پرسش شما ناظر به روایت مشهوری از حضرت علی(ع) است که فرمودند: (من عرف نفسه فقد عرف ربّه) ؛ عبدالواحد بن محمد تمیمی، شرح غررالحکم و دررالکلم، ص 232. (هر که خود را شناخت، خدای خویش را شناخته است). این حدیث شریف و روایات دیگری از این دست که حاکی از ملازمه اکید میان شناخت انسان و شناخت خداوند است، تفسیرهای فراوانی را در بر داشته و بحثهای دامنه داری را فراروی اندیشمندان نهاده است که طرح تفصیلی آن خارج از حوصله این مقال میباشد؛ ولی در عین حال میکوشیم نقاط اساسی را در حد پرسش حضرتعالی، روشن سازیم. در یک نگاه کلی، شناخت انسان نسبت به خداوند سبحان دوگونه است: 1. شناخت حصولی؛ که مقصود از آن شناخت از راه عقل، تفکر، اندیشه و استدلال و برهان است. 2. شناخت حضوری؛ که خود دوگونه است: یکم. درک فطری یا خداشناسی فطری؛ که یک علم حضوری غیراکتسابی در نهاد انسان و بیرون از محدوده اختیار او است. این شناخت فطری - که در قلمرو اخلاق قرار نمیگیرد - در بیشتر انسانها تنها استعداد و مایهای است که آدمی با تلاش خود میتواند آن را از استعداد به فعلیت واز حالت ابهام به مرحلهدرک حضوری آگاهانه برساند. این دو آیه از قرآن شریف به این نوع معرفت ناظر است: (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها...) ؛ روم (30)، آیه 30. (پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است). (وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ * أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ) ؛ اعراف (7)، آیه 172 و 173. (و چون پروردگارت فرزندان بنی آدم را از پشتهای ایشان برگرفت و آنان را بر خودشان گواه گرفت [و پرسید] آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا شهادت میدهیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [حقیقت ]بیخبر بودیم. یا مبادا بگویید همانا پدران ما در گذشته شرک آورده بودند و ما فرزندانی از پی ایشان بودیم، آیا ما را به خاطر کاری که باطل اندیشان کردند هلاک میکنی). آن ندایی کَاصْل هر بانگ و نواستخود ندا آن است و این باقی صداست ترک و کرد و پارسیگو و عربفهم کرده آن ندا بیگوش و لب خود چه جای ترک و تاجیک است و زنگفهم کردست آن ندا را چوب و سنگ مولوی، جلال الدین، مثنوی، دفتر اوّل، ابیات 2107 - 2109. دوّم. علم حضوری اکتسابی؛ که یک علم حضوری روشن و آگاهانه است و آدمی با تلاش و پس از پیمودن مراحل تکامل، این شایستگی را مییابد که خداوند آن را به او افاضه نماید. این نوع معرفت، دارای مراتب گوناگونِ شدید و ضعیف است که آخرین مرحله آن همان هدف نهایی آفرینش و بالاترین مرتبه کمال انسانی میباشد. هر چند دریافت این معرفت حضوری، مانند گونه قبل، مستقیماً در اختیار آدمی نیست؛ مقدمات دستیابی به آن، از افعال اختیاری است. در حقیقت، افاضه این کمال - معرفت به خداوند - پاداش بخشی از افعال اختیاری انسان است که به صورت تام و کامل در آخرت به او داده میشود؛ گرچه مراتب دیگری از این معرفت حضوری برای برخی از اولیای خدا در این دنیا فراهم میآید. در قرآن مجید از این معرفت به (رؤیت)، (شهود)، (نظر) و مانند آن یاد شده است: (وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ * إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ) ؛ قیامت (75)، آیه 22 و 23. (رخسارهایی در آن روز برافروخته [و به چشم دل] به سوی [جمال ]پروردگارشان نظر کنندهاند). (وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ) ؛ انعام (6)، آیه 75. (و این گونه ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین کنندگان باشد). با توجه به اینکه شناخت خدا از راه خودشناسی، در قلمرو علم حضوری مذکور قرار میگیرد، پاسخ به این دو پرسش شما که: 1. مقصود از معرفت نفس چیست؟ 2. چطور میتوان به آن دست پیدا کرد؟ متفاوت خواهد بود؛ هر چند میان آن دو، تمایز کامل نباشد. شناخت نفس اما مراد از شناخت نفس در گونه اول درک حضوری، معرفت به فطرت و سرشت انسان است. اینکه بداند و بفهمد: فطرت چیست؟ بینش و گرایشهای فطری کدامند؟ فطرت در منظر قرآن چگونه تحلیل میشود؟ آیا اساساً میان همه انسانها مشترکاتی یافت میشود؟ چه ضابطه و ملاکی برای تشخیص آنها وجود دارد؟ آیا بهرهوری آغازین انسانها از این مشترکات یکسان است؟ فطری بودن خداشناسی به چه معناست؟ آیا خدا در نهاد انسان هست؟ اگر هست، پس چگونه پارهای از انسانها خدا را انکار کرده، از او اعراض میکنند؟ و... برای آگاهی بیشتر در این زمینه، نگا: شیروانی، علی، سرشت انسان. دستیابی به این معرفت و به عبارت دیگر بازشناسی امور فطری، از روشهای گوناگون میسّر خواهد شد: 1. روش تجربی یا تاریخی؛ در این روش با مراجعه به جامعه و تاریخ و تحولات گوناگون آن، عناصری که در همه جا بوده و همیشه حضور داشتهاند ولو با شدت و ضعف [شاخصها و نشانهای امور فطری ]کشف میشود. البته این عناصر، باید عناصری باشد که در قلمرو انسانیت انسان قرار داشته باشد، از این رو، روحیه استخدام دیگران در جهت منافع خود، تجاوز به غیر، ظلم و عدالتستیزی که همواره در طول تاریخ ظهور کرده، در این عناصر جای نمیگیرند. 2. روش تعقلی؛ در این روش کوشش میشود تا به مدد برهان اصالت عموم، گرایشهای انسانی (مانند علم دوستی، فضیلتخواهی و...) اثبات گردد؛ یا گرایش به خدا و حس پرستش یا فطری بودن دین مبرهن شود. 3. روش شهودی؛ در این روش، با مراجعه به وجدان و شهود، گرایشها و بینشهای فطری شناخته میگردد. اگر انسان در درون خود، فارغ از همه ویژگیها و شرایط، احساس کرد که زیبایی را دوست دارد، علم را دوست دارد، به فضایل اخلاقی عشق میورزد ودارنده آنها را میستاید و در پی آن است که آنها را در خود احیاء نماید، میتواند به گرایشهای فطری انسان دست یازد. 4. روش نقلی؛ در این روش با مراجعه به کتاب و سنت (منابع روایی) اموری که به عنوان گرایشها و بینشهای فطری انسان طرح شده، شناسایی و طبقهبندی میشود. اما منظور از معرفت نفس در گونه دوم معرفت حضوری، معرفت به نفس و شناخت شخصیت و انسانیت انسان است. اینکه دریابد و علم پیدا کندکه : نفس چیست و خصوصیات آن کدام است و مراتب آن چگونه است و به چه شکل با یکدیگر در ارتباطند؟ رابطه نفس و بدن به چه کیفیتی است؟ نفس، عقل و قلب آیا یکی هستند و اگر خیر، وجه تمایز آنها از یکدیگر چیست؟ نفس از دیدگاه قرآن و روایات چگونه تفسیر میشود؟ هبوط و عروج نفس چیست؟ مراد از تهذیب نفس چیست؟ ارتباط نفس و عمل چگونه است؟ نفس دارای چه استعدادها و قابلیتهایی است؟ تجرد نفس به چه معنا است و قوای آن کدام است؟ آیا میتوان از راه شناخت نفس به شناخت و معرفت خدا دست یازید؟ این معرفت در چه حد و مراتبی است؟ و در یک کلام آدمی باید (نفس) یا (روح) یا (حقیقت) خود را بشناسد تا بداند که چه بوده و چه شده و چه میتواند باشد؟ برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر . ک : حسنزاده آملی، حسن، دروس معرفت نفس؛ شجاعی، محمد، مقالات، ج 1. خداوند متعال در این آیه شریفه با لحنی تأملبرانگیز به این معرفت تأکید فرموده است: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) ؛ مائده (5)، آیه 105. (ای کسانی که ایمان آوردهاید، به خود و حقیقت خود توجه داشته باشید و خود و حقیقت خود را بیابید. اگر شما به صراط مستقیم هدایت یافتید، منحرف شدن دیگران به شما ضرر نمیرساند و برگشت همه شما به سوی اللَّه است و در آن روز خداوند متعال شما را از اعمال و راه و روشتان آگاه خواهد کرد). با توجه به اینکه آخر آیه از برگشتِ همه به سوی حضرت حق و نایل گشتن همه به نتایج حرکات و اعمالشان در روز لقاء پروردگار خبر میدهد، توصیه به معرفت نفس و شناخت حقیقت خود معنای عمیقتری مییابد. با این دیدگاه معنای روایت (من عرف نفسه فقد عرف ربه) این خواهد شد که هر کس خود را آن چنان که هست و مظهر و مجلای وجه حق است بشناسد، پروردگار خود را خواهد شناخت و ناظر وجه او خواهد بود. قبل از بررسی چگونگی دستیابی به معرفت نفس به گونه دوّم، تذکر چند نکته ضروری است: 1. تهذیب نفس و حصول کمال آن، متوقف بر معرفت نفس و شناخت عوامل انحطاط و سعادت است. 2. شناخت نفس در حقیقت شناخت (راه) و (راهرو) میباشد، چرا که نفس انسانی است که به سوی خدا سلوک میکند (رهرو) و راهی را که آدمی باید در رسیدن به خدا طی کند نیز همان مراتب نفس خویش است که با گذر از هر مرتبه از آن، به مرتبه بالاتر صعود میکند (راه). مهمتر آنکه بر طبق آیه شریفهای که پیشتر نقل شد، غایت این راه خداوند متعال است. پس باید آدمی مدام در یاد خدا باشد؛ چرا که اگر آدمی غایت راه را فراموش کند خود راه را نیز فراموش میکند. پس فراموشی خدا، فراموشی نفس را به دنبال خواهد داشت. 3. اصل معرفت نفسی که مورد تأکید منابع اصیل اسلامی قرار گرفته، معرفتی است که وسیلهای برای معرفت خداوند قرار میگیرد، نه شناختی که برای ترتب آثار دیگر مقصود باشد. 4. براساس منابع قرآنی و روایی، این شناخت باید به عنوان یک اصل عملی تلقی شود؛ یعنی، حرکت به سوی کمال باشد وگرنه، صرف شناخت نفس از جهت علمی و نظری تنها آشنایی با مفاهیم است، نه عین واقع در مرحله عمل و کمال. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج 6، ص 163 - 169. در حقیقت، امری که انسان را به شهود وجه حق میرساند، شناخت حقیقت خود و حرکت به سوی مقام اصلی خود است و این امر، جز با تحصیل تقوا میسر نخواهد بود. برای آگاهی بیشتر نگا: شجاعی، محمد، مقالات، ج 2 و 3. عطار خیلی زیبا در چند بیت، شرایط تحصیل تقوا را بیان کرده است: چون فرود آیی به وادیّ طلبپیشت آید هر زمانی صد تعب صد بلا در هر نفس اینجا بودطوطیِ گردون مگس اینجا بود جدّ و جهد اینجات باید سالهازانکه اینجا قلب گردد حالها مِلک اینجا بایدت انداختنمُلک اینجا بایدت در باختن در میان خونْت باید آمدنوزهمه بیرونْت باید آمدن چون نماند هیچ معلومت به دستدل بباید پاک کرد از هر چه هست چون دل تو پاک گردد از صفاتتافتن گیرد ز حضرت نورِ ذات چون شود آن نور بر دل آشکاردر دل تو یک طلب گردد هزار عطار، منطق الطیر، صص 180 - 181. علاوه بر آنچه گفته شد، معرفت نفس از دو سو میتواند به معرفت ربّ بیانجامد نخست آن که بدانیم: حقیقت وجودی انسان عین ربط، وابستگی و نیازمندی محض به خدای متعال است و از خود هیچ استقلالی ندارد، از این رو تمام وجود ما و متعلقات آن از خدا و متعلق به خداست (انّا للّه)؛ بقره (2)، آیه 156. و او حقیقت پایداری است که هستیبخش مطلق و عطاکننده همه کمالات به موجودات از جمله انسانهاست (هو الحیّ القیّوم)؛ بقره (2)، آیه 255؛ آلعمران (3)، آیه 2؛ طه (20)، آیه 111. بدون آن که نیازی به کسی یا چیزی داشته باشد (یا ایهاالناس انتم الفقراء الی اللّه و اللّه هو الغنی الحمید)؛ فاطر (35)، آیه 15. اینها حقایقی است که با دریافت حضوری و شهودی با رفع موانع معرفت از قبیل غفلت ناشی از سرمستی و غوطهور شدن در شهوات و دنیاطلبی و دنیادوستی، قابل وصول است. اعراف (7)، آیه 179. دوم آن که با شناخت توانمندیهای ظاهر و باطن آدمی و اعتراف به ناشناخته ماندن گستره توانمندیهای او و سرگشگی در درک حقیقت روح او، میتوان به جلوهای از شناخت خداوند دستیافت زیرا در انسان نفخهای از روح خدا دمیده شده است و میتواند خلیفه خداوند در روی زمین باشد.
پرسش شما ناظر به روایت مشهوری از حضرت علی(ع) است که فرمودند:
(من عرف نفسه فقد عرف ربّه) ؛ عبدالواحد بن محمد تمیمی، شرح غررالحکم و دررالکلم، ص 232. (هر که خود را شناخت، خدای خویش را شناخته است).
این حدیث شریف و روایات دیگری از این دست که حاکی از ملازمه اکید میان شناخت انسان و شناخت خداوند است، تفسیرهای فراوانی را در بر داشته و بحثهای دامنه داری را فراروی اندیشمندان نهاده است که طرح تفصیلی آن خارج از حوصله این مقال میباشد؛ ولی در عین حال میکوشیم نقاط اساسی را در حد پرسش حضرتعالی، روشن سازیم.
در یک نگاه کلی، شناخت انسان نسبت به خداوند سبحان دوگونه است:
1. شناخت حصولی؛ که مقصود از آن شناخت از راه عقل، تفکر، اندیشه و استدلال و برهان است.
2. شناخت حضوری؛ که خود دوگونه است:
یکم. درک فطری یا خداشناسی فطری؛ که یک علم حضوری غیراکتسابی در نهاد انسان و بیرون از محدوده اختیار او است. این شناخت فطری - که در قلمرو اخلاق قرار نمیگیرد - در بیشتر انسانها تنها استعداد و مایهای است که آدمی با تلاش خود میتواند آن را از استعداد به فعلیت واز حالت ابهام به مرحلهدرک حضوری آگاهانه برساند. این دو آیه از قرآن شریف به این نوع معرفت ناظر است: (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها...) ؛ روم (30)، آیه 30. (پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است). (وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ * أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ) ؛ اعراف (7)، آیه 172 و 173. (و چون پروردگارت فرزندان بنی آدم را از پشتهای ایشان برگرفت و آنان را بر خودشان گواه گرفت [و پرسید] آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا شهادت میدهیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [حقیقت ]بیخبر بودیم. یا مبادا بگویید همانا پدران ما در گذشته شرک آورده بودند و ما فرزندانی از پی ایشان بودیم، آیا ما را به خاطر کاری که باطل اندیشان کردند هلاک میکنی). آن ندایی کَاصْل هر بانگ و نواستخود ندا آن است و این باقی صداست ترک و کرد و پارسیگو و عربفهم کرده آن ندا بیگوش و لب خود چه جای ترک و تاجیک است و زنگفهم کردست آن ندا را چوب و سنگ مولوی، جلال الدین، مثنوی، دفتر اوّل، ابیات 2107 - 2109.
دوّم. علم حضوری اکتسابی؛ که یک علم حضوری روشن و آگاهانه است و آدمی با تلاش و پس از پیمودن مراحل تکامل، این شایستگی را مییابد که خداوند آن را به او افاضه نماید. این نوع معرفت، دارای مراتب گوناگونِ شدید و ضعیف است که آخرین مرحله آن همان هدف نهایی آفرینش و بالاترین مرتبه کمال انسانی میباشد. هر چند دریافت این معرفت حضوری، مانند گونه قبل، مستقیماً در اختیار آدمی نیست؛ مقدمات دستیابی به آن، از افعال اختیاری است. در حقیقت، افاضه این کمال - معرفت به خداوند - پاداش بخشی از افعال اختیاری انسان است که به صورت تام و کامل در آخرت به او داده میشود؛ گرچه مراتب دیگری از این معرفت حضوری برای برخی از اولیای خدا در این دنیا فراهم میآید. در قرآن مجید از این معرفت به (رؤیت)، (شهود)، (نظر) و مانند آن یاد شده است: (وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ * إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ) ؛ قیامت (75)، آیه 22 و 23. (رخسارهایی در آن روز برافروخته [و به چشم دل] به سوی [جمال ]پروردگارشان نظر کنندهاند). (وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ) ؛ انعام (6)، آیه 75. (و این گونه ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین کنندگان باشد). با توجه به اینکه شناخت خدا از راه خودشناسی، در قلمرو علم حضوری مذکور قرار میگیرد، پاسخ به این دو پرسش شما که:
1. مقصود از معرفت نفس چیست؟
2. چطور میتوان به آن دست پیدا کرد؟
متفاوت خواهد بود؛ هر چند میان آن دو، تمایز کامل نباشد.
شناخت نفس
اما مراد از شناخت نفس در گونه اول درک حضوری، معرفت به فطرت و سرشت انسان است. اینکه بداند و بفهمد: فطرت چیست؟ بینش و گرایشهای فطری کدامند؟ فطرت در منظر قرآن چگونه تحلیل میشود؟ آیا اساساً میان همه انسانها مشترکاتی یافت میشود؟ چه ضابطه و ملاکی برای تشخیص آنها وجود دارد؟ آیا بهرهوری آغازین انسانها از این مشترکات یکسان است؟ فطری بودن خداشناسی به چه معناست؟ آیا خدا در نهاد انسان هست؟ اگر هست، پس چگونه پارهای از انسانها خدا را انکار کرده، از او اعراض میکنند؟ و... برای آگاهی بیشتر در این زمینه، نگا: شیروانی، علی، سرشت انسان.
دستیابی به این معرفت و به عبارت دیگر بازشناسی امور فطری، از روشهای گوناگون میسّر خواهد شد:
1. روش تجربی یا تاریخی؛ در این روش با مراجعه به جامعه و تاریخ و تحولات گوناگون آن، عناصری که در همه جا بوده و همیشه حضور داشتهاند ولو با شدت و ضعف [شاخصها و نشانهای امور فطری ]کشف میشود. البته این عناصر، باید عناصری باشد که در قلمرو انسانیت انسان قرار داشته باشد، از این رو، روحیه استخدام دیگران در جهت منافع خود، تجاوز به غیر، ظلم و عدالتستیزی که همواره در طول تاریخ ظهور کرده، در این عناصر جای نمیگیرند.
2. روش تعقلی؛ در این روش کوشش میشود تا به مدد برهان اصالت عموم، گرایشهای انسانی (مانند علم دوستی، فضیلتخواهی و...) اثبات گردد؛ یا گرایش به خدا و حس پرستش یا فطری بودن دین مبرهن شود.
3. روش شهودی؛ در این روش، با مراجعه به وجدان و شهود، گرایشها و بینشهای فطری شناخته میگردد. اگر انسان در درون خود، فارغ از همه ویژگیها و شرایط، احساس کرد که زیبایی را دوست دارد، علم را دوست دارد، به فضایل اخلاقی عشق میورزد ودارنده آنها را میستاید و در پی آن است که آنها را در خود احیاء نماید، میتواند به گرایشهای فطری انسان دست یازد.
4. روش نقلی؛ در این روش با مراجعه به کتاب و سنت (منابع روایی) اموری که به عنوان گرایشها و بینشهای فطری انسان طرح شده، شناسایی و طبقهبندی میشود. اما منظور از معرفت نفس در گونه دوم معرفت حضوری، معرفت به نفس و شناخت شخصیت و انسانیت انسان است. اینکه دریابد و علم پیدا کندکه :
نفس چیست و خصوصیات آن کدام است و مراتب آن چگونه است و به چه شکل با یکدیگر در ارتباطند؟
رابطه نفس و بدن به چه کیفیتی است؟
نفس، عقل و قلب آیا یکی هستند و اگر خیر، وجه تمایز آنها از یکدیگر چیست؟
نفس از دیدگاه قرآن و روایات چگونه تفسیر میشود؟
هبوط و عروج نفس چیست؟
مراد از تهذیب نفس چیست؟
ارتباط نفس و عمل چگونه است؟
نفس دارای چه استعدادها و قابلیتهایی است؟
تجرد نفس به چه معنا است و قوای آن کدام است؟
آیا میتوان از راه شناخت نفس به شناخت و معرفت خدا دست یازید؟ این معرفت در چه حد و مراتبی است؟
و در یک کلام آدمی باید (نفس) یا (روح) یا (حقیقت) خود را بشناسد تا بداند که چه بوده و چه شده و چه میتواند باشد؟
برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر . ک : حسنزاده آملی، حسن، دروس معرفت نفس؛ شجاعی، محمد، مقالات، ج 1. خداوند متعال در این آیه شریفه با لحنی تأملبرانگیز به این معرفت تأکید فرموده است: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) ؛ مائده (5)، آیه 105. (ای کسانی که ایمان آوردهاید، به خود و حقیقت خود توجه داشته باشید و خود و حقیقت خود را بیابید. اگر شما به صراط مستقیم هدایت یافتید، منحرف شدن دیگران به شما ضرر نمیرساند و برگشت همه شما به سوی اللَّه است و در آن روز خداوند متعال شما را از اعمال و راه و روشتان آگاه خواهد کرد). با توجه به اینکه آخر آیه از برگشتِ همه به سوی حضرت حق و نایل گشتن همه به نتایج حرکات و اعمالشان در روز لقاء پروردگار خبر میدهد، توصیه به معرفت نفس و شناخت حقیقت خود معنای عمیقتری مییابد. با این دیدگاه معنای روایت (من عرف نفسه فقد عرف ربه) این خواهد شد که هر کس خود را آن چنان که هست و مظهر و مجلای وجه حق است بشناسد، پروردگار خود را خواهد شناخت و ناظر وجه او خواهد بود.
قبل از بررسی چگونگی دستیابی به معرفت نفس به گونه دوّم، تذکر چند نکته ضروری است:
1. تهذیب نفس و حصول کمال آن، متوقف بر معرفت نفس و شناخت عوامل انحطاط و سعادت است.
2. شناخت نفس در حقیقت شناخت (راه) و (راهرو) میباشد، چرا که نفس انسانی است که به سوی خدا سلوک میکند (رهرو) و راهی را که آدمی باید در رسیدن به خدا طی کند نیز همان مراتب نفس خویش است که با گذر از هر مرتبه از آن، به مرتبه بالاتر صعود میکند (راه). مهمتر آنکه بر طبق آیه شریفهای که پیشتر نقل شد، غایت این راه خداوند متعال است. پس باید آدمی مدام در یاد خدا باشد؛ چرا که اگر آدمی غایت راه را فراموش کند خود راه را نیز فراموش میکند. پس فراموشی خدا، فراموشی نفس را به دنبال خواهد داشت.
3. اصل معرفت نفسی که مورد تأکید منابع اصیل اسلامی قرار گرفته، معرفتی است که وسیلهای برای معرفت خداوند قرار میگیرد، نه شناختی که برای ترتب آثار دیگر مقصود باشد.
4. براساس منابع قرآنی و روایی، این شناخت باید به عنوان یک اصل عملی تلقی شود؛ یعنی، حرکت به سوی کمال باشد وگرنه، صرف شناخت نفس از جهت علمی و نظری تنها آشنایی با مفاهیم است، نه عین واقع در مرحله عمل و کمال. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج 6، ص 163 - 169.
در حقیقت، امری که انسان را به شهود وجه حق میرساند، شناخت حقیقت خود و حرکت به سوی مقام اصلی خود است و این امر، جز با تحصیل تقوا میسر نخواهد بود. برای آگاهی بیشتر نگا: شجاعی، محمد، مقالات، ج 2 و 3. عطار خیلی زیبا در چند بیت، شرایط تحصیل تقوا را بیان کرده است: چون فرود آیی به وادیّ طلبپیشت آید هر زمانی صد تعب صد بلا در هر نفس اینجا بودطوطیِ گردون مگس اینجا بود جدّ و جهد اینجات باید سالهازانکه اینجا قلب گردد حالها مِلک اینجا بایدت انداختنمُلک اینجا بایدت در باختن در میان خونْت باید آمدنوزهمه بیرونْت باید آمدن چون نماند هیچ معلومت به دستدل بباید پاک کرد از هر چه هست چون دل تو پاک گردد از صفاتتافتن گیرد ز حضرت نورِ ذات چون شود آن نور بر دل آشکاردر دل تو یک طلب گردد هزار عطار، منطق الطیر، صص 180 - 181.
علاوه بر آنچه گفته شد، معرفت نفس از دو سو میتواند به معرفت ربّ بیانجامد نخست آن که بدانیم:
حقیقت وجودی انسان عین ربط، وابستگی و نیازمندی محض به خدای متعال است و از خود هیچ استقلالی ندارد، از این رو تمام وجود ما و متعلقات آن از خدا و متعلق به خداست (انّا للّه)؛ بقره (2)، آیه 156. و او حقیقت پایداری است که هستیبخش مطلق و عطاکننده همه کمالات به موجودات از جمله انسانهاست (هو الحیّ القیّوم)؛ بقره (2)، آیه 255؛ آلعمران (3)، آیه 2؛ طه (20)، آیه 111. بدون آن که نیازی به کسی یا چیزی داشته باشد (یا ایهاالناس انتم الفقراء الی اللّه و اللّه هو الغنی الحمید)؛ فاطر (35)، آیه 15. اینها حقایقی است که با دریافت حضوری و شهودی با رفع موانع معرفت از قبیل غفلت ناشی از سرمستی و غوطهور شدن در شهوات و دنیاطلبی و دنیادوستی، قابل وصول است. اعراف (7)، آیه 179.
دوم آن که با شناخت توانمندیهای ظاهر و باطن آدمی و اعتراف به ناشناخته ماندن گستره توانمندیهای او و سرگشگی در درک حقیقت روح او، میتوان به جلوهای از شناخت خداوند دستیافت زیرا در انسان نفخهای از روح خدا دمیده شده است و میتواند خلیفه خداوند در روی زمین باشد.
- [سایر] چگونه دعا هم مقدمه است و هم نتیجه؟
- [سایر] آیا پیامبر و یارانش حق داشتند که به کاروان ابوسفیان حمله کنند، حمله ای که مقدمه جنگ بدر شد؟
- [سایر] ماهیت بیداری اسلامی و ارتباط آن با انقلاب اسلامی چیست؟ آیا می تواند مقدمه ای برای ظهور امام عصر(عج) باشد؟
- [آیت الله اردبیلی] آیا حکم نماز و روزه کسی که شغلش مسافرت است (مانند راننده) و کسی که مقدّمه شغلش سفر است، تفاوتی دارد؟
- [سایر] سلام حاج آقا! بدون مقدمه اول می گویم ... این را خیلی ها گفته باشند. اما ... دوم خواهشی از شما داشتم و آن این که می توانم از شما خواهش کنم که وقتی را معین کنید ( خالی ) تا ما بتوانیم شما را به دانشگاه دعوت کنیم؟ و خواهش می کنم زودتر جواب دهید . سوم خدا خیرتان بدهد اقلا آدم ها شما را که می ببینند ... چهارم با اجازه ،... و خداحافظ ، منتظر پیامتان هستم .
- [سایر] سلام بدون مقدمه میگم درباره شهدای غواص که اخیرا واردکشورشده اند متنی اومده تو شبکه های اجتماعی که میگه اقای محسن رضایی زمان جنگ خبرداشته که عملیات لورفته وازروی عمد دستور ادامه عملیات وداده ایا این حرف درسته؟؟؟؟
- [آیت الله خوئی] اگر منحرف گردد از وضع صحیح در حال طواف دور کعبه و به درستی، آن مکان را نداند، آیا جایز است برگردد و از قبلِ آن مکان دوباره انجام دهد و آوردن آن زیاده از باب مقدمه علمیه بوده باشد؟
- [سایر] من دانشجوی سال آخر رشته کتابداری و اطلاع رسانی هستم و 21 سال دارم. اکنون به این نتیجه رسیده ام که مسلمان و شیعه بودن را از پدر و مادرم به ارث برده ام. درست است که شک مقدمه یقین است اما توقفگاه بسیار خطرناکی است. بنابراین از شما عاجزانه تقاضای راهنمایی دارم. در ضمن در مورد وجود خداوند یگانه هیچ شک و شبهه ای برایم مطرح نیست.
- [سایر] سلام بدون مقدمه: تا چند سال پیش فکر میکردم باید با یک دختر مذهبی ازدواج کنم اما الان نمیدانم چه میخواهم؟ ملاک های ازدواج چیست؟ باید با چه معیارهایی شخص مقابل را بسنجم سردرگم هستم! با تشکر
- [سایر] منظور از (أبو جعفر الهاشمی المدنی) در مقدمه صحیح مسلم کیست؟ متن صحیح مسلم: (أن أبا جعفر الهاشمی المدنی کان یضع أحادیث کلام حق و لیست من أحادیث النبی(ص) و کان یرویها عن النبی).
- [آیت الله علوی گرگانی] وضو با آبغصبیو با آبیکه معلوم نیست صاحب آن راضی است یا نه حرام و باطل است و احوط آن است که محل ریزش آب وضؤ مباح باشد اگر ریختن آب وضؤ مقدمه از برای رسیدن آب به محل ریزش باشد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسی که شغلش مسافرت نیست، ولی مسافرت مقدّمه شغل اوست، مانند معلّم و کارگر و کارمندی که خودش ساکن شهری است و همه روز برای انجام کار به نقطه دیگری می رود که رفت و آمد او هشت فرسخ یا بیشتر است، باید نماز را تمام بخواند و روزه را بگیرد، ولی در آغاز کار بنابر احتیاط، دو سه روز اوّل را جمع بخوانند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسانی که راهنمای حج و مدیر کاروان حجّاج و مانند آن می باشند، در صورتی که مسافرت جزء یا مقدّمه شغل آنها محسوب شود و این کار مدّت قابل ملاحظه ای (حدود چند ماه) به طول انجامد باید نماز را تمام بخوانند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] 33 کسانی که شغلشان سفر است (مانند راننده بیابانی) یا سفر مقدمه شغل آنهاست (مانند کسانی که در یک شهر اقامت دارند و همه روزه برای تدریس یا کار دیگر به شهرهای مجاور می روند) و مجموع رفت و برگشت آنها هشت فرسخ یا بیشتر است، نمازشان تمام و روزه ماه رمضان بر آنها واجب است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه آب انگور به خودی خود جوش آید (جوش آمدنی که معمولاً مقدمه شراب شدن است) نجس و حرام است، ولی اگر با حرارت آتش یا غیر آن به جوش آید نجس نیست، ولی خوردنش حرام است. همچنین آب خرما و مویز و کشمش، بنابر احتیاط واجب.
- [آیت الله مظاهری] چادر یک حجاب مذهبی و ملّی است و اگر زنها آن را از دست بدهند و یا- العیاذ باللَّه- در جامعه به صورت ضدِّ ارزش درآید، خسارت فراوانی دارد، و زن ایرانی که همیشه حتّی قبل از اسلام شهرت به عفّت داشته، نباید این حجاب مذهبی و ملّی را از دست بدهد، و باید زنهای با عفّت و مردهای با غیرت بدانند که از دست دادن آن، مقدّمه برای بدحجابی و بیحجابی است، و اگر چنین شد-- العیاذ باللَّه- گناه آن دامنگیر کسی میشود که آن مقدّمه را فراهم نموده است، علاوه بر اینها، از مسائل قبل معلوم شد که در بسیاری از موارد، زن باید صورت و دستهای خود را از نامحرم بپوشاند و پوشانیدن صورت، احتیاج به چادر دارد.
- [امام خمینی] جایز نیست برای علما و ائمه جماعت تصدّی مدارس دینیه از طرف دولت جائر و اداره اوقاف چنان دولتی چه حقوق خود و طلاب علوم دینیه را از دولت جائر یا از مردم یا از موقوفات بگیرند اگر چه موقوفه خود مدرسه باشد زیرا دخالت دولت جائر در این امور و امثال آن مقدمه است برای هدم اساس اسلام به دستور مستعمرین که در جمیع دول اسلامی اشباه آن اجرا شد یا در شرف اجراست.
- [امام خمینی] نذر آن است که انسان ملتزم شود که کار خیری را برای خدا به جا آورد، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترک نماید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسانی که عقیده به وحدت وجود دارند یعنی می گویند در عالم هستی یک وجود بیش نیست و آن خداست و همه موجودات عین خدا هستند و کسانی که معتقدند خدا در انسان، یا موجود دیگری حلول کرده و با آن یکی شده، یا خدا را جسم بدانند احتیاط واجب، اجتناب از آنهاست.
- [آیت الله بهجت] کسی که نذر میکند باید به قصد قربت و نزدیک شدن به خداوند متعال نذر کند، بنابراین اگر برای خدا نذر نکند، صحیح نیست، بنابراین کافی است موقع نذر کردن بنابر اظهر بگوید: (لِلّهِ عَلَیَّ)، یعنی: (برای خداوند، به عهده من باشد که فلان کار را انجام بدهم)، و اگر کسی که عربی نمیداند ترجمه آن را به هر زبانی بگوید کافی است.