چرا زبان نزول قرآن عربی است؟
قرآن کریم، به جهت آن که موجودی ممکن‌ الوجود است، وقتی که در مرحله ( قرب ) ظهور می‌کند؛ دیده، شنیده و نوشته می‌شود؛ در قالب الفاظ (عربی مبین) می‌آید تا زمینه فهم، تعقّل، ترقی و تکامل انسان فراهم شود. خداوند در سوره مبارکه (زخرف) (آیات 1تا3) پس از قسم به (کتاب مبین) می‌فرماید: ما قرآن کریم را از مقام لدن و ام‌الکتاب نازل ‌کرده و به صورت قرآن عربی فصیح درآورده‌ ایم تا منشأ تعقل و فهمیدن شما باشد. به بیان دیگر، مرحله نازله قرآن کریم - که به صورت الفاظ عربی است و جامعه انسانی در خدمت آن قرار دارد - رقیق شده (ام ‌الکتاب ) است که مرحله عالیه قرآن می‌باشد. خداوند متعال، آن حقیقت متعالی ام ‌الکتاب و کتاب مکنون را تنزل داده و رقیق نموده و در قالب مفاهیم و الفاظ، بر وجود مبارک رسول اکرم(ص) نازل فرموده است تا برای عموم مردم قابل درک باشد. نزول قرآن به زبان عربی - با توّجه به مخاطبان نخستین آن و شخص پیامبر(ص) که همگی عرب زبانند - یک جریان طبیعی است و هر سخنوری، مطالب خویش را با زبان مخاطبان خود بیان می‌کند. خداوند متعال نیز در ارسال پیامبران و ابلاغ پیام‌های خویش، همین رویه را تأیید کرده و به کار گرفته است. ابراهیم (14)، آیه 4؛ نگا: محمدتقی مصباح یزدی، قرآن‌شناسی، تحقیق و تدوین: محمود رجبی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم: چاپ اول، بهار 1376، ص 98. اما در این باره، باید به چند نکته مهم توجه داشت: 1. قرآن کریم اگر چه برای تنزّل در این عالم، نیاز به زبان خاص دارد و آن عربی فصیح و مبین است؛ ولی زبان و فرهنگ آن، همان زبان و فرهنگ فطرت است؛ به شکلی که همگان آن را می‌فهمند و تنها در این صورت می‌تواند جهانی باشد. اگر فرهنگ قرآن، فرهنگ یک نژاد و گروه خاصی می‌بود؛ هیچ‌گاه نمی‌توانست جهانی باشد. تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 1، صص 353 - 355. از این رو قرآن کریم، کتابی ساده و معمولی نیست تا انسان بتواند بر اثر آشنایی با قواعد عربی و مانند آن، به همه معارفش دست یابد؛ بلکه کتابی است که ریشه در اوج آسمان و مقام (لدن) دارد و از (علم خداوند) سرچشمه گرفته است و درک معارف بی‌انتهای آن، بدون نردبان تقوا و ارتباط با خدا، امکان‌پذیر نیست. 2. همان‌طور که ایجاد (حقیقت وحی) اختصاص به ذات خداوند متعال دارد، تنزل آن حقیقت به لباس عربی مبین و الفاظ اعتباری نیز کار خدای متعال است؛ نه آن که فقط معنای کلام و وحی الهی، در قلب پیامبر(ص) تنزل یافته باشد و آن حضرت با انتخاب خود، الفاظی را به عنوان لباس آن معارف قرار داده باشد. الفاظ قرآن کریم نیز از سوی خداوند، تعیین شده و لذا جنبه اعجازی دارد. آیات زیر دلالت دارد که علاوه بر محتوا، الفاظ و عبارت عربی قرآن نیز از ناحیه خداوند به پیامبر(ص) وحی شده است: (ابراهیم، آیه 4؛ مریم، آیه 97؛ دخان، آیه 58؛ اعلی، آیات 18، 17، 22 و 32؛ قمر، آیه 40؛ احقاف، آیه 12؛ فصلت، آیه 2 و 3؛ رعد، آیه 37 و...). نگا: المیزان، ج 17، ص 359. 3. ارتباط الفاظ با معانی، ارتباطی تکوینی و حقیقی نیست؛ بلکه در اثر قرارداد است که لفظ معینی با قرارداد ویژه، نشانه معنای خاصی می‌گردد و به همین دلیل، برای یک معنای خاص در اقوام مختلف، الفاظ گوناگونی وجود دارد و نیز به همین دلیل است که یک حقیقت تکوینی، همچون وحی گاهی به صورت (عربی مبین) ظهور می‌کند و گاهی به صورت (عبری) و زمانی به (زبان سریانی) و... . با توجه به این نکته، شاید این سؤال پدیدار شود که: چگونه وحی الهی، از مقام (لدی‌اللهی) - که جز تکوین صرف چیزی نیست - به کسوت الفاظ و کلمات اعتباری - که قرارداد محض است - درمی‌آید؟ به بیان دیگر، چگونه یک امر تکوینی حقیقی، به صورت امری اعتباری و قراردادی ظهور می‌کند؟ پاسخ آن است که هر چند هماهنگی حلقات سلسله علل و درجات یک واقعیت متنزل، لازم است؛ اما ممکن‌است جریان تنزّل وحی از مقام (بساطت تکوینی) به موطن (کثرت اعتباری) از مسیری بگذرد که آن مَعبر، صلاحیت جمع میان تکوین و اعتبار را داشته‌باشد و آن همان (انسان کامل) و شخص (رسول اکرم)(ص) است. در واقع تنزل تکوین به اعتبار، در نفس مطهر آن حضرت صورت‌می‌گیرد. به بیان سوم تنزل حقیقت تکوینی قرآن، باید مسیری داشته‌باشد تا در آن مسیر، حقیقت قرآن تنزل یابد و با (اعتبار) پیوند بخورد و این مسیر همان نفس مبارک رسول خدا(ص) است و نفس مبارک ایشان، مانند انسان‌های دیگر که همواره حقایق معقول را از رشته عقل به موطن مثال متصل تنزل می‌دهد و ازآن‌جا به صورت فعلی یا قولی اعتباری، در موطن طبیعت پیاده می‌کند؛ می‌تواند بهترین معبر برای پیوند امر (تکوینی) و (قراردادی) باشد. بنابراین نباید پنداشت که چون (الفاظ)، قراردادی و اعتباری است، ارتباطی به وحی - که یک امر تکوینی است - ندارد؛ زیرا خداوند متعال، نفس (انسان کامل) را معبر مناسبی برای تنزیل قرآن کریم از مقام ام‌الکتابی و مقام تکوین صرف، به الفاظ (عربی مبین) و مقام (اعتبار) قرار داده و بدین شکل میان حقیقت و اعتبار، پیوند برقرار کرده است. با دقت و تأمل در آنچه گفته شد، می‌گوییم: زبان قرآن نسبت به کتاب‌های آسمانی دیگر، امری عرضی است؛ یعنی، چنان که یک دین به صورت (عبری)، یک دین به صورت (سریانی) و.... ظهور کرده است؛ دین اسلام نیز در قالب کتابی با الفاظ عربی، تجلّی نموده و این وجه تمایز این کتاب از کتاب‌های آسمانی دیگر است. به عنوان مثال چنان که سیاهی و سفیدی، از عوارض بوده و موجب تمایز اجسام و اشیاء از یکدیگر می‌شود، زبان عربی، عبری یا سریانی، موجب تمایز کتاب‌های آسمانی از یکدیگر می‌گردد. از این رو زبان قرآن - که در قالب عربی فصیح و مبین می‌باشد - برای دین اسلام، در مقابل ادیان دیگر؛ همچون عرضی است که این دین را از ادیان دیگر متمایز و مشخص می‌سازد. اما (زبان قرآن) نسبت به خودِ دین اسلام، امری ذاتی تلقی می‌شود؛ یعنی، از آن جا که خداوند متعال، قرآن را با این الفاظ و زبان از (مقام ام‌الکتابی) تنزیل کرده و حقیقت وحی را به این لباس متلبّس نموده است و با معبر قراردادن نفس رسول مکرم اسلام(ص)، امر تکوینی را با امر اعتباری پیوند داده است و از این رو خود این الفاظ بعدی از ابعاد اعجاز قرآن به شمار می‌رود؛ این زبان ذاتی و جزء لازم و جدایی‌ناپذیر دین اسلام به شمار می‌رود و همچون عرض، خارج از ذات آن نیست. بر همین اساس تلاوت قرآن باید به زبان عربی باشد و باید آداب قرائت به این زبان رعایت گردد. زبان عربی همچون مدخل ورودی برای نیل به مراتب و مراحل بالاتر این کتاب بی‌نظیر است.
عنوان سوال:

چرا زبان نزول قرآن عربی است؟


پاسخ:

قرآن کریم، به جهت آن که موجودی ممکن‌ الوجود است، وقتی که در مرحله ( قرب ) ظهور می‌کند؛ دیده، شنیده و نوشته می‌شود؛ در قالب الفاظ (عربی مبین) می‌آید تا زمینه فهم، تعقّل، ترقی و تکامل انسان فراهم شود. خداوند در سوره مبارکه (زخرف) (آیات 1تا3) پس از قسم به (کتاب مبین) می‌فرماید: ما قرآن کریم را از مقام لدن و ام‌الکتاب نازل ‌کرده و به صورت قرآن عربی فصیح درآورده‌ ایم تا منشأ تعقل و فهمیدن شما باشد.
به بیان دیگر، مرحله نازله قرآن کریم - که به صورت الفاظ عربی است و جامعه انسانی در خدمت آن قرار دارد - رقیق شده (ام ‌الکتاب ) است که مرحله عالیه قرآن می‌باشد.
خداوند متعال، آن حقیقت متعالی ام ‌الکتاب و کتاب مکنون را تنزل داده و رقیق نموده و در قالب مفاهیم و الفاظ، بر وجود مبارک رسول اکرم(ص) نازل فرموده است تا برای عموم مردم قابل درک باشد. نزول قرآن به زبان عربی - با توّجه به مخاطبان نخستین آن و شخص پیامبر(ص) که همگی عرب زبانند - یک جریان طبیعی است و هر سخنوری، مطالب خویش را با زبان مخاطبان خود بیان می‌کند. خداوند متعال نیز در ارسال پیامبران و ابلاغ پیام‌های خویش، همین رویه را تأیید کرده و به کار گرفته است. ابراهیم (14)، آیه 4؛ نگا: محمدتقی مصباح یزدی، قرآن‌شناسی، تحقیق و تدوین: محمود رجبی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم: چاپ اول، بهار 1376، ص 98. اما در این باره، باید به چند نکته مهم توجه داشت: 1. قرآن کریم اگر چه برای تنزّل در این عالم، نیاز به زبان خاص دارد و آن عربی فصیح و مبین است؛ ولی زبان و فرهنگ آن، همان زبان و فرهنگ فطرت است؛ به شکلی که همگان آن را می‌فهمند و تنها در این صورت می‌تواند جهانی باشد. اگر فرهنگ قرآن، فرهنگ یک نژاد و گروه خاصی می‌بود؛ هیچ‌گاه نمی‌توانست جهانی باشد. تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 1، صص 353 - 355. از این رو قرآن کریم، کتابی ساده و معمولی نیست تا انسان بتواند بر اثر آشنایی با قواعد عربی و مانند آن، به همه معارفش دست یابد؛ بلکه کتابی است که ریشه در اوج آسمان و مقام (لدن) دارد و از (علم خداوند) سرچشمه گرفته است و درک معارف بی‌انتهای آن، بدون نردبان تقوا و ارتباط با خدا، امکان‌پذیر نیست. 2. همان‌طور که ایجاد (حقیقت وحی) اختصاص به ذات خداوند متعال دارد، تنزل آن حقیقت به لباس عربی مبین و الفاظ اعتباری نیز کار خدای متعال است؛ نه آن که فقط معنای کلام و وحی الهی، در قلب پیامبر(ص) تنزل یافته باشد و آن حضرت با انتخاب خود، الفاظی را به عنوان لباس آن معارف قرار داده باشد. الفاظ قرآن کریم نیز از سوی خداوند، تعیین شده و لذا جنبه اعجازی دارد. آیات زیر دلالت دارد که علاوه بر محتوا، الفاظ و عبارت عربی قرآن نیز از ناحیه خداوند به پیامبر(ص) وحی شده است: (ابراهیم، آیه 4؛ مریم، آیه 97؛ دخان، آیه 58؛ اعلی، آیات 18، 17، 22 و 32؛ قمر، آیه 40؛ احقاف، آیه 12؛ فصلت، آیه 2 و 3؛ رعد، آیه 37 و...). نگا: المیزان، ج 17، ص 359. 3. ارتباط الفاظ با معانی، ارتباطی تکوینی و حقیقی نیست؛ بلکه در اثر قرارداد است که لفظ معینی با قرارداد ویژه، نشانه معنای خاصی می‌گردد و به همین دلیل، برای یک معنای خاص در اقوام مختلف، الفاظ گوناگونی وجود دارد و نیز به همین دلیل است که یک حقیقت تکوینی، همچون وحی گاهی به صورت (عربی مبین) ظهور می‌کند و گاهی به صورت (عبری) و زمانی به (زبان سریانی) و... . با توجه به این نکته، شاید این سؤال پدیدار شود که: چگونه وحی الهی، از مقام (لدی‌اللهی) - که جز تکوین صرف چیزی نیست - به کسوت الفاظ و کلمات اعتباری - که قرارداد محض است - درمی‌آید؟ به بیان دیگر، چگونه یک امر تکوینی حقیقی، به صورت امری اعتباری و قراردادی ظهور می‌کند؟ پاسخ آن است که هر چند هماهنگی حلقات سلسله علل و درجات یک واقعیت متنزل، لازم است؛ اما ممکن‌است جریان تنزّل وحی از مقام (بساطت تکوینی) به موطن (کثرت اعتباری) از مسیری بگذرد که آن مَعبر، صلاحیت جمع میان تکوین و اعتبار را داشته‌باشد و آن همان (انسان کامل) و شخص (رسول اکرم)(ص) است. در واقع تنزل تکوین به اعتبار، در نفس مطهر آن حضرت صورت‌می‌گیرد. به بیان سوم تنزل حقیقت تکوینی قرآن، باید مسیری داشته‌باشد تا در آن مسیر، حقیقت قرآن تنزل یابد و با (اعتبار) پیوند بخورد و این مسیر همان نفس مبارک رسول خدا(ص) است و نفس مبارک ایشان، مانند انسان‌های دیگر که همواره حقایق معقول را از رشته عقل به موطن مثال متصل تنزل می‌دهد و ازآن‌جا به صورت فعلی یا قولی اعتباری، در موطن طبیعت پیاده می‌کند؛ می‌تواند بهترین معبر برای پیوند امر (تکوینی) و (قراردادی) باشد. بنابراین نباید پنداشت که چون (الفاظ)، قراردادی و اعتباری است، ارتباطی به وحی - که یک امر تکوینی است - ندارد؛ زیرا خداوند متعال، نفس (انسان کامل) را معبر مناسبی برای تنزیل قرآن کریم از مقام ام‌الکتابی و مقام تکوین صرف، به الفاظ (عربی مبین) و مقام (اعتبار) قرار داده و بدین شکل میان حقیقت و اعتبار، پیوند برقرار کرده است. با دقت و تأمل در آنچه گفته شد، می‌گوییم: زبان قرآن نسبت به کتاب‌های آسمانی دیگر، امری عرضی است؛ یعنی، چنان که یک دین به صورت (عبری)، یک دین به صورت (سریانی) و.... ظهور کرده است؛ دین اسلام نیز در قالب کتابی با الفاظ عربی، تجلّی نموده و این وجه تمایز این کتاب از کتاب‌های آسمانی دیگر است. به عنوان مثال چنان که سیاهی و سفیدی، از عوارض بوده و موجب تمایز اجسام و اشیاء از یکدیگر می‌شود، زبان عربی، عبری یا سریانی، موجب تمایز کتاب‌های آسمانی از یکدیگر می‌گردد. از این رو زبان قرآن - که در قالب عربی فصیح و مبین می‌باشد - برای دین اسلام، در مقابل ادیان دیگر؛ همچون عرضی است که این دین را از ادیان دیگر متمایز و مشخص می‌سازد. اما (زبان قرآن) نسبت به خودِ دین اسلام، امری ذاتی تلقی می‌شود؛ یعنی، از آن جا که خداوند متعال، قرآن را با این الفاظ و زبان از (مقام ام‌الکتابی) تنزیل کرده و حقیقت وحی را به این لباس متلبّس نموده است و با معبر قراردادن نفس رسول مکرم اسلام(ص)، امر تکوینی را با امر اعتباری پیوند داده است و از این رو خود این الفاظ بعدی از ابعاد اعجاز قرآن به شمار می‌رود؛ این زبان ذاتی و جزء لازم و جدایی‌ناپذیر دین اسلام به شمار می‌رود و همچون عرض، خارج از ذات آن نیست. بر همین اساس تلاوت قرآن باید به زبان عربی باشد و باید آداب قرائت به این زبان رعایت گردد. زبان عربی همچون مدخل ورودی برای نیل به مراتب و مراحل بالاتر این کتاب بی‌نظیر است.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین