در منابع اسلامی دستوراتی برای سامان گرفتن زندگی زناشوئی بیان گردیده ومسئله حاکم ومحکوم وارباب ورعیت مطرح نیست. در جاهائی نسبت به وظیفه زن وخوب شوهر داری او،توصیه هائی آمده ودرمواردی هم وظیفه مرد نسبت به اهل وعیالش بیان شده است.در پاسخ قبل اطلاعات مفیدی وجود دارد،مطالعه همه جانبه تعالیم اسلام در زمینه زن ومرد ،مبیّن نگاه جامع اسلام به همه زوایای زندگی وویژگیهای ،ایندو جنس می باشد.در ادامه توضیحاتی است که در رسیدن به پاسخ شما را یاری می دهد. قضاوت و داوری در بارة هر سیستم و نهاد فکری حقوقی، آن گاه درست و به واقعیت و انصاف نزدیک است، که همة ابعاد، عناصر و اجزای مرتبط آن با هم در یک مقیاس وسیع ارزیابی شود. طبیعی است که نگرش جزیی، بررسی مستقل اجزاء، تفکیک میان عناصر و مؤلفه های آن، نه تنها شناخت و محاسبة صحیح از آن مجموعه و حتی از همان بخش مورد نظر به دست نمی دهد که سر از انحراف، لغزش و وهم در می آورد. این مهم در حوزة دین که مجموعة منسجم، به هم پیوسته و هماهنگ با فطرت انسان است، بیشتر احساس می شود. چرا که دین با همة اجزا و مقررات خود، در عرصه های عقاید، حقوق و اخلاق، مجموعه و سازمانی را پدید می آورد که تجزیه و تحلیل هر یک از اجزاء آن نمی تواند بدون لحاظ سایر اجزاء و نگرش به کل مجموعه باشد. این است که در رهنمودهای قرآنی پدیدة ‹‹ایمان›› به بعض و ‹‹کفر›› به بعض مردود شمرده شده و مجازات سختی برای آن منظور شده است: ‹‹أفتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذالک منکم ان خزی فی الحیاة الدّنیا و یوم القیامة یردّون الی اشدّ العذاب و ماالله بغافل عمّا تعملون، آیا به بخشی از کتاب ایمان آورد، و بخشی دیگر را کفر ورزید؟! هرکس از شما چنین کند، در زندگی دنیا جزای جز خواری نخواهد داشت و روز قیامت نیز اینان به شدید ترین عذاب گرفتار می شوند و خداوند از آن چه می کنید غافل نیست››.] بقره، 85 و نیز ر.ک: نساء، 150 و 151.( بنابراین، برای شناخت درست، تفسیر منطقی، ارزیابی منصفانه و علمی نسبت به هر یک از بخش ها و اجزاء مجموعة گستردة دین، باید ‹‹یکجا نگری›› را به عنوان یک اصل راهبردی مورد توجه و دقت قرار داد. این ضرورت علاوه بر مجموعة دین و تفسیر آن از انسان و جهان و پاسخ گویی به نیازهای همه جانبه و فراگیر جامعة بشری، در گسترة حقوق و احکام و به تعبیری، در شریعت که تنظیم کنندة کلّیة روابط و مناسبات فردی در صحنه های داخلی و بین المللی است، توجه و گفتمان بیشتری را می طلبد. امروزه بسیاری از اشکالات و پرسش های که از جانب برخی مجامع و اشخاص روی آموزه های دینی به ویژه حقوق زن و قوانین کیفری می گردد، افزون بر عدم شناخت صحیح از احکام و مبانی حقوقی اسلام، برگشت به نادیده گرفتن این اصل و گرفتار آمدن به آفت جزیی نگری دارد، که نتیجة جز دست یابی به تحلیل ها و ارزیابی های غیر اصولی، یکسویه و مقطعی نخواهد داشت. به عنوان مثال، ما نمی توانیم رهیافت و ارزیابی درستی از قوانین کیفری اسلام چون قصاص، اعدام، رجم، قطع دست و... داشته باشیم بی آن که جایگاه و کلیه روابط و کارکردهای این بخش از قوانین و احکام را با سایر بخش ها در نظر بگیریم. در بررسی حقوق اجتماعی زنان نیز برداشت و تحلیلی که از میزان ارث بری یا دیة زن در مقایسه با مرد صورت می گیرد، و هم چنین ریاست او بر خانواده و نیز معافیت زن از قضاوت، مرجعیت دینی و...، اگر بدون لحاظ مجموعة حقوقی و احکامی که روابط اجتماعی و رفتارهای فردی و خانوادگی زن و مرد را شکل می دهد و نیز غافل از تمایزهای طبیعی، توانمندی ها و نیازهای متقابل زن و مرد، باشد، بی شک نباید آن را تحلیلی صحیح و ارزیابی منصفانه و عالمانه ای قلمداد کرد. از همین رو است، محافل و اشخاصی که بدون شناخت و نگرش کلان به مجموعة دین و شریعت، واقعیت های موجود زندگی و نیازهای متقابل زن و مرد، به داوری در بارة حقوق زن و مسایل سیاسی اجتماعی آن می پردازند، غالبا به جای انسان سالاری گاه به زن سالاری می رسند و گاه به مرد سالاری، گاه زن را کانون شرارت دانسته و گاه کانون عبادت. اینان با شعارهای آزادی و همسانی زن و مرد و نادیده انگاشتن تفاوت های طبیعی آنان که از لطایف شگفت انگیز جهان هستی و منشأ برخی اختلافات حقوقی و مسئولیت های فردی و اجتماعی و احکام تشریعی می باشد، رسالت زن و مرد را در کانون خانواده و اجتماع لرزان و بی بنیاد می سازد. این است که به نظر ما نگرش مجموعی به اصول راهبردی و برخورداری از دید کلان در شناخت مسایل زنان و حقوق و تکالیف آن ها، به عنوان یک اصل اساسی و فراگیر ضروری است، و تنها از این جایگاه است که دست یابی به خاستگاه حقوق زنان و فلسفة آن امکان پذیر می باشد. با توجه به این اصل اساسی( نگرش مجموعی به حقوق زن ومرد) نگاه به حقوق زن داشته و درحد این مکاتبه مطالب بیان می شود. الف) اشتراک زن ومرد درحقیقت انسانی بر اساس اندیشه بنیادین اسلام، حقیقت وماهیت انسان را نفس وروح اوشکل می دهد. زن و مرد از نظر این حقیقت و نوع یکسان اند و فرقی میان آن دو وجود ندارد، و هر دو مصداق این ‹‹نوع›› که حقیقت آدمی نیز چیزی جز آن نیست می باشد. طبیعی است که پدیدة جنسیت و تفاوت میان زن و مرد از این زاویه امری عارضی و خارج از ذات و قهرا بیرون از حوزة داوری در بارة ماهیت انسانی آن دو می باشد. قرآن کریم به صراحت تمام در آیات متعدد از این حقیقت پرده بر می دارد: ‹‹یاایّها النّاس اتّقوا ربّکم الّذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالا کثیرا و نساءا، ای مردم! از مخالفت، پروردگارتان بپرهیزید. همان کسی که همة شما را از یک انسان آفرید، و همسر او را نیز، از جنس او خلق کرد، و از آن دو، مردان و زنان فراوانی (در روی زمین) منتشر ساخت››.(قرآن کریم، نساء، 1.) بنابراین، از دیدگاه اسلام بر خلاف بسیاری از غربیان و غرب زدگان که اسلام را متهم کرده اند که زن را جنس دوّم و فروتر از مرد می داند زن فرع و مرد اصل نیست زن وجود طفیلی و تبعی نسبت به مرد ندارد، بلکه هر دو از یک حقیقت و سنخ ‹‹نفس›› پدید آمده اند. در آفرینش نخستین، نیز چه آدم(ع) و حوا و چه فرزندان آنان هیچ یک، طفیلی دیگری نبوده و نیست، و حتی در جریان خلقت آدم و حوا بر خلاف این پندار که حوا پس از مرد و از دندة چپ آدم آفریده شد، قرآن کریم چنان که علامه طباطبایی نیز تاکید نموده است چنین دلالتی ندارد و مراد از ‹‹آفرینش حوا از آدم››، همان وحدت ‹‹نوع››، تماثل و تشابهی است که در اصل انسانیت و گوهر انسانی دارند.[السّید محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، قم، مؤسسة النّشر الاسلامی، بی تا، ص136.] شاهد سخن ایشان، کلام گهر بار امام صادق(ع) است که ضمن آن، از این گفتة مردم که حوا از دندة آدم آفریده شد، اظهار ناراحتی نموده، و به شدت آن را رد می کند: ‹‹سئل ابوعبدالله(ع) ممّن خلق حوا و قیل له: ان اناسا عندنا یقولون: ان الله عز وجل خلق حوا من ضلع آدم الایسر الاقصی، فقال: سبحان الله تعالی عن ذالک علوا کبیرا، ایقولون من یقول هذا: ان الله تبارک و تعالی لم یکن له من القدرة ما یخلق لادم زوجته من غیر ضلعه؟...››.[علی بن بابویه، ‹‹صدوق››، من لایحضره الفقیه، قم، جامعة المدرسین، چ دوّم، 1404 ه.ق، ص379) 1 آثار و لوازم اشتراک زن و مرد در حقیقت انسانی: از مطالب پیش گفته، به این نتیجه رسیدیم که حقیقت انسانی را ‹‹خویشتن›› و نفس او تشکیل می دهد، نه عوارض و واقعیت های خارجی از قبیل رنگ پوست، جنسیت و...، نیز زن و مرد هر دو مصداق این ‹‹نوع››، که حقیقت آدمی بستگی به آن دارد، می باشند. حال سؤال اساسی این است که لازمة این اشتراک چیست و چه آثار و لوازمی می تواند داشته باشد؟ پرداختن به این مطلب و پاسخگویی به این سؤال مهم، خود بحث مستقلی را می طلبد، در این جا به طور گذرا به برخی از مهم ترین آثار شتراک زن و مرد در هویت انسانی اشاره می نماییم 1-1. یکسانی در باورها آن دسته از خطاب های قرآن و رهنمودهای ائمه(ع) که مخاطب آن ذات و نوع انسانی می باشد، مانند اصل ایمان به توحید، نبوت، معاد و به طور کلی بخش اعتقادات، همة این ها نسبت به جنس زن و مرد یکسان است؛ چرا که امور اعتقادی مستقیما با ‹‹خویشتن›› و ‹‹روح›› انسان پیوند و گره می خورد، زن و مرد در این مرحله تفاوتی ندارند. از همین رو است که در ادوار تاریخ در هر یک از دو جبهة حق و باطل، هم مرد و هم زن وجود دارد، و چنین نیست که عناصر تشکیل دهندة سازمان حق یا باطل فقط مردان و یا زنان باشند؛ و آن چه انسان ها را (اعم از زن و مرد)، در طیف حق و باطل قرار می دهد یگانه پرستی، اطاعت حق، کفر و تمرّد از مسیر الهی است، نه زن و یا مرد بودن. از منظر قرآن کریم مردان و زنانی که به راستی ایمان آورده اند و به آغاز و فرجام باور داشته و کارهای شایسته انجام می دهند، همه در یک ردیف قرار دارند. زنان و مردان کافر و منافق که به توحید گرایش پیدا نکرده و در مسیر کفر و نفاق قدم بر می دارند، در یک صف قرار داشته و با هم ارتباط و پیوند دارند: ‹‹والمؤمنون والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر، مردان و زنان باایمان ولی و (یاور) یکدیگراند، امر به خوبی و نهی از بدی می کنند››.] توبه،7 )( المنافقون والمنافقات بعضهم من بعض یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف، مردان و زنان منافق همه از یک جناح اند، آن ها امر به منکر و نهی از معروف می کنند››.[توبه 67] 2-1.تساوی در ارزشگذاری در ارزشگذاری مقام انسانی زن و مرد، وحدت ‹‹نوع››، اقتضا می کند که میان آن دو از بعد جنسیت، هیچ تفاوت و تمایزی نباشد، از همین رو هر جا که سخن ار تکریم تکوینی است، موضوع آن ‹‹بنی آدم›› یعنی نوع انسان است: ‹‹ولقد کرّمنا بنی آدم، ما آدمی زادگان را گرامی داشتیم››.[ اسراء، 70] هم چنان که در کرامت ارزشی و اکتسابی نیز همگان فارغ از عنوان جنسیت، رنگ پوست، زبان، قومیت و...، برابر هستند و تنها ملاک ارزش یابی و شایستگی، قرب الهی و تقوا است: ‹‹یاایّها النّاس انّا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبایل لتعارفوا انّ اکرمکم عندالله اتقاکم، ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، (این ها ملاک امتیاز نیست)،گرامی ترین شما نزد خداوند با تقوا ترین شماست››.(حجرات، 13.) بنابراین، زن و مرد بر اثر عبودیت و بندگی خداوند وانجام تکالیف و رسالتی که به عهده دارند، می توانند به طور مساوی و یکسان، به قلة سعادت و خوشبختی دست یازند، چنین نیست که برخی از انواع و مراتب کمالات انسانی، به مردان اختصاص داشته باشد، و زنان را در آن سهم و مشارکتی نباشد، یا به عکس. بر همین اساس است که در قرآن کریم، از حضرت مریم(ع) و آسیه همسر فرعون، به دلیل عفاف و پاکدامنی، ایمان به قوانین الهی، استقامت و شکیبایی در برابر شکنجه ها و تهمت ها، عبادت و اطاعت حق، به عنوان الگوی زن با شخصیت و شایسته یاد شده است؛ و زنان نوح و لوط را، به دلیل همفکری با دشمنان خداوند، خیانت به همسران، انتخاب ارزش های دروغین و بردگی هواهای نفس، به عنوان نمونه های زنان ناشایسته و بی شخصیت معرفی کرده است.( تحریم، 10و 12.) 3-1. اشتراک در اکثر قریب به اتفاق تکالیف و مسئولیت ها با نگاه به خطاب های قرآنی، چه در آیاتی که به لحاظ فرهنگ محاوره فقط صیغة مذکر آمده، و چه در آیاتی که هر دو صیغه به کار رفته است، پی می بریم که زنان با مردان در بسیاری از تکالیف و مسئولیت های فردی، اجتماعی، حقوقی و اخلاقی مشترک اند: ‹‹قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ... و قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهنّ و یحفظن فروجهنّ، به مردان باایمان بگو چشم های خود را (از نگاه به زنان نامحرم) فرو گیرند و عفاف خود را حفظ نمایند...، و به زنان با ایمان بگو چشم های خود را (از نگاه به مردان نامحرم) فرو گیرند، دامان و پاکدامنی خویش را حفظ کنند››.(نور، 30 و 31.) 1-3. اشتراک در کیفر و مجازات الهی ‹‹الزّانیة و الزّانی فاجلدوا کلّ واحد منهما مأة جلدة، هر یک از زن و مرد زنا کار را صد تازیانه بزنید››.(نور،2 ( والسّارق والسّارقة فاقطعوا ایدیهما جزاءا بما کسبا نکالا من الله، دست مرد و زن دزد را به کیفر عملی که انجام داده اند، به عنوان یک مجازات الهی، قطع کنید››.(مایده، 38.) 2-3. اشتراک در فعالیت های اجتماعی و سیاسی قرآن کریم بیعت با حکومت و شرکت در انتخابات را که بارز ترین حق سیاسی است برای زنان پذیرفته و عرصه های مختلف تاریخ اسلام نمایان گر این عمل سیاسی از طرف زنان است: ‹‹ای پیامبر! هنگامی که زنان مؤمن نزد تو آیند تا با تو بیعت کنند که چیزی را شریک خدا قرار ندهند، دزدی و زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند، تهمت و افترایی پیش دست و پای خود نیاورند و در هیچ کار شایسته ای مخالفت فرمان تو نکنند، با آنان بیعت کن و برای آنان از درگاه خداوند آمرزش بطلب که خداوند آمرزنده و مهربان است››(ممتحنه، 12.) 3-3. اشتراک در استقلال اقتصادی از لحاظ اقتصادی نیز طبق آموزه های قرآنی، زنان همانند مردان از ابتدا مالک دست رنج خود و در ارث بری سهیم بودند: ‹‹للرّجال نصیب ممّا اکتسبوا و للنّساء نصیب ممّا اکتسبن...، مردان نصیبی از آن چه به دست می آورند دارند، و زنان نیز نصیبی، (و نباید حقوق هیچ یک پایمال گردد)››.( نساء، 32 و 33). اسلام علاوه بر استقلال اقتصادی که برای زن اعطا کرده است، در هیچ شرایطی وی را موظف به تامین نیازمندی های خود و خانواده قرار نداده، بلکه مرد مسئول تامین نفقه و نیازمندی های زندگی مشترک است. در حالی که در کشورهای غربی و دارای نگرش فمنیستی که خود را بزرگ ترین حامیان حقوق زن قلمداد می کند، اوّلا تا همین چند دهة اخیر، زنان استقلال اقتصادی نداشتند، و ثانیا عنوانی به نام حق نفقه وجود ندارد و زن نیز مجبور است برای امرار معاش خود به تلاش و فعالیت بپردازد. ثالثا، در دنیای غرب افراد می توانند با وصیت خود، شخص واحدی را وارث تمام دارایی و ثروت خود بگرداند و اندکی از آن را به زن ندهد. از همه عجیب تر این است که مواردی دیده شده است که ثروتمندان بزرگی تمام دارایی و امکانات خود را طبق وصیت برای ‹‹گربه›› یا ‹‹سگ›› خود به ارث نهاده اند، و بدین ترتیب تمام اعضای خانواده را از آن محروم ساخته است. اما در حقوق اسلامی، میراث میّت بر اساس حکم معین الهی و با توجه به نیازها و مصرف های متناسب و واقعی، تقسیم و توزیع می شود، و کسی نمی تواند زن و فرزند را از حقوق خود محروم سازد. بنابراین اگر مشاهده می شود که در مواردی در حقوق اسلام، دیه و یا میراث زن نصف مرد می باشد، از این رو است که مرد باید دارایی خود را برای زن به مصرف برساند و هزینة زندگی او و فرزندانش را تامین نماید، در حالی که چنین وظیفه ای برای زنان مقرر نشده است. علامه طباطبایی(ره) در این زمینه می فرماید: ‹‹نتیجه این گونه تقسیم ارث بین زن و مرد آن است که در مرحلة ‹‹تملک›› مرد دو برابر زن مالک می شود، ولی در مرحلة ‹‹مصرف›› همواره زن دو برابر مرد بهره می برد؛ زیرا زن، سهم و ثروت خود را برای خویشتن نگه می دارد، ولی مرد باید نفقة زن را نیز بپردازد و در واقع نیمی از دارایی خود را صرف زن می کند››.( سید محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج4، پیشین، ص215.) این بود نمونه های از جهت های مشترک میان زن و مرد و لوازم حقوقی آن ها که قهرا در این موارد منحصر نبوده و تفصیل بیشتر آن فرصت دیگری را ایجاب می کند. ب) تفاوت های طبیعی زن و مرد یا خاستگاه حقوقی آن ها در نخستین اصل بر این حقیقت تاکید شد، که زن و مرد نه تنها از لحاظ ماهیت و گوهر آفرینش و نوع انسانی، بلکه در لوازم حقیقت انسانی نیز همسان اند، و تصور تفاوت و تبعیض امری است موهوم. در این اصل، به تفاوت های ساختاری زن و مرد که زمینه ساز حقوق و تکالیف ویژه ای آنان می باشد اشاره می شود؛ زیرا روشن است که زن و مرد در خارج از ‹‹نوع انسانی›› و در فضای عوارض وجودی تفاوت های زیادی دارند. تفاوت هایی که ‹‹جنس زن›› و ‹‹جنس مرد›› را قوام می بخشد: ‹‹تفاوت های جنسیتی واقعیت های حکیمانه اند که دست تدبیر الهی، آن ها را به عنوان بخشی از ‹‹نظام احسن›› وجود قرار داده است... همین تفاوت هاست که منشأ کمال و موجب احساس نیاز متقابل و زمینة بقاء حیات انسانی و اجتماعی و تحکیم پیوندها می شود. نادیده انگاشتن این تفاوت ها که چیزی جز رحمت و حکمت الهی نیست، به معنای مبارزه با واقعیاتی است که بود و نبود آن ها به خواست و نوع داوری این و آن بستگی دارد( سید ضیا مرتضوی، در آمدی بر شناخت مسایل زنان، قم، دفتر تبلیغات، 1377، ص48.) 1-2. تفاوت های ساختاری زن و مرد از منظر اندیشمندان و روانشناسان سخن اساسی این است که محدودة تفاوت های زن و مرد چیست؟ آیا تفاوت ها تنها در دایرة ویژگی های جسمانی و فیزیولوژیک است، یا آن که پهنة وسیع تری را شامل می شود؟ برخی از فمینیست ها و گروهی از جامعه شناسان بر این باورند که هیچ تفاوتی میان زن و مرد به جز تفاوت های بیولوژیک وجود ندارد، و تفاوت های دیگر از جمله اختلاف در ذهنیت ها و رفتارها، همگی ناشی از تاثیرات محیطی و فرهنگی است، و هیچ ریشة تکوینی ندارد.[ریترز جورج، نظریه های جامعه شناسی، مترجم محسن ثلاثی، ج 2، بی میم، انتشارات علمی، 1374، ص496.] در مقابل بسیاری از روان شناسان بر تفاوت های ساختاری و روحی میان زن و مرد، تاکید کرده اند، که در این بخش به برخی از نظریه های آنان آشنا می شویم: افلاطون با اعتراف به ناتوان تر بودن نیروهای جسمی، روحی و عقلی زنان، این تفاوت ها را کمّی دانسته، می گوید: زنان و مردان دارای استعدادهای مشابهی هستند، و زنان می توانند همان وظایفی را عهده دار شوند که مردان عهده دار می شوند، و از همان اختیاراتی بهره مند گردند که مردان بهره مند می گردند. برخلاف وی شاگردش ارسطو معقتد بود که نوع استعدادهای زن و مرد متفاوت و وظایفی را که قانون خلقت بر عهدة هر یک از آن ها گذاشته و حقوقی که برای آن ها خواسته، در قسمت های زیادی با هم تفاوت اصولی دارد.[مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، تهران، صدرا، چ،14، 1369، ص203. ) پروفسور ‹‹ریک›› روان شناس مشهور آمریکایی که پژوهش گسترده ای روی صفات زن و مرد انجام داده و نتایجی را به دست آورده، می گوید: ‹‹دنیای مرد با نیای زن به کلی فرق می کند، اگر زن نمی تواند مانند مرد فکر کند یا عمل نماید از این رو است که دنیای آن ها با هم فرق می کند. زن و مرد جسم های متفاوت دارند و از نظر ترکیب کاملا با هم فرق می کند. علاوه براین، احساس این دو موجود، هیچ وقت مثل هم نخواهند بود و هیچ گاه یک جور در مقابل حوادث و اتفاقات عکس العمل نشان نمی دهند، زن و مرد بنا به مقتضیات جنسی رسمی خود، به طور متفاوت عمل می کنند و درست مثل دو ستاره روی دو مدار مختلف حرکت می کنند. آن ها می توانند همدیگر را بفهمند و مکمّل یک دیگر باشند ولی هیچ گاه یکی نمی شوند››.[همان، ص208.) مطالب مذبور ما را به این نتیجه رهنمون می سازد که تفاوت های تکوینی زن و مرد که موید به عقل، نقل، وجدان عمومی و تحقیقات علمی روان شناسی است و ریشه در آفرینش بشر دارد به دو بخش کلی قابل تقسیم است: تفاوت های جسمانی، که با تجربة حسی قابل درک است و در فیزیولوژی و آناتومی مورد مطالعه قرار می گیرد، از قبیل تفاوت در ساختمان بدنی، دوران قاعدگی زنان، نیاز های جنسی، توانایی تولید مثل، متوسط قد، نیروی بدنی و...، آمارها نشان می دهد که نیروی بدنی مرد به طور میانگین از نیروی بدنی زن بیشتر است. میزان تحمل کارهای سخت در مردها بیش از زن ها است. بدن مرد خشن تر و با صلابت تر، و بدن زن به طور معمول لطیف تر و ظریف تر است.تفاوت های روحی و نفسانی زن و مرد، که با تجزیه و تحلیل های عقلانی و با داده های آماری در علم روان شناسی از آن بحث می شود مانند برخورداری زن از عواطف، انفعالات و احساسات بیشتر، خلاقیت های هنری،جنبه های زیبایی شناختی، خود آرایی و خود نمایی، میزان تحمل پذیری، آستانة تحریک پذیری، نوع خردورزی و ده ها مورد دیگر که همگی در گسترة تفاوت های روحی جا می گیرند.روشن است که تفاوت های جسمی و روانی گفته شده امری است مسلم و انکار ناپذیر، و نادیده انگاشتن این تفاوت ها به معنای مبارزه با واقعیاتی است که ریشه در فطرت زن و مرد دارد. آیات و روایات نیز نشان می دهد که زن و مرد، نه تنها در بعد جسمی بلکه در ابعاد گوناگون احساسی، روحی، ذهنی و رفتاری، به گونه ای از هم متمایز اند.[ نساء، 34. زخرف 18. کلینی، الکافی، ج 5، ص32، ح 3، 4، 5 و 6.) در تکمیل و پویایی این اصل باید چند نکتة اساسی را مورد توجه و دقت قرار بدهیم: یک. تفاوت های ساختاری و کرامت بشری همان گونه که بیان شد، در بینش اسلامی زن ومرد هر دو انسان اند، هویتی یگانه دارند و از گوهر واحدی بر آمده اند. اما برای ادامة حیات، درک متقابل، تمایل دو سویه، همکاری و هماهنگی و...، در بسیاری از جهات طبیعی و غریزی مشابه هم نیستند و تفاوت دارند. از تفاوت در ساختمان بدنی گرفته تا تفاوت در امور روحی. اما توجه داشته باشیم که تفاوت های طبیعی نه موجب امتیاز یکی است، و نه دلیل نقص دیگری، بلکه تداوم حیات بشر، نیاز زندگی اجتماعی و هدف آفرینش، این دو را ناهمگون و نامساوی خواسته تا مکمل یکدیگر گردند، و در تقسیم مسئولیت های فردی و جمعی و ادارة زندگی به گونة بهتر همکار هم باشند. تفاوت های موجود حکایت از آن دارد که زن و مرد با یاری یکدیگر شور و نشاط را در رگ های زندگی جاری کرده، و همگام با هم پا در مسیر تکامل بگذارند، و از این رهگذر وجود انسانی را رشد و ترقی بخشند. دو. تفاوت های طبیعی خاستگاه بسیاری از احکام حقوقی و شرعی همان گونه که مشترک بودن زن و مرد در انسانیت زمینة اشتراک های تشریعی آن ها را در بسیاری از احکام و تکالیف، فراهم می ساخت، و مسئولیت ها و حقوقی بر دوش آنان می نهاد، تمایز های طبیعی نیز ایجاب می کند، زن و مرد از جنبه های حقوقی، کیفری و پذیرش مسئولیت های فردی و اجتماعی، نیز یکسان و مشابه نباشند، و تفاوت های هر چند اندک در این عرصه ها داشته باشند. حتی دنیای غرب که شعار تساوی و یک نواختی حقوق زن و مرد را می دهد، و می خواهد بسیاری از تفاوت های غریزی و طبیعی را نادیده بگیرد، در عمل شعارش رنگ می بازد و زن هرگز حقوق مساوی با مرد را پیدا نمی کند. از آن جا که اسلام دینی است فطری و همساز با سرشت انسان، چه در حوزة مسئولیت ها و مسایل خانوادگی و چه در زمینه های اجتماعی، تفاوت های یاد شده را به عنوان واقعیت های حکیمانه و غیر قابل انکار پذیرفته و در تعیین و مبنای حقوق و تکالیف هر یک لحاظ کرده است. مثلا در بخش احکام که بیانگر مسئولیت ها و تکالیف انسان است به سه نوع احکام بر می خوریم: احکامی که عمومی اند، از هر کس که شرایط تکلیف را (آگاهی، قدرت و اختیار) داشته باشد خواسته شده است، زن باشد یا مرد. مانند نماز، روزه، حج و... گرچه در تمام این ابواب به دلیل ویژگی های ساختاری بدن زن، تسهیلاتی برای آنان قایل شده است؛ به عنوان مثال در ایام عادات ماهانه و نفاس، تکلیف نماز و روزه از ایشان ساقط شده، فقط روزه را پس از رفع مانع قضا کند.احکامی که به لحاظ ویژگی های روحی و جسمی هر یک از زن و مرد، به یکی از آن دو اختصاص یافته است، مانند نبوت، امامت، مرجعیت و قضاوت (بر اساس فتوای مشهور فقها)، جهاد ابتدایی و شهادت، تامین نفقة زوجه، لزوم پرداخت مهریه، اداره و سامان دهی زندگی مشترک و سایر مسئولیت های سنگین و سخت سیاسی و اجتماعی، به دلیل این که نیازمند توانایی و قدرت ویژه ای است، به مردان واگذار شده است.از سوی دیگر می بینیم، بر اساس استعدادها، ظرفیت ها و توانایی های که زنان دارند، برخی از احکام مانند ‹‹مادری››، حق حضانت (نگهداری بچه)، استفادة از طلا، پوشیدن لباس ابریشم، معافیت از حکم عاقله و مسئولیت کیفری او، حفظ حجاب و پوشش اسلامی و...، اختصاص به زنان دارد. راز و رمز وجود این تفاوت ها از همین جا به خوبی روشن می شود؛ چون می بینیم مسئولیت های جامعه هیچ گاه یکنواخت نبوده، بلکه همواره توام با کارها و مسئولیت های سبک و ظریف، سخت و خشن در خانه و بیرون از خانه است. احکامی که لزوم آن از خصوص زنان برداشته شده است، ولی در صورت انجام، کار شایسته ای تحقق یافته و همانند مردان مستحق اجر و پاداش خواهند بود، مانند جهاد و پیکار در راه خداوند، ایثارگری در امور خانواده، از قبیل شیر دهی، پرستاری و سر و سامان دادن به وضعیت خانه و خانواده و... .پس تفاوت های تشریعی عین عدالت و به تناسب خصوصیت روحی و جسمی هر یک از زن و مرد وضع شده است، تا هر یک مطابق با واقعیت های فطرت و انجام وظایف، به ارزش واقعی، حقوق و کمال حقیقی خود نایل شود. از این رو گفته اند: اسلام با تساوی حقوق زن و مرد مخالف نیست، بلکه با تشابه حقوق آنان مخالف است؛[ مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، قم، اسلامی، چ 9، 1359، ص112] زیرا تشابه و قایل شدن حقوق یکنواخت برای زن و مرد خود نوعی ظلم و نادیده گرفتن تمایزهای طبیعی زن و مرد، استعدادها و قابلیت های موجود در هر کدام می باشد. بنابراین، همان گونه که بین زن و مرد به لحاظ جسمی و روحی تفاوت هایی است، به لحاظ برخی تکالیف و احکام دینی نیز تفاوت های وجود دارد. چنان که تفاوت های طبیعی و اجتماعی منافاتی با تساوی ارزش زن و مرد ندارد چرا که به انگیزة حفظ مصالح فرد و جامعه است، و نه برخاسته از هویت و ذات انسانی تفاوت در پارة از احکام شرعی نیز تعارض با تساوی ارزش و کرامت اجتماعی و معنوی زن و مرد ندارد؛ زیرا معیار ارزش معنوی انسان ها، تقوا و تقرب به خداوند است و ملاک ارزش اجتماعی یک شخص توانایی ها و صلاحیت های است که برای اجتماع نافع است، آن چه در این جایگاه هیچ نقشی در تقلیل یا تکثیر ارزش ندارد، جنسیت است. این حقیقت با صراحت تمام در آیاتی از قرآن کریم بازتاب یافته است: ‹‹هر کس کار شایسته ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن در حالی که مؤمن است، او را به حیات پاک زنده می داریم، و پاداش آن ها را به بهترین اعمال که انجام می دادند خواهیم داد››.[ نحل، 97. ] ‹‹انّی لااضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی، من عمل هیچ عمل کننده ای از شما را، مرد باشد یا زن، ضایع نمی کنم››.[، آل عمران، 195.) ‹‹من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فاولئک یدخلون الجنة و لایظلمون نقیرا، کسی که کارهای شایسته و اعمال صالح انجام دهد، مرد باشد یا زن، در حالی که دارای ایمان است، پس اینان به بهشت برین در آیند و مورد کوچک ترین ظلم و ستمی قرار نگیرند››.[ مؤمن، 40.) در تمام آیات قرآن کریم که در بارة آفرینش انسان، شخصیت وجودی، کردار و رفتار وی بحث شده است، هرگز زن و مرد را از یک دیگر جدا ندانسته و آنان را از یک منشأ و از یک جنس و از یک وجود تلقی کرده است، و برای هر کدام در عین تفاوت های فیزیکی و روحی، شخصیت مستقل و جایگاه ارزشمند در نظر گرفته است. خلاصة سخن این که تساوی زن و مرد و نیز تفاوت های جسمی و روحی آنان زمینة اشتراک و هم چنین اختصاص حقوق ویژه ای را برای هر کدام فراهم می کند، و هر یک وظیفه و حقی متناسب با شرایط وجودی، ساختمان جسمی و خصایص روحی خود را دارا خواهند بود. به یاد داشته باشیم، این بخش ار حقوق و مسئولیت های متفاوت، هر چند در مقایسة با وظایف و حقوق مشترک، اندک است، اما بسیار مهم و کاربردی بوده، و نادیده گرفتن آن آسیب جدی به بخش دیگر و داوری در بارة آن وارد می سازد. بنابراین، شعار تساوی همه جانبة زنان و مردان اگر به معنای نادیده انگاشتن این دسته از نقش ها، موقعیت ها، قابلیت ها و استعدادهای متفاوت باشد، ادعای غیر منطقی است؛ چرا که در فهم مسایل زنان، حقوق و مسئولیت های فردی و اجتماعی آن ها، این تعادل به عنوان یک مبنا و اصل مورد توجه قرار نگرفته است. پس مفاد اصل مذکور این شد که در ترسیم حقوق زن و مرد و مسئولیت های فردی و جمعی آنان و داوری در بارة مبانی و حقوق زن، باید به تفاوت های جسمی و روحی هر کدام، ظرفیت ها و هدف آفرینش از خلقت دو موجود بنام زن و مرد، توجه اساسی نمود ج) کانون خانواده و نیازهای متقابل زن و مرد در جهانی که زن در نظر مردم مایة سرشکستگی، عار و ننگ بود و به فرمودة قرآن کریم هر گاه دختری متولد می شد، افراد خانواده از شدّت تأثر و ناراحتی در میان مردم سر بلند نمی کردند و راهی بیابان ها می شد،[ نحل، 95. ] اسلام زن را مانند مرد برخوردار از روح کامل انسانی دانسته و شخصیت عظیم سیاسی، اجتماعی و فکری برای او قایل شد و فرمود: زن و مرد از جان یکدیگر و مکمل هم اند، و هر دو از یک ریشه آفریده شده اند، اگر هر کدام را بریده از دیگری بینگاریم، گویا وجود ناقصی را فرض کرده ایم که بدون آن، دیگری کامل نخواهد شد: ‹‹و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودّة و رحمة، یکی از نشانه های خداوند این است که برای شما از جنس خود تان همسرانی آفرید تا مایة سکونت و آرامش شما باشند و میان تان دوستی و مهربانی قرار داد. در این کار برای آن های که اندیشه می کنند نشانه های است››.[ روم، 21. ] یا آن جا که به گونه ای بسیار روشن و صریح به این پیوند متقابل الهی، و نیاز و تسخیر بسیار نزدیک و ناگسستنی میان زن و مرد اشاره می کند: ‹‹هنّ لباس لکم و انتم لباس لهنّ، آن ها لباس و مدافع شمایند و شما لباس و مدافع آنانید››.[ بقره، 187]. بر اساس این آموزة الهی زن و مرد در حوزة نقش ها و مسئولیت های که بر عهده دارند، چه در سطح خانواده و چه در محیط جامعه، مقابل یکدیگر نیستند بلکه مکمل هم دیگر می باشند، بسیاری از نقش ها و تکالیف است که فقط زن می تواند بازی کند، و بسیاری موقعیت ها و تکالیف است که تنها از عهدة مرد بر می آید. زن و مرد هر یک، نیمه یک پیکره اند، و تنها در سایة همکاری و همفکری مشترک و تقسیم عادلانه و حکیمانة مسئولیت ها و ایفای نقش تکمیلی نسبت به یکدیگر است که این پیکره جان گرفته، پویا و بالنده می شود. 1-3. خانواده یا بنیادی ترین واحد جامعه نیاز متقابل زن و مرد و در نتیجه در خدمت یکدیگر و همکار هم بودن، به عنوان یک واقعیت تکوینی و اجتماعی در قالب نهاد به نام ‹‹خانواده›› نمود یافته و شکل می گیرد. زن و مرد بدین طریق به خدمت متقابل یک دیگر در می آیند، و ره آورد آن برآورده شدن بخش عمده ای از اساسی ترین نیاز های فردی و اجتماعی آنان و جامعة بشری و نیز ضمانت بقای حیات آدمی و استمرار حضور جامعة انسانی خواهد بود. خانواده به عنوان یکی از بنیادی ترین واحد جامعه کانون مشارکت و همدلی دو انسان به عنوان زن و شوهر، پاسخگویی به ندایی است که از عمق فطرت و نهان آدمی به گوش می رسد، که در آن به تعبیر زیبای قرآن کریم، زن و شوهر لباس و پوشش یک دیگراند. هر یک بدون دیگری به انسان عریان و برهنه ای می ماند که در برابر تلخی ها و سختی های زندگی و نیازهای اساسی انسان بی پناه و بی دفاع خواهد بود. 2-3. نقش کاربردی زن در خانواده حضور فعال و نقش سازندة زن در خانواده فراوان است، در این ارزیابی به چند نقش محوری او، به عنوان یکی از دو رکن اصلی این نهاد اشاره می شود: الف. زن و بازسازی شخصیت شوهر زن در خانواده، توانایی، کارایی و شخصیت مرد را بازسازی کرده و سامان می بخشد. آرامش،مهربانی و سکونی را که زن به وسیلة عاطفه، احساسات و دلربایی خود پدید می آورد با هیچ مکانیسم و ابزاری نمی توان ایجاد کرد. از این حقیقت روشن در نقش آفرینی زنان، قرآن کریم پرده برداشته می فرماید: ‹‹از نشانه های خداوند این است که برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید تا مایة سکونت و آرامش شما باشد...››.[ روم، 21]. سکون آرامش عمیقی است که مردان در کنار زنان و در بستر خانواده به آن می رسند که در پرتو آن زندگی پرفراز و نشیب چون قایقی به ساحل رسیده، تشویش ها، سرگردانی ها و افسردگی ها از محیط اندیشه و زندگی مردان رخت بر می بندد. ب. زن و مسئولیت پذیری مردان زن در کانون خانواده، مرد را با مسئولیت و تکلیف آشنا ساخته، بذر مسئولیت پذیری و تعهد را به تدریج در شخصیت و ضمیر او می کارد. مدیریت، تعهد شناسی و سرپرستی را به او آموزش می دهد، و این ره آورد بسیار ارزشمندی است که در هیچ کلاسی، نمی توان به این درجه عینی، گویا و در عین حال عاطفی و انسانی، کاردانی و وظیفه شناسی را به انسان ها آموخت. به گفتة ویل دورانت: ‹‹زن از آن جا که مرد خیالی سرگردان را به مرد فداکار و پای بند به خانه و کودکان خود تبدیل می سازد، عامل حفظ بقای نوع است››. (ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب خویی، تهران، علمی و فرهنگی، 1374، ص143.) ج. زن و رسالت مهم مادری از دیگر نقش های کلیدی و حیاتی زن در نهاد ‹‹خانواده›› رسالت مادری است، که این نقش نیز از مهم ترین و اساسی ترین نقش زنان به حساب می آید؛ زیرا تمام ابعاد شخصیت کودک و آینده سازان جامعه توسط مادر و در آغوش گرم، پرمهر و باصفای او شکل گرفته و پابرجا می شود. فرزندان سرمایه های اصلی و راهبردی ترین شیوه های زندگی فردی و اجتماعی را در این دوران نسبتا طولانی، از مادر دریافت می کنند. از این رو در نظام نامة حقوقی اسلام، توصیه ها و تاکیدهای فراوانی در دوران بارداری، پس از زایمان، شیر دادن و... به مادران شده است. که این ها همه در ایفای نقش اصلی زن و رسالت مادری، در پرورش و تربیت فیزیکی و روحی فرزندان بسیار مفید و مؤثر بوده و زیباترین هنر نمایی زن است. هنر و نقشی که جز زن هیچ کسی نمی تواند آن را با این زیبایی و قداست بازی کند: ‹‹باید زنان تندرستی را که به کودک شیر می دهد، نقطه اعلای زیبایی عالم بدانیم››.[ همان، ص142.] از این رو در فهم مسایل زنان و جانبداری های اصولی و انسانی از حقوق زنان باید به عظمت و جایگاه این بعد از حیات زنان توجه ژرف نموده، و هیچ گاه نباید این رسالت مهم را به پای برخی از نقش های زود گذر اجتماعی نفله نماییم؛ زیرا: ‹‹نبوغ در مادری همان اندازه امکان دارد که نبوغ در سیاست و ادب و جنگ. در بارة برابری در نبوغ نباید از روی برابری در قدرت یا توانایی در اجرای امور با مهارت مساوی حکم کرد... بلکه برابری در نبوغ را باید از روی توانایی در اجرای مشاغل و وظایفی دانست که طبیعت هر یک از زن و مرد مقرر کرده است››.[همان،ص 144] در آیین اسلام نیز در نقش مادر و عظمت آن سخن ها گفته اند، و بهشت را زیر پای مادران دانسته است، تا پیوند فرزندان با محور خانواده استوار تر گردد و نظام ارزشمند خانواده پاینده تر و پویا تر شود. دانشمندان دلسوز، که در اندیشة سامان یابی اجتماع، رفاه و تمدن بشری هستند، نیز زنان و جامعه را به اصالت نقش مادری بسیار توجه می دهند، و پیوسته تاکید می کنند که شعار تبلیغاتی تساوی زن و مرد مبادا آنان را از ایفای کامل نقش ‹‹مادری›› باز دارد که این فاجعه ای بس عظیمی است که با هیچ جانشین و عامل دیگر جبران پذیر نخواهد بود. 3-3. خانواده خاستگاه بسیاری از حقوق و تکالیف همان گونه که در مسایل پیشین ذکر شد، زن و مرد از یک گوهر انسانی آفریده شده اند و به صورت طبیعی و هماهنگ، یار و مکمل یکدیگراند. احکام و حقوق شرعی و رهنمودهای دینی نیز هماهنگ با این نقش، مرزها و حدود روابط متقابل تکمیلی را مشخص می کند، اسلام برای تقویت و پویایی این پیوند طبیعی و حمایت از عوامل و زمینه های که به استحکام این روابط می انجامد، حقوق و مسئولیت هایی را مقرر کرده است. از همین رو بیشترین اختلافات حقوقی زن و مرد به حقوق خانواده مربوط می شود: ‹‹در بارة اختلاف های خانوادگی بیش از هشتاد آیه در قرآن مجید موجود است. با توجه به این که در زمینة اختلاف های اجتماعی، در این کتاب شریف فقط دو آیه وجود دارد، به خوبی در می یابیم که اکثریت قریب به اتفاق اختلاف های تشریعی و حقوقی زن و مرد که در قرآن کریم ذکر شده، متوجه مسایل خانوادگی است و این خود از اهمیت این نهاد اجتماعی حکایت دارد››.[ محمد تقی مصباح یزدی، حقوق زن در قرآن، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) چ دوّم، 1382، صص41و 42.) مسلّما اختلاف های حقوقی زن و مرد در نهاد خانواده به گونه ای است که سایر تمایز های حقوقی زن و مرد نیز به طور غیر مستقیم از آن متأثر است. البته توجه داشته باشیم که بیشتر این تفاوت های قانونی و حقوقی مولود عناوین فقهی و حقوقی خاصی است که هر یک از زن و مرد در خانواده و اجتماع پیدا می کنند از قبیل احکام ‹‹زن و شوهری››، ‹‹پدر و مادری›› که هر کدام حقوق و امتیازات متقابل ایجاد می کند، به عنوان مثال مرد را در مقام مسئولیت سنگین تامین هزینة زندگی خود، خانواده، ریاست و ادارة امور زن و فرزند، تحمل کارهای سخت و طاقت فرسا در بیرون از منزل و... قرار می دهد، و در مقابل، زن را در موقعیت عهده داری فرزند و مقام مهم مادری قرار داده و این بار گران و در عین حال پر ارزش را بر دوش او می نهد. چنان که قرآن کریم در ضمن سفارش به نیکی به پدر و مادر، تنها از بار دشوار ‹‹فرزند داری›› که توسط مادر انجام می شود یاد می کند: ‹‹و وصّینا الانسان بوالدیه احسانا حملته امّه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا، ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، مادرش او را با ناراحتی حمل می کند و با ناراحتی بر زمین می گذارد، و دوران حمل و از شیر باز گرفتنش سی ماه است...››.( احقاف، 15) کما این که وقتی سرپرستی و ریاست مردان بر زنان را صادر می کند در اشاره به خاستگاه این حکم، تفاوت طبیعی میان زن و مرد را نیز یاد آور می شود: ‹‹الرجال قوّامون علی النّساء بما فضّل الله بعضهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم، مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برتری های که خداوند (از نظر نظام اجتماع) برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است، و به خاطر انفاق های که از اموال شان (در مورد زنان) می کنند...››.[ نساء، 34. ] ناگفته پیدا است که قیمومیت مردان بدین معنی نیست که اسلام مرد را قیّم زن و زن را برده و اسیر او بداند، بلکه به فرمودة استاد مطهری ‹‹قوّامون علی النّساء›› به این معنا است: مرد ها بالاتر از زنان ایستاده اند یعنی اختیار شان در دست آن ها است.[ مرتضی مطهری، حق سرپرستی در خانواده، به نقل از ماهنامه پیام زن، شماره 26، ص5.) مرحوم محمد تقی جعفری نیز کلمة ‹‹قوام›› را به معنای قیّم در اصطلاح فقهی و حقوقی در این آیه نمی داند بلکه به نظر وی این کلمه در آیة فوق، طبق قراین موجود در آیات قرآن، به معنای اجرا کنندة مصالح خانوادگی است نه قیّم به اصطلاح فقهی و حقوقی.[ محمد تقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج11، بی میم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1361، صص270 و 271.] به هر صورت سرپرستی و نظارت مرد بر زن و ‹‹قوامیت›› مطرح در این آیه، صرفا به حوزة مسایل زناشویی و خانوادگی اختصاص داشته و فراتر از آن را شامل نمی شود؛ زیرا در ادامة آیه می خوانیم: ‹‹بما انفقوا من اموالهم››، تنها جای که مرد به لحاظ مرد بودن، مسئولیت خرجی دادن زن را به لحاظ زن بودن بر گردن می گیرد، دایرة زوجیت و زناشویی است.[ محمد حسین فضل ا...، نقش و جایگاه زن در حقوق اسلامی، ترجمه عبدالهادی فقهی زاده، تهران، نشر میزان، 1378، ص23.) آیت ا... جوادی آملی در این باره می گوید: ‹‹الرّجال قوّامون علی النّساء›› مربوط به آن جایی است که زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن باشد که در آن صورت سخن از قوام بودن به میان می آید، علاوه بر آن که قوّام بودن نشانة کمال و تقرب الی الله نیست، هم چنان که در تمام وزارت خانه ها، مجامع و مراکز، افرادی هستند که قوّام دیگری هستند، مدیر و مسئول و رئیس و مانند آن هستند، اما این مدیریت فخر معنوی نیست بلکه یک کار اجرایی است...››.[ عبدالله جوادی آملی، پیشین، ص391.) علت این که مرد سرپرست خانواده معرفی شده است، یک علت طبیعی و به دلیل برخورداری او از صلاحیت بیشتر در برابر رویدادهای خشن زندگی، قدرت تعقل، تدبیر و سامان دهی امور خانواده است. البته ریاست و نظارت مرد بر خانواده به معنای تحکم و زروگویی نیست بلکه بدین معنا است که مرد با نظام شورایی و با مودت و رحمت، ایثار و فداکاری که پایة زندگی مشترک بر آن نهاده است، خانواده را اداره کند. این موضوع بدان معنا نیست که مقام زن کوچک شده باشد بلکه حفظ نظم و انضباط منزل و سیاست کلان نهاد خانواده چنین اقتضایی را دارد، چنان که از نظر اسلام ریاست داخلی خانه و خانه داری بر عهدة زن گذاشته شده است: ‹‹کل نفس من بنی آدم سیّد فالرّجل سیّد اهله و المرأة سیّد بیتها، رسول خدا فرمود: هر فردی از افراد بنی آدم مستقل و رئیس است مرد در امر خانواده و اهل بیت و زن در امور خانه و خانه داری استقلال و ریاست دارد››.[ یحیی نوری، حقوق زن در اسلام و جهان، تهران، نشر فراهانی، 1374، ص134.) بر همین اساس است که فاطمة زهرا(س) (الگوی شایستة همة بانوان جهان)، از واگذاری پیامبر(ص) کارهای داخل خانه را به ایشان و کارهای بیرون منزل را به علی(ع) به اندازة مسرور شد که فرمود: ‹‹کسی جز خدا نمی داند که چقدر خوشنود شدم از این که پیامبر(ص) مسئولیت مردان را بر دوش من ننهاد››.[ محمد باقر مجلسی، پیشین، ج43، ص81.) برآیند و نتیجة کلی اصل سوّم این شد، که در بررسی مسایل زنان و داوری درست در بارة حقوق، تکالیف و مسئولیت های فردی و اجتماعی آنان، ‹‹خانواده›› به عنوان یک نهاد اساسی در جامعه تکمیل کنندة نقش مرد در اجتماع نیاز ها و حقوق متقابل آن ها، باید در نظر گرفته شود. طبیعی است که بدون توجه به جایگاه منحصر به فردی که سازمان خانواده دارد، سخن گفتن از حقوق فردی و اجتماعی آنان، تکالیف و نقش هر کدام در جامعة بشری، سخن غیر اصولی و به دور از ادبیات و مکانیسم فهم مسایل زنان و رسالت واقعی آن ها است، که نه تنها به حقوق، حضور اجتماعی، عفاف و کرامت زن کمک نمی کند که به ابتذال و عقب ماندگی او منجر خواهد شد. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 5/100112638)
در منابع اسلامی دستوراتی برای سامان گرفتن زندگی زناشوئی بیان گردیده ومسئله حاکم ومحکوم وارباب ورعیت مطرح نیست.
در جاهائی نسبت به وظیفه زن وخوب شوهر داری او،توصیه هائی آمده ودرمواردی هم وظیفه مرد نسبت به اهل وعیالش بیان شده است.در پاسخ قبل اطلاعات مفیدی وجود دارد،مطالعه همه جانبه تعالیم اسلام در زمینه زن ومرد ،مبیّن نگاه جامع اسلام به همه زوایای زندگی وویژگیهای ،ایندو جنس می باشد.در ادامه توضیحاتی است که در رسیدن به پاسخ شما را یاری می دهد.
قضاوت و داوری در بارة هر سیستم و نهاد فکری حقوقی، آن گاه درست و به واقعیت و انصاف نزدیک است، که همة ابعاد، عناصر و اجزای مرتبط آن با هم در یک مقیاس وسیع ارزیابی شود. طبیعی است که نگرش جزیی، بررسی مستقل اجزاء، تفکیک میان عناصر و مؤلفه های آن، نه تنها شناخت و محاسبة صحیح از آن مجموعه و حتی از همان بخش مورد نظر به دست نمی دهد که سر از انحراف، لغزش و وهم در می آورد.
این مهم در حوزة دین که مجموعة منسجم، به هم پیوسته و هماهنگ با فطرت انسان است، بیشتر احساس می شود. چرا که دین با همة اجزا و مقررات خود، در عرصه های عقاید، حقوق و اخلاق، مجموعه و سازمانی را پدید می آورد که تجزیه و تحلیل هر یک از اجزاء آن نمی تواند بدون لحاظ سایر اجزاء و نگرش به کل مجموعه باشد. این است که در رهنمودهای قرآنی پدیدة ‹‹ایمان›› به بعض و ‹‹کفر›› به بعض مردود شمرده شده و مجازات سختی برای آن منظور شده است: ‹‹أفتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذالک منکم ان خزی فی الحیاة الدّنیا و یوم القیامة یردّون الی اشدّ العذاب و ماالله بغافل عمّا تعملون، آیا به بخشی از کتاب ایمان آورد، و بخشی دیگر را کفر ورزید؟! هرکس از شما چنین کند، در زندگی دنیا جزای جز خواری نخواهد داشت و روز قیامت نیز اینان به شدید ترین عذاب گرفتار می شوند و خداوند از آن چه می کنید غافل نیست››.] بقره، 85 و نیز ر.ک: نساء، 150 و 151.(
بنابراین، برای شناخت درست، تفسیر منطقی، ارزیابی منصفانه و علمی نسبت به هر یک از بخش ها و اجزاء مجموعة گستردة دین، باید ‹‹یکجا نگری›› را به عنوان یک اصل راهبردی مورد توجه و دقت قرار داد. این ضرورت علاوه بر مجموعة دین و تفسیر آن از انسان و جهان و پاسخ گویی به نیازهای همه جانبه و فراگیر جامعة بشری، در گسترة حقوق و احکام و به تعبیری، در شریعت که تنظیم کنندة کلّیة روابط و مناسبات فردی در صحنه های داخلی و بین المللی است، توجه و گفتمان بیشتری را می طلبد.
امروزه بسیاری از اشکالات و پرسش های که از جانب برخی مجامع و اشخاص روی آموزه های دینی به ویژه حقوق زن و قوانین کیفری می گردد، افزون بر عدم شناخت صحیح از احکام و مبانی حقوقی اسلام، برگشت به نادیده گرفتن این اصل و گرفتار آمدن به آفت جزیی نگری دارد، که نتیجة جز دست یابی به تحلیل ها و ارزیابی های غیر اصولی، یکسویه و مقطعی نخواهد داشت. به عنوان مثال، ما نمی توانیم رهیافت و ارزیابی درستی از قوانین کیفری اسلام چون قصاص، اعدام، رجم، قطع دست و... داشته باشیم بی آن که جایگاه و کلیه روابط و کارکردهای این بخش از قوانین و احکام را با سایر بخش ها در نظر بگیریم.
در بررسی حقوق اجتماعی زنان نیز برداشت و تحلیلی که از میزان ارث بری یا دیة زن در مقایسه با مرد صورت می گیرد، و هم چنین ریاست او بر خانواده و نیز معافیت زن از قضاوت، مرجعیت دینی و...، اگر بدون لحاظ مجموعة حقوقی و احکامی که روابط اجتماعی و رفتارهای فردی و خانوادگی زن و مرد را شکل می دهد و نیز غافل از تمایزهای طبیعی، توانمندی ها و نیازهای متقابل زن و مرد، باشد، بی شک نباید آن را تحلیلی صحیح و ارزیابی منصفانه و عالمانه ای قلمداد کرد. از همین رو است، محافل و اشخاصی که بدون شناخت و نگرش کلان به مجموعة دین و شریعت، واقعیت های موجود زندگی و نیازهای متقابل زن و مرد، به داوری در بارة حقوق زن و مسایل سیاسی اجتماعی آن می پردازند، غالبا به جای انسان سالاری گاه به زن سالاری می رسند و گاه به مرد سالاری، گاه زن را کانون شرارت دانسته و گاه کانون عبادت. اینان با شعارهای آزادی و همسانی زن و مرد و نادیده انگاشتن تفاوت های طبیعی آنان که از لطایف شگفت انگیز جهان هستی و منشأ برخی اختلافات حقوقی و مسئولیت های فردی و اجتماعی و احکام تشریعی می باشد، رسالت زن و مرد را در کانون خانواده و اجتماع لرزان و بی بنیاد می سازد.
این است که به نظر ما نگرش مجموعی به اصول راهبردی و برخورداری از دید کلان در شناخت مسایل زنان و حقوق و تکالیف آن ها، به عنوان یک اصل اساسی و فراگیر ضروری است، و تنها از این جایگاه است که دست یابی به خاستگاه حقوق زنان و فلسفة آن امکان پذیر می باشد. با توجه به این اصل اساسی( نگرش مجموعی به حقوق زن ومرد) نگاه به حقوق زن داشته و درحد این مکاتبه مطالب بیان می شود.
الف) اشتراک زن ومرد درحقیقت انسانی
بر اساس اندیشه بنیادین اسلام، حقیقت وماهیت انسان را نفس وروح اوشکل می دهد. زن و مرد از نظر این حقیقت و نوع یکسان اند و فرقی میان آن دو وجود ندارد، و هر دو مصداق این ‹‹نوع›› که حقیقت آدمی نیز چیزی جز آن نیست می باشد. طبیعی است که پدیدة جنسیت و تفاوت میان زن و مرد از این زاویه امری عارضی و خارج از ذات و قهرا بیرون از حوزة داوری در بارة ماهیت انسانی آن دو می باشد.
قرآن کریم به صراحت تمام در آیات متعدد از این حقیقت پرده بر می دارد: ‹‹یاایّها النّاس اتّقوا ربّکم الّذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالا کثیرا و نساءا، ای مردم! از مخالفت، پروردگارتان بپرهیزید. همان کسی که همة شما را از یک انسان آفرید، و همسر او را نیز، از جنس او خلق کرد، و از آن دو، مردان و زنان فراوانی (در روی زمین) منتشر ساخت››.(قرآن کریم، نساء، 1.)
بنابراین، از دیدگاه اسلام بر خلاف بسیاری از غربیان و غرب زدگان که اسلام را متهم کرده اند که زن را جنس دوّم و فروتر از مرد می داند زن فرع و مرد اصل نیست زن وجود طفیلی و تبعی نسبت به مرد ندارد، بلکه هر دو از یک حقیقت و سنخ ‹‹نفس›› پدید آمده اند. در آفرینش نخستین، نیز چه آدم(ع) و حوا و چه فرزندان آنان هیچ یک، طفیلی دیگری نبوده و نیست، و حتی در جریان خلقت آدم و حوا بر خلاف این پندار که حوا پس از مرد و از دندة چپ آدم آفریده شد، قرآن کریم چنان که علامه طباطبایی نیز تاکید نموده است چنین دلالتی ندارد و مراد از ‹‹آفرینش حوا از آدم››، همان وحدت ‹‹نوع››، تماثل و تشابهی است که در اصل انسانیت و گوهر انسانی دارند.[السّید محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، قم، مؤسسة النّشر الاسلامی، بی تا، ص136.] شاهد سخن ایشان، کلام گهر بار امام صادق(ع) است که ضمن آن، از این گفتة مردم که حوا از دندة آدم آفریده شد، اظهار ناراحتی نموده، و به شدت آن را رد می کند: ‹‹سئل ابوعبدالله(ع) ممّن خلق حوا و قیل له: ان اناسا عندنا یقولون: ان الله عز وجل خلق حوا من ضلع آدم الایسر الاقصی، فقال: سبحان الله تعالی عن ذالک علوا کبیرا، ایقولون من یقول هذا: ان الله تبارک و تعالی لم یکن له من القدرة ما یخلق لادم زوجته من غیر ضلعه؟...››.[علی بن بابویه، ‹‹صدوق››، من لایحضره الفقیه، قم، جامعة المدرسین، چ دوّم، 1404 ه.ق، ص379)
1 آثار و لوازم اشتراک زن و مرد در حقیقت انسانی:
از مطالب پیش گفته، به این نتیجه رسیدیم که حقیقت انسانی را ‹‹خویشتن›› و نفس او تشکیل می دهد، نه عوارض و واقعیت های خارجی از قبیل رنگ پوست، جنسیت و...، نیز زن و مرد هر دو مصداق این ‹‹نوع››، که حقیقت آدمی بستگی به آن دارد، می باشند. حال سؤال اساسی این است که لازمة این اشتراک چیست و چه آثار و لوازمی می تواند داشته باشد؟
پرداختن به این مطلب و پاسخگویی به این سؤال مهم، خود بحث مستقلی را می طلبد، در این جا به طور گذرا به برخی از مهم ترین آثار شتراک زن و مرد در هویت انسانی اشاره می نماییم
1-1. یکسانی در باورها
آن دسته از خطاب های قرآن و رهنمودهای ائمه(ع) که مخاطب آن ذات و نوع انسانی می باشد، مانند اصل ایمان به توحید، نبوت، معاد و به طور کلی بخش اعتقادات، همة این ها نسبت به جنس زن و مرد یکسان است؛ چرا که امور اعتقادی مستقیما با ‹‹خویشتن›› و ‹‹روح›› انسان پیوند و گره می خورد، زن و مرد در این مرحله تفاوتی ندارند. از همین رو است که در ادوار تاریخ در هر یک از دو جبهة حق و باطل، هم مرد و هم زن وجود دارد، و چنین نیست که عناصر تشکیل دهندة سازمان حق یا باطل فقط مردان و یا زنان باشند؛ و آن چه انسان ها را (اعم از زن و مرد)، در طیف حق و باطل قرار می دهد یگانه پرستی، اطاعت حق، کفر و تمرّد از مسیر الهی است، نه زن و یا مرد بودن.
از منظر قرآن کریم مردان و زنانی که به راستی ایمان آورده اند و به آغاز و فرجام باور داشته و کارهای شایسته انجام می دهند، همه در یک ردیف قرار دارند. زنان و مردان کافر و منافق که به توحید گرایش پیدا نکرده و در مسیر کفر و نفاق قدم بر می دارند، در یک صف قرار داشته و با هم ارتباط و پیوند دارند: ‹‹والمؤمنون والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر، مردان و زنان باایمان ولی و (یاور) یکدیگراند، امر به خوبی و نهی از بدی می کنند››.] توبه،7 )( المنافقون والمنافقات بعضهم من بعض یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف، مردان و زنان منافق همه از یک جناح اند، آن ها امر به منکر و نهی از معروف می کنند››.[توبه 67]
2-1.تساوی در ارزشگذاری
در ارزشگذاری مقام انسانی زن و مرد، وحدت ‹‹نوع››، اقتضا می کند که میان آن دو از بعد جنسیت، هیچ تفاوت و تمایزی نباشد، از همین رو هر جا که سخن ار تکریم تکوینی است، موضوع آن ‹‹بنی آدم›› یعنی نوع انسان است: ‹‹ولقد کرّمنا بنی آدم، ما آدمی زادگان را گرامی داشتیم››.[ اسراء، 70] هم چنان که در کرامت ارزشی و اکتسابی نیز همگان فارغ از عنوان جنسیت، رنگ پوست، زبان، قومیت و...، برابر هستند و تنها ملاک ارزش یابی و شایستگی، قرب الهی و تقوا است: ‹‹یاایّها النّاس انّا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبایل لتعارفوا انّ اکرمکم عندالله اتقاکم، ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، (این ها ملاک امتیاز نیست)،گرامی ترین شما نزد خداوند با تقوا ترین شماست››.(حجرات، 13.)
بنابراین، زن و مرد بر اثر عبودیت و بندگی خداوند وانجام تکالیف و رسالتی که به عهده دارند، می توانند به طور مساوی و یکسان، به قلة سعادت و خوشبختی دست یازند، چنین نیست که برخی از انواع و مراتب کمالات انسانی، به مردان اختصاص داشته باشد، و زنان را در آن سهم و مشارکتی نباشد، یا به عکس.
بر همین اساس است که در قرآن کریم، از حضرت مریم(ع) و آسیه همسر فرعون، به دلیل عفاف و پاکدامنی، ایمان به قوانین الهی، استقامت و شکیبایی در برابر شکنجه ها و تهمت ها، عبادت و اطاعت حق، به عنوان الگوی زن با شخصیت و شایسته یاد شده است؛ و زنان نوح و لوط را، به دلیل همفکری با دشمنان خداوند، خیانت به همسران، انتخاب ارزش های دروغین و بردگی هواهای نفس، به عنوان نمونه های زنان ناشایسته و بی شخصیت معرفی کرده است.( تحریم، 10و 12.)
3-1. اشتراک در اکثر قریب به اتفاق تکالیف و مسئولیت ها
با نگاه به خطاب های قرآنی، چه در آیاتی که به لحاظ فرهنگ محاوره فقط صیغة مذکر آمده، و چه در آیاتی که هر دو صیغه به کار رفته است، پی می بریم که زنان با مردان در بسیاری از تکالیف و مسئولیت های فردی، اجتماعی، حقوقی و اخلاقی مشترک اند: ‹‹قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ... و قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهنّ و یحفظن فروجهنّ، به مردان باایمان بگو چشم های خود را (از نگاه به زنان نامحرم) فرو گیرند و عفاف خود را حفظ نمایند...، و به زنان با ایمان بگو چشم های خود را (از نگاه به مردان نامحرم) فرو گیرند، دامان و پاکدامنی خویش را حفظ کنند››.(نور، 30 و 31.)
1-3. اشتراک در کیفر و مجازات الهی
‹‹الزّانیة و الزّانی فاجلدوا کلّ واحد منهما مأة جلدة، هر یک از زن و مرد زنا کار را صد تازیانه بزنید››.(نور،2 ( والسّارق والسّارقة فاقطعوا ایدیهما جزاءا بما کسبا نکالا من الله، دست مرد و زن دزد را به کیفر عملی که انجام داده اند، به عنوان یک مجازات الهی، قطع کنید››.(مایده، 38.)
2-3. اشتراک در فعالیت های اجتماعی و سیاسی
قرآن کریم بیعت با حکومت و شرکت در انتخابات را که بارز ترین حق سیاسی است برای زنان پذیرفته و عرصه های مختلف تاریخ اسلام نمایان گر این عمل سیاسی از طرف زنان است: ‹‹ای پیامبر! هنگامی که زنان مؤمن نزد تو آیند تا با تو بیعت کنند که چیزی را شریک خدا قرار ندهند، دزدی و زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند، تهمت و افترایی پیش دست و پای خود نیاورند و در هیچ کار شایسته ای مخالفت فرمان تو نکنند، با آنان بیعت کن و برای آنان از درگاه خداوند آمرزش بطلب که خداوند آمرزنده و مهربان است››(ممتحنه، 12.)
3-3. اشتراک در استقلال اقتصادی
از لحاظ اقتصادی نیز طبق آموزه های قرآنی، زنان همانند مردان از ابتدا مالک دست رنج خود و در ارث بری سهیم بودند: ‹‹للرّجال نصیب ممّا اکتسبوا و للنّساء نصیب ممّا اکتسبن...، مردان نصیبی از آن چه به دست می آورند دارند، و زنان نیز نصیبی، (و نباید حقوق هیچ یک پایمال گردد)››.( نساء، 32 و 33).
اسلام علاوه بر استقلال اقتصادی که برای زن اعطا کرده است، در هیچ شرایطی وی را موظف به تامین نیازمندی های خود و خانواده قرار نداده، بلکه مرد مسئول تامین نفقه و نیازمندی های زندگی مشترک است. در حالی که در کشورهای غربی و دارای نگرش فمنیستی که خود را بزرگ ترین حامیان حقوق زن قلمداد می کند، اوّلا تا همین چند دهة اخیر، زنان استقلال اقتصادی نداشتند، و ثانیا عنوانی به نام حق نفقه وجود ندارد و زن نیز مجبور است برای امرار معاش خود به تلاش و فعالیت بپردازد. ثالثا، در دنیای غرب افراد می توانند با وصیت خود، شخص واحدی را وارث تمام دارایی و ثروت خود بگرداند و اندکی از آن را به زن ندهد. از همه عجیب تر این است که مواردی دیده شده است که ثروتمندان بزرگی تمام دارایی و امکانات خود را طبق وصیت برای ‹‹گربه›› یا ‹‹سگ›› خود به ارث نهاده اند، و بدین ترتیب تمام اعضای خانواده را از آن محروم ساخته است.
اما در حقوق اسلامی، میراث میّت بر اساس حکم معین الهی و با توجه به نیازها و مصرف های متناسب و واقعی، تقسیم و توزیع می شود، و کسی نمی تواند زن و فرزند را از حقوق خود محروم سازد. بنابراین اگر مشاهده می شود که در مواردی در حقوق اسلام، دیه و یا میراث زن نصف مرد می باشد، از این رو است که مرد باید دارایی خود را برای زن به مصرف برساند و هزینة زندگی او و فرزندانش را تامین نماید، در حالی که چنین وظیفه ای برای زنان مقرر نشده است.
علامه طباطبایی(ره) در این زمینه می فرماید: ‹‹نتیجه این گونه تقسیم ارث بین زن و مرد آن است که در مرحلة ‹‹تملک›› مرد دو برابر زن مالک می شود، ولی در مرحلة ‹‹مصرف›› همواره زن دو برابر مرد بهره می برد؛ زیرا زن، سهم و ثروت خود را برای خویشتن نگه می دارد، ولی مرد باید نفقة زن را نیز بپردازد و در واقع نیمی از دارایی خود را صرف زن می کند››.( سید محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج4، پیشین، ص215.)
این بود نمونه های از جهت های مشترک میان زن و مرد و لوازم حقوقی آن ها که قهرا در این موارد منحصر نبوده و تفصیل بیشتر آن فرصت دیگری را ایجاب می کند.
ب) تفاوت های طبیعی زن و مرد یا خاستگاه حقوقی آن ها
در نخستین اصل بر این حقیقت تاکید شد، که زن و مرد نه تنها از لحاظ ماهیت و گوهر آفرینش و نوع انسانی، بلکه در لوازم حقیقت انسانی نیز همسان اند، و تصور تفاوت و تبعیض امری است موهوم. در این اصل، به تفاوت های ساختاری زن و مرد که زمینه ساز حقوق و تکالیف ویژه ای آنان می باشد اشاره می شود؛ زیرا روشن است که زن و مرد در خارج از ‹‹نوع انسانی›› و در فضای عوارض وجودی تفاوت های زیادی دارند. تفاوت هایی که ‹‹جنس زن›› و ‹‹جنس مرد›› را قوام می بخشد: ‹‹تفاوت های جنسیتی واقعیت های حکیمانه اند که دست تدبیر الهی، آن ها را به عنوان بخشی از ‹‹نظام احسن›› وجود قرار داده است... همین تفاوت هاست که منشأ کمال و موجب احساس نیاز متقابل و زمینة بقاء حیات انسانی و اجتماعی و تحکیم پیوندها می شود. نادیده انگاشتن این تفاوت ها که چیزی جز رحمت و حکمت الهی نیست، به معنای مبارزه با واقعیاتی است که بود و نبود آن ها به خواست و نوع داوری این و آن بستگی دارد( سید ضیا مرتضوی، در آمدی بر شناخت مسایل زنان، قم، دفتر تبلیغات، 1377، ص48.)
1-2. تفاوت های ساختاری زن و مرد از منظر اندیشمندان و روانشناسان
سخن اساسی این است که محدودة تفاوت های زن و مرد چیست؟ آیا تفاوت ها تنها در دایرة ویژگی های جسمانی و فیزیولوژیک است، یا آن که پهنة وسیع تری را شامل می شود؟
برخی از فمینیست ها و گروهی از جامعه شناسان بر این باورند که هیچ تفاوتی میان زن و مرد به جز تفاوت های بیولوژیک وجود ندارد، و تفاوت های دیگر از جمله اختلاف در ذهنیت ها و رفتارها، همگی ناشی از تاثیرات محیطی و فرهنگی است، و هیچ ریشة تکوینی ندارد.[ریترز جورج، نظریه های جامعه شناسی، مترجم محسن ثلاثی، ج 2، بی میم، انتشارات علمی، 1374، ص496.] در مقابل بسیاری از روان شناسان بر تفاوت های ساختاری و روحی میان زن و مرد، تاکید کرده اند، که در این بخش به برخی از نظریه های آنان آشنا می شویم: افلاطون با اعتراف به ناتوان تر بودن نیروهای جسمی، روحی و عقلی زنان، این تفاوت ها را کمّی دانسته، می گوید: زنان و مردان دارای استعدادهای مشابهی هستند، و زنان می توانند همان وظایفی را عهده دار شوند که مردان عهده دار می شوند، و از همان اختیاراتی بهره مند گردند که مردان بهره مند می گردند. برخلاف وی شاگردش ارسطو معقتد بود که نوع استعدادهای زن و مرد متفاوت و وظایفی را که قانون خلقت بر عهدة هر یک از آن ها گذاشته و حقوقی که برای آن ها خواسته، در قسمت های زیادی با هم تفاوت اصولی دارد.[مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، تهران، صدرا، چ،14، 1369، ص203. )
پروفسور ‹‹ریک›› روان شناس مشهور آمریکایی که پژوهش گسترده ای روی صفات زن و مرد انجام داده و نتایجی را به دست آورده، می گوید: ‹‹دنیای مرد با نیای زن به کلی فرق می کند، اگر زن نمی تواند مانند مرد فکر کند یا عمل نماید از این رو است که دنیای آن ها با هم فرق می کند. زن و مرد جسم های متفاوت دارند و از نظر ترکیب کاملا با هم فرق می کند. علاوه براین، احساس این دو موجود، هیچ وقت مثل هم نخواهند بود و هیچ گاه یک جور در مقابل حوادث و اتفاقات عکس العمل نشان نمی دهند، زن و مرد بنا به مقتضیات جنسی رسمی خود، به طور متفاوت عمل می کنند و درست مثل دو ستاره روی دو مدار مختلف حرکت می کنند. آن ها می توانند همدیگر را بفهمند و مکمّل یک دیگر باشند ولی هیچ گاه یکی نمی شوند››.[همان، ص208.) مطالب مذبور ما را به این نتیجه رهنمون می سازد که تفاوت های تکوینی زن و مرد که موید به عقل، نقل، وجدان عمومی و تحقیقات علمی روان شناسی است و ریشه در آفرینش بشر دارد به دو بخش کلی قابل تقسیم است:
تفاوت های جسمانی، که با تجربة حسی قابل درک است و در فیزیولوژی و آناتومی مورد مطالعه قرار می گیرد، از قبیل تفاوت در ساختمان بدنی، دوران قاعدگی زنان، نیاز های جنسی، توانایی تولید مثل، متوسط قد، نیروی بدنی و...، آمارها نشان می دهد که نیروی بدنی مرد به طور میانگین از نیروی بدنی زن بیشتر است. میزان تحمل کارهای سخت در مردها بیش از زن ها است. بدن مرد خشن تر و با صلابت تر، و بدن زن به طور معمول لطیف تر و ظریف تر است.تفاوت های روحی و نفسانی زن و مرد، که با تجزیه و تحلیل های عقلانی و با داده های آماری در علم روان شناسی از آن بحث می شود مانند برخورداری زن از عواطف، انفعالات و احساسات بیشتر، خلاقیت های هنری،جنبه های زیبایی شناختی، خود آرایی و خود نمایی، میزان تحمل پذیری، آستانة تحریک پذیری، نوع خردورزی و ده ها مورد دیگر که همگی در گسترة تفاوت های روحی جا می گیرند.روشن است که تفاوت های جسمی و روانی گفته شده امری است مسلم و انکار ناپذیر، و نادیده انگاشتن این تفاوت ها به معنای مبارزه با واقعیاتی است که ریشه در فطرت زن و مرد دارد. آیات و روایات نیز نشان می دهد که زن و مرد، نه تنها در بعد جسمی بلکه در ابعاد گوناگون احساسی، روحی، ذهنی و رفتاری، به گونه ای از هم متمایز اند.[ نساء، 34. زخرف 18. کلینی، الکافی، ج 5، ص32، ح 3، 4، 5 و 6.)
در تکمیل و پویایی این اصل باید چند نکتة اساسی را مورد توجه و دقت قرار بدهیم:
یک. تفاوت های ساختاری و کرامت بشری
همان گونه که بیان شد، در بینش اسلامی زن ومرد هر دو انسان اند، هویتی یگانه دارند و از گوهر واحدی بر آمده اند. اما برای ادامة حیات، درک متقابل، تمایل دو سویه، همکاری و هماهنگی و...، در بسیاری از جهات طبیعی و غریزی مشابه هم نیستند و تفاوت دارند. از تفاوت در ساختمان بدنی گرفته تا تفاوت در امور روحی. اما توجه داشته باشیم که تفاوت های طبیعی نه موجب امتیاز یکی است، و نه دلیل نقص دیگری، بلکه تداوم حیات بشر، نیاز زندگی اجتماعی و هدف آفرینش، این دو را ناهمگون و نامساوی خواسته تا مکمل یکدیگر گردند، و در تقسیم مسئولیت های فردی و جمعی و ادارة زندگی به گونة بهتر همکار هم باشند. تفاوت های موجود حکایت از آن دارد که زن و مرد با یاری یکدیگر شور و نشاط را در رگ های زندگی جاری کرده، و همگام با هم پا در مسیر تکامل بگذارند، و از این رهگذر وجود انسانی را رشد و ترقی بخشند.
دو. تفاوت های طبیعی خاستگاه بسیاری از احکام حقوقی و شرعی
همان گونه که مشترک بودن زن و مرد در انسانیت زمینة اشتراک های تشریعی آن ها را در بسیاری از احکام و تکالیف، فراهم می ساخت، و مسئولیت ها و حقوقی بر دوش آنان می نهاد، تمایز های طبیعی نیز ایجاب می کند، زن و مرد از جنبه های حقوقی، کیفری و پذیرش مسئولیت های فردی و اجتماعی، نیز یکسان و مشابه نباشند، و تفاوت های هر چند اندک در این عرصه ها داشته باشند. حتی دنیای غرب که شعار تساوی و یک نواختی حقوق زن و مرد را می دهد، و می خواهد بسیاری از تفاوت های غریزی و طبیعی را نادیده بگیرد، در عمل شعارش رنگ می بازد و زن هرگز حقوق مساوی با مرد را پیدا نمی کند.
از آن جا که اسلام دینی است فطری و همساز با سرشت انسان، چه در حوزة مسئولیت ها و مسایل خانوادگی و چه در زمینه های اجتماعی، تفاوت های یاد شده را به عنوان واقعیت های حکیمانه و غیر قابل انکار پذیرفته و در تعیین و مبنای حقوق و تکالیف هر یک لحاظ کرده است. مثلا در بخش احکام که بیانگر مسئولیت ها و تکالیف انسان است به سه نوع احکام بر می خوریم:
احکامی که عمومی اند، از هر کس که شرایط تکلیف را (آگاهی، قدرت و اختیار) داشته باشد خواسته شده است، زن باشد یا مرد. مانند نماز، روزه، حج و... گرچه در تمام این ابواب به دلیل ویژگی های ساختاری بدن زن، تسهیلاتی برای آنان قایل شده است؛ به عنوان مثال در ایام عادات ماهانه و نفاس، تکلیف نماز و روزه از ایشان ساقط شده، فقط روزه را پس از رفع مانع قضا کند.احکامی که به لحاظ ویژگی های روحی و جسمی هر یک از زن و مرد، به یکی از آن دو اختصاص یافته است، مانند نبوت، امامت، مرجعیت و قضاوت (بر اساس فتوای مشهور فقها)، جهاد ابتدایی و شهادت، تامین نفقة زوجه، لزوم پرداخت مهریه، اداره و سامان دهی زندگی مشترک و سایر مسئولیت های سنگین و سخت سیاسی و اجتماعی، به دلیل این که نیازمند توانایی و قدرت ویژه ای است، به مردان واگذار شده است.از سوی دیگر می بینیم، بر اساس استعدادها، ظرفیت ها و توانایی های که زنان دارند، برخی از احکام مانند ‹‹مادری››، حق حضانت (نگهداری بچه)، استفادة از طلا، پوشیدن لباس ابریشم، معافیت از حکم عاقله و مسئولیت کیفری او، حفظ حجاب و پوشش اسلامی و...، اختصاص به زنان دارد. راز و رمز وجود این تفاوت ها از همین جا به خوبی روشن می شود؛ چون می بینیم مسئولیت های جامعه هیچ گاه یکنواخت نبوده، بلکه همواره توام با کارها و مسئولیت های سبک و ظریف، سخت و خشن در خانه و بیرون از خانه است.
احکامی که لزوم آن از خصوص زنان برداشته شده است، ولی در صورت انجام، کار شایسته ای تحقق یافته و همانند مردان مستحق اجر و پاداش خواهند بود، مانند جهاد و پیکار در راه خداوند، ایثارگری در امور خانواده، از قبیل شیر دهی، پرستاری و سر و سامان دادن به وضعیت خانه و خانواده و... .پس تفاوت های تشریعی عین عدالت و به تناسب خصوصیت روحی و جسمی هر یک از زن و مرد وضع شده است، تا هر یک مطابق با واقعیت های فطرت و انجام وظایف، به ارزش واقعی، حقوق و کمال حقیقی خود نایل شود. از این رو گفته اند: اسلام با تساوی حقوق زن و مرد مخالف نیست، بلکه با تشابه حقوق آنان مخالف است؛[ مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، قم، اسلامی، چ 9، 1359، ص112] زیرا تشابه و قایل شدن حقوق یکنواخت برای زن و مرد خود نوعی ظلم و نادیده گرفتن تمایزهای طبیعی زن و مرد، استعدادها و قابلیت های موجود در هر کدام می باشد.
بنابراین، همان گونه که بین زن و مرد به لحاظ جسمی و روحی تفاوت هایی است، به لحاظ برخی تکالیف و احکام دینی نیز تفاوت های وجود دارد. چنان که تفاوت های طبیعی و اجتماعی منافاتی با تساوی ارزش زن و مرد ندارد چرا که به انگیزة حفظ مصالح فرد و جامعه است، و نه برخاسته از هویت و ذات انسانی تفاوت در پارة از احکام شرعی نیز تعارض با تساوی ارزش و کرامت اجتماعی و معنوی زن و مرد ندارد؛ زیرا معیار ارزش معنوی انسان ها، تقوا و تقرب به خداوند است و ملاک ارزش اجتماعی یک شخص توانایی ها و صلاحیت های است که برای اجتماع نافع است، آن چه در این جایگاه هیچ نقشی در تقلیل یا تکثیر ارزش ندارد، جنسیت است. این حقیقت با صراحت تمام در آیاتی از قرآن کریم بازتاب یافته است: ‹‹هر کس کار شایسته ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن در حالی که مؤمن است، او را به حیات پاک زنده می داریم، و پاداش آن ها را به بهترین اعمال که انجام می دادند خواهیم داد››.[ نحل، 97. ]
‹‹انّی لااضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی، من عمل هیچ عمل کننده ای از شما را، مرد باشد یا زن، ضایع نمی کنم››.[، آل عمران، 195.)
‹‹من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فاولئک یدخلون الجنة و لایظلمون نقیرا، کسی که کارهای شایسته و اعمال صالح انجام دهد، مرد باشد یا زن، در حالی که دارای ایمان است، پس اینان به بهشت برین در آیند و مورد کوچک ترین ظلم و ستمی قرار نگیرند››.[ مؤمن، 40.)
در تمام آیات قرآن کریم که در بارة آفرینش انسان، شخصیت وجودی، کردار و رفتار وی بحث شده است، هرگز زن و مرد را از یک دیگر جدا ندانسته و آنان را از یک منشأ و از یک جنس و از یک وجود تلقی کرده است، و برای هر کدام در عین تفاوت های فیزیکی و روحی، شخصیت مستقل و جایگاه ارزشمند در نظر گرفته است.
خلاصة سخن این که تساوی زن و مرد و نیز تفاوت های جسمی و روحی آنان زمینة اشتراک و هم چنین اختصاص حقوق ویژه ای را برای هر کدام فراهم می کند، و هر یک وظیفه و حقی متناسب با شرایط وجودی، ساختمان جسمی و خصایص روحی خود را دارا خواهند بود. به یاد داشته باشیم، این بخش ار حقوق و مسئولیت های متفاوت، هر چند در مقایسة با وظایف و حقوق مشترک، اندک است، اما بسیار مهم و کاربردی بوده، و نادیده گرفتن آن آسیب جدی به بخش دیگر و داوری در بارة آن وارد می سازد.
بنابراین، شعار تساوی همه جانبة زنان و مردان اگر به معنای نادیده انگاشتن این دسته از نقش ها، موقعیت ها، قابلیت ها و استعدادهای متفاوت باشد، ادعای غیر منطقی است؛ چرا که در فهم مسایل زنان، حقوق و مسئولیت های فردی و اجتماعی آن ها، این تعادل به عنوان یک مبنا و اصل مورد توجه قرار نگرفته است.
پس مفاد اصل مذکور این شد که در ترسیم حقوق زن و مرد و مسئولیت های فردی و جمعی آنان و داوری در بارة مبانی و حقوق زن، باید به تفاوت های جسمی و روحی هر کدام، ظرفیت ها و هدف آفرینش از خلقت دو موجود بنام زن و مرد، توجه اساسی نمود
ج) کانون خانواده و نیازهای متقابل زن و مرد
در جهانی که زن در نظر مردم مایة سرشکستگی، عار و ننگ بود و به فرمودة قرآن کریم هر گاه دختری متولد می شد، افراد خانواده از شدّت تأثر و ناراحتی در میان مردم سر بلند نمی کردند و راهی بیابان ها می شد،[ نحل، 95. ]
اسلام زن را مانند مرد برخوردار از روح کامل انسانی دانسته و شخصیت عظیم سیاسی، اجتماعی و فکری برای او قایل شد و فرمود: زن و مرد از جان یکدیگر و مکمل هم اند، و هر دو از یک ریشه آفریده شده اند، اگر هر کدام را بریده از دیگری بینگاریم، گویا وجود ناقصی را فرض کرده ایم که بدون آن، دیگری کامل نخواهد شد: ‹‹و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودّة و رحمة، یکی از نشانه های خداوند این است که برای شما از جنس خود تان همسرانی آفرید تا مایة سکونت و آرامش شما باشند و میان تان دوستی و مهربانی قرار داد. در این کار برای آن های که اندیشه می کنند نشانه های است››.[ روم، 21. ] یا آن جا که به گونه ای بسیار روشن و صریح به این پیوند متقابل الهی، و نیاز و تسخیر بسیار نزدیک و ناگسستنی میان زن و مرد اشاره می کند: ‹‹هنّ لباس لکم و انتم لباس لهنّ، آن ها لباس و مدافع شمایند و شما لباس و مدافع آنانید››.[ بقره، 187].
بر اساس این آموزة الهی زن و مرد در حوزة نقش ها و مسئولیت های که بر عهده دارند، چه در سطح خانواده و چه در محیط جامعه، مقابل یکدیگر نیستند بلکه مکمل هم دیگر می باشند، بسیاری از نقش ها و تکالیف است که فقط زن می تواند بازی کند، و بسیاری موقعیت ها و تکالیف است که تنها از عهدة مرد بر می آید. زن و مرد هر یک، نیمه یک پیکره اند، و تنها در سایة همکاری و همفکری مشترک و تقسیم عادلانه و حکیمانة مسئولیت ها و ایفای نقش تکمیلی نسبت به یکدیگر است که این پیکره جان گرفته، پویا و بالنده می شود.
1-3. خانواده یا بنیادی ترین واحد جامعه
نیاز متقابل زن و مرد و در نتیجه در خدمت یکدیگر و همکار هم بودن، به عنوان یک واقعیت تکوینی و اجتماعی در قالب نهاد به نام ‹‹خانواده›› نمود یافته و شکل می گیرد. زن و مرد بدین طریق به خدمت متقابل یک دیگر در می آیند، و ره آورد آن برآورده شدن بخش عمده ای از اساسی ترین نیاز های فردی و اجتماعی آنان و جامعة بشری و نیز ضمانت بقای حیات آدمی و استمرار حضور جامعة انسانی خواهد بود. خانواده به عنوان یکی از بنیادی ترین واحد جامعه کانون مشارکت و همدلی دو انسان به عنوان زن و شوهر، پاسخگویی به ندایی است که از عمق فطرت و نهان آدمی به گوش می رسد، که در آن به تعبیر زیبای قرآن کریم، زن و شوهر لباس و پوشش یک دیگراند. هر یک بدون دیگری به انسان عریان و برهنه ای می ماند که در برابر تلخی ها و سختی های زندگی و نیازهای اساسی انسان بی پناه و بی دفاع خواهد بود.
2-3. نقش کاربردی زن در خانواده
حضور فعال و نقش سازندة زن در خانواده فراوان است، در این ارزیابی به چند نقش محوری او، به عنوان یکی از دو رکن اصلی این نهاد اشاره می شود:
الف. زن و بازسازی شخصیت شوهر
زن در خانواده، توانایی، کارایی و شخصیت مرد را بازسازی کرده و سامان می بخشد. آرامش،مهربانی و سکونی را که زن به وسیلة عاطفه، احساسات و دلربایی خود پدید می آورد با هیچ مکانیسم و ابزاری نمی توان ایجاد کرد. از این حقیقت روشن در نقش آفرینی زنان، قرآن کریم پرده برداشته می فرماید: ‹‹از نشانه های خداوند این است که برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید تا مایة سکونت و آرامش شما باشد...››.[ روم، 21]. سکون آرامش عمیقی است که مردان در کنار زنان و در بستر خانواده به آن می رسند که در پرتو آن زندگی پرفراز و نشیب چون قایقی به ساحل رسیده، تشویش ها، سرگردانی ها و افسردگی ها از محیط اندیشه و زندگی مردان رخت بر می بندد.
ب. زن و مسئولیت پذیری مردان
زن در کانون خانواده، مرد را با مسئولیت و تکلیف آشنا ساخته، بذر مسئولیت پذیری و تعهد را به تدریج در شخصیت و ضمیر او می کارد. مدیریت، تعهد شناسی و سرپرستی را به او آموزش می دهد، و این ره آورد بسیار ارزشمندی است که در هیچ کلاسی، نمی توان به این درجه عینی، گویا و در عین حال عاطفی و انسانی، کاردانی و وظیفه شناسی را به انسان ها آموخت. به گفتة ویل دورانت: ‹‹زن از آن جا که مرد خیالی سرگردان را به مرد فداکار و پای بند به خانه و کودکان خود تبدیل می سازد، عامل حفظ بقای نوع است››. (ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب خویی، تهران، علمی و فرهنگی، 1374، ص143.)
ج. زن و رسالت مهم مادری
از دیگر نقش های کلیدی و حیاتی زن در نهاد ‹‹خانواده›› رسالت مادری است، که این نقش نیز از مهم ترین و اساسی ترین نقش زنان به حساب می آید؛ زیرا تمام ابعاد شخصیت کودک و آینده سازان جامعه توسط مادر و در آغوش گرم، پرمهر و باصفای او شکل گرفته و پابرجا می شود. فرزندان سرمایه های اصلی و راهبردی ترین شیوه های زندگی فردی و اجتماعی را در این دوران نسبتا طولانی، از مادر دریافت می کنند. از این رو در نظام نامة حقوقی اسلام، توصیه ها و تاکیدهای فراوانی در دوران بارداری، پس از زایمان، شیر دادن و... به مادران شده است. که این ها همه در ایفای نقش اصلی زن و رسالت مادری، در پرورش و تربیت فیزیکی و روحی فرزندان بسیار مفید و مؤثر بوده و زیباترین هنر نمایی زن است. هنر و نقشی که جز زن هیچ کسی نمی تواند آن را با این زیبایی و قداست بازی کند: ‹‹باید زنان تندرستی را که به کودک شیر می دهد، نقطه اعلای زیبایی عالم بدانیم››.[ همان، ص142.] از این رو در فهم مسایل زنان و جانبداری های اصولی و انسانی از حقوق زنان باید به عظمت و جایگاه این بعد از حیات زنان توجه ژرف نموده، و هیچ گاه نباید این رسالت مهم را به پای برخی از نقش های زود گذر اجتماعی نفله نماییم؛ زیرا: ‹‹نبوغ در مادری همان اندازه امکان دارد که نبوغ در سیاست و ادب و جنگ. در بارة برابری در نبوغ نباید از روی برابری در قدرت یا توانایی در اجرای امور با مهارت مساوی حکم کرد... بلکه برابری در نبوغ را باید از روی توانایی در اجرای مشاغل و وظایفی دانست که طبیعت هر یک از زن و مرد مقرر کرده است››.[همان،ص 144]
در آیین اسلام نیز در نقش مادر و عظمت آن سخن ها گفته اند، و بهشت را زیر پای مادران دانسته است، تا پیوند فرزندان با محور خانواده استوار تر گردد و نظام ارزشمند خانواده پاینده تر و پویا تر شود.
دانشمندان دلسوز، که در اندیشة سامان یابی اجتماع، رفاه و تمدن بشری هستند، نیز زنان و جامعه را به اصالت نقش مادری بسیار توجه می دهند، و پیوسته تاکید می کنند که شعار تبلیغاتی تساوی زن و مرد مبادا آنان را از ایفای کامل نقش ‹‹مادری›› باز دارد که این فاجعه ای بس عظیمی است که با هیچ جانشین و عامل دیگر جبران پذیر نخواهد بود.
3-3. خانواده خاستگاه بسیاری از حقوق و تکالیف
همان گونه که در مسایل پیشین ذکر شد، زن و مرد از یک گوهر انسانی آفریده شده اند و به صورت طبیعی و هماهنگ، یار و مکمل یکدیگراند. احکام و حقوق شرعی و رهنمودهای دینی نیز هماهنگ با این نقش، مرزها و حدود روابط متقابل تکمیلی را مشخص می کند، اسلام برای تقویت و پویایی این پیوند طبیعی و حمایت از عوامل و زمینه های که به استحکام این روابط می انجامد، حقوق و مسئولیت هایی را مقرر کرده است. از همین رو بیشترین اختلافات حقوقی زن و مرد به حقوق خانواده مربوط می شود: ‹‹در بارة اختلاف های خانوادگی بیش از هشتاد آیه در قرآن مجید موجود است. با توجه به این که در زمینة اختلاف های اجتماعی، در این کتاب شریف فقط دو آیه وجود دارد، به خوبی در می یابیم که اکثریت قریب به اتفاق اختلاف های تشریعی و حقوقی زن و مرد که در قرآن کریم ذکر شده، متوجه مسایل خانوادگی است و این خود از اهمیت این نهاد اجتماعی حکایت دارد››.[ محمد تقی مصباح یزدی، حقوق زن در قرآن، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) چ دوّم، 1382، صص41و 42.)
مسلّما اختلاف های حقوقی زن و مرد در نهاد خانواده به گونه ای است که سایر تمایز های حقوقی زن و مرد نیز به طور غیر مستقیم از آن متأثر است. البته توجه داشته باشیم که بیشتر این تفاوت های قانونی و حقوقی مولود عناوین فقهی و حقوقی خاصی است که هر یک از زن و مرد در خانواده و اجتماع پیدا می کنند از قبیل احکام ‹‹زن و شوهری››، ‹‹پدر و مادری›› که هر کدام حقوق و امتیازات متقابل ایجاد می کند، به عنوان مثال مرد را در مقام مسئولیت سنگین تامین هزینة زندگی خود، خانواده، ریاست و ادارة امور زن و فرزند، تحمل کارهای سخت و طاقت فرسا در بیرون از منزل و... قرار می دهد، و در مقابل، زن را در موقعیت عهده داری فرزند و مقام مهم مادری قرار داده و این بار گران و در عین حال پر ارزش را بر دوش او می نهد. چنان که قرآن کریم در ضمن سفارش به نیکی به پدر و مادر، تنها از بار دشوار ‹‹فرزند داری›› که توسط مادر انجام می شود یاد می کند: ‹‹و وصّینا الانسان بوالدیه احسانا حملته امّه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا، ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، مادرش او را با ناراحتی حمل می کند و با ناراحتی بر زمین می گذارد، و دوران حمل و از شیر باز گرفتنش سی ماه است...››.( احقاف، 15) کما این که وقتی سرپرستی و ریاست مردان بر زنان را صادر می کند در اشاره به خاستگاه این حکم، تفاوت طبیعی میان زن و مرد را نیز یاد آور می شود: ‹‹الرجال قوّامون علی النّساء بما فضّل الله بعضهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم، مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برتری های که خداوند (از نظر نظام اجتماع) برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است، و به خاطر انفاق های که از اموال شان (در مورد زنان) می کنند...››.[ نساء، 34. ]
ناگفته پیدا است که قیمومیت مردان بدین معنی نیست که اسلام مرد را قیّم زن و زن را برده و اسیر او بداند، بلکه به فرمودة استاد مطهری ‹‹قوّامون علی النّساء›› به این معنا است: مرد ها بالاتر از زنان ایستاده اند یعنی اختیار شان در دست آن ها است.[ مرتضی مطهری، حق سرپرستی در خانواده، به نقل از ماهنامه پیام زن، شماره 26، ص5.)
مرحوم محمد تقی جعفری نیز کلمة ‹‹قوام›› را به معنای قیّم در اصطلاح فقهی و حقوقی در این آیه نمی داند بلکه به نظر وی این کلمه در آیة فوق، طبق قراین موجود در آیات قرآن، به معنای اجرا کنندة مصالح خانوادگی است نه قیّم به اصطلاح فقهی و حقوقی.[ محمد تقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج11، بی میم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1361، صص270 و 271.] به هر صورت سرپرستی و نظارت مرد بر زن و ‹‹قوامیت›› مطرح در این آیه، صرفا به حوزة مسایل زناشویی و خانوادگی اختصاص داشته و فراتر از آن را شامل نمی شود؛ زیرا در ادامة آیه می خوانیم: ‹‹بما انفقوا من اموالهم››، تنها جای که مرد به لحاظ مرد بودن، مسئولیت خرجی دادن زن را به لحاظ زن بودن بر گردن می گیرد، دایرة زوجیت و زناشویی است.[ محمد حسین فضل ا...، نقش و جایگاه زن در حقوق اسلامی، ترجمه عبدالهادی فقهی زاده، تهران، نشر میزان، 1378، ص23.)
آیت ا... جوادی آملی در این باره می گوید: ‹‹الرّجال قوّامون علی النّساء›› مربوط به آن جایی است که زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن باشد که در آن صورت سخن از قوام بودن به میان می آید، علاوه بر آن که قوّام بودن نشانة کمال و تقرب الی الله نیست، هم چنان که در تمام وزارت خانه ها، مجامع و مراکز، افرادی هستند که قوّام دیگری هستند، مدیر و مسئول و رئیس و مانند آن هستند، اما این مدیریت فخر معنوی نیست بلکه یک کار اجرایی است...››.[ عبدالله جوادی آملی، پیشین، ص391.)
علت این که مرد سرپرست خانواده معرفی شده است، یک علت طبیعی و به دلیل برخورداری او از صلاحیت بیشتر در برابر رویدادهای خشن زندگی، قدرت تعقل، تدبیر و سامان دهی امور خانواده است. البته ریاست و نظارت مرد بر خانواده به معنای تحکم و زروگویی نیست بلکه بدین معنا است که مرد با نظام شورایی و با مودت و رحمت، ایثار و فداکاری که پایة زندگی مشترک بر آن نهاده است، خانواده را اداره کند. این موضوع بدان معنا نیست که مقام زن کوچک شده باشد بلکه حفظ نظم و انضباط منزل و سیاست کلان نهاد خانواده چنین اقتضایی را دارد، چنان که از نظر اسلام ریاست داخلی خانه و خانه داری بر عهدة زن گذاشته شده است: ‹‹کل نفس من بنی آدم سیّد فالرّجل سیّد اهله و المرأة سیّد بیتها، رسول خدا فرمود: هر فردی از افراد بنی آدم مستقل و رئیس است مرد در امر خانواده و اهل بیت و زن در امور خانه و خانه داری استقلال و ریاست دارد››.[ یحیی نوری، حقوق زن در اسلام و جهان، تهران، نشر فراهانی، 1374، ص134.)
بر همین اساس است که فاطمة زهرا(س) (الگوی شایستة همة بانوان جهان)، از واگذاری پیامبر(ص) کارهای داخل خانه را به ایشان و کارهای بیرون منزل را به علی(ع) به اندازة مسرور شد که فرمود: ‹‹کسی جز خدا نمی داند که چقدر خوشنود شدم از این که پیامبر(ص) مسئولیت مردان را بر دوش من ننهاد››.[ محمد باقر مجلسی، پیشین، ج43، ص81.)
برآیند و نتیجة کلی اصل سوّم این شد، که در بررسی مسایل زنان و داوری درست در بارة حقوق، تکالیف و مسئولیت های فردی و اجتماعی آنان، ‹‹خانواده›› به عنوان یک نهاد اساسی در جامعه تکمیل کنندة نقش مرد در اجتماع نیاز ها و حقوق متقابل آن ها، باید در نظر گرفته شود. طبیعی است که بدون توجه به جایگاه منحصر به فردی که سازمان خانواده دارد، سخن گفتن از حقوق فردی و اجتماعی آنان، تکالیف و نقش هر کدام در جامعة بشری، سخن غیر اصولی و به دور از ادبیات و مکانیسم فهم مسایل زنان و رسالت واقعی آن ها است، که نه تنها به حقوق، حضور اجتماعی، عفاف و کرامت زن کمک نمی کند که به ابتذال و عقب ماندگی او منجر خواهد شد. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 5/100112638)
- [سایر] حقوق زنان در زندگی مشترک چیست؟
- [سایر] خواهشمند است توضیح بفرمائید که به چه صورتی کاستی های حقوق زنان قابل جبران می باشد.
- [سایر] تعلیم قرآن از حقوق کیست؟
- [سایر] خطاب قرآن به زنان چگونه بوده است؟
- [سایر] تساوی حقوق زن و مرد در قرآن چگونه است؟
- [سایر] تنبیه زنان از نظر قرآن چگونه است؟
- [سایر] در قرآن، سفارش هایی درباره اخلاق زن آمده. مهمترین دستورهای قرآن به زنان چیست؟
- [سایر] سفارش های قرآن به زنان و دختران چیست؟
- [سایر] قرآن چه دستوری درباره پوشش زنان داده است؟
- [سایر] منظور از کشتزار نامیده شدن زنان در قرآن چیست؟
- [آیت الله اردبیلی] بعید نیست گفته شود حقوق زن و شوهر در برابر یکدیگر است، بنابر این زمانی که یکی از آنان بدون عذر موجّه از ادای حقّ دیگری امتناع مینماید، دیگری نیز بتواند از ادای حقوق او امتناع نماید.
- [آیت الله مظاهری] کسی که اجیر شده برای کاری، مثل کارمندان ادارهها و شرکتها و کارخانجات، اگر کم کاری کند یا اصلاً کار نکند، حقّ گرفتن تمام حقوق را ندارد و اگر تمام حقوق را بگیرد به همان نسبتی که کمکاری کرده غصباست.
- [آیت الله اردبیلی] حضور علمی و عملی بانوان در شئون گوناگون اجتماع اشکال ندارد، به شرط آن که اوّلاً: عفّت عمومی را رعایت کرده و مرتکب حرام نشوند و ثانیا: حضور آنان مستلزم تضییع حقوق شوهران و منافی حیثیّت و شئون آنان نباشد؛ ولی با این حال مطابق آنچه از کتاب و سنّت استفاده میشود، بهتر است زنان در غیر موارد ضرورت و لزوم، در اجتماعاتی که نامحرم وجود دارد ظاهر نشوند.
- [آیت الله اردبیلی] معاشرت و روابط بین مسلمانان باید بر اساس برادری و رعایت حقوق و حیثیّت و نوامیس یکدیگر تنظیم گردد؛ پس اموری از قبیل عدالت، احسان، صداقت، احترام، حسن ظن، فداکاری، ادای امانت، حفظ اسرار یکدیگر، اصلاح ذاتالبین، مشورت با یکدیگر و تعاون در اعمال خیر، در معاشرت با یکدیگر باید رعایت شوند، بخصوص اگر طرف معاشرت، پدر و مادر و بستگان، بزرگان دین و دانش، معلّمان و استادان، زنان و خردسالان و افراد محروم و مستضعف و سالخورده و یا مصیبتدیدگان باشند.
- [آیت الله جوادی آملی] .کافری که حقوق مالی مانند زکات و کفّارات بر عهده دارد، پس از مسلمان شدن، بر او واجب نیست که حقوق گذشته را پرداخت کند و همچنین است حقوق غیر مالی مانند نماز و روزه که پس از مسلمان شدن قضای آن ها واجب نیست؛ ولی بدهکاری هایی که حق الناس است و شارع مقدّس هم آن را امضاء کرده، اگر در حال کفر بر عهده او بود ه است ، پس از تشرف به اسلام، باید آنها را بپردازد. نصاب معدن
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان و اقامه نماز جماعت مردان را باید مرد بگوید و اذان و اقامه نماز جماعت زنان , نیز زنان و مردان محرم را زن می تواند بگوید , هرچند احتیاط در صورت اخیر, ترک است.
- [آیت الله مظاهری] کسانی که به واسطه شیر خوردن، خویشی پیدا میکنند مستحب است یکدیگر را احترام نمایند، ولی حقوق خویشاوندی را ندارند.
- [آیت الله مظاهری] هرگاه مرد حقوقی را که زن بر او دارد ترک نماید، رعایت حقوق شوهر بر زن لازم نیست.
- [آیت الله مکارم شیرازی] برای زنان پوشانیدن موهای مصنوعی و زینتهای پنهانی (مانند دستبند و گردن بند) نیز لازم است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] زنان باردار یا زنانی که بچه شیر می دهند ممکن است حائض شوند.