آیه 30 سوره انفال را تفسیر کنید؟
در پاسخ به سوال اول شما ابتدا باید به مفاد آیه توجه کنیم که می فرماید: (و اذ یمکرو بک الذین کفروا لیثبتوک او یقتلوک او یخرجوک و یمکرون و یمکرالله و الله خیر الماکرین ) (1) یعنی : ای رسول ما یاد آر وقتی که کافران با تو مکر می کردند تا تو را از مقصدت باز دارند یا به قتل رسانند یا از شهر بیرون کنند اگر آنها با تو مکر کنند خدا هم با آنان مکر می کند و خدا بهتر از هر کسی مکر تواند کرد) مفسران و محدثان، آیه فوق را اشاره به حوادثی می دانند که منتهی به هجرت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از مکه به مدینه شد، این حوادث که با تعبیراتی مختلف نقل شده است همگی یک حقیقت را تعقیب می کنند و آن اینکه خداوند به طرز اعجازآمیزی پیامبر(صلی الله علیه و آله) را از دام یک خطر بزرگ و قطعی رهایی بخشید، جریان حادثه طبق نقل (درالمنثور) چنین است: گروهی از قریش و اشراف مکه از قبایل مختلف جمع شدند تا در (دارالندوه) (محل انعقاد جلسات مشورتی بزرگان مکه) اجتماع کنند، و درباره خطری که از ناحیه پیامبر(صلی الله علیه و آله) آنها را تهید می کرد بیندیشند. (می گویند) در اثناء راه پیرمرد خوش ظاهری به آنها برخورد کرد که درواقع همان شیطان بود ( یا انسانی که دارای روح و فکر شیطانی) از او پرسیدند کیستی؟ گفت پیرمردی از اهل نجد هستم چون از تصمیم شما باخبر شدم خواستم در مجلس شما حضور یابم و عقیده و خیرخواهی خود را از شما دریغ ندارم گفتند بسیار خوب داخل شود او هم همراه آنها به دارالندوه وارد شد. یکی از حاضران رو به جمعیت کرد و گفت: درباره این مرد (اشاره به پیامبر اسلام (ص)) باید فکری بکنید، زیرا به خدا سوگند بیم آن می رود که بر شما پیروز گردد ( و آئین و عظمت شما را در هم بپیچد) یکی پیشنهاد کرد او را حبس کنید تا در زندان جان بدهد. پیرمرد نجدی این نظر را رد کرد و گفت بیم آن می رود که طرفدارانش بریزند و در یک فرصت مناسب او را از زندان آزاد کنند و او را از این سرزمین بیرون ببرند، باید فکر اساسی تری کنید. دیگری گفت او را از میان خود بیرون کنید تا از دست او راحت شوید، زیرا همین که از میان شما بیرون برود هر کار کند ضرری به شما نخواهد زد و سروکارش با دیگران است. پیرمرد نجدی گفت به خدا سوگند این هم عقیده درستی نیست، مگر شیرینی گفتار و طلاقت زبان و نفوذ او را در دل ها نمی بیند، اگر این کار را انجام دهید به سراغ سایر عرب می رود و گرد او را می گیرند، سپس با انبوه جمعیت به سراغ شما باز می گردد و شما را از شهرهای خود می راند و بزرگان شما را به قتل می رساند جمعیت گفتند به خدا راست می گوید فکر دیگری کنید . (ابوجهل) که تا آن وقت ساکت بود به سخن درآمد و گفت من عقیده دارم که غیر از آن را صحیح نمی دانم گفتند چه عقیده ای گفت از هر قبیله ای جوانی شجاع و شمشیر زن را انتخاب می کنیم و به دست هر یک شمشیر برنده ای می دهم تا در فرصتی مناسب دسته جمعی به او حمله کنند، و هنگامی که به این صورت او را به قتل برسانید خونش در همه قبایل پخش میشود ، و باور نمی کنم طائفه بنی هاشم بتواند با همه طوائف قریش بجنگد و مسلما در این صورت به خونبها راضی می شوند ، و ما هم از آزار او راحت خواهیم شد. پیرمرد نجدی (باخوشحالی) گفت: به خدا رأی صحیح همین است که این جوانمرد گفت من هم غیر از آن عقیده ای ندارم ( و به این ترتیب این پیشنهاد به اتفاق عموم پذیرفته شد) و آنها با این تصمیم پراکنده شدند. جبرئیل فرود آمد و به پیامبر دستور داد که شب را در بستر خویش نخوابد. پیامبر شبانه به سوی غار ثور حرکت کرد و سفارش نمود علی (ع) در بستر او بخوابد (تا کسانی که از درز درمراقب بستر پیامبر (ص) بودند او را در بسترش خیال کنند و تا صبح مهلت دهند و او از منطقه خطر دور شود) هنگامی که صبح شد و به خانه ریختند و جستجو کردند علی (ع) را در بستر پیامبر (ص) دیدند و به این ترتیب خداوند نقشه های آنان را نقش بر آب کرد، صدا زدند پس محمد(ص) کجاست؟ فرمود نمی دانم آنها به دنبال ردپای پیامبر حرکت کردند تا به کوه رسیدند و به نزدیکی غار اما با تعجب دیدند که تارعنکبوتی در جلو غار نمایان است به یکدیگر گفتند اگر او در این غار بود اثری از این تارهای عنکبوت بر در غار وجود نداشت و به این ترتیب بازگشتند(2) اما کلمه مکر که در این آیه به کار برده شده نیاز به توضیح دارد . مکر در لغت عرب با آنچه در فارسی امروز از آن می فهمیم تفاوت بسیار دارد در فارسی امروز مکر به نقشه های شیطانی و زیان بخش گفته می‌شود در حالی که در ریشه های لغت عربی مکر هر نوع چاره اندیشی را می گویند که گاهی خوب و گاهی زیان آور است. در کتاب مفردات راغب می خوانیم: (المکر صرف الغیر عما یقصده ) مکر این است که کسی را از منظورش بازدارند (اعم از اینکه منظورش خوب باشد یا بد) (3) استاد مطهری(ره) در توضیح مکر الهی اینچنین می گویند: مکر خدا آن وقتی است که کار خدا، یعنی سنت الهی آن شکل پوشیده خود را پیدا می کند اینکه مکر گفته می‌شود به اعتبار این است که وقتی ما این افعال را به خدا نسبت می دهیم از نظر شکل کار است نه از نظر روح کار یک انسان که با انسان دیگر مکر می کند، معنایش این است که طوری با او رفتار می کند که راز و رمز کار را نمی فهمد و نمی تواند البته همه مکرها در مورد انسان بدنیست لازمه ایمان این نیست که انسان سیاست و روشی را که در مقابل دیگران پیش می گیرد صددرصد آشکار کند و به اصطلاح امروز دست خودش را رو کند تا طرف بخواند و بعد برضدش رفتار کند این حماقت است ... مکر خوب را تدبیر می گوییم... حال رفتار خداوند با بندگان دو جور است گاهی راز مطلب خیلی آشکار است یعنی یک رابطه علی و معلولی واضح و آشکاری هست که انسان زود می تواند راز مطلب را بفهمد گاهی فقیه برعکس می‌شود یعنی جریان کار عالم با انسان طوری رفتار و عمل می کند که راز مطلب برانسان پوشیده است و انسان ضد آنچه که هست خیال می کند. مثلا اگر فرض کنیم که انسان معصیتی را انجام بدهد و بلافاصله یا با فاصله کم نتیجه بد آن معصیت را ببیند این یک کار آشکار است، یعنی عکس العمل دارد ولی عکس العمل آشکار یا کار خیری انجام بدهد و اثر کار خیر خودش را خیلی واضح در عمل مشاهده کند این یک کار آشکار است ولی یک وقت انسان می رسد به آنجا که استحقاق این مقدار لطف را هم ندارد که خداوند با چشاندن اثر گناه او، او را بیدار کند و به او بفهماند این چشاندن خود یک نعمت و لطفی است از پروردگار گاهی این لطف از او گرفته می شود، کار بد می کند می بیند برعکس به جای اینکه یک اثر بد ببیند اثرهای خوب می بیند، یعنی نعمتها بیشتر بر او می بارد، باب نعمت بیشتری به روی او باز می‌شود ..(4) و دردعای ابوحمزه می خوانیم: (و لاتمکر بی فی حیلتک ...) و در حائل شدن هایت مرا به مکر نگیر و در نقشه قرار نده ... او حائل می‌شود و میان ما و بتها فاصله می اندازد میان ما و دل فاصله می اندازد (حیله یعنی حائل شدن و فاصله انداختن ) ... این فاصله انداختنها را ما از آن غافلیم و در آن رنج می بریم ، چون نمی دانیم که برای چه و بخاطر چه اتفاق افتاده اند. ما ضربه ها، دردها را می بینیم اما از آن درس نمی گیریم و حتی بر آن می شوریم. و این است که در این دعا می خواهد تا در مکر و نقشه نیفتد و در این فاصله دیدنها، محروم نماند و او را به بازی نگیرند بیاید و با آگاهی جدا شود تا در این جدایی به سوی او بازگردد . (5) منابع و مآخذ: 1. قرآن کریم، مبارکه انفال، آیه 30 . 2. تفسیر نمون، ج7، زیر نظر استاد محقق آیت الله ناصر مکارم شیرازی، ص 145 -147 چاپ ششم 1363 انتشارات دارالکتب الاسلامی . 3. همان مأخذ: ج2، ص 429. 4. آشنایی با قرآن (8) تفسیر سوره های طلاق ، تحریم، ملک و قلم ، استاد مطهری، ص 32 -324 (باحذف) . 5. شرح دعای ابوحمزه ثمالی، بشنو از نی ، عین صاد( علی صفائی حائری) انتشارات هجرت ، ص 41-42 به نقل از اداره پاسخگویی آستان قدس رضوی (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 53/400008)
عنوان سوال:

آیه 30 سوره انفال را تفسیر کنید؟


پاسخ:

در پاسخ به سوال اول شما ابتدا باید به مفاد آیه توجه کنیم که می فرماید: (و اذ یمکرو بک الذین کفروا لیثبتوک او یقتلوک او یخرجوک و یمکرون و یمکرالله و الله خیر الماکرین ) (1) یعنی : ای رسول ما یاد آر وقتی که کافران با تو مکر می کردند تا تو را از مقصدت باز دارند یا به قتل رسانند یا از شهر بیرون کنند اگر آنها با تو مکر کنند خدا هم با آنان مکر می کند و خدا بهتر از هر کسی مکر تواند کرد)
مفسران و محدثان، آیه فوق را اشاره به حوادثی می دانند که منتهی به هجرت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از مکه به مدینه شد، این حوادث که با تعبیراتی مختلف نقل شده است همگی یک حقیقت را تعقیب می کنند و آن اینکه خداوند به طرز اعجازآمیزی پیامبر(صلی الله علیه و آله) را از دام یک خطر بزرگ و قطعی رهایی بخشید، جریان حادثه طبق نقل (درالمنثور) چنین است:
گروهی از قریش و اشراف مکه از قبایل مختلف جمع شدند تا در (دارالندوه) (محل انعقاد جلسات مشورتی بزرگان مکه) اجتماع کنند، و درباره خطری که از ناحیه پیامبر(صلی الله علیه و آله) آنها را تهید می کرد بیندیشند.
(می گویند) در اثناء راه پیرمرد خوش ظاهری به آنها برخورد کرد که درواقع همان شیطان بود ( یا انسانی که دارای روح و فکر شیطانی) از او پرسیدند کیستی؟ گفت پیرمردی از اهل نجد هستم چون از تصمیم شما باخبر شدم خواستم در مجلس شما حضور یابم و عقیده و خیرخواهی خود را از شما دریغ ندارم گفتند بسیار خوب داخل شود او هم همراه آنها به دارالندوه وارد شد.
یکی از حاضران رو به جمعیت کرد و گفت: درباره این مرد (اشاره به پیامبر اسلام (ص)) باید فکری بکنید، زیرا به خدا سوگند بیم آن می رود که بر شما پیروز گردد ( و آئین و عظمت شما را در هم بپیچد)
یکی پیشنهاد کرد او را حبس کنید تا در زندان جان بدهد.
پیرمرد نجدی این نظر را رد کرد و گفت بیم آن می رود که طرفدارانش بریزند و در یک فرصت مناسب او را از زندان آزاد کنند و او را از این سرزمین بیرون ببرند، باید فکر اساسی تری کنید.
دیگری گفت او را از میان خود بیرون کنید تا از دست او راحت شوید، زیرا همین که از میان شما بیرون برود هر کار کند ضرری به شما نخواهد زد و سروکارش با دیگران است.
پیرمرد نجدی گفت به خدا سوگند این هم عقیده درستی نیست، مگر شیرینی گفتار و طلاقت زبان و نفوذ او را در دل ها نمی بیند، اگر این کار را انجام دهید به سراغ سایر عرب می رود و گرد او را می گیرند، سپس با انبوه جمعیت به سراغ شما باز می گردد و شما را از شهرهای خود می راند و بزرگان شما را به قتل می رساند جمعیت گفتند به خدا راست می گوید فکر دیگری کنید .
(ابوجهل) که تا آن وقت ساکت بود به سخن درآمد و گفت من عقیده دارم که غیر از آن را صحیح نمی دانم گفتند چه عقیده ای گفت از هر قبیله ای جوانی شجاع و شمشیر زن را انتخاب می کنیم و به دست هر یک شمشیر برنده ای می دهم تا در فرصتی مناسب دسته جمعی به او حمله کنند، و هنگامی که به این صورت او را به قتل برسانید خونش در همه قبایل پخش میشود ، و باور نمی کنم طائفه بنی هاشم بتواند با همه طوائف قریش بجنگد و مسلما در این صورت به خونبها راضی می شوند ، و ما هم از آزار او راحت خواهیم شد.
پیرمرد نجدی (باخوشحالی) گفت: به خدا رأی صحیح همین است که این جوانمرد گفت من هم غیر از آن عقیده ای ندارم ( و به این ترتیب این پیشنهاد به اتفاق عموم پذیرفته شد) و آنها با این تصمیم پراکنده شدند.
جبرئیل فرود آمد و به پیامبر دستور داد که شب را در بستر خویش نخوابد. پیامبر شبانه به سوی غار ثور حرکت کرد و سفارش نمود علی (ع) در بستر او بخوابد (تا کسانی که از درز درمراقب بستر پیامبر (ص) بودند او را در بسترش خیال کنند و تا صبح مهلت دهند و او از منطقه خطر دور شود)
هنگامی که صبح شد و به خانه ریختند و جستجو کردند علی (ع) را در بستر پیامبر (ص) دیدند و به این ترتیب خداوند نقشه های آنان را نقش بر آب کرد، صدا زدند پس محمد(ص) کجاست؟ فرمود نمی دانم آنها به دنبال ردپای پیامبر حرکت کردند تا به کوه رسیدند و به نزدیکی غار اما با تعجب دیدند که تارعنکبوتی در جلو غار نمایان است به یکدیگر گفتند اگر او در این غار بود اثری از این تارهای عنکبوت بر در غار وجود نداشت و به این ترتیب بازگشتند(2)
اما کلمه مکر که در این آیه به کار برده شده نیاز به توضیح دارد . مکر در لغت عرب با آنچه در فارسی امروز از آن می فهمیم تفاوت بسیار دارد در فارسی امروز مکر به نقشه های شیطانی و زیان بخش گفته می‌شود در حالی که در ریشه های لغت عربی مکر هر نوع چاره اندیشی را می گویند که گاهی خوب و گاهی زیان آور است.
در کتاب مفردات راغب می خوانیم: (المکر صرف الغیر عما یقصده ) مکر این است که کسی را از منظورش بازدارند (اعم از اینکه منظورش خوب باشد یا بد) (3)
استاد مطهری(ره) در توضیح مکر الهی اینچنین می گویند: مکر خدا آن وقتی است که کار خدا، یعنی سنت الهی آن شکل پوشیده خود را پیدا می کند اینکه مکر گفته می‌شود به اعتبار این است که وقتی ما این افعال را به خدا نسبت می دهیم از نظر شکل کار است نه از نظر روح کار یک انسان که با انسان دیگر مکر می کند، معنایش این است که طوری با او رفتار می کند که راز و رمز کار را نمی فهمد و نمی تواند البته همه مکرها در مورد انسان بدنیست لازمه ایمان این نیست که انسان سیاست و روشی را که در مقابل دیگران پیش می گیرد صددرصد آشکار کند و به اصطلاح امروز دست خودش را رو کند تا طرف بخواند و بعد برضدش رفتار کند این حماقت است ... مکر خوب را تدبیر می گوییم... حال رفتار خداوند با بندگان دو جور است گاهی راز مطلب خیلی آشکار است یعنی یک رابطه علی و معلولی واضح و آشکاری هست که انسان زود می تواند راز مطلب را بفهمد گاهی فقیه برعکس می‌شود یعنی جریان کار عالم با انسان طوری رفتار و عمل می کند که راز مطلب برانسان پوشیده است و انسان ضد آنچه که هست خیال می کند.
مثلا اگر فرض کنیم که انسان معصیتی را انجام بدهد و بلافاصله یا با فاصله کم نتیجه بد آن معصیت را ببیند این یک کار آشکار است، یعنی عکس العمل دارد ولی عکس العمل آشکار یا کار خیری انجام بدهد و اثر کار خیر خودش را خیلی واضح در عمل مشاهده کند این یک کار آشکار است ولی یک وقت انسان می رسد به آنجا که استحقاق این مقدار لطف را هم ندارد که خداوند با چشاندن اثر گناه او، او را بیدار کند و به او بفهماند این چشاندن خود یک نعمت و لطفی است از پروردگار گاهی این لطف از او گرفته می شود، کار بد می کند می بیند برعکس به جای اینکه یک اثر بد ببیند اثرهای خوب می بیند، یعنی نعمتها بیشتر بر او می بارد، باب نعمت بیشتری به روی او باز می‌شود ..(4)
و دردعای ابوحمزه می خوانیم: (و لاتمکر بی فی حیلتک ...) و در حائل شدن هایت مرا به مکر نگیر و در نقشه قرار نده ... او حائل می‌شود و میان ما و بتها فاصله می اندازد میان ما و دل فاصله می اندازد (حیله یعنی حائل شدن و فاصله انداختن ) ... این فاصله انداختنها را ما از آن غافلیم و در آن رنج می بریم ، چون نمی دانیم که برای چه و بخاطر چه اتفاق افتاده اند.
ما ضربه ها، دردها را می بینیم اما از آن درس نمی گیریم و حتی بر آن می شوریم. و این است که در این دعا می خواهد تا در مکر و نقشه نیفتد و در این فاصله دیدنها، محروم نماند و او را به بازی نگیرند بیاید و با آگاهی جدا شود تا در این جدایی به سوی او بازگردد . (5)
منابع و مآخذ:
1. قرآن کریم، مبارکه انفال، آیه 30 .
2. تفسیر نمون، ج7، زیر نظر استاد محقق آیت الله ناصر مکارم شیرازی، ص 145 -147 چاپ ششم 1363 انتشارات دارالکتب الاسلامی .
3. همان مأخذ: ج2، ص 429.
4. آشنایی با قرآن (8) تفسیر سوره های طلاق ، تحریم، ملک و قلم ، استاد مطهری، ص 32 -324 (باحذف) .
5. شرح دعای ابوحمزه ثمالی، بشنو از نی ، عین صاد( علی صفائی حائری) انتشارات هجرت ، ص 41-42
به نقل از اداره پاسخگویی آستان قدس رضوی (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 53/400008)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین