عصر رضوی حضرت امام رضا - علیه السلام - پس از شهادت پدر بزرگوارش، در سال183 هجری در 35 سالگی، عهدهدار مقام مامتشد. دوره امامت ایشان بیستسال بود که ده سال نخست آن با خلافت (هارونالرشید)، پنجسال با خلافت (محمد امین) و پنجسال آخر با خلافت (عبدالله المامون) معاصر بود. با شهادت امام موسی کاظم(ع)، سیاست ضد علوی عباسیان با شکست مواجه شد. مردم بیش از پیش به اهل بیت عصمت(ع) گرایش پیدا کردند و این گرایش حتی در میان خانواده خلفا و درباریان نیز رسوخ کرد. چنانکه گویند: زبیده، همسر رشید و نوه منصور و بزرگترین زن عباسی، شیعه شد و چون هارون الرشید از آن آگاهی یافت، سوگند خورد که طلاقش دهد. روایتشده است که وقتی جسد مطهر امام کاظم(ع) را به جمع پاسبانان حکومت آوردند و با سخنان زشتخبر مرگ آن بزرگوار را اعلام کردند، سلیمان، پسر منصور دوانیقی، فرزندان و غلامانش را فرمان داد جلوی این کار را بگیرند. او، خود، با پای برهنه در پی جنازه حرکت کرد و قضیه را کتبا به اطلاع هارون الرشید رساند. هارون در پاسخ گفت: ای عمو، صله رحم کردی، خداوند به تو پاداش نیک دهد; به خدا سوگند، سندی بنشاهک این کار را به دستور ما انجام نداده است. همه این کارها به خاطر هراس از شورش علویان سامان یافت. چه اینکه سلیمان بن ابیجعفر نیز از برگزیدگان دولت عباسی بود. مؤید این سخن اظهارات هارون در پاسخ به یحیی بنخالد برمکی است. یحیی نخست در باره امام کاظم(ع) سعایت کرد و مقدمات شهادت آن حضرت را فراهم آورد; آنگاه در باره امام رضا(ع) به هارون گفت: پس از موسی بنجعفر پسرش جای او نشسته، ادعای امامت میکند. هارون، از عواقب قتل موسی بنجعفر(ع) بیم داشت، به یحیی گفت: آنچه با پدرش کردیم کافی نیست؟ میخواهی یکباره شمشیر بردارم و همه علویان را بکشم؟ امام رضا(ع) با استفاده از فرصتبدست آمده، آشکارا اظهار امامت کرده; در حالی که میدانیم امام صادق(ع)، پنج نفر را وصی خود خواند تا وصی برگزیده از گزند دشمنان در امان ماند. بدین ترتیب باید گفت که عباسیان طی 15 سال آغازین امامت امام رضا(ع) یا در هراس از علویان به سر میبردند و یا به منازعات داخلی بین دو برادر، امین و مامون، مشغول بودند. سرانجام، پنج روز پیش از پایان محرم سال 198 ق، امین از خلافتخلع و به قتل رسید. در این دوره حکومتهای مستقلی چون (ادارسه) و (اغالبه) پای گرفتند و قیام ابوالسرایا روی داد. در این قیام بیش از بیستهزار نفر شرکت داشتند و شهرهای زیادی به تصرف قیامکنندگان در آمد. در سال199 هجری، ابوالسرایا به دست نظامیان مامون کشته شد. نام برخی از والیان شهرهای تصرف شده چنین بود: والی کوفه; اسماعیل بنعلی بناسماعیل بنامام جفعرصادق(ع)والی یمن; ابراهیم بنموسی بنجعفر(ع)والی اهواز; زید بنموسی بنجعفر(ع) (زیدالنار)والی بصره; عباس بنمحمد بنعیسی بنمحمد بنعلی بنعبدالله بنجعفر بنابیطالبوالی مکه; حسن بنحسن افطسوالی واسط; جعفر بنمحمد بنزید بنعلیواسط; حسین بنابراهیم بنامام حسن(ع) ولایتعهدی امام رضا(ع) تزلزل شخصیت مامون و قیامها و حکومتهای مستقلی که در اندک مدتی جان گرفته بود، او را بر آن داشت تا به همان سیاست پیشین عباسیان، که با شعارهایی به نفع علویان حکومت عباسی را از آن خود ساختند، تمسک جوید و رژیم عباسی را با تدبیری زیرکانه از سقوط حتمی نجات بخشد. بیشتر حکومتهای به استقلال رسیده و عموم قیام کنندگان و رهبران آنها از خاندان پیامبر بودند. چنانکه در قیام ابوالسرایا دو تن از برادران امام رضا(ع) ولایتیمن و اهواز را به دست گرفته بودند. مامون، که پس از شهادت امام کاظم(ع) از امامت علی بنموسی الرضا(ع) آگاهی داشت، وی را ولیعهد خود ساخت تا آتش انقلابها و شورشهای شیعی را فرو نشاند. احمد شبلی میگوید: ... چه بسا انگیزه بیعت گرفتن مامون برای ولایتعهدی امام رضا(ع) آن بود که میخواستبه آمال اهل خراسان پاسخ بدهد; زیرا آنان به اولاد علی(ع) تمایل بیشتری داشتند. علامه جعفر مرتضی حسینی میگوید: در ارزیابی شورشهای ضد عباسی به این نکته پی میبریم که از سوی علویان خطری جدی آنان را تهدید میکرد; زیرا این شورشها در مناطق بسیار حساسی برمیخاست و رهبریشان نیز در دست افرادی بود که از استدلال قوی و شایستگی غیر قابل انکاری برخوردار بودند و بدان لحاظ هرگز با عباسیان قابل مقایسه نبودند. اینکه مردم رهبران این شورشها را تایید میکردند و دعوتشان را به سرعت پاسخ میگفتند، خود دلیلی بود بر میزان درک طبقات مختلف ملت از خلافت عباسیان و نیز شدت خشمشان که بر اثر استبداد، ظلم و رفتارشان با مردم و بویژه با علویان برانگیخته شده بود. در این میان، مامون بیش از هر کس دیگری میدانست که اگر امام رضا(ع) بخواهد از آن فرصت استفاده کند و به تحکیم موقعیت و نفوذ خویش بر ضد حکومت جاری بپردازد، چه فاجعهای در انتظارش است. با توجه به موقعیت پیش آمده، مامون باید دستبه کاری میزد تا از ورطه هلاکت رهایی یابد. فرو نشاندن شورشهای علویان، مشروعیتبخشیدنبه حکومت عباسی، از میان بردن محبوبیت علویان، جلب اعتماد و مهر اعراب، خشنود ساختن عباسیان، مستمر ساختن تایید ایرانیان، تقویتحسن اطمینان مردم به خلیفهای که برادر خود را کشته است و از میان بردن خطر قیام رضوی بخشی از حقایقی بود که مامون را در اندیشه نیرنگ فرو برد. او چنان اندیشید که برای خلافت امام رضا(ع) از مردم بیعتبگیرد، تا امام را خلیفه مسلمانان و امیر بنیهاشم، اعم از عباسیان و طالبیان، قرار دهد. حضرت امام رضا(ع) با پیشنهاد مامون مخالفت کرد. اصرار مامون و خودداری امام دو ماه به طول انجامید. سرانجام خلیفه به حضرت رضا(ع) چنین پیام داد: (... تو همیشه به گونه ناخوشایندی با من برخورد میکنی، در حالی که تو را از سطوت خود ایمنی بخشیدم. به خدا سوگند، اگر ولیعهدی را پذیرفتی که هیچ، و گر نه مجبورت خواهم کرد که آن را بپذیری، اگر باز همچنان امتناع بورزی، گردنت را خواهم زد). ناگفته پیداست که پیشنهاد خلافت هرگز جدی نبود، چگونه ممکن بود مامون، که برای به دست آوردن خلافتبرادرش را از میان برد و عباسیان را از خود رنجاند، آن را به امام(ع) واگذار کند؟ این برنامه، مقدمه مساله ولایتعهدی امام رضا(ع) بود; مسالهای که حضرت(ع) دلایل پذیرش آن را چنین بیان کرده است: 1. روزی (ابنعرفه) از امام پرسید: به چه انگیزهای وارد ماجرای ولعیهدی شدی؟ امام جواب داد: به همان انگیزهای که جدم علی(ع) را به ورود در شورا وادار کرد. 2. امام در پاسخ ریان، یکی از یارانش، فرمود: ... خدا میداند چقدر از این کار بدم میآمد. ولی چون مرا مجبور کردند که میان کشته شدن یا ولایتعهدی یکی را برگزینم ... در واقع این ضرورت بود که مرا به پذیرفتن آن کشانید و من تحت فشار بودم. در این روایت امام پذیرش ولایتعهدی را به پذیرش خزانهداری از سوی حضرت یوسف مانند میکند. مامون در برابر اعتراض عباسیان به مساله ولایتعهدی امام رضا(ع) چنین گفت: (این مرد کارهای خود را از ما پنهان کرده، مردم را به امامتخود میخواند. ما او را بدین جهت ولیعهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما بخواند و به ملک و خلافت ما اعتراف کند. در ضمن شیفتگانش بدانند که او چنانکه ادعا میکند نیست و این امر (خلافت) شایسته ماست نه او. همچنین ترسیدیم اگر او را به حال خود بگذاریم، در کار ما شکافی به وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامی علیه ما بکند که تاب مقاومتش را نداشته باشیم. اکنون که این شیوه را پیش گرفته، در کارش مرتکب خطا شدیم، و با بزرگ کردن او خود را در لبه پرتگاه قرار دادیم، نباید در کارش سهلانگاری کنیم. بدین جهتباید کمکم از شخصیت و عظمت او بکاهیم; باید او را پیش مردم به صورتی درآوریم که از نظر آنها شایستگی خلافت نداشته باشد. سپس در باره او چنان چارهاندیشی کنیم که از خطرات احتمالیاش جلوگیری کرده باشیم). هجرت امام رضا(ع) به ایران وقتی کار امین پایان یافت و حکومت مامون استقرار پذیرفت. مامون ضمن نامههای متعدد از امام رضا(ع) خواست تا همراه بزرگان علوی به خراسان بیاید و چون با مخالفت امام رو به رو شد، پیکی برای انتقال امام رضا(ع) روانه مدینه کرد. صدوق از محول سجستانی نقل میکند: زمانی که پیکی برای بردن امام رضا(ع) به خراسان وارد مدینه شد، من آنجا بودم. امام برای خداحافظی از رسول خدا(ص) به حرم آمد. او را دیدم که چندین بار از حرم بیرون آمده، دوباره به سوی آرامگاه رسول خدا(ص) بازگشت و با صدای بلند گریست. من به امام نزدیک شده، سلام کردم و علت این امر را جویا شدم. امام در جواب فرمود: (من از جوار جدم بیرون میروم و در غربت از دنیا خواهم رفت...) حسن بنعلی وشاء نقل میکند که، امام به من فرمود: وقتی خواستند مرا از مدینه بیرون ببرند، اعضای خانوادهام را جمع کردم و دستور دادم برایم چنان گریه کنند که صدایشان را بشنوم. سپس میان آنها دوازده هزار دینار تقسیم کردم و گفتم: من دیگر به سوی شما باز نخواهم گشت. مامون دستور داد امام رضا(ع) را از مسیر بصره، اهواز و فارس به مرو ببرند. چون بیم آن داشت اگر امام از راه کوفه، جبل و قم حرکت کند، مهرورزی شیعیان شهرهای فوق، حکومت مامون را به خطر اندازد. (تاریخ قم)، که از کهنترین کتب موجود جهان تشیع است، هجرت امام رضا(ع) را چنین نقل میکند: (... مامون رضا را از مرو به مدینه در صحبت رجاء بنالضحاک به راه بصره و فارس و اهواز [به طوس آورد]و از برای او در آخر سنه ماتین بیعتبه ولایت عهد بستند و امام علی بنموسی الرضا علیهما السلام را به طوس زهر داد و روز دوشنبه، شش روز از ماه صفر مانده، سنه ثلاث و ماتین مدفون آمد و عمر او چهل و نه سال و چند ماه بوده است، و مدت ولایت عهد دو سال و چهار ماه و قبر و تربت او به دیهیست از دیههای طوس که آنرا سناباد میخوانند، به نزدیک نوقان در سرای حمید بنعبدالحمید الطائی الطوسی در پهلوی رشید...). هجرت امام رضا(ع) یک مهاجرت سیاسی اجباری بود که در سال 200 هجری به دستور خلیفه وقت انجام شد. مسیر هجرت امام از مدینه به مرو چنین است: 1. مدینه2. مکه (برخی این شهر را مسیر هجرت نمیدانند). 3. نباج4. بصره5. اهواز6. اربق (اربک)7. ارجان (بهبهان)8. ابرکوه (ابرقوه)9. ده شیر (فراشاه)10. یزد11. قدمگاه خرانق (مشهدک)12. رباط پشتبادام13. نیشابور14. قدمگاه نیشابور15. ده سرخ16. طوس17. سرخس18. مرو در جریان هجرت حضرت رضا(ع) سه مساله عمده روی داد که به ترتیب عبارت است از: بیماری آن بزرگوار در اهواز، استقبال مردم در نیشابور و بیان حدیثسلسله الذهب و زندانی شدن در سرخس. با توجه به استقبال بینظیر مردم نیشابور از امام رضا(ع) و بیان حدیثسلسله الذهب از سوی آن حضرت، رژیم عباسی چنان شایع کرد که امام رضا(ع) ادعای الوهیت کرده، او را بدین اتهام در سرخس زندانی ساخت. اینکه امام(ع) چه مدت در زندان بود، معلوم نیست. ولی این واقعه نشان میدهد که پذیرش ولایتعهدی امری تحمیلی بود. با ورود امام به مرو، مامون برای انجام یافتن نقشهاش استقبال باشکوهی از وی به عمل آورد و پس از پذیرش ولایتعهدی از سوی امام، به نام آن جناب سکه زد. نویسنده : سید علیرضا سید کباری
عصر رضوی
حضرت امام رضا - علیه السلام - پس از شهادت پدر بزرگوارش، در سال183 هجری در 35 سالگی، عهدهدار مقام مامتشد. دوره امامت ایشان بیستسال بود که ده سال نخست آن با خلافت (هارونالرشید)، پنجسال با خلافت (محمد امین) و پنجسال آخر با خلافت (عبدالله المامون) معاصر بود.
با شهادت امام موسی کاظم(ع)، سیاست ضد علوی عباسیان با شکست مواجه شد. مردم بیش از پیش به اهل بیت عصمت(ع) گرایش پیدا کردند و این گرایش حتی در میان خانواده خلفا و درباریان نیز رسوخ کرد. چنانکه گویند: زبیده، همسر رشید و نوه منصور و بزرگترین زن عباسی، شیعه شد و چون هارون الرشید از آن آگاهی یافت، سوگند خورد که طلاقش دهد. روایتشده است که وقتی جسد مطهر امام کاظم(ع) را به جمع پاسبانان حکومت آوردند و با سخنان زشتخبر مرگ آن بزرگوار را اعلام کردند، سلیمان، پسر منصور دوانیقی، فرزندان و غلامانش را فرمان داد جلوی این کار را بگیرند. او، خود، با پای برهنه در پی جنازه حرکت کرد و قضیه را کتبا به اطلاع هارون الرشید رساند. هارون در پاسخ گفت: ای عمو، صله رحم کردی، خداوند به تو پاداش نیک دهد; به خدا سوگند، سندی بنشاهک این کار را به دستور ما انجام نداده است.
همه این کارها به خاطر هراس از شورش علویان سامان یافت. چه اینکه سلیمان بن ابیجعفر نیز از برگزیدگان دولت عباسی بود. مؤید این سخن اظهارات هارون در پاسخ به یحیی بنخالد برمکی است. یحیی نخست در باره امام کاظم(ع) سعایت کرد و مقدمات شهادت آن حضرت را فراهم آورد; آنگاه در باره امام رضا(ع) به هارون گفت: پس از موسی بنجعفر پسرش جای او نشسته، ادعای امامت میکند.
هارون، از عواقب قتل موسی بنجعفر(ع) بیم داشت، به یحیی گفت: آنچه با پدرش کردیم کافی نیست؟ میخواهی یکباره شمشیر بردارم و همه علویان را بکشم؟
امام رضا(ع) با استفاده از فرصتبدست آمده، آشکارا اظهار امامت کرده; در حالی که میدانیم امام صادق(ع)، پنج نفر را وصی خود خواند تا وصی برگزیده از گزند دشمنان در امان ماند.
بدین ترتیب باید گفت که عباسیان طی 15 سال آغازین امامت امام رضا(ع) یا در هراس از علویان به سر میبردند و یا به منازعات داخلی بین دو برادر، امین و مامون، مشغول بودند. سرانجام، پنج روز پیش از پایان محرم سال 198 ق، امین از خلافتخلع و به قتل رسید. در این دوره حکومتهای مستقلی چون (ادارسه) و (اغالبه) پای گرفتند و قیام ابوالسرایا روی داد. در این قیام بیش از بیستهزار نفر شرکت داشتند و شهرهای زیادی به تصرف قیامکنندگان در آمد. در سال199 هجری، ابوالسرایا به دست نظامیان مامون کشته شد.
نام برخی از والیان شهرهای تصرف شده چنین بود:
والی کوفه; اسماعیل بنعلی بناسماعیل بنامام جفعرصادق(ع)والی یمن; ابراهیم بنموسی بنجعفر(ع)والی اهواز; زید بنموسی بنجعفر(ع) (زیدالنار)والی بصره; عباس بنمحمد بنعیسی بنمحمد بنعلی بنعبدالله بنجعفر بنابیطالبوالی مکه; حسن بنحسن افطسوالی واسط; جعفر بنمحمد بنزید بنعلیواسط; حسین بنابراهیم بنامام حسن(ع)
ولایتعهدی امام رضا(ع)
تزلزل شخصیت مامون و قیامها و حکومتهای مستقلی که در اندک مدتی جان گرفته بود، او را بر آن داشت تا به همان سیاست پیشین عباسیان، که با شعارهایی به نفع علویان حکومت عباسی را از آن خود ساختند، تمسک جوید و رژیم عباسی را با تدبیری زیرکانه از سقوط حتمی نجات بخشد.
بیشتر حکومتهای به استقلال رسیده و عموم قیام کنندگان و رهبران آنها از خاندان پیامبر بودند. چنانکه در قیام ابوالسرایا دو تن از برادران امام رضا(ع) ولایتیمن و اهواز را به دست گرفته بودند. مامون، که پس از شهادت امام کاظم(ع) از امامت علی بنموسی الرضا(ع) آگاهی داشت، وی را ولیعهد خود ساخت تا آتش انقلابها و شورشهای شیعی را فرو نشاند.
احمد شبلی میگوید: ... چه بسا انگیزه بیعت گرفتن مامون برای ولایتعهدی امام رضا(ع) آن بود که میخواستبه آمال اهل خراسان پاسخ بدهد; زیرا آنان به اولاد علی(ع) تمایل بیشتری داشتند.
علامه جعفر مرتضی حسینی میگوید:
در ارزیابی شورشهای ضد عباسی به این نکته پی میبریم که از سوی علویان خطری جدی آنان را تهدید میکرد; زیرا این شورشها در مناطق بسیار حساسی برمیخاست و رهبریشان نیز در دست افرادی بود که از استدلال قوی و شایستگی غیر قابل انکاری برخوردار بودند و بدان لحاظ هرگز با عباسیان قابل مقایسه نبودند.
اینکه مردم رهبران این شورشها را تایید میکردند و دعوتشان را به سرعت پاسخ میگفتند، خود دلیلی بود بر میزان درک طبقات مختلف ملت از خلافت عباسیان و نیز شدت خشمشان که بر اثر استبداد، ظلم و رفتارشان با مردم و بویژه با علویان برانگیخته شده بود.
در این میان، مامون بیش از هر کس دیگری میدانست که اگر امام رضا(ع) بخواهد از آن فرصت استفاده کند و به تحکیم موقعیت و نفوذ خویش بر ضد حکومت جاری بپردازد، چه فاجعهای در انتظارش است.
با توجه به موقعیت پیش آمده، مامون باید دستبه کاری میزد تا از ورطه هلاکت رهایی یابد. فرو نشاندن شورشهای علویان، مشروعیتبخشیدنبه حکومت عباسی، از میان بردن محبوبیت علویان، جلب اعتماد و مهر اعراب، خشنود ساختن عباسیان، مستمر ساختن تایید ایرانیان، تقویتحسن اطمینان مردم به خلیفهای که برادر خود را کشته است و از میان بردن خطر قیام رضوی بخشی از حقایقی بود که مامون را در اندیشه نیرنگ فرو برد. او چنان اندیشید که برای خلافت امام رضا(ع) از مردم بیعتبگیرد، تا امام را خلیفه مسلمانان و امیر بنیهاشم، اعم از عباسیان و طالبیان، قرار دهد. حضرت امام رضا(ع) با پیشنهاد مامون مخالفت کرد. اصرار مامون و خودداری امام دو ماه به طول انجامید. سرانجام خلیفه به حضرت رضا(ع) چنین پیام داد:
(... تو همیشه به گونه ناخوشایندی با من برخورد میکنی، در حالی که تو را از سطوت خود ایمنی بخشیدم. به خدا سوگند، اگر ولیعهدی را پذیرفتی که هیچ، و گر نه مجبورت خواهم کرد که آن را بپذیری، اگر باز همچنان امتناع بورزی، گردنت را خواهم زد).
ناگفته پیداست که پیشنهاد خلافت هرگز جدی نبود، چگونه ممکن بود مامون، که برای به دست آوردن خلافتبرادرش را از میان برد و عباسیان را از خود رنجاند، آن را به امام(ع) واگذار کند؟
این برنامه، مقدمه مساله ولایتعهدی امام رضا(ع) بود; مسالهای که حضرت(ع) دلایل پذیرش آن را چنین بیان کرده است:
1. روزی (ابنعرفه) از امام پرسید: به چه انگیزهای وارد ماجرای ولعیهدی شدی؟ امام جواب داد: به همان انگیزهای که جدم علی(ع) را به ورود در شورا وادار کرد.
2. امام در پاسخ ریان، یکی از یارانش، فرمود: ... خدا میداند چقدر از این کار بدم میآمد. ولی چون مرا مجبور کردند که میان کشته شدن یا ولایتعهدی یکی را برگزینم ... در واقع این ضرورت بود که مرا به پذیرفتن آن کشانید و من تحت فشار بودم.
در این روایت امام پذیرش ولایتعهدی را به پذیرش خزانهداری از سوی حضرت یوسف مانند میکند.
مامون در برابر اعتراض عباسیان به مساله ولایتعهدی امام رضا(ع) چنین گفت: (این مرد کارهای خود را از ما پنهان کرده، مردم را به امامتخود میخواند. ما او را بدین جهت ولیعهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما بخواند و به ملک و خلافت ما اعتراف کند. در ضمن شیفتگانش بدانند که او چنانکه ادعا میکند نیست و این امر (خلافت) شایسته ماست نه او. همچنین ترسیدیم اگر او را به حال خود بگذاریم، در کار ما شکافی به وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامی علیه ما بکند که تاب مقاومتش را نداشته باشیم. اکنون که این شیوه را پیش گرفته، در کارش مرتکب خطا شدیم، و با بزرگ کردن او خود را در لبه پرتگاه قرار دادیم، نباید در کارش سهلانگاری کنیم. بدین جهتباید کمکم از شخصیت و عظمت او بکاهیم; باید او را پیش مردم به صورتی درآوریم که از نظر آنها شایستگی خلافت نداشته باشد. سپس در باره او چنان چارهاندیشی کنیم که از خطرات احتمالیاش جلوگیری کرده باشیم).
هجرت امام رضا(ع) به ایران
وقتی کار امین پایان یافت و حکومت مامون استقرار پذیرفت. مامون ضمن نامههای متعدد از امام رضا(ع) خواست تا همراه بزرگان علوی به خراسان بیاید و چون با مخالفت امام رو به رو شد، پیکی برای انتقال امام رضا(ع) روانه مدینه کرد.
صدوق از محول سجستانی نقل میکند: زمانی که پیکی برای بردن امام رضا(ع) به خراسان وارد مدینه شد، من آنجا بودم. امام برای خداحافظی از رسول خدا(ص) به حرم آمد. او را دیدم که چندین بار از حرم بیرون آمده، دوباره به سوی آرامگاه رسول خدا(ص) بازگشت و با صدای بلند گریست. من به امام نزدیک شده، سلام کردم و علت این امر را جویا شدم. امام در جواب فرمود: (من از جوار جدم بیرون میروم و در غربت از دنیا خواهم رفت...)
حسن بنعلی وشاء نقل میکند که، امام به من فرمود:
وقتی خواستند مرا از مدینه بیرون ببرند، اعضای خانوادهام را جمع کردم و دستور دادم برایم چنان گریه کنند که صدایشان را بشنوم. سپس میان آنها دوازده هزار دینار تقسیم کردم و گفتم: من دیگر به سوی شما باز نخواهم گشت.
مامون دستور داد امام رضا(ع) را از مسیر بصره، اهواز و فارس به مرو ببرند. چون بیم آن داشت اگر امام از راه کوفه، جبل و قم حرکت کند، مهرورزی شیعیان شهرهای فوق، حکومت مامون را به خطر اندازد. (تاریخ قم)، که از کهنترین کتب موجود جهان تشیع است، هجرت امام رضا(ع) را چنین نقل میکند:
(... مامون رضا را از مرو به مدینه در صحبت رجاء بنالضحاک به راه بصره و فارس و اهواز [به طوس آورد]و از برای او در آخر سنه ماتین بیعتبه ولایت عهد بستند و امام علی بنموسی الرضا علیهما السلام را به طوس زهر داد و روز دوشنبه، شش روز از ماه صفر مانده، سنه ثلاث و ماتین مدفون آمد و عمر او چهل و نه سال و چند ماه بوده است، و مدت ولایت عهد دو سال و چهار ماه و قبر و تربت او به دیهیست از دیههای طوس که آنرا سناباد میخوانند، به نزدیک نوقان در سرای حمید بنعبدالحمید الطائی الطوسی در پهلوی رشید...).
هجرت امام رضا(ع) یک مهاجرت سیاسی اجباری بود که در سال 200 هجری به دستور خلیفه وقت انجام شد. مسیر هجرت امام از مدینه به مرو چنین است:
1. مدینه2. مکه (برخی این شهر را مسیر هجرت نمیدانند).
3. نباج4. بصره5. اهواز6. اربق (اربک)7. ارجان (بهبهان)8. ابرکوه (ابرقوه)9. ده شیر (فراشاه)10. یزد11. قدمگاه خرانق (مشهدک)12. رباط پشتبادام13. نیشابور14. قدمگاه نیشابور15. ده سرخ16. طوس17. سرخس18. مرو
در جریان هجرت حضرت رضا(ع) سه مساله عمده روی داد که به ترتیب عبارت است از: بیماری آن بزرگوار در اهواز، استقبال مردم در نیشابور و بیان حدیثسلسله الذهب و زندانی شدن در سرخس.
با توجه به استقبال بینظیر مردم نیشابور از امام رضا(ع) و بیان حدیثسلسله الذهب از سوی آن حضرت، رژیم عباسی چنان شایع کرد که امام رضا(ع) ادعای الوهیت کرده، او را بدین اتهام در سرخس زندانی ساخت. اینکه امام(ع) چه مدت در زندان بود، معلوم نیست. ولی این واقعه نشان میدهد که پذیرش ولایتعهدی امری تحمیلی بود. با ورود امام به مرو، مامون برای انجام یافتن نقشهاش استقبال باشکوهی از وی به عمل آورد و پس از پذیرش ولایتعهدی از سوی امام، به نام آن جناب سکه زد.
نویسنده : سید علیرضا سید کباری
- [سایر] شرایط اجتماعی و سیاسی عصر امام رضا (ع) را به طور مختصر تحلیل کنید؟
- [سایر] لطفاً اجمالی از زندگانی امام رضا(علیه السلام) را بیان بفرمایید؟
- [سایر] کلیاتی از زندگانی شاه عبدالعظم حسنی بفرمایید؟
- [سایر] زندگانی امام کاظم علیه السلام (ع) را بیان کنید؟
- [سایر] چرا به امام موسی کاظم(ع) و امام رضا(ع) لقب (ابا الحسن) را دادهاند؟
- [سایر] چرا امام رضا (ع) را ابوالحسن می نامند؟
- [سایر] شرایط اجتماعی و سیاسی عصر امام رضا علیه السّلام را به طور مختصر تحلیل کنید؟
- [سایر] دلیل فرمایش امام حسن عسگری (ع) که ثواب زیارت امام رضا (ع)بیشتر از زیارت امام حسین (ع) است، چیست؟
- [سایر] کیفیت زیارت امام رضا(ع) چگونه است؟
- [سایر] آداب زیارت امام رضا(ع) چیست؟
- [آیت الله جوادی آملی] ) .االله اکبر) یعنی خدای سبحان بزرگتر از آن است که وصف شود. (أشهد أن لا إله الاّ االله ), یعنی شهادت می دهم که غیر خدای یکتا و یگانه خدای دیگری نیست . (أشهد أنّ محمداً رسول االله ); یعنی شهادت میدهم که حضرت محمدبن عبداالله(ص) پیامبر و فرستاده خداست . (أشهد أنّ علیاً امیرالمؤمنین و ولیّ االله)؛ یعنی شهادت میدهم که حضرت علی(ع)امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . (حیّ علی الصلاة )؛ یعنی بشتاب برای اقامه نماز، (حیّ علی الفلاح)؛ یعنی بشتاب برای رستگاری، (حیّ علی خیر العمل )؛ یعنی بشتاب برای بهترین کار که نماز است، (قد قامت الصلاة)؛ یعنی به تحقیق نماز برپا شد، (لا إله الاّ االله )؛ یعنی خدایی؛ جز خدای یکتا و یگانه, سزاوار پرستش نیست.
- [آیت الله مظاهری] مکروه است که در گریه بر میّت صدا را خیلی بلند کنند. ______ 1) آیا تو بر پیمانی - که با آن ما را ترک کردی - وفاداری؟ پیمان بر شهادت به اینکه نیست خدایی غیر از خداوند متعال، او که یکتاست و شریکی برای او نیست و به اینکه محمد صلی الله علیه وآله وسلم بنده و رسول اوست و سید پیامبران و خاتم آنان است و به اینکه علی علیه السلام امیر مومنان و سید امامان و امامی است که خداوند متعال، فرمانبرداری از او را بر همه عالمیان واجب فرموده است و به اینکه حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و قائم آل محمد - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان مومنان و حجّتهای خداوند بر همه خلائق و امامان تو هستند، که پیشروان هدایت و نیکوکاری هستند. 2) هنگامی که دو فرشته نزدیک به خداوند (نکیر و منکر) که فرستادگان از جانب خدای متعالند، به سوی تو آمدند و از تو در مورد خدایت و پیامبرت و دینت و کتابت و قبلهات و امامانت سوال کردند،پس نترس و اندوهگین نشو و در جواب آنان بگو: خداوند، پروردگار من و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، پیامبر من و اسلام، دین من و قرآن، کتاب من و کعبه، قبله من و امیر مومنان علی بن ابی طالب، امام من و حسن بن علی، امام من و حسین بن علی، امام من و زین العابدین، امام من و محمد باقر، امام من و جعفر صادق، امام من، و موسی کاظم، امام من و علی رضا، امام من و محمد جواد امام من و علی هادی، امام من و حسن عسکری، امام من و حجّت منتظَر، امام من میباشند، اینان - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان و سروران و رهبران و شفیعان من میباشند، در دنیا و آخرت به آنان دوستی میورزم و از دشمنان آنان دوری میجویم، سپس بدان ای فلان فرزند فلان. 3) بدرستی که خداوند متعال، بهترین پروردگار و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، بهترین پیامبر و امیر مومنان علی بن ابی طالب و فرزندان معصوم او یعنی دوازده امام، بهترین امامان هستند و آنچه را محمد صلی الله علیه وآله وسلم آورده است حقّ است و مرگ حقّ است و سوال منکر و نکیر در قبر حقّ است و برانگیخته شدن (برای روز قیامت)، حقّ است و رستاخیز، حقّ است و صراط، حقّ است و میزان (اعمال)، حقّ است و تطایر کتب، حقّ است و بهشت، حقّ است و جهنم، حقّ است و آن ساعت معهود (روز قیامت)، خواهد آمد و هیچ تردیدی در آن نیست و به تحقیق خداوند متعال کسانی را، که در قبرها هستند، بر خواهد انگیخت. 4) خداوند تو را بر قول ثابت، پایدار فرماید و به راه مستقیم هدایت فرماید و بین تو و امامان تو در جایگاهی از رحمتش، شناخت ایجاد فرماید. 5) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را با برهانی از خودت روبرو گردان، خداوندا (درخواست میکنیم)عفو تو را، عفو تو را. 6) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را از جانب خودت با رضوان روبرو کن و قبر او را از بخشایش خودت آرام فرما، رحمتی که بوسیله آن از مهربانی هر کس دیگری بی نیاز گردد.
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان, هجده جمله است : (االله اکبر ) چهار مرتبه، (أشهد أن لا إله الاّ االله )، (أشهد أنّ محمداً رسول االله )، (حیّ علی الصلاة )، (حیّ علی الفلاح)، (حیّ علی خیر العمل )، (االله اکبر )، (لا إله الاّ االله )، هر کدام دو مرتبه، و اقامه , هفده جمله است : دو مرتبه (االله اکبر )، از اول اذان و یک مرتبه (لا إله الاّ االله ) از آخر آن , کم می شود و دو مرتبه (قد قامت الصلاة ) بعد از (حیّ علی خیر العمل) افزوده میشود.
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اذان هیجده جمله است: اَلله اکبرُ چهار مرتبه اَشهدُ اَنْ لا الهَ اِلاّاللهُ، اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله حیَّ عَلَی الصَّلوةِ حَیَّ عَلَی الفَلاحِ حَیَّ عَلی خیرِ العملِ، الله اکبرُ لااِلَه اِلاّالله هر یک دو مرتبه و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اوّل اذان و یک مرتبه لااِلهَ اِلاّالله از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خیرِ العَمَل باید دو مرتبه قَد قامَتِ الصَّلوةُ اضافه نمود.
- [آیت الله خوئی] اذان هیجده جمله است:" الله اکبر" چهار مرتبه،" اشهد ان لا اله الا الله، أشهد ان محمداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه" الله اکبر" از اوّل اذان، و یک مرتبه" لا اله الا الله" از آخر آن کم میشود، و بعداز گفتن" حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه" قد قامت الصلاه" اضافه نمود.
- [امام خمینی] اذان هیجده جمله است: "الله اکبر" چهار مرتبه، "اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله، حی علی الصلاه، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه"الله اکبر" از اول اذان، و یک مرتبه "لا اله الا الله" از آخر آن کم می شود، و بعداز گفتن "حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه "قد قامت الصلاه" اضاضه نمود.
- [آیت الله بهجت] اذان هیجده جمله است: (اللّه اَکبَر) چهار مرتبه؛ (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه)؛ (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه)؛ (حَی عَلَی الصَّلاة)؛ (حَی عَلَی الفَلاح)؛ (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل)؛ (اللّه اَکبَر)؛ (لا اِلهَ اِلاَّ اللّه) هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه (اللّه اکبر) از اول اذان و یک مرتبه (لا اِلهَ الاَّ اللّه) از آخر آن کم میشود، و بعد از گفتن (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصَّلاة) اضافه نمود.