تاریخچه کوتاهی از زندگی امام حسین علیه السلام را بیان کنید؟
ابو عبد الله حسین بن علی بن ابی طالب(ع)، امام سوم از ائمه اثنی عشر(ع) و پنجمین معصوم از چهارده معصوم(ع)است .فرزند دوم علی بن ابی طالب(ع) و حضرت فاطمه(ع) در سوم شعبان سال چهارم هجری در مدینه منوره به دنیا آمد. مدت حملش را شش ماه و ده روز نوشته ‌اند. تفاوت سن او با برادر بزرگترش امام حسن(ع) کمتر از یک سال بود. پیامبر اکرم(ص) او را پسر و پاره تن خود، گل خوش بوی خویش و سید جوانان اهل بهشت خواند. او را بر دوش خود سوار می‌ کرد و به سینه خود می‌ چسبانید و دهان و گلوی او را می‌ بوسید و محبوبترین انسانها نزد اهل آسمانهایش معرفی می‌ کرد. ائمه اهل سنت به اسناد متعدد روایت کرده‌ اند که رسول الله(ص) از شهادت و مشهد امام حسین(ع) خبر داد و نصرت او را واجب و قاتلانش را لعنت کرد.[1] حسین (ع) را از خود و خود را از حسین دانسته و فرمود: (خدایا دوست بدار هر که حسین را دوست بدارد.)[2] عمر شریفش، 57 سال بود که 7 سال آن در آغوش رسول اللّه(ص)، 30 سال در زمان امامت پدر و بقیه را در صحبت برادر یا در مقام امامت بود. کنیه‌ اش ابوعبدالله و مشهورترین لقب پس از شهادتش سید الشهداء می ‌باشد. از او شش پسر و سه دختر به وجود آمدند که سه پسرش در کربلا شهید شدند و یکی از پسرانش علی اوسط زین العابدین(ع) امام چهارم شیعیان است. قیام آن حضرت بر ضد یزید بن معاویه و امتناع از بیعت با یزید، که او را به هیچ وجه شایسته خلافت مسلمین نمی‌ دانست و مقاومت بی‌ مانند او و یارانش در برابر سپاه یزید و سر فرود نیاوردن او به ننگ تسلیم و استقبال او از شهادت در راه عقیده خود و در راه اسلام، برنامه حکومت آل ابی‌ سفیان را که انقراض اسلام و باز گردانیدن آثار جاهلیت بود نابود کرد و او را از برجسته ‌ترین چهره‌ های دینی و سیاسی تاریخ اسلام نمود. ماربین فیلسوف آلمانی در کتاب سیاست اسلامی می گوید: (تاریخ کسی را سراغ ندارد که خود و عزیزترین کسان خود را برای احقاق حق به کام مرگ فرستد جز حسین کبیر آن یگانه مردی که دانست چگونه دولت عظیم و وسیع بنی امیه را متلاشی کند و ارکان سلطنت ایشان را فرو ریزد.حادثه طف سرّ بقای اسلام و موجب درخشندگی و تداوم تاریخ این شریعت مقدس گردیده است.) بنا به اخبار و روایات موجود امام حسین(ع) پس از وفات برادرش تا زمانی که معاویه زنده بود، در ظاهر مخالفتی با معاویه نکرد زیرا بر حسب ظاهر و بنا بر مصلحت با معاویه بیعت کرده بود و این بیعت اگر چه به معنی شناختن او به عنوان خلیفه مسلمین نبود اما به این معنی بود که امام در ظاهر مخالفتی با او ندارد و نمی ‌خواهد بر ضد او قیام کند.  امام این بیعت ظاهری و صوری را نمی‌ خواست نقض کند و آن را به صلاح امت نمی‌ دانست. هنگامی که معاویه در سال 56 ه.ق. تصمیم گرفت که پسرش یزید را جانشین خود سازد و در زمان حیات خود برای او از مردم بیعت بگیرد تا مخالفی برایش نماند، از جمله کسانی که بیعت ایشان بسیار مهم شمرده می‌ شد، امام حسین(ع) و عبد الله بن زبیر و عبد اللّه بن عمر بودند. این اشخاص در موقعیتی قرار داشتند که محل توجه عموم و در نظر عامه شایسته وصول به مقام خلافت بودند. هیچ یک از این سه تن از پیشنهاد معاویه برای بیعت با یزید استقبال نکردند و به همین جهت معاویه در سفری که به مکه و مدینه نمود ابتدا روی خوشی به ایشان نشان نداد اما بعد در ظاهر ایشان را بگرمی پذیرفت و در باطن تهدید کرد که اگر در هنگام اعلام جانشینی یزید اظهار مخالفت کنند کشته خواهند شد. با این تهدید این سه تن خاموش ماندند بی ‌آنکه اظهار موافقت یا مخالفتی کرده باشند. معاویه در سال شصت هجری از دنیا رفت و پسرش یزید تصمیم گرفت که از این سه تن که در نظر مردم مدعیان خلافت بودند برای خلافت خود بیعت بگیرد و به ولید بن عتبة بن ابی سفیان حاکم مدینه نوشت تا به زور از این سه تن بیعت بگیرد. ولید نتوانست از ایشان بیعت بگیرد و امام تصمیم گرفتند که از مدینه بیرون بروند و به مکه بروند به گفته طبری امام حسین(ع) شب یکشنبه دو روز مانده به آخر ماه رجب سال شصت هجری از مدینه بیرون شد و بسوی مکه به راه افتاد. فرزندان و برادران و اولاد برادران و تمام اهل بیتش با او همراهی کردند بجز محمد حنفیه که در مدینه ماند. جماعتی از شیعیان و هواخواهان حضرت علی(ع) در کوفه پس از شنیدن خبر مرگ معاویه در منزل سلیمان بن صرد خزاعی گرد آمدند و نامه‌ ای به امام حسین(ع) نوشتند که در آن پس از اظهار خوشحالی از مرگ معاویه اظهار داشتند که امامی ندارند و منتظر قدوم او به کوفه هستند تا شاید خداوند به وسیله او مردم را به دور حق جمع کند.پس از این نامه، نامه‌های دیگری هم نوشتند و رسولانی فرستادند و امام را به حرکت به سوی کوفه ترغیب کردند. امام حسین(ع) در پاسخ نامه‌ های ایشان نامه‌ ای نوشت و پسر عم خود مسلم بن عقیل را فرستاد تا از وضع کوفه و احوال مردم آگاهی دهد و اگر اوضاع را مطابق نامه‌ ها و پیغام هایشان یافت او را خبر دهد تا او نیز بسوی ایشان حرکت کند. چون مسلم بن عقیل به کوفه رسید، مردم زیادی در ابتدا با او بیعت کردند و والی کوفه از طرف یزید که نعمان بن بشیر نام داشت بر او سخت نگرفت. مسلم به امام حسین(ع) نامه نوشت و گفت که هر چه زودتر به سمت کوفه حرکت کند. هواداران بنی امیه نامه ‌ای به یزید نوشتند و او را از ضعف و سستی نعمان بن بشیر در برابر مسلم و اتباع او آگاهی دادند. یزید پس از مشورت با سرجون که از موالی معاویه بود، عبید اللّه بن زیاد والی بصره را مأمور کوفه کرد و دستور داد که مسلم را تعقیب کند تا آنکه یا او را از شهر بیرون کند و یا به قتلش برساند.  عبیدالله بن زیاد بی درنگ روانه کوفه گردید و به تنهایی وارد آن شهر شد و زمام حکومت را به دست گرفت و مردم را با وعده و وعید به خود جلب کرد. مسلم سرانجام در روز هشتم یا نهم ذی الحجه سال شصت در کوفه خروج کرد و دار الاماره را محاصره کرد. اما اشراف کوفه و رؤسای قبایل که دل با عبید الله داشتند، افراد طوایف خود را از پیروی از مسلم بر حذر داشتند و در این کار موفق شدند، چنانکه مسلم تنها ماند و به تفصیلی که در کتب تاریخ مذکور است گرفتار و کشته شد.  امام حسین(ع) پیش از آنکه از خبر قتل مسلم آگاه گردد عازم خروج از مکه و حرکت به سوی کوفه گردید. عده ‌ای از بزرگان قوم از جمله عبد اللّه بن عباس او را اندرز دادند که در مکه بماند و به کوفه که مردم آن قابل اطمینان نیستند نرود و حتی عبد اللّه بن عباس پیشنهاد کرد که بجای کوفه به یمن برود و از آنجا داعیان و مبلغان خود را به اطراف بفرستد ولی امام هیچ یک از این پیشنهادها را نپذیرفت و در حرکت بسوی کوفه جازم و مصمم ماند. ابن زیاد پس از قتل مسلم(ع) مرزهای عراق را با حجاز بست و فرستاده‌ های دیگر امام را در کوفه گرفت و کشت و سپاهی را برای گرفتن و کشتن امام حسین(ع) و اصحاب او آماده ساخت.چون خبر شهادت مسلم(ع) و سایر فرستادگان در راه کوفه به گوش امام رسید روی به همراهان خود کرد و فرمود تا هر که می‌ خواهد برگردد و او ایشان را از عهد و میثاقی که با او بسته بودند آزاد می‌کند.  بسیاری از همراهان او پراکنده شدند و فقط یاران و اهل بیت او که از مکه با او همراه بودند باقی ماندند. در بطن عقبه، مردی عرب به او رسید و او را سوگند داد که برگردد زیرا این راهی که میرود بسوی شمشیرها و سر نیزه ‌ها است. اگر مردمی که به او نامه نوشته بودند راه را برای او باز می‌ کردند و امر را برای او آماده می‌ ساختند رفتن او وجهی داشت اما اکنون که این وضع پیش آمده است رفتن او صلاح نیست. حضرت در پاسخ فرمود: (آنچه تو گفتی بر من پوشیده نیست ولی کسی نمی‌ تواند بر امر خدا غالب شود). آنگاه از آن محل دور شد. در منزلی به نام (شراف)، حر بن یزید ریاحی با هزار نفر از سوی حصین بن نمیر تمیمی که مأمور حفاظت مرزهای عراق بود رسید و گفت مأمور است تا او را پیش عبید اللّه بن زیاد ببرد. بعد چهار تن از کوفه رسیدند و خبر آوردند که اشراف کوفه با گرفتن پول و رشوه به مخالفت با امام و موافقت با یزید برخاسته‌ اند و مردم دیگر اگر چه دلهایشان با امام حسین(ع)است اما شمشیرهایشان بسوی او آخته است. نیز خبر آوردند که قیس بن مسهر فرستاده امام به قتل رسیده است. و در روزهای بعد  قاصدی از ابن زیاد رسید که امام حسین(ع) را در تنگنا بگذارد و او را در فضایی باز که حصن و پناهگاه و آب نداشته باشد فرود بیاورد تا امر بعدی او برسد. امام بناچار روز پنجشنبه دوم محرم سال شصت و یک هجری در محلی به نام کربلا فرود آمد و فردای آن روز عمر بن سعد بن ابی وقاص با چهار هزار تن از سوی عبیدالله بن زیاد رسید و مأمور بود که از امام حسین(ع) برای یزید بیعت بگیرد. امام حسین(ع) پیشنهاد کرد که راه را برای او باز بگذارند تا به مدینه باز گردد یا جای دیگر برود.عمر بن سعد این پیشنهاد را به ابن زیاد فرستاد و او می ‌خواست بپذیرد ولی شمر بن ذی الجوشن مانع شد و گفت اگر امام حسین(ع) را رها کنند نیرو خواهد گرفت و گرفتن بیعت از او ممکن نخواهد شد.  ابن زیاد پس از شنیدن سخنان شمر نامه ‌ای به عمر بن سعد نوشت و گفت امام حسین(ع) یا باید تسلیم شود و یا کشته شود. فاجعه کربلا از اینجا آغاز می‌گردد. امام حسین(ع) سر تسلیم فرود نیاورد و به یاران خود اختیار داد که شبانه او را ترک کنند و او را تنها بگذارند زیرا او تسلیم نخواهد شد و به قتل خواهد رسید و از این رو نمی‌ خواهد که اصحاب به سرنوشت او دچار شوند. اما اصحاب و خویشان او همچنان وفادار ماندند و با دلیری بی‌ مانندی از او دفاع کردند و جان خود را در راه او باختند. شرح شجاعت و جنگ سرسختانه سیدالشهداء(ع) و اصحابش را می‌ توان در تاریخ طبری(وقایع سال 61 هجری) ملاحظه کرد. دفاع دلیرانه امام (ع) حیرت انگیز بود. شخصی به نام عبد اللّه بن عمار که شاهد عینی ماجرا بوده می‌ گوید ندیدم مردی که فرزندان و اهل بیت و یارانش کشته شده باشند، قویتر و مطمئنتر و دلیرتر از حسین بن علی(ع) که پیادگان دشمن مانند گوسفند از پیش او می‌گریختند. این شجاعت را بازماندگان او نیز از خود نشان دادند و در برابر کسانی که ایشان را اسیر کردند و در مجلس ابن زیاد و یزید - با اینکه در حال اسارت بودند - قوت نفس بی‌ مانندی از خود نشان دادند. نمونه کامل این قدرتِ اراده و تسلط بر نفس و عدم تسلیم،  در وجود حضرت زینب (ع) متجلی شد که پایداری و سخنان تند و سخت او در برابر ابن زیاد معروف است. شهادت حضرت سید الشهداء(ع) و برادران و برادرزادگان و فرزندان و اصحاب بزرگوار او روز دهم ماه محرم سال شصت و یک هجری رخ داد. زنان و کودکان خاندان رسالت همه به اسارت کوفیان درآمدند.خیمه‌ های آنها را آتش زدند و بر جنازه شهدا اسب تاختند و سرهای شهیدان را از تن‌ها جدا و بر نیزه‌ ها کردند. سر امام(ع) را سنان بن انس یا شمر بن ذی الجوشن از تن جدا کرده با سرهای شهدای دیگر به کوفه نزد عبید اللّه بن زیاد برد. اعراب بنی اسد بعد از پایان جنگ کربلا تن‌های بی‌سر شهدا را دفن کردند. درباره مدفن سر امام به یقین نمی ‌توان اظهار عقیده کرد، در دمشق و مصر و کربلا مشاهدی به نام (رأس الحسین) زیارتگاه شیعیان است. حسین بن علی(ع) به حکم رسول الله(ص) و وصیت برادرش حسن(ع) از روز پنج شنبه 28 صفر سال 50 ه.ق. بعد از شهادت برادر به امامت رسید و حدود 11 سال این وظیفه خطیر را عهده‌ دار بود. تربت پاکش زیارتگاه شیعیان جهان و ذکر مصیبات و گریه بر مظلومیتش پاک کننده گناهان است. مزار امام حسین(ع) را نخستین بار اعراب بنی اسد مشخص نمودند و پس از آن بارها دستخوش تبدیل و تغییر و تخریب و تعمیر گردید تا به سال 767ه.ق. در عهد سلطان اویس ایلخان بنای فعلی روضه مطهره حسینی ساخته شد. منابع‌ تحقیق: 1. مقاتل الطالبیین، 51، 52 2. ارشاد، شیخ مفید، 2/24، 137 3. فصول المهمه، ابن صباغ مالکی، 170، 200 4. اعلام الوری باعلام الهدی، امین الاسلام طبرسی، 213، 251 5. خصائص نسائی، 122، 124 6. تاریخ بغداد، 2/204 7. ذخائر العقبی‌ 8. محب الدین طبری‌ 9. مستدرک الصحیحین، 2/290 10. تهذیب التهذیب، 2/354 [1]. اسد الغابة، 123، 349. [2]. صحیح ترمذی، 2/307.
عنوان سوال:

تاریخچه کوتاهی از زندگی امام حسین علیه السلام را بیان کنید؟


پاسخ:

ابو عبد الله حسین بن علی بن ابی طالب(ع)، امام سوم از ائمه اثنی عشر(ع) و پنجمین معصوم از چهارده معصوم(ع)است .فرزند دوم علی بن ابی طالب(ع) و حضرت فاطمه(ع) در سوم شعبان سال چهارم هجری در مدینه منوره به دنیا آمد. مدت حملش را شش ماه و ده روز نوشته ‌اند. تفاوت سن او با برادر بزرگترش امام حسن(ع) کمتر از یک سال بود.
پیامبر اکرم(ص) او را پسر و پاره تن خود، گل خوش بوی خویش و سید جوانان اهل بهشت خواند. او را بر دوش خود سوار می‌ کرد و به سینه خود می‌ چسبانید و دهان و گلوی او را می‌ بوسید و محبوبترین انسانها نزد اهل آسمانهایش معرفی می‌ کرد.

ائمه اهل سنت به اسناد متعدد روایت کرده‌ اند که رسول الله(ص) از شهادت و مشهد امام حسین(ع) خبر داد و نصرت او را واجب و قاتلانش را لعنت کرد.[1] حسین (ع) را از خود و خود را از حسین دانسته و فرمود: (خدایا دوست بدار هر که حسین را دوست بدارد.)[2]

عمر شریفش، 57 سال بود که 7 سال آن در آغوش رسول اللّه(ص)، 30 سال در زمان امامت پدر و بقیه را در صحبت برادر یا در مقام امامت بود. کنیه‌ اش ابوعبدالله و مشهورترین لقب پس از شهادتش سید الشهداء می ‌باشد. از او شش پسر و سه دختر به وجود آمدند که سه پسرش در کربلا شهید شدند و یکی از پسرانش علی اوسط زین العابدین(ع) امام چهارم شیعیان است.

قیام آن حضرت بر ضد یزید بن معاویه و امتناع از بیعت با یزید، که او را به هیچ وجه شایسته خلافت مسلمین نمی‌ دانست و مقاومت بی‌ مانند او و یارانش در برابر سپاه یزید و سر فرود نیاوردن او به ننگ تسلیم و استقبال او از شهادت در راه عقیده خود و در راه اسلام، برنامه حکومت آل ابی‌ سفیان را که انقراض اسلام و باز گردانیدن آثار جاهلیت بود نابود کرد و او را از برجسته ‌ترین چهره‌ های دینی و سیاسی تاریخ اسلام نمود.

ماربین فیلسوف آلمانی در کتاب سیاست اسلامی می گوید: (تاریخ کسی را سراغ ندارد که خود و عزیزترین کسان خود را برای احقاق حق به کام مرگ فرستد جز حسین کبیر آن یگانه مردی که دانست چگونه دولت عظیم و وسیع بنی امیه را متلاشی کند و ارکان سلطنت ایشان را فرو ریزد.حادثه طف سرّ بقای اسلام و موجب درخشندگی و تداوم تاریخ این شریعت مقدس گردیده است.)

بنا به اخبار و روایات موجود امام حسین(ع) پس از وفات برادرش تا زمانی که معاویه زنده بود، در ظاهر مخالفتی با معاویه نکرد زیرا بر حسب ظاهر و بنا بر مصلحت با معاویه بیعت کرده بود و این بیعت اگر چه به معنی شناختن او به عنوان خلیفه مسلمین نبود اما به این معنی بود که امام در ظاهر مخالفتی با او ندارد و نمی ‌خواهد بر ضد او قیام کند.  امام این بیعت ظاهری و صوری را نمی‌ خواست نقض کند و آن را به صلاح امت نمی‌ دانست.
هنگامی که معاویه در سال 56 ه.ق. تصمیم گرفت که پسرش یزید را جانشین خود سازد و در زمان حیات خود برای او از مردم بیعت بگیرد تا مخالفی برایش نماند، از جمله کسانی که بیعت ایشان بسیار مهم شمرده می‌ شد، امام حسین(ع) و عبد الله بن زبیر و عبد اللّه بن عمر بودند. این اشخاص در موقعیتی قرار داشتند که محل توجه عموم و در نظر عامه شایسته وصول به مقام خلافت بودند.
هیچ یک از این سه تن از پیشنهاد معاویه برای بیعت با یزید استقبال نکردند و به همین جهت معاویه در سفری که به مکه و مدینه نمود ابتدا روی خوشی به ایشان نشان نداد اما بعد در ظاهر ایشان را بگرمی پذیرفت و در باطن تهدید کرد که اگر در هنگام اعلام جانشینی یزید اظهار مخالفت کنند کشته خواهند شد. با این تهدید این سه تن خاموش ماندند بی ‌آنکه اظهار موافقت یا مخالفتی کرده باشند.

معاویه در سال شصت هجری از دنیا رفت و پسرش یزید تصمیم گرفت که از این سه تن که در نظر مردم مدعیان خلافت بودند برای خلافت خود بیعت بگیرد و به ولید بن عتبة بن ابی سفیان حاکم مدینه نوشت تا به زور از این سه تن بیعت بگیرد.
ولید نتوانست از ایشان بیعت بگیرد و امام تصمیم گرفتند که از مدینه بیرون بروند و به مکه بروند به گفته طبری امام حسین(ع) شب یکشنبه دو روز مانده به آخر ماه رجب سال شصت هجری از مدینه بیرون شد و بسوی مکه به راه افتاد. فرزندان و برادران و اولاد برادران و تمام اهل بیتش با او همراهی کردند بجز محمد حنفیه که در مدینه ماند.

جماعتی از شیعیان و هواخواهان حضرت علی(ع) در کوفه پس از شنیدن خبر مرگ معاویه در منزل سلیمان بن صرد خزاعی گرد آمدند و نامه‌ ای به امام حسین(ع) نوشتند که در آن پس از اظهار خوشحالی از مرگ معاویه اظهار داشتند که امامی ندارند و منتظر قدوم او به کوفه هستند تا شاید خداوند به وسیله او مردم را به دور حق جمع کند.پس از این نامه، نامه‌های دیگری هم نوشتند و رسولانی فرستادند و امام را به حرکت به سوی کوفه ترغیب کردند.
امام حسین(ع) در پاسخ نامه‌ های ایشان نامه‌ ای نوشت و پسر عم خود مسلم بن عقیل را فرستاد تا از وضع کوفه و احوال مردم آگاهی دهد و اگر اوضاع را مطابق نامه‌ ها و پیغام هایشان یافت او را خبر دهد تا او نیز بسوی ایشان حرکت کند.

چون مسلم بن عقیل به کوفه رسید، مردم زیادی در ابتدا با او بیعت کردند و والی کوفه از طرف یزید که نعمان بن بشیر نام داشت بر او سخت نگرفت. مسلم به امام حسین(ع) نامه نوشت و گفت که هر چه زودتر به سمت کوفه حرکت کند. هواداران بنی امیه نامه ‌ای به یزید نوشتند و او را از ضعف و سستی نعمان بن بشیر در برابر مسلم و اتباع او آگاهی دادند. یزید پس از مشورت با سرجون که از موالی معاویه بود، عبید اللّه بن زیاد والی بصره را مأمور کوفه کرد و دستور داد که مسلم را تعقیب کند تا آنکه یا او را از شهر بیرون کند و یا به قتلش برساند.

 عبیدالله بن زیاد بی درنگ روانه کوفه گردید و به تنهایی وارد آن شهر شد و زمام حکومت را به دست گرفت و مردم را با وعده و وعید به خود جلب کرد. مسلم سرانجام در روز هشتم یا نهم ذی الحجه سال شصت در کوفه خروج کرد و دار الاماره را محاصره کرد. اما اشراف کوفه و رؤسای قبایل که دل با عبید الله داشتند، افراد طوایف خود را از پیروی از مسلم بر حذر داشتند و در این کار موفق شدند، چنانکه مسلم تنها ماند و به تفصیلی که در کتب تاریخ مذکور است گرفتار و کشته شد.
 امام حسین(ع) پیش از آنکه از خبر قتل مسلم آگاه گردد عازم خروج از مکه و حرکت به سوی کوفه گردید. عده ‌ای از بزرگان قوم از جمله عبد اللّه بن عباس او را اندرز دادند که در مکه بماند و به کوفه که مردم آن قابل اطمینان نیستند نرود و حتی عبد اللّه بن عباس پیشنهاد کرد که بجای کوفه به یمن برود و از آنجا داعیان و مبلغان خود را به اطراف بفرستد ولی امام هیچ یک از این پیشنهادها را نپذیرفت و در حرکت بسوی کوفه جازم و مصمم ماند.

ابن زیاد پس از قتل مسلم(ع) مرزهای عراق را با حجاز بست و فرستاده‌ های دیگر امام را در کوفه گرفت و کشت و سپاهی را برای گرفتن و کشتن امام حسین(ع) و اصحاب او آماده ساخت.چون خبر شهادت مسلم(ع) و سایر فرستادگان در راه کوفه به گوش امام رسید روی به همراهان خود کرد و فرمود تا هر که می‌ خواهد برگردد و او ایشان را از عهد و میثاقی که با او بسته بودند آزاد می‌کند.
 بسیاری از همراهان او پراکنده شدند و فقط یاران و اهل بیت او که از مکه با او همراه بودند باقی ماندند.

در بطن عقبه، مردی عرب به او رسید و او را سوگند داد که برگردد زیرا این راهی که میرود بسوی شمشیرها و سر نیزه ‌ها است. اگر مردمی که به او نامه نوشته بودند راه را برای او باز می‌ کردند و امر را برای او آماده می‌ ساختند رفتن او وجهی داشت اما اکنون که این وضع پیش آمده است رفتن او صلاح نیست. حضرت در پاسخ فرمود: (آنچه تو گفتی بر من پوشیده نیست ولی کسی نمی‌ تواند بر امر خدا غالب شود). آنگاه از آن محل دور شد.

در منزلی به نام (شراف)، حر بن یزید ریاحی با هزار نفر از سوی حصین بن نمیر تمیمی که مأمور حفاظت مرزهای عراق بود رسید و گفت مأمور است تا او را پیش عبید اللّه بن زیاد ببرد. بعد چهار تن از کوفه رسیدند و خبر آوردند که اشراف کوفه با گرفتن پول و رشوه به مخالفت با امام و موافقت با یزید برخاسته‌ اند و مردم دیگر اگر چه دلهایشان با امام حسین(ع)است اما شمشیرهایشان بسوی او آخته است. نیز خبر آوردند که قیس بن مسهر فرستاده امام به قتل رسیده است. و در روزهای بعد  قاصدی از ابن زیاد رسید که امام حسین(ع) را در تنگنا بگذارد و او را در فضایی باز که حصن و پناهگاه و آب نداشته باشد فرود بیاورد تا امر بعدی او برسد.
امام بناچار روز پنجشنبه دوم محرم سال شصت و یک هجری در محلی به نام کربلا فرود آمد و فردای آن روز عمر بن سعد بن ابی وقاص با چهار هزار تن از سوی عبیدالله بن زیاد رسید و مأمور بود که از امام حسین(ع) برای یزید بیعت بگیرد. امام حسین(ع) پیشنهاد کرد که راه را برای او باز بگذارند تا به مدینه باز گردد یا جای دیگر برود.عمر بن سعد این پیشنهاد را به ابن زیاد فرستاد و او می ‌خواست بپذیرد ولی شمر بن ذی الجوشن مانع شد و گفت اگر امام حسین(ع) را رها کنند نیرو خواهد گرفت و گرفتن بیعت از او ممکن نخواهد شد.

 ابن زیاد پس از شنیدن سخنان شمر نامه ‌ای به عمر بن سعد نوشت و گفت امام حسین(ع) یا باید تسلیم شود و یا کشته شود. فاجعه کربلا از اینجا آغاز می‌گردد. امام حسین(ع) سر تسلیم فرود نیاورد و به یاران خود اختیار داد که شبانه او را ترک کنند و او را تنها بگذارند زیرا او تسلیم نخواهد شد و به قتل خواهد رسید و از این رو نمی‌ خواهد که اصحاب به سرنوشت او دچار شوند. اما اصحاب و خویشان او همچنان وفادار ماندند و با دلیری بی‌ مانندی از او دفاع کردند و جان خود را در راه او باختند. شرح شجاعت و جنگ سرسختانه سیدالشهداء(ع) و اصحابش را می‌ توان در تاریخ طبری(وقایع سال 61 هجری) ملاحظه کرد.

دفاع دلیرانه امام (ع) حیرت انگیز بود. شخصی به نام عبد اللّه بن عمار که شاهد عینی ماجرا بوده می‌ گوید ندیدم مردی که فرزندان و اهل بیت و یارانش کشته شده باشند، قویتر و مطمئنتر و دلیرتر از حسین بن علی(ع) که پیادگان دشمن مانند گوسفند از پیش او می‌گریختند. این شجاعت را بازماندگان او نیز از خود نشان دادند و در برابر کسانی که ایشان را اسیر کردند و در مجلس ابن زیاد و یزید - با اینکه در حال اسارت بودند - قوت نفس بی‌ مانندی از خود نشان دادند. نمونه کامل این قدرتِ اراده و تسلط بر نفس و عدم تسلیم،  در وجود حضرت زینب (ع) متجلی شد که پایداری و سخنان تند و سخت او در برابر ابن زیاد معروف است.

شهادت حضرت سید الشهداء(ع) و برادران و برادرزادگان و فرزندان و اصحاب بزرگوار او روز دهم ماه محرم سال شصت و یک هجری رخ داد. زنان و کودکان خاندان رسالت همه به اسارت کوفیان درآمدند.خیمه‌ های آنها را آتش زدند و بر جنازه شهدا اسب تاختند و سرهای شهیدان را از تن‌ها جدا و بر نیزه‌ ها کردند. سر امام(ع) را سنان بن انس یا شمر بن ذی الجوشن از تن جدا کرده با سرهای شهدای دیگر به کوفه نزد عبید اللّه بن زیاد برد.
اعراب بنی اسد بعد از پایان جنگ کربلا تن‌های بی‌سر شهدا را دفن کردند. درباره مدفن سر امام به یقین نمی ‌توان اظهار عقیده کرد، در دمشق و مصر و کربلا مشاهدی به نام (رأس الحسین) زیارتگاه شیعیان است.

حسین بن علی(ع) به حکم رسول الله(ص) و وصیت برادرش حسن(ع) از روز پنج شنبه 28 صفر سال 50 ه.ق. بعد از شهادت برادر به امامت رسید و حدود 11 سال این وظیفه خطیر را عهده‌ دار بود. تربت پاکش زیارتگاه شیعیان جهان و ذکر مصیبات و گریه بر مظلومیتش پاک کننده گناهان است. مزار امام حسین(ع) را نخستین بار اعراب بنی اسد مشخص نمودند و پس از آن بارها دستخوش تبدیل و تغییر و تخریب و تعمیر گردید تا به سال 767ه.ق. در عهد سلطان اویس ایلخان بنای فعلی روضه مطهره حسینی ساخته شد.

منابع‌ تحقیق:

1. مقاتل الطالبیین، 51، 52
2. ارشاد، شیخ مفید، 2/24، 137
3. فصول المهمه، ابن صباغ مالکی، 170، 200
4. اعلام الوری باعلام الهدی، امین الاسلام طبرسی، 213، 251
5. خصائص نسائی، 122، 124
6. تاریخ بغداد، 2/204
7. ذخائر العقبی‌
8. محب الدین طبری‌
9. مستدرک الصحیحین، 2/290
10. تهذیب التهذیب، 2/354

[1]. اسد الغابة، 123، 349.
[2]. صحیح ترمذی، 2/307.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین