احسان یکی از بزرگ ترین مقامات انسانی است. هنگامی که خداوند از مقامات احسان کنندگان و نیکوکاران یاد می کند و ویژگی های آنان را برمی شمارد، وسعت وجودی، ادراک شهودی و مکارم و محاسن اخلاقی آنان مشخص می شود. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های وحیانی که پیشوایان دین در بیان این مقامات بزرگ انسانی بیان کرده اند، بر آن است تا نگرش امام حسن مجتبی(ع) را درباره این مقام ارائه دهد. نیکوکاران، محبوب خداوند شاید واژه ای مقدس تر و زیباتر و جذاب تر از محبوب نباشد. کسی که شایسته این واژه می شود می بایست در چنان جایگاهی باشد که دوستدار، مهمترین رابطه و علقه عاطفی میان دو کس را در این عبارت بیان می کند. در این میان اگر کسی محبوب خداوند باشد در اوج مقامات انسانی قرار گرفته است؛ چرا که خداوند او را محبوب خود دانسته و هیچ مقامی برتر از این مقام نیست. خداوند بارها از مردم می خواهد تا با بهره گیری از دستورالعمل هایی خاص، خود را به خدا نزدیک ساخته و رابطه حبی را میان خود و خدا برقرار کنند. جالب اینکه خداوند همواره خود دوستدار ایجاد این رابطه دوستی میان خود با مردم بوده و در این راه پیشگام است. از این رو در آیه 45 سوره مائده نخست از دوست داشتن خود نسبت به دیگران خبر می دهد و سپس از دوستی دیگران با خود، ما را آگاه می سازد. این بدان معناست که خداوند خود پیشگام در ایجاد رابطه دوستی میان خود و مردمان است و حتی راهکارهایی را برای ایجاد این دوستی بیان می کند. از جمله در آیه31 سوره آل عمران می فرماید که اگر خواهان آن هستید که محبوب خداوند شوید، از پیامبر(ص) اطاعت کنید؛ چرا که اطاعت از پیامبر خدا(ص) به معنای اطاعت از خداست. (آل عمران، آیه32) از این آیات همچنین این معنا به دست می آید که رابطه دوستی میان دو کس، یک رابطه آگاهانه همراه با اطاعت و پیروی است؛ به این معنا که موجودی خردمند، از روی علم و آگاهی می کوشد تا با دیگران یک رابطه عاطفی دوستی ایجاد کند و برای تحقق این رابطه از ابزار اطاعت استفاده می کند. به سخن دیگر، اطاعت، سببی مهم در ایجاد محبت است یا اینکه اصولا محبت، اطاعت را به دنبال دارد. پس کسی که مدعی محبت است همواره از محبوب خویش اطاعت می کند. از این رو رابطه ولایی که میان مؤمنان و نیز میان رهبری و مؤمنان وجود دارد، یک رابطه مبتنی بر اطاعت است و کسی که مدعی محبت است ولی از محبوب خود اطاعت نمی کند، تنها در همان مقام ادعاست و گامی به سوی محبت واقعی بر نداشته است. پس کسانی که خود را اهل محبت نسبت به اهل بیت(ع) دانسته و به حکم آیات قرآنی و فرمان پیامبر(ص) ولایت اهل بیت(ع) را پذیرفته و آن را به محبت معنا کرده اند، اگر از ایشان اطاعت نکنند در ادعای محبت خود صداقت ندارند؛ زیرا نشانه محبت واقعی، اطاعت از محبوب است. به هر حال، رابطه میان محب و محبوب، یک رابطه همراه با اطاعت است. اینگونه است که محبان الهی، مطیعان واقعی هستند و هرگز کوچک ترین خطا و تخلفی از فرمان های الهی از ایشان سر نمی زند و با تمام جان و توان خویش بر آن هستند تا رضایت و خشنودی محبوب خویش را به دست آورند. در این صورت است که میان محب و محبوب، رضایت و خشنودی از یکدیگر موج می زند. (مائده، آیه119؛ توبه، آیه100؛ فجر، آیات 27 تا 30) هر مؤمنی دوست دارد بداند که آیا محبوب خداوند است یا نه؟ برای دانستن این معنا می بایست به نشانه های آن مراجعه کند که از آن جمله احسان است؛ چرا که اهل احسان محبوب خداوند هستند و خداوند ایشان را دوست می دارد. خداوند بارها در آیات قرآنی از اهل احسان به عنوان محبوب خود یاد کرده است. (بقره، آیه 195؛ آل عمران، آیات 134 و 148؛ مائده، آیات 13 و 93) پس اهل احسان کسانی اند که محبوب خداوند هستند و خداوند ایشان را دوست می دارد و به این دوستی افتخار کرده و آن را بارها اعلان می کند. از ایشان خشنود بوده و برای ایشان همه چیز از جمله عاقبت نیک و فرجام نیکو (لقمان، آیه 22)، سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت(آل عمران، آیه148؛ نحل، آیه 30؛ زمر، آیه 10) و رستگاری را فراهم می آورد. (لقمان، آیات 3 و 5) راه احسان، راه رهایی از مشکلات (توبه، آیه 91) و راه مطمئن (لقمان، آیه 22) برای جلب محبت و رحمت (اعراف، آیه 56) و رضایت و خشنودی الهی است. لذا در آرامش کامل اخروی قرار خواهند گرفت. (بقره، آیه 112) امام حسن(ع) و مقام احسان اهل احسان، در فکر و عمل و اندیشه و کردار، از هرگونه پلیدی دور هستند. ایمان واقعی و حقیقی را می توان در فکر و عمل ایشان یافت (صافات، آیات 80 و 81 و 110 و 111 و 121 و 122) آنان اهل نماز هستند و نسبت به محرومان و نیازمندان عنایت خاص دارند و برای آنها حقی از هر درآمد خویش کنار می گذارند و به محتاج و سائل و محروم می دهند. (ذاریات، آیات 16 تا 19) در آیات قرآنی برای آنان صفات بسیار نیک و خوبی بیان شده که از آن جمله می توان به صفاتی چون تقوا و تهجد شبانه و انفاق و کمک به محرومان، تواضع و فروتنی، خیرخواهی و دعا، جهاد و صبر و صلح اشاره کرد. در آیات قرآنی اهل احسان به اهل معروف نیز معرفی شده اند. اینان همه کارهای نیک و پسندیده را انجام می دهند و در آن پیشگام هستند. امام حسن مجتبی(ع) نیز با اشاره به اهل احسان، صفاتی را برای آنان بیان می کند و می فرماید که اهل احسان هرگز در انجام کار خیر و نیک کوتاهی و تاخیری نمی اندازند: المعروف مالم یتقدمه مطل و لم یتبعه من؛ احسان آن است که تأخیری در پیش و منتی در پس نداشته باشد.(بحارالانوار، ج 78، ص 115) از نظر امام(ع) احسان، نشانه اسلام است و کسی که اهل احسان نیست مسلمان نیست. این احسان نسبت به برخی از افراد به شکل واجب است چنانکه احسان به والدین همانند بندگی خداوند از نشانه های اسلام شخص است و کسی که به والدین خویش احسان نمی کند از دایره مسلمانی بیرون است. (بقره، آیه 83؛ نساء، آیه 63) از جمله کسانی که باید نسبت به آنان احسان روا داشت و احسان به آنان از شروط مسلمانی است، احسان به همسایگان است. امام(ع) می فرماید: أحسن جوار من جاورک تکن مسلما؛ با همسایه ات به نیکی همسایگی کن تا مسلمان باشی. (بحار الأنوار، ج 78، ص 112) آن حضرت در جایی دیگر می فرماید: یا ابن آدم! عف عن محارم الله تکن عابدا، و ارض بما قسم الله سبحانه لک تکن غنیا، و أحسن جوار من جاورک تکن مسلما، و صاحب الناس بمثل ما تحب ان یصاحبوک به تکن عدلا؛ ای فرزند آدم! نسبت به محرمات الهی عفیف و پاکدامن باش تا عابد و بنده خدا باشی. راضی باش بر آنچه که خداوند سبحان برایت تقسیم و مقدر نموده تا همیشه غنی و بی نیاز باشی. نسبت به همسایگان، دوستان و همنشینان خود نیکی و احسان نما تا مسلمان محسوب شوی. با افراد (مختلف) آنچنان برخورد کن که انتظار داری دیگران همانگونه با تو برخورد نمایند. (نزهه الناظر و تنبیه الخاطر: ص 97، حدیث 33) از نظر امام حسن مجتبی(ع) بهترین نیکی و احسان به دیگری، داشتن حسن خلق و خوشخویی است. انسان اگر هیچ بهره ای از دیگری نمی تواند ببرد دست کم باید بهره ای از حسن خلق او ببرد: امام حسن(ع) فرمودند: ان أحسن الحسن الخلق الحسن؛ زیباترین زیبایی ها، داشتن اخلاق زیبا و نیکوست. (الخصال، ص 92) بسیاری از مردم در گرو خوشخویی خود هستند. انسان خوشخو و راستگو در دل همه جا دارد و حتی شریک مال و جان مردم است؛ زیرا مردم از مال و جان خویش برای او مایه می گذارند. پیامبر(ص) که دارای خلق عظیم الهی بود (قلم، آیه 4) انسان خوش خلقی بود و همواره تبسم و لبخند بر لبان ایشان بود و با خوشخویی خود قلب مردم را در تسخیر خود گرفته بود؛ زیرا جذب قلوب به گونه ای که مردم از جان و مال خویش برای او بزنند، تنها با خوش خویی امکان پذیر است. این گونه است که مردمان پروانه وار در گرد وجود پیامبر(ص) می گشتند و با ایشان انس و الفت دیگری داشتند. (انفال، آیه36) احسان، سخت تر از عدالت انسان باید همواره خدا را در نظر داشته باشد و برای تقرب و محبوبیت در نزد خداوند از هیچ گونه احسانی کوتاهی نکند و همواره احسان را بر هر کاری مقدم دارد. احسان کردن، از عدالت ورزیدن سخت تر است؛ زیرا عدالت آن است که انسان آنچه برعهده اوست بدهد و آنچه سهم اوست بگیرد ولی احسان این است که بیش از آنچه وظیفه اوست انجام دهد و کمتر از آنچه حق اوست بگیرد. (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ذیل واژه حسن) اما دنیا ما را گرفتار غفلت می کند و اجازه نمی دهد تا از این فرصت کوتاه عمر برای خودسازی و احسان بهره گیریم و اهل احسان شویم. زمانی که پرده ها کنار می رود تازه متوجه می شویم که چه فرصت تکرار نشدنی را از دست داده و حتی اگر خواهش و تمنا کنیم تا ما را برای کارهای نیک بازگردانند دیگر دیر شده است؛ (مؤمنون، آیه 100) چرا که خداوند هر روز صبح ما را به دنیا باز می گرداند تا خودمان را اصلاح کنیم ولی دوباره دچار غفلت می شویم؛ زیرا هر خوابی مرگی است که دچار آن می شویم و خداوند به فضل و کرم خویش ما را از مرگ به زندگی باز می گرداند تا حجت را بر ما تمام کند و مدام نگوییم که خداوندا ما را بازگردان تا کار نیک انجام دهیم. (زمر، آیه 24) در روایت است که در روز عید فطری امام حسن مجتبی(ع) به جمعی که مشغول بازی و خنده بودند برخورد کردند، بالای سر آنان ایستادند و فرمودند: خداوند ماه رمضان را میدان مسابقه و بهره برداری برای مخلوق خویش قرارداده که با اطاعت و بندگی از یکدیگر سبقت گیرند و خشنودی خدای را به دست آورند، گروهی سبقت جستند و مسابقه را بردند و گروهی دیگر عقب ماندند و متضرر شدند. تعجب از آنانی است که در روز پاداش گرفتن نیکوکاران و زیان دیدن بی هدفان، به خنده و لهو و لعب پرداخته اند. به خدا قسم اگر حجابها برکنار شود، خواهید دید نیک رفتار به نیکی خویش مشغول است و بدکردار به رفتار بدش گرفتار؛ یعنی قیامت را به چشم خویش می بیند و نتایج رمضان را مشاهده می کند. سپس آنها را به حال خویش واگذاشت و رفت. (تحف العقول، ص 236) احسان امام حسن(ع) به مومنان یکی از مهمترین جلوه های احسان، ایثارگری و عفو و گذشت است. اهل احسان برای رضا و خشنودی خدا، از خود می گذرند و به دیگران حتی دشمنان حربی اش می بخشند، چنانکه اهل بیت(ع) افطاری خویش رابه اسیر جنگی می دهند و با ایثار خود از سوی خداوند ستوده می شوند و خداوند برای عبرت دیگران و الگوبرداری از این انسان های کامل، سوره انسان را فرو می فرستد تا دیگران ایشان را بشناسند و رفتارشان را الگوی نیک رفتاری خود قرار دهند. امام حسن(ع) بی گمان همان گونه که قرآن او را به عنوان پیشوای برتر اهل اسلام ستوده است و پیامبر(ص) او را حسن و نیکو خصال دانسته و به این صفت احسان مدح نموده، در همه کارهایش اهل احسان بوده است. این سرور جوانان اهل بهشت، قیام و قعودش از روی احسان به خلق بود، لذا وقتی به جنگ علیه کفر و نفاق تا پای جان می رود به گونه ای که حتی از سوی دوستان و نزدیکان به جانش سوءقصد می شود و یارانی بی وفا او را تنها می گذارند، ولی او برای رضای الهی می جنگد و آن گاه که می بیند دوستان و محبان واقعی اش در معرض خطر هستند، خطرهای بزرگ را به جان می خرد و صلح می کند و از خود مایه می گذارد و احسان و ایثار می کند. امام(ع) در تحلیلی از وضعیت خود و دوستان و دشمنان تشنه به خونش، سخنی دارد که بیانگر میزان محبوبیت او در نزد خداست؛ زیرا برخی از مال می گذرند، برخی از جان می گذرند و کشته و شهید می شوند و عمری را در خوشبختی در بهشت خدا سرمی کنند، اما امام از عرض و آبروی خود گذشت تا عزت را برای دوستان و محبان واقعی اش به ارمغان آورد. او پس از صلح، سالیان سال تعریض و تهمت و دشنام مردمان را تحمل کرد و صبر پیشه نمود. امام(ع) پس از این که متهم به خوارکننده مومنان معرفی می شود؛ داستان خود را با داستان خضر(ع) همانند می کند که حضرت موسی(ع) نیز با آن مقام بزرگ و اولوالعزم بودن در رسالت، حکمت رفتار خضر(ع) را درک نکرد و از عهده حکمت رفتار الهی او برنیامد. این گونه است که موسی(ع) بر خضر(ع) طعنه می زند و او را به کاری خلاف شرع و مخالف فرمان الهی متهم می کند و آن فرستاده الهی را سرزنش می کند؛ در حالی که حکمتی که در رفتار خضر(ع) بود بر موسی(ع) پوشیده بود و نمی دانست که آن حضرت(ع) مامور خداوند است تا این گونه عمل کند. امام حسن مجتبی (ع) می فرماید: من نه خوارکننده مؤمنان، بلکه عزت بخش آنانم. وقتی دیدم شما در برابر دشمن قدرتی ندارید، کار را به او واگذاشتم تا من و شما در میان آنان باشیم. همچنان که آن فرزانه(خضر) کشتی را سوراخ کرد تا برای صاحبانش باقی بماند و این چنین است حکایت من و شما تا در میان آنها باقی بمانیم. (میزان الحکمه، حدیث 1051) امام حسن مجتبی(ع) با احسان از خود، خواست تا مومنان واقعی را از نابودی نجات دهد و گروه کوچک مومنان را در میان کافران و منافقان حفظ کند. این عمل ایشان هرچند که برای بسیاری از اطرافیان و دوستان سخت آمد و حتی آن حضرت را به القاب زشت سرزنش کردند، ولی حسن احسان ایشان این بود که از خود گذشت تا ایمان و اهل ایمان باقی بماند. این بزرگ ترین ایثارگری و احسانی است که آن حضرت(ع) برای خشنودی محبوب خود خداوند و اطاعت از فرمانش انجام داد. آن حضرت (ع) خلافت و ولایت بر مسلمان را به ادله بسیار، حق خویش می داند؛ هم از آن جهت که منصوب از سوی خداوند و رسول (ص) است و هم از آن جهت که مسلمانان او رابه خلافت برگزیده بودند؛ ولی معاویه این حق را با جنگ، از آن خود کرد و اگر بتوان با غصب و جنگ حقی را ستاند و صاحب حق شد دیگر سنگی روی سنگی بند نمی شود و هرکسی خانه و زن و مال دیگری را غصب می کند و به سبب همان قدرت شمشیر و نفوذ و مانند آن صاحب حق می شود. امام حسن(ع) از یک سو از حق مغصوب خویش می گوید که به معنای نفی حقانیت خلاقت معاویه است و از سوی دیگر علت صلح را حفظ خون یاران و مسلمانان می داند که خشم معاویه و نفاق او بر زمین می ریزاند. امام حسن(ع) فرمودند: ان معاویه نازعنی حقا هو لی فترکته لصلاح الامه و حقن دمائهم؛ معاویه در حقی که از آن من بود با من ستیز کرد و من برای صلاح امت و جلوگیری از ریختن خونشان آن را واگذاردم. (بحارالانوار، ج 44، ص 03) اینها نمونه هایی از مقام احسان در کلام و سنت و سیره امام حسن مجتبی(ع) است که در این جا بیان شد. از همین جا می توان ارزش احسان را دریافت و کاری کرد که از فرصت کوتاه عمر برای محبوب شدن در نزد خداوند سود برد و رضایت و خشنودی خداوند را به دست آورد. باشد که این گونه باشیم و از پیشوایان الهی خویش درس زندگی بگیریم و همانند آنها شویم هرچند که بس دشوار وحتی ناشدنی می نماید. علی جواهردهی
احسان یکی از بزرگ ترین مقامات انسانی است. هنگامی که خداوند از مقامات احسان کنندگان و نیکوکاران یاد می کند و ویژگی های آنان را برمی شمارد، وسعت وجودی، ادراک شهودی و مکارم و محاسن اخلاقی آنان مشخص می شود. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های وحیانی که پیشوایان دین در بیان این مقامات بزرگ انسانی بیان کرده اند، بر آن است تا نگرش امام حسن مجتبی(ع) را درباره این مقام ارائه دهد.
نیکوکاران، محبوب خداوند
شاید واژه ای مقدس تر و زیباتر و جذاب تر از محبوب نباشد. کسی که شایسته این واژه می شود می بایست در چنان جایگاهی باشد که دوستدار، مهمترین رابطه و علقه عاطفی میان دو کس را در این عبارت بیان می کند. در این میان اگر کسی محبوب خداوند باشد در اوج مقامات انسانی قرار گرفته است؛ چرا که خداوند او را محبوب خود دانسته و هیچ مقامی برتر از این مقام نیست.
خداوند بارها از مردم می خواهد تا با بهره گیری از دستورالعمل هایی خاص، خود را به خدا نزدیک ساخته و رابطه حبی را میان خود و خدا برقرار کنند. جالب اینکه خداوند همواره خود دوستدار ایجاد این رابطه دوستی میان خود با مردم بوده و در این راه پیشگام است. از این رو در آیه 45 سوره مائده نخست از دوست داشتن خود نسبت به دیگران خبر می دهد و سپس از دوستی دیگران با خود، ما را آگاه می سازد. این بدان معناست که خداوند خود پیشگام در ایجاد رابطه دوستی میان خود و مردمان است و حتی راهکارهایی را برای ایجاد این دوستی بیان می کند. از جمله در آیه31 سوره آل عمران می فرماید که اگر خواهان آن هستید که محبوب خداوند شوید، از پیامبر(ص) اطاعت کنید؛ چرا که اطاعت از پیامبر خدا(ص) به معنای اطاعت از خداست. (آل عمران، آیه32)
از این آیات همچنین این معنا به دست می آید که رابطه دوستی میان دو کس، یک رابطه آگاهانه همراه با اطاعت و پیروی است؛ به این معنا که موجودی خردمند، از روی علم و آگاهی می کوشد تا با دیگران یک رابطه عاطفی دوستی ایجاد کند و برای تحقق این رابطه از ابزار اطاعت استفاده می کند. به سخن دیگر، اطاعت، سببی مهم در ایجاد محبت است یا اینکه اصولا محبت، اطاعت را به دنبال دارد. پس کسی که مدعی محبت است همواره از محبوب خویش اطاعت می کند. از این رو رابطه ولایی که میان مؤمنان و نیز میان رهبری و مؤمنان وجود دارد، یک رابطه مبتنی بر اطاعت است و کسی که مدعی محبت است ولی از محبوب خود اطاعت نمی کند، تنها در همان مقام ادعاست و گامی به سوی محبت واقعی بر نداشته است. پس کسانی که خود را اهل محبت نسبت به اهل بیت(ع) دانسته و به حکم آیات قرآنی و فرمان پیامبر(ص) ولایت اهل بیت(ع) را پذیرفته و آن را به محبت معنا کرده اند، اگر از ایشان اطاعت نکنند در ادعای محبت خود صداقت ندارند؛ زیرا نشانه محبت واقعی، اطاعت از محبوب است.
به هر حال، رابطه میان محب و محبوب، یک رابطه همراه با اطاعت است. اینگونه است که محبان الهی، مطیعان واقعی هستند و هرگز کوچک ترین خطا و تخلفی از فرمان های الهی از ایشان سر نمی زند و با تمام جان و توان خویش بر آن هستند تا رضایت و خشنودی محبوب خویش را به دست آورند. در این صورت است که میان محب و محبوب، رضایت و خشنودی از یکدیگر موج می زند. (مائده، آیه119؛ توبه، آیه100؛ فجر، آیات 27 تا 30)
هر مؤمنی دوست دارد بداند که آیا محبوب خداوند است یا نه؟ برای دانستن این معنا می بایست به نشانه های آن مراجعه کند که از آن جمله احسان است؛ چرا که اهل احسان محبوب خداوند هستند و خداوند ایشان را دوست می دارد. خداوند بارها در آیات قرآنی از اهل احسان به عنوان محبوب خود یاد کرده است. (بقره، آیه 195؛ آل عمران، آیات 134 و 148؛ مائده، آیات 13 و 93)
پس اهل احسان کسانی اند که محبوب خداوند هستند و خداوند ایشان را دوست می دارد و به این دوستی افتخار کرده و آن را بارها اعلان می کند. از ایشان خشنود بوده و برای ایشان همه چیز از جمله عاقبت نیک و فرجام نیکو (لقمان، آیه 22)، سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت(آل عمران، آیه148؛ نحل، آیه 30؛ زمر، آیه 10) و رستگاری را فراهم می آورد. (لقمان، آیات 3 و 5)
راه احسان، راه رهایی از مشکلات (توبه، آیه 91) و راه مطمئن (لقمان، آیه 22) برای جلب محبت و رحمت (اعراف، آیه 56) و رضایت و خشنودی الهی است. لذا در آرامش کامل اخروی قرار خواهند گرفت. (بقره، آیه 112)
امام حسن(ع) و مقام احسان
اهل احسان، در فکر و عمل و اندیشه و کردار، از هرگونه پلیدی دور هستند. ایمان واقعی و حقیقی را می توان در فکر و عمل ایشان یافت (صافات، آیات 80 و 81 و 110 و 111 و 121 و 122) آنان اهل نماز هستند و نسبت به محرومان و نیازمندان عنایت خاص دارند و برای آنها حقی از هر درآمد خویش کنار می گذارند و به محتاج و سائل و محروم می دهند. (ذاریات، آیات 16 تا 19)
در آیات قرآنی برای آنان صفات بسیار نیک و خوبی بیان شده که از آن جمله می توان به صفاتی چون تقوا و تهجد شبانه و انفاق و کمک به محرومان، تواضع و فروتنی، خیرخواهی و دعا، جهاد و صبر و صلح اشاره کرد.
در آیات قرآنی اهل احسان به اهل معروف نیز معرفی شده اند. اینان همه کارهای نیک و پسندیده را انجام می دهند و در آن پیشگام هستند. امام حسن مجتبی(ع) نیز با اشاره به اهل احسان، صفاتی را برای آنان بیان می کند و می فرماید که اهل احسان هرگز در انجام کار خیر و نیک کوتاهی و تاخیری نمی اندازند: المعروف مالم یتقدمه مطل و لم یتبعه من؛ احسان آن است که تأخیری در پیش و منتی در پس نداشته باشد.(بحارالانوار، ج 78، ص 115)
از نظر امام(ع) احسان، نشانه اسلام است و کسی که اهل احسان نیست مسلمان نیست. این احسان نسبت به برخی از افراد به شکل واجب است چنانکه احسان به والدین همانند بندگی خداوند از نشانه های اسلام شخص است و کسی که به والدین خویش احسان نمی کند از دایره مسلمانی بیرون است. (بقره، آیه 83؛ نساء، آیه 63)
از جمله کسانی که باید نسبت به آنان احسان روا داشت و احسان به آنان از شروط مسلمانی است، احسان به همسایگان است. امام(ع) می فرماید: أحسن جوار من جاورک تکن مسلما؛ با همسایه ات به نیکی همسایگی کن تا مسلمان باشی. (بحار الأنوار، ج 78، ص 112)
آن حضرت در جایی دیگر می فرماید: یا ابن آدم! عف عن محارم الله تکن عابدا، و ارض بما قسم الله سبحانه لک تکن غنیا، و أحسن جوار من جاورک تکن مسلما، و صاحب الناس بمثل ما تحب ان یصاحبوک به تکن عدلا؛ ای فرزند آدم! نسبت به محرمات الهی عفیف و پاکدامن باش تا عابد و بنده خدا باشی. راضی باش بر آنچه که خداوند سبحان برایت تقسیم و مقدر نموده تا همیشه غنی و بی نیاز باشی. نسبت به همسایگان، دوستان و همنشینان خود نیکی و احسان نما تا مسلمان محسوب شوی. با افراد (مختلف) آنچنان برخورد کن که انتظار داری دیگران همانگونه با تو برخورد نمایند. (نزهه الناظر و تنبیه الخاطر: ص 97، حدیث 33)
از نظر امام حسن مجتبی(ع) بهترین نیکی و احسان به دیگری، داشتن حسن خلق و خوشخویی است. انسان اگر هیچ بهره ای از دیگری نمی تواند ببرد دست کم باید بهره ای از حسن خلق او ببرد: امام حسن(ع) فرمودند: ان أحسن الحسن الخلق الحسن؛ زیباترین زیبایی ها، داشتن اخلاق زیبا و نیکوست. (الخصال، ص 92)
بسیاری از مردم در گرو خوشخویی خود هستند. انسان خوشخو و راستگو در دل همه جا دارد و حتی شریک مال و جان مردم است؛ زیرا مردم از مال و جان خویش برای او مایه می گذارند. پیامبر(ص) که دارای خلق عظیم الهی بود (قلم، آیه 4) انسان خوش خلقی بود و همواره تبسم و لبخند بر لبان ایشان بود و با خوشخویی خود قلب مردم را در تسخیر خود گرفته بود؛ زیرا جذب قلوب به گونه ای که مردم از جان و مال خویش برای او بزنند، تنها با خوش خویی امکان پذیر است. این گونه است که مردمان پروانه وار در گرد وجود پیامبر(ص) می گشتند و با ایشان انس و الفت دیگری داشتند. (انفال، آیه36)
احسان، سخت تر از عدالت
انسان باید همواره خدا را در نظر داشته باشد و برای تقرب و محبوبیت در نزد خداوند از هیچ گونه احسانی کوتاهی نکند و همواره احسان را بر هر کاری مقدم دارد. احسان کردن، از عدالت ورزیدن سخت تر است؛ زیرا عدالت آن است که انسان آنچه برعهده اوست بدهد و آنچه سهم اوست بگیرد ولی احسان این است که بیش از آنچه وظیفه اوست انجام دهد و کمتر از آنچه حق اوست بگیرد. (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ذیل واژه حسن)
اما دنیا ما را گرفتار غفلت می کند و اجازه نمی دهد تا از این فرصت کوتاه عمر برای خودسازی و احسان بهره گیریم و اهل احسان شویم. زمانی که پرده ها کنار می رود تازه متوجه می شویم که چه فرصت تکرار نشدنی را از دست داده و حتی اگر خواهش و تمنا کنیم تا ما را برای کارهای نیک بازگردانند دیگر دیر شده است؛ (مؤمنون، آیه 100) چرا که خداوند هر روز صبح ما را به دنیا باز می گرداند تا خودمان را اصلاح کنیم ولی دوباره دچار غفلت می شویم؛ زیرا هر خوابی مرگی است که دچار آن می شویم و خداوند به فضل و کرم خویش ما را از مرگ به زندگی باز می گرداند تا حجت را بر ما تمام کند و مدام نگوییم که خداوندا ما را بازگردان تا کار نیک انجام دهیم. (زمر، آیه 24)
در روایت است که در روز عید فطری امام حسن مجتبی(ع) به جمعی که مشغول بازی و خنده بودند برخورد کردند، بالای سر آنان ایستادند و فرمودند: خداوند ماه رمضان را میدان مسابقه و بهره برداری برای مخلوق خویش قرارداده که با اطاعت و بندگی از یکدیگر سبقت گیرند و خشنودی خدای را به دست آورند، گروهی سبقت جستند و مسابقه را بردند و گروهی دیگر عقب ماندند و متضرر شدند. تعجب از آنانی است که در روز پاداش گرفتن نیکوکاران و زیان دیدن بی هدفان، به خنده و لهو و لعب پرداخته اند. به خدا قسم اگر حجابها برکنار شود، خواهید دید نیک رفتار به نیکی خویش مشغول است و بدکردار به رفتار بدش گرفتار؛ یعنی قیامت را به چشم خویش می بیند و نتایج رمضان را مشاهده می کند. سپس آنها را به حال خویش واگذاشت و رفت. (تحف العقول، ص 236)
احسان امام حسن(ع) به مومنان
یکی از مهمترین جلوه های احسان، ایثارگری و عفو و گذشت است. اهل احسان برای رضا و خشنودی خدا، از خود می گذرند و به دیگران حتی دشمنان حربی اش می بخشند، چنانکه اهل بیت(ع) افطاری خویش رابه اسیر جنگی می دهند و با ایثار خود از سوی خداوند ستوده می شوند و خداوند برای عبرت دیگران و الگوبرداری از این انسان های کامل، سوره انسان را فرو می فرستد تا دیگران ایشان را بشناسند و رفتارشان را الگوی نیک رفتاری خود قرار دهند.
امام حسن(ع) بی گمان همان گونه که قرآن او را به عنوان پیشوای برتر اهل اسلام ستوده است و پیامبر(ص) او را حسن و نیکو خصال دانسته و به این صفت احسان مدح نموده، در همه کارهایش اهل احسان بوده است. این سرور جوانان اهل بهشت، قیام و قعودش از روی احسان به خلق بود، لذا وقتی به جنگ علیه کفر و نفاق تا پای جان می رود به گونه ای که حتی از سوی دوستان و نزدیکان به جانش سوءقصد می شود و یارانی بی وفا او را تنها می گذارند، ولی او برای رضای الهی می جنگد و آن گاه که می بیند دوستان و محبان واقعی اش در معرض خطر هستند، خطرهای بزرگ را به جان می خرد و صلح می کند و از خود مایه می گذارد و احسان و ایثار می کند.
امام(ع) در تحلیلی از وضعیت خود و دوستان و دشمنان تشنه به خونش، سخنی دارد که بیانگر میزان محبوبیت او در نزد خداست؛ زیرا برخی از مال می گذرند، برخی از جان می گذرند و کشته و شهید می شوند و عمری را در خوشبختی در بهشت خدا سرمی کنند، اما امام از عرض و آبروی خود گذشت تا عزت را برای دوستان و محبان واقعی اش به ارمغان آورد. او پس از صلح، سالیان سال تعریض و تهمت و دشنام مردمان را تحمل کرد و صبر پیشه نمود. امام(ع) پس از این که متهم به خوارکننده مومنان معرفی می شود؛ داستان خود را با داستان خضر(ع) همانند می کند که حضرت موسی(ع) نیز با آن مقام بزرگ و اولوالعزم بودن در رسالت، حکمت رفتار خضر(ع) را درک نکرد و از عهده حکمت رفتار الهی او برنیامد. این گونه است که موسی(ع) بر خضر(ع) طعنه می زند و او را به کاری خلاف شرع و مخالف فرمان الهی متهم می کند و آن فرستاده الهی را سرزنش می کند؛ در حالی که حکمتی که در رفتار خضر(ع) بود بر موسی(ع) پوشیده بود و نمی دانست که آن حضرت(ع) مامور خداوند است تا این گونه عمل کند.
امام حسن مجتبی (ع) می فرماید: من نه خوارکننده مؤمنان، بلکه عزت بخش آنانم. وقتی دیدم شما در برابر دشمن قدرتی ندارید، کار را به او واگذاشتم تا من و شما در میان آنان باشیم. همچنان که آن فرزانه(خضر) کشتی را سوراخ کرد تا برای صاحبانش باقی بماند و این چنین است حکایت من و شما تا در میان آنها باقی بمانیم. (میزان الحکمه، حدیث 1051)
امام حسن مجتبی(ع) با احسان از خود، خواست تا مومنان واقعی را از نابودی نجات دهد و گروه کوچک مومنان را در میان کافران و منافقان حفظ کند. این عمل ایشان هرچند که برای بسیاری از اطرافیان و دوستان سخت آمد و حتی آن حضرت را به القاب زشت سرزنش کردند، ولی حسن احسان ایشان این بود که از خود گذشت تا ایمان و اهل ایمان باقی بماند. این بزرگ ترین ایثارگری و احسانی است که آن حضرت(ع) برای خشنودی محبوب خود خداوند و اطاعت از فرمانش انجام داد.
آن حضرت (ع) خلافت و ولایت بر مسلمان را به ادله بسیار، حق خویش می داند؛ هم از آن جهت که منصوب از سوی خداوند و رسول (ص) است و هم از آن جهت که مسلمانان او رابه خلافت برگزیده بودند؛ ولی معاویه این حق را با جنگ، از آن خود کرد و اگر بتوان با غصب و جنگ حقی را ستاند و صاحب حق شد دیگر سنگی روی سنگی بند نمی شود و هرکسی خانه و زن و مال دیگری را غصب می کند و به سبب همان قدرت شمشیر و نفوذ و مانند آن صاحب حق می شود.
امام حسن(ع) از یک سو از حق مغصوب خویش می گوید که به معنای نفی حقانیت خلاقت معاویه است و از سوی دیگر علت صلح را حفظ خون یاران و مسلمانان می داند که خشم معاویه و نفاق او بر زمین می ریزاند. امام حسن(ع) فرمودند: ان معاویه نازعنی حقا هو لی فترکته لصلاح الامه و حقن دمائهم؛ معاویه در حقی که از آن من بود با من ستیز کرد و من برای صلاح امت و جلوگیری از ریختن خونشان آن را واگذاردم. (بحارالانوار، ج 44، ص 03)
اینها نمونه هایی از مقام احسان در کلام و سنت و سیره امام حسن مجتبی(ع) است که در این جا بیان شد. از همین جا می توان ارزش احسان را دریافت و کاری کرد که از فرصت کوتاه عمر برای محبوب شدن در نزد خداوند سود برد و رضایت و خشنودی خداوند را به دست آورد. باشد که این گونه باشیم و از پیشوایان الهی خویش درس زندگی بگیریم و همانند آنها شویم هرچند که بس دشوار وحتی ناشدنی می نماید.
علی جواهردهی
- [سایر] در مورد زندگانی امام حسن(ع) به طور خلاصه توضیحاتی ذکر کنید؟
- [سایر] امام علی(ع) در نامه 31 نهج البلاغه به فرزندش امام حسن (ع) چه سفارشهایی میفرمایند؟
- [سایر] به چه علت به امام حسن(ع) کریم اهل بیت اطلاق میشود؟
- [سایر] چرا فرزندان امام حسن مجتبی (ع) مانند قاسم و عبد الله کوچک تر از فرزندان امام حسین (ع) مانند امام سجاد (ع) و علی اکبر هستند، با وجود آن که امام مجتبی بزرگ تر از امام حسین (ع) می باشند؟
- [سایر] آیا امام حسن(ع) همسران زیادی داشتند؟
- [سایر] اشاره ای به کرامات امام حسن مجتبی علیه السلام بفرمایید؟
- [سایر] امام حسن(ع) چند همسر داشته است؟
- [سایر] آیا امام حسن مجتبی(ع) (مِطلاق) بود؟
- [سایر] شرایط سیاسی اجتماعی امام حسن مجتبی (ع) را ذکر کنید؟
- [سایر] چرا امام حسن(ع) با جعده ازدواج کردند؟
- [آیت الله مظاهری] مکروه است که در گریه بر میّت صدا را خیلی بلند کنند. ______ 1) آیا تو بر پیمانی - که با آن ما را ترک کردی - وفاداری؟ پیمان بر شهادت به اینکه نیست خدایی غیر از خداوند متعال، او که یکتاست و شریکی برای او نیست و به اینکه محمد صلی الله علیه وآله وسلم بنده و رسول اوست و سید پیامبران و خاتم آنان است و به اینکه علی علیه السلام امیر مومنان و سید امامان و امامی است که خداوند متعال، فرمانبرداری از او را بر همه عالمیان واجب فرموده است و به اینکه حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و قائم آل محمد - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان مومنان و حجّتهای خداوند بر همه خلائق و امامان تو هستند، که پیشروان هدایت و نیکوکاری هستند. 2) هنگامی که دو فرشته نزدیک به خداوند (نکیر و منکر) که فرستادگان از جانب خدای متعالند، به سوی تو آمدند و از تو در مورد خدایت و پیامبرت و دینت و کتابت و قبلهات و امامانت سوال کردند،پس نترس و اندوهگین نشو و در جواب آنان بگو: خداوند، پروردگار من و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، پیامبر من و اسلام، دین من و قرآن، کتاب من و کعبه، قبله من و امیر مومنان علی بن ابی طالب، امام من و حسن بن علی، امام من و حسین بن علی، امام من و زین العابدین، امام من و محمد باقر، امام من و جعفر صادق، امام من، و موسی کاظم، امام من و علی رضا، امام من و محمد جواد امام من و علی هادی، امام من و حسن عسکری، امام من و حجّت منتظَر، امام من میباشند، اینان - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان و سروران و رهبران و شفیعان من میباشند، در دنیا و آخرت به آنان دوستی میورزم و از دشمنان آنان دوری میجویم، سپس بدان ای فلان فرزند فلان. 3) بدرستی که خداوند متعال، بهترین پروردگار و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، بهترین پیامبر و امیر مومنان علی بن ابی طالب و فرزندان معصوم او یعنی دوازده امام، بهترین امامان هستند و آنچه را محمد صلی الله علیه وآله وسلم آورده است حقّ است و مرگ حقّ است و سوال منکر و نکیر در قبر حقّ است و برانگیخته شدن (برای روز قیامت)، حقّ است و رستاخیز، حقّ است و صراط، حقّ است و میزان (اعمال)، حقّ است و تطایر کتب، حقّ است و بهشت، حقّ است و جهنم، حقّ است و آن ساعت معهود (روز قیامت)، خواهد آمد و هیچ تردیدی در آن نیست و به تحقیق خداوند متعال کسانی را، که در قبرها هستند، بر خواهد انگیخت. 4) خداوند تو را بر قول ثابت، پایدار فرماید و به راه مستقیم هدایت فرماید و بین تو و امامان تو در جایگاهی از رحمتش، شناخت ایجاد فرماید. 5) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را با برهانی از خودت روبرو گردان، خداوندا (درخواست میکنیم)عفو تو را، عفو تو را. 6) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را از جانب خودت با رضوان روبرو کن و قبر او را از بخشایش خودت آرام فرما، رحمتی که بوسیله آن از مهربانی هر کس دیگری بی نیاز گردد.
- [آیت الله جوادی آملی] ) .االله اکبر) یعنی خدای سبحان بزرگتر از آن است که وصف شود. (أشهد أن لا إله الاّ االله ), یعنی شهادت می دهم که غیر خدای یکتا و یگانه خدای دیگری نیست . (أشهد أنّ محمداً رسول االله ); یعنی شهادت میدهم که حضرت محمدبن عبداالله(ص) پیامبر و فرستاده خداست . (أشهد أنّ علیاً امیرالمؤمنین و ولیّ االله)؛ یعنی شهادت میدهم که حضرت علی(ع)امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . (حیّ علی الصلاة )؛ یعنی بشتاب برای اقامه نماز، (حیّ علی الفلاح)؛ یعنی بشتاب برای رستگاری، (حیّ علی خیر العمل )؛ یعنی بشتاب برای بهترین کار که نماز است، (قد قامت الصلاة)؛ یعنی به تحقیق نماز برپا شد، (لا إله الاّ االله )؛ یعنی خدایی؛ جز خدای یکتا و یگانه, سزاوار پرستش نیست.
- [آیت الله اردبیلی] معاشرت و روابط بین مسلمانان باید بر اساس برادری و رعایت حقوق و حیثیّت و نوامیس یکدیگر تنظیم گردد؛ پس اموری از قبیل عدالت، احسان، صداقت، احترام، حسن ظن، فداکاری، ادای امانت، حفظ اسرار یکدیگر، اصلاح ذاتالبین، مشورت با یکدیگر و تعاون در اعمال خیر، در معاشرت با یکدیگر باید رعایت شوند، بخصوص اگر طرف معاشرت، پدر و مادر و بستگان، بزرگان دین و دانش، معلّمان و استادان، زنان و خردسالان و افراد محروم و مستضعف و سالخورده و یا مصیبتدیدگان باشند.
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان, هجده جمله است : (االله اکبر ) چهار مرتبه، (أشهد أن لا إله الاّ االله )، (أشهد أنّ محمداً رسول االله )، (حیّ علی الصلاة )، (حیّ علی الفلاح)، (حیّ علی خیر العمل )، (االله اکبر )، (لا إله الاّ االله )، هر کدام دو مرتبه، و اقامه , هفده جمله است : دو مرتبه (االله اکبر )، از اول اذان و یک مرتبه (لا إله الاّ االله ) از آخر آن , کم می شود و دو مرتبه (قد قامت الصلاة ) بعد از (حیّ علی خیر العمل) افزوده میشود.
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اذان هیجده جمله است: اَلله اکبرُ چهار مرتبه اَشهدُ اَنْ لا الهَ اِلاّاللهُ، اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله حیَّ عَلَی الصَّلوةِ حَیَّ عَلَی الفَلاحِ حَیَّ عَلی خیرِ العملِ، الله اکبرُ لااِلَه اِلاّالله هر یک دو مرتبه و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اوّل اذان و یک مرتبه لااِلهَ اِلاّالله از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خیرِ العَمَل باید دو مرتبه قَد قامَتِ الصَّلوةُ اضافه نمود.
- [آیت الله خوئی] اذان هیجده جمله است:" الله اکبر" چهار مرتبه،" اشهد ان لا اله الا الله، أشهد ان محمداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه" الله اکبر" از اوّل اذان، و یک مرتبه" لا اله الا الله" از آخر آن کم میشود، و بعداز گفتن" حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه" قد قامت الصلاه" اضافه نمود.
- [امام خمینی] اذان هیجده جمله است: "الله اکبر" چهار مرتبه، "اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله، حی علی الصلاه، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه"الله اکبر" از اول اذان، و یک مرتبه "لا اله الا الله" از آخر آن کم می شود، و بعداز گفتن "حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه "قد قامت الصلاه" اضاضه نمود.