در پاسخ باید مطالبی را متذکر شد : 1-مطلب مورد پرسش کلیتی ندارد و موارد استثنای آن کم نیست هر چند غالبا چنین است . 2- ظاهرا نظر شما به آیه 26 سوره نور است که می فرماید : الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ (نور- 26) زنان خبیث و ناپاک از آن مردان خبیث و ناپاکند! و مردان ناپاک نیز تعلق به زنان ناپاک دارند، اینان از نسبتهای ناروایی که به آنها داده میشود مبرا هستند، و برای آنها آمرزش (الهی) و روزی پر ارزش است. آیه فوق در حقیقت تعقیب و تاکیدی بر آیات افک و آیات قبل از آن است و بیان یک سنت طبیعی در جهان آفرینش میباشد که تشریع نیز با آن هماهنگ است. میفرماید: زنان خبیث و ناپاک از آن مردان خبیث و ناپاکند، همانگونه که مردان ناپاک، تعلق به زنان ناپاک دارند (الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ). و در نقطه مقابل نیز زنان طیب و پاک به مردان طیب و پاک تعلق دارند، و مردان پاک و طیب از آن زنان پاک و طیبند (وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ).بدون شک قانون نوریان مر نوریان را طالبند و ناریان مر ناریان را جاذبند و ضرب المثل معروف کند همجنس با همجنس پرواز و همچنین ضرب المثلی که در عربی معروف است: السنخیة علة الانضمام همه اشاره به یک سنت تکوینی است که ذره ذره موجوداتی را که در ارض و سما است در بر میگیرد که جنس خود را همچو کاه و کهرباء جذب میکنند. به هر حال همه جا همنوعان سراغ همنوعان میروند و هر گروه و هر دستهای با همسنخان خود گرم و صمیمیاند. اما این واقعیت مانع از آن نخواهد بود که آیه بالا همانند آیه ( الزَّانِیَةُ لا یَنْکِحُها إِلَّا زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ ) اشاره به یک حکم شرعی باشد که ازدواج با زنان آلوده حد اقل در مواردی که مشهور و معروف به عمل منافی عفتند ممنوع است. مگر همه احکام تشریعی ریشه تکوینی ندارد؟ مگر سنتهای الهی در تشریع و تکوین هماهنگ نیستند؟ 3- پاسخ به یک سؤال در اینجا سؤالی مطرح است و آن اینکه در طول تاریخ یا در محیط زندگی خود گاه مواردی را میبینیم که با این قانون هماهنگ نیست، به عنوان مثال در خود قرآن آمده است که همسر نوح و همسر لوط زنان بدی بودند و به آنها خیانت کردند (سوره تحریم آیه 10) و در مقابل، همسر فرعون از زنان با ایمان تفسیر نمونه، ج14، ص: 425 و پاکدامنی بود که گرفتار چنگال آن طاغوت بی ایمان گشته بود (سوره تحریم آیه 11). در مورد پیشوایان بزرگ اسلام نیز کم و بیش نمونههایی از این قبیل دیده شده است که تاریخ اسلام گواه آن میباشد. در پاسخ علاوه بر اینکه هر قانون کلی استثناهایی دارد باید به دو نکته توجه داشت: 1- منظور اصلی از خباثت همان آلودگی به اعمال منافی عفت است و طیب بودن نقطه مقابل آن میباشد، به این ترتیب پاسخ سؤال روشن میشود، زیرا هیچیک از همسران پیامبران و امامان به طور قطع انحراف و آلودگی جنسی نداشتند، و منظور از خیانت در داستان نوح و لوط جاسوسی کردن به نفع کفار است نه خیانت ناموسی. اصولا این عیب از عیوب تنفر آمیز محسوب میشود و میدانیم محیط زندگی شخصی پیامبران باید از اوصافی که موجب نفرت مردم است پاک باشد تا هدف نبوت که جذب مردم به آئین خدا است عقیم نماند. 2- از این گذشته همسران پیامبران و امامان در آغاز کار حتی کافر و بی ایمان هم نبودند و گاه بعد از نبوت به گمراهی کشیده میشدند که مسلما آنها نیز روابط خود را مانند سابق با آنها ادامه نمیدادند، همانگونه که همسر فرعون در آغاز که با فرعون ازدواج کرد به موسی ایمان نیاورده بود، اصولا موسی هنوز متولد نشده بود، بعدا که موسی مبعوث شد ایمان آورد و چارهای جز ادامه زندگی توام با مبارزه نداشت مبارزهای که سرانجامش شهادت این زن با ایمان بود. تفسیر نمونه، ج14، ص: 426 3- در مورد همسر امام حسن –ع- دانستن مطالب ذیل مفید است : در جریان ازدواج امام حسن با جعده آمده که امیرالمومنین دختر سعیدبن قیس(برادر اشعث) را برای امام حسن خواستگاری نمود، وقتی اشعث از این جریان مطلع شد نزد سعید رفت و او را از این کار منصرف نموده و دختر سعید را به عقد پسر خود درآورد، بعد از آن نزد امیرالمومنین آمد و اعلام کرد که دختری را که برای حسن خواستگاری نموده اید زن پسر من است. در آنجا با اصرار دختر خود را به عقد امام حسن درآورد.(ابی الفرج عبدالرحمن بن جوزی،ص 27) در منابع، فرزندی از جعده برای امام حسن گزارش نشده است. در بیشتر منابع شیعی آمده است که معاویه با وعده مالِ بسیار و ازدواج با یزید، جعده را تطمیع کرد تا شوهرش، امام حسن را که در آنزمان خانه نشین شده بود زهر دهد و او نیز به طمع ثروت زیاد و عروس خلیفه وقت شدن چنین کرد و بر اثر آن امام را به شهادت رساند (برای نمونه رجوع کنید به مفید، ج 2، ص 16؛ ابنشهر آشوب، ج 3، ص 202؛ اربلی، ج 2، ص 138139). به گزارش طبرِسی (ج 2، ص 13) پس از کارگر افتادن زهر، معاویه به وعده مالی که به جعده داده بود وفا کرد، ولی به ازدواج او با یزید رضایت نداد (ابوالفرج اصفهانی، ص 48) و به او گفت که میترسد فرزندش، یزید، را نیز مانند حسنبن علی به قتل برساند ( رجوع کنید به مسعودی، ج 3، ص 182؛ طبرسی، همانجا). بنا به نقل بعضی از منابع نیز، سم دادن جعده به امام حسن علیهالسلام، به تحریک و دستور یزیدبن معاویه بوده است ( رجوع کنید به ابنابیالحدید، ج 16، ص 11، به نقل از مدائنی؛ ابنکثیر، همانجا). با توجه به طالب ذکر شده و اوضاع سیاسی اجتماعی آن روز درمی یابیم که جعده و اشعث فریب وعده های معاویه را خورده و نه اینکه جعده عاشق یزید باشد بلکه چون خلیفه آنوقت معاویه بود و می خواست زن پسر خلیفه آنروز و خلیفه آینده شود دست به چنین کاری زد. 2. در مورد علم امامانعلیهم السلام نیز نکاتی را باید مد نظر قرار داد: 2-1. پیامبرصلی الله علیه وآله و ائمه اطهارعلیهم السلام در مسائل عادی، فردی و امور اجتماعی، موظف به استفاده از علم عادی بودهاند. از این رو همواره در این گونهمسائل، از شیوههای معمولی تحقیق و کسب آگاهی نموده و بر اساس آن عمل میکردند. سرّ این مسئله نیز آن است که آنان، الگوی بشریتاند و اگر در مسیرزندگی و حرکتهای اجتماعی، راهی غیر از این بپویند، دیگر جنبه اسوه بودن خود را از دست خواهند داد و جهانیان - به بهانه آنکه آنان با علم لدنی عمل میکردهاند از حرکتهای سازنده، انقلابی و اصلاحی باز خواهند ایستاد. 2-2. برخی بر این عقیدهاند: علم غیب برای پیامبر و امامان شأنی است؛ یعنی، چنان نیست که این علم همواره، هر چیزی را در اختیار آنان قرار دهد. 2-3. علم غیب، گاهی به واقع محتوم و تغییرناپذیر تعلق میگیرد. بنابراینبعضی از چیزهایی که پیامبر و امامان از طریق غیبی میدانند، همان چیزی است که حتماً واقع خواهد شد. این گونه آگاهی، چیزی نیست که با آن بتوان تغییری ایجاد کرد و سرنوشت چیزی را تغییر داد. نکته دیگر آنکه بین علم لدنی و علم معمولی، تفاوت اساسی وجود دارد و آن اینکه علم لدنی معیار و میزان تکلیف نیست. علم ائمه طاهرینعلیهم السلام در بعضی مسائل - از جمله شهادت خود از این قبیل بوده است؛ برعکس علم عادی که زمینهاش برای امامانعلیهم السلام - همانند دیگر مردم وجود دارد و معیار تکلیفپذیری است. ائمه اطهارعلیهم السلام بر اساس همین علم، گاهی به کاری دست میزدند و گاهی از کارهایی پرهیز میکردند . 3. نکته دیگر این است که اگر بخواهیم بدانیم چه کسی شایسته هدایتگری جامعه است و چه کسی نیست چه منطق و معیاری را باید برگزید؟ بسیاری از شخصیتهای بزرگ و برجسته در طول تاریخ همسران خوبی نداشته اند و چه بسیار کسانی که همسر خوب داشته اما هیچ پیام ارزنده ای برای بشریت نداشته اند . آنچه ملاک هدایتگری است جهان بینی صحیح ، آرمانها و مقاصد عالیه ، تعالیم ارزشمند و رفتار صحیح اخلاقی و معنوی است . جالب اینجاست که امامان حتی با درک دشمنی بسیاری از اطرافیانشان با ایشان زیبا ترین رفتار انسانی و اخلاقی را داشته اند و این خود درسی برای بشریت است که حتی در چنین مواردی چگونه رفتار باید کرد. 4. انسان موجودی مختار و رنگ پذیر است و در هر شرایطی ممکن است از اعلی علیین به اسفل سافلین سقوط کند و یا از پست ترین مراتب به برترین آنها صعود کند . کسانی گاه در پیامبران و برجسته ترین آمزگاران اخلاق و تقوی راه شقاوت را بر می گزینند . گاه نیز کسانی چون حر در بدترین و حساس ترین وضعیت به را صلاح و سعادت در می آیند . همه اینها این آموزه قرآنی را به یاد می آورد که اولا هر کس در گرو کرده های خویش است . ثانیا در هر لحظه انسان باید از خود مواظبت کند . نه چنین بپندارد که صرف بودن در شرایط خوب او را از شر شیطان و گمراهی مصون می دارد، و نه گمان کند که در شرایط نامناسب همه راهها به سوی نجات بر او بسته است. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 1/100117936)
در پاسخ باید مطالبی را متذکر شد :
1-مطلب مورد پرسش کلیتی ندارد و موارد استثنای آن کم نیست هر چند غالبا چنین است .
2- ظاهرا نظر شما به آیه 26 سوره نور است که می فرماید : الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ (نور- 26)
زنان خبیث و ناپاک از آن مردان خبیث و ناپاکند! و مردان ناپاک نیز تعلق به زنان ناپاک دارند، اینان از نسبتهای ناروایی که به آنها داده میشود مبرا هستند، و برای آنها آمرزش (الهی) و روزی پر ارزش است.
آیه فوق در حقیقت تعقیب و تاکیدی بر آیات افک و آیات قبل از آن است و بیان یک سنت طبیعی در جهان آفرینش میباشد که تشریع نیز با آن هماهنگ است.
میفرماید: زنان خبیث و ناپاک از آن مردان خبیث و ناپاکند، همانگونه که مردان ناپاک، تعلق به زنان ناپاک دارند (الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ).
و در نقطه مقابل نیز زنان طیب و پاک به مردان طیب و پاک تعلق دارند، و مردان پاک و طیب از آن زنان پاک و طیبند (وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ).بدون شک قانون نوریان مر نوریان را طالبند و ناریان مر ناریان را جاذبند و ضرب المثل معروف کند همجنس با همجنس پرواز و همچنین ضرب المثلی که در عربی معروف است: السنخیة علة الانضمام همه اشاره به یک سنت تکوینی است که ذره ذره موجوداتی را که در ارض و سما است در بر میگیرد که جنس خود را همچو کاه و کهرباء جذب میکنند.
به هر حال همه جا همنوعان سراغ همنوعان میروند و هر گروه و هر دستهای با همسنخان خود گرم و صمیمیاند.
اما این واقعیت مانع از آن نخواهد بود که آیه بالا همانند آیه ( الزَّانِیَةُ لا یَنْکِحُها إِلَّا زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ ) اشاره به یک حکم شرعی باشد که ازدواج با زنان آلوده حد اقل در مواردی که مشهور و معروف به عمل منافی عفتند ممنوع است.
مگر همه احکام تشریعی ریشه تکوینی ندارد؟ مگر سنتهای الهی در تشریع و تکوین هماهنگ نیستند؟
3- پاسخ به یک سؤال
در اینجا سؤالی مطرح است و آن اینکه در طول تاریخ یا در محیط زندگی خود گاه مواردی را میبینیم که با این قانون هماهنگ نیست، به عنوان مثال در خود قرآن آمده است که همسر نوح و همسر لوط زنان بدی بودند و به آنها خیانت کردند (سوره تحریم آیه 10) و در مقابل، همسر فرعون از زنان با ایمان تفسیر نمونه، ج14، ص: 425
و پاکدامنی بود که گرفتار چنگال آن طاغوت بی ایمان گشته بود (سوره تحریم آیه 11).
در مورد پیشوایان بزرگ اسلام نیز کم و بیش نمونههایی از این قبیل دیده شده است که تاریخ اسلام گواه آن میباشد.
در پاسخ علاوه بر اینکه هر قانون کلی استثناهایی دارد باید به دو نکته توجه داشت:
1- منظور اصلی از خباثت همان آلودگی به اعمال منافی عفت است و طیب بودن نقطه مقابل آن میباشد، به این ترتیب پاسخ سؤال روشن میشود، زیرا هیچیک از همسران پیامبران و امامان به طور قطع انحراف و آلودگی جنسی نداشتند، و منظور از خیانت در داستان نوح و لوط جاسوسی کردن به نفع کفار است نه خیانت ناموسی.
اصولا این عیب از عیوب تنفر آمیز محسوب میشود و میدانیم محیط زندگی شخصی پیامبران باید از اوصافی که موجب نفرت مردم است پاک باشد تا هدف نبوت که جذب مردم به آئین خدا است عقیم نماند.
2- از این گذشته همسران پیامبران و امامان در آغاز کار حتی کافر و بی ایمان هم نبودند و گاه بعد از نبوت به گمراهی کشیده میشدند که مسلما آنها نیز روابط خود را مانند سابق با آنها ادامه نمیدادند، همانگونه که همسر فرعون در آغاز که با فرعون ازدواج کرد به موسی ایمان نیاورده بود، اصولا موسی هنوز متولد نشده بود، بعدا که موسی مبعوث شد ایمان آورد و چارهای جز ادامه زندگی توام با مبارزه نداشت مبارزهای که سرانجامش شهادت این زن با ایمان بود.
تفسیر نمونه، ج14، ص: 426
3- در مورد همسر امام حسن –ع- دانستن مطالب ذیل مفید است :
در جریان ازدواج امام حسن با جعده آمده که امیرالمومنین دختر سعیدبن قیس(برادر اشعث) را برای امام حسن خواستگاری نمود، وقتی اشعث از این جریان مطلع شد نزد سعید رفت و او را از این کار منصرف نموده و دختر سعید را به عقد پسر خود درآورد، بعد از آن نزد امیرالمومنین آمد و اعلام کرد که دختری را که برای حسن خواستگاری نموده اید زن پسر من است. در آنجا با اصرار دختر خود را به عقد امام حسن درآورد.(ابی الفرج عبدالرحمن بن جوزی،ص 27) در منابع، فرزندی از جعده برای امام حسن گزارش نشده است.
در بیشتر منابع شیعی آمده است که معاویه با وعده مالِ بسیار و ازدواج با یزید، جعده را تطمیع کرد تا شوهرش، امام حسن را که در آنزمان خانه نشین شده بود زهر دهد و او نیز به طمع ثروت زیاد و عروس خلیفه وقت شدن چنین کرد و بر اثر آن امام را به شهادت رساند (برای نمونه رجوع کنید به مفید، ج 2، ص 16؛ ابنشهر آشوب، ج 3، ص 202؛ اربلی، ج 2، ص 138139). به گزارش طبرِسی (ج 2، ص 13)
پس از کارگر افتادن زهر، معاویه به وعده مالی که به جعده داده بود وفا کرد، ولی به ازدواج او با یزید رضایت نداد (ابوالفرج اصفهانی، ص 48) و به او گفت که میترسد فرزندش، یزید، را نیز مانند حسنبن علی به قتل برساند ( رجوع کنید به مسعودی، ج 3، ص 182؛ طبرسی، همانجا). بنا به نقل بعضی از منابع نیز، سم دادن جعده به امام حسن علیهالسلام، به تحریک و دستور یزیدبن معاویه بوده است ( رجوع کنید به ابنابیالحدید، ج 16، ص 11، به نقل از مدائنی؛ ابنکثیر، همانجا).
با توجه به طالب ذکر شده و اوضاع سیاسی اجتماعی آن روز درمی یابیم که جعده و اشعث فریب وعده های معاویه را خورده و نه اینکه جعده عاشق یزید باشد بلکه چون خلیفه آنوقت معاویه بود و می خواست زن پسر خلیفه آنروز و خلیفه آینده شود دست به چنین کاری زد.
2. در مورد علم امامانعلیهم السلام نیز نکاتی را باید مد نظر قرار داد: 2-1. پیامبرصلی الله علیه وآله و ائمه اطهارعلیهم السلام در مسائل عادی، فردی و امور اجتماعی، موظف به استفاده از علم عادی بودهاند. از این رو همواره در این گونهمسائل، از شیوههای معمولی تحقیق و کسب آگاهی نموده و بر اساس آن عمل میکردند. سرّ این مسئله نیز آن است که آنان، الگوی بشریتاند و اگر در مسیرزندگی و حرکتهای اجتماعی، راهی غیر از این بپویند، دیگر جنبه اسوه بودن خود را از دست خواهند داد و جهانیان - به بهانه آنکه آنان با علم لدنی عمل میکردهاند از حرکتهای سازنده، انقلابی و اصلاحی باز خواهند ایستاد. 2-2. برخی بر این عقیدهاند: علم غیب برای پیامبر و امامان شأنی است؛ یعنی، چنان نیست که این علم همواره، هر چیزی را در اختیار آنان قرار دهد. 2-3. علم غیب، گاهی به واقع محتوم و تغییرناپذیر تعلق میگیرد. بنابراینبعضی از چیزهایی که پیامبر و امامان از طریق غیبی میدانند، همان چیزی است که حتماً واقع خواهد شد. این گونه آگاهی، چیزی نیست که با آن بتوان تغییری ایجاد کرد و سرنوشت چیزی را تغییر داد. نکته دیگر آنکه بین علم لدنی و علم معمولی، تفاوت اساسی وجود دارد و آن اینکه علم لدنی معیار و میزان تکلیف نیست. علم ائمه طاهرینعلیهم السلام در بعضی مسائل - از جمله شهادت خود از این قبیل بوده است؛ برعکس علم عادی که زمینهاش برای امامانعلیهم السلام - همانند دیگر مردم وجود دارد و معیار تکلیفپذیری است. ائمه اطهارعلیهم السلام بر اساس همین علم، گاهی به کاری دست میزدند و گاهی از کارهایی پرهیز میکردند .
3. نکته دیگر این است که اگر بخواهیم بدانیم چه کسی شایسته هدایتگری جامعه است و چه کسی نیست چه منطق و معیاری را باید برگزید؟ بسیاری از شخصیتهای بزرگ و برجسته در طول تاریخ همسران خوبی نداشته اند و چه بسیار کسانی که همسر خوب داشته اما هیچ پیام ارزنده ای برای بشریت نداشته اند . آنچه ملاک هدایتگری است جهان بینی صحیح ، آرمانها و مقاصد عالیه ، تعالیم ارزشمند و رفتار صحیح اخلاقی و معنوی است . جالب اینجاست که امامان حتی با درک دشمنی بسیاری از اطرافیانشان با ایشان زیبا ترین رفتار انسانی و اخلاقی را داشته اند و این خود درسی برای بشریت است که حتی در چنین مواردی چگونه رفتار باید کرد.
4. انسان موجودی مختار و رنگ پذیر است و در هر شرایطی ممکن است از اعلی علیین به اسفل سافلین سقوط کند و یا از پست ترین مراتب به برترین آنها صعود کند . کسانی گاه در پیامبران و برجسته ترین آمزگاران اخلاق و تقوی راه شقاوت را بر می گزینند . گاه نیز کسانی چون حر در بدترین و حساس ترین وضعیت به را صلاح و سعادت در می آیند . همه اینها این آموزه قرآنی را به یاد می آورد که اولا هر کس در گرو کرده های خویش است . ثانیا در هر لحظه انسان باید از خود مواظبت کند . نه چنین بپندارد که صرف بودن در شرایط خوب او را از شر شیطان و گمراهی مصون می دارد، و نه گمان کند که در شرایط نامناسب همه راهها به سوی نجات بر او بسته است. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 1/100117936)
- [سایر] آیا جعده از حضرت امام حسن (ع) فرزندی داشت؟
- [سایر] علت ازدواج امام حسن(ع) با جعده، با اینکه زن خوبی نبود؛ چه بود؟
- [سایر] ابعاد زندگانی شخصی امام حسن مجتبی(علیه السلام) و علت ازدواج با جعده و زنهای امام را توضیح دهید؟
- [سایر] با سلام و ادب، اگر میشود توضیح بدهید که چه دلیلی داشته که جعده، دختر اشعث که از خوارج بود و از کسانی بود که ابن ملجم را تحریک به قتل امیرالمومنین کرده بود، با امام حسن(ع) ازدواج بکند؟ و اینکه جعده دختر اشعث بن قیس در نهایت چگونه و در چه تاریخی از دنیا رفت؟
- [سایر] امام حسن(ع) چرا با دختر اشعث ازدواج کرد با وجود اینکه از نیات اشعث پدر زنش آگاه بود؟
- [سایر] امام علی(ع) در نامه 31 نهج البلاغه به فرزندش امام حسن (ع) چه سفارشهایی میفرمایند؟
- [سایر] به چه علت به امام حسن(ع) کریم اهل بیت اطلاق میشود؟
- [سایر] چرا فرزندان امام حسن مجتبی (ع) مانند قاسم و عبد الله کوچک تر از فرزندان امام حسین (ع) مانند امام سجاد (ع) و علی اکبر هستند، با وجود آن که امام مجتبی بزرگ تر از امام حسین (ع) می باشند؟
- [سایر] آیا امام حسن(ع) همسران زیادی داشتند؟
- [سایر] آیا امام حسن مجتبی(ع) با زنان زیادی ازدواج و آنها را طلاق داده است؟
- [آیت الله مظاهری] مکروه است که در گریه بر میّت صدا را خیلی بلند کنند. ______ 1) آیا تو بر پیمانی - که با آن ما را ترک کردی - وفاداری؟ پیمان بر شهادت به اینکه نیست خدایی غیر از خداوند متعال، او که یکتاست و شریکی برای او نیست و به اینکه محمد صلی الله علیه وآله وسلم بنده و رسول اوست و سید پیامبران و خاتم آنان است و به اینکه علی علیه السلام امیر مومنان و سید امامان و امامی است که خداوند متعال، فرمانبرداری از او را بر همه عالمیان واجب فرموده است و به اینکه حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و قائم آل محمد - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان مومنان و حجّتهای خداوند بر همه خلائق و امامان تو هستند، که پیشروان هدایت و نیکوکاری هستند. 2) هنگامی که دو فرشته نزدیک به خداوند (نکیر و منکر) که فرستادگان از جانب خدای متعالند، به سوی تو آمدند و از تو در مورد خدایت و پیامبرت و دینت و کتابت و قبلهات و امامانت سوال کردند،پس نترس و اندوهگین نشو و در جواب آنان بگو: خداوند، پروردگار من و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، پیامبر من و اسلام، دین من و قرآن، کتاب من و کعبه، قبله من و امیر مومنان علی بن ابی طالب، امام من و حسن بن علی، امام من و حسین بن علی، امام من و زین العابدین، امام من و محمد باقر، امام من و جعفر صادق، امام من، و موسی کاظم، امام من و علی رضا، امام من و محمد جواد امام من و علی هادی، امام من و حسن عسکری، امام من و حجّت منتظَر، امام من میباشند، اینان - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان و سروران و رهبران و شفیعان من میباشند، در دنیا و آخرت به آنان دوستی میورزم و از دشمنان آنان دوری میجویم، سپس بدان ای فلان فرزند فلان. 3) بدرستی که خداوند متعال، بهترین پروردگار و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، بهترین پیامبر و امیر مومنان علی بن ابی طالب و فرزندان معصوم او یعنی دوازده امام، بهترین امامان هستند و آنچه را محمد صلی الله علیه وآله وسلم آورده است حقّ است و مرگ حقّ است و سوال منکر و نکیر در قبر حقّ است و برانگیخته شدن (برای روز قیامت)، حقّ است و رستاخیز، حقّ است و صراط، حقّ است و میزان (اعمال)، حقّ است و تطایر کتب، حقّ است و بهشت، حقّ است و جهنم، حقّ است و آن ساعت معهود (روز قیامت)، خواهد آمد و هیچ تردیدی در آن نیست و به تحقیق خداوند متعال کسانی را، که در قبرها هستند، بر خواهد انگیخت. 4) خداوند تو را بر قول ثابت، پایدار فرماید و به راه مستقیم هدایت فرماید و بین تو و امامان تو در جایگاهی از رحمتش، شناخت ایجاد فرماید. 5) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را با برهانی از خودت روبرو گردان، خداوندا (درخواست میکنیم)عفو تو را، عفو تو را. 6) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را از جانب خودت با رضوان روبرو کن و قبر او را از بخشایش خودت آرام فرما، رحمتی که بوسیله آن از مهربانی هر کس دیگری بی نیاز گردد.
- [آیت الله سبحانی] اگر صیغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگوید: (زَوَّجْتُکَ نَفْسِی عَلَی الصَّداقِ المَعْلُوم) (یعنی خود را زن تو نمودم، به مهری که معیّن شده). پس از آن بدون فاصله مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَّزْوِیجَ علی الصَّداقِ المعلومِ) (یعنی قبول کردم ازدواج را با همان مهر معلوم) عقد صحیح است و اگر دیگری را وکیل کنند که از طرف آنها صیغه عقد را بخواند چنانچه مثلاً اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وکیل زن بگوید: (زَوَّجْتُ مُوَکِّلَتِی فاطِمَةَ مُوَکِّلِکَ اَحْمَدَ عَلَی الصَّداقِ المَعْلُومِ). پس بدون فاصله وکیل مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَّزویج لِمُوَکِّلِی اَحْمَدَ عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ) صحیح می باشد. دستور خواندن عقد موقت
- [آیت الله سبحانی] اگر صیغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگوید: (زَوَّجْتُکَ نَفْسِی عَلَی الصَّداقِ المَعْلُوم) (یعنی خود را زن تو نمودم، به مهری که معیّن شده). پس از آن بدون فاصله مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَّزْوِیجَ علی الصَّداقِ المعلومِ) (یعنی قبول کردم ازدواج را با همان مهر معلوم) عقد صحیح است و اگر دیگری را وکیل کنند که از طرف آنها صیغه عقد را بخواند چنانچه مثلاً اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وکیل زن بگوید: (زَوَّجْتُ مُوَکِّلَتِی فاطِمَةَ مُوَکِّلِکَ اَحْمَدَ عَلَی الصَّداقِ المَعْلُومِ). پس بدون فاصله وکیل مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَّزویج لِمُوَکِّلِی اَحْمَدَ عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ) صحیح می باشد.
- [آیت الله مظاهری] اگر صیغه دائم را خود زن و مرد بخوانند و اوّل زن بگوید: (زَوَّجْتُکَ نَفْسی عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ). (یعنی خود را به همسری تو درآوردم با مهریه معیّن) پس از آن مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَّزْویجَ). (یعنی قبول کردم این ازدواج را) عقد صحیح است، و اگر دیگری را وکیل کنند که از طرف آنها صیغه عقد را بخواند، چنانچه وکیل زن بگوید: (زَوَّجْتُ مَوکِّلَتی مُوَکِّلَکَ عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ). (یعنی وکیل خودم را به ازدواج وکیل تو درآوردم با مهریه معین) و وکیل مرد بگوید: (قَبِلْتُ لِمُوَکِّلی عَلَی الصَّداقِ). (یعنی قبول نمودم این ازدواج را برای وکیل خودم با مهریه معین) صحیح میباشد. دستور خواندن عقد غیر دائم:
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند چنانچه مثلا اسم زن فاطمه باشد بگوید بارات زوجتی فاطمه علی ما بذلت فهی طالق یعنی من و زنم فاطمه در مقابل انچه او بذل کرده از هم جدا شدیم پس او رها است و اگر دیگری را وکیل کند وکیل باید بگوید بارات زوجه موکلی فاطمه علی ما بذلت فهی طالق یا بگوید عن قبل موکلی بارات زوجته فاطمه علی ما بذلت فهی طالق و لزوم گفتن فهی طالق در صیغه های ذکر شده مبنی بر احتیاط واجب است و اگر به جای علی ما بذلت بما بذلت بگوید اشکال ندارد
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند باید زن را به گونهای مشخّص کند، مثلاً چنانچه اسم زن فاطمه باشد و مالی را به شوهرش بخشیده تا طلاقش دهد، شوهر او میگوید: (بارَأْتُ زَوْجَتی فاطِمَةَ عَلی ما بَذَلَتْ) (یعنی من از زنم فاطمه در مقابل مالی که او بذل کرده جدا میشوم) و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل میگوید: (عَنْ قِبَلِ مُوَکِّلی بارَأْتُ زَوْجَتُهُ فاطِمَةَ عَلی ما بَذَلَتْ) و در هر دو صورت پس از صیغه مبارات بنا بر احتیاط واجب صیغه طلاق را نیز بگوید، مثلاً بگوید: (هِیَ طالِقٌ) یا (فَهِیَ طالِقٌ) و اگر به جای کلمه (عَلی ما بَذَلَتْ) (بِما بَذَلَتْ) بگوید اشکال ندارد.
- [امام خمینی] اگر صیغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگوید: "زوجتک نفسی علی الصداق المعلوم" یعنی خود را زن تو نمودم به مهری که معین شده، پس از آن بدون فاصله مرد بگوید: "قبلت التزویج" یعنی قبول کردم ازدواج را عقد صحیح است. و اگر دیگری را وکیل کنند که از طرف آنها صیغه عقد را بخواند، چنانچه مثلا اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وکیل بگوید: "زوجت موکلتی فاطمة موکلک احمد علی الصداق المعلوم" پس بدون فاصله وکیل مرد بگوید: "قبلت لموکلی احمد علی الصداق"، صحیح می باشد.
- [آیت الله بهجت] اگر صیغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگوید: (زَوَّجْتُکَ نَفْسِی عَلَی الصِّدَاقِ الْمَعْلُوم)؛ یعنی: (خود را زن تو نمودم به مهری که معین شده)، و پس از آن مرد بلافاصله بگوید: (قَبِلْتُ التَّزوِیجْ)، یعنی: (ازدواج را قبول کردم)، عقد صحیح است، و اگر دیگری را وکیل کنند که از طرف آنها صیغه عقد را بخواند، چنانچه مثلاً اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وکیل زن بگوید: (زَوَّجْتُ مُوَکِّلَتِی فَاطِمَة، مُوَکلَکَ اَحْمَد، عَلَی الصِّداقِ الْمَعْلُوم)، و سپس وکیل مرد بلافاصله بگوید: (قَبِلْتُ لِمُوَکِّلِی اَحْمَد، عَلَی الصِّداقِ)، صحیح میباشد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر صیغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اوّل زن به قصد انشا بگوید: (زَوَّجْتُکَ نَفْسِی عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ) یعنی: (خود را زن تو نمودم به مهری که معیّن شده) و بدون فاصله مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَّزوِیجَ عَلَی الصَّداقِ المَعْلُومِ) یعنی: (قبول کردم ازدواج را به مهری که معین شده) عقد صحیح است و اگر دیگری را وکیل کنند که از طرف آنها صیغه عقد را بخواند، چنانچه مثلاً اسم مرد (احمد) و اسم زن (فاطمه) باشد و وکیل زن خطاب به وکیل مرد با قصد انشا بگوید: (زَوَّجْتُ مُوکِّلَتِی فاطِمَةَ مُوَکِّلَکَ أحْمَدَ عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ)، یعنی: (موکّل خودم فاطمه را به زوجیّت موکّل تو احمد در آوردم به مهری که معین شده) و بدون فاصله وکیل مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَّزوِیجَ لِمُوَکِّلِی أحْمَدَ عَلَی الصَّداقِ المَعلُومِ) یعنی: (قبول کردم ازدواج را برای موکّلم احمد به مهری که معین شده)، عقد صحیح میباشد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه کسی دختری را برای پسر خود عقد کند، خودش می تواند با مادر آن دختر ازدواج نماید، همچنین اگر اول خودش با مادر آن دختر ازدواج کرده می تواند آن دختر را برای پسر خود بگیرد.