بلال حبشی کیست؟ پاسخ: (بلال) فرزند (رباح) و (حمامه) به جرم یکتاپرستی شکنجه های مرگبار امیة بنخلف را تا عمق جان احساس میکرد(1) روزی که رایحه روحپرور خداباوری و یکتاپرستی با آزادی از سوی رسول خدا(ص) به ژرفای وجود او وزید، شوقی شگفتآور سیمای سیاه و سیرت سپید بلال را فرا گرفت، ناگاه رو به پیامبر(ص) نمود و با ارادتی بسیار با زبان حبشی این شعر را سرود: (اَرَه بَرَهْ کَنْکَرَهْ کِرا کِری مِنْدَرَهْ)؛)2) آن هنگام که در دیار ما بهترین صفات پسندیده را جویا شوند ما تو را شاهد گفتار خود میآوریم!! عظمت مقام و ابهت کلام او موجب گردید که منصب اذانگویی به او واگذار شود(3)، به گونهای که ناتوانی او در ادای (شین) موجب بخشودگی وی و ادامه این مسؤولیت تنها از سوی او گردد(4)، شخصیت برجسته بلال به گونهای بود که با فتح مکه به دستور رسول خدا(ص) بر بام کعبه، ندای توحید سرداد و چون برخی او را نکوهش کردند، فرشته وحی بر رسول خدا(ص) فرود آمد تا معیار برتری از سرسپردن (قبیله) به دلسپردن به (قبله) و میزان تقوا و پرهیزگاری استوار شود(5). و در پی آن جبرئیل امین با نزول خود نخست سخن اَشرافِ خودخواه را مردود شمرد که با این خبرشادی وجود بلال را فرا گرفت،)6) روح او اطمینان و آرامش یافت و آنقدر به پیامبر(ص) نزدیک شد که زانوانش در کنار پاهای آن حضرت دیده میشد. سپس خداوند رسول خود را دعوت به بردباری و همراهیِ افزونتر با موحّدان پابرهنه و شیفتگان الهی نمود که: (و اصبر نفسک مع الذّین یَدْعُونَ رَبَّهم بِالْغَداةِ و الْعَشی یُریدُونَ وَجْهَهُ و لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَةَ الحیاة الدنیا ...)؛(7) (ای رسول ما!) با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام میخوانند (و) خشنودی او را میخواهند، شکیبایی پیشه کن و دو دیدهات را از آنان برمگیر. مبادا زیور زندگی دنیا را بخواهی (و از آنان غافل شوی ...) بلال در نگاه رسول خدا(ص) و امیر مؤمنان(ع) شناخت روشنگر بلال نسبت به معارف الهی و شایستگیهای والای او به گونهای بود که رسول خدا(ص) بهشت را مشتاق علی، سلمان، عمّار و بلال دانست(8) و گفتار وی را به هنگام اذان، یگانه حجّت در خودداری از خوردن و آشامیدن به هنگام ماه رمضان معرفی کرد(9)، آن زمانی که قریشیان در برابر اسلام مقاومت میکردند، آن حضرت از بلال درخواست کرد پس از اذان از خداوند بخواهد تا او را بر ضد قریش یاری دهد(10)، و روزی که سخن از سرای فردوس و بهشت برین به میان آمد، فرمود: (بلال در بهشت بر شتری سوار میشود و اذان میگوید. چون جملات (اشهَد اَنْ لا اِله اِلاّ اللّه) و (اشهَد اَنَّ محمدا رسولُ اللّه) را ادا میکند، لباس آراستهای از لباسهای بهشتی بر تن او میکنند.) (11) دفاع درسآموز پیامبر(ص) از بلال در عرصههای مختلف زینتبخش تاریخ است، به گونهای که آن حضرت در ماجرایی از ابوبکر خواست تا از بلال و دوستان او عذرخواهی کند(12)، و هنگامی دیگر که ابوذر سخن از سیاهی صورت بلال مطرح کرد، رسول خدا(ص) با عبارتی کوتاه، بزرگی تقصیر او را گوشزد کرده، فرمود: هنوز اندکی از کبر جاهلیت در تو وجود دارد؟! در این هنگام ابوذر صورت خود را بر خاک گذارد و به بلال گفت سر را از خاک برنمیدارد تا او پای خود را بر صورت او گذارد و بلال نیز چنین کرد(13) بلال همچون سلمان در بسیاری از مواقع از سوی رسول خدا(ص) برای انجام کاری مأموریت مییافت. روزی آن حضرت پولی به بلال داده، فرمود: یا بلالُ! ابتع بها طیبا لابنتی فاطمة)؛(14) ای بلال! با این پول عطر و ماده خوشبویی برای [جهیزیه] فاطمه دخترم تهیه کن. هنگامی که در واپسین روزهای حیات، پیامبر(ص) خبر از رحلت خود داد و از صاحبان حق درخواست قصاص در همین جهان را کرد، پس از سخن یکی از حاضران، رسول خدا(ص) شلاق روز جنگ را درخواست کرد و از آن میان تنها از بلال درخواست نمود و فرمود: (یا بلال! قم الی منزل فاطمة ...)؛(15) ای بلال! برخاسته به سوی منزل فاطمه برو و … گاهی که مشتاق دیدار فرزندان فاطمه(ع) میشد، رو به بلال کرده، میفرمود :یا بلال! ایتنی بولدی الحسن و الحسین)؛(16) بلال! فرزندانم حسن و حسین را برایم بیاور. به یقین، اطمینان فراوان و اعتماد چشمگیر رسول خدا(ص) نسبت به بلال، زمینهساز گفت و گوهایی اینچنین بود. روزی امام علی(ع) با شناختی روشن از پیشینه بلال، او را چون خود دانست و فرمود: پیشگامان به دین اسلام پنج نفرند: من پیشقدم عرب هستم، سلمان پیشگام عجم، صهیب اولین مؤمن از روم، بلال پیشقدم حبشه و خباب پیشگام نبط(17). همان گونه که امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) شایستگی بلال را در ابعاد مختلف ستود و فرمود: خداوند بلال را رحمت کند، خاندان ما را دوست میداشت، او بنده شایستهای بود و میگفت: پس از رحلت رسول خدا(ص)، اذان نخواهم گفت و از آن روز جمله (حی علی خیر العمل) در اذان ترک شد(18). بلال در نگاه فاطمه(ع)؛ فاطمه(س) در نگاه بلال فاطمه زهرا(س)، بلال را شیعهای هوشیار، آگاه به زمان، هوشمند در پدیدههای پیدا و پنهان جامعه و دارای بینشی روشنگر میدانست. از اینرو هیچگاه سخنی یا گلایهای از کوتاهی بلال در عرصههای حمایت از ولایت بر زبان جاری نکرد و هماره شیوههای حرکت و ستیز آرام او را با غاصبان میستود. بلال به خوبی رد پای دشمن را در یکایک مواضع او شناسایی میکرد و با روشنی میدانست که تحریف سخنان رسول خدا(ص) و یا ساخت و پرداخت گفتههایی دروغین از سوی آن حضرت، گامهایی است که در پی آن، مسیر هدایتآفرین ولایت دچار انحراف خواهد شد و برای همیشه، ضلالت و گمراهی نصیب انسانهای ناآگاه و سادهانگار خواهد بود. از اینرو، آگاهی و روشنبینی خود را هماره حفظ میکرد و با دیدهای ژرف به عمق حوادث سیاسی مینگریست تا افزون بر دوری از روحیه بیتفاوتی، غفلت و فراموشیِ ارزشهای والا، هیچ گاه از پیشوایان معصوم(ع) که یگانه رهبران راستین هستند، جدا نشود. آن هوشیاری و بیداری سبب گردید که لحظهای با غاصبان خلافت نرمش و یا سازش نشان ندهد و نسبت به آنچه در توان داشت، مبارزهای از سر تحلیل درست و شناخت عمیق شروع کند. روزی که خبر از پایان کار سقیفه و آغاز ریاست خلیفه به او رسید، در حالی که سراپا اندوه و ماتم بود، در مسجد رسول خدا(ص) نشسته بود و در باره این فاجعه بزرگ که ضایعهای بیجبران بود، میاندیشید و آن را قضا و قدر الهی میشمرد. ناگاه خلیفه وارد شد و هنگام اذان فرا رسید. اطرافیان منتظر صدای بلال بودند تا همچون زمان رسول خدا(ص) ندای توحید و نبوت با صدای خود سر دهد. اما او را ساکت در گوشهای دیدند. به گمان بیخبری نزد بلال آمده گفتند: بلال! اذان. اذان! و او با شهامت و رشادت بسیار پاسخ داد: پس از این اذان نمیگویم. شخص دیگری را معین کنید. خلیفه اول خود نزد بلال آمد و گفت: برخیز اذان بگو ای بلال! و او سری از بصیرت و بینایی تکان داد و گفت: نه! و چون سخن ابوبکر را شنید که برای چه بلال؟ پاسخ داد: اگر مرا (با آزادی از دست امیه) به بندگی خود گرفتهای، در اختیار تو هستم و اگر در راه خدا آزاد ساختهای، پس مرا رها کن و به حال خود واگذار. و چون شنید که من تو را در راه خدا آزاد کردهام، پاسخ داد: من پس از رسول خدا(ص) برای احدی اذان نخواهم گفت(19). نگرش روشن و روشنگر بلال، امیدآفرین اصحاب و خرسندکننده فاطمه زهرا(ع) بود. به گونهای که حضور هوشیارانه و دفاع مردانه او در عرصههای سیاسی موجب گردید که بلال در بین اندک یاران امیر مؤمنان(ع) و فاطمه زهرا(س) محسوب شود که از مسیر سعادتبخش ولایت کوچکترین بازگشت و انحرافی نداشتند. شگفتآور آنکه بلال که از قبیلهای سرشناس و خانوادهای قدرتمند در مدینه محروم بود و هیچ پشتیبان ظاهری در شهر و دیار غریب نداشت، آن گونه در برابر سران زر و زور و تزویر ایستادگی کرد و با صراحت بسیار این سخن را بر زبان جاری کرد: من پس از رسول خدا(ص) برای احدی اذان نخواهم گفت! اما آنگاه که دخت رسول خدا(ص) به یاد دوران پرعظمت و باشکوه اسلام و نبوت پدر عزیز خود فرمود: (اِنّی اشتهی اَنْ اَسْمَعَ صوتَ مؤذنِ اَبی (ع) بالاذان)؛(20) بسیار دوست دارم صدای اذان بلال، مؤذن پدرم را بشنوم، اطاعت تمام عیار نمود و بار دیگر صدای خود را در فضای مدینه طنینانداز کرد. با عبارت (اشهد اَنَّ محمدا رسولُ اللّه)؛ قلب دخت رسول خدا(ص) به لرزه در آمد، اشک او چون سیل از دیدگان جاری شد به گونهای که نقل شده است فاطمه(ع) نالهای زد، بر زمین افتاد و بیهوش گردید. ناگاه خبر به بلال رسید که اذان را رها کن، فاطمه(ع) غش کرده است و او چون هراسان و سراسیمه از بام فرود آمد، خدمت پاکبانوی آفرینش رسید تا از حال او جویا شود. زهرا(ع) به هوش آمده فرمود: بلال! اذان را تمام کن! او که از عشق بیکران دختر پیامبر(ص) به پدر آگاه بود پاسخ داد: دختر رسول خدا! مرا از این کار معذور بدار زیرا بر جان شما هراسانم، میترسم خویشتن را به هلاکت رسانی(21). بلال و حمایت از ولایت بلال از علی(ع) و فاطمه زهرا(س) و آرمانهای آنان حمایت بیدریغ میکرد. آنگاه که امام(ع) در بین مسلمانان حاضر میشد، احترام چشمگیری به او مینمود، به گونهای که برخی زبانِ اعتراض به او میگشودند و میگفتند: ابوبکر تو را از امیه خرید و آزاد کرد، با این خصوصیت، علی(ع) را بیشتر از او احترام میکنی؟ بلال پاسخ داد: حق علی(ع) بر من، بیش از ابوبکر است، زیرا ابوبکر مرا از قید بندگی و شکنجه و آزاری که (در دنیا )میکردند، نجات داد، گرچه با صبر و بردباری (و شهادت) به سوی بهشت جاودان رهسپار میشدم، اما علی(ع) مرا از عذاب ابدی و آتش همیشگی جهنم نجات بخشید. چون به خاطر دوستی و ولایت او و برتر دانستن وی بر دیگران، سزاوار بهشت برین و نعمتهای پایدار و ابدی آن خواهم بود! هنگامی که هواداران ابوبکر، مردم را به بیعت با وی دعوت میکردند، سراغ بلال آمده (با اطمینان بسیار نسبت به پذیرش) پیشنهاد بیعت دادند. او با کمال خونسردی، به دور از هیجانات و جریانات زودگذر و از سر شناخت و معرفت، بیعت را نپذیرفت. عمر که شاهد ماجرا بود با عصبانیت گریبان او را گرفت و با لحن تندی گفت: این پاداش ابوبکر است که تو را آزاد ساخت! بلال پاسخ داد: اگر ابوبکر مرا به خاطر خداوند آزاد کرده، برای خدا نیز مرا به اختیار خود واگذارد و اگر برای غیر خدا آزاد کرده، من در اختیار او هستم، هرچه میخواهد بکند، اما هرگز با کسی که پیامبر(ص) او را جانشین نکرده است بیعت نمیکنم و آن که او را جانشین خود قرار داده، پیرویش تا روز قیامت بر گردن ما است. عمر وقتی پاسخ راسخ و سخن صریح بلال را شنید، برآشفت و به او دشنام داده، گفت: لا ابا لک ...)؛ ای بیپدر دیگر در مدینه نباید بمانی. و این آغاز تبعید بلال از مدینه به شام به خاطر دفاع از امامت و ولایت بود. در آخرین لحظات حضور در شهر رسول خدا(ص) و در کنار دخت پیامبر(ص) و امیر مؤمنان(ع) این اشعار را زمزمه میکرد: (باللّه لا اَبابَکرٍ نجوتُ وَ لو لا اللّه نأمت عَلی اَوْصالی الضَبُعْ)؛(22). به وسیله خدا نجات یافتم نه به خاطر ابوبکر و اگر خدا نبود کفتار، رگهای مرا میدرید. خداوند مرا در محل خوبی جای داد و مرا گرامی داشت، همانا خیر نزد او یافت میشود. مرا پیرو بدعتگذاری نخواهید یافت و من مانند آنان بدعتگذار نیستم. بلال به شام رفت، ایامی چند در آن دیار زندگی کرد و سرانجام در بین سالهای 18 21 هجری قمری در زمان خلافت عمر در اثر بیماری طاعون دیده از جهان خاکی فرو بست و به دیار افلاکی پر کشید. بابُ الصغیر دمشق قبرستان شام است که پیکر پاک بلال را در آغوش خود جای داده و همه روزه زیارتگاه ارادتمندان مسلمان است.(23) -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- . 1.. بلال، سخنگوی نهضت پیامبر(ص)، عبدالحمید جودة السحار، ترجمه علی منتظمی، ص4 و 3. 2 کشکول شیخ بهایی، عزیزاللّه کاسب، ص252. 3 تفسیر منسوب به امام عسکری(ع)، ص462؛ علل الشرایع، ص461. 4 عدةالداعی، ص21؛ المحجةالبیضاء، ج2، ص310. 5 حجرات، 13؛ یا ایّها الناس انّا خلقناکم من ذکرٍ و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا اِنَّ اکرمکم عند اللّه اتقیکم. (ر.ک: تفسیر المیزان، ج18، ص325؛ اطیب البیان، ج12، ص231؛ البرهان، ج4، ص210؛ نمونه، ج22، ص196؛ تفسیر القمی، ج1، ص179). 6 انعام، 52؛ و لا تطرد الذین یدعون ربهم بالغداة و العشی یریدون وجهه ما علیک من حسابهم من شیءٍ و ما من حسابک علیهم من شیءٍ فتطردهم فتکون من الظالمین. (ر.ک: تفسیر المیزان، ج7، ص99؛ بیان السعاده، ج2، ص132؛ روح المعانی، ج7، ص158). 7 کهف، 28. 8 شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج10، ص104؛ عوالم العلوم، ج14، ص308. 9 بحارالانوار، ج83، ص131؛ نهایة الاحکام، ج1، ص422 و 524. 10 تاریخ تحول دولت و خلافت، ص107، نقل از التراتیب الاداریه، ج1، ص79. 11 بحارالانوار، ج84، ص116؛ ر.ک: مجمعالرجال، ج1، ص281. 12 مختصر تاریخ دمشق، ج5، ص261. 13 شرح نهجالبلاغه، ج11، ص198. 14 بحارالانوار، ج104، ص88؛ دلائل الامامه، ص87. 15 همان، ج22، ص508؛ عوالم العلوم، ج11، ص175؛ نک: علل الشرایع، ص168؛ امالی شیخ طوسی، ص573؛ امالی شیخ صدوق، ص506. 16 همان، ج22، ص499. 17 بلال سخنگوی نهضت پیامبر(ص)، ص3. 18 بحارالانوار، ج22، ص142؛ نک: الدرجات، الرّفیعه، ص367. 19 انسابِ الاشراف بلاذری، ج2، ص183. 20 احقاق الحق، ج19، ص153؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج1، ص297؛ بحارالانوار، ج43، ص157. 21 بحارالانوار، ج43، ص158. 22 همان، ص119 (برخورد بلال با خلیفه دوم به گونهای افشاگرانه، تهاجمی و یا نوعی دادخواهی در آن به چشم میخورد؛ گرچه بسیاری جرأت این گونه برخورد را در خود نمیدیدند! برای اطلاع بیشتر می توانید به مختصر تاریخ دمشق، ج5، ص267 مراجعه فرمایید. 23 رجال شیخ طوسی، ص27 (شایان ذکر است که برخی معتقدند بلال در (باب الاربعین) شهر حلب و یا در مقبره کیسان یا خولان مدفون است).
بلال حبشی کیست؟
بلال حبشی کیست؟
پاسخ: (بلال) فرزند (رباح) و (حمامه) به جرم یکتاپرستی شکنجه های مرگبار امیة بنخلف را تا عمق جان احساس میکرد(1)
روزی که رایحه روحپرور خداباوری و یکتاپرستی با آزادی از سوی رسول خدا(ص) به ژرفای وجود او وزید، شوقی شگفتآور سیمای سیاه و سیرت سپید بلال را فرا گرفت، ناگاه رو به پیامبر(ص) نمود و با ارادتی بسیار با زبان حبشی این شعر را سرود:
(اَرَه بَرَهْ کَنْکَرَهْ کِرا کِری مِنْدَرَهْ)؛)2)
آن هنگام که در دیار ما بهترین صفات پسندیده را جویا شوند ما تو را شاهد گفتار خود میآوریم!!
عظمت مقام و ابهت کلام او موجب گردید که منصب اذانگویی به او واگذار شود(3)، به گونهای که ناتوانی او در ادای (شین) موجب بخشودگی وی و ادامه این مسؤولیت تنها از سوی او گردد(4)، شخصیت برجسته بلال به گونهای بود که با فتح مکه به دستور رسول خدا(ص) بر بام کعبه، ندای توحید سرداد و چون برخی او را نکوهش کردند، فرشته وحی بر رسول خدا(ص) فرود آمد تا معیار برتری از سرسپردن (قبیله) به دلسپردن به (قبله) و میزان تقوا و پرهیزگاری استوار شود(5).
و در پی آن جبرئیل امین با نزول خود نخست سخن اَشرافِ خودخواه را مردود شمرد که با این خبرشادی وجود بلال را فرا گرفت،)6) روح او اطمینان و آرامش یافت و آنقدر به پیامبر(ص) نزدیک شد که زانوانش در کنار پاهای آن حضرت دیده میشد. سپس خداوند رسول خود را دعوت به بردباری و همراهیِ افزونتر با موحّدان پابرهنه و شیفتگان الهی نمود که:
(و اصبر نفسک مع الذّین یَدْعُونَ رَبَّهم بِالْغَداةِ و الْعَشی یُریدُونَ وَجْهَهُ و لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَةَ الحیاة الدنیا ...)؛(7)
(ای رسول ما!) با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام میخوانند (و) خشنودی او را میخواهند، شکیبایی پیشه کن و دو دیدهات را از آنان برمگیر. مبادا زیور زندگی دنیا را بخواهی (و از آنان غافل شوی ...)
بلال در نگاه رسول خدا(ص) و امیر مؤمنان(ع)
شناخت روشنگر بلال نسبت به معارف الهی و شایستگیهای والای او به گونهای بود که رسول خدا(ص) بهشت را مشتاق علی، سلمان، عمّار و بلال دانست(8) و گفتار وی را به هنگام اذان، یگانه حجّت در خودداری از خوردن و آشامیدن به هنگام ماه رمضان معرفی کرد(9)، آن زمانی که قریشیان در برابر اسلام مقاومت میکردند، آن حضرت از بلال درخواست کرد پس از اذان از خداوند بخواهد تا او را بر ضد قریش یاری دهد(10)، و روزی که سخن از سرای فردوس و بهشت برین به میان آمد، فرمود:
(بلال در بهشت بر شتری سوار میشود و اذان میگوید. چون جملات (اشهَد اَنْ لا اِله اِلاّ اللّه) و (اشهَد اَنَّ محمدا رسولُ اللّه) را ادا میکند، لباس آراستهای از لباسهای بهشتی بر تن او میکنند.) (11)
دفاع درسآموز پیامبر(ص) از بلال در عرصههای مختلف زینتبخش تاریخ است، به گونهای که آن حضرت در ماجرایی از ابوبکر خواست تا از بلال و دوستان او عذرخواهی کند(12)، و هنگامی دیگر که ابوذر سخن از سیاهی صورت بلال مطرح کرد، رسول خدا(ص) با عبارتی کوتاه، بزرگی تقصیر او را گوشزد کرده، فرمود: هنوز اندکی از کبر جاهلیت در تو وجود دارد؟! در این هنگام ابوذر صورت خود را بر خاک گذارد و به بلال گفت سر را از خاک برنمیدارد تا او پای خود را بر صورت او گذارد و بلال نیز چنین کرد(13)
بلال همچون سلمان در بسیاری از مواقع از سوی رسول خدا(ص) برای انجام کاری مأموریت مییافت. روزی آن حضرت پولی به بلال داده، فرمود: یا بلالُ! ابتع بها طیبا لابنتی فاطمة)؛(14) ای بلال! با این پول عطر و ماده خوشبویی برای [جهیزیه] فاطمه دخترم تهیه کن.
هنگامی که در واپسین روزهای حیات، پیامبر(ص) خبر از رحلت خود داد و از صاحبان حق درخواست قصاص در همین جهان را کرد، پس از سخن یکی از حاضران، رسول خدا(ص) شلاق روز جنگ را درخواست کرد و از آن میان تنها از بلال درخواست نمود و فرمود: (یا بلال! قم الی منزل فاطمة ...)؛(15) ای بلال! برخاسته به سوی منزل فاطمه برو و …
گاهی که مشتاق دیدار فرزندان فاطمه(ع) میشد، رو به بلال کرده، میفرمود :یا بلال! ایتنی بولدی الحسن و الحسین)؛(16) بلال! فرزندانم حسن و حسین را برایم بیاور.
به یقین، اطمینان فراوان و اعتماد چشمگیر رسول خدا(ص) نسبت به بلال، زمینهساز گفت و گوهایی اینچنین بود.
روزی امام علی(ع) با شناختی روشن از پیشینه بلال، او را چون خود دانست و فرمود: پیشگامان به دین اسلام پنج نفرند: من پیشقدم عرب هستم، سلمان پیشگام عجم، صهیب اولین مؤمن از روم، بلال پیشقدم حبشه و خباب پیشگام نبط(17).
همان گونه که امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) شایستگی بلال را در ابعاد مختلف ستود و فرمود: خداوند بلال را رحمت کند، خاندان ما را دوست میداشت، او بنده شایستهای بود و میگفت: پس از رحلت رسول خدا(ص)، اذان نخواهم گفت و از آن روز جمله (حی علی خیر العمل) در اذان ترک شد(18).
بلال در نگاه فاطمه(ع)؛ فاطمه(س) در نگاه بلال
فاطمه زهرا(س)، بلال را شیعهای هوشیار، آگاه به زمان، هوشمند در پدیدههای پیدا و پنهان جامعه و دارای بینشی روشنگر میدانست. از اینرو هیچگاه سخنی یا گلایهای از کوتاهی بلال در عرصههای حمایت از ولایت بر زبان جاری نکرد و هماره شیوههای حرکت و ستیز آرام او را با غاصبان میستود.
بلال به خوبی رد پای دشمن را در یکایک مواضع او شناسایی میکرد و با روشنی میدانست که تحریف سخنان رسول خدا(ص) و یا ساخت و پرداخت گفتههایی دروغین از سوی آن حضرت، گامهایی است که در پی آن، مسیر هدایتآفرین ولایت دچار انحراف خواهد شد و برای همیشه، ضلالت و گمراهی نصیب انسانهای ناآگاه و سادهانگار خواهد بود. از اینرو، آگاهی و روشنبینی خود را هماره حفظ میکرد و با دیدهای ژرف به عمق حوادث سیاسی مینگریست تا افزون بر دوری از روحیه بیتفاوتی، غفلت و فراموشیِ ارزشهای والا، هیچ گاه از پیشوایان معصوم(ع) که یگانه رهبران راستین هستند، جدا نشود.
آن هوشیاری و بیداری سبب گردید که لحظهای با غاصبان خلافت نرمش و یا سازش نشان ندهد و نسبت به آنچه در توان داشت، مبارزهای از سر تحلیل درست و شناخت عمیق شروع کند.
روزی که خبر از پایان کار سقیفه و آغاز ریاست خلیفه به او رسید، در حالی که سراپا اندوه و ماتم بود، در مسجد رسول خدا(ص) نشسته بود و در باره این فاجعه بزرگ که ضایعهای بیجبران بود، میاندیشید و آن را قضا و قدر الهی میشمرد. ناگاه خلیفه وارد شد و هنگام اذان فرا رسید. اطرافیان منتظر صدای بلال بودند تا همچون زمان رسول خدا(ص) ندای توحید و نبوت با صدای خود سر دهد. اما او را ساکت در گوشهای دیدند. به گمان بیخبری نزد بلال آمده گفتند: بلال! اذان. اذان!
و او با شهامت و رشادت بسیار پاسخ داد: پس از این اذان نمیگویم. شخص دیگری را معین کنید. خلیفه اول خود نزد بلال آمد و گفت: برخیز اذان بگو ای بلال! و او سری از بصیرت و بینایی تکان داد و گفت: نه! و چون سخن ابوبکر را شنید که برای چه بلال؟ پاسخ داد: اگر مرا (با آزادی از دست امیه) به بندگی خود گرفتهای، در اختیار تو هستم و اگر در راه خدا آزاد ساختهای، پس مرا رها کن و به حال خود واگذار. و چون شنید که من تو را در راه خدا آزاد کردهام، پاسخ داد: من پس از رسول خدا(ص) برای احدی اذان نخواهم گفت(19).
نگرش روشن و روشنگر بلال، امیدآفرین اصحاب و خرسندکننده فاطمه زهرا(ع) بود. به گونهای که حضور هوشیارانه و دفاع مردانه او در عرصههای سیاسی موجب گردید که بلال در بین اندک یاران امیر مؤمنان(ع) و فاطمه زهرا(س) محسوب شود که از مسیر سعادتبخش ولایت کوچکترین بازگشت و انحرافی نداشتند.
شگفتآور آنکه بلال که از قبیلهای سرشناس و خانوادهای قدرتمند در مدینه محروم بود و هیچ پشتیبان ظاهری در شهر و دیار غریب نداشت، آن گونه در برابر سران زر و زور و تزویر ایستادگی کرد و با صراحت بسیار این سخن را بر زبان جاری کرد: من پس از رسول خدا(ص) برای احدی اذان نخواهم گفت!
اما آنگاه که دخت رسول خدا(ص) به یاد دوران پرعظمت و باشکوه اسلام و نبوت پدر عزیز خود فرمود: (اِنّی اشتهی اَنْ اَسْمَعَ صوتَ مؤذنِ اَبی (ع) بالاذان)؛(20) بسیار دوست دارم صدای اذان بلال، مؤذن پدرم را بشنوم، اطاعت تمام عیار نمود و بار دیگر صدای خود را در فضای مدینه طنینانداز کرد. با عبارت (اشهد اَنَّ محمدا رسولُ اللّه)؛ قلب دخت رسول خدا(ص) به لرزه در آمد، اشک او چون سیل از دیدگان جاری شد به گونهای که نقل شده است فاطمه(ع) نالهای زد، بر زمین افتاد و بیهوش گردید.
ناگاه خبر به بلال رسید که اذان را رها کن، فاطمه(ع) غش کرده است و او چون هراسان و سراسیمه از بام فرود آمد، خدمت پاکبانوی آفرینش رسید تا از حال او جویا شود. زهرا(ع) به هوش آمده فرمود: بلال! اذان را تمام کن!
او که از عشق بیکران دختر پیامبر(ص) به پدر آگاه بود پاسخ داد: دختر رسول خدا! مرا از این کار معذور بدار زیرا بر جان شما هراسانم، میترسم خویشتن را به هلاکت رسانی(21).
بلال و حمایت از ولایت
بلال از علی(ع) و فاطمه زهرا(س) و آرمانهای آنان حمایت بیدریغ میکرد. آنگاه که امام(ع) در بین مسلمانان حاضر میشد، احترام چشمگیری به او مینمود، به گونهای که برخی زبانِ اعتراض به او میگشودند و میگفتند: ابوبکر تو را از امیه خرید و آزاد کرد، با این خصوصیت، علی(ع) را بیشتر از او احترام میکنی؟ بلال پاسخ داد: حق علی(ع) بر من، بیش از ابوبکر است، زیرا ابوبکر مرا از قید بندگی و شکنجه و آزاری که (در دنیا )میکردند، نجات داد، گرچه با صبر و بردباری (و شهادت) به سوی بهشت جاودان رهسپار میشدم، اما علی(ع) مرا از عذاب ابدی و آتش همیشگی جهنم نجات بخشید. چون به خاطر دوستی و ولایت او و برتر دانستن وی بر دیگران، سزاوار بهشت برین و نعمتهای پایدار و ابدی آن خواهم بود!
هنگامی که هواداران ابوبکر، مردم را به بیعت با وی دعوت میکردند، سراغ بلال آمده (با اطمینان بسیار نسبت به پذیرش) پیشنهاد بیعت دادند. او با کمال خونسردی، به دور از هیجانات و جریانات زودگذر و از سر شناخت و معرفت، بیعت را نپذیرفت. عمر که شاهد ماجرا بود با عصبانیت گریبان او را گرفت و با لحن تندی گفت: این پاداش ابوبکر است که تو را آزاد ساخت! بلال پاسخ داد: اگر ابوبکر مرا به خاطر خداوند آزاد کرده، برای خدا نیز مرا به اختیار خود واگذارد و اگر برای غیر خدا آزاد کرده، من در اختیار او هستم، هرچه میخواهد بکند، اما هرگز با کسی که پیامبر(ص) او را جانشین نکرده است بیعت نمیکنم و آن که او را جانشین خود قرار داده، پیرویش تا روز قیامت بر گردن ما است.
عمر وقتی پاسخ راسخ و سخن صریح بلال را شنید، برآشفت و به او دشنام داده، گفت: لا ابا لک ...)؛ ای بیپدر دیگر در مدینه نباید بمانی.
و این آغاز تبعید بلال از مدینه به شام به خاطر دفاع از امامت و ولایت بود.
در آخرین لحظات حضور در شهر رسول خدا(ص) و در کنار دخت پیامبر(ص) و امیر مؤمنان(ع) این اشعار را زمزمه میکرد:
(باللّه لا اَبابَکرٍ نجوتُ وَ لو
لا اللّه نأمت عَلی اَوْصالی الضَبُعْ)؛(22).
به وسیله خدا نجات یافتم نه به خاطر ابوبکر و اگر خدا نبود کفتار، رگهای مرا میدرید. خداوند مرا در محل خوبی جای داد و مرا گرامی داشت، همانا خیر نزد او یافت میشود. مرا پیرو بدعتگذاری نخواهید یافت و من مانند آنان بدعتگذار نیستم.
بلال به شام رفت، ایامی چند در آن دیار زندگی کرد و سرانجام در بین سالهای 18 21 هجری قمری در زمان خلافت عمر در اثر بیماری طاعون دیده از جهان خاکی فرو بست و به دیار افلاکی پر کشید. بابُ الصغیر دمشق قبرستان شام است که پیکر پاک بلال را در آغوش خود جای داده و همه روزه زیارتگاه ارادتمندان مسلمان است.(23)
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
. 1.. بلال، سخنگوی نهضت پیامبر(ص)، عبدالحمید جودة السحار، ترجمه علی منتظمی، ص4 و 3.
2 کشکول شیخ بهایی، عزیزاللّه کاسب، ص252.
3 تفسیر منسوب به امام عسکری(ع)، ص462؛ علل الشرایع، ص461.
4 عدةالداعی، ص21؛ المحجةالبیضاء، ج2، ص310.
5 حجرات، 13؛ یا ایّها الناس انّا خلقناکم من ذکرٍ و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا اِنَّ اکرمکم عند اللّه اتقیکم. (ر.ک: تفسیر المیزان، ج18، ص325؛ اطیب البیان، ج12، ص231؛ البرهان، ج4، ص210؛ نمونه، ج22، ص196؛ تفسیر القمی، ج1، ص179).
6 انعام، 52؛ و لا تطرد الذین یدعون ربهم بالغداة و العشی یریدون وجهه ما علیک من حسابهم من شیءٍ و ما من حسابک علیهم من شیءٍ فتطردهم فتکون من الظالمین. (ر.ک: تفسیر المیزان، ج7، ص99؛ بیان السعاده، ج2، ص132؛ روح المعانی، ج7، ص158).
7 کهف، 28.
8 شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج10، ص104؛ عوالم العلوم، ج14، ص308.
9 بحارالانوار، ج83، ص131؛ نهایة الاحکام، ج1، ص422 و 524.
10 تاریخ تحول دولت و خلافت، ص107، نقل از التراتیب الاداریه، ج1، ص79.
11 بحارالانوار، ج84، ص116؛ ر.ک: مجمعالرجال، ج1، ص281.
12 مختصر تاریخ دمشق، ج5، ص261.
13 شرح نهجالبلاغه، ج11، ص198.
14 بحارالانوار، ج104، ص88؛ دلائل الامامه، ص87.
15 همان، ج22، ص508؛ عوالم العلوم، ج11، ص175؛ نک: علل الشرایع، ص168؛ امالی شیخ طوسی، ص573؛ امالی شیخ صدوق، ص506.
16 همان، ج22، ص499.
17 بلال سخنگوی نهضت پیامبر(ص)، ص3.
18 بحارالانوار، ج22، ص142؛ نک: الدرجات، الرّفیعه، ص367.
19 انسابِ الاشراف بلاذری، ج2، ص183.
20 احقاق الحق، ج19، ص153؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج1، ص297؛ بحارالانوار، ج43، ص157.
21 بحارالانوار، ج43، ص158.
22 همان، ص119 (برخورد بلال با خلیفه دوم به گونهای افشاگرانه، تهاجمی و یا نوعی دادخواهی در آن به چشم میخورد؛ گرچه بسیاری جرأت این گونه برخورد را در خود نمیدیدند! برای اطلاع بیشتر می توانید به مختصر تاریخ دمشق، ج5، ص267 مراجعه فرمایید.
23 رجال شیخ طوسی، ص27 (شایان ذکر است که برخی معتقدند بلال در (باب الاربعین) شهر حلب و یا در مقبره کیسان یا خولان مدفون است).
- [سایر] برخورد بلال حبشی درباره خلافت چگونه بود؟
- [سایر] آیا بلال ازدواج کرده بود یا خیر؟ اگر بله فرزندانی داشته است یا نه؟
- [سایر] پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) بلال چند بار اذان گفت؟
- [سایر] آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به غیر از بلال مؤذن دیگری هم داشت؟
- [سایر] آیا سلمان فارسی، مالک اشتر و پسرش ابراهیم اشتر، مقداد، اباذر، عمار یاسر، بلال در زمان ظهور زنده می شوند؟
- [سایر] من یه دختر ایرانی 17 ساله مسلمان هستم که دین اسلام رو قبول دارم و آن را از بهترین ادیان الهی می دانم ولی چیزهای خیلی محدودی از آن می دانم مثل زندگی نامه محدودی از پانزده پیامبر و حضرت محمد و دوازده امام معصوم و سلمان فارسی و بلال حبشی ... من می خواهم بدانم که شیعه حضرت علی واقعا کیه؟ جایگاهش چیه؟ لطفا منو راهنمایی کنید.
- [سایر] در حال حاضر اعلم کیست؟ اورع کیست؟
- [سایر] شیث کیست؟
- [سایر] شیث کیست؟
- [سایر] دجّال کیست؟
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند که صاحب ان از چند نفر معین بیرون نیست ولی نتواند بفهمد کیست در صورت امکان بنابر احتیاط واجب همه انها را راضی کند و در صورت عدم امکان باید مالک به قرعه معین شود
- [آیت الله اردبیلی] اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند که صاحب آن از چند نفر معیّن بیرون نیست ولی نتواند بفهمد کیست، باید تا حدّ امکان از تمام آنان تحصیل رضایت نماید و اگر ممکن نگردید، آن مقدار از مال را بین آنان به طور مساوی تقسیم نماید.
- [آیت الله بروجردی] اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند که صاحب آن از چند نفر معین بیرون نیست ولی نتواند بفهمد کیست، باید آن مال را به طور مساوی بین آن چند نفر قسمت کند.
- [آیت الله بهجت] اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند که صاحب آن از چند نفر معین بیرون نیست، ولی نتواند بفهمد کیست، باید بنابر احتیاط با آنها مصالحه نماید، و اگر مصالحه ممکن نیست، بنابر اظهر بین آنها به نسبت سهم هر کدام تقسیم نماید.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود ومقدار حرام معلوم باشد وانسان بداند که صاحب آن از چند نفر معیّن بیرون نیست ولی نتواند بفهمد کیست، واجب آن است که رضایت همه را تحصیل کند و اگر ممکن نباشد یا مستلزم ضرر فوقالعاده باشد، باید عمل به قرعه در تعیین مالک بنماید.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند که صاحب آن از چند نفرِ معیّن بیرون نیست ولی نتواند بفهمد کیست ، باید قرعه بیندازد و به نام هر کس افتاد مال را به او بدهند . 5 جواهری که به واسطه فرو رفتن در دریا بدست می آید
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند که صاحب آن از چند نفر معیّن بیرون نیست ولی نتواند بفهمد کیست، باید قرعه بیندازد و بنام هر کس افتاد مال را به او بدهد. 5 جواهری که بواسطه فرو رفتن در دریا بدست می آید
- [آیت الله مظاهری] در موقع ازدواج یا وضع حمل و مانند آن، هدایایی برای زن و شوهر میآورند، اگر اینگونه هدایا را به حساب زن و برای او آوردهاند ملک اوست و اگر به حساب شوهر آورده باشند تعلّق به او دارد و اگر شک کنند که به حساب کیست، باید مصالحه شود.
- [امام خمینی] اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند که صاحب آن از چند نفر معین بیرون نیست ولی نتواند بفهمد کیست، به احتیاط واجب باید از تمام آنان تحصیل رضایت نماید، و اگر ممکن نگردید باید قرعه بیندازد و به نام هر کس افتاد مال را به او بدهند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد، و انسان بداند که صاحب آن از چند نفر معین بیرون نیست، ولی نتواند بفهمد کیست، اگر ممکن است همه را راضی کند، و اگر ممکن نشد، آن مال را به طور مساوی بین آن چند نفر قسمت کند کافی است مگر آن که آن مال به تقصیر او تحت یدش قرار گرفته باشد.