آیا برای سیر و سلوک باید از استادی، چشم و گوش بسته اطاعت کنیم؟
آنجا که یقین به مصونیت از خطا داریم، عصمت نام گرفته است و دلیل عصمت برای 14 نفر در ین امت ثابت شده است. پس روشن است که در هیچ جای دیگر مصونیتی از خطا برای ما بیان نشده و هیچ ضمانتی وجود ندارد. گذشته از مسائل درونی که برای دیگران کشف نمی شود، علم و اطلاع به آینده نیز وجود ندارد، تا مصونیت شخصی از خطا را در آینده بیابیم. قرآن به ما نشان داده که شخص بعد از اینکه در اوج قرار گرفته، می تواند سقوط کند: (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ؛[اعراف/175] و بر آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولی (سرانجام) خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد، و از گمراهان شد.) به همین دلیل نمی توان خود را به دست هر کسی انداخت و مانند موجودی بی اراده تابع او شد. در این زمینه تامل در داستان حضرت موسی و خضر (علیهما السلام) که در آیات 65 تا 82 سوره کهف آمده بسیار راه گشا است. حضرت موسی (ع) در اینکه شخص صحیحی را یافته، تردید ندارد و در این جهت هیچ خطایی محتمل نیست. با این حال حضرت موسی (ع) موجودی چشم و گوش بسته در مقابل خضر نیست. (فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً  * قالَ لَهُ مُوسی‌ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلی‌ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً؛[کهف/66] (در آن جا) بنده‌ای از بندگان ما را یافتند که رحمت (و موهبت عظیمی) از سوی خود به او داده، و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم * موسی به او گفت: (آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است، به من بیاموزی؟) خضر آگاهی هایی دارد که موسی از آن بی خبر است. اما آیا موسی (ع) در آن جا که آگاه نیست، اقدامی می کند؟ آیا خضر از او می خواهد که بدون آگاهی اقدامی بکند؟ خضر تمام کارها را خود انجام می دهد. آنجا که به دلیل اشراف می فهمد باید کشتی سوراخ شود، به موسی دستور نمی دهد که کشتی را سوراخ کند. چون حضرت موسی بیّنه ای برای انجام این کار ندارد. به همین دلیل در تمام موارد خود خضر اقدام کننده است. ما نه بیّنه و دلیل موسی (ع) بر تبیعت از شخصی مثل خضر را در تبعیت از مریدها داریم! و نه شیوه صحیح را می پیماییم که با اشراف و آگاهی کسب شده، اقدام کنیم و بدون اشراف دست به کاری نزنیم. پس طبیعی است که از این مرید بازی ها، این همه انحطاط و انحراف ایجاد شود. ما باید قرآن را پیش رو داشته باشد و امام حقیقی خویش را بشناسد. و الا مرگ ما، مرگ جاهلیت است. اگر قرآن را پیش رو داشته باشیم، می یابیم که تقوا، فرقان ایجاد می کند و راه را نشان می دهد: (إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً؛[انفال/29] اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، برای شما وسیله‌ ای جهت جدا ساختن حق از باطل قرار می‌ دهد (روشن‌بینی خاصّی که در پرتو آن، حق را از باطل خواهید شناخت.) و اگر امام حقیقی خود را بشناسیم، در آنجا که نیازی داریم، دست به دامن او می شویم و با توسل راه را از او می خواهیم. به این نکته دقت کنید که دچار خلط نشوید. منظور عدم استفاده از محضر علما نیست. واضح است که حتی نگاه به چهره عالم نیز عبادت است. اما نباید فراموش کرد که سخن از عالم است! عالم یعنی کسی که همراهی او ما را به علم می رساند. و تمام سخن بالا، همین علم بود و اینکه باید علم اصل قرار بگیرد و بدون علم، نمی توانیم گامی برداریم: (وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم؛[اسراء/36] از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن) پس این سخنان تقویت جایگاه عالم و ضرورت نیاز به اوست. اما عالم برای علمش مهم است. و آنکه انسان ها را چشم و گوش بسته می خواهد، یعنی توانایی دادن آگاهی ندارد و در نتیجه عالم نیست.
عنوان سوال:

آیا برای سیر و سلوک باید از استادی، چشم و گوش بسته اطاعت کنیم؟


پاسخ:

آنجا که یقین به مصونیت از خطا داریم، عصمت نام گرفته است و دلیل عصمت برای 14 نفر در ین امت ثابت شده است. پس روشن است که در هیچ جای دیگر مصونیتی از خطا برای ما بیان نشده و هیچ ضمانتی وجود ندارد.

گذشته از مسائل درونی که برای دیگران کشف نمی شود، علم و اطلاع به آینده نیز وجود ندارد، تا مصونیت شخصی از خطا را در آینده بیابیم. قرآن به ما نشان داده که شخص بعد از اینکه در اوج قرار گرفته، می تواند سقوط کند:
(وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ؛[اعراف/175] و بر آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولی (سرانجام) خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد، و از گمراهان شد.)
به همین دلیل نمی توان خود را به دست هر کسی انداخت و مانند موجودی بی اراده تابع او شد.

در این زمینه تامل در داستان حضرت موسی و خضر (علیهما السلام) که در آیات 65 تا 82 سوره کهف آمده بسیار راه گشا است. حضرت موسی (ع) در اینکه شخص صحیحی را یافته، تردید ندارد و در این جهت هیچ خطایی محتمل نیست. با این حال حضرت موسی (ع) موجودی چشم و گوش بسته در مقابل خضر نیست.
(فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً  * قالَ لَهُ مُوسی‌ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلی‌ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً؛[کهف/66] (در آن جا) بنده‌ای از بندگان ما را یافتند که رحمت (و موهبت عظیمی) از سوی خود به او داده، و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم * موسی به او گفت: (آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است، به من بیاموزی؟)
خضر آگاهی هایی دارد که موسی از آن بی خبر است. اما آیا موسی (ع) در آن جا که آگاه نیست، اقدامی می کند؟ آیا خضر از او می خواهد که بدون آگاهی اقدامی بکند؟ خضر تمام کارها را خود انجام می دهد. آنجا که به دلیل اشراف می فهمد باید کشتی سوراخ شود، به موسی دستور نمی دهد که کشتی را سوراخ کند. چون حضرت موسی بیّنه ای برای انجام این کار ندارد. به همین دلیل در تمام موارد خود خضر اقدام کننده است.

ما نه بیّنه و دلیل موسی (ع) بر تبیعت از شخصی مثل خضر را در تبعیت از مریدها داریم! و نه شیوه صحیح را می پیماییم که با اشراف و آگاهی کسب شده، اقدام کنیم و بدون اشراف دست به کاری نزنیم. پس طبیعی است که از این مرید بازی ها، این همه انحطاط و انحراف ایجاد شود.

ما باید قرآن را پیش رو داشته باشد و امام حقیقی خویش را بشناسد. و الا مرگ ما، مرگ جاهلیت است. اگر قرآن را پیش رو داشته باشیم، می یابیم که تقوا، فرقان ایجاد می کند و راه را نشان می دهد:
(إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً؛[انفال/29] اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، برای شما وسیله‌ ای جهت جدا ساختن حق از باطل قرار می‌ دهد (روشن‌بینی خاصّی که در پرتو آن، حق را از باطل خواهید شناخت.)

و اگر امام حقیقی خود را بشناسیم، در آنجا که نیازی داریم، دست به دامن او می شویم و با توسل راه را از او می خواهیم.

به این نکته دقت کنید که دچار خلط نشوید. منظور عدم استفاده از محضر علما نیست. واضح است که حتی نگاه به چهره عالم نیز عبادت است. اما نباید فراموش کرد که سخن از عالم است! عالم یعنی کسی که همراهی او ما را به علم می رساند. و تمام سخن بالا، همین علم بود و اینکه باید علم اصل قرار بگیرد و بدون علم، نمی توانیم گامی برداریم:
(وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم؛[اسراء/36] از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن)

پس این سخنان تقویت جایگاه عالم و ضرورت نیاز به اوست. اما عالم برای علمش مهم است. و آنکه انسان ها را چشم و گوش بسته می خواهد، یعنی توانایی دادن آگاهی ندارد و در نتیجه عالم نیست.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین