خاتمیت و جاوید بودن قرآن را توضیح دهید؟
در پاسخ به این سوال به مطالب زیر توجه نمایید : 1- آیه 40 سوره مبارک احزاب در باره خاتمیت رسول خدا –ص- است و این خاتمیت ملازم با خاتمیت دین و آیین او است . 2- با توضیح و تفسیر این آیه و بیان چند آیه دیگر که دلالت بر جاوید بودن این دین و کفایت آن برای نسل های متمادی تا قیامت است به پرسش شما پاسخ کامل داده می شود : ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیماً (احزاب- 40 ) محمد پدر هیچ یک از مردان شما نبود، ولی رسول خدا و خاتم و آخرین پیامبران است و خداوند به هر چیز آگاه است. آیه فوق گرچه برای اثبات این مطلب کافی است، ولی دلیل خاتمیت پیامبر اسلام ص منحصر به آن نمی‌باشد، چه اینکه هم آیات دیگری در قرآن مجید به این معنی اشاره می‌کند، و هم روایات فراوانی در این باره وارد شده است. از جمله در آیه 19 سوره انعام می‌خوانیم: وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ: این قرآن بر من وحی شده تا شما و تمام کسانی را که این قرآن به آنها می‌رسد انذار کنم (و به سوی خدا دعوت نمایم). وسعت مفهوم تعبیر و من بلغ (تمام کسانی که این سخن به آنها می‌رسد) رسالت جهانی قرآن و پیامبر اسلام را از یک سو و مساله خاتمیت را از سوی دیگر روشن می‌سازد. آیات دیگری که عمومیت دعوت پیامبر اسلام ص را برای جهانیان اثبات می‌کند مانند تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی‌ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً: جاوید و پر برکت است خداوندی که قرآن را بر بنده‌اش نازل کرد تا تمام اهل جهان را انذار کند (فرقان آیه 1). و مانند وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً: ما تو را جز برای عموم مردم به عنوان بشارت و انذار نفرستادیم (توبه آیه 28). و آیه قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً: بگو: ای مردم! من فرستاده خدا به همه شما هستم (اعراف آیه 158). با توجه به وسعت مفهوم عالمین و ناس و کافة نیز مؤید این معنی است از این گذشته اجماع علماء اسلام از یک سو و ضروری بودن این مساله در میان مسلمین از سوی دیگر، و روایات فراوانی که از پیامبر و دیگر پیشوایان اسلام رسیده از سوی سوم مطلب را روشنتر می‌سازد که به عنوان نمونه به ذکر چند روایت زیر قناعت می‌کنیم! 1- در حدیث معروفی از پیامبر ص می‌خوانیم که فرمود: حلالی حلال الی یوم القیامة و حرامی حرام الی یوم القیامة: حلال من تا روز قیامت حلال است و حرام من تا روز قیامت حرام (1). این تعبیر بیانگر ادامه این شریعت تا پایان جهان می‌باشد. گاهی حدیث فوق به صورت‌ حلال محمد حلال ابدا الی یوم القیامة و حرامه حرام ابدا الی یوم القیامة لا یکون غیره و لا یجی‌ء غیره‌ نیز نقل شده است: حلال محمد همیشه تا روز قیامت حلال است و حرام او همیشه تا قیامت حرام است، غیر آن نخواهد بود و غیر او نخواهد آمد) . 2- حدیث معروف منزله که در کتب مختلف شیعه و اهل سنت در مورد علی ع و داستان ماندن او بجای پیامبر در مدینه به هنگام رفتن رسول خدا ص، به سوی جنگ تبوک آمده نیز کاملا مساله خاتمیت را روشن می‌کند، زیرا در این حدیث می‌خوانیم: پیامبر به علی ع فرمود: انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی: تو نسبت به من، به منزله هارون نسبت به موسی هستی، جز اینکه بعد از من پیامبری نیست (بنا بر این تو همه منصبهای هارون را نسبت به موسی داری جز نبوت) ). 3- این حدیث نیز مشهور است و در بسیاری از منابع اهل سنت نقل شده که فرمود: مثلی و مثل الانبیاء کمثل رجل بنی بنیانا فاحسنه و اجمله، فجعل الناس یطیفون به یقولون ما رأینا بنیانا احسن من هذا الا هذه اللبنة، فکنت انا تلک اللبنة: مثل من در مقایسه با انبیاء پیشین همانند مردی است که بنائی بسیار زیبا و جالب بسازد، مردم گرد آن بگردند و بگویند بنائی زیباتر از این نیست جز اینکه جای یک خشت آن خالی است و من همان خشت آخرینم! این حدیث در صحیح مسلم به عبارات مختلف و از روات متعدد نقل شده، حتی در یک مورد در ذیل آن این جمله آمده است : و انا خاتم النبیین. و در حدیث دیگری در ذیل آن می‌خوانیم: جئت فختمت الانبیاء ؛: آمدم و پیامبران را پایان دادم و نیز در صحیح بخاری (کتاب المناقب) و مسند احمد حنبل، و صحیح ترمذی، و نسایی و کتب دیگر نقل شده، و از احادیث بسیار معروف و مشهور است و مفسران شیعه و اهل سنت مانند طبرسی در مجمع البیان و قرطبی در تفسیرش ذیل آیه مورد بحث آورده‌اند. 4- در بسیاری از خطبه‌های نهج البلاغه نیز خاتمیت پیامبر اسلام ص صریحا آمده است از جمله در خطبه 173 در توصیف پیامبر اسلام ص چنین می‌خوانیم: امین وحیه و خاتم رسله و بشیر رحمته و نذیر نقمته: او (محمد) امین وحی خدا، و خاتم پیامبران، و بشارت دهنده رحمت و انذار کننده از عذاب او بود. و در خطبه 133 چنین آمده است: ارسله علی حین فترة من الرسل، و تنازع من الالسن، فقفی به الرسل و ختم به الوحی: او را پس از یک دوران فترت بعد از پیامبران گذشته فرستاد به هنگامی که میان مذاهب مختلف نزاع در گرفته بود به وسیله او سلسله نبوت را تکمیل کرده و وحی را با او ختم نمود. و در خطبه نخستین نهج البلاغه بعد از شمردن برنامه‌های انبیاء و پیامبران پیشین می‌فرماید: الی ان بعث اللَّه سبحانه محمدا رسول اللَّه (ص) لانجاز عدته و اتمام نبوته: تا زمانی که خداوند سبحان محمد ص رسولش را برای تحقق بخشیدن به وعده‌هایش و پایان دادن سلسله نبوت مبعوث فرمود. 5- و در پایان خطبه حجة الوداع همان خطبه‌ای که پیامبر اسلام ص در آخرین حج و آخرین سال عمر مبارکش به عنوان یک وصیتنامه جامع برای مردم بیان کرد نیز مساله خاتمیت صریحا آمده است آنجا که می‌فرماید: الا فلیبلغ شاهد کم غائبکم لا نبی بعدی و لا امة بعدکم: حاضران به غائبان این سخن را برسانند که بعد از من پیامبری نیست، و بعد از شما امتی نخواهد بود، سپس دستهای خود را به سوی آسمان بلند کرد آن چنان که سفیدی زیر بغلش نمایان گشت و عرضه داشت: اللهم اشهد انی قد بلغت: خدایا گواه باش که من آنچه را باید بگویم گفتم(). 6- در حدیث دیگری که در کتاب کافی از امام صادق ع آمده است چنین می‌خوانیم: ان اللَّه ختم بنبیکم النبیین فلا نبی بعده ابدا و ختم بکتابکم الکتب فلا کتاب بعده ابدا: خداوند با پیامبر شما سلسله انبیاء را ختم کرد، بنا بر این هرگز بعد از او پیامبری نخواهد آمد و با کتاب آسمانی شما کتب آسمانی را پایان داد پس کتابی هرگز بعد از آن نازل نخواهد گشت (2). حدیث در این زمینه در منابع اسلامی بسیار زیاد است بطوری که در کتاب معالم النبوة 135 حدیث از کتب علماء اسلام از شخص پیامبر ص و پیشوایان بزرگ اسلام در این زمینه جمع آوری شده است ). پاسخ چند سؤال‌ خاتمیت چگونه با سیر تکاملی انسان سازگار است؟ نخستین سؤالی که در این بحث مطرح می‌شود این است که مگر جامعه انسانیت ممکن است متوقف شود؟ مگر سیر تکاملی بشر حد و مرزی دارد؟ مگر با چشم خود نمی‌بینیم که انسانهای امروز در مرحله‌ای بالاتر از علم و دانش و فرهنگ نسبت به گذشته قرار دارند؟. با این حال چگونه ممکن است دفتر نبوت به کلی بسته شود و انسان در این سیر تکاملیش از رهبری پیامبران تازه‌ای محروم گردد؟ پاسخ این سؤال با توجه به یک نکته روشن می‌شود و آن اینکه: گاه انسان به مرحله‌ای از بلوغ فکری و فرهنگی می‌رسد که می‌تواند با استفاده مستمر از اصول و تعلیماتی که نبی خاتم به طور جامع در اختیار او گذارده راه را ادامه دهد بی آنکه احتیاج به شریعت تازه‌ای داشته باشد. این درست به آن می‌ماند که انسان در مقاطع مختلف تحصیلی در هر مقطع نیاز به معلم و مربی جدید دارد تا دورانهای مختلف را بگذراند، اما هنگامی که به مرحله دکترا رسید و مجتهد و صاحب‌نظر در علم یا علوم مختلفی گردید در اینجا دیگر به تحصیلات خود نزد استاد جدیدی ادامه نمی‌دهد، بلکه به اتکاء آنچه از محضر اساتید پیشین و مخصوصا استاد اخیر دریافته، به بحث و تحقیق و مطالعه و بررسی می‌پردازد، و مسیر تکاملی خود را ادامه می‌دهد، و به تعبیر دیگر نیازها و مشکلات راه را با آن اصول کلی که از آخرین استاد در دست دارد حل می‌کند . بنا بر این لزومی ندارد که با گذشت زمان همواره دین و آئین تازه‌ای پا به عرصه وجود بگذارد و به تعبیر دیگر انبیای پیشین برای اینکه انسان بتواند در این راه پر نشیب و فرازی که به سوی تکامل دارد پیش برود هر کدام قسمتی از نقشه این مسیر را در اختیار او گذاردند، تا این شایستگی را پیدا کرد که نقشه کلی و جامع تمام راه را، به وسیله آخرین پیامبر از سوی خداوند بزرگ، در اختیار او بگذارد. بدیهی است با دریافت نقشه کلی و جامع نیازی به نقشه دیگر نخواهد بود و این در حقیقت بیان همان تعبیری است که در روایات خاتمیت آمده و پیامبر اسلام را آخرین آجر یا گذارنده آخرین آجر کاخ زیبا و مستحکم رسالت شمرده است. اینها همه در مورد عدم نیاز به دین و آئین جدید است اما مساله رهبری و امامت که همان نظارت کلی بر اجرای این اصول و قوانین و دستگیری از واماندگان در راه می‌باشد، مساله دیگری است که انسان هیچ وقت از آن بی نیاز نخواهد بود، به همین دلیل پایان یافتن سلسله نبوت هرگز به معنی پایان یافتن سلسله امامت نخواهد بود، چرا که تبیین و توضیح این اصول و عینیت بخشیدن و تحقق خارجی آنها بدون استفاده از وجود یک رهبر معصوم الهی ممکن نیست. 2- قوانین ثابت چگونه با نیازهای متغیر می‌سازد؟ گذشته از مساله سیر تکاملی بشر که در سؤال اول مطرح بود سؤال دیگری نیز در اینجا عنوان می‌شود و آن اینکه می‌دانیم مقتضیات زمانها و مکانها متفاوتند و به تعبیر دیگر نیازهای انسان دائما در تغییر است، در حالی که شریعت خاتم قوانین ثابتی دارد، آیا این قوانین ثابت می‌تواند پاسخگوی نیازهای متغیر انسان در طول زمان بوده باشد؟ این سؤال را نیز با توجه به نکته زیر می‌توان به خوبی پاسخ گفت و آن اینکه: اگر تمام قوانین اسلام جنبه جزئی داشت و برای هر موضوعی حکم کاملا مشخص و جزئی تعیین کرده بود جای این سؤال بود، اما با توجه به اینکه در دستورات اسلام یک سلسله اصول کلی و بسیار وسیع و گسترده وجود دارد که می‌تواند بر نیازهای متغیر منطبق شود، و پاسخگوی آنها باشد، دیگر جایی برای این ایراد نیست. فی المثل با گذشت زمان یک سلسله قراردادهای جدید و روابط حقوقی در میان انسانها پیدا می‌شود که در عصر نزول قرآن هرگز وجود نداشت مثلا در آن زمان چیزی به نام بیمه با شاخه‌های متعددش به هیچوجه موجود نبود (1) و همچنین انواع شرکتهایی که در عصر و زمان ما بر حسب احتیاجات روز به وجود آمده، ولی با اینحال یک اصل کلی در اسلام داریم که در آغاز سوره مائده به عنوان لزوم وفاء به عهد و عقد (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ- ای کسانی که ایمان آورده‌اید به قرار دادهای خود وفا کنید) آمده است و همه این قراردادها را می‌تواند زیر پوشش خود قرار دهد، البته قیود و شروطی نیز به صورت کلی برای این اصل کلی در اسلام آمده است که آنها را نیز باید در نظر گرفت. بنا بر این قانون کلی در این زمینه ثابت است، هر چند مصداقهای آن در تغییرند و هر روز ممکن است مصداق جدیدی برای آن پیدا شود. مثال دیگر اینکه ما قانون مسلمی در اسلام داریم به نام قانون لا ضرر . که به وسیله آن می‌توان هر حکمی را که سرچشمه ضرر و زیانی در جامعه اسلامی گردد محدود ساخت، و بسیاری از نیازها را از این طریق بر طرف نمود. گذشته از این مساله لزوم حفظ نظام جامعه و وجوب مقدمه واجب و مساله تقدیم اهم بر مهم نیز می‌تواند در موارد بسیار گسترده‌ای حلال مشکلات گردد. علاوه بر همه اینها اختیاراتی که به حکومت اسلامی از طریق ولایت فقیه واگذار شده به او امکانات وسیعی برای گشودن مشکلها در چارچوب اصول کلی اسلام می‌دهد. البته بیان هر یک از این امور مخصوصا با توجه به مفتوح بودن باب اجتهاد (اجتهاد به معنی استنباط احکام الهی از مدارک اسلامی) نیاز به بحث فراوانی دارد که پرداختن به آن ما را از هدف دور می‌سازد، ولی با اینحال آنچه در اینجا به طور اشاره آوردیم می‌تواند پاسخگوی اشکال فوق باشد. 3- چگونه انسانها از فیض ارتباط با عالم غیب محروم می‌شوند؟ سؤال دیگر این است که نزول وحی و ارتباط با عالم غیب و ما وراء طبیعت علاوه بر اینکه موهبت و افتخاری است برای جهان بشریت، روزنه امیدی برای همه مؤمنان راستین محسوب می‌شود. آیا قطع شدن این راه ارتباطی و بسته شدن این روزنه امید محرومیت بزرگی برای انسانهایی که بعد از رحلت پیامبر خاتم زندگی می‌کنند محسوب نخواهد شد. پاسخ این سؤال نیز با توجه به نکته زیر روشن می‌شود و آن اینکه: اولا: وحی و ارتباط با عالم غیب وسیله‌ای است برای درک حقایق هنگامی که گفتنی‌ها گفته شد و همه نیازمندیها تا دامنه قیامت در اصول کلی و تعلیمات جامع پیامبر خاتم بیان گردید قطع این راه ارتباطی دیگر مشکلی ایجاد نمی‌کند. ثانیا :آنچه بعد از ختم نبوت برای همیشه قطع می‌شود مسئله وحی برای شریعت تازه و یا تکمیل شریعت سابق است، نه هر گونه ارتباط با ما وراء جهان طبیعت، زیرا هم امامان با عالم غیب ارتباط دارند، و هم مؤمنان راستینی که بر اثر تهذیب نفس حجابها را از دل کنار زده‌اند و به مقام کشف و شهود نائل گشته‌اند. فیلسوف معروف صدر المتالهین شیرازی در مفاتیح الغیب چنین می‌گوید: وحی یعنی نزول فرشته بر گوش و دل به منظور ماموریت و پیامبری هر چند منقطع شده است و فرشته‌ای بر کسی نازل نمی‌شود و او را مامور اجرای فرمانی نمی‌کند، زیرا به حکم أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ: آنچه از این راه باید به بشر برسد رسیده است، ولی باب الهام و اشراق هرگز بسته نشده و نخواهد شد ممکن نیست این راه مسدود گردد (). اصولا این ارتباط نتیجه ارتقاء نفس و پالایش روح و صفای باطن است و ارتباطی به مساله رسالت و نبوت ندارد، بنا بر این در هر زمان مقدمات و شرائط آن حاصل گردد این رابطه معنوی بر قرار خواهد گشت و هیچگاه نوع بشر از این فیض بزرگ محروم نبوده و نخواهد بود (دقت کنید تفسیر نمونه، ج‌17، ص: 343 ).
عنوان سوال:

خاتمیت و جاوید بودن قرآن را توضیح دهید؟


پاسخ:

در پاسخ به این سوال به مطالب زیر توجه نمایید :
1- آیه 40 سوره مبارک احزاب در باره خاتمیت رسول خدا –ص- است و این خاتمیت ملازم با خاتمیت دین و آیین او است .
2- با توضیح و تفسیر این آیه و بیان چند آیه دیگر که دلالت بر جاوید بودن این دین و کفایت آن برای نسل های متمادی تا قیامت است به پرسش شما پاسخ کامل داده می شود :
ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیماً (احزاب- 40 )
محمد پدر هیچ یک از مردان شما نبود، ولی رسول خدا و خاتم و آخرین پیامبران است و خداوند به هر چیز آگاه است.

آیه فوق گرچه برای اثبات این مطلب کافی است، ولی دلیل خاتمیت پیامبر اسلام ص منحصر به آن نمی‌باشد، چه اینکه هم آیات دیگری در قرآن مجید به این معنی اشاره می‌کند، و هم روایات فراوانی در این باره وارد شده است.
از جمله در آیه 19 سوره انعام می‌خوانیم: وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ: این قرآن بر من وحی شده تا شما و تمام کسانی را که این قرآن به آنها می‌رسد انذار کنم (و به سوی خدا دعوت نمایم).
وسعت مفهوم تعبیر و من بلغ (تمام کسانی که این سخن به آنها می‌رسد) رسالت جهانی قرآن و پیامبر اسلام را از یک سو و مساله خاتمیت را از سوی دیگر روشن می‌سازد.
آیات دیگری که عمومیت دعوت پیامبر اسلام ص را برای جهانیان اثبات می‌کند مانند تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی‌ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً:
جاوید و پر برکت است خداوندی که قرآن را بر بنده‌اش نازل کرد تا تمام اهل جهان را انذار کند (فرقان آیه 1).
و مانند وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً: ما تو را جز برای عموم مردم به عنوان بشارت و انذار نفرستادیم (توبه آیه 28).
و آیه قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً: بگو: ای مردم! من فرستاده خدا به همه شما هستم (اعراف آیه 158).
با توجه به وسعت مفهوم عالمین و ناس و کافة نیز مؤید این معنی است از این گذشته اجماع علماء اسلام از یک سو و ضروری بودن این مساله در میان مسلمین از سوی دیگر، و روایات فراوانی که از پیامبر و دیگر پیشوایان اسلام رسیده
از سوی سوم مطلب را روشنتر می‌سازد که به عنوان نمونه به ذکر چند روایت زیر قناعت می‌کنیم! 1- در حدیث معروفی از پیامبر ص می‌خوانیم که فرمود:
حلالی حلال الی یوم القیامة و حرامی حرام الی یوم القیامة:
حلال من تا روز قیامت حلال است و حرام من تا روز قیامت حرام (1).
این تعبیر بیانگر ادامه این شریعت تا پایان جهان می‌باشد.
گاهی حدیث فوق به صورت‌
حلال محمد حلال ابدا الی یوم القیامة و حرامه حرام ابدا الی یوم القیامة لا یکون غیره و لا یجی‌ء غیره‌
نیز نقل شده است:
حلال محمد همیشه تا روز قیامت حلال است و حرام او همیشه تا قیامت حرام است، غیر آن نخواهد بود و غیر او نخواهد آمد)
.
2- حدیث معروف منزله که در کتب مختلف شیعه و اهل سنت در مورد علی ع و داستان ماندن او بجای پیامبر در مدینه به هنگام رفتن رسول خدا ص، به سوی جنگ تبوک آمده نیز کاملا مساله خاتمیت را روشن می‌کند، زیرا در این حدیث می‌خوانیم: پیامبر به علی ع فرمود:
انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی:
تو نسبت به من، به منزله هارون نسبت به موسی هستی، جز اینکه بعد از من پیامبری نیست (بنا بر این تو همه منصبهای هارون را نسبت به موسی داری جز نبوت) ).
3- این حدیث نیز مشهور است و در بسیاری از منابع اهل سنت نقل شده که فرمود:
مثلی و مثل الانبیاء کمثل رجل بنی بنیانا فاحسنه و اجمله، فجعل الناس یطیفون به یقولون ما رأینا بنیانا احسن من هذا الا هذه اللبنة، فکنت انا تلک اللبنة:
مثل من در مقایسه با انبیاء پیشین همانند مردی است که بنائی بسیار زیبا و جالب بسازد، مردم گرد آن بگردند و بگویند بنائی زیباتر از این نیست جز اینکه جای یک خشت آن خالی است و من همان خشت آخرینم! این حدیث در صحیح مسلم به عبارات مختلف و از روات متعدد نقل شده، حتی در یک مورد در ذیل آن این جمله آمده است :
و انا خاتم النبیین.
و در حدیث دیگری در ذیل آن می‌خوانیم:
جئت فختمت الانبیاء ؛:
آمدم و پیامبران را پایان دادم
و نیز در صحیح بخاری (کتاب المناقب) و مسند احمد حنبل، و صحیح ترمذی، و نسایی و کتب دیگر نقل شده، و از احادیث بسیار معروف و مشهور است و مفسران شیعه و اهل سنت مانند طبرسی در مجمع البیان و قرطبی در تفسیرش ذیل آیه مورد بحث آورده‌اند.
4- در بسیاری از خطبه‌های نهج البلاغه نیز خاتمیت پیامبر اسلام ص صریحا آمده است از جمله در خطبه 173 در توصیف پیامبر اسلام ص چنین می‌خوانیم:
امین وحیه و خاتم رسله و بشیر رحمته و نذیر نقمته:
او (محمد) امین وحی خدا، و خاتم پیامبران، و بشارت دهنده رحمت و انذار کننده از عذاب او بود.
و در خطبه 133 چنین آمده است:
ارسله علی حین فترة من الرسل، و تنازع من الالسن، فقفی به الرسل و ختم به الوحی:
او را پس از یک دوران
فترت بعد از پیامبران گذشته فرستاد به هنگامی که میان مذاهب مختلف نزاع در گرفته بود به وسیله او سلسله نبوت را تکمیل کرده و وحی را با او ختم نمود.
و در خطبه نخستین نهج البلاغه بعد از شمردن برنامه‌های انبیاء و پیامبران پیشین می‌فرماید:
الی ان بعث اللَّه سبحانه محمدا رسول اللَّه (ص) لانجاز عدته و اتمام نبوته:
تا زمانی که خداوند سبحان محمد ص رسولش را برای تحقق بخشیدن به وعده‌هایش و پایان دادن سلسله نبوت مبعوث فرمود.
5- و در پایان خطبه حجة الوداع همان خطبه‌ای که پیامبر اسلام ص در آخرین حج و آخرین سال عمر مبارکش به عنوان یک وصیتنامه جامع برای مردم بیان کرد نیز مساله خاتمیت صریحا آمده است آنجا که می‌فرماید:
الا فلیبلغ شاهد کم غائبکم لا نبی بعدی و لا امة بعدکم:
حاضران به غائبان این سخن را برسانند که بعد از من پیامبری نیست، و بعد از شما امتی نخواهد بود، سپس دستهای خود را به سوی آسمان بلند کرد آن چنان که سفیدی زیر بغلش نمایان گشت و عرضه داشت:
اللهم اشهد انی قد بلغت:
خدایا گواه باش که من آنچه را باید بگویم گفتم().
6- در حدیث دیگری که در کتاب کافی از امام صادق ع آمده است چنین می‌خوانیم:
ان اللَّه ختم بنبیکم النبیین فلا نبی بعده ابدا و ختم بکتابکم الکتب فلا کتاب بعده ابدا:
خداوند با پیامبر شما سلسله انبیاء را ختم کرد، بنا بر این هرگز بعد از او پیامبری نخواهد آمد و با کتاب آسمانی شما کتب آسمانی را پایان داد پس کتابی هرگز بعد از آن نازل نخواهد گشت (2).
حدیث در این زمینه در منابع اسلامی بسیار زیاد است بطوری که در کتاب معالم النبوة 135 حدیث از کتب علماء اسلام از شخص پیامبر ص و پیشوایان بزرگ اسلام در این زمینه جمع آوری شده است ).
پاسخ چند سؤال‌
خاتمیت چگونه با سیر تکاملی انسان سازگار است؟
نخستین سؤالی که در این بحث مطرح می‌شود این است که مگر جامعه انسانیت ممکن است متوقف شود؟ مگر سیر تکاملی بشر حد و مرزی دارد؟ مگر با چشم خود نمی‌بینیم که انسانهای امروز در مرحله‌ای بالاتر از علم و دانش و فرهنگ نسبت به گذشته قرار دارند؟.
با این حال چگونه ممکن است دفتر نبوت به کلی بسته شود و انسان در این سیر تکاملیش از رهبری پیامبران تازه‌ای محروم گردد؟
پاسخ این سؤال با توجه به یک نکته روشن می‌شود و آن اینکه: گاه انسان به مرحله‌ای از بلوغ فکری و فرهنگی می‌رسد که می‌تواند با استفاده مستمر از اصول و تعلیماتی که نبی خاتم به طور جامع در اختیار او گذارده راه را ادامه دهد بی آنکه احتیاج به شریعت تازه‌ای داشته باشد.
این درست به آن می‌ماند که انسان در مقاطع مختلف تحصیلی در هر مقطع نیاز به معلم و مربی جدید دارد تا دورانهای مختلف را بگذراند، اما هنگامی که به مرحله دکترا رسید و مجتهد و صاحب‌نظر در علم یا علوم مختلفی گردید در اینجا دیگر به تحصیلات خود نزد استاد جدیدی ادامه نمی‌دهد، بلکه به اتکاء آنچه از محضر اساتید پیشین و مخصوصا استاد اخیر دریافته، به بحث و تحقیق و مطالعه و بررسی می‌پردازد، و مسیر تکاملی خود را ادامه می‌دهد، و به تعبیر دیگر نیازها و مشکلات راه را با آن اصول کلی که از آخرین استاد در دست دارد حل می‌کند .
بنا بر این لزومی ندارد که با گذشت زمان همواره دین و آئین تازه‌ای پا به عرصه وجود بگذارد
و به تعبیر دیگر انبیای پیشین برای اینکه انسان بتواند در این راه پر نشیب و فرازی که به سوی تکامل دارد پیش برود هر کدام قسمتی از نقشه این مسیر را در اختیار او گذاردند، تا این شایستگی را پیدا کرد که نقشه کلی و جامع تمام راه را، به وسیله آخرین پیامبر از سوی خداوند بزرگ، در اختیار او بگذارد.
بدیهی است با دریافت نقشه کلی و جامع نیازی به نقشه دیگر نخواهد بود و این در حقیقت بیان همان تعبیری است که در روایات خاتمیت آمده و پیامبر اسلام را آخرین آجر یا گذارنده آخرین آجر کاخ زیبا و مستحکم رسالت شمرده است.
اینها همه در مورد عدم نیاز به دین و آئین جدید است اما مساله رهبری و امامت که همان نظارت کلی بر اجرای این اصول و قوانین و دستگیری از واماندگان در راه می‌باشد، مساله دیگری است که انسان هیچ وقت از آن بی نیاز نخواهد بود، به همین دلیل پایان یافتن سلسله نبوت هرگز به معنی پایان یافتن سلسله امامت نخواهد بود، چرا که تبیین و توضیح این اصول و عینیت بخشیدن و تحقق خارجی آنها بدون استفاده از وجود یک رهبر معصوم الهی ممکن نیست.
2- قوانین ثابت چگونه با نیازهای متغیر می‌سازد؟
گذشته از مساله سیر تکاملی بشر که در سؤال اول مطرح بود سؤال دیگری نیز در اینجا عنوان می‌شود و آن اینکه می‌دانیم مقتضیات زمانها و مکانها متفاوتند و به تعبیر دیگر نیازهای انسان دائما در تغییر است، در حالی که شریعت خاتم قوانین ثابتی دارد، آیا این قوانین ثابت می‌تواند پاسخگوی نیازهای متغیر انسان
در طول زمان بوده باشد؟
این سؤال را نیز با توجه به نکته زیر می‌توان به خوبی پاسخ گفت و آن اینکه:
اگر تمام قوانین اسلام جنبه جزئی داشت و برای هر موضوعی حکم کاملا مشخص و جزئی تعیین کرده بود جای این سؤال بود، اما با توجه به اینکه در دستورات اسلام یک سلسله اصول کلی و بسیار وسیع و گسترده وجود دارد که می‌تواند بر نیازهای متغیر منطبق شود، و پاسخگوی آنها باشد، دیگر جایی برای این ایراد نیست.
فی المثل با گذشت زمان یک سلسله قراردادهای جدید و روابط حقوقی در میان انسانها پیدا می‌شود که در عصر نزول قرآن هرگز وجود نداشت مثلا در آن زمان چیزی به نام بیمه با شاخه‌های متعددش به هیچوجه موجود نبود (1) و همچنین انواع شرکتهایی که در عصر و زمان ما بر حسب احتیاجات روز به وجود آمده، ولی با اینحال یک اصل کلی در اسلام داریم که در آغاز سوره مائده به عنوان لزوم وفاء به عهد و عقد (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ- ای کسانی که ایمان آورده‌اید به قرار دادهای خود وفا کنید) آمده است و همه این قراردادها را می‌تواند زیر پوشش خود قرار دهد، البته قیود و شروطی نیز به صورت کلی برای این اصل کلی در اسلام آمده است که آنها را نیز باید در نظر گرفت.
بنا بر این قانون کلی در این زمینه ثابت است، هر چند مصداقهای آن در تغییرند و هر روز ممکن است مصداق جدیدی برای آن پیدا شود.
مثال دیگر اینکه ما قانون مسلمی در اسلام داریم به نام قانون لا ضرر .

که به وسیله آن می‌توان هر حکمی را که سرچشمه ضرر و زیانی در جامعه اسلامی گردد محدود ساخت، و بسیاری از نیازها را از این طریق بر طرف نمود.
گذشته از این مساله لزوم حفظ نظام جامعه و وجوب مقدمه واجب و مساله تقدیم اهم بر مهم نیز می‌تواند در موارد بسیار گسترده‌ای حلال مشکلات گردد.
علاوه بر همه اینها اختیاراتی که به حکومت اسلامی از طریق ولایت فقیه واگذار شده به او امکانات وسیعی برای گشودن مشکلها در چارچوب اصول کلی اسلام می‌دهد.
البته بیان هر یک از این امور مخصوصا با توجه به مفتوح بودن باب اجتهاد (اجتهاد به معنی استنباط احکام الهی از مدارک اسلامی) نیاز به بحث فراوانی دارد که پرداختن به آن ما را از هدف دور می‌سازد، ولی با اینحال آنچه در اینجا به طور اشاره آوردیم می‌تواند پاسخگوی اشکال فوق باشد.
3- چگونه انسانها از فیض ارتباط با عالم غیب محروم می‌شوند؟
سؤال دیگر این است که نزول وحی و ارتباط با عالم غیب و ما وراء طبیعت علاوه بر اینکه موهبت و افتخاری است برای جهان بشریت، روزنه امیدی برای همه مؤمنان راستین محسوب می‌شود.
آیا قطع شدن این راه ارتباطی و بسته شدن این روزنه امید محرومیت بزرگی برای انسانهایی که بعد از رحلت پیامبر خاتم زندگی می‌کنند محسوب نخواهد شد.
پاسخ این سؤال نیز با توجه به نکته زیر روشن می‌شود و آن اینکه:
اولا: وحی و ارتباط با عالم غیب وسیله‌ای است برای درک حقایق هنگامی که گفتنی‌ها گفته شد و همه نیازمندیها تا دامنه قیامت در اصول کلی و تعلیمات جامع پیامبر خاتم بیان گردید قطع این راه ارتباطی دیگر مشکلی ایجاد نمی‌کند.
ثانیا :آنچه بعد از ختم نبوت برای همیشه قطع می‌شود مسئله وحی برای شریعت تازه و یا تکمیل شریعت سابق است، نه هر گونه ارتباط با ما وراء جهان طبیعت، زیرا هم امامان با عالم غیب ارتباط دارند، و هم مؤمنان راستینی که بر اثر تهذیب نفس حجابها را از دل کنار زده‌اند و به مقام کشف و شهود نائل گشته‌اند.
فیلسوف معروف صدر المتالهین شیرازی در مفاتیح الغیب چنین می‌گوید:
وحی یعنی نزول فرشته بر گوش و دل به منظور ماموریت و پیامبری هر چند منقطع شده است و فرشته‌ای بر کسی نازل نمی‌شود و او را مامور اجرای فرمانی نمی‌کند، زیرا به حکم أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ: آنچه از این راه باید به بشر برسد رسیده است، ولی باب الهام و اشراق هرگز بسته نشده و نخواهد شد ممکن نیست این راه مسدود گردد ().
اصولا این ارتباط نتیجه ارتقاء نفس و پالایش روح و صفای باطن است و ارتباطی به مساله رسالت و نبوت ندارد، بنا بر این در هر زمان مقدمات و شرائط آن حاصل گردد این رابطه معنوی بر قرار خواهد گشت و هیچگاه نوع بشر از این فیض بزرگ محروم نبوده و نخواهد بود (دقت کنید
تفسیر نمونه، ج‌17، ص: 343

).





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین