منکران وحی انواع تهمتها را به رسول خدا و قرآن کریم میزدند گاهی میگفتند قرآن، شعر است و پیامبر شاعر! گاهی قرآن را سحر و پیامبر را ساحر، میدانستند، زمانی میگفتند دیگران او را تعلیم میدهند که این افسانه را بگوید و گاهی هم قرآن را افترایی میدانستند که پیامبر بر خدا بسته است ( أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ)[1]. خدای سبحان در برابر این تهمت به پیامبر خود میفرماید: ( قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً)[2] أی پیامبر بگو اگر من به دروغ سخنی را به خدا نسبت داده باشم، مشمول قهر خدا میشوم و شما نمیتوانید مرا از قهر خدای سبحان نجات دهید؛ زیرا در برابر ارادهی خدا نه کسی میتواند جلوی مقتضی را بگیرد و ارادهی الهی را از حدّ اقتضا بیندازد و نه کسی میتواند مانعی در برابر ارادهی او ایجاد کند. ارادهی خدا همان است و تحقق مرادش همان؛ چون سراسر عالم هستی نیروی مجهّز و آمادهی الهیاند ( لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ)[3] اگر همهی موجودات جهان سپاهیان حق تعالی و مأموران اجرای ارادهی خدایند، پس هیچ چیزی نمیتواند از تحقق اراده و مراد خداوند جلوگیری کند. گاه فردی معمولی چیزی را به دروغ به خدا نسبت میدهد و دعوی نبوّت دارد، چنین شخصی اگر چه مشمول قهر خداوند میشود امّا این قهر الهی آنچنان سریع و کوبنده نیست که مهلت توبه به او ندهد و گرنه هیچ مدّعی مقام نبوّت ظهور نمیکرد و در اوّلین زمان، افترا نابود میشد. اگر شخصی که نبوّت او تثبیت و رسالتش در جامعه پذیرفته شد، بخواهد دروغی را به خداوند نسبت دهد، در این مورد خداوند هرگز به چنین شخصی مهلت نمیدهد؛ زیرا مهلت دادن به او سبب انحراف و گمراهی مردم از سوی خداوند خواهد شد و صدور چنین کار قبیحی از خداوند محال است، از این رو فرمود: ( وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ* لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالَْیمِینِ* ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ)[4] (فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِینَ) اگر پیامبر چیزی را به دروغ به ما نسبت دهد، ما رگ حیات او را قطع میکنیم و توان او را میگیریم و احدی هم نمیتواند جلوی قهر ما را بگیرد. بین مُتَنّبی، یعنی کسی که ادعای دروغین نبوّت دارد، و نبّی مفتری، که فرضاً شخصی به مقام نبوّت برسد و سپس به خداوند افترا ببندد، تفاوت زیادی وجود دارد و خداوند نَبّی مفتری را اگر به فرض وجود داشته باشد یکباره و سریع نابود و رسوا میسازد ولی مدّعی نبوّت را تدریجاً ذلیل خواهد کرد. از این رو رهبران سیاسی گروه گمراهی مانند فرقهی گمراه بهائیّت چیزی را به (الله) نسبت دادند و تدریجاً به ذلّت و رسوایی افتادند وخداوند چند صباحی به آنها مهلت داده تا پلیدی خود را بیشتر نشان دهند و حجّت بر آنان تمام گردد و آزمایشی برای مؤمنان باشند ( وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ)[5]مهلتی که خدای سبحان به چنین فرقههای منحرف میدهد برای آن است که اینها نبیّ مفتری نیستند بلکه از آغاز ادعا، دروغگویی بیش نبودهاند. خدای سبحان نه تنها بر افترا نبودن قرآن تأکید میورزد بلکه اساساً این کتاب و معجزهی ختمیّه را غیر قابل افترا معرفی میکند ( وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَری مِنْ دُونِ اللَّهِ)[6] یا: ( ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَری)[7] یعنی این قرآن از آنجا که معجزه و کلام خدای ( لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ)[8] است خود آن نیز (لیس کمثله شیء) است و امکان مثلآوری ندارد، هیچ کس نمیتواند مانند آن سخن بگوید و مجعول خود را به جای کلام الهی جا بزند. اگر قرآن معجزه است، دیگران از آوردن مثل آن و یا تغییر و دست بردن در آن عاجزند. چه کسی میتواند مانند قرآن که چکیدهی جهان هستی است جَعْل کند همان طور که کسی نمیتواند کیهان و کهکشان و منظومهی شمسی بسازد، جعل چیزی به نام قرآن و کلام الهی ممکن نیست. به عنوان نمونه، گاهی گفته میشود (لم یقم زید) یعنی زید نایستاد و گاه گفته میشود (ما کان لیقوم) او نمیتوانست بایستد. اینکه خدای سبحان میفرماید ( ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَری)[9] یا میفرماید ( ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَری)[10] یعنی اساساً قرآن کریم چیزی نیست که قابل افترا باشد تا بعد بگوییم آیا افترایی در آن واقع شده یا نه؟ آنقدر این کتاب، عزیز و حکیم و بلند مرتبه است که هیچ کس نمیتواند مثل آن را افترا ببندد. بنابراین، هر آنچه که در مقام تلاوت از حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله شنیده شده، عین وحی الهی است و ایشان از روی هوی و هوس، چیزی را از ناحیهی خود یا دیگران بر قرآن اضافه نمیکند ( وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی* إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی)[11] افزون بر این، اطلاق آیه مزبور هر گونه گزاف گویی و باطل سرایی را از لسان رسول اکرم صلّی الله علیه و آله دربارهی دین، خواه به عنوان قرآن یا حدیث قدسی و یا حدیث متعارف، مردود میداند. -------------------------------------------------------------------------------- [1] سورهی أحقاف، آیهی 8؛ بلکه میگویند: [2] سورهی احقاف، آیهی 8. [3] سورهی فتح، آیهی 4؛ لشکریان آسمانها و زمین از آن خداست. [4] سورهی حاقّه، آیات 4447. [5] سورهی آل عمران، آیهی 178؛ آنها که کافر شدند، (و راه طغیان پیش گرفتند) تصور نکنند اگر به آنان مهلت میدهیم، به سودشان است. ما به آنان مهلت میدهیم فقط برای اینکه بر گناهان خود بیفزایند؛ و برای آنها عذاب خوارکنندهای (آماده شده) است. [6] سورهی یونس، آیهی37؛ شایسته نبود (و امکان نداشت) که این قرآن، بدون وحی الهی به خدا نسبت داده شود. [7] سورهی یوسف، آیهی 111؛ اینها داستان دروغین نبود. [8] سورهی شوری، آیه 11؛ هیچ چیز مانند او نیست. [9] سورهی یونس، آیهی 37. [10] سورهی یوسف، آیهی 111. [11] سورهی نجم، آیات 3 و 4؛ و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید. آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست. قرآن در قرآن آیت الله جوادی آملی ------------- منبع: http://quran.iribtv.ir
منکران وحی انواع تهمتها را به رسول خدا و قرآن کریم میزدند گاهی میگفتند قرآن، شعر است و پیامبر شاعر! گاهی قرآن را سحر و پیامبر را ساحر، میدانستند، زمانی میگفتند دیگران او را تعلیم میدهند که این افسانه را بگوید و گاهی هم قرآن را افترایی میدانستند که پیامبر بر خدا بسته است ( أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ)[1].
خدای سبحان در برابر این تهمت به پیامبر خود میفرماید: ( قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً)[2] أی پیامبر بگو اگر من به دروغ سخنی را به خدا نسبت داده باشم، مشمول قهر خدا میشوم و شما نمیتوانید مرا از قهر خدای سبحان نجات دهید؛ زیرا در برابر ارادهی خدا نه کسی میتواند جلوی مقتضی را بگیرد و ارادهی الهی را از حدّ اقتضا بیندازد و نه کسی میتواند مانعی در برابر ارادهی او ایجاد کند.
ارادهی خدا همان است و تحقق مرادش همان؛ چون سراسر عالم هستی نیروی مجهّز و آمادهی الهیاند ( لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ)[3] اگر همهی موجودات جهان سپاهیان حق تعالی و مأموران اجرای ارادهی خدایند، پس هیچ چیزی نمیتواند از تحقق اراده و مراد خداوند جلوگیری کند.
گاه فردی معمولی چیزی را به دروغ به خدا نسبت میدهد و دعوی نبوّت دارد، چنین شخصی اگر چه مشمول قهر خداوند میشود امّا این قهر الهی آنچنان سریع و کوبنده نیست که مهلت توبه به او ندهد و گرنه هیچ مدّعی مقام نبوّت ظهور نمیکرد و در اوّلین زمان، افترا نابود میشد. اگر شخصی که نبوّت او تثبیت و رسالتش در جامعه پذیرفته شد، بخواهد دروغی را به خداوند نسبت دهد، در این مورد خداوند هرگز به چنین شخصی مهلت نمیدهد؛ زیرا مهلت دادن به او سبب انحراف و گمراهی مردم از سوی خداوند خواهد شد و صدور چنین کار قبیحی از خداوند محال است، از این رو فرمود: ( وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ* لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالَْیمِینِ* ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ)[4] (فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِینَ) اگر پیامبر چیزی را به دروغ به ما نسبت دهد، ما رگ حیات او را قطع میکنیم و توان او را میگیریم و احدی هم نمیتواند جلوی قهر ما را بگیرد.
بین مُتَنّبی، یعنی کسی که ادعای دروغین نبوّت دارد، و نبّی مفتری، که فرضاً شخصی به مقام نبوّت برسد و سپس به خداوند افترا ببندد، تفاوت زیادی وجود دارد و خداوند نَبّی مفتری را اگر به فرض وجود داشته باشد یکباره و سریع نابود و رسوا میسازد ولی مدّعی نبوّت را تدریجاً ذلیل خواهد کرد. از این رو رهبران سیاسی گروه گمراهی مانند فرقهی گمراه بهائیّت چیزی را به (الله) نسبت دادند و تدریجاً به ذلّت و رسوایی افتادند وخداوند چند صباحی به آنها مهلت داده تا پلیدی خود را بیشتر نشان دهند و حجّت بر آنان تمام گردد و آزمایشی برای مؤمنان باشند ( وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ)[5]مهلتی که خدای سبحان به چنین فرقههای منحرف میدهد برای آن است که اینها نبیّ مفتری نیستند بلکه از آغاز ادعا، دروغگویی بیش نبودهاند.
خدای سبحان نه تنها بر افترا نبودن قرآن تأکید میورزد بلکه اساساً این کتاب و معجزهی ختمیّه را غیر قابل افترا معرفی میکند ( وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَری مِنْ دُونِ اللَّهِ)[6] یا: ( ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَری)[7] یعنی این قرآن از آنجا که معجزه و کلام خدای ( لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ)[8] است خود آن نیز (لیس کمثله شیء) است و امکان مثلآوری ندارد، هیچ کس نمیتواند مانند آن سخن بگوید و مجعول خود را به جای کلام الهی جا بزند. اگر قرآن معجزه است، دیگران از آوردن مثل آن و یا تغییر و دست بردن در آن عاجزند. چه کسی میتواند مانند قرآن که چکیدهی جهان هستی است جَعْل کند همان طور که کسی نمیتواند کیهان و کهکشان و منظومهی شمسی بسازد، جعل چیزی به نام قرآن و کلام الهی ممکن نیست.
به عنوان نمونه، گاهی گفته میشود (لم یقم زید) یعنی زید نایستاد و گاه گفته میشود (ما کان لیقوم) او نمیتوانست بایستد. اینکه خدای سبحان میفرماید ( ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَری)[9] یا میفرماید ( ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَری)[10] یعنی اساساً قرآن کریم چیزی نیست که قابل افترا باشد تا بعد بگوییم آیا افترایی در آن واقع شده یا نه؟ آنقدر این کتاب، عزیز و حکیم و بلند مرتبه است که هیچ کس نمیتواند مثل آن را افترا ببندد. بنابراین، هر آنچه که در مقام تلاوت از حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله شنیده شده، عین وحی الهی است و ایشان از روی هوی و هوس، چیزی را از ناحیهی خود یا دیگران بر قرآن اضافه نمیکند ( وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی* إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی)[11] افزون بر این، اطلاق آیه مزبور هر گونه گزاف گویی و باطل سرایی را از لسان رسول اکرم صلّی الله علیه و آله دربارهی دین، خواه به عنوان قرآن یا حدیث قدسی و یا حدیث متعارف، مردود میداند.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] سورهی أحقاف، آیهی 8؛ بلکه میگویند:
[2] سورهی احقاف، آیهی 8.
[3] سورهی فتح، آیهی 4؛ لشکریان آسمانها و زمین از آن خداست.
[4] سورهی حاقّه، آیات 4447.
[5] سورهی آل عمران، آیهی 178؛ آنها که کافر شدند، (و راه طغیان پیش گرفتند) تصور نکنند اگر به آنان مهلت میدهیم، به سودشان است. ما به آنان مهلت میدهیم فقط برای اینکه بر گناهان خود بیفزایند؛ و برای آنها عذاب خوارکنندهای (آماده شده) است.
[6] سورهی یونس، آیهی37؛ شایسته نبود (و امکان نداشت) که این قرآن، بدون وحی الهی به خدا نسبت داده شود.
[7] سورهی یوسف، آیهی 111؛ اینها داستان دروغین نبود.
[8] سورهی شوری، آیه 11؛ هیچ چیز مانند او نیست.
[9] سورهی یونس، آیهی 37.
[10] سورهی یوسف، آیهی 111.
[11] سورهی نجم، آیات 3 و 4؛ و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید. آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست.
قرآن در قرآن آیت الله جوادی آملی
-------------
منبع:
http://quran.iribtv.ir
- [سایر] قرآن کلام خدا یا کلام بشر؟
- [سایر] قرآن کلام خدا یا کلام بشر؟
- [سایر] اعجاز کلام خدا در چیست؟
- [سایر] ادله کلام خدا بودن قرآن چیست؟
- [سایر] آیا قدرت نفوذ کلام شیطان از خدا بیشتر است؛ چون خدا به انسان گفت از این میوه نخور، اما انسان نافرمانی کرد و خورد، در حالی که شیطان گفت بخور و خورد قدرت نفوذ کلام کدام یک بیشتر است؟
- [سایر] موضوع علم کلام چیست و به چه جهت انرا علم کلام می نامند ؟
- [سایر] چگونه ثابت میشود که قرآن کلام خداوند است و تجربه نبوی نیست؟
- [سایر] آیا کلام خدا و قرآن حادث است یا قدیم؟ و مقصود از این سخن آقای سبحانی که در منشور عقاید امامیه گفتهاند، چیست: (با آنکه کلام خدا حادث است برای رعایت ادب و نیز به منظور اینکه سوء تفاهمی پیش نیاید به کلام خدا "مخلوق" نمیگوییم؛ زیرا چه بسا آنرا به معنای "مجعول" و ساختگی تفسیر کنند). لطفا اینرا تبیین بفرمایید و چه ارتباطی بین این دو امر است؟
- [سایر] منظور از علم کلام چیست؟
- [سایر] ادعیه از چه کسی صادر شده؟ آیا کلام خداست؟ اگر نه کلام چه کسانی است؟
- [آیت الله بهجت] در خرید و فروش لازم نیست صیغه عربی بخوانند، مثلاً اگر فروشنده به فارسی بگوید: این مال را در عوض این پول فروختم، و مشتری بگوید: قبول کردم، معامله صحیح است. و بنابر اظهر لازم نیست ایجاب بر قبول مقدم باشد (مقصود از ایجاب، کلام فروشنده و مقصود از قبول، کلام خریدار است). و احتیاط مستحب آن است که به هر زبانی معامله میکنند، صحیح گفته شود و کاملاً بیانگر مقصود طرفین باشد.
- [آیت الله علوی گرگانی] تکبیر وحمد وسوره وذکر ودعا را باید طوری بخواند که خودش بشنود وصدق کلام بر او کند و اگر به واسطه سنگینی یا کری گوش یا سر وصدایزیاد نمیشنود، باید طوری بگوید که اگر مانعی نباشد بشنود.
- [آیت الله اردبیلی] اگر خانه یا مغازه را اجاره کند و صاحب ملک با او شرط کند که فقط خود او از آنها استفاده نماید یا از ظاهر کلام او این چنین فهمیده شود، مستأجر نمیتواند آن را به دیگری اجاره دهد و اگر شرط نکند یا از ظاهر کلام او این چنین فهمیده نشود، میتواند آن را به دیگری اجاره دهد؛ ولی اگر بخواهد به زیادتر از مقداری که اجاره کرده آن را اجاره دهد، باید در آن کاری مانند تعمیر و سفید کاری انجام داده باشد یا به غیر جنسی که اجاره کرده آن را اجاره دهد، مثلاً اگر با پول اجاره کرده به گندم یا چیز دیگری اجاره دهد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر غیر از خانه، مغازه و اتاق چیز دیگری مانند زمین، کشتی، اتومبیل سواری یا اتوبوس را اجاره کند و مالک با او شرط نکند که فقط خودش از آن استفاده نماید یا از ظاهر کلام او این چنین فهمیده نشود، میتواند آن را به بیشتر از مقداری که اجاره کرده به دیگری اجاره دهد.
- [آیت الله بهجت] اگر بعد از سلام نماز احتیاط شک کند که یکی از اجزا یا شرایط آن را بهجا آورده یا نه، به شک خود اعتنا نکند. و اگر سهواً در نماز احتیاط کلام بیجا گفت، بنابر اظهر سجده سهو واجب نیست، اگرچه احتیاط در بهجا آوردن است.
- [آیت الله بهجت] اگر بعد از سلام نماز احتیاط شک کند که یکی از اجزاء یا شرایط آن را بجا آورده یا نه ، به شک خود اعتنا نکند . و اگر سهوا در نماز احتیاط کلام بی جا گفت ، بنا بر اظهر سجده سهو واجب نیست ، اگر چه احتیاط در بجا آوردن است .
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه کارگر یا کارمندی خود را در استخدام و اجاره دیگری قرار دهد نمی تواند او را به استخدام و اجاره دیگری درآورد، مگر این که ظاهر کلام یا عملش این باشد که مستأجر از این جهت آزاد است، در این صورت چنانچه او را به زیادتر از آن مبلغ واگذار کند اشکال دارد ولی در غیر خانه و مغازه و اجیر اشکال ندارد.
- [آیت الله بهجت] به دست آوردن فتوا ( یعنی دستور مجتهد ) چهار راه دارد: 1 شنیدن از خود مجتهد. 2 شنیدن از دو نفر عادل که فتوای مجتهد را نقل کنند. 3 شنیدن از کسی که مورد اطمینان و راستگوست، اگر اطمینان به کلام او دارد ، بنا بر احوط. 4 دیدن در رساله مجتهد، در صورتی که به درستی آن رساله اطمینان داشته باشد ، بنا بر احوط .
- [آیت الله مظاهری] اگر چیزی را بشنود و نداند که تهمت است یا نه، شنیدن آن حرام است و باید دفاع از کسی که آن چیز برای او گفته میشود بنماید، زیرا آن کلام یا تهمت است یا غیبت. [1]. نحل، 105. [2]. صف، 7. چاپ بعدی قبلی
- [آیت الله سبحانی] هر گاه کارگر یا کارمندی خود را استخدام و اجاره شخصی قرار دهد آن شخص نمی تواند اورا به استخدام و اجاره دیگری درآورد، مگر این که ظاهر کلام یا عملش این باشد که مستأجر از این جهت آزاد است، در این صورت نباید او را به زیادتر از آن مبلغ واگذار کند.