سلام. آیا امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) پا به ایران گذاشته بودند؟ با چه هدف؟ پاسخ: سلام علیکم؛ در پاسخ به سوال شما باید ابتدا به این نکته اشاره کنیم که بن مایه این سوال بر می گردد به شبهه ای که اخیرا به طور گسترده در میان ایرانیان پخش شده و در آن ادعا شده که امیرالمومنین و فرزندانش امام حسن و امام حسین علیهم السلام در جنگهای زمان خلفا شرکت داشته و بسیاری از ایرانیان به واسطه آنان کشته شده اند. به همین منظور لازم است که این مطلب به طور دقیق بررسی شود تا روشن شود که همه این ادعاها دروغی بیش نیست. در هیچ یک از منابعِ کهن و معتبر تاریخی حضور امیرمؤمنان حتی در یکی از جنگهای زمان خلفا ثبت نشده است (و تنها نبردی که حضرت سلاح بدست گرفت زمانی بود که لشکر مرتدین به دروازههای مدینه نزدیک میشد. بسیاری از مسلمانان بدلیل عدم بیعت امام با ابوبکر و همچنین عدم حضور حضرت در این جنگ حاضر به همکاری و حضور در میان مدافعان شهر مدینه نبودند. امام بنا به مصلحت و برای حفظ اسلام تنها شمشیر به دست گرفته و در میان مدافعان حضور یافت و در همان حال نیز هرگز با شمشیر نجنگید.) در نتیجه میتوان گفت که در زمان خلفا، حضرت هرگز با هیچ گروهی نجنگید. عدم شرکت حضرت در فتوحات و انزوای ایشان این سوال را در اذهان مسلمانان بر انگیخت که چرا علیبنابیطالب با آن همه سابقه درخشان در نبردهای گذشته، اکنون که زمان انتشار اسلام در سرزمینهای کفر و شرک رسیده است در جنگها شرکت نمی کند؟ به طور قطع بسیاری – اگر نگوییم همه – میدانستند که او به خاطر ترس از مرگ یا سستی از جهاد نبوده که در جنگها شرکت نمی کردند همانطور که خود حضرت نیز در این زمینه میفرمایند: (والله لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیت عنها؛ به خدا سوگند اگر تمام عرب در کارزار با من روبرو شوند به آنان پشت نمیکنم). (نهج البلاغه، نامه 25). از این رو خلیفه و یارانش میکوشیدند با شرکت دادن علی (ع) در فتوحات: - از یک طرف زمینه طرح چنین پرسش و ابهامی را از بین ببرند و با ورود او به عرصه فتوحات، اعتبار و مشروعیت چنین اقدامی را در اذهان بسیاری از هواخوان ایشان به ویژه بنی هاشم مستحکم سازند. - و از سوی دیگر از مهارتها و تجارب جنگی آن حضرت در فتح شهرها استفاده کنند. اما امام علی(ع) با عدم حضور و شرکت مستقیم در فتوحات هرگز مُهر تایید بر سیاستهای خلفا در این زمینه نزد و در یک کلام، موید خلفا نبود. پس امیرالمومنین به هیچ وجه به ایران قدم نگذاشته است. (جهت کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه میتوانید به مجله (تاریخ در آیینه پژوهش، پیش شماره دوم، بهار 1382، مقاله: مواضع امام علی(ع) در برابر فتوحات خلفا) ، مراجعه فرمایید). اما در مورد حضور امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) در فتوحات: هیچیک از منابع و مآخذ معتبر شیعی از حضور حسنین در فتوحات ایران، شام و یا آفریقا سخنی نگفتهاند. اما برخی از منابع اهل سنت از حضور امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در بعضی از فتوحات آن هم در زمان خلفا (و نه زمان امام علی(ع)!) خبر دادهاند که به بررسی آن می پردازیم: 1- بررسی و نقد گزارشهای اهل سنت: بخشی از گزارشها فاقد هرگونه سندی میباشند (مانند نقل بلاذری که به آن بعدا می پردازیم) آن دسته از گزارشهای تاریخی اهل سنت هم که سند ارائه کرده اند،(که مهمترین آنها طبری است) سندشان معتبر نمیباشد بدین معنا که نقل کننده آن خبر یا فردی دروغ گو و جاعل است و یا فردی ناشناخته و مجهول و یا اینکه اصلا تضاد عجیبی در بین روایات آن دیده می شود.(که بعدا به این مورد هم می پردازیم) دستهای از گزارشهای تاریخی نیز فقط اشاره به حضور امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در ایران دارند و در آنها هیچ گونه اشارهای نشده که حضور آنان برای جنگ بوده است. افزون بر ایرادهایی که بیان شد، دو مسئله دیگر نیز وجود دارد که درستی گزارشهای یاد شده را در این باره، سخت مورد تردیدد و حتی غیر قابل قبول میکند: یکی آن که تمام روایات تاریخی که متعرض سال شرکت حسنین(ع) در فتوحات شدهاند، بر حضور آنان در فتوحات عصر عثمان ناظراند. عصری که امیر مومنان حتی در حد مشاوره حاضر به همکاری با عثمان در امر فتوحات نبود تا چه رسد به اینکه فرزندان خویش را جهت انجام فتوحات به همراه لشکریان تحت فرمان عثمان به جبهه نبرد گسیل دارد. مسئله دیگر آنکه علی بن ابیطالب(ع) در عصر امامت و خلافت خویش حسنین(ع) را از شرکت در معرکه صفین باز میداشت و چون در یکی از روزها آن حضرت متوجه شد که امام حسن آماده کارزار است فرمود: (از طرف من جلوی جوان را بگیرید تا با مرگش پشت مرا نشکند که من از رفتن این دو (امام حسن(ع) و امام حسین(ع)) به میدان نبرد دریغ دارم تا مبادا با مرگ آن دو نسل رسول خدا(ص) قطع شود). حال با چنین اکراه و امتناعی از سوی حضرت نسبت به حضور حسنین(ع) در نبردهایی که به فرمان پیشوای عادلی همچون خویش صورت میگرفت، چگونه آن بزرگوار حاضر می شود که تحت زعامت زمامداران مورد اعتراض و انتقادش، فرزندان خویش را که پیشوایان آینده جامعه اسلامی هستند به جبهه جنگ بفرستد؟ بنابر این با توجه به وجود چنین اشکال های سندی و محتوایی و نیز استبعادهایی که بیان شد، حضور حسنین(ع) در فتوحات عصر خلفا نمیتواند مورد پذیرش قرار گیرد. به گمان قوی، دست تحریفگران و وارونه نویسان حقایق تاریخی در جعل چنین گزارشهایی بی تاثیر نبوده است. با این همه اگر بر فرض پذیرفته شود که حسنین(ع) در ایام جوانی به برخی از شهرهای ایران همانند اصفهان و گرگان و ... مسافرت کردهاند؛ به سبب امور دیگری (غیر از شرکت در فتوحات) بوده است و یا اصلا در عصر خلافت امام علی(ع) بوده است همچنانکه یکی از مورخین قدیمی به نام سهمی در: تاریخ جرجان ص19 نیز به این مطلب اشاره کردهاست. (جهت کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه این پرسشتان میتوانید به: مجله (تاریخ در آیینه پژوهش، پیش شماره دوم، بهار 1382، مقاله: مواضع امام علی(ع) در برابر فتوحات خلفا) ، مراجعه فرمایید). حال به بررسی ریشه ای در مورد سند این مطالب می پردازیم: در این ادعاها حضور امام حسن و حسین(علیهما السلام) تنها در دو بن مایه وجود دارد ،که شامل فتوح البلدان و تاریخ طبری است بنابر این صحت این روایات را بررسی میکنیم ، تا صحت ادعا روشن گردد : بن مایه اول : فتوح البلدان –بلاذری : در فتوح البلدان - البلاذری - ج 2 - ص 411 و ترجمه آن صفحه 468 آمده است: جرجان وطبرستان ونواحیها قالوا : ولی عثمان بن عفان رحمه الله سعید بن العاصی بن سعید ابن العاصی بن أمیة الکوفة فی سنة تسع وعشرین . فکتب مرزبان طوس إلیه وإلی عبد الله بن عامر بن کریز بن ربیعة بن حبیب بن عبد شمس ، وهو علی البصرة ، یدعوهما إلی خراسان ، علی أن یملکه علیها أیهما غلب وظفر . فخرج ابن عامر یریدها ، وخرج سعید . فسبقه ابن عامر ، فغزا سعید طبرستان ، ومعه فی غزاته فیما یقال الحسن والحسین أبناء علی بن أبی طالب علیهم السلام . گرگان-جرجان- و طبرستان: گفته اند که عثمان بن عفان(خلیفه سوم) سعید بن العاصی بن امیه را در سال 29 (هجری) والی کوفه قرار داد. پس مرزبان توس بدو و عبد الله بن عامر بن کریز بن ربیعة بن حبیب بن عبد شمس ، والی بصره ، نامه ای نگاشت و آنان را بسوی خراسان دعوت نمود ...پس سعید و عامر هر دو آهنگ خراسان نمودند اما عامربرو پیشی گرفت پس سعید آهنگ طبرستان نمود در حالیکه گفته میشود حسن و حسین فرزندان علی بن ابیطالب در شمار همراهان وی بوده اند. ایرادهایی که بر این روایت وارد است : 1- در اینجا واژه گفته میشود بکار رفته که ناقل و راوی آن دقیق مشخص نشده و این کار روایت را ازاعتبار ساقط می کند چون سلسله سند دقیقا ذکر نشده است. 2- اما اگر مو شکافانه روایت را به نقد بکشید میبینید در ابتدای روایت نویسنده میگوید:گفته اند سپس آنگاه که به حضور حسنین در تبرستان رسیده زیرکانه و در یک چرخش مینویسد:میگویند به عبارتی ابتدا فعل قالوا که فعل ماضی-گذشته- است آورده میشود و سپس فعل مضارع – حال و آینده – آورده شده است یعنی کسانی که نویسنده اصل روایت را از آنها گرفته کسانی بوده اند که در گذشته میزیسته اند و این روایت بدانها منتقل شده اما درباره حضور حسنین بکار بردن فعل مضارع حاکی از آنستکه کسانی هم عصر نویسنده – بلاذری- که هم عصر عباسسیان است- به او گفته اند که احتمالا حسنین حضور داشته اند و این کار بکلی و به یکباره روایت را از هستی ساقط میکند!! چنانکه دانشمندان علم رجال و درایه دقیقا چنین شیوه ای را در آنالیز نهایی صحت یک روایت بکار میبرند. اما بن مایه دوم : تاریخ طبری تاریخ الطبری - الطبری - ج 3 - ص 324 – 325 می نویسد: وحدثنی عمر بن شبة قال حدثنا علی بن محمد قال أخبرنی علی بن مجاهد عن حنش بن مالک التغلبی قال غزا سعید سنة ثلاثین فأتی جرجان وطبرستان معه عبد الله بن العباس وعبد الله ابن عمر وابن الزبیر وعبد الله بن عمرو بن العاص فحدثنی علج کان یخدمهم قال کنت آتیهم بالسفرة فإذا أکلوا أمرونی فنفضتها وعلقتها فإذا أمسوا أعطونی باقیه قال وهلک مع سعید بن العاص محمد بن الحکم بن أبی عقیل الثقفی جد یوسف ابن عمر فقال یوسف لقحذم یا قحذم أتدری أین مات محمد بن الحکم قال نعم استشهد مع سعید بن العاص بطبرستان قال لا مات بها وهو مع سعید ثم قفل سعید إلی الکوفة فمدحه کعب بن جعیل فقال فنعم الفتی إذ جال جیلان دونه * وإذ هبطوا من ( دستب ) ؟ ثم أبهرا ‹ صفحة 325 › تعلم سعید الخیر أن مطیتی * إذا هبطت أشفقت من أن تعقرا کأنک یوم الشعب لیث خفیة * تحرد من لیث العرین وأصحرا تسوس الذی ما ساس قبلک واحد * ثمانین ألفا دارعین وحسرا حنش بن مالک تغلبی گوید : ...سعید سال سیام آهنگ غزا کرد و سوی گرگان و طبرستان رفت . عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر وابن زبیر و عبدالله بن عمرو بن عاص با وی بودند ... همانطور که در این روایت مشاهده می کنید طبری در اینجا باز جریان لشکر کشی سعید را به گرگان و طبرستان مطرح میکند و حال آنکه اساسا نامی از امام حسن امام حسین(علیهما السلام (و حضور آنها در این جنگ نمیبرد.و این در حالی است که طبری بر خلاف بلاذری سلسله سند روایت خویش را دقیقا بیان داشته است ولی با این حال نامی از امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) نمی برند. بهر روی نشانگر آنستکه راوی اولیه سخنی از حضور حسنین به میان نیاورده است!! اما در جای دیگر از تاریخ الطبری ( تاریخ طبری ج 3 - ص 323 – 325)می بینیم که در صفحه 323 می نویسد: حدثنی عمر بن شبة قال حدثنی علی بن محمد عن علی بن مجاهد عن حنش بن مالک قال غزا سعید بن العاص من الکوفة سنة ثلاثین یرید خراسان ومعه حذیفة ابن الیمان وناس من أصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم ومعه الحسن والحسین وعبد الله بن عباس وعبد الله بن عمر وعبد الله بن عمرو بن العاص وعبد الله بن الزبیر وخرج عبد الله بن عامر من البصرة یرید خراسان فسبق سعیدا ونزل .... حنش بن مالک گوید : سعید بن عاص به سال سی ام از کوفه به منظور غزا آهنگ خراسان کرد . حذیفه بن یمان و کسانی از یاران پیمبر خدا ( ص ) باوی بودند ؛حسن و حسین و عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمرو عمرو بن عاص و عبدالله بن زبیر نیز با وی بودند ... اما در صفحة 325 می نویسد: وحدثنی عمر بن شبة قال حدثنا علی بن محمد قال أخبرنی علی بن مجاهد عن حنش بن مالک التغلبی قال غزا سعید سنة ثلاثین فأتی جرجان وطبرستان معه عبد الله بن العباس وعبد الله ابن عمر وابن الزبیر وعبد الله بن عمرو بن العاص فحدثنی علج کان یخدمهم قال کنت آتیهم بالسفرة فإذا أکلوا أمرونی فنفضتها وعلقتها فإذا أمسوا أعطونی باقیه قال وهلک مع سعید بن العاص محمد بن الحکم بن أبی عقیل الثقفی جد یوسف ابن عمر فقال یوسف لقحذم یا قحذم أتدری أین مات محمد بن الحکم قال نعم استشهد مع سعید بن العاص بطبرستان قال لا مات بها وهو مع سعید ثم قفل سعید إلی الکوفة .... در این دو روایت باز تناقضاتی می بینیم که بسیار عجیب است، در این دو روایت میبینیم که طبری در صفحه 323 کتاب خود اشاره به همراهان سعید در جنگ تبرستان دارد و در آن نام حسنین (ع) را می برد اما در روایتی دیگر و اتفاقا با همان سلسله سند در صفحه 325 نامی از حسنین در حضور در تبرستان نمیبرد!! و این همان چیزی است که فرضیه اضافه شدن نام امام حسن و امام حسین در شمار همراهان را بعدها و در زمانی معاصر خود نویسندگان-بلاذری و تبری- بیش از پیش تقویت میکند!! ما وقتی به تاریخ رجوع می کنیم دلیل جاعلان اینگونه مطالب را در این زمینه را خواهیم دید: اعراب در طبرستان نبردهای سخت و طولانی و خونینی داشتند ، و اکثر این نبردها به دستور خلیفه دوم و سوم و لشکریان معاویه بود ، در اواخر دوره امویان ایرانیان به ائمه شیعه خیلی علاقه پیدا کردند به طوری که طبرستان که روزی مرکز مخالفت با اعراب بود و دژی در مقابل انان بود به یک پایگاه شیعی تبدیل شده بود! از آنجا که این کتب بعد از دوره امویان است در نتیجه احادیث بسیاری که به گفته همه در دوره امویان جعل شده بود به آنها راه پیدا می کند. احتمالا این روایتها برای این بوده که مردم طبرستان را از ائمه شیعه دور کنند! با این حربه که آنها در جنگ با شما شرکت داشتند حال آنکه دیدیم در کتب خودشان هم این روایتها ضعیف است. پس در نتیجه با وجود چنین تناقضات و اسناد نامعتبری نمی توان قائل به حضور امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) در جنگ ایران شد.
سلام. آیا امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) پا به ایران گذاشته بودند؟ با چه هدف؟
سلام. آیا امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) پا به ایران گذاشته بودند؟ با چه هدف؟
پاسخ: سلام علیکم؛ در پاسخ به سوال شما باید ابتدا به این نکته اشاره کنیم که بن مایه این سوال بر می گردد به شبهه ای که اخیرا به طور گسترده در میان ایرانیان پخش شده و در آن ادعا شده که امیرالمومنین و فرزندانش امام حسن و امام حسین علیهم السلام در جنگهای زمان خلفا شرکت داشته و بسیاری از ایرانیان به واسطه آنان کشته شده اند. به همین منظور لازم است که این مطلب به طور دقیق بررسی شود تا روشن شود که همه این ادعاها دروغی بیش نیست.
در هیچ یک از منابعِ کهن و معتبر تاریخی حضور امیرمؤمنان حتی در یکی از جنگهای زمان خلفا ثبت نشده است (و تنها نبردی که حضرت سلاح بدست گرفت زمانی بود که لشکر مرتدین به دروازههای مدینه نزدیک میشد. بسیاری از مسلمانان بدلیل عدم بیعت امام با ابوبکر و همچنین عدم حضور حضرت در این جنگ حاضر به همکاری و حضور در میان مدافعان شهر مدینه نبودند. امام بنا به مصلحت و برای حفظ اسلام تنها شمشیر به دست گرفته و در میان مدافعان حضور یافت و در همان حال نیز هرگز با شمشیر نجنگید.) در نتیجه میتوان گفت که در زمان خلفا، حضرت هرگز با هیچ گروهی نجنگید.
عدم شرکت حضرت در فتوحات و انزوای ایشان این سوال را در اذهان مسلمانان بر انگیخت که چرا علیبنابیطالب با آن همه سابقه درخشان در نبردهای گذشته، اکنون که زمان انتشار اسلام در سرزمینهای کفر و شرک رسیده است در جنگها شرکت نمی کند؟ به طور قطع بسیاری – اگر نگوییم همه – میدانستند که او به خاطر ترس از مرگ یا سستی از جهاد نبوده که در جنگها شرکت نمی کردند همانطور که خود حضرت نیز در این زمینه میفرمایند: (والله لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیت عنها؛ به خدا سوگند اگر تمام عرب در کارزار با من روبرو شوند به آنان پشت نمیکنم). (نهج البلاغه، نامه 25). از این رو خلیفه و یارانش میکوشیدند با شرکت دادن علی (ع) در فتوحات:
- از یک طرف زمینه طرح چنین پرسش و ابهامی را از بین ببرند و با ورود او به عرصه فتوحات، اعتبار و مشروعیت چنین اقدامی را در اذهان بسیاری از هواخوان ایشان به ویژه بنی هاشم مستحکم سازند.
- و از سوی دیگر از مهارتها و تجارب جنگی آن حضرت در فتح شهرها استفاده کنند.
اما امام علی(ع) با عدم حضور و شرکت مستقیم در فتوحات هرگز مُهر تایید بر سیاستهای خلفا در این زمینه نزد و در یک کلام، موید خلفا نبود. پس امیرالمومنین به هیچ وجه به ایران قدم نگذاشته است.
(جهت کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه میتوانید به مجله (تاریخ در آیینه پژوهش، پیش شماره دوم، بهار 1382، مقاله: مواضع امام علی(ع) در برابر فتوحات خلفا) ، مراجعه فرمایید).
اما در مورد حضور امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) در فتوحات:
هیچیک از منابع و مآخذ معتبر شیعی از حضور حسنین در فتوحات ایران، شام و یا آفریقا سخنی نگفتهاند. اما برخی از منابع اهل سنت از حضور امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در بعضی از فتوحات آن هم در زمان خلفا (و نه زمان امام علی(ع)!) خبر دادهاند که به بررسی آن می پردازیم:
1- بررسی و نقد گزارشهای اهل سنت:
بخشی از گزارشها فاقد هرگونه سندی میباشند (مانند نقل بلاذری که به آن بعدا می پردازیم)
آن دسته از گزارشهای تاریخی اهل سنت هم که سند ارائه کرده اند،(که مهمترین آنها طبری است) سندشان معتبر نمیباشد بدین معنا که نقل کننده آن خبر یا فردی دروغ گو و جاعل است و یا فردی ناشناخته و مجهول و یا اینکه اصلا تضاد عجیبی در بین روایات آن دیده می شود.(که بعدا به این مورد هم می پردازیم)
دستهای از گزارشهای تاریخی نیز فقط اشاره به حضور امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در ایران دارند و در آنها هیچ گونه اشارهای نشده که حضور آنان برای جنگ بوده است.
افزون بر ایرادهایی که بیان شد، دو مسئله دیگر نیز وجود دارد که درستی گزارشهای یاد شده را در این باره، سخت مورد تردیدد و حتی غیر قابل قبول میکند:
یکی آن که تمام روایات تاریخی که متعرض سال شرکت حسنین(ع) در فتوحات شدهاند، بر حضور آنان در فتوحات عصر عثمان ناظراند. عصری که امیر مومنان حتی در حد مشاوره حاضر به همکاری با عثمان در امر فتوحات نبود تا چه رسد به اینکه فرزندان خویش را جهت انجام فتوحات به همراه لشکریان تحت فرمان عثمان به جبهه نبرد گسیل دارد.
مسئله دیگر آنکه علی بن ابیطالب(ع) در عصر امامت و خلافت خویش حسنین(ع) را از شرکت در معرکه صفین باز میداشت و چون در یکی از روزها آن حضرت متوجه شد که امام حسن آماده کارزار است فرمود: (از طرف من جلوی جوان را بگیرید تا با مرگش پشت مرا نشکند که من از رفتن این دو (امام حسن(ع) و امام حسین(ع)) به میدان نبرد دریغ دارم تا مبادا با مرگ آن دو نسل رسول خدا(ص) قطع شود).
حال با چنین اکراه و امتناعی از سوی حضرت نسبت به حضور حسنین(ع) در نبردهایی که به فرمان پیشوای عادلی همچون خویش صورت میگرفت، چگونه آن بزرگوار حاضر می شود که تحت زعامت زمامداران مورد اعتراض و انتقادش، فرزندان خویش را که پیشوایان آینده جامعه اسلامی هستند به جبهه جنگ بفرستد؟
بنابر این با توجه به وجود چنین اشکال های سندی و محتوایی و نیز استبعادهایی که بیان شد، حضور حسنین(ع) در فتوحات عصر خلفا نمیتواند مورد پذیرش قرار گیرد.
به گمان قوی، دست تحریفگران و وارونه نویسان حقایق تاریخی در جعل چنین گزارشهایی بی تاثیر نبوده است. با این همه اگر بر فرض پذیرفته شود که حسنین(ع) در ایام جوانی به برخی از شهرهای ایران همانند اصفهان و گرگان و ... مسافرت کردهاند؛ به سبب امور دیگری (غیر از شرکت در فتوحات) بوده است و یا اصلا در عصر خلافت امام علی(ع) بوده است همچنانکه یکی از مورخین قدیمی به نام سهمی در: تاریخ جرجان ص19 نیز به این مطلب اشاره کردهاست.
(جهت کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه این پرسشتان میتوانید به: مجله (تاریخ در آیینه پژوهش، پیش شماره دوم، بهار 1382، مقاله: مواضع امام علی(ع) در برابر فتوحات خلفا) ، مراجعه فرمایید).
حال به بررسی ریشه ای در مورد سند این مطالب می پردازیم: در این ادعاها حضور امام حسن و حسین(علیهما السلام) تنها در دو بن مایه وجود دارد ،که شامل فتوح البلدان و تاریخ طبری است بنابر این صحت این روایات را بررسی میکنیم ، تا صحت ادعا روشن گردد :
بن مایه اول : فتوح البلدان –بلاذری :
در فتوح البلدان - البلاذری - ج 2 - ص 411 و ترجمه آن صفحه 468 آمده است: جرجان وطبرستان ونواحیها قالوا : ولی عثمان بن عفان رحمه الله سعید بن العاصی بن سعید ابن العاصی بن أمیة الکوفة فی سنة تسع وعشرین . فکتب مرزبان طوس إلیه وإلی عبد الله بن عامر بن کریز بن ربیعة بن حبیب بن عبد شمس ، وهو علی البصرة ، یدعوهما إلی خراسان ، علی أن یملکه علیها أیهما غلب وظفر . فخرج ابن عامر یریدها ، وخرج سعید . فسبقه ابن عامر ، فغزا سعید طبرستان ، ومعه فی غزاته فیما یقال الحسن والحسین أبناء علی بن أبی طالب علیهم السلام .
گرگان-جرجان- و طبرستان: گفته اند که عثمان بن عفان(خلیفه سوم) سعید بن العاصی بن امیه را در سال 29 (هجری) والی کوفه قرار داد. پس مرزبان توس بدو و عبد الله بن عامر بن کریز بن ربیعة بن حبیب بن عبد شمس ، والی بصره ، نامه ای نگاشت و آنان را بسوی خراسان دعوت نمود ...پس سعید و عامر هر دو آهنگ خراسان نمودند اما عامربرو پیشی گرفت پس سعید آهنگ طبرستان نمود در حالیکه گفته میشود حسن و حسین فرزندان علی بن ابیطالب در شمار همراهان وی بوده اند.
ایرادهایی که بر این روایت وارد است :
1- در اینجا واژه گفته میشود بکار رفته که ناقل و راوی آن دقیق مشخص نشده و این کار روایت را ازاعتبار ساقط می کند چون سلسله سند دقیقا ذکر نشده است.
2- اما اگر مو شکافانه روایت را به نقد بکشید میبینید در ابتدای روایت نویسنده میگوید:گفته اند سپس آنگاه که به حضور حسنین در تبرستان رسیده زیرکانه و در یک چرخش مینویسد:میگویند به عبارتی ابتدا فعل قالوا که فعل ماضی-گذشته- است آورده میشود و سپس فعل مضارع – حال و آینده – آورده شده است یعنی کسانی که نویسنده اصل روایت را از آنها گرفته کسانی بوده اند که در گذشته میزیسته اند و این روایت بدانها منتقل شده اما درباره حضور حسنین بکار بردن فعل مضارع حاکی از آنستکه کسانی هم عصر نویسنده – بلاذری- که هم عصر عباسسیان است- به او گفته اند که احتمالا حسنین حضور داشته اند و این کار بکلی و به یکباره روایت را از هستی ساقط میکند!! چنانکه دانشمندان علم رجال و درایه دقیقا چنین شیوه ای را در آنالیز نهایی صحت یک روایت بکار میبرند.
اما بن مایه دوم : تاریخ طبری
تاریخ الطبری - الطبری - ج 3 - ص 324 – 325 می نویسد:
وحدثنی عمر بن شبة قال حدثنا علی بن محمد قال أخبرنی علی بن مجاهد عن حنش بن مالک التغلبی قال غزا سعید سنة ثلاثین فأتی جرجان وطبرستان معه عبد الله بن العباس وعبد الله ابن عمر وابن الزبیر وعبد الله بن عمرو بن العاص فحدثنی علج کان یخدمهم قال کنت آتیهم بالسفرة فإذا أکلوا أمرونی فنفضتها وعلقتها فإذا أمسوا أعطونی باقیه قال وهلک مع سعید بن العاص محمد بن الحکم بن أبی عقیل الثقفی جد یوسف ابن عمر فقال یوسف لقحذم یا قحذم أتدری أین مات محمد بن الحکم قال نعم استشهد مع سعید بن العاص بطبرستان قال لا مات بها وهو مع سعید ثم قفل سعید إلی الکوفة فمدحه کعب بن جعیل فقال فنعم الفتی إذ جال جیلان دونه * وإذ هبطوا من ( دستب ) ؟ ثم أبهرا ‹ صفحة 325 › تعلم سعید الخیر أن مطیتی * إذا هبطت أشفقت من أن تعقرا کأنک یوم الشعب لیث خفیة * تحرد من لیث العرین وأصحرا تسوس الذی ما ساس قبلک واحد * ثمانین ألفا دارعین وحسرا
حنش بن مالک تغلبی گوید : ...سعید سال سیام آهنگ غزا کرد و سوی گرگان و طبرستان رفت . عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر وابن زبیر و عبدالله بن عمرو بن عاص با وی بودند ...
همانطور که در این روایت مشاهده می کنید طبری در اینجا باز جریان لشکر کشی سعید را به گرگان و طبرستان مطرح میکند و حال آنکه اساسا نامی از امام حسن امام حسین(علیهما السلام (و حضور آنها در این جنگ نمیبرد.و این در حالی است که طبری بر خلاف بلاذری
سلسله سند روایت خویش را دقیقا بیان داشته است ولی با این حال نامی از امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) نمی برند. بهر روی نشانگر آنستکه راوی اولیه سخنی از حضور حسنین به میان نیاورده است!!
اما در جای دیگر از تاریخ الطبری ( تاریخ طبری ج 3 - ص 323 – 325)می بینیم که در صفحه 323 می نویسد: حدثنی عمر بن شبة قال حدثنی علی بن محمد عن علی بن مجاهد عن حنش بن مالک قال غزا سعید بن العاص من الکوفة سنة ثلاثین یرید خراسان ومعه حذیفة ابن الیمان وناس من أصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم ومعه الحسن والحسین وعبد الله بن عباس وعبد الله بن عمر وعبد الله بن عمرو بن العاص وعبد الله بن الزبیر وخرج عبد الله بن عامر من البصرة یرید خراسان فسبق سعیدا ونزل ....
حنش بن مالک گوید : سعید بن عاص به سال سی ام از کوفه به منظور غزا آهنگ خراسان کرد . حذیفه بن یمان و کسانی از یاران پیمبر خدا ( ص ) باوی بودند ؛حسن و حسین و عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمرو عمرو بن عاص و عبدالله بن زبیر نیز با وی بودند ...
اما در صفحة 325 می نویسد: وحدثنی عمر بن شبة قال حدثنا علی بن محمد قال أخبرنی علی بن مجاهد عن حنش بن مالک التغلبی قال غزا سعید سنة ثلاثین فأتی جرجان وطبرستان معه عبد الله بن العباس وعبد الله ابن عمر وابن الزبیر وعبد الله بن عمرو بن العاص فحدثنی علج کان یخدمهم قال کنت آتیهم بالسفرة فإذا أکلوا أمرونی فنفضتها وعلقتها فإذا أمسوا أعطونی باقیه قال وهلک مع سعید بن العاص محمد بن الحکم بن أبی عقیل الثقفی جد یوسف ابن عمر فقال یوسف لقحذم یا قحذم أتدری أین مات محمد بن الحکم قال نعم استشهد مع سعید بن العاص بطبرستان قال لا مات بها وهو مع سعید ثم قفل سعید إلی الکوفة ....
در این دو روایت باز تناقضاتی می بینیم که بسیار عجیب است، در این دو روایت میبینیم که طبری در صفحه 323 کتاب خود اشاره به همراهان سعید در جنگ تبرستان دارد و در آن نام حسنین (ع) را می برد اما در روایتی دیگر و اتفاقا با همان سلسله سند در صفحه 325 نامی از حسنین در حضور در تبرستان نمیبرد!!
و این همان چیزی است که فرضیه اضافه شدن نام امام حسن و امام حسین در شمار همراهان را بعدها و در زمانی معاصر خود نویسندگان-بلاذری و تبری- بیش از پیش تقویت میکند!!
ما وقتی به تاریخ رجوع می کنیم دلیل جاعلان اینگونه مطالب را در این زمینه را خواهیم دید: اعراب در طبرستان نبردهای سخت و طولانی و خونینی داشتند ، و اکثر این نبردها به دستور خلیفه دوم و سوم و لشکریان معاویه بود ، در اواخر دوره امویان ایرانیان به ائمه شیعه خیلی علاقه پیدا کردند به طوری که طبرستان که روزی مرکز مخالفت با اعراب بود و دژی در مقابل انان بود به یک پایگاه شیعی تبدیل شده بود! از آنجا که این کتب بعد از دوره امویان است در نتیجه احادیث بسیاری که به گفته همه در دوره امویان جعل شده بود به آنها راه پیدا می کند. احتمالا این روایتها برای این بوده که مردم طبرستان را از ائمه شیعه دور کنند! با این حربه که آنها در جنگ با شما شرکت داشتند حال آنکه دیدیم در کتب خودشان هم این روایتها ضعیف است.
پس در نتیجه با وجود چنین تناقضات و اسناد نامعتبری نمی توان قائل به حضور امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) در جنگ ایران شد.
- [سایر] آیه مباهله چگونه مؤید این نکته است که اهل بیت در آیه تطهیر، حضرت علی و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام هستند؟
- [سایر] شواهد موجود بر سنخیت روحی لازم امام علی(ع)، حضرت فاطمه(س)، امام حسن(ع) و امام حسین (ع) برای اهل بیت پیامبر اکرم(ص) بودن کدامند؟
- [سایر] چرا فرزندان امام حسن مجتبی (ع) مانند قاسم و عبد الله کوچک تر از فرزندان امام حسین (ع) مانند امام سجاد (ع) و علی اکبر هستند، با وجود آن که امام مجتبی بزرگ تر از امام حسین (ع) می باشند؟
- [سایر] اگر امام حسن و امام حسین در جنگ با ایران شرکت نکردند پس چگونه امام حسین با حضرت شهربانو ازدواج کرده است؟
- [سایر] امام علی(ع) در نامه 31 نهج البلاغه به فرزندش امام حسن (ع) چه سفارشهایی میفرمایند؟
- [سایر] چرا امام حسن صلح کرد و امام حسین، قیام؟
- [سایر] آیا این که امام حسن و امام حسین (ع) در یک زمان بودند و امام حسن ابتدا امام شده، دلیل بهتر بودن امام حسن است؟ در مورد امام علی (ع) چطور؟ آیا حدیث معتبری در مورد بهتر بودن امامی از امام دیگر وجود دارد؟ لطفاً در مورد ارجحیت وجودی امامان نیز توضیح دهید و آیا تفاوت امامان همان ارجحیت وجودی ایشان است؟
- [سایر] با سلام و خسته نباشید خدمت کارشناسان عزیز میخواستم ازتون بپرسم که اینکه می گویند شرایط زمان امام حسن با امام حسین فرق داشت ومعاویه فردی بود که ظاهر اسلام را حفظ میکرد به خاطر همین امام حسن حاضر به صلح با معاویه شدپس چرا با این وجود امام حسن درهمان اوایل بعد از شهادت امام علی میخواست که با معاویه بجنگد و علیه حکومت معاویه نیرو بسیج کند؟
- [سایر] امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) درباره ی قرض دادن چه سفارشی به امام حسن (علیه السلام) فرمودند؟
- [سایر] نقش امام حسین در لشکر امام حسن چه بود؟ آیا ایشان مخالف صلح با معاویه بودند؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] نماز در حرم امامان(علیهم السلام) مستحب بلکه بهتر از مسجد است. و نماز در حرم مطهّر حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) برابر دویست هزار نماز است.
- [امام خمینی] نماز در حرم امامان علیهم السلام مستحب، بلکه بهتر از مسجد است و نماز در حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام برابر دویست هزار نماز است.
- [آیت الله سبحانی] نماز در حرم امامان(علیهم السلام) مستحب است و نماز در حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) برابر دویست هزار نماز است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] نماز در حرم امامان(علیهم السلام) مستحب است، بلکه در حدیث آمده نماز در حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) برابر با دویست هزار نماز است.
- [آیت الله مظاهری] مکروه است که در گریه بر میّت صدا را خیلی بلند کنند. ______ 1) آیا تو بر پیمانی - که با آن ما را ترک کردی - وفاداری؟ پیمان بر شهادت به اینکه نیست خدایی غیر از خداوند متعال، او که یکتاست و شریکی برای او نیست و به اینکه محمد صلی الله علیه وآله وسلم بنده و رسول اوست و سید پیامبران و خاتم آنان است و به اینکه علی علیه السلام امیر مومنان و سید امامان و امامی است که خداوند متعال، فرمانبرداری از او را بر همه عالمیان واجب فرموده است و به اینکه حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و قائم آل محمد - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان مومنان و حجّتهای خداوند بر همه خلائق و امامان تو هستند، که پیشروان هدایت و نیکوکاری هستند. 2) هنگامی که دو فرشته نزدیک به خداوند (نکیر و منکر) که فرستادگان از جانب خدای متعالند، به سوی تو آمدند و از تو در مورد خدایت و پیامبرت و دینت و کتابت و قبلهات و امامانت سوال کردند،پس نترس و اندوهگین نشو و در جواب آنان بگو: خداوند، پروردگار من و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، پیامبر من و اسلام، دین من و قرآن، کتاب من و کعبه، قبله من و امیر مومنان علی بن ابی طالب، امام من و حسن بن علی، امام من و حسین بن علی، امام من و زین العابدین، امام من و محمد باقر، امام من و جعفر صادق، امام من، و موسی کاظم، امام من و علی رضا، امام من و محمد جواد امام من و علی هادی، امام من و حسن عسکری، امام من و حجّت منتظَر، امام من میباشند، اینان - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان و سروران و رهبران و شفیعان من میباشند، در دنیا و آخرت به آنان دوستی میورزم و از دشمنان آنان دوری میجویم، سپس بدان ای فلان فرزند فلان. 3) بدرستی که خداوند متعال، بهترین پروردگار و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، بهترین پیامبر و امیر مومنان علی بن ابی طالب و فرزندان معصوم او یعنی دوازده امام، بهترین امامان هستند و آنچه را محمد صلی الله علیه وآله وسلم آورده است حقّ است و مرگ حقّ است و سوال منکر و نکیر در قبر حقّ است و برانگیخته شدن (برای روز قیامت)، حقّ است و رستاخیز، حقّ است و صراط، حقّ است و میزان (اعمال)، حقّ است و تطایر کتب، حقّ است و بهشت، حقّ است و جهنم، حقّ است و آن ساعت معهود (روز قیامت)، خواهد آمد و هیچ تردیدی در آن نیست و به تحقیق خداوند متعال کسانی را، که در قبرها هستند، بر خواهد انگیخت. 4) خداوند تو را بر قول ثابت، پایدار فرماید و به راه مستقیم هدایت فرماید و بین تو و امامان تو در جایگاهی از رحمتش، شناخت ایجاد فرماید. 5) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را با برهانی از خودت روبرو گردان، خداوندا (درخواست میکنیم)عفو تو را، عفو تو را. 6) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را از جانب خودت با رضوان روبرو کن و قبر او را از بخشایش خودت آرام فرما، رحمتی که بوسیله آن از مهربانی هر کس دیگری بی نیاز گردد.
- [آیت الله وحید خراسانی] نماز خواندن در حرم امامان علیهم السلام مستحب است بلکه از بعضی روایات استفاده می شود که نماز در حرم مطهر حضرت امیر المومنین علیه السلام و سیدالشهداء علیه السلام افضل از مسجد است
- [آیت الله سبحانی] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِیَ طالِق. یعنی از زنم فاطمه در مقابل مهر او جدا شدم پس او رهاست، و اگر دیگری را وکیل کند وکیل باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَةُ مُوَکِّلِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِیَ طالِق. و در هر دو صورت اگر به جای کلمه (علی مهرها) (لمهرها) بگوید، اشکال ندارد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَتِی فَاطِمَةَ عَلی مَا بَذَلَتْ مَهْرِها فَهِیَ طالِقَ ) مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل آنچه بذل کرده او، پس او رهاست. و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلِی فَاطِمَةَ عَلی مَا بَذَلَتْ فَهِیَ طالِق و در هر دو صورت اگر به جای کلمه (عَلی مَا بَذَلَتْ بمَا بَذَلَتْ) بگوید، اشکال ندارد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند؛ چنانچه مثلا اسم زن فاطمه باشد؛ باید بگوید بارات زوجتی فاطمه علی ما بذلت فهی طالق یعنی من و زنم فاطمه در مقابل بذل کرده او از هم جدا شدیم پس او رها است. و اگر دیگری را وکیل کند؛ وکیل باید بگوید: عن قبل موکلی بارات زوجته فاطمه علی ما بذلت فهی طالق و در هر دو صورت اگر به جای کلمه (علی ما بذلت) ، (بما بذلت) بگوید اشکال ندارد.
- [آیت الله بروجردی] اگر شوهر بخواهد صیغهی مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید:(بارَأْتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِی طالِقٌ)؛ یعنی مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او پس او رهاست و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید:(بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِی طالِقٌ) و در هر دو صورت اگر به جای کلمة (عَلی مَهْرِها) (بمَهْرها) بگوید اشکال ندارد.