نظر حضرت عیسی(ع) درباره یکتایی خداوند چه بود؟
بیزاری مسیح از شرک پیروانش : این آیات پیرامون گفتگوی خداوند با حضرت مسیح (علیه السلام) در روز رستاخیز بحث می کند، به دلیل اینکه در چند آیه بعد می خوانیم: هذا یوم ینفع الصادقین صدقهم : (امروز روزی است که راستگویی راستگویان به آنها سود می دهد ) و مسلما" منظور از آن روز قیامت است . به علاوه جمله( فلما توفیتنی کنت انت الرقیب علیهم) دلیل دیگری بر این است که این گفتگو بعد از دوران نبوت مسیح (علیه السلام) واقع شده است و شروع آیه با جمله (قال) که برای زمان ماضی است مشکلی ایجاد نمی کند ، زیرا در قرآن بسیار دیده می شود که مسائل مربوط به قیامت به صورت زمان ماضی ذکر شده و این اشاره به قطعی بودن قیامت است، یعنی وقوع آن در آینده چنان مسلم است که گوئی در گذشته واقع شده، و با صیغه فعل ماضی از آن یاد می شود . به هر حال آیه نخست می گوید : خداوند در روز قیامت به عیسی می گوید: (آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را علاوه بر خداوند معبود خویش قرار دهید و پرستش کنید ) ( و اذ قال الله یا عیسی ابن مریم انت قلت للناس اتخذونی و امی الهین من دون الله) شک نیست که مسیح (علیه السلام) چنین چیزی را نگفته است و تنها دعوت به توحید و عبادت خدا نمود، ولی منظور از این استفهام قرار گرفتن از او در برابر امتش، و بیان محکومیت آنها است . مسیح (علیه السلام) با نهایت احترام در برابر این سوال چند جمله در پاسخ می گوید: 1- نخست زبان به تسبیح خداوند از هر گونه شریک و شبیه گشوده و می گوید: (خداوند پاک و منزهی از هر گونه شریک ) (قال سبحانک) 2- چگونه ممکن است چیزی را که شایسته من نیست بگویم (ما یکون لی ان اقول ما لیس لی بحق ) در حقیقت نه تنها گفتن این سخن رااز خود نفی می کند، بلکه می گوید اساسا من چنین حقی را ندارم و چنین گفتاری با مقام و موقعیت من هرگز سازگار نیست . 3- سپس استناد به علم بی پایان پروردگار کرده، می گوید: (گواه من این است که اگر چنین می گفتم می دانستی، زیرا تو از آنچه در درون روح و جان من است آگاهی، در حالی که من از آنچه در ذات تو پاک تو است بی خبرم، زیرا تو علام الغیوب و با خبر از تمام رازها و پنهانیها هستی) ( ان کنت قلته فقد علمته تعلم ما فی نفسی و لا اعلم ما فی نفسک انک انت علام الغیوب ( (1) 4- ( تنها چیزی که من به آنها گفتم همان بوده است که به من مأموریت دادی که آنها را دعوت به عبادت تو کنم و بگویم خداوند یگانه ای را که پروردگار من و شما است پرستش کنید) ( ما قلت لهم الا ما امرتنی به ان اعبدوالله ربی و ربکم) 5- ( و تا آن زمان که در میانشان بودم مراقب و گواه آنها بودم و نگذاشتم راه شرک را پیش گیرند، اما به هنگامی که مرا از میان آنها برگرفتی تو مراقب و نگاهبان آنها بودی، و تو گواه بر هر چیزی هستی) ( و کنت علیهم شهیدا مادمت فیهم فلما توفیتنی کنت انت الرقیب علیهم و انت علی کل شی شهید) (1) 6- ( و با اینهمه باز امر، امر تو و خواست، خواست تو است، اگر آنها را در برابر این انحراف بزرگ مجازات کنی بندگان تواند و قادر به فرار از زیر بار این مجازات نخواهند بود، و این حق برای تو در برابر بندگان نافرمانت ثابت است، و اگر آنها را ببخشید و از گناهانشان صرف نظر کنی توانا و حکیم هستی، نه ببخشش تو نشانه ضعف است، و نه مجازاتت خالی از حکمت و حساب )( ان تعذبهم فانهم عبادک و ان تغفرلهم فانک انت العزیز الحکیم) در اینجا دو سوال پیش می آید: 1- آیا در تاریخ مسیحیان هیچ دیده شده است که ‌(مریم) را معبود خود قرار دهند؟ یا اینکه آنها تنها قائل به تثلیث و خدایان سه گانه یعنی (خدای پدر) و ( خدای پسر) و ( روح القدس) بوده اند و شکی نیست که روح القدس به پندار آنها ، واسطه میان ( خدای پدر) و (خدای پسر) می باشد و او غیر از مریم است، در پاسخ این سوال باید گفت: درست است که مسیحیان مریم را خدا نمی دانستند. ولی در عین حال در برابر او و مجسمه اش مراسم عبادت را انجام می داده اند، همانطور که بت پرستان بت را خدا نمی دانستند ولی شریک خدا در عبادت تصور می کردند، و به عبارت روشنتر فرق است میان الله به معنی (خدا) و اله به معنی (معبود) مسیحیان ( مریم) را اله یعنی (معبود) می دانستند نه خدا. به تعبیر یکی از مفسران گرچه هیچیک از فرق مسیحیت کلمه (اله و معبود) را بر مریم اطلاق نمی کنند، بلکه او را تنها مادر خداوند می دانند ولی ، عملا مراسم نیایش و پرستش را در برابر او دارند، خواه این نام را بر او بگذارند یانه سپس اضافه می کند: چندی قبل در بیروت درشماره نهم سال هفتم مجله (مشرق) که متعلق به مسیحیان است، مطالب قابل ملاحظه ای به عنوان یاد بود پنجاهمین سال اعلان (پاپ بیوس نهم) درباره شخصیت مریم منتشر گردید و در همین شماره تصریح شده بود که کلیساهای شرقی همانند کلیساهای غربی(مریم) را عبادت می کنند، و در شماره چهاردهم سال پنجم همان مجله مقاله ای به قلم (انستاس کرملی) درج شده که خواسته است در آن برای مسأله عبادت مریم حتی ریشه ای از کتب عهد عتیق و تورات پیدا کند، داستان دشمنی مار (شیطان) وزن (حوا) را به عنوان مریم تفسیر می نماید . (1) بنابراین پرستش و عبادت مریم در میان آنها وجود دارد. 2- سوال دیگر این است که چگونه حضرت مسیح با عبارتی که بوی شفاعت می دهد درباره مشرکان امت خود سخن میگ وید و عرض می کند: اگر آنها را ببخشید تو عزیز و حکیمی مگر مشرک قابل شفاعت و قابل بخشش است در پاسخ باید به این نکته توجه داشت که اگر هدف عیسی شفاعت بود می باید گفته باشد (انک انت الغفور الرحیم) زیرا غفور و رحیم بودن خداوند متناسب با مقام شفاعت است در حالی که می بینیم او خدا را به (عزیز و حکیم بودن) توصیف می کند، از این استفاده می شود که منظور شفاعت و تقاضای بخشش برای آنها نیست، بلکه هدف سلب هر گونه اختیار از خود وواگذار کردن امر به اختیار پروردگار است یعنی کار به دست تو است، اگر بخواهی می بخشی و اگر بخواهی مجازات می کنی، هر چند نه مجازات تو بدون دلیل و نه بخشش تو بدون علت است و در هر حال از قدرت و توانائی من بیرون است . به علاوه ممکن است در میان آنها جمعی به اشتباه خود توجه کرده و راه توبه را پیش گرفته باشند، و این جمله درباره آن جمعیت بوده باشد. (یا ایها الذین آمنوا خذو حذرکم فانفروا ثبات اوانفورا جمیعا) ترجمه (ای کسانی که ایمان آورده اید آمادگی خود را (در برابر دشمن) حفظ کنید و در دسته های متعدد یا به صورت دسته واحد (طبق شرایط موجود) به سوی دشمن حرکت نمائید). تفسیر آماده باش دائمی (حذر) بر وزن ( خضر) به معنی بیداری و آماده باش و مراقبت در برابر خطر است و گاهی به معنی وسیله ای که بکمک آن با خطر مبارزه می بشود نیز آمده است . (ثبات) جمع ( ثبه) بر وزن( گنه) به معنی دسته جات پراکنده است و در اصل از ماده (ثبی) به معنی (جمع) گرفته شده در آیه فوق قرآن خطاب به عموم مسلمانان کرده و دو دستور مهم، برای حفظ موجودیت اجتماعشان به آنها می دهد. نخست می گوید: (ای کسانی که ایمان آورده اید با کمال دقت مراقب دشمن باشید مبادا غافلگیر شوید و از ناحیه آنها خطری به شما برسد) ( یا ایها الذین آمنوا خذو حذرکم) سپس دستور می دهد که برای مقابله با دشمن از روشها و تاکتیکهای مختلف استفاده کنید و (در دسته های متعدد یا به صورت اجتماع) برای دفع دشمن حرکت کنید) (فانفروا ثبات اوانفروا جمعیا) آنجا که لازم است در دسته های مختلف و پراکنده حرکت کنید از این طریق وارد شوید و آنجا که ایجاب می کند همگی به صورت یک ارتش بهم پیوسته به میدان دشمن بشتابید، اجتماع را فراموش نکنید. بعضی از مفسران ( حذر) را در آیه فوق تنها به معنی اسلحه تفسیر کرده اند، در حالیکه (حذر) معنی وسیعی دارد و مخصوص (اسلحه) نیست به علاوه در آیه 102 همین سوره دلیل روشنی است که حذر با اسلحه تفاوت دارد آنجا که می فرماید: ... (ان تصنعوا اسلحتکم و خذوا حذرکم ) ( مانعی ندارد که به هنگام ضرورت ، در موقع نماز در میدان جنگ سلاح خود را به زمین بگذارید، ولی حذر یعنی مراقبت و آماده باش را از دست ندهید. ) این آیه دستور جامع و همه جانبه ای به تمام مسلمانان، در همه قرون و اعصار، می دهد که برای حفظ امنیت خود و دفاع از مرزهای خویش، دائما مراقب باشند، و یک نوع آماده باش مادی و معنوی به طور دائم بر اجتماع آنها حکومت کند . جالب اینکه معنی (حذر) بقدری وسیع است که هر گونه وسیله مادی و معنوی را در بر می گیرد، از جمله اینکه مسلمانان باید در هر زمان از موقعیت دشمن، و نوع سلاح، و روشهای جنگی، و میزان آمادگی، و تعداد اسلحه و کارائی آنها باخبر باشند، زیرا تمام این موضوعات در پیش گیری از خطر دشمن و حاصل شدن مفهوم (حذر) موثر است . و از طرف دیگر برای دفاع از خویشتن نیز هر گونه آمادگی از نظر روانی و معنوی، و از نظر بسیج منابع فرهنگی، اقتصادی و انسانی و همچنین استفاده از کاملترین نوع سلاح زمان و طرز بکارگرفتن آن را فراهم سازند. مسلما" اگر مسلمانان همین یک آیه را در زندگی خود پیاده کرده بودند در طول تاریخ پرماجرای خویش هرگز گرفتار شکست و ناکامی نمی شدند. و همانطور که آیه فوق اشاره می کند نباید در استفاده کرده از روشهای مختلف مبارزه جمود به خرج داد، بلکه باید باتوجه به مقتضیات زمان و مکان، و چگونگی موقعیت دشمن اقدام نمایند، آنجا که وضع دشمن طوری است که باید در دسته جات ، مختلف به سوی او بروند از این روش استفاده کنند و هر کدام برنامه مخصوص به خود در مقابله با او داشته باشند، و آنجا که ایجاب می کند همه با برنامه واحد، تهاجم را شروع کنند در یک صف به ایستند. از اینجا روشن می شود اینکه بعضی از افراد اصرار دارند که مسلمانان در مبارزات اجتماعی خود همه روش واحدی را انتخاب کنند و هیچگونه تفاوتی در تاکتیکها نداشته باشند علاوه بر اینکه با منطق و تجربه، سازگار نیست با روح تعلیمات اسلام نیز موافق نمی باشد. و شاید آیه فوق اشاره ای به این معنی نیز در برداشته باشد که مسئله مهم پیشبرد اهداف واقعی است، خواه موقعیت ایجاب کند که همه از یک روش استفاده کنند و یا از روشهای گوناگون ضمنا از کلیه (جمیعا) استفاده می شود که برای مقابله با دشمن همه مسلمانان بدون استثناء باید شرکت جویند و این حکم اختصاص به دسته معینی ندارد. (و ان منکم لمن لیطئن فان اصابتکم مصیبه قال قد انعم الله علی اذ لم اکن معهم شهیدا) (و لئن اصابکم فضل من الله لیقولن کان لم تکن بینکم و بینه موده یا لیتنی کنت معهم فافوز فوزا عظیما ) ترجمه : در میان شما افرادی (منافق) هستند که هم خودشان سستند و هم دیگران را سست می نمایند. اگر مصیبتی به شما برسد می گویند: خدا به ما نعمت داد که با مجاهدان نبودیم تا شاهد ( آن مصیبت ) باشیم. و اگر غنیمتی به شما برسد، درست مثل اینکه هرگز میان شما و آنها مودت و دوستی نبوده، می گویند: ای کاش ما هم با آنها بودیم و به رستگاری و پیروزی بزرگی نائل می شدیم. تفسیر: به دنبال فرمان عمومی جهاد و آماده باش در برابر دشمن که در آیه سابق بیان شد در این آیه اشاره به حال جمعی از منافقان کرده می فرماید: ( این افراد دو چهره که در میان شما هستند با اصرار می کوشند از شرکت در صفوف مجاهدان راه خدا خودداری کنند) ( و ان منکم (1) لمن لیبطئن ) (2) ( ولی هنگامی که مجاهدان از میدان جنگ باز می گردند و یا اخبار میدان جنگ به آنها می رسد، در صورتی که شکست و یا شهادتی نصیب آنها شده باشد، اینها با خوشحالی می گویند چه نعمت بزرگی خداوند به ما داد که همراه آن نبودیم تا شاهد چنان صحنه های دلخراشی بشویم) ( فان اصابتکم مصیبه قال قد انعم الله علی اذلم اکن معهم شهیدا) ولی اگر با خبر شوند که مومنان واقعی پیروز شده اند، و طبعا به غنائمی دست یافته اند ، اینها همانند افراد بیگانه ای که گویا هیچ ارتباطی در میان آنها و مومنان برقرار نبوده از روی تأسف و حسرت می گویند: ( ای کاش ما هم با مجاهدان بودیم و سهم بزرگی عائد ما می شد) ( و لئن اصابکم فضل من الله لیقولن کان لم تکن بینکم و بینه موده یا لیتنی کنت معهم فافوز فوزا عظیما) گرچه در آیه فوق سخنی از غنیمت به میان نیامده ولی روشن است کسی که شهادت در راه خدا را یک نوع بلا می شمرد، و عدم درک شهادت را یک نعمت الهی می پندارند، پیروزی و فوز عظیم و رستگاری بزرگ از نظر او چیزی جز پیروزی مادی و غنائم جنگی نخواهد بود. این افراد دو چهره که متأسفانه در هر اجتماعی بوده و هستند در برابر پیروزی و شکستهای مومنان واقعی فورا قیافه خود را عوض می کنند، هرگز در غمها با آنها شریک نیستند و در مشکلات و گرفتاری ها همکاری نمی کنند، ولی انتظار دارند در پیروزی های آنان سهم بزرگی داشته باشند و همانند مومنان و مجاهدان واقعی امتیازاتی پیدا کنند. 74-( فلیقاتل فی سبیل الله الذین یشرون الحیوه الدنیا بالاخره و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف نوتیه اجرا عظیما) ترجمه: آنها که زندگی دنیا را به آخرت فروخته اند باید در راه خدا پیکار کنند، و کس که در راه خدا پیکار کند و کشته شود یا پیروز گردد پاداش بزرگی به او خواهیم داد . تفسیر : آماده ساختن مومنان برای جهاد به دنبال بحثی که درآیات قبل درباره خودداری منافقان از شرکت در صفوف مجاهدان بود، در این آیه و چند آیه دیگر که به دنبال آن می آید افراد با ایمان با منطق موثر و هیجان انگیزی دعوت به جهاد در راه خدا شده اند، و باتوجه به اینکه این آیات در زمانی نازل شد که دشمنان گوناگونی از داخل و خارج ، اسلام را تهدید می کردند، اهمیت این آیات در پرورش روح جهاد در مسلمانان روشنتر می گردد. در آغاز آیه می فرماید: (آنهایی باید در راه خدا پیکار کنند که آماده اند زندگی پست جهان ماده را با زندگی ابدی و جاویدان سرای دیگر مبادله نمایند) (فلیقاتل فی سبیل الله الذین یشرون الحیاه الدنیا بالاخره) یعنی تنها کسانی می توانند جزء مجاهدان واقعی باشند که آماده چنین معامله ای گردند، و به راستی دریافته باشند که زندگی جهان ماده آن چنان که از کلمه دنیا ( به معنی پست تر و پایین تر ) بر می آید در برابر مرگ افتخار آمیز در مسیر زندگی جاویدان اهمیتی ندارد، ولی آنها که حیات مادی را اصیل و گرانبها و بالاتر از اهداف مقدس الهی و انسانی می دانند هیچگاه مجاهدان خوبی نخواهند بود. سپس در ذیل آیه می فرماید: (سرنوشت چنین مجاهدانی کاملا روشن است، زیرا از دو حال خارج نیست یا شهید می شوند و یا دشمن را در هم می کوبند و بر او پیروز می گردند، در هر صورت پاداش بزرگی به آنها خواهیم داد) ( و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف نوتیه اجرا عظیما) مسلما چنین سربازانی شکست در قاموسشان وجود ندارد و در هر دو صورت خود را پیروز می بینند، چنین روحیه ای به تنهایی کافی است که وسائل پیروزی آنها را بر دشمن فراهم سازد، تاریخ نیز گواهی می دهد که یکی از عوامل پیروزی سریع مسلمانان بر دشمانی که از نظر تعداد و تجهیزات و آمادگی رزمی، به مراتب بر آنها برتری داشتند، همین روحیه شکست ناپذیری آنها بوده است . حتی دانشمندان بیگانه ای که درباره اسلام و پیروزی های سریع مسلمین، در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و بعد از آن، بحث کرده اند، این منطق را یکی از عوامل موثر پیشرفت آنها دانسته اند. یکی از مورخان معروف غرب در کتاب خود چنین می گوید: (مسلمانان از برکت مذهب جدید و مواهبی که در آخرت به آنها وعده داده شده بود اصلا از مرگ نمی ترسیدند و دوام و اصالتی برای این زنگی (منهای جهان دیگر) قائل نبودند و لذا از آن در راه هدف و عقیده چشم می پوشیدند. قابل توجه اینکه در آیه فوق همانند بسیاری دیگر از آیات قرآن ، جهادی مقدس شمرده شده است که ( فی سبیل الله ( ، در راه خدا و نجات بندگان خدا و زنده کردن اصول حق و عدالت و پاکی و تقوی باشد، نه جنگهائی که به خاطر توسعه طلبی، تعصب، توحش، استعمار و استثمار صورت گیرد. 75- (ومالکم لاتقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک ولیا و اجعل لنا من لدنک نصیرا ترجمه 75- چرا درراه خدا و در راه مردان و زنان و کودکانی که ( به دست ستمگران) تضعیف شده اند پیکار نمی کنید؟ همان افراد (ستمدیده ای) که می گویند خدایا ما را از این شهر (مکه) که اهلش سمتگرند بیرون ببر و برای ما از طرف خود سرپرست قرار بده و از برای ما از طرف خود یار و یاوری تعیین فرما. تفسیر : استمداد از عواطف انسانی در آیه گذشته از مومنان دعوت به جهاد شده، ولی روی ایمان به خدا و رستاخیز و استدلال سود و زیان تکیه شده است ، اما این آیه دعوت به سوی جهاد براساس تحریک عواطف انسانی می کند و می گوید: (چرا شما در راه خدا و در راه مردان و زنان و کودکان مظلوم و بی دفاعی که در چنگال ستمگران گرفتار شده اند مبارزه نمی کنید آیا عواطف انسانی شما اجازه می دهد که خاموش باشید و این صحنه های رقت بار را تماشا کنید) ( و مالکم لا تقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان) : سپس برای شعله ور ساختن عواطف انسانی مومنان می گوید: و این مستضعفان همانها هستند که در محیطهائی خفقان بار گرفتار شده و امید آنها از همه جا بریده است، لذا دست به دعا برداشته و از خدای خود می خواهند که از آن محیط ظلم و ستم بیرون روند) (الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها) : و نیز از خدای خود تقاضا می کنند که ولی و سرپرستی برای حمایت آنها بفرستد. ( و اجعل لنا من لدنک ولیا) و یار و یاوری برای نجات آنها برانگیزد. (واجعل لنا من لدنک نصیرا) در حقیقت آیه فوق اشاره به این است که خداوند دعای آنها را مستجاب کرده و این رسالت بزرگ انسانی را برعهده شما گذاشته، شما (ولی) و (نصیری) هستید که از طرف خداوند برای حمایت ونجات آنها تعیین شده اید بنابراین نباید این فرصت بزرگ و موقعیت عالی را به آسانی از دست دهید. ضمنا از این آیه چند نکته دیگر استفاده می شود: 1-جهاد اسلامی همانطور که قبلا هم اشاره شد برای بدست آوردن مال و مقام و یا منابع طبیعی و مواد خام کشورهای دیگر نیست ، برای تحصیل بازار مصرف، و یا تحمیل عقیده و سیاست نمی باشد، بلکه تنها برای نشر اصول فضیلت و ایمان و دفاع از ستم دیدگان و زنان و مردان بال و پرشکسته و کودکان محروم و ستم دیده است و به این ترتیب جهاد دو هدف جامع دارد که در آیه فوق به آن اشاره شده یکی (هدف الهی) و دیگری (هدف انسانی) و این دو در حقیقت از یکدیگر جدا نیستند و به یک واقعیت باز می گردند. 2- از نظر اسلام محیطی قابل زیست است که بتوان در آن آزادانه به عقیده صحیح خود عمل نمود، اما محیطی که خفقان آن را فرا گرفته و حتی انسان آزاد نیست بگوید مسلمانم، قابل زیست نمی باشد، و افراد با ایمان آرزو می کنند که از چنین محیطی خارج شوند، زیرا چنین محیطی مرکز فعالیت ستمگران است. قابل توجه اینکه(مکه ) هم شهر بسیار مقدس و هم وطن اصلی مهاجران بود در عین حال وضع خفقان بار آن سبب شد که از خدای خود بخواهند از آنجا بیرون روند. 3- در ذیل آیه فوق چنین می خوانیم مسلمانانی که در چنگال دشمن گرفتار بوده اند برای نجات خویش نخست تقاضای ولی از جانب خداوند کرده اند و سپس نصیر برای نجات از چنگال ظالمان قبل از هر چیز وجود (رهبر) و سرپرست لایق دلسوز لازم است و سپس یار و یاور و نفرات کافی، بنابراین وجود یار و یاور هر چند فراوان باشد بدون استفاده از یک رهبری صحیح بی نتیجه است. 4- افراد با ایمان همه چیز را از خدا می خواهند و دست نیاز به سوی غیر او دراز نمی کنند و حتی اگر تقاضای ولی و یاور می نمایند از او می خواهند. 76- (الذین آمنوا یقاتلون فی سبیل الله و الذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت فقاتلوا اولیاء الشیطان ان کید الشیطان کان ضعیفا) ترجمه: آنها که ایمان در راه خدا پیکار می کنند و آنها که کافرند در راه طاغوت (و افراد طغیانگر) پس شما بایاران شیطان پیکار کنید (و از آنها نهراسید) زیرا نقشه شیطان (همانند قدرتش) ضعیف است. تفسیر: در این آیه برای تشجیع مجاهدان و ترغیب آنها به مبارزه با دشمن و مشخص ساختن صفوف و اهداف مجاهدان، چنین می فرماید: (افراد باایمان در راه خدا و آنچه به سود بندگان خدا است پیکار می کنند، ولی افراد بی ایمان در راه طاغوت یعنی قدرتهای ویرانگر) ( الذین آمنوا یقاتلون فی سبیل الله و الذین کفروا یقاتلون فی سبیل الله الطاغوت) یعنی در هر حال زندگی خالی از مبارزه نیست منتها در مسیر حق و جمعی در مسیر باطل و شیطان پیکار دارند. و به دنبال آن می گوید: ( بایاران شیطان پیکار کنید و از آنها وحشت نداشته باشید). (فقاتلوا اولیاء الشیطان) طاغوت و قدرتهای طغیانگر و ظالم هر چند به ظاهر بزرگ و قوی جلوه کنند، اما از درون و زبون ناتوانند، از ظاهر مجهز و آراسته آنها نهراسید، زیرا درون آنها خالی است و نقشه های آنها همانند قدرتهایشان سست و ضعیف است، چون متکی به نیروی لایزال الهی نیست. بلکه متکی به نیروهای شیطانی می باشد. ( ان کید الشیطان کان ضعیفا) دلیل این ضعف و ناتوانی روشن است، زیرا از یک سو افراد با ایمان در مسیر اهداف و حقایقی گام برمی دارند که با قانون آفرینش هماهنگ و هم صدا است و رنگ ابدی و جاودانی دارد آنها در راه آزاد ساختن انسانها و از بین بردن مظاهر ظلم و ستم پیکار می کنند، در حالی که طرفداران طاغوت در مسیر استعمار و استثمار بشر و شهوات زودگذری که اثر آن ویرانی اجتماع و برخلاف قانون آفرینش است تلاش و کوشش می نمایند و از سوی دیگر افراد با ایمان به اتکای نیروهای معنوی آرامشی دارند که پیروزی آنها را تضمین می کند و به آن ها قوت می بخشد در حالی که افراد بی ایمان تکیه گاه محکمی ندارند. قابل توجه اینکه در این آیه ارتباط کامل (طاغوت) با (شیطان) بیان شده که چگونه طاغوت از نیروهای مختلف اهریمنی مدد می گیرد، تا آنجا که می گوید یاران طاغوت همان یاران شیطانند، در آیه 27 سوره اعراف نیز همین مضمون آمده است . ( انا جعلنا الشیاطین اولیاء للذین لایومنون) ( ما شیاطین را سرپرست افراد بی ایمان قرار دادیم) 77- (الم تر الی الذین قیل لهم کفوا ایدیکم و اقیموا الصلواه و آتوالزکوه فلما کتب علیهم القتال اذا فریق منهم یخشون الناس کخشیه الله او اشد خشیه و قالوا ربنا لم کتبت علینا القتال لو لا اخرتنا الی اجل قریب قل متاع الدنیا قلیل و الاخره خیر لمن اتقی و لا تظلمون فتیلا ترجمه : آیا ندیدی کسانی را که (در مکه ) به آنها گفته شد (فعلا) دست از جهاد بردارید و نماز را برپا کنید و زکات بپردازید، (اما آنها از این دستور ناراحت بودند) ولی هنگامی که (در مدینه) فرمان جهاد به آنها داده شد جمعی از آنان از مردم می ترسیدند همانگونه که از خدا می ترسند، بلکه بیشتر و گفتند پروردگارا چرا جهاد را بر ما مقرر داشتی؟ چرا این فرمان را کمی تأخیر نینداختی؟ به آنها بگو سرمایه زندگی دنیا ناچیز است و سرای آخرت برای کسی که پرهیزگار باشد بهتر است و کوچکترین ستمی به شما نخواهد شد. تفسیر : گوشه دیگری از خلافکاریهای یهود در این آیات به قسمت های دیگری از خلافکاریهای بنی اسرائیل و کارشکنیها و عداوتها و دشمنیهای آنها با پیامبران خدا اشاره شده است در آیه نخست، به پیمان شکنی و کفر جمعی از آنها و قتل پیامبران بدست آنان اشاره کرده چنین می فرماید: (ما آنها را به خاطر پیمان شکنی، از رحمت خود دور ساختیم یا قسمتی از نعمتهای پاکیزه را بر آنان تحریم نمودیم ) . (فبما تقضهم میثاقهم ... ) آنها بدنبال این پیمان شکنی، آیات پروردگار را انکار کردند و راه مخالفت پیش گرفتند ( و کفر هم بایات الله ) و به این نیز قناعت نکردند، بلکه دست به جنایت بزرگ دیگری که قتل و کشتن راهنمایان و هادیان راه حق یعنی پیامبران بوده باشد، زدند و بدون هیچ مجوزی آنها را از بین بردند. (و قتلهم الانبیاء بغیر حق ) آنها بقدری در اعمال خلاف جسور و بی باک بودند که گفتار پیامبران را بباد استهزاء می گرفتند و صریحا به آنها می گفتند: ( بر دلهای ما پرده افکنده شده که مانع شنیدن و پذیرش دعوت شما است ) ( و قولهم قلوبنا غلف) در اینجا قرآن اضافه می کند ( آری دلهای آنها بن کلی مهر شده و هیچگونه حقی در آن نفوذ نمی کند ولی عامل آن کفر و بی ایمانی، خود آنها هستند و به همین دلیل جز افراد کمی که خود را از این گونه لجاجتها برکنار داشته اند ایمان نمی آورند) (بل اطبع الله علیها بکفرهم فلایومنون الا قلیلا) خلافکاریهای آنان منحصر به اینها نیست ، آنها در راه کفر آنچنان سریع تاختند که به مریم پاکدامن، مادر پیامبر بزرگ خدا که بفرمان الهی بدون هسمر باردار شده بود تهمت بزرگی زدند. ( و بکفرهم و قولهم علی مریم بهتانا عظیما) حتی آنها به کشتن پیامبران افتخار می کردند ( و می گفتند ما مسیح عیسی بن مریم رسول خدا را کشته ایم ) ( و قولهم انا قتلنا المسیح عیسی ابن مریم رسول الله ) و شاید تعبیر به رسول الله را در مورد مسیح از روی استهزاء و سخریه می گفتند . در حالی که در این ادعای خود نیز کاذب بودند، (آنها هرگز مسیح را نکشتند و نه بدار آویختند، بلکه دیگری را که شباهت به او داشت اشتباها به دار زدند) (و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم ) سپس قرآن می گوید: ( آنها که درباره مسیح اختلاف کردند، خودشان در شک بودند و هیچیک به گفته خود ایمان نداشتند و تنها از تخمین و گمان پیروی می کردند) ( و ان الذین اختلفوا فیه لفی شک منه مالهم به من علم الا اتباع الظن) درباره اینکه آنها در مورد چه چیز اختلاف کردند در میان مفسران گفتگو است احتمال دارد که این اختلاف مربوط به اصل موقعیت و مقام مسیح( علیه السلام) بوده که جمعی از مسیحیان او را فرزند خدا و بعضی به عکس همانند یهود او را اصلا پیامبر نمی دانستند و همگی در اشتباه بودند. و نیز ممکن است اختلاف در چگونگی قتل او باشد که بعضی مدعی کشتن او بودند و بعضی می گفتند کشته نشده، و هیچیک به گفته خود اطمینان نداشتند. یا اینکه مدعیان قتل مسیح( علیه السلام) به خاطر عدم آشنایی به او ، در شک بودند که آنکس را که کشتند خود مسیح بوده یا دیگری به جای او . آنگاه قرآن به عنوان تأکید مطلب می گوید: (قطعا او را نکشتند بلکه خداوند او را بسوی خود برد و خداوند قادر و حکیم است) ( و ما قتلوه یقینا بل رفعه الله الیه و کان الله عزیزا حکیما) مسیح کشته نشد، افسانه صلیب قرآن در آیه فوق می گوید : ( مسیح نه کشته شد و نه بدار رفت بلکه امر بر آنها مشتبه گردید و پنداشتند او را بدار زده اند و یقینا او را نکشتند) ولی اناجیل چهارگانه کنونی همگی مسأله مصلوب شدن (بدار آویخته شدن) مسیح (علیه السلام) و کشته شدن او را ذکر کرده اند، و این موضوع در فصول آخر هر چهار انجیل. (متی، لوقا، مرقص، یوحنا) مشروحا بیان گردیده ، و اعتقاد عمومی مسیحیان امروز نیز بر این مسأله استوار است . بلکه به یک معنی مسأله قتل و مصلوب شدن مسیح، یکی از مهمترین مسائل زیربنای آئین مسیحیت کنونی را تشکیل می دهد، چه اینکه می دانیم مسیحیان کنونی مسیح( علیه السلام) را پیامبری که برای هدایت و تربیت و ارشاد خلق آمده باشد نمی دانند ، بلکه او را (فرزند خدا ) و ( یکی از خدایان سه گانه) می دانند. به نقل از اداره پاسخگویی آستان قدس رضوی (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 444/400008)
عنوان سوال:

نظر حضرت عیسی(ع) درباره یکتایی خداوند چه بود؟


پاسخ:

بیزاری مسیح از شرک پیروانش :
این آیات پیرامون گفتگوی خداوند با حضرت مسیح (علیه السلام) در روز رستاخیز بحث می کند، به دلیل اینکه در چند آیه بعد می خوانیم: هذا یوم ینفع الصادقین صدقهم : (امروز روزی است که راستگویی راستگویان به آنها سود می دهد ) و مسلما" منظور از آن روز قیامت است .
به علاوه جمله( فلما توفیتنی کنت انت الرقیب علیهم) دلیل دیگری بر این است که این گفتگو بعد از دوران نبوت مسیح (علیه السلام) واقع شده است و شروع آیه با جمله (قال) که برای زمان ماضی است مشکلی ایجاد نمی کند ، زیرا در قرآن بسیار دیده می شود که مسائل مربوط به قیامت به صورت زمان ماضی ذکر شده و این اشاره به قطعی بودن قیامت است، یعنی وقوع آن در آینده چنان مسلم است که گوئی در گذشته واقع شده، و با صیغه فعل ماضی از آن یاد می شود .
به هر حال آیه نخست می گوید : خداوند در روز قیامت به عیسی می گوید: (آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را علاوه بر خداوند معبود خویش قرار دهید و پرستش کنید ) ( و اذ قال الله یا عیسی ابن مریم انت قلت للناس اتخذونی و امی الهین من دون الله)
شک نیست که مسیح (علیه السلام) چنین چیزی را نگفته است و تنها دعوت به توحید و عبادت خدا نمود، ولی منظور از این استفهام قرار گرفتن از او در برابر امتش، و بیان محکومیت آنها است .
مسیح (علیه السلام) با نهایت احترام در برابر این سوال چند جمله در پاسخ می گوید:
1- نخست زبان به تسبیح خداوند از هر گونه شریک و شبیه گشوده و می گوید:
(خداوند پاک و منزهی از هر گونه شریک ) (قال سبحانک)
2- چگونه ممکن است چیزی را که شایسته من نیست بگویم (ما یکون لی ان اقول ما لیس لی بحق )
در حقیقت نه تنها گفتن این سخن رااز خود نفی می کند، بلکه می گوید اساسا من چنین حقی را ندارم و چنین گفتاری با مقام و موقعیت من هرگز سازگار نیست .
3- سپس استناد به علم بی پایان پروردگار کرده، می گوید: (گواه من این است که اگر چنین می گفتم می دانستی، زیرا تو از آنچه در درون روح و جان من است آگاهی، در حالی که من از آنچه در ذات تو پاک تو است بی خبرم، زیرا تو علام الغیوب و با خبر از تمام رازها و پنهانیها هستی) ( ان کنت قلته فقد علمته تعلم ما فی نفسی و لا اعلم ما فی نفسک انک انت علام الغیوب ( (1)
4- ( تنها چیزی که من به آنها گفتم همان بوده است که به من مأموریت دادی که آنها را دعوت به عبادت تو کنم و بگویم خداوند یگانه ای را که پروردگار من و شما است پرستش کنید) ( ما قلت لهم الا ما امرتنی به ان اعبدوالله ربی و ربکم)
5- ( و تا آن زمان که در میانشان بودم مراقب و گواه آنها بودم و نگذاشتم راه شرک را پیش گیرند، اما به هنگامی که مرا از میان آنها برگرفتی تو مراقب و نگاهبان آنها بودی، و تو گواه بر هر چیزی هستی) ( و کنت علیهم شهیدا مادمت فیهم فلما توفیتنی کنت انت الرقیب علیهم و انت علی کل شی شهید) (1)
6- ( و با اینهمه باز امر، امر تو و خواست، خواست تو است، اگر آنها را در برابر این انحراف بزرگ مجازات کنی بندگان تواند و قادر به فرار از زیر بار این مجازات نخواهند بود، و این حق برای تو در برابر بندگان نافرمانت ثابت است، و اگر آنها را ببخشید و از گناهانشان صرف نظر کنی توانا و حکیم هستی، نه ببخشش تو نشانه ضعف است، و نه مجازاتت خالی از حکمت و حساب )( ان تعذبهم فانهم عبادک و ان تغفرلهم فانک انت العزیز الحکیم)
در اینجا دو سوال پیش می آید:
1- آیا در تاریخ مسیحیان هیچ دیده شده است که ‌(مریم) را معبود خود قرار دهند؟ یا اینکه آنها تنها قائل به تثلیث و خدایان سه گانه یعنی (خدای پدر) و ( خدای پسر) و ( روح القدس) بوده اند و شکی نیست که روح القدس به پندار آنها ، واسطه میان ( خدای پدر) و (خدای پسر) می باشد و او غیر از مریم است، در پاسخ این سوال باید گفت: درست است که مسیحیان مریم را خدا نمی دانستند. ولی در عین حال در برابر او و مجسمه اش مراسم عبادت را انجام می داده اند، همانطور که بت پرستان بت را خدا نمی دانستند ولی شریک خدا در عبادت تصور می کردند، و به عبارت روشنتر فرق است میان الله به معنی (خدا) و اله به معنی (معبود) مسیحیان ( مریم) را اله یعنی (معبود) می دانستند نه خدا.
به تعبیر یکی از مفسران گرچه هیچیک از فرق مسیحیت کلمه (اله و معبود) را بر مریم اطلاق نمی کنند، بلکه او را تنها مادر خداوند می دانند ولی ، عملا مراسم نیایش و پرستش را در برابر او دارند، خواه این نام را بر او بگذارند یانه سپس اضافه می کند: چندی قبل در بیروت درشماره نهم سال هفتم مجله (مشرق) که متعلق به مسیحیان است، مطالب قابل ملاحظه ای به عنوان یاد بود پنجاهمین سال اعلان (پاپ بیوس نهم) درباره شخصیت مریم منتشر گردید و در همین شماره تصریح شده بود که کلیساهای شرقی همانند کلیساهای غربی(مریم) را عبادت می کنند، و در شماره چهاردهم سال پنجم همان مجله مقاله ای به قلم (انستاس کرملی) درج شده که خواسته است در آن برای مسأله عبادت مریم حتی ریشه ای از کتب عهد عتیق و تورات پیدا کند، داستان دشمنی مار (شیطان) وزن (حوا) را به عنوان مریم تفسیر می نماید . (1)
بنابراین پرستش و عبادت مریم در میان آنها وجود دارد.
2- سوال دیگر این است که چگونه حضرت مسیح با عبارتی که بوی شفاعت می دهد درباره مشرکان امت خود سخن میگ وید و عرض می کند: اگر آنها را ببخشید تو عزیز و حکیمی
مگر مشرک قابل شفاعت و قابل بخشش است
در پاسخ باید به این نکته توجه داشت که اگر هدف عیسی شفاعت بود می باید گفته باشد (انک انت الغفور الرحیم) زیرا غفور و رحیم بودن خداوند متناسب با مقام شفاعت است در حالی که می بینیم او خدا را به (عزیز و حکیم بودن) توصیف می کند، از این استفاده می شود که منظور شفاعت و تقاضای بخشش برای آنها نیست، بلکه هدف سلب هر گونه اختیار از خود وواگذار کردن امر به اختیار پروردگار است یعنی کار به دست تو است، اگر بخواهی می بخشی و اگر بخواهی مجازات می کنی، هر چند نه مجازات تو بدون دلیل و نه بخشش تو بدون علت است و در هر حال از قدرت و توانائی من بیرون است .
به علاوه ممکن است در میان آنها جمعی به اشتباه خود توجه کرده و راه توبه را پیش گرفته باشند، و این جمله درباره آن جمعیت بوده باشد.
(یا ایها الذین آمنوا خذو حذرکم فانفروا ثبات اوانفورا جمیعا)
ترجمه
(ای کسانی که ایمان آورده اید آمادگی خود را (در برابر دشمن) حفظ کنید و در دسته های متعدد یا به صورت دسته واحد (طبق شرایط موجود) به سوی دشمن حرکت نمائید).
تفسیر
آماده باش دائمی
(حذر) بر وزن ( خضر) به معنی بیداری و آماده باش و مراقبت در برابر خطر است و گاهی به معنی وسیله ای که بکمک آن با خطر مبارزه می بشود نیز آمده است .
(ثبات) جمع ( ثبه) بر وزن( گنه) به معنی دسته جات پراکنده است و در اصل از ماده (ثبی) به معنی (جمع) گرفته شده در آیه فوق قرآن خطاب به عموم مسلمانان کرده و دو دستور مهم، برای حفظ موجودیت اجتماعشان به آنها می دهد.
نخست می گوید: (ای کسانی که ایمان آورده اید با کمال دقت مراقب دشمن باشید مبادا غافلگیر شوید و از ناحیه آنها خطری به شما برسد)
( یا ایها الذین آمنوا خذو حذرکم)
سپس دستور می دهد که برای مقابله با دشمن از روشها و تاکتیکهای مختلف استفاده کنید و (در دسته های متعدد یا به صورت اجتماع) برای دفع دشمن حرکت کنید)
(فانفروا ثبات اوانفروا جمعیا)
آنجا که لازم است در دسته های مختلف و پراکنده حرکت کنید از این طریق وارد شوید و آنجا که ایجاب می کند همگی به صورت یک ارتش بهم پیوسته به میدان دشمن بشتابید، اجتماع را فراموش نکنید.
بعضی از مفسران ( حذر) را در آیه فوق تنها به معنی اسلحه تفسیر کرده اند، در حالیکه (حذر) معنی وسیعی دارد و مخصوص (اسلحه) نیست به علاوه در آیه 102 همین سوره دلیل روشنی است که حذر با اسلحه تفاوت دارد آنجا که می فرماید: ...
(ان تصنعوا اسلحتکم و خذوا حذرکم )
( مانعی ندارد که به هنگام ضرورت ، در موقع نماز در میدان جنگ سلاح خود را به زمین بگذارید، ولی حذر یعنی مراقبت و آماده باش را از دست ندهید. )
این آیه دستور جامع و همه جانبه ای به تمام مسلمانان، در همه قرون و اعصار، می دهد که برای حفظ امنیت خود و دفاع از مرزهای خویش، دائما مراقب باشند، و یک نوع آماده باش مادی و معنوی به طور دائم بر اجتماع آنها حکومت کند .
جالب اینکه معنی (حذر) بقدری وسیع است که هر گونه وسیله مادی و معنوی را در بر می گیرد، از جمله اینکه مسلمانان باید در هر زمان از موقعیت دشمن، و نوع سلاح، و روشهای جنگی، و میزان آمادگی، و تعداد اسلحه و کارائی آنها باخبر باشند، زیرا تمام این موضوعات در پیش گیری از خطر دشمن و حاصل شدن مفهوم (حذر) موثر است .
و از طرف دیگر برای دفاع از خویشتن نیز هر گونه آمادگی از نظر روانی و معنوی، و از نظر بسیج منابع فرهنگی، اقتصادی و انسانی و همچنین استفاده از کاملترین نوع سلاح زمان و طرز بکارگرفتن آن را فراهم سازند.
مسلما" اگر مسلمانان همین یک آیه را در زندگی خود پیاده کرده بودند در طول تاریخ پرماجرای خویش هرگز گرفتار شکست و ناکامی نمی شدند.
و همانطور که آیه فوق اشاره می کند نباید در استفاده کرده از روشهای مختلف مبارزه جمود به خرج داد، بلکه باید باتوجه به مقتضیات زمان و مکان، و چگونگی موقعیت دشمن اقدام نمایند، آنجا که وضع دشمن طوری است که باید در دسته جات ، مختلف به سوی او بروند از این روش استفاده کنند و هر کدام برنامه مخصوص به خود در مقابله با او داشته باشند، و آنجا که ایجاب می کند همه با برنامه واحد، تهاجم را شروع کنند در یک صف به ایستند.
از اینجا روشن می شود اینکه بعضی از افراد اصرار دارند که مسلمانان در مبارزات اجتماعی خود همه روش واحدی را انتخاب کنند و هیچگونه تفاوتی در تاکتیکها نداشته باشند علاوه بر اینکه با منطق و تجربه، سازگار نیست با روح تعلیمات اسلام نیز موافق نمی باشد.
و شاید آیه فوق اشاره ای به این معنی نیز در برداشته باشد که مسئله مهم پیشبرد اهداف واقعی است، خواه موقعیت ایجاب کند که همه از یک روش استفاده کنند و یا از روشهای گوناگون
ضمنا از کلیه (جمیعا) استفاده می شود که برای مقابله با دشمن همه مسلمانان بدون استثناء باید شرکت جویند و این حکم اختصاص به دسته معینی ندارد.
(و ان منکم لمن لیطئن فان اصابتکم مصیبه قال قد انعم الله علی اذ لم اکن معهم شهیدا)
(و لئن اصابکم فضل من الله لیقولن کان لم تکن بینکم و بینه موده یا لیتنی کنت معهم فافوز فوزا عظیما )
ترجمه :
در میان شما افرادی (منافق) هستند که هم خودشان سستند و هم دیگران را سست می نمایند. اگر مصیبتی به شما برسد می گویند: خدا به ما نعمت داد که با مجاهدان نبودیم تا شاهد ( آن مصیبت ) باشیم.
و اگر غنیمتی به شما برسد، درست مثل اینکه هرگز میان شما و آنها مودت و دوستی نبوده، می گویند: ای کاش ما هم با آنها بودیم و به رستگاری و پیروزی بزرگی نائل می شدیم.
تفسیر:
به دنبال فرمان عمومی جهاد و آماده باش در برابر دشمن که در آیه سابق بیان شد در این آیه اشاره به حال جمعی از منافقان کرده می فرماید: ( این افراد دو چهره که در میان شما هستند با اصرار می کوشند از شرکت در صفوف مجاهدان راه خدا خودداری کنند)
( و ان منکم (1) لمن لیبطئن ) (2)
( ولی هنگامی که مجاهدان از میدان جنگ باز می گردند و یا اخبار میدان جنگ به آنها می رسد، در صورتی که شکست و یا شهادتی نصیب آنها شده باشد، اینها با خوشحالی می گویند چه نعمت بزرگی خداوند به ما داد که همراه آن نبودیم تا شاهد چنان صحنه های دلخراشی بشویم)
( فان اصابتکم مصیبه قال قد انعم الله علی اذلم اکن معهم شهیدا)
ولی اگر با خبر شوند که مومنان واقعی پیروز شده اند، و طبعا به غنائمی دست یافته اند ، اینها همانند افراد بیگانه ای که گویا هیچ ارتباطی در میان آنها و مومنان برقرار نبوده از روی تأسف و حسرت می گویند: ( ای کاش ما هم با مجاهدان بودیم و سهم بزرگی عائد ما می شد)
( و لئن اصابکم فضل من الله لیقولن کان لم تکن بینکم و بینه موده یا لیتنی کنت معهم فافوز فوزا عظیما)
گرچه در آیه فوق سخنی از غنیمت به میان نیامده ولی روشن است کسی که شهادت در راه خدا را یک نوع بلا می شمرد، و عدم درک شهادت را یک نعمت الهی می پندارند، پیروزی و فوز عظیم و رستگاری بزرگ از نظر او چیزی جز پیروزی مادی و غنائم جنگی نخواهد بود.
این افراد دو چهره که متأسفانه در هر اجتماعی بوده و هستند در برابر پیروزی و شکستهای مومنان واقعی فورا قیافه خود را عوض می کنند، هرگز در غمها با آنها شریک نیستند و در مشکلات و گرفتاری ها همکاری نمی کنند، ولی انتظار دارند در پیروزی های آنان سهم بزرگی داشته باشند و همانند مومنان و مجاهدان واقعی امتیازاتی پیدا کنند.
74-( فلیقاتل فی سبیل الله الذین یشرون الحیوه الدنیا بالاخره و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف نوتیه اجرا عظیما)
ترجمه: آنها که زندگی دنیا را به آخرت فروخته اند باید در راه خدا پیکار کنند، و کس که در راه خدا پیکار کند و کشته شود یا پیروز گردد پاداش بزرگی به او خواهیم داد .
تفسیر :
آماده ساختن مومنان برای جهاد
به دنبال بحثی که درآیات قبل درباره خودداری منافقان از شرکت در صفوف مجاهدان بود، در این آیه و چند آیه دیگر که به دنبال آن می آید افراد با ایمان با منطق موثر و هیجان انگیزی دعوت به جهاد در راه خدا شده اند، و باتوجه به اینکه این آیات در زمانی نازل شد که دشمنان گوناگونی از داخل و خارج ، اسلام را تهدید می کردند، اهمیت این آیات در پرورش روح جهاد در مسلمانان روشنتر می گردد.
در آغاز آیه می فرماید: (آنهایی باید در راه خدا پیکار کنند که آماده اند زندگی پست جهان ماده را با زندگی ابدی و جاویدان سرای دیگر مبادله نمایند)
(فلیقاتل فی سبیل الله الذین یشرون الحیاه الدنیا بالاخره)
یعنی تنها کسانی می توانند جزء مجاهدان واقعی باشند که آماده چنین معامله ای گردند، و به راستی دریافته باشند که زندگی جهان ماده آن چنان که از کلمه دنیا ( به معنی پست تر و پایین تر ) بر می آید در برابر مرگ افتخار آمیز در مسیر زندگی جاویدان اهمیتی ندارد، ولی آنها که حیات مادی را اصیل و گرانبها و بالاتر از اهداف مقدس الهی و انسانی می دانند هیچگاه مجاهدان خوبی نخواهند بود.
سپس در ذیل آیه می فرماید: (سرنوشت چنین مجاهدانی کاملا روشن است، زیرا از دو حال خارج نیست یا شهید می شوند و یا دشمن را در هم می کوبند و بر او پیروز می گردند، در هر صورت پاداش بزرگی به آنها خواهیم داد)
( و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف نوتیه اجرا عظیما)
مسلما چنین سربازانی شکست در قاموسشان وجود ندارد و در هر دو صورت خود را پیروز می بینند، چنین روحیه ای به تنهایی کافی است که وسائل پیروزی آنها را بر دشمن فراهم سازد، تاریخ نیز گواهی می دهد که یکی از عوامل پیروزی سریع مسلمانان بر دشمانی که از نظر تعداد و تجهیزات و آمادگی رزمی، به مراتب بر آنها برتری داشتند، همین روحیه شکست ناپذیری آنها بوده است .
حتی دانشمندان بیگانه ای که درباره اسلام و پیروزی های سریع مسلمین، در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و بعد از آن، بحث کرده اند، این منطق را یکی از عوامل موثر پیشرفت آنها دانسته اند.
یکی از مورخان معروف غرب در کتاب خود چنین می گوید: (مسلمانان از برکت مذهب جدید و مواهبی که در آخرت به آنها وعده داده شده بود اصلا از مرگ نمی ترسیدند و دوام و اصالتی برای این زنگی (منهای جهان دیگر) قائل نبودند و لذا از آن در راه هدف و عقیده چشم می پوشیدند.
قابل توجه اینکه در آیه فوق همانند بسیاری دیگر از آیات قرآن ، جهادی مقدس شمرده شده است که ( فی سبیل الله ( ، در راه خدا و نجات بندگان خدا و زنده کردن اصول حق و عدالت و پاکی و تقوی باشد، نه جنگهائی که به خاطر توسعه طلبی، تعصب، توحش، استعمار و استثمار صورت گیرد.
75- (ومالکم لاتقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک ولیا و اجعل لنا من لدنک نصیرا
ترجمه
75- چرا درراه خدا و در راه مردان و زنان و کودکانی که ( به دست ستمگران) تضعیف شده اند پیکار نمی کنید؟ همان افراد (ستمدیده ای) که می گویند خدایا ما را از این شهر (مکه) که اهلش سمتگرند بیرون ببر و برای ما از طرف خود سرپرست قرار بده و از برای ما از طرف خود یار و یاوری تعیین فرما.
تفسیر :
استمداد از عواطف انسانی
در آیه گذشته از مومنان دعوت به جهاد شده، ولی روی ایمان به خدا و رستاخیز و استدلال سود و زیان تکیه شده است ، اما این آیه دعوت به سوی جهاد براساس تحریک عواطف انسانی می کند و می گوید: (چرا شما در راه خدا و در راه مردان و زنان و کودکان مظلوم و بی دفاعی که در چنگال ستمگران گرفتار شده اند مبارزه نمی کنید آیا عواطف انسانی شما اجازه می دهد که خاموش باشید و این صحنه های رقت بار را تماشا کنید)
( و مالکم لا تقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان) :
سپس برای شعله ور ساختن عواطف انسانی مومنان می گوید: و این مستضعفان همانها هستند که در محیطهائی خفقان بار گرفتار شده و امید آنها از همه جا بریده است، لذا دست به دعا برداشته و از خدای خود می خواهند که از آن محیط ظلم و ستم بیرون روند)
(الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها) :
و نیز از خدای خود تقاضا می کنند که ولی و سرپرستی برای حمایت آنها بفرستد.
( و اجعل لنا من لدنک ولیا)
و یار و یاوری برای نجات آنها برانگیزد.
(واجعل لنا من لدنک نصیرا)
در حقیقت آیه فوق اشاره به این است که خداوند دعای آنها را مستجاب کرده و این رسالت بزرگ انسانی را برعهده شما گذاشته، شما (ولی) و (نصیری) هستید که از طرف خداوند برای حمایت ونجات آنها تعیین شده اید بنابراین نباید این فرصت بزرگ و موقعیت عالی را به آسانی از دست دهید.
ضمنا از این آیه چند نکته دیگر استفاده می شود:
1-جهاد اسلامی همانطور که قبلا هم اشاره شد برای بدست آوردن مال و مقام و یا منابع طبیعی و مواد خام کشورهای دیگر نیست ، برای تحصیل بازار مصرف، و یا تحمیل عقیده و سیاست نمی باشد، بلکه تنها برای نشر اصول فضیلت و ایمان و دفاع از ستم دیدگان و زنان و مردان بال و پرشکسته و کودکان محروم و ستم دیده است و به این ترتیب جهاد دو هدف جامع دارد که در آیه فوق به آن اشاره شده یکی (هدف الهی) و دیگری (هدف انسانی) و این دو در حقیقت از یکدیگر جدا نیستند و به یک واقعیت باز می گردند.
2- از نظر اسلام محیطی قابل زیست است که بتوان در آن آزادانه به عقیده صحیح خود عمل نمود، اما محیطی که خفقان آن را فرا گرفته و حتی انسان آزاد نیست بگوید مسلمانم، قابل زیست نمی باشد، و افراد با ایمان آرزو می کنند که از چنین محیطی خارج شوند، زیرا چنین محیطی مرکز فعالیت ستمگران است.
قابل توجه اینکه(مکه ) هم شهر بسیار مقدس و هم وطن اصلی مهاجران بود در عین حال وضع خفقان بار آن سبب شد که از خدای خود بخواهند از آنجا بیرون روند.
3- در ذیل آیه فوق چنین می خوانیم مسلمانانی که در چنگال دشمن گرفتار بوده اند برای نجات خویش نخست تقاضای ولی از جانب خداوند کرده اند و سپس نصیر برای نجات از چنگال ظالمان قبل از هر چیز وجود (رهبر) و سرپرست لایق دلسوز لازم است و سپس یار و یاور و نفرات کافی، بنابراین وجود یار و یاور هر چند فراوان باشد بدون استفاده از یک رهبری صحیح بی نتیجه است.
4- افراد با ایمان همه چیز را از خدا می خواهند و دست نیاز به سوی غیر او دراز نمی کنند و حتی اگر تقاضای ولی و یاور می نمایند از او می خواهند.
76- (الذین آمنوا یقاتلون فی سبیل الله و الذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت فقاتلوا اولیاء الشیطان ان کید الشیطان کان ضعیفا)
ترجمه: آنها که ایمان در راه خدا پیکار می کنند و آنها که کافرند در راه طاغوتافراد طغیانگر) پس شما بایاران شیطان پیکار کنید (و از آنها نهراسید) زیرا نقشه شیطان (همانند قدرتش) ضعیف است.
تفسیر:
در این آیه برای تشجیع مجاهدان و ترغیب آنها به مبارزه با دشمن و مشخص ساختن صفوف و اهداف مجاهدان، چنین می فرماید: (افراد باایمان در راه خدا و آنچه به سود بندگان خدا است پیکار می کنند، ولی افراد بی ایمان در راه طاغوت یعنی قدرتهای ویرانگر)
( الذین آمنوا یقاتلون فی سبیل الله و الذین کفروا یقاتلون فی سبیل الله الطاغوت) یعنی در هر حال زندگی خالی از مبارزه نیست منتها در مسیر حق و جمعی در مسیر باطل و شیطان پیکار دارند. و به دنبال آن می گوید: ( بایاران شیطان پیکار کنید و از آنها وحشت نداشته باشید).
(فقاتلوا اولیاء الشیطان)
طاغوت و قدرتهای طغیانگر و ظالم هر چند به ظاهر بزرگ و قوی جلوه کنند، اما از درون و زبون ناتوانند، از ظاهر مجهز و آراسته آنها نهراسید، زیرا درون آنها خالی است و نقشه های آنها همانند قدرتهایشان سست و ضعیف است، چون متکی به نیروی لایزال الهی نیست. بلکه متکی به نیروهای شیطانی می باشد.
( ان کید الشیطان کان ضعیفا)
دلیل این ضعف و ناتوانی روشن است، زیرا از یک سو افراد با ایمان در مسیر اهداف و حقایقی گام برمی دارند که با قانون آفرینش هماهنگ و هم صدا است و رنگ ابدی و جاودانی دارد آنها در راه آزاد ساختن انسانها و از بین بردن مظاهر ظلم و ستم پیکار می کنند، در حالی که طرفداران طاغوت در مسیر استعمار و استثمار بشر و شهوات زودگذری که اثر آن ویرانی اجتماع و برخلاف قانون آفرینش است تلاش و کوشش می نمایند و از سوی دیگر افراد با ایمان به اتکای نیروهای معنوی آرامشی دارند که پیروزی آنها را تضمین می کند و به آن ها قوت می بخشد در حالی که افراد بی ایمان تکیه گاه محکمی ندارند.
قابل توجه اینکه در این آیه ارتباط کامل (طاغوت) با (شیطان) بیان شده که چگونه طاغوت از نیروهای مختلف اهریمنی مدد می گیرد، تا آنجا که می گوید یاران طاغوت همان یاران شیطانند، در آیه 27 سوره اعراف نیز همین مضمون آمده است .
( انا جعلنا الشیاطین اولیاء للذین لایومنون)
( ما شیاطین را سرپرست افراد بی ایمان قرار دادیم)
77- (الم تر الی الذین قیل لهم کفوا ایدیکم و اقیموا الصلواه و آتوالزکوه فلما کتب علیهم القتال اذا فریق منهم یخشون الناس کخشیه الله او اشد خشیه و قالوا ربنا لم کتبت علینا القتال لو لا اخرتنا الی اجل قریب قل متاع الدنیا قلیل و الاخره خیر لمن اتقی و لا تظلمون فتیلا
ترجمه :
آیا ندیدی کسانی را که (در مکه ) به آنها گفته شد (فعلا) دست از جهاد بردارید و نماز را برپا کنید و زکات بپردازید، (اما آنها از این دستور ناراحت بودند) ولی هنگامی که (در مدینه) فرمان جهاد به آنها داده شد جمعی از آنان از مردم می ترسیدند همانگونه که از خدا می ترسند، بلکه بیشتر و گفتند پروردگارا چرا جهاد را بر ما مقرر داشتی؟ چرا این فرمان را کمی تأخیر نینداختی؟ به آنها بگو سرمایه زندگی دنیا ناچیز است و سرای آخرت برای کسی که پرهیزگار باشد بهتر است و کوچکترین ستمی به شما نخواهد شد.
تفسیر :
گوشه دیگری از خلافکاریهای یهود
در این آیات به قسمت های دیگری از خلافکاریهای بنی اسرائیل و کارشکنیها و عداوتها و دشمنیهای آنها با پیامبران خدا اشاره شده است
در آیه نخست، به پیمان شکنی و کفر جمعی از آنها و قتل پیامبران بدست آنان اشاره کرده چنین می فرماید: (ما آنها را به خاطر پیمان شکنی، از رحمت خود دور ساختیم یا قسمتی از نعمتهای پاکیزه را بر آنان تحریم نمودیم ) .
(فبما تقضهم میثاقهم ... )
آنها بدنبال این پیمان شکنی، آیات پروردگار را انکار کردند و راه مخالفت پیش گرفتند ( و کفر هم بایات الله )
و به این نیز قناعت نکردند، بلکه دست به جنایت بزرگ دیگری که قتل و کشتن راهنمایان و هادیان راه حق یعنی پیامبران بوده باشد، زدند و بدون هیچ مجوزی آنها را از بین بردند.
(و قتلهم الانبیاء بغیر حق )
آنها بقدری در اعمال خلاف جسور و بی باک بودند که گفتار پیامبران را بباد استهزاء می گرفتند و صریحا به آنها می گفتند: ( بر دلهای ما پرده افکنده شده که مانع شنیدن و پذیرش دعوت شما است )
( و قولهم قلوبنا غلف)
در اینجا قرآن اضافه می کند ( آری دلهای آنها بن کلی مهر شده و هیچگونه حقی در آن نفوذ نمی کند ولی عامل آن کفر و بی ایمانی، خود آنها هستند و به همین دلیل جز افراد کمی که خود را از این گونه لجاجتها برکنار داشته اند ایمان نمی آورند)
(بل اطبع الله علیها بکفرهم فلایومنون الا قلیلا)
خلافکاریهای آنان منحصر به اینها نیست ، آنها در راه کفر آنچنان سریع تاختند که به مریم پاکدامن، مادر پیامبر بزرگ خدا که بفرمان الهی بدون هسمر باردار شده بود تهمت بزرگی زدند.
( و بکفرهم و قولهم علی مریم بهتانا عظیما)
حتی آنها به کشتن پیامبران افتخار می کردند ( و می گفتند ما مسیح عیسی بن مریم رسول خدا را کشته ایم )
( و قولهم انا قتلنا المسیح عیسی ابن مریم رسول الله )
و شاید تعبیر به رسول الله را در مورد مسیح از روی استهزاء و سخریه می گفتند .
در حالی که در این ادعای خود نیز کاذب بودند، (آنها هرگز مسیح را نکشتند و نه بدار آویختند، بلکه دیگری را که شباهت به او داشت اشتباها به دار زدند)
(و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم )
سپس قرآن می گوید: ( آنها که درباره مسیح اختلاف کردند، خودشان در شک بودند و هیچیک به گفته خود ایمان نداشتند و تنها از تخمین و گمان پیروی می کردند)
( و ان الذین اختلفوا فیه لفی شک منه مالهم به من علم الا اتباع الظن)
درباره اینکه آنها در مورد چه چیز اختلاف کردند در میان مفسران گفتگو است احتمال دارد که این اختلاف مربوط به اصل موقعیت و مقام مسیح( علیه السلام) بوده که جمعی از مسیحیان او را فرزند خدا و بعضی به عکس همانند یهود او را اصلا پیامبر نمی دانستند و همگی در اشتباه بودند.
و نیز ممکن است اختلاف در چگونگی قتل او باشد که بعضی مدعی کشتن او بودند و بعضی می گفتند کشته نشده، و هیچیک به گفته خود اطمینان نداشتند.
یا اینکه مدعیان قتل مسیح( علیه السلام) به خاطر عدم آشنایی به او ، در شک بودند که آنکس را که کشتند خود مسیح بوده یا دیگری به جای او .
آنگاه قرآن به عنوان تأکید مطلب می گوید: (قطعا او را نکشتند بلکه خداوند او را بسوی خود برد و خداوند قادر و حکیم است)
( و ما قتلوه یقینا بل رفعه الله الیه و کان الله عزیزا حکیما)
مسیح کشته نشد، افسانه صلیب
قرآن در آیه فوق می گوید : ( مسیح نه کشته شد و نه بدار رفت بلکه امر بر آنها مشتبه گردید و پنداشتند او را بدار زده اند و یقینا او را نکشتند)
ولی اناجیل چهارگانه کنونی همگی مسأله مصلوب شدن (بدار آویخته شدن) مسیح (علیه السلام) و کشته شدن او را ذکر کرده اند، و این موضوع در فصول آخر هر چهار انجیل.
(متی، لوقا، مرقص، یوحنا)
مشروحا بیان گردیده ، و اعتقاد عمومی مسیحیان امروز نیز بر این مسأله استوار است .
بلکه به یک معنی مسأله قتل و مصلوب شدن مسیح، یکی از مهمترین مسائل زیربنای آئین مسیحیت کنونی را تشکیل می دهد، چه اینکه می دانیم مسیحیان کنونی مسیح( علیه السلام) را پیامبری که برای هدایت و تربیت و ارشاد خلق آمده باشد نمی دانند ، بلکه او را (فرزند خدا ) و ( یکی از خدایان سه گانه) می دانند.
به نقل از اداره پاسخگویی آستان قدس رضوی (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 444/400008)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین