مکتب نیاوران از چه زمانی شکل گرفت؟ سردمداران آن چه کسانی بودند؟ مبانی فکری آنان چیست؟ از چه زمانی این تفکرات وارد جامعه شد؟
مکتب نیاوران از چه زمانی شکل گرفت؟ سردمداران آن چه کسانی بودند؟ مبانی فکری آنان چیست؟ از چه زمانی این تفکرات وارد جامعه شد؟ رویکرد نیاوران؛ نامی که این روزها بیشتر با عنوان مکتب نیاوران معروف شده و شامل یک جریان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است که با تفکر تعامل محافظه‌کارانه با غرب و شعار آزادی و توسعه‌ی سیاسی، در اواخر دهه‌ی 1360 و با انتخاب حجت‌‌الاسلام هاشمی رفسنجانی به ریاست‌جمهوری اسلامی ایران، وارد اقتصاد شد. به گفته‌ی سید مهدی زریباف، رئیس مرکز مطالعات و مبانی مؤسسه‌ی پژوهشی مبانی و مدل‌های اقتصاد بومی، گرایش اقتصادی این جریان، اعتقاد به جهانی‌سازی و تقسیم کار جهانی اقتصاد است که با سیاست‌هایی چون استقلال اقتصادی، خودکفایی و مقاومت اقتصادی در برابر کشورهای متخاصم و نگاه جهادی به اقتصاد، دارای تناقض است. این جریان که در دهه‌ی 1370 نام کارگزاران را به خود گرفت، حتی در دوران اصلاحات و تا سال 1384 نیز مدیریت اقتصادی کشور را برعهده‌ داشت. رهبران این جریان توانستند در حوزه‌های سیاسی و تصمیم‌سازی کشور، همچون قوه‌ی قضائیه و مقننه، نفوذ ‌کنند و مناسبات و تصمیم‌گیری‌های کشور را جهت ‌دهند. ایشان در ادامه افزودند ضعف در اینجاست که تا به حال، حوزه و دانشگاه مدل متمایز از اقتصاد لیبرالی را ارائه نکردند. همچنین جناح اصول‌گرا وظیفه داشت در دوران شانزده‌ساله که مجلس در اختیار آن‌ها بود، مدل‌سازی فکری کند، اما نتوانست یک مدل اقتصادی برای قانون‌گذاری کشور طراحی کند. در نهایت جریان تفکر اصول‌گرایی، که در اقتصاد مقداری مردمی‌تر، مبنایی‌تر و ارزشی‌تر فکر می‌کرد، تقریباً مضمحل شد و همه‌ حاکمیت اندیشه‌ی اقتصاد لیبرالی را در جامعه پذیرفتند. در یک نگاه·مکتب نیاوران جریانی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است که ریشه‌های آن را می‌توان در اواخر دهه‌ی 1360 و با انتخاب حجت‌‌الاسلام هاشمی رفسنجانی به ریاست‌جمهوری اسلامی ایران و در درون مجموعه‌ی مدیریتی کشور جست‌وجو کرد. · اصول سیاسی حاکم بر تفکر این جمع را می‌توان در محافظه‌کاری، تعامل مداوم با غرب و شعار آزادی و توسعه‌ی سیاسی جست‌وجو کرد. ·مبنای علمی رویکرد نیاوران به اقتصاد، نگاه تخصصی و به تبع آن، خارج کردن تحلیل‌های دینی از اقتصاد است. ·نتیجه‌ی قطعی این نگاه، استحاله‌ی گفتمان اقتصادی انقلاب اسلامی و مفاهیمی چون استقلال اقتصادی، خودکفایی، نهضت محرومیت‌زدایی، اقتصاد مقاومتی و جهاد اقتصادی به‌نحوی است که با گفتمان اقتصاد بازار همراه شود. ·نظام قانون‌گذاری ما نمی‌خواهد بپذیرد که تحت سیطره‌ی تفکر لیبرالی قانون وضع ‌کند، اما به دلیل اینکه حوزه و دانشگاه مدل متمایز از اقتصاد لیبرالی را ارائه نکردند، مجبور است چنین کند. · در دولت بعدی، یعنی در دولت آقای خاتمی نیز همین‌ تفکرات بانک‌محور، پول‌محور، ارزمحور، رانت‌محور، به اسم تئوری بازار، ادامه پیدا کرد. · با افزایش تحریم‌های خارجی و آغاز طرح هدفمندی یارانه‌ها، پیروان فکری این جریان به بدنه‌ی اقتصادی دولت دهم نفوذ کردند. · دولت آقای روحانی هم به‌نوعی بازگشت به زمان کارگزارانیسم آقای هاشمی، اما با تنوع بیشتر است. به‌طور خلاصه، در ابتدا توضیح مختصری در رابطه با نحوه‌ی شکل‌گیری و خاستگاه مکتب نیاوران بفرمایید و سپس بفرمایید چه کسانی وارد این فضای فکری شدند و سردمداران آن چه کسانی هستند؟ خوب است که جریان‌ها و تفکرات اقتصادی دهه‌های شصت، هفتاد و هشتاد را بازنگری کنیم و به پیش‌بینی این جریان‌ها در دهه‌ی نود بپردازیم. مکتب اقتصادی نیاوران این روزها به‌عنوان یک جریان فکری نامیده شده است، اما واقعاً جریان فکری خاصی نیست و به دلیل اینکه دولت آقای روحانی برآمده از مرکز تحقیقات مجمع تشخیص است، این مکتب به مکتب نیاوران معروف ‌شده است. در دهه‌ی شصت که دوران جنگ نام دارد، گرایش به جریان چپ وجود داشت. در دهه‌ی هفتاد و در دولت آقای هاشمی رفسنجانی، نظام برنامه‌ریزی اقتصادی مطرح شد؛ درحالی‌که جریان حاکم اقتصادی بر ایران، لیبرالیسم گردید که البته تاکنون هم همین‌طور است. مکتب نیاوران جریانی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است که ریشه‌های آن را می‌توان در اواخر دهه‌ی 1360 و با انتخاب حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی به ریاست جمهوری اسلامی ایران و در درون مجموعه‌ی مدیریتی کشور جست‌وجو کرد. انسجام‌بخشی به تفکر این مکتب با تأسیس مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست‌جمهوری در دولت اول آقای هاشمی‌ رفسنجانی و به ریاست حجت‌‌الاسلام حسن روحانی و با مشارکت آقایان عباس عبدی، محسن کدیور، عطاء‌الله مهاجرانی، سعید حجاریان، علی‌رضا علوی‌تبار و... صورت گرفت. اصول سیاسی حاکم بر تفکر این جمع را می‌توان در محافظه‌کاری، تعامل مداوم با غرب و شعار آزادی و توسعه‌ی سیاسی جست‌وجو کرد. به‌طور‌ کلی، لیبرالیسم اقتصادی که در ایران دنبال می‌شود، پایه‌ی تئوریک مشخصی ندارد و هرکس تفسیری خاص خود و عمدتاً تفسیر ساده‌ی دانشگاهی از بحث لیبرالیسم اقتصادی دارد. یعنی مثلاً گمان می‌کنند که اگر قیمت‌ها تعدیل شود، بازارها منظم می‌شود و تخصیص بهتر منابع اتفاق می‌افتد و در نتیجه، تولید بیشتر شده و انباشت سرمایه رخ می‌دهد و تولید بیشتر اشتغال ایجاد می‌کند، اما عملاً این‌گونه نیست. متأسفانه در نظام تصمیم‌گیری اقتصادی ما، گرایش‌های مکتب شیکاگو، یعنی مکتب پولی‌گرایان ظهور و بروز دارد که نهاد اصلی متکفل آن بانک‌ها هستند؛ یعنی نوعی نگرش خاص از لیبرالیسم در قالب اقتصاد پولی و تفکر مانیتاریستی و ابزارگرایی پولی بر نظام تصمیم‌گیری اقتصادی کشور سیطره پیدا کرده است. این جریان که در دهه‌ی 1370 نام کارگزاران را به خود گرفت، حتی در دوران اصلاحات و تا سال 1384 نیز مدیریت اقتصادی کشور را برعهده‌ داشت. رهبران این جریان توانستند، در حوزه‌های سیاسی کشور نفوذ ‌کنند و مناسبات و تصمیم‌گیری‌های کشور را جهت ‌دهند. مبنای فکری این رویکرد چه بود؟ مبنای علمی رویکرد نیاوران به اقتصاد، نگاه تخصصی و به تبع آن، خارج کردن تحلیل‌های دینی از اقتصاد است. تفوق سیاست‌های اقتصاد پولی و تقویت سرمایه‌داری غیرمولد از خصوصیات اقتصادی این جریان به‌شمار می‌رود. از دیگر خصوصیات گرایش اقتصادی این جریان، می‌توان به اعتقاد به جهانی‌سازی و تقسیم ‌کار جهانی اقتصاد اشاره کرد. این تلقی از اقتصاد با سیاست‌هایی چون استقلال اقتصادی، خودکفایی، مقاومت اقتصادی در برابر کشورهای متخاصم و نگاه جهادی به اقتصاد، تناقض دارد. فسادپذیری در عرصه‌ی اقتصاد با توجیه ایجاد فضای امن برای سرمایه‌گذاری‌های داخلی و خارجی، از لوازم این نگاه اقتصادی است. لذا در دوره‌های مختلف حاکمیت این نگرش بر اقتصاد، حجم مفاسد اقتصادی به‌شدت رشد کرد؛ تا جایی که دامن‌گیر برخی از مدیران درجه‌اول دولتی شد. این رویه‌ی فسادپذیری به‌علاوه‌ی گفتمان علنی اشرافی‌گری و سیاست‌های تعدیل اقتصادی، در بازه‌های زمانی مختلف، به‌ویژه در دهه‌ی هفتاد، ضریب جینی کشور را به‌شدت افزایش داده است و با افزایش شدت تمرکز اقتصادی، روند محرومیت‌زدایی از مناطق کشور را که پس از انقلاب اسلامی آغاز شده با اختلال مواجه ساخته است. به دلیل اینکه حوزه و دانشگاه مدل متمایز از اقتصاد لیبرالی را ارائه نکردند، مجبور است چنین کند. جناح اصول‌گرا وظیفه داشت در دوران شانزده‌ساله که مجلس در اختیار آن‌ها بود، مدل‌سازی فکری کند، اما نتوانست یک مدل اقتصادی برای قانون‌گذاری کشور طراحی کند. در نهایت، جریان تفکر اصول‌گرایی که در اقتصاد مقداری مردمی‌تر، مبنایی‌تر و ارزشی‌تر فکر می‌کرد، تقریباً مضمحل شد و همه‌ حاکمیت اندیشه‌ی اقتصاد لیبرالی را در جامعه پذیرفتند. در مجموع اندیشه‌ی اقتصادی‌ که در سی سال گذشته در کشور حاکم بوده، جریان تفکر لیبرالی و اقتصاد نئوکلاسیک پولی است که درست فهمیده نشده است و نهادهای متناسب با آن، به جز بانک، نظام ارزی و نظام پولی کشور، چندان نتوانسته‌اند با این تفکر رابطه برقرار کنند و فقط آن را تحمل ‌کرده‌اند. مثلاً نظام قانون‌گذاری ما نمی‌خواهد بپذیرد که تحت سیطره‌ی تفکر لیبرالی قانون وضع ‌کند، اما به دلیل اینکه حوزه و دانشگاه مدل متمایز از اقتصاد لیبرالی را ارائه نکرده‌اند، مجبور است چنین کند. جناح اصول‌گرا وظیفه داشت در دوران شانزده‌ساله‌ای که مجلس در اختیار آن‌ها بود، مدل‌سازی فکری کند، اما نتوانست یک مدل اقتصادی برای قانون‌گذاری کشور طراحی کند. در نهایت، جریان تفکر اصول‌گرایی که در اقتصاد مقداری مردمی‌تر، مبنایی‌تر و ارزشی‌تر فکر می‌کرد، تقریباً مضمحل شد و همه‌ حاکمیت اندیشه‌ی اقتصاد لیبرالی را در جامعه پذیرفتند. لیبرالیسم یک حیثیت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است که اصلاً قابل تفکیک نیست. اگر لیبرالیسم اقتصادی را بپذیریم، باید لیبرالیسم سیاسی و فرهنگی را هم بپذیر‌یم و در مناسبات و روابط و تصمیم‌گیری‌ها برمبنای آن عمل کنیم. از چه زمانی و در کدام دولت، این تفکرات وارد جامعه شد؟ این شرایط حاکم با تفکر سیاست تعدیل اقتصادی از دولت آقای هاشمی رفسنجانی آغاز شد که تعدیل اقتصادی را وابسته به تعدیل نرخ ارز می‌دانست که اتفاقاً ابزار نظام سلطه، یعنی آمریکا بود. پول ملی به یک معنا هویت ملی یک جامعه است و با این کار ما هویت ملی خود را عملاً به هویت اقتصادی آمریکا گره زدیم. این جریان در فضای مدیریت اقتصادی کشور مدام رشد کرد و در قالب برنامه‌ریزی‌ و تصمیم‌گیری‌های اقتصادی به دولت آقای خاتمی تحویل داده شد. این جریان در دولت آقای خاتمی به چه نحوی بود؟ برخورد نهادگرایان با این مکتب چگونه بود؟ در دولت آقای خاتمی، برخی از جریان‌های نهادگرا می‌خواستند اصلاحات اقتصادی انجام دهند و برنامه‌هایی هم ارائه دادند، ولی بعد از یکی دو سال به‌کلی محو شد و دوباره در اختیار تفکر کارگزارانیسم اقتصادی قرار گرفت. در دولت بعدی آقای خاتمی نیز همین‌ تفکرات بانک‌محور، پول‌محور، ارزمحور و رانت‌محور به اسم تئوری بازار ادامه پیدا کرد. با توجه به اینکه رویکرد آقای احمدی‌نژاد ارزشی بود، چه اتفاقاتی افتاد که ایشان نیز در عمل نتوانست اقدامی انجام دهد و باز هم مکتب نیاوران حاکم شد؟ پس از سال 1384، سکان اقتصادی کشور از دست اعضای این مکتب خارج شد تا اینکه تقریباً از سال 1389 و در دولت دهم و هم‌زمان با افزایش تحریم‌های خارجی و آغاز طرح هدفمندی یارانه‌ها، پیروان فکری این جریان به بدنه‌ی اقتصادی دولت دهم نفوذ کردند. در این سال‌ها، بازگشت عده‌ای از مدیران دولت کارگزاران به بدنه‌ی دولت مشاهده می‌شود و مدیران اقتصادی نیز از این جریان مستثنا نیستند. علت عدم تداوم سیاست‌هایی چون تحول نظام بانکداری و نظام گمرک و همچنین گسترش شدید بانک‌های خصوصی و عدم حساسیت به مفاسد اقتصادی در این سال‌ها را می‌توان نتیجه‌ی این بازگشت دانست. آقای احمدی‌نژاد در مناسبات اقتصادی بیشتر دنبال رفرم بود تا یک تحول که می‌خواست عدالت‌ورزی کند، اما کادر کارشناسی ایشان، چه دانشگاهی و چه دستگاه اجرایی در سطح تصمیم‌گیری، چنین توانی نداشتند. آقای احمدی‌نژاد برای عدالت‌محوری تلاش کرد، اما مدیران و مشاوران ایشان بیشتر مهندسین بودند و نه اقتصاد‌دانانی که واقعاً می‌خواستند به نفع اقشار محروم جامعه کارهایی انجام دهند و با مفاسد مقابله کنند. ایشان به دنبال ایجاد تحول در سیستم بانکی بود که برای آن تلاش بسیاری کرد و شعار داد، ولی عملاً هیچ کاری نتوانست انجام دهد. همچنین ایشان تلاش ‌کرد نرخ سود بانکی را پایین آورد تا زمینه‌‌ی تولید ایجاد شود که موفق نشد و بعد از قضیه‌ی تحریم و مذاکرات هسته‌ای، کار از دست ایشان خارج شد. در دولت دهم هم ایشان کلاً اقتصاد را به دانشگاهیانی واگذار کرد که تفکر نئوکلاسیک اقتصادی داشتند. در دولت آقای روحانی چگونه است؟ با توجه به اینکه لیبرال‌های قدیمی و جدید در دوران ایشان حاکم هستند. این مکتب سکان اقتصادی دولت یازدهم را به‌طور کامل در دست دارد. البته متفکرین اقتصادی مکتب نیاوران در دولت یازدهم به‌لحاظ تفکر اقتصادی با یکدیگر تفاوت‌ها و تعارض‌هایی دارند که تفوق رویکرد سیاسی بر رویکرد اقتصادی آن‌ها، مانع ازهم‌گسیختگی این متفکرین شده است. دولت آقای روحانی هم به‌نوعی بازگشت به زمان کارگزارانیسم آقای هاشمی، اما با تنوع بیشتر است. پس ما هیچ ایده‌ی جدیدی در این جریان نمی‌بینیم. درک اجمالی تئوری بازار، تخصیص منابع، نرخ ارز، سیستم بانکی، انباشت سرمایه، تولید، اشتغال، رونق و بهبود شرایط مردم و در نتیجه، پیشرفت از همان ابتدا مدل فکری کشور بوده که تاکنون هیچ نوع نوآوری و خلاقیت در آن به وجود نیامده است. این مکتب سکان اقتصادی دولت یازدهم را به‌طور کامل در دست دارد. البته متفکرین اقتصادی مکتب نیاوران در دولت یازدهم به‌لحاظ تفکر اقتصادی با یکدیگر تفاوت‌ها و تعارض‌هایی دارند که تفوق رویکرد سیاسی بر رویکرد اقتصادی آن‌ها، مانع ازهم‌گسیختگی این متفکرین شده است. سردمداران این مکتب چه کسانی بودند؟ دکتر موسی غنی‌نژاد اهری (دکترای اقتصاد توسعه از دانشگاه سوربن فرانسه)، دکتر مسعود نیلی (دکترای اقتصاد از دانشگاه منچستر انگلستان) و دکتر علی‌نقی مشایخی (دکترای مدیریت از دانشگاه MIT آمریکا) را می‌توان شاخه‌ی علمی و دانشگاهی تفکر اقتصادی مکتب نیاوران دانست. ایدئولوژی لیبرالیسم و ورود این اندیشه در ابعاد سیاست، اقتصاد و فرهنگ، از مشترکات این افراد است. لذا این افراد برخلاف سایر خواص اقتصادی مکتب نیاوران، در تفکرات خود، اقتصاد را توأم با فرهنگ و سیاست ارائه می‌کنند. در میان این سه نفر، دکتر غنی‌نژاد دارای موضع معرفتی است و اقتصاد را از موضعی فلسفی و مبنایی تحلیل می‌کند. دکتر نیلی بر اقتصاد ریاضی تأکید دارد و نگاه اقتصاد مهندسی شاخصه‌ی فکری دکتر مشایخی است. دکتر محمدباقر نوبخت دارای دکترای مدیریت از دانشگاه آزاد اسلامی و دکترای اقتصاد از دانشگاه پایزلی اسکاتلند است. دکتر نوبخت را می‌توان دارای تفکر نئوکینزی و البته با پوشش نهادگرایی دانست. اعتقاد به دخالت دولت در عرصه‌ی اقتصاد به‌منظور ایجاد تقاضا جهت رفع رکود، از شاخصه‌های این تفکر است. قائل بودن به نظام برنامه‌ریزی و جای گرفتن او در مصدر معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی ریاست‌جمهوری را می‌توان ذیل این نگاه تصویر کرد. از شاخصه‌های دکتر نوبخت، مطرح کردن مباحث نئوکینزی در قالب گفتمان انقلاب اسلامی و استفاده از پتانسیل گفتمانی انقلاب اسلامی در مباحثی چون اقتصاد مقاومتی و الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت جهت نشر ایده‌های اقتصاد نئوکینزی است. این تفکر را می‌توان در اسنادی چون (لایحه‌ی پیشنهادی دولت در الگوی اسلامی‌-ایرانی پیشرفت) و (منطق اجرایی سیاست‌های ابلاغی رهبری در اقتصاد مقاومتی) که توسط معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی تهیه شده است مشاهده کرد. در کدام دولت مکتب نیاوران ظهور و بروز بیشتری پیدا کرده بود؟ در دولت آقای هاشمی تفکر آقایان مرحوم نوربخش، عادلی، کرباسچی، طبیبیان و... مهندسی اقتصاد و با همین رویکردها بود. مهم بود که مردم پولدار باشند، اما اینکه چگونه پولدار شوند اهمیت نداشت. گردش سرمایه مهم بود، اما اینکه چه بلایی بر سر قشر محروم می‌آید، اهمیت نداشت. برخی از برنامه‌ها هم در چارچوب‌ صندوق بین‌المللی پول و برنامه‌هایی که از خارج دیکته می‌شد، انجام می‌گرفت که به سبب آن دستاوردهای ملی که مثلاً در قالب جهاد سازندگی به وجود آمده بود، از بین رفت و در بوروکراسی اقتصاد مثل جهاد کشاورزی قرار گرفت و حتی کشاورزی ما نیز از دست رفت. یعنی هرچه به‌عنوان نهاد انقلابی در حوزه‌ی مدیریت اقتصادی بود با دولت آقای هاشمی از بین رفت و پول و ارز و دلار مهم شد، تا جایی که حتی سربازی را هم می‌فروختیم؛ یعنی با پول می‌توان خدمت به نظام را هم فروخت. یکباره فضای داغ شهادت و انگیزه‌های مقدس برای خدا تبدیل شد به اینکه خدمت زیر پرچم را هم می‌شود با پول جابه‌جا کرد. بنابراین این تفکر به وجود آمد که همه‌ی حق‌وحقوق‌ها را هم می‌شود با پول خریدوفروش کرد. به نظر من، آثار فرهنگی این قضیه با شرایط جامعه‌ی ما که بر ارزش‌های مذهبی استوار بود، دوگانگی داشت و هنوز هم جوانان ما نمی‌دانند راه حق کجاست. پیامد لیبرالیسم اقتصادی، لیبرالیسم فرهنگی و لیبرالیسم سیاسی خواهد بود که همه‌ی این مسائل با هم ما را زیر نظام سلطه حفظ می‌کند. پس ما نباید این شرایط را ساده تلقی یا برای عموم جامعه عادی‌سازی کنیم. با گره خوردن اقتصاد ملی ما به اقتصاد آمریکا یا نظام سلطه که دلار است، همچنان قلاده‌ی بردگی دلار به گردن جامعه‌ی ما بسته شده است. نمی‌خواهیم اعتراف کنیم، ولی واقعیت دارد. تلاش‌هایی هم در زمان آقای احمدی‌نژاد انجام شد، چندان موفق نبود. تلاش دولت فعلی هم این است که دلار آزاد شود، اما دلار فرشته‌ی نجات‌بخش اقتصاد کشور نیست. این روزها هم همه از مفاسد بانکی مطلع‌اند. اگر دقیق شوید، می‌بینید همان کسانی که وام‌های کلان می‌گیرند، به‌نحوی در شبکه‌ی بانکی ذی‌نفع هستند و این‌گونه شبکه‌ی بسته‌ای از ثروت به وجود آمده است. ای‌کاش این لیبرالیسم و این تفکر اقتصادی از نوع اقتصاد تولیدی بود، زیرا به هر حال، اقتصاد ما نفتی است و در این شرایط، رانت بسیار راحت به وجود می‌آید. از طرف دیگر، مقوله‌ی زمین و مسکن و پروژه‌های زمین‌خواری رواج پیدا کرد و علی‌رغم اینکه در تفکر اسلامی مالکیت زمین اصلاً معتبر نیست، در ایران آن‌قدر معتبر است که ده‌ها و صد‌ها بار می‌توان یک ملک را بدون اینکه فرآیند تولید در آن رخ دهد، خریدوفروش کرد. ما باید حداقل، لیبرالیسم از نوع تولیدی را می‌پذیرفتیم، نه از نوع پولی یا اقتصاد پولی افسارگسیخته که در آن همه‌چیز با معیار پول، ارز، دلار، زمین و سکه سنجیده می‌شود. با گره خوردن اقتصاد ملی ما به اقتصاد آمریکا یا نظام سلطه که دلار است، همچنان قلاده‌ی بردگی دلار به گردن جامعه‌ی ما بسته شده است. نمی‌خواهیم اعتراف کنیم، ولی واقعیت دارد. تلاش‌هایی هم در زمان آقای احمدی‌نژاد انجام شد، چندان موفق نبود. تلاش دولت فعلی هم این است که دلار آزاد شود، اما دلار فرشته‌ی نجات‌بخش اقتصاد کشور نیست. مکتب اقتصادی نیاوران همه‌چیز را در قالب نظریه و تئوری بازار پول و سرمایه تفسیر می‌کند. اگر بورس خوب باشد، اقتصاد ما خوب است و اگر نباشد، مردم بدبخت هستند. یعنی ما به تعبیری می‌خواهیم اقتصاد ملی را با اقتصاد جهانی و سرمایه‌داری تفسیر کنیم که بسیار جای تأمل دارد. در حوزه‌های علمیه هم تلاشی صورت نگرفته که جایگزینی برای لیبرالیسم انتخاب شود و این موضوع می‌تواند به‌عنوان یک آسیب‌شناسی مطرح شود. در دانشگاه‌های مذهبی مثل امام صادق (ع) و امام حسین (ع) هم دانشجویان تلاش‌هایی کردند، ولی یک مدل منسجم تئوریک و قابل دفاع تولید نشد. عملکرد دولت روحانی را با توجه به گرایش ایشان به مکتب نیاوران در طول یک سال ریاست‌جمهوری ایشان چگونه ارزیابی می‌کنید؟ مکتب نیاوران در سال 1392 با شعارهایی چون افزایش سطح اشتغال، کاهش نرخ دلار، مبارزه با مفاسد اقتصادی، شفافیت، شکستن تحریم‌ها، جهت دادن یارانه‌ها به‌سوی تولید، گسترش تولید و بهبود وضع نظام سلامت پا به عرصه‌ی اقتصاد کشور گذاشت. تعطیلی و کاهش حجم فعالیت در پروژه‌های مختلف، اعم از پروژه‌های عمرانی و خدماتی از قبیل مسکن مهر، طرح شبنم، استخدام‌های آموزش‌‌وپرورش و آموزش عالی و همچنین انقباض شدید در بودجه‌ی دولت، اگرچه تا حدودی از شدت رشد قیمت‌ها در این دولت کاسته، لکن اقتصاد را با تعطیلی و رکود مواجه ساخته و وضعیت اشتغال کشور را با تهدید مواجه کرده است. افزایش شدید سطح واردات در طول این یک سال نیز بر کاهش سطح اشتغال اثرگذار بوده است. این رویه تا جایی ادامه پیدا کرده است که ایجاد رونق اقتصادی همه‌روزه در بخش اقتصادی دولت به‌عنوان دغدغه‌ی اصلی مطرح می‌شود. علی‌رغم انتظار شدیدی که توسط این دولت در یک سال اخیر جهت کاهش نرخ دلار در میان مردم ایجاد شد، نرخ دلار کاهشی نداشته است و شعار دولت در این زمینه نیز هنوز محقق نشده است. مبارزه با مفاسد اقتصادی نیز با واگذاری پروژه‌های بزرگ، همچون پروژه‌های بزرگ نفتی، به افراد مبهم و رشد روزافزون معوقات بانکی، به‌ویژه معوقات حاصل از وام‌های کلان، وضعیت شفافی ندارد. به‌ویژه اینکه مباحث جدیدی در مفاسد اقتصادی همچون رانت 650 میلیون یورویی در حال طرح است و فسادهای نفتی همچون فساد کرسنت نیز صورت جدیدی پیدا کرده‌اند. نوآوری اقتصادی این دولت توزیع سبد کالا بود که این نوآوری نیز با تحقیر بدنه‌ی اجتماعی مستضعف جامعه راه را برای استهزای جمهوری اسلامی حتی در میان کشورهای غربی و منطقه باز کرد. البته این دولت در اجرای طرح تحول نظام سلامت که در دولت دهم تهیه شده بود توفیق داشته و در طی یک سال اخیر، با عملکرد جهادی در این حوزه، برخی از معضلات این نظام همچون واردات دارو، هزینه‌ی درمان و پوشش بیمه‌ای و علی‌الخصوص سیاست‌های کنترل جمعیت را مرتفع ساخته است. نتایج گفتمان اقتصادی مکتب نیاوران چه بود و تا چه حد با اقتصاد اسلامی در تعارض است؟ از آنجایی که شاه‌بیت نگاه گفتمانی این مکتب مبتنی بر توسعه‌ی پایدار و در قالب شکل تعدیل‌یافته‌ی اقتصاد بازار است، نتیجه‌ی قطعی این نگاه، استحاله‌ی گفتمان اقتصادی انقلاب اسلامی و مفاهیمی چون استقلال اقتصادی، خودکفایی، نهضت محرومیت‌زدایی، اقتصاد مقاومتی و جهاد اقتصادی به‌نحوی است که با گفتمان اقتصاد بازار همراه شود. تقویت نهادهای نظام سرمایه‌داری، علی‌الخصوص نهادهای پولی این نظام و به‌ویژه نظام بانکی، از ملزومات این رویکرد است. گسترش روحیه‌ی اشرافی، افزایش درجه‌ی فسادپذیری اقتصادی، افزایش شکاف طبقاتی، ادغام اقتصاد کشور در اقتصاد جهانی و افزایش وابستگی به دلار نیز از دیگر ملزومات این رویکرد است. رویکرد مکتب نیاوران تا چه حد با سیاست‌های اقتصاد مقاومتی در تعارض است؟ مقام معظم رهبری در اقتصاد مقاومتی، اقتصاد را با فرهنگ عجین می‌دانند. حدود ده سالی است که با اسم‌گذاری سال‌ها تلاش می‌کنند رویکرد جدیدی را به عرصه‌ی اقتصاد وارد کنند. اندیشه‌ی درون‌زایی اقتصادی، محوریت عدالت، الگوسازی در کشور، ربط بین عدالت و پیشرفت، اصلاح الگوی مصرف، تأکید بر کار و سرمایه‌ی ایرانی، تأکید بر تولید واژگان و ادبیاتی است که مقام رهبری آرام‌آرام در فضای گفتمانی اقتصادی کشور وارد کردند، ولی متأسفانه در این زمینه هم ایشان تنها هستند. بحث اقتصاد مقاومتی یک مقوله‌ی فرهنگی است که وارد عرصه‌ی اقتصاد شده است. این هم یکی از ظلم‌هایی است که به انقلاب و به شخص ایشان شده است، زیرا نه‌ تنها دانشگاه‌ها، مراکز علمی و حوزه‌های ما برای اقتصاد اسلامی هیچ کاری انجام نداده‌اند، بلکه گفتمانی را هم که ایشان تولید می‌کنند سریع با ادبیات رایج معتبر خود مصادره می‌کنند. حداقل‌ کاری که ما به عنوان کارشناس می‌توانیم انجام دهیم، این است که تلاش کنیم ادبیات و مفهوم‌سازی ایشان در این گفتمان حاکم لیبرالی از بین نرود و اجازه ندهیم برخی افراد با منطق توسعه‌ی پایدار، منطق نهادگرایی و منطق لیبرالیسم، تفسیر جدیدی از اقتصاد مقاومتی ارائه دهند که البته این همان کاری است که مکتب نیاوران دارد انجام می‌دهد؛ یعنی یکی از رسالت‌های مکتب نیاوران استحاله‌ی مفهوم اقتصاد مقاومتی در قالب اندیشه‌های توسعه‌ی پایدار است. مثلاً می‌گویند منظور رهبری از مردمی‌سازی اقتصاد خصوصی‌سازی است یا می‌گویند منظور ایشان از مشارکت آحاد مردم در جامعه همان رقابت است. حال حوزه باید اندیشه‌ی اقتصاد مقاومتی را سریع به یک مدل اسلامی تبدیل کند. حوزه‌ی علمیه باید پاسخ دهد که مبانی اسلامی در حوزه‌ی اقتصاد کجا ظاهر می‌شود، اما متأسفانه پاسخ‌گو نیست. رهبر معظم انقلاب شاخص‌های روشن و واضحی چون درون‌زا و برون‌گرا بودن اقتصاد، مشارکت جامعه، دانش‌بنیانی، عدالت‌بنیانی، پویایی، نوآوری و خلاقیت را مطرح کردند و علاوه بر آن، مجمع و سایر دستگاه‌ها سیاست‌هایی ابلاغ کردند که مورد تأیید رهبری هم قرار گرفته است. اکنون حدود شش ماه است که ایشان نقشه‌ی پیاده‌شده‌ی آن را می‌خواهند، ولی آقایان هنوز کاری انجام نداده‌اند. درباره‌ی موضوع اقتصاد مقاومتی هم در مجلس خبری نیست و از نخبگان هم در رسانه‌ها هیچ نمی‌بینیم و فقط برای احترام به شخص رهبری می‌گویند اقتصاد مقاومتی، اما هیچ‌کس برای آن مدلی ارائه نمی‌دهد. راه برون‌رفت از این جریان لیبرالیسم که در نهادها، ساختارها و تربیت کارشناسان در حوزه و دانشگاه رسوخ کرده راهبرد اقتصاد مقاومتی است. ولی اگر ما این مسیر را هم ادامه دهیم، در اقتصاد جهانی هضم می‌شویم و باید الزامات نظام سلطه را در عرصه‌ی اقتصادی بپذیریم. این یک نبرد نرم است. با تشکر از وقتی که در اختیار برهان قرار دادید.* *گروه اقتصادی برهان/1393/7/19
عنوان سوال:

مکتب نیاوران از چه زمانی شکل گرفت؟ سردمداران آن چه کسانی بودند؟ مبانی فکری آنان چیست؟ از چه زمانی این تفکرات وارد جامعه شد؟


پاسخ:

مکتب نیاوران از چه زمانی شکل گرفت؟ سردمداران آن چه کسانی بودند؟ مبانی فکری آنان چیست؟ از چه زمانی این تفکرات وارد جامعه شد؟

رویکرد نیاوران؛ نامی که این روزها بیشتر با عنوان مکتب نیاوران معروف شده و شامل یک جریان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است که با تفکر تعامل محافظه‌کارانه با غرب و شعار آزادی و توسعه‌ی سیاسی، در اواخر دهه‌ی 1360 و با انتخاب حجت‌‌الاسلام هاشمی رفسنجانی به ریاست‌جمهوری اسلامی ایران، وارد اقتصاد شد.

به گفته‌ی سید مهدی زریباف، رئیس مرکز مطالعات و مبانی مؤسسه‌ی پژوهشی مبانی و مدل‌های اقتصاد بومی، گرایش اقتصادی این جریان، اعتقاد به جهانی‌سازی و تقسیم کار جهانی اقتصاد است که با سیاست‌هایی چون استقلال اقتصادی، خودکفایی و مقاومت اقتصادی در برابر کشورهای متخاصم و نگاه جهادی به اقتصاد، دارای تناقض است. این جریان که در دهه‌ی 1370 نام کارگزاران را به خود گرفت، حتی در دوران اصلاحات و تا سال 1384 نیز مدیریت اقتصادی کشور را برعهده‌ داشت. رهبران این جریان توانستند در حوزه‌های سیاسی و تصمیم‌سازی کشور، همچون قوه‌ی قضائیه و مقننه، نفوذ ‌کنند و مناسبات و تصمیم‌گیری‌های کشور را جهت ‌دهند.

ایشان در ادامه افزودند ضعف در اینجاست که تا به حال، حوزه و دانشگاه مدل متمایز از اقتصاد لیبرالی را ارائه نکردند. همچنین جناح اصول‌گرا وظیفه داشت در دوران شانزده‌ساله که مجلس در اختیار آن‌ها بود، مدل‌سازی فکری کند، اما نتوانست یک مدل اقتصادی برای قانون‌گذاری کشور طراحی کند. در نهایت جریان تفکر اصول‌گرایی، که در اقتصاد مقداری مردمی‌تر، مبنایی‌تر و ارزشی‌تر فکر می‌کرد، تقریباً مضمحل شد و همه‌ حاکمیت اندیشه‌ی اقتصاد لیبرالی را در جامعه پذیرفتند.

در یک نگاه·مکتب نیاوران جریانی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است که ریشه‌های آن را می‌توان در اواخر دهه‌ی 1360 و با انتخاب حجت‌‌الاسلام هاشمی رفسنجانی به ریاست‌جمهوری اسلامی ایران و در درون مجموعه‌ی مدیریتی کشور جست‌وجو کرد.

· اصول سیاسی حاکم بر تفکر این جمع را می‌توان در محافظه‌کاری، تعامل مداوم با غرب و شعار آزادی و توسعه‌ی سیاسی جست‌وجو کرد.

·مبنای علمی رویکرد نیاوران به اقتصاد، نگاه تخصصی و به تبع آن، خارج کردن تحلیل‌های دینی از اقتصاد است.

·نتیجه‌ی قطعی این نگاه، استحاله‌ی گفتمان اقتصادی انقلاب اسلامی و مفاهیمی چون استقلال اقتصادی، خودکفایی، نهضت محرومیت‌زدایی، اقتصاد مقاومتی و جهاد اقتصادی به‌نحوی است که با گفتمان اقتصاد بازار همراه شود.

·نظام قانون‌گذاری ما نمی‌خواهد بپذیرد که تحت سیطره‌ی تفکر لیبرالی قانون وضع ‌کند، اما به دلیل اینکه حوزه و دانشگاه مدل متمایز از اقتصاد لیبرالی را ارائه نکردند، مجبور است چنین کند.

· در دولت بعدی، یعنی در دولت آقای خاتمی نیز همین‌ تفکرات بانک‌محور، پول‌محور، ارزمحور، رانت‌محور، به اسم تئوری بازار، ادامه پیدا کرد.

· با افزایش تحریم‌های خارجی و آغاز طرح هدفمندی یارانه‌ها، پیروان فکری این جریان به بدنه‌ی اقتصادی دولت دهم نفوذ کردند.

· دولت آقای روحانی هم به‌نوعی بازگشت به زمان کارگزارانیسم آقای هاشمی، اما با تنوع بیشتر است.

به‌طور خلاصه، در ابتدا توضیح مختصری در رابطه با نحوه‌ی شکل‌گیری و خاستگاه مکتب نیاوران بفرمایید و سپس بفرمایید چه کسانی وارد این فضای فکری شدند و سردمداران آن چه کسانی هستند؟

خوب است که جریان‌ها و تفکرات اقتصادی دهه‌های شصت، هفتاد و هشتاد را بازنگری کنیم و به پیش‌بینی این جریان‌ها در دهه‌ی نود بپردازیم. مکتب اقتصادی نیاوران این روزها به‌عنوان یک جریان فکری نامیده شده است، اما واقعاً جریان فکری خاصی نیست و به دلیل اینکه دولت آقای روحانی برآمده از مرکز تحقیقات مجمع تشخیص است، این مکتب به مکتب نیاوران معروف ‌شده است. در دهه‌ی شصت که دوران جنگ نام دارد، گرایش به جریان چپ وجود داشت. در دهه‌ی هفتاد و در دولت آقای هاشمی رفسنجانی، نظام برنامه‌ریزی اقتصادی مطرح شد؛ درحالی‌که جریان حاکم اقتصادی بر ایران، لیبرالیسم گردید که البته تاکنون هم همین‌طور است. مکتب نیاوران جریانی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است که ریشه‌های آن را می‌توان در اواخر دهه‌ی 1360 و با انتخاب حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی به ریاست جمهوری اسلامی ایران و در درون مجموعه‌ی مدیریتی کشور جست‌وجو کرد. انسجام‌بخشی به تفکر این مکتب با تأسیس مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست‌جمهوری در دولت اول آقای هاشمی‌ رفسنجانی و به ریاست حجت‌‌الاسلام حسن روحانی و با مشارکت آقایان عباس عبدی، محسن کدیور، عطاء‌الله مهاجرانی، سعید حجاریان، علی‌رضا علوی‌تبار و... صورت گرفت. اصول سیاسی حاکم بر تفکر این جمع را می‌توان در محافظه‌کاری، تعامل مداوم با غرب و شعار آزادی و توسعه‌ی سیاسی جست‌وجو کرد.

به‌طور‌ کلی، لیبرالیسم اقتصادی که در ایران دنبال می‌شود، پایه‌ی تئوریک مشخصی ندارد و هرکس تفسیری خاص خود و عمدتاً تفسیر ساده‌ی دانشگاهی از بحث لیبرالیسم اقتصادی دارد. یعنی مثلاً گمان می‌کنند که اگر قیمت‌ها تعدیل شود، بازارها منظم می‌شود و تخصیص بهتر منابع اتفاق می‌افتد و در نتیجه، تولید بیشتر شده و انباشت سرمایه رخ می‌دهد و تولید بیشتر اشتغال ایجاد می‌کند، اما عملاً این‌گونه نیست. متأسفانه در نظام تصمیم‌گیری اقتصادی ما، گرایش‌های مکتب شیکاگو، یعنی مکتب پولی‌گرایان ظهور و بروز دارد که نهاد اصلی متکفل آن بانک‌ها هستند؛ یعنی نوعی نگرش خاص از لیبرالیسم در قالب اقتصاد پولی و تفکر مانیتاریستی و ابزارگرایی پولی بر نظام تصمیم‌گیری اقتصادی کشور سیطره پیدا کرده است. این جریان که در دهه‌ی 1370 نام کارگزاران را به خود گرفت، حتی در دوران اصلاحات و تا سال 1384 نیز مدیریت اقتصادی کشور را برعهده‌ داشت. رهبران این جریان توانستند، در حوزه‌های سیاسی کشور نفوذ ‌کنند و مناسبات و تصمیم‌گیری‌های کشور را جهت ‌دهند.

مبنای فکری این رویکرد چه بود؟

مبنای علمی رویکرد نیاوران به اقتصاد، نگاه تخصصی و به تبع آن، خارج کردن تحلیل‌های دینی از اقتصاد است. تفوق سیاست‌های اقتصاد پولی و تقویت سرمایه‌داری غیرمولد از خصوصیات اقتصادی این جریان به‌شمار می‌رود. از دیگر خصوصیات گرایش اقتصادی این جریان، می‌توان به اعتقاد به جهانی‌سازی و تقسیم ‌کار جهانی اقتصاد اشاره کرد. این تلقی از اقتصاد با سیاست‌هایی چون استقلال اقتصادی، خودکفایی، مقاومت اقتصادی در برابر کشورهای متخاصم و نگاه جهادی به اقتصاد، تناقض دارد. فسادپذیری در عرصه‌ی اقتصاد با توجیه ایجاد فضای امن برای سرمایه‌گذاری‌های داخلی و خارجی، از لوازم این نگاه اقتصادی است. لذا در دوره‌های مختلف حاکمیت این نگرش بر اقتصاد، حجم مفاسد اقتصادی به‌شدت رشد کرد؛ تا جایی که دامن‌گیر برخی از مدیران درجه‌اول دولتی شد. این رویه‌ی فسادپذیری به‌علاوه‌ی گفتمان علنی اشرافی‌گری و سیاست‌های تعدیل اقتصادی، در بازه‌های زمانی مختلف، به‌ویژه در دهه‌ی هفتاد، ضریب جینی کشور را به‌شدت افزایش داده است و با افزایش شدت تمرکز اقتصادی، روند محرومیت‌زدایی از مناطق کشور را که پس از انقلاب اسلامی آغاز شده با اختلال مواجه ساخته است.

به دلیل اینکه حوزه و دانشگاه مدل متمایز از اقتصاد لیبرالی را ارائه نکردند، مجبور است چنین کند. جناح اصول‌گرا وظیفه داشت در دوران شانزده‌ساله که مجلس در اختیار آن‌ها بود، مدل‌سازی فکری کند، اما نتوانست یک مدل اقتصادی برای قانون‌گذاری کشور طراحی کند. در نهایت، جریان تفکر اصول‌گرایی که در اقتصاد مقداری مردمی‌تر، مبنایی‌تر و ارزشی‌تر فکر می‌کرد، تقریباً مضمحل شد و همه‌ حاکمیت اندیشه‌ی اقتصاد لیبرالی را در جامعه پذیرفتند.
در مجموع اندیشه‌ی اقتصادی‌ که در سی سال گذشته در کشور حاکم بوده، جریان تفکر لیبرالی و اقتصاد نئوکلاسیک پولی است که درست فهمیده نشده است و نهادهای متناسب با آن، به جز بانک، نظام ارزی و نظام پولی کشور، چندان نتوانسته‌اند با این تفکر رابطه برقرار کنند و فقط آن را تحمل ‌کرده‌اند. مثلاً نظام قانون‌گذاری ما نمی‌خواهد بپذیرد که تحت سیطره‌ی تفکر لیبرالی قانون وضع ‌کند، اما به دلیل اینکه حوزه و دانشگاه مدل متمایز از اقتصاد لیبرالی را ارائه نکرده‌اند، مجبور است چنین کند. جناح اصول‌گرا وظیفه داشت در دوران شانزده‌ساله‌ای که مجلس در اختیار آن‌ها بود، مدل‌سازی فکری کند، اما نتوانست یک مدل اقتصادی برای قانون‌گذاری کشور طراحی کند. در نهایت، جریان تفکر اصول‌گرایی که در اقتصاد مقداری مردمی‌تر، مبنایی‌تر و ارزشی‌تر فکر می‌کرد، تقریباً مضمحل شد و همه‌ حاکمیت اندیشه‌ی اقتصاد لیبرالی را در جامعه پذیرفتند.

لیبرالیسم یک حیثیت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است که اصلاً قابل تفکیک نیست. اگر لیبرالیسم اقتصادی را بپذیریم، باید لیبرالیسم سیاسی و فرهنگی را هم بپذیر‌یم و در مناسبات و روابط و تصمیم‌گیری‌ها برمبنای آن عمل کنیم.

از چه زمانی و در کدام دولت، این تفکرات وارد جامعه شد؟

این شرایط حاکم با تفکر سیاست تعدیل اقتصادی از دولت آقای هاشمی رفسنجانی آغاز شد که تعدیل اقتصادی را وابسته به تعدیل نرخ ارز می‌دانست که اتفاقاً ابزار نظام سلطه، یعنی آمریکا بود. پول ملی به یک معنا هویت ملی یک جامعه است و با این کار ما هویت ملی خود را عملاً به هویت اقتصادی آمریکا گره زدیم. این جریان در فضای مدیریت اقتصادی کشور مدام رشد کرد و در قالب برنامه‌ریزی‌ و تصمیم‌گیری‌های اقتصادی به دولت آقای خاتمی تحویل داده شد.

این جریان در دولت آقای خاتمی به چه نحوی بود؟ برخورد نهادگرایان با این مکتب چگونه بود؟

در دولت آقای خاتمی، برخی از جریان‌های نهادگرا می‌خواستند اصلاحات اقتصادی انجام دهند و برنامه‌هایی هم ارائه دادند، ولی بعد از یکی دو سال به‌کلی محو شد و دوباره در اختیار تفکر کارگزارانیسم اقتصادی قرار گرفت. در دولت بعدی آقای خاتمی نیز همین‌ تفکرات بانک‌محور، پول‌محور، ارزمحور و رانت‌محور به اسم تئوری بازار ادامه پیدا کرد.

با توجه به اینکه رویکرد آقای احمدی‌نژاد ارزشی بود، چه اتفاقاتی افتاد که ایشان نیز در عمل نتوانست اقدامی انجام دهد و باز هم مکتب نیاوران حاکم شد؟

پس از سال 1384، سکان اقتصادی کشور از دست اعضای این مکتب خارج شد تا اینکه تقریباً از سال 1389 و در دولت دهم و هم‌زمان با افزایش تحریم‌های خارجی و آغاز طرح هدفمندی یارانه‌ها، پیروان فکری این جریان به بدنه‌ی اقتصادی دولت دهم نفوذ کردند. در این سال‌ها، بازگشت عده‌ای از مدیران دولت کارگزاران به بدنه‌ی دولت مشاهده می‌شود و مدیران اقتصادی نیز از این جریان مستثنا نیستند. علت عدم تداوم سیاست‌هایی چون تحول نظام بانکداری و نظام گمرک و همچنین گسترش شدید بانک‌های خصوصی و عدم حساسیت به مفاسد اقتصادی در این سال‌ها را می‌توان نتیجه‌ی این بازگشت دانست.

آقای احمدی‌نژاد در مناسبات اقتصادی بیشتر دنبال رفرم بود تا یک تحول که می‌خواست عدالت‌ورزی کند، اما کادر کارشناسی ایشان، چه دانشگاهی و چه دستگاه اجرایی در سطح تصمیم‌گیری، چنین توانی نداشتند. آقای احمدی‌نژاد برای عدالت‌محوری تلاش کرد، اما مدیران و مشاوران ایشان بیشتر مهندسین بودند و نه اقتصاد‌دانانی که واقعاً می‌خواستند به نفع اقشار محروم جامعه کارهایی انجام دهند و با مفاسد مقابله کنند. ایشان به دنبال ایجاد تحول در سیستم بانکی بود که برای آن تلاش بسیاری کرد و شعار داد، ولی عملاً هیچ کاری نتوانست انجام دهد. همچنین ایشان تلاش ‌کرد نرخ سود بانکی را پایین آورد تا زمینه‌‌ی تولید ایجاد شود که موفق نشد و بعد از قضیه‌ی تحریم و مذاکرات هسته‌ای، کار از دست ایشان خارج شد. در دولت دهم هم ایشان کلاً اقتصاد را به دانشگاهیانی واگذار کرد که تفکر نئوکلاسیک اقتصادی داشتند.

در دولت آقای روحانی چگونه است؟ با توجه به اینکه لیبرال‌های قدیمی و جدید در دوران ایشان حاکم هستند.

این مکتب سکان اقتصادی دولت یازدهم را به‌طور کامل در دست دارد. البته متفکرین اقتصادی مکتب نیاوران در دولت یازدهم به‌لحاظ تفکر اقتصادی با یکدیگر تفاوت‌ها و تعارض‌هایی دارند که تفوق رویکرد سیاسی بر رویکرد اقتصادی آن‌ها، مانع ازهم‌گسیختگی این متفکرین شده است.
دولت آقای روحانی هم به‌نوعی بازگشت به زمان کارگزارانیسم آقای هاشمی، اما با تنوع بیشتر است. پس ما هیچ ایده‌ی جدیدی در این جریان نمی‌بینیم. درک اجمالی تئوری بازار، تخصیص منابع، نرخ ارز، سیستم بانکی، انباشت سرمایه، تولید، اشتغال، رونق و بهبود شرایط مردم و در نتیجه، پیشرفت از همان ابتدا مدل فکری کشور بوده که تاکنون هیچ نوع نوآوری و خلاقیت در آن به وجود نیامده است.

این مکتب سکان اقتصادی دولت یازدهم را به‌طور کامل در دست دارد. البته متفکرین اقتصادی مکتب نیاوران در دولت یازدهم به‌لحاظ تفکر اقتصادی با یکدیگر تفاوت‌ها و تعارض‌هایی دارند که تفوق رویکرد سیاسی بر رویکرد اقتصادی آن‌ها، مانع ازهم‌گسیختگی این متفکرین شده است.

سردمداران این مکتب چه کسانی بودند؟

دکتر موسی غنی‌نژاد اهری (دکترای اقتصاد توسعه از دانشگاه سوربن فرانسه)، دکتر مسعود نیلی (دکترای اقتصاد از دانشگاه منچستر انگلستان) و دکتر علی‌نقی مشایخی (دکترای مدیریت از دانشگاه MIT آمریکا) را می‌توان شاخه‌ی علمی و دانشگاهی تفکر اقتصادی مکتب نیاوران دانست. ایدئولوژی لیبرالیسم و ورود این اندیشه در ابعاد سیاست، اقتصاد و فرهنگ، از مشترکات این افراد است. لذا این افراد برخلاف سایر خواص اقتصادی مکتب نیاوران، در تفکرات خود، اقتصاد را توأم با فرهنگ و سیاست ارائه می‌کنند. در میان این سه نفر، دکتر غنی‌نژاد دارای موضع معرفتی است و اقتصاد را از موضعی فلسفی و مبنایی تحلیل می‌کند. دکتر نیلی بر اقتصاد ریاضی تأکید دارد و نگاه اقتصاد مهندسی شاخصه‌ی فکری دکتر مشایخی است.

دکتر محمدباقر نوبخت دارای دکترای مدیریت از دانشگاه آزاد اسلامی و دکترای اقتصاد از دانشگاه پایزلی اسکاتلند است. دکتر نوبخت را می‌توان دارای تفکر نئوکینزی و البته با پوشش نهادگرایی دانست. اعتقاد به دخالت دولت در عرصه‌ی اقتصاد به‌منظور ایجاد تقاضا جهت رفع رکود، از شاخصه‌های این تفکر است. قائل بودن به نظام برنامه‌ریزی و جای گرفتن او در مصدر معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی ریاست‌جمهوری را می‌توان ذیل این نگاه تصویر کرد. از شاخصه‌های دکتر نوبخت، مطرح کردن مباحث نئوکینزی در قالب گفتمان انقلاب اسلامی و استفاده از پتانسیل گفتمانی انقلاب اسلامی در مباحثی چون اقتصاد مقاومتی و الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت جهت نشر ایده‌های اقتصاد نئوکینزی است. این تفکر را می‌توان در اسنادی چون (لایحه‌ی پیشنهادی دولت در الگوی اسلامی‌-ایرانی پیشرفت) و (منطق اجرایی سیاست‌های ابلاغی رهبری در اقتصاد مقاومتی) که توسط معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی تهیه شده است مشاهده کرد.

در کدام دولت مکتب نیاوران ظهور و بروز بیشتری پیدا کرده بود؟

در دولت آقای هاشمی تفکر آقایان مرحوم نوربخش، عادلی، کرباسچی، طبیبیان و... مهندسی اقتصاد و با همین رویکردها بود. مهم بود که مردم پولدار باشند، اما اینکه چگونه پولدار شوند اهمیت نداشت. گردش سرمایه مهم بود، اما اینکه چه بلایی بر سر قشر محروم می‌آید، اهمیت نداشت. برخی از برنامه‌ها هم در چارچوب‌ صندوق بین‌المللی پول و برنامه‌هایی که از خارج دیکته می‌شد، انجام می‌گرفت که به سبب آن دستاوردهای ملی که مثلاً در قالب جهاد سازندگی به وجود آمده بود، از بین رفت و در بوروکراسی اقتصاد مثل جهاد کشاورزی قرار گرفت و حتی کشاورزی ما نیز از دست رفت. یعنی هرچه به‌عنوان نهاد انقلابی در حوزه‌ی مدیریت اقتصادی بود با دولت آقای هاشمی از بین رفت و پول و ارز و دلار مهم شد، تا جایی که حتی سربازی را هم می‌فروختیم؛ یعنی با پول می‌توان خدمت به نظام را هم فروخت. یکباره فضای داغ شهادت و انگیزه‌های مقدس برای خدا تبدیل شد به اینکه خدمت زیر پرچم را هم می‌شود با پول جابه‌جا کرد. بنابراین این تفکر به وجود آمد که همه‌ی حق‌وحقوق‌ها را هم می‌شود با پول خریدوفروش کرد. به نظر من، آثار فرهنگی این قضیه با شرایط جامعه‌ی ما که بر ارزش‌های مذهبی استوار بود، دوگانگی داشت و هنوز هم جوانان ما نمی‌دانند راه حق کجاست. پیامد لیبرالیسم اقتصادی، لیبرالیسم فرهنگی و لیبرالیسم سیاسی خواهد بود که همه‌ی این مسائل با هم ما را زیر نظام سلطه حفظ می‌کند. پس ما نباید این شرایط را ساده تلقی یا برای عموم جامعه عادی‌سازی کنیم.

با گره خوردن اقتصاد ملی ما به اقتصاد آمریکا یا نظام سلطه که دلار است، همچنان قلاده‌ی بردگی دلار به گردن جامعه‌ی ما بسته شده است. نمی‌خواهیم اعتراف کنیم، ولی واقعیت دارد. تلاش‌هایی هم در زمان آقای احمدی‌نژاد انجام شد، چندان موفق نبود. تلاش دولت فعلی هم این است که دلار آزاد شود، اما دلار فرشته‌ی نجات‌بخش اقتصاد کشور نیست.
این روزها هم همه از مفاسد بانکی مطلع‌اند. اگر دقیق شوید، می‌بینید همان کسانی که وام‌های کلان می‌گیرند، به‌نحوی در شبکه‌ی بانکی ذی‌نفع هستند و این‌گونه شبکه‌ی بسته‌ای از ثروت به وجود آمده است. ای‌کاش این لیبرالیسم و این تفکر اقتصادی از نوع اقتصاد تولیدی بود، زیرا به هر حال، اقتصاد ما نفتی است و در این شرایط، رانت بسیار راحت به وجود می‌آید. از طرف دیگر، مقوله‌ی زمین و مسکن و پروژه‌های زمین‌خواری رواج پیدا کرد و علی‌رغم اینکه در تفکر اسلامی مالکیت زمین اصلاً معتبر نیست، در ایران آن‌قدر معتبر است که ده‌ها و صد‌ها بار می‌توان یک ملک را بدون اینکه فرآیند تولید در آن رخ دهد، خریدوفروش کرد.

ما باید حداقل، لیبرالیسم از نوع تولیدی را می‌پذیرفتیم، نه از نوع پولی یا اقتصاد پولی افسارگسیخته که در آن همه‌چیز با معیار پول، ارز، دلار، زمین و سکه سنجیده می‌شود. با گره خوردن اقتصاد ملی ما به اقتصاد آمریکا یا نظام سلطه که دلار است، همچنان قلاده‌ی بردگی دلار به گردن جامعه‌ی ما بسته شده است. نمی‌خواهیم اعتراف کنیم، ولی واقعیت دارد. تلاش‌هایی هم در زمان آقای احمدی‌نژاد انجام شد، چندان موفق نبود. تلاش دولت فعلی هم این است که دلار آزاد شود، اما دلار فرشته‌ی نجات‌بخش اقتصاد کشور نیست.

مکتب اقتصادی نیاوران همه‌چیز را در قالب نظریه و تئوری بازار پول و سرمایه تفسیر می‌کند. اگر بورس خوب باشد، اقتصاد ما خوب است و اگر نباشد، مردم بدبخت هستند. یعنی ما به تعبیری می‌خواهیم اقتصاد ملی را با اقتصاد جهانی و سرمایه‌داری تفسیر کنیم که بسیار جای تأمل دارد. در حوزه‌های علمیه هم تلاشی صورت نگرفته که جایگزینی برای لیبرالیسم انتخاب شود و این موضوع می‌تواند به‌عنوان یک آسیب‌شناسی مطرح شود. در دانشگاه‌های مذهبی مثل امام صادق (ع) و امام حسین (ع) هم دانشجویان تلاش‌هایی کردند، ولی یک مدل منسجم تئوریک و قابل دفاع تولید نشد.

عملکرد دولت روحانی را با توجه به گرایش ایشان به مکتب نیاوران در طول یک سال ریاست‌جمهوری ایشان چگونه ارزیابی می‌کنید؟

مکتب نیاوران در سال 1392 با شعارهایی چون افزایش سطح اشتغال، کاهش نرخ دلار، مبارزه با مفاسد اقتصادی، شفافیت، شکستن تحریم‌ها، جهت دادن یارانه‌ها به‌سوی تولید، گسترش تولید و بهبود وضع نظام سلامت پا به عرصه‌ی اقتصاد کشور گذاشت.

تعطیلی و کاهش حجم فعالیت در پروژه‌های مختلف، اعم از پروژه‌های عمرانی و خدماتی از قبیل مسکن مهر، طرح شبنم، استخدام‌های آموزش‌‌وپرورش و آموزش عالی و همچنین انقباض شدید در بودجه‌ی دولت، اگرچه تا حدودی از شدت رشد قیمت‌ها در این دولت کاسته، لکن اقتصاد را با تعطیلی و رکود مواجه ساخته و وضعیت اشتغال کشور را با تهدید مواجه کرده است. افزایش شدید سطح واردات در طول این یک سال نیز بر کاهش سطح اشتغال اثرگذار بوده است. این رویه تا جایی ادامه پیدا کرده است که ایجاد رونق اقتصادی همه‌روزه در بخش اقتصادی دولت به‌عنوان دغدغه‌ی اصلی مطرح می‌شود.

علی‌رغم انتظار شدیدی که توسط این دولت در یک سال اخیر جهت کاهش نرخ دلار در میان مردم ایجاد شد، نرخ دلار کاهشی نداشته است و شعار دولت در این زمینه نیز هنوز محقق نشده است.

مبارزه با مفاسد اقتصادی نیز با واگذاری پروژه‌های بزرگ، همچون پروژه‌های بزرگ نفتی، به افراد مبهم و رشد روزافزون معوقات بانکی، به‌ویژه معوقات حاصل از وام‌های کلان، وضعیت شفافی ندارد. به‌ویژه اینکه مباحث جدیدی در مفاسد اقتصادی همچون رانت 650 میلیون یورویی در حال طرح است و فسادهای نفتی همچون فساد کرسنت نیز صورت جدیدی پیدا کرده‌اند. نوآوری اقتصادی این دولت توزیع سبد کالا بود که این نوآوری نیز با تحقیر بدنه‌ی اجتماعی مستضعف جامعه راه را برای استهزای جمهوری اسلامی حتی در میان کشورهای غربی و منطقه باز کرد.

البته این دولت در اجرای طرح تحول نظام سلامت که در دولت دهم تهیه شده بود توفیق داشته و در طی یک سال اخیر، با عملکرد جهادی در این حوزه، برخی از معضلات این نظام همچون واردات دارو، هزینه‌ی درمان و پوشش بیمه‌ای و علی‌الخصوص سیاست‌های کنترل جمعیت را مرتفع ساخته است.

نتایج گفتمان اقتصادی مکتب نیاوران چه بود و تا چه حد با اقتصاد اسلامی در تعارض است؟

از آنجایی که شاه‌بیت نگاه گفتمانی این مکتب مبتنی بر توسعه‌ی پایدار و در قالب شکل تعدیل‌یافته‌ی اقتصاد بازار است، نتیجه‌ی قطعی این نگاه، استحاله‌ی گفتمان اقتصادی انقلاب اسلامی و مفاهیمی چون استقلال اقتصادی، خودکفایی، نهضت محرومیت‌زدایی، اقتصاد مقاومتی و جهاد اقتصادی به‌نحوی است که با گفتمان اقتصاد بازار همراه شود. تقویت نهادهای نظام سرمایه‌داری، علی‌الخصوص نهادهای پولی این نظام و به‌ویژه نظام بانکی، از ملزومات این رویکرد است. گسترش روحیه‌ی اشرافی، افزایش درجه‌ی فسادپذیری اقتصادی، افزایش شکاف طبقاتی، ادغام اقتصاد کشور در اقتصاد جهانی و افزایش وابستگی به دلار نیز از دیگر ملزومات این رویکرد است.

رویکرد مکتب نیاوران تا چه حد با سیاست‌های اقتصاد مقاومتی در تعارض است؟

مقام معظم رهبری در اقتصاد مقاومتی، اقتصاد را با فرهنگ عجین می‌دانند. حدود ده سالی است که با اسم‌گذاری سال‌ها تلاش می‌کنند رویکرد جدیدی را به عرصه‌ی اقتصاد وارد کنند. اندیشه‌ی درون‌زایی اقتصادی، محوریت عدالت، الگوسازی در کشور، ربط بین عدالت و پیشرفت، اصلاح الگوی مصرف، تأکید بر کار و سرمایه‌ی ایرانی، تأکید بر تولید واژگان و ادبیاتی است که مقام رهبری آرام‌آرام در فضای گفتمانی اقتصادی کشور وارد کردند، ولی متأسفانه در این زمینه هم ایشان تنها هستند. بحث اقتصاد مقاومتی یک مقوله‌ی فرهنگی است که وارد عرصه‌ی اقتصاد شده است. این هم یکی از ظلم‌هایی است که به انقلاب و به شخص ایشان شده است، زیرا نه‌ تنها دانشگاه‌ها، مراکز علمی و حوزه‌های ما برای اقتصاد اسلامی هیچ کاری انجام نداده‌اند، بلکه گفتمانی را هم که ایشان تولید می‌کنند سریع با ادبیات رایج معتبر خود مصادره می‌کنند.

حداقل‌ کاری که ما به عنوان کارشناس می‌توانیم انجام دهیم، این است که تلاش کنیم ادبیات و مفهوم‌سازی ایشان در این گفتمان حاکم لیبرالی از بین نرود و اجازه ندهیم برخی افراد با منطق توسعه‌ی پایدار، منطق نهادگرایی و منطق لیبرالیسم، تفسیر جدیدی از اقتصاد مقاومتی ارائه دهند که البته این همان کاری است که مکتب نیاوران دارد انجام می‌دهد؛ یعنی یکی از رسالت‌های مکتب نیاوران استحاله‌ی مفهوم اقتصاد مقاومتی در قالب اندیشه‌های توسعه‌ی پایدار است. مثلاً می‌گویند منظور رهبری از مردمی‌سازی اقتصاد خصوصی‌سازی است یا می‌گویند منظور ایشان از مشارکت آحاد مردم در جامعه همان رقابت است.

حال حوزه باید اندیشه‌ی اقتصاد مقاومتی را سریع به یک مدل اسلامی تبدیل کند. حوزه‌ی علمیه باید پاسخ دهد که مبانی اسلامی در حوزه‌ی اقتصاد کجا ظاهر می‌شود، اما متأسفانه پاسخ‌گو نیست.

رهبر معظم انقلاب شاخص‌های روشن و واضحی چون درون‌زا و برون‌گرا بودن اقتصاد، مشارکت جامعه، دانش‌بنیانی، عدالت‌بنیانی، پویایی، نوآوری و خلاقیت را مطرح کردند و علاوه بر آن، مجمع و سایر دستگاه‌ها سیاست‌هایی ابلاغ کردند که مورد تأیید رهبری هم قرار گرفته است. اکنون حدود شش ماه است که ایشان نقشه‌ی پیاده‌شده‌ی آن را می‌خواهند، ولی آقایان هنوز کاری انجام نداده‌اند. درباره‌ی موضوع اقتصاد مقاومتی هم در مجلس خبری نیست و از نخبگان هم در رسانه‌ها هیچ نمی‌بینیم و فقط برای احترام به شخص رهبری می‌گویند اقتصاد مقاومتی، اما هیچ‌کس برای آن مدلی ارائه نمی‌دهد. راه برون‌رفت از این جریان لیبرالیسم که در نهادها، ساختارها و تربیت کارشناسان در حوزه و دانشگاه رسوخ کرده راهبرد اقتصاد مقاومتی است. ولی اگر ما این مسیر را هم ادامه دهیم، در اقتصاد جهانی هضم می‌شویم و باید الزامات نظام سلطه را در عرصه‌ی اقتصادی بپذیریم. این یک نبرد نرم است.

با تشکر از وقتی که در اختیار برهان قرار دادید.*

*گروه اقتصادی برهان/1393/7/19





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین