شده است. در جای دیگر فرمود: (قُل لَّا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَالطَّیِّبُ؛[3] ناپاک و پاک مساوی نیستند). نیز فرمود: (وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَئِثَ؛[4] طیبات را برای آنان حلال و خبائث را حرام می کند). آدمی امور طیّب و پاکیزه را می پسندد و این ها را خوب و ارزش می داند و اسلام این ها را حلال و یا واجب نموده است. در برابر آن امور ناپاک و خبیث را زشت می‌شمارد و اسلام آن‌ها را حرام نموده است. امام صادق(ع) فرمود: (فبالعقل عرف العبادُ خالقهم ... و عرفو به الحسن من القبیح؛[5] بندگان در پرتو عقل، آفریدگار خویش را می شناسند ... و توسط عقل، نیک را از زشت باز می‌شناسند). پس عقل خوبی ها و بدی ها را خوب درک می کند، مانند عدل خوب است و ظلم و ستم بد است. این ها اصولی ثابت، عام و همگانی هستند. شاید این سوال پیش آید که اگر احکام اخلاقی مطلق است، چرا در برخی موارد استثنا وجود دارد، همانند دروغ مصلحت آمیز؟ استثنا دلیل آن است که اخلاق مطلق نیست، بلکه با توجه به شرایط و موقعیت دگرگون می شود، و این یعنی نسبی بودن اخلاق؟ اگر موضوع اخلاق را رفتار بدانیم، در این صورت می گوییم: اخلاق نسبی است و چهره های کارهای اخلاقی با موقعیت ها دگرگون می شود (لیکن این نسبیت غیر از نسبیتی است که معنایش بیان شد). اما اگر موضوع اخلاق را رفتار آدمی ندانیم، بلکه ملکات نفسانی انسان در درون یا یک یا چند عنوان انتزاعی و کلی مانند عدل،‌ احسان و ظلم را موضوع اخلاق دانستیم، در این صورت اخلاق مطلق است و عنوان‌های اخلاقی همیشه بار اخلاقی مثبت یا منفی خویش را حفظ می کنند و دگرگون نمی گردند. توضیح: در مورد نسبی بودن اخلاق دو معنا وجود دارد: 1- اصل ارزشی و ضد ارزشی ثابتی وجود ندارد؛ خوبی و بدی به پسند و عدم پسند فرد یا جامعه وابسته است. 2-رفتارها و کارهای اخلاقی با توجه به موقعیت ها و تغییر عناوین دگرگون می‌‌شود. نسبیت به معنای اوّل نادرست است؛ یعنی نمی توان پذیرفت که ارزش های اخلاقی از اصولی ثابت و کلی محروم است. اما نسبیت به معنای دوم درست و قابل قبول است. چون کارهای اخلاقی همیشه به یک منوال نیست. گاهی راست گفتن ارزش اخلاقی دارد و گاهی دروغ (دروغ مصلحت آمیز). علت این که در جایی دروغ مصلحت آمیز روا است، و راست گفتن روا نیست، این است که: اوّلاً: در موردی که راست گفتن موجب قتل و خرونریزی بی گناهی شود، این عمل تحت دو عنوان قرار می گیرد، یکی عنوان اوّلی که راست گفتن باشد، و دیگر عنوان ثانوی که کمک و یاری بر قتل و خونریزی فرد بی گناه است. این کار از جهت عنوان اوّلی خوب است ولی از جهت عنوان ثانوی بد است. امّا چون جهت عنوان ثانوی که مفسده دارد، قوی تر است، عقل حکم می کند که از آن اجتناب شود. در این صورت به جای راست گفتن، دروغ مصلحت آمیز بگوید تا جان بی گناهی را نجات دهد. ثانیاً: موضوع حُسن اخلاقی، راستگویی به طور مطلق نیست، بلکه راست گفتن، فعل خارجی است و این فعل خارجی مستقیماً فعل اخلاقی نیست. راستگویی از آن جهت که مصداق یک عنوان انتزاعی و کلی مثلاً عدالت است، موضوع حُسن اخلاقی است. از این جهت که مصالح جامعه و انسان ها در گرو راست گفتن است، فعل اخلاقی و خوب است. پس علت خوب و اخلاقی بودن راستگویی، این است که نفع و مصلحت جامعه به آن وابسته است. حال با توجه به این علت، اگر در جایی راست گفتن به جهت موقعیتش مصلحت نداشته باشد، مثلاً دیگر مصداق عدالت نباشد، یعنی آن عنوان کلی بر این عمل صدق نکند، بلکه اگر مصلحت جامعه و جان انسان ها در دروغ گفتن باشد، عقل به شایستگی آن حکم می کند. به همین جهت گفته اند: دروغ مصلحت آمیز بِه زِ راست فتنه انگیز.[6] با توجه به این سخن می گوییم: مفاهیمی مانند ظلم، عدل، احسان و نیکی به پدر و مادر، مفاهیم اخلاقی مطلق ا ند، ولی مفاهیمی مانند راست گفتن و دروغ گفتن چون که به صورت مستقیم مفاهیم اخلاقی نیستند، در این ها اطلاق معنا ندارد. شهید مطهری در این باره می گوید: (عدالت یک حکم مطلق است در روح انسان که خوب است وظلم یک حکم مطلق است در روح انسان که بد است. امّا (راستی) یک حکم مطلق نیست، بلکه تابع فلسفة‌ خودش است و گاهی (راستی) فلسفه خودش را از دست می دهد).[7] بنابراین معنا بعضی از مفاهیم اخلاقی مانند عدل و ظلم به طور مطلق و ثابت، خوب و بد هستند و بعضی دیگر مانند راست و دروغ نسبی اند، اما نسبی بودن آن ها نه به این معنا است که در یک فرهنگ خاص و با توجه به خواسته های شخص تغییر کنند، بلکه به این معنا می باشد که اگر در قالب یکی از آن مفاهیم ثابت دریابد، همیشه خوب و بد می شوند، مثلاً راستگویی چون طبق عدالت است (عدل هر چیز را در جای خود قراردادن) خوب است، اما اگر راست گفتن به صورت یک رفتار و فعل خارجی، مصداق عدالت نباشد، بلکه تحت عنوان دیگری قرار گیرد، مثلاً ظلم باشد، یا انسان بی گناهی را به کشتن دادن باشد، این فعل خارجی بد است. استاد مطهری بین اخلاق و رفتار فرق قائل است و اخلاق را ثابت و رفتار را متغیر می داند مثلاً عفاف همه وقت خوب است و تغییر نمی کند و به عنوان فعل اخلاقی پسندیده است، اما گاهی زنی مجبور می شود به طبیب مرد رجوع کند. لمس و نگاه کردن بدن زن برای نا محرم یک فعل خلاف عفت است اما در این شرایط برای او غیر اخلاقی نیست. این رفتار و فعل است که تغییر کرده است یا مثلاً راست گویی همیشه به عنوان یک خُلق پسندیده مطرح است ولی گاهی ضرورت اقتضا می کند به خاطر مصلحت دروغ گفته شود. در این صورت نمی گوییم دروغ گویی جای راست گویی را گرفته، بلکه می گوییم با این که راست گویی خُلق پسندیده ای است اما به حکم ضرورت از آن دست برداشته ایم. پس رفتار ما عوض شده است نه اخلاق. وجود پاره ای از موارد که حکم استثنا را دارد دلیل بر نسبیت اخلاق نیست. خیلی فرق است بین این که بگوییم بشر در هر عصری یک جور باید باشد غیر از جوری که در عصر دیگر باید باشد و در هر منطقه ای یک جور باید باشد غیر از جوری که در منطقه دیگر باید باشد و این که بگوییم انسان می تواند آن چنان شخصیت عالی داشته باشد که در همه جا یک جور باشد ولی مظاهر رفتارش در زمان ها و شرایط مختلف متفاوت باشد.[8] اصول اخلاقی چون ریشه در فطرت و سرشت انسانی دارند و سرشت انسان ها با هم یکسان است ، پس آن اصول نیز برای همه انسان ها و در همه دوره ها یکسان بوده و عام و همگانی هستند. به عبارت دیگر، سرشت انسان ها و آن چیزی که سعادت و کمال انسانی است ، برای همه انسان ها یکی است. چون همه انسان ها از یک نوع سرشت و ماهیت برخوردار هستند و همان گونه که برای جسم انسان ها یک سلسله امور مفید اند و یک دسته از چیزها مضر ، برای جان انسان ها در همه زمان ها و همه دوره ها و مکان ها ، یک سلسه امور مفید و امور دیگر مضر هستند و این همان مطلق بو.دن ارزش های اخلاقی است. نسبیت در اخلاق پبامد هایی دارد که نمی توان به آن ها ملتزم شد که مهم ترین آن ها عبارتند از: 1 - با قبول نسبی بودن اخلاق نمی‌توانیم یک طرح اخلاقی برای همه بشر آن هم‌ در همه زمان‌ها ارایه کنیم و هر طرح اخلاقی از طرف هر مکتبی اعم از اسلام وغیر اسلام عرضه شود ، باید محدود به منطقه خاص و زمان خاص و شرایط مخصوص باشد و طبعا در جای دیگر باید چیز دیگری به جای آن حکومت‌کند [9] 2 - علاوه بر این نسبیت در تربیت تاثیر دارد.استاد مطهری می گوید: اگر اخلاق نسبی باشد دیگر نمی‌توانیم اصول ثابت و یکنواخت‌برای تربیت‌پیشنهاد کنیم.[10] 3 - ‌با قبول نسبیت اخلاق، دیگر اخلاق از جنبه اخلاقی بودن خارج‌شده و به صورت یک سلسله آداب در می‌آید، نه آن امر مقدسی که واقعافضیلت و خیر است [11] . 4- نسبیت اخلاق با جاودانگی و جهان شمول بودن دین سازگار نیست.   [1]. حجرات (49) آیه‌7. [2]. نحل (16) آیة 90. [3]. مائده (5) آیة 100. [4]. اعراف (7) آیة ‌157. [5]5. کلینی، کافی (اصول)، ج 1، ص 29. [6]. اقتباس از کتاب فلسفه اخلاق، محمد تقی مصباح، ص 184 – 194. [7]. استاد مطهری فلسفة اخلاق، ص 92. [8]. استاد مطهری تعلیم و تربیت در اسلام،‌ ص 151 - 160، با تلخیص. [9]. تعلیم و تربیت در اسلام، ص 158. [10] . همان، ص 119. [11]. فطرت: ، چاپ دوم، 1372، صص 527-530.
عنوان سوال:

آیا اخلاق مطلق است یا نسبی؟


پاسخ:

قبل از هر چیز لازم است توضیح داده شود که نسبیت در اخلاق چه معنا است.
نسبی در برابر مطلق است. برخی می گویند: اخلاق و ارزش های اخلاقی مانند: (عدل خوب است)، (احسان به پدر و مادر خوب است)، ظلم و ستم به دیگران بد است)، اصولی ثابت،عام و همگانی می باشند که از عوامل اجتماعی و روان شناختی به دست نمی آید و دگرگون نمی شود و از هر جهت اطلاق دارد. اخلاق با چنین شاخصه ای مطلق است.
برخی می گویند: اخلاق و ارزش های اخلاقی هیچ اعتبار کلی و واقعیت و ریشة ثابتی ندارد. اعتبار همة اصول اخلاقی به فرهنگ، گزینش فردی، زمان، مکان و ... بر می گردد. اخلاق با چنین شاخصه ای نسبی است.
از آیات و روایات به خوبی به دست می آید که اخلاق از اصول ثابت، عام و فراگیر و همگانی بهره مند است. قران کریم می گوید: (وَ لَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ؛[1] خداوند ایمان را محبوب قلب های شما قرار داد و کفر و فسق و گناه را مورد کراهت و نفرت طبیعت شما ساخت).
از تعبیر (فی قلوبکم) به خوبی فهمیده می شود که اخلاق و ارزش های اخلاقی به صورت ثابت و همگانی در عمق جان آدمیان ریشه دارد. فطری بودن دین که در بعضی آیات آمده، بیانگر اصول ثابت در جان انسان ها است.
نیز فرمود: (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَنِ وَإِیتَآیِ ذِی الْقُرْبَی‌ وَیَنْهَی‌ عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ‌؛ همانا خداوند (مردم را) به عدل و احسان و دادن (حق) خویشاوندان، فرمان می‌دهد و از کارهای زشت و ناپسند و تجاوز، نهی می‌فرماید او شما را موعظه می‌کند باشد که متذکر شوید. ).[2]
در این آیه از (عدل)، (احسان) و (ادای حق خویشاوندان) به عنوان امور ارزشی و اخلاقی و از (فحشا)، (منکر) و (بغی) به عنوان امور ضد ارزشی و زشت یاد شده است.
در جای دیگر فرمود: (قُل لَّا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَالطَّیِّبُ؛[3] ناپاک و پاک مساوی نیستند).
نیز فرمود: (وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَئِثَ؛[4] طیبات را برای آنان حلال و خبائث را حرام می کند).
آدمی امور طیّب و پاکیزه را می پسندد و این ها را خوب و ارزش می داند و اسلام این ها را حلال و یا واجب نموده است. در برابر آن امور ناپاک و خبیث را زشت می‌شمارد و اسلام آن‌ها را حرام نموده است.
امام صادق(ع) فرمود: (فبالعقل عرف العبادُ خالقهم ... و عرفو به الحسن من القبیح؛[5] بندگان در پرتو عقل، آفریدگار خویش را می شناسند ... و توسط عقل، نیک را از زشت باز می‌شناسند). پس عقل خوبی ها و بدی ها را خوب درک می کند، مانند عدل خوب است و ظلم و ستم بد است. این ها اصولی ثابت، عام و همگانی هستند.
شاید این سوال پیش آید که اگر احکام اخلاقی مطلق است، چرا در برخی موارد استثنا وجود دارد، همانند دروغ مصلحت آمیز؟ استثنا دلیل آن است که اخلاق مطلق نیست، بلکه با توجه به شرایط و موقعیت دگرگون می شود، و این یعنی نسبی بودن اخلاق؟
اگر موضوع اخلاق را رفتار بدانیم، در این صورت می گوییم: اخلاق نسبی است و چهره های کارهای اخلاقی با موقعیت ها دگرگون می شود (لیکن این نسبیت غیر از نسبیتی است که معنایش بیان شد). اما اگر موضوع اخلاق را رفتار آدمی ندانیم، بلکه ملکات نفسانی انسان در درون یا یک یا چند عنوان انتزاعی و کلی مانند عدل،‌ احسان و ظلم را موضوع اخلاق دانستیم، در این صورت اخلاق مطلق است و عنوان‌های اخلاقی همیشه بار اخلاقی مثبت یا منفی خویش را حفظ می کنند و دگرگون نمی گردند.

توضیح: در مورد نسبی بودن اخلاق دو معنا وجود دارد:

1- اصل ارزشی و ضد ارزشی ثابتی وجود ندارد؛ خوبی و بدی به پسند و عدم پسند فرد یا جامعه وابسته است.
2-رفتارها و کارهای اخلاقی با توجه به موقعیت ها و تغییر عناوین دگرگون می‌‌شود.
نسبیت به معنای اوّل نادرست است؛ یعنی نمی توان پذیرفت که ارزش های اخلاقی از اصولی ثابت و کلی محروم است.
اما نسبیت به معنای دوم درست و قابل قبول است. چون کارهای اخلاقی همیشه به یک منوال نیست. گاهی راست گفتن ارزش اخلاقی دارد و گاهی دروغ (دروغ مصلحت آمیز).
علت این که در جایی دروغ مصلحت آمیز روا است، و راست گفتن روا نیست، این است که:
اوّلاً: در موردی که راست گفتن موجب قتل و خرونریزی بی گناهی شود، این عمل تحت دو عنوان قرار می گیرد، یکی عنوان اوّلی که راست گفتن باشد، و دیگر عنوان ثانوی که کمک و یاری بر قتل و خونریزی فرد بی گناه است. این کار از جهت عنوان اوّلی خوب است ولی از جهت عنوان ثانوی بد است. امّا چون جهت عنوان ثانوی که مفسده دارد، قوی تر است، عقل حکم می کند که از آن اجتناب شود. در این صورت به جای راست گفتن، دروغ مصلحت آمیز بگوید تا جان بی گناهی را نجات دهد.
ثانیاً: موضوع حُسن اخلاقی، راستگویی به طور مطلق نیست، بلکه راست گفتن، فعل خارجی است و این فعل خارجی مستقیماً فعل اخلاقی نیست. راستگویی از آن جهت که مصداق یک عنوان انتزاعی و کلی مثلاً عدالت است، موضوع حُسن اخلاقی است. از این جهت که مصالح جامعه و انسان ها در گرو راست گفتن است، فعل اخلاقی و خوب است.
پس علت خوب و اخلاقی بودن راستگویی، این است که نفع و مصلحت جامعه به آن وابسته است.

حال با توجه به این علت، اگر در جایی راست گفتن به جهت موقعیتش مصلحت نداشته باشد، مثلاً دیگر مصداق عدالت نباشد، یعنی آن عنوان کلی بر این عمل صدق نکند، بلکه اگر مصلحت جامعه و جان انسان ها در دروغ گفتن باشد، عقل به شایستگی آن حکم می کند. به همین جهت گفته اند: دروغ مصلحت آمیز بِه زِ راست فتنه انگیز.[6]
با توجه به این سخن می گوییم: مفاهیمی مانند ظلم، عدل، احسان و نیکی به پدر و مادر، مفاهیم اخلاقی مطلق ا ند، ولی مفاهیمی مانند راست گفتن و دروغ گفتن چون که به صورت مستقیم مفاهیم اخلاقی نیستند، در این ها اطلاق معنا ندارد.
شهید مطهری در این باره می گوید: (عدالت یک حکم مطلق است در روح انسان که خوب است وظلم یک حکم مطلق است در روح انسان که بد است. امّا (راستی) یک حکم مطلق نیست، بلکه تابع فلسفة‌ خودش است و گاهی (راستی) فلسفه خودش را از دست می دهد).[7]
بنابراین معنا بعضی از مفاهیم اخلاقی مانند عدل و ظلم به طور مطلق و ثابت، خوب و بد هستند و بعضی دیگر مانند راست و دروغ نسبی اند، اما نسبی بودن آن ها نه به این معنا است که در یک فرهنگ خاص و با توجه به خواسته های شخص تغییر کنند، بلکه به این معنا می باشد که اگر در قالب یکی از آن مفاهیم ثابت دریابد، همیشه خوب و بد می شوند، مثلاً راستگویی چون طبق عدالت است (عدل هر چیز را در جای خود قراردادن) خوب است، اما اگر راست گفتن به صورت یک رفتار و فعل خارجی، مصداق عدالت نباشد، بلکه تحت عنوان دیگری قرار گیرد، مثلاً ظلم باشد، یا انسان بی گناهی را به کشتن دادن باشد، این فعل خارجی بد است.
استاد مطهری بین اخلاق و رفتار فرق قائل است و اخلاق را ثابت و رفتار را متغیر می داند مثلاً عفاف همه وقت خوب است و تغییر نمی کند و به عنوان فعل اخلاقی پسندیده است، اما گاهی زنی مجبور می شود به طبیب مرد رجوع کند. لمس و نگاه کردن بدن زن برای نا محرم یک فعل خلاف عفت است اما در این شرایط برای او غیر اخلاقی نیست. این رفتار و فعل است که تغییر کرده است یا مثلاً راست گویی همیشه به عنوان یک خُلق پسندیده مطرح است ولی گاهی ضرورت اقتضا می کند به خاطر مصلحت دروغ گفته شود. در این صورت نمی گوییم دروغ گویی جای راست گویی را گرفته، بلکه می گوییم با این که راست گویی خُلق پسندیده ای است اما به حکم ضرورت از آن دست برداشته ایم. پس رفتار ما عوض شده است نه اخلاق. وجود پاره ای از موارد که حکم استثنا را دارد دلیل بر نسبیت اخلاق نیست. خیلی فرق است بین این که بگوییم بشر در هر عصری یک جور باید باشد غیر از جوری که در عصر دیگر باید باشد و در هر منطقه ای یک جور باید باشد غیر از جوری که در منطقه دیگر باید باشد و این که بگوییم انسان می تواند آن چنان شخصیت عالی داشته باشد که در همه جا یک جور باشد ولی مظاهر رفتارش در زمان ها و شرایط مختلف متفاوت باشد.[8]
اصول اخلاقی چون ریشه در فطرت و سرشت انسانی دارند و سرشت انسان ها با هم یکسان است ، پس آن اصول نیز برای همه انسان ها و در همه دوره ها یکسان بوده و عام و همگانی هستند.
به عبارت دیگر، سرشت انسان ها و آن چیزی که سعادت و کمال انسانی است ، برای همه انسان ها یکی است.
چون همه انسان ها از یک نوع سرشت و ماهیت برخوردار هستند و همان گونه که برای جسم انسان ها یک سلسله امور مفید اند و یک دسته از چیزها مضر ، برای جان انسان ها در همه زمان ها و همه دوره ها و مکان ها ، یک سلسه امور مفید و امور دیگر مضر هستند و این همان مطلق بو.دن ارزش های اخلاقی است.

نسبیت در اخلاق پبامد هایی دارد که نمی توان به آن ها ملتزم شد که مهم ترین آن ها عبارتند از:
1 - با قبول نسبی بودن اخلاق نمی‌توانیم یک طرح اخلاقی برای همه بشر آن هم‌ در همه زمان‌ها ارایه کنیم و هر طرح اخلاقی از طرف هر مکتبی اعم از اسلام وغیر اسلام عرضه شود ، باید محدود به منطقه خاص و زمان خاص و شرایط مخصوص باشد و طبعا در جای دیگر باید چیز دیگری به جای آن حکومت‌کند [9]
2 - علاوه بر این نسبیت در تربیت تاثیر دارد.استاد مطهری می گوید:
اگر اخلاق نسبی باشد دیگر نمی‌توانیم اصول ثابت و یکنواخت‌برای تربیت‌پیشنهاد کنیم.[10]
3 - ‌با قبول نسبیت اخلاق، دیگر اخلاق از جنبه اخلاقی بودن خارج‌شده و به صورت یک سلسله آداب در می‌آید، نه آن امر مقدسی که واقعافضیلت و خیر است [11] .
4- نسبیت اخلاق با جاودانگی و جهان شمول بودن دین سازگار نیست.
 

[1]. حجرات (49) آیه‌7.
[2]. نحل (16) آیة 90.
[3]. مائده (5) آیة 100.
[4]. اعراف (7) آیة ‌157.
[5]5. کلینی، کافی (اصول)، ج 1، ص 29.
[6]. اقتباس از کتاب فلسفه اخلاق، محمد تقی مصباح، ص 184 – 194.
[7]. استاد مطهری فلسفة اخلاق، ص 92.
[8]. استاد مطهری تعلیم و تربیت در اسلام،‌ ص 151 - 160، با تلخیص.
[9]. تعلیم و تربیت در اسلام، ص 158.
[10] . همان، ص 119.
[11]. فطرت: ، چاپ دوم، 1372، صص 527-530.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین