آیا در میان عالمان دینی کسی هست که مخالف حکومت دینی باشد؟ اگر هست دلیلشان چیست؟ گاه به طور نادر، دیدگاه مخالفی مطرح میشود؛ از جمله در عصر ما آقای (مهدی حائری) بر اساس مبانی خاصی، حکومت دینی را بیمعنا خوانده است. این نظریه صرفاً ناظر به عصر غیبت و ولایت فقیه نیست؛ بلکه ریشه (حکومت دینی) را از بن بر میکَنَد و دینی بودن حکومت پیامبر (ص) را نیز انکار میکند. دیدگاه ایشان درکتاب (حکمت و حکومت) چنین بیان شده است: 1. انسان نیازمند و وابسته به مکانی است که بتواند در آن آزادانه زندگی کند. این وابستگی به طور طبیعی و بی نیاز از قرارداد و اعتبار، موجب مالکیت انحصاری انسان بر آن فضای خصوصی میشود که برای زندگی برگزیده است. 2. انسان به لحاظ زیست مشترک با دیگران، نسبت به فضای بزرگتر؛ یعنی، محیط زیست مشترک، مالکیت مشاع دارد. این مالکیت مشاع نیز اختصاصی و طبیعی و بینیاز از قرارداد است. بنابراین همه افراد یک جامعه، مالکان مشاع سرزمین خود میباشند. 3. حاکمیت در یک سرزمین به معنای آن است که مالکان مشاع، افرادی را جهت بهزیستی و همزیستی مسالمتآمیز به عنوان وکیل انتخاب کنند. 4. اگر همه مالکان مشاع در انتخاب یک وکیل، با یکدیگر توافق نداشته باشند، راه حل نهایی انتخاب اکثر است. نقد: این دیدگاه، نه تنها از منظر دین مردود است؛ بلکه از دیدگاه فرامتنی و فلسفه سیاسی نیز مخدوش و دارای اشکالات متعددی است؛ از جمله: 1. ادعای نخست، از نظر حقوقی عمومیت ندارد و تنها در مورد (زمینی) صادق است که مالک دیگری نداشته و شخص پس از اشغال آن را احیا کرده باشد. 2. ادعای دوم، مالکیت مشاع نسبت به فضای بزرگتر دلیلی ندارد. افزون بر آن (محیط زیست مشترک)، تعبیری کلی و از نظر حقوقی فاقد حدود معین است؛ یعنی، معلوم نیست که فضای زیست مشترک تا کجا است؟ محله خود؟ روستا؟ شهر؟ کشور؟ قاره؟ یا تمام جهان؟ 3. اگر حاکم، وکیل مالکان مشاع باشد، اشکالات زیر پدید میآید: الف. وکالت عقدی جایز است و لاجرم موکّل، هر زمان که اراده کند، میتواند وکیل خود را عزل کند. در این صورت حکومت هیچ ثباتی ندارد و همواره متزلزل است. ب. موّکل موظف به پیروی از وکیل نیست. لاجرم حکومت وکالتی، فاقد مبنای قدرت است و هرگز نمیتواند جامعه را به اطاعت فراخواند و کسی را به کاری وادار کند. 4. ادعای چهارم منافی مالکیت خصوصی مشاع است؛ زیرا: الف. تصرف در ملک مشاع، بدون استثنا منوط به رضایت همه مالکان، است. در نتیجه اگر اکثر جامعه، کسی را به وکالت حاکمیت بخشند؛ او بدون اجازه اقلیتی که به او رأی ندادهاند، حق هیچ گونه اِعمال حاکمیتی ندارد. ب. در مالکیت مشاع، هر یک از مالکان به تنهایی میتواند وکالت را ابطال و وکیل را عزل کند. در نتیجه هر یک از آحاد جامعه، میتواند حاکم را عزل کند؛ درحالی که چنین چیزی در اندیشه سیاسی قابل طرح نیست. برای آگاهی بیشتر ر.ک: آیتالله جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، صص 207-232؛ آیتالله جوادی آملی، ولایت فقیه، صص 110-112. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 7/500008)
آیا در میان عالمان دینی کسی هست که مخالف حکومت دینی باشد؟ اگر هست دلیلشان چیست؟
گاه به طور نادر، دیدگاه مخالفی مطرح میشود؛ از جمله در عصر ما آقای (مهدی حائری) بر اساس مبانی خاصی، حکومت دینی را بیمعنا خوانده است. این نظریه صرفاً ناظر به عصر غیبت و ولایت فقیه نیست؛ بلکه ریشه (حکومت دینی) را از بن بر میکَنَد و دینی بودن حکومت پیامبر (ص) را نیز انکار میکند. دیدگاه ایشان درکتاب (حکمت و حکومت) چنین بیان شده است:
1. انسان نیازمند و وابسته به مکانی است که بتواند در آن آزادانه زندگی کند. این وابستگی به طور طبیعی و بی نیاز از قرارداد و اعتبار، موجب مالکیت انحصاری انسان بر آن فضای خصوصی میشود که برای زندگی برگزیده است.
2. انسان به لحاظ زیست مشترک با دیگران، نسبت به فضای بزرگتر؛ یعنی، محیط زیست مشترک، مالکیت مشاع دارد. این مالکیت مشاع نیز اختصاصی و طبیعی و بینیاز از قرارداد است. بنابراین همه افراد یک جامعه، مالکان مشاع سرزمین خود میباشند.
3. حاکمیت در یک سرزمین به معنای آن است که مالکان مشاع، افرادی را جهت بهزیستی و همزیستی مسالمتآمیز به عنوان وکیل انتخاب کنند.
4. اگر همه مالکان مشاع در انتخاب یک وکیل، با یکدیگر توافق نداشته باشند، راه حل نهایی انتخاب اکثر است.
نقد:
این دیدگاه، نه تنها از منظر دین مردود است؛ بلکه از دیدگاه فرامتنی و فلسفه سیاسی نیز مخدوش و دارای اشکالات متعددی است؛ از جمله:
1. ادعای نخست، از نظر حقوقی عمومیت ندارد و تنها در مورد (زمینی) صادق است که مالک دیگری نداشته و شخص پس از اشغال آن را احیا کرده باشد.
2. ادعای دوم، مالکیت مشاع نسبت به فضای بزرگتر دلیلی ندارد. افزون بر آن (محیط زیست مشترک)، تعبیری کلی و از نظر حقوقی فاقد حدود معین است؛ یعنی، معلوم نیست که فضای زیست مشترک تا کجا است؟ محله خود؟ روستا؟ شهر؟ کشور؟ قاره؟ یا تمام جهان؟
3. اگر حاکم، وکیل مالکان مشاع باشد، اشکالات زیر پدید میآید:
الف. وکالت عقدی جایز است و لاجرم موکّل، هر زمان که اراده کند، میتواند وکیل خود را عزل کند. در این صورت حکومت هیچ ثباتی ندارد و همواره متزلزل است.
ب. موّکل موظف به پیروی از وکیل نیست. لاجرم حکومت وکالتی، فاقد مبنای قدرت است و هرگز نمیتواند جامعه را به اطاعت فراخواند و کسی را به کاری وادار کند.
4. ادعای چهارم منافی مالکیت خصوصی مشاع است؛ زیرا:
الف. تصرف در ملک مشاع، بدون استثنا منوط به رضایت همه مالکان، است. در نتیجه اگر اکثر جامعه، کسی را به وکالت حاکمیت بخشند؛ او بدون اجازه اقلیتی که به او رأی ندادهاند، حق هیچ گونه اِعمال حاکمیتی ندارد.
ب. در مالکیت مشاع، هر یک از مالکان به تنهایی میتواند وکالت را ابطال و وکیل را عزل کند. در نتیجه هر یک از آحاد جامعه، میتواند حاکم را عزل کند؛ درحالی که چنین چیزی در اندیشه سیاسی قابل طرح نیست. برای آگاهی بیشتر ر.ک: آیتالله جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، صص 207-232؛ آیتالله جوادی آملی، ولایت فقیه، صص 110-112. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 7/500008)
- [سایر] دلایل موافقان ایجاد حکومت دینی در میان فقها و عالمان دینی را بیان کنید؟
- [سایر] دیدگاه عالمان دینی در مورد امام خمینی ره چیست؟
- [سایر] امام خمینی ره به عالمان دینی چه رهنمودهایی داشتند؟
- [سایر] عالمان دینی بیشتر به جامعه خدمت کرده اند یا کافران نجس؟
- [سایر] وظایف مردم در برابر حکومت دینی و وظایف متقابل حکومت دینی در برابر مردم کدام است؟
- [سایر] وظایف مردم در برابر حکومت دینی و وظایف متقابل حکومت دینی در برابر مردم کدام است؟
- [سایر] یکی از اهداف انقلاب، تشکیل حکومت دینی بود مبانی این حکومت دینی چیست ؟
- [سایر] معنای حکومت دینی چیست؟ حاکمیت متدینان؛ اجرای احکام دینی یا برآمدن همه ارکان حکومت از دین؟
- [سایر] قرآن وظیفه عالمان دینی را هدایت معنوی مردم دانسته ، اگر آنان رهبری سیاسی نیز میداشتند، باید در قرآن مطرح میشد.
- [سایر] تفاوت مبانی نظری حکومت دینی و حکومت سکولار در چیست؟
- [آیت الله اردبیلی] اگر معاشرت و مراوده عالمان با ستمگران، شرعا خالی از مصلحت باشد، نباید معاشرت کنند زیرا این امر موجب اتّهام آنها خواهد شد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر ارتباط عالمان با ستمگران، موجب تقویت یا تبرئه ستمگران در نزد افراد بیاطّلاع شود یا موجب جرأت آنها گردد یا موجب هتک مقام علم شود، ترک آن واجب است.
- [آیت الله مظاهری] معادن گرچه در ملک شخصی کسی پیدا شود ملک حکومت اسلامی است و در صورت ممانعت حکومت اسلامی، کسی حقّ تصرّف در آنها را ندارد.
- [آیت الله مظاهری] زمینهایی که در اصل آباد بوده مانند جنگلها و نیزارها ملک حکومت اسلامی است و هر کس در آن تصرّف و اصلاح نماید مالک میشود مگر آنکه حکومت اسلامی منع نماید.
- [آیت الله مظاهری] علفها و بوتههای بیابان و ماهیهای دریاها و رودخانهها و پرندگان هوا و حیوانات صحرا و مانند اینها ملک حکومت اسلامی است ولی اگر کسی آنها را تصرّف کند مالک میشود مگر اینکه حکومت اسلامی جلوگیری نماید.
- [آیت الله مظاهری] آنچه که در زمینهای موات باشد مانند بوته و درخت و سنگ و معدن و غیره، مانند خود زمین ملک حکومت اسلامی است ولی اگر کسی در آنها تصرّف کند مالک میشود مگر آنکه حکومت اسلامی ممانعت نماید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اگر حکومت اسلامی معدنی را استخراج کند خمس به آن تعلق نمی گیرد.
- [آیت الله سبحانی] اگر حکومت اسلامی معدنی را استخراج کند، خمس به آن تعلق نمی گیرد. 3 گنج
- [آیت الله اردبیلی] اگر بدعتی در اسلام واقع شود، اظهار حق و انکار باطل واجب است و این وجوب، نسبت به عالمان شدیدتر است و اگر سکوت علمای اعلام موجب هتک مقام علم و موجب سوء ظن به علمای اسلام شود، اظهار حق به هر نحوی که ممکن باشد واجب است، اگرچه بدانند تأثیر نمیکند.
- [آیت الله اردبیلی] اگر مراوده و معاشرت عالمان با ستمگران و سلاطین جور، موجب تخفیف ظلم آنها شود، باید ملاحظه کنند که آیا ترک معاشرت اَهمّ است زیرا ممکن است معاشرت موجب سستی عقاید مردم شود و موجب هتک اسلام و مراجع اسلام شود یا تخفیف ظلم، پس هر کدام اَهمّ باشد، به آن عمل کنند.