با توجه به ویژگیهای حکومت دموکراسی، حکومت پیامبر(ص) در مدینه را توضیح دهید؟ لطفا معیارهای حکومت دموکراسی را بیان کرده و مثالهایی از آن را در حکومت پیامبر(ص) مطرح کنید. با توجه به کاربرد های متعدد و مفاهیم مختلف دموکراسی ، در ابتدا پیرامون آن توضیحاتی ارائه گردیده ، و در ادامه به بحث حکومت پیامبر و حکومت اسلامی و مقایسه آن با دموکراسی ، و ارائه نمونه هائی از نقش و جایگاه مردم در حکومت پیامبر (ص) خواهیم پرداخت : ( دموکراسی به معنای حاکمیت مردم است که از ریشه دموس، به معنای مردم در زبان یونانی گرفته شده است. کراسی نیز پسوندی است که به معنای حکومت به کار می رفته است. دموکراسی یعنی حاکمیت مردم، لکن مردمی که در ابتداء مورد نظر دموکراسی بود با مصداق و معنای مردمی که امروزه ما می شناسیم تفاوت دارد. مقصود تحقق اراده مردم است ولی تحقق اراده مردم را نباید به معنای امروزی آن تلقی کرد. پس از رنسانس و از حدود قرن 15 یا 16 بحث دموکراسی مجدداً مطرح می شود، اما اگر دموکراسی های باستانی و یونانی دموکراسی های اشرافی بودند، دموکراسی های نسل جدید غالباً دموکراسی های سرمایه سالاربوده و بر پایه تحقق حاکمیت کانونهای قدرت و ثروت و تجمع قدرت در دست سرمایه داران بنا شده اند. اگر به تاریخ عصر جدید نگاهی بیا فکنیم نخستین رژیمهای دموکرات تاریخ را می توانیم در انقلاب 1688 انگلستان یا در انقلاب 1789 فرانسه یا در تفکر پنهان در اعلامیه استقلال امریکا که همه به قرون 16 و 17 و 18 مربوط می شوند، جستجو کنیم. دمکراسی در مفهوم امروزین آن در غرب بدین معنا است که مردم می توانند بدون نیاز به هدایت وحی خود قانونگذاری کنند و خود دست به اجرای آن بزنند. بنابراین ریشه دموکراسی های عصر جدید که آن ها را دموکراسی های اومانیستی یا بشر انگارانه می نامند در همین جاست. دموکراسی های اومانیستی صور مختلفی دارد؛ دموکراسی لیبرال، دموکراسی سوسیالیستی، دموکراسی توتالیتر و دموکراسی فاشیستی.) به طور کلی دموکراسی را می توان به دو گونه تعریف کرد :الف) دموکراسی به معنای بی نیازی از احکام الهی و بسنده کردن به آرای جمعی ( و این دقیقا مخالف اطاعت و بندگی خداوند است ، اهمیت دادن به نظر مردم در مقابل حکم الهی ، روگرداندن از توحید و قبول شرک جدید در دنیای معاصر است ، که باید با این بت جدید مبارزه شود . ب) دموکراسی به معنای مؤثر بودن مردم در سرنوشت خود در چارچوب احکام و قوانین شرعی . به عبارت دیگر میزان رای مردم است تا زمانی که از قوانین الهی خارج نشود در غیر این صورت ، نظر مردم ارزشی ندارد . ویژگی های دموکراسی لیبرال: 1- اولین ویژگی دموکراسی اصالت دادن به انسان و اراده او در مقابل اراده خداوند است . 2- دومین ویژگی دموکراسی لیبرال اعتقاد به نسبی گرایی است، نسبی انگاری ارزشها و علایق. دمکراسی لیبرال معتقد است که حقیقت و ارزشهای اخلاقی اموری نسبی هستند. ما حقیقت مطلق و ارزشهای اخلاقی مطلق نداریم و معیار تشخیص حقایق نسبی هم اراده اکثریت است. یعنی اگر مردم چیزی را انتخاب کردند آن عمل خوب میشود ، ولی نه برای همیشه ، بلکه تا وقتی مردم بخواهند ؛ اگر بعدا گفتند : همان عمل بد است ، آن کار بد میشود بازهم نه برای همیشه . بنابراین ، خوب و بد حقیقی و عینی نداریم ، اینها مفاهیمی اعتباری و ساخته خود مردم اند . 3- ویژگی سوم دمکراسی لیبرال: اعتقاد به عقل بشری مخصوصاً عقل بورژوایی عقل مدرن؛ عقل مدرن هادی بشر است. عقل یک مفهوم تاریخی است که در دوره های مختلف تاریخی ماهیتهای متفاوت پیدا می کند یا مراتبی مختلفی از عقل محقق می شود. لیبرال ها معتقدند عقل بورژوایی, عقل مدرن، عقل ابزاری، عقل اومانیستی, عقل نفسانی و به تعبیر مولانا عقل جزیی استیلاجو می تواند قانون گذار، رهبر و هادی بشر باشد. بشر برای زندگی خود نیازی به وحی ندارد و خودش باید خوب و بد را تجربه کند و راه صحیح را خود بشر میتواند تشخیص دهد 4-چهارمین ویژگی تفکر لیبرال : اعتقاد به تفکیک قوا است، یعنی ما بیائیم قدرت را به سه بخش تقسیم کنیم، قدرت قانونگذار یا مقننه, قدرت اجرا کننده یا مجریه و قدرت داوری کننده یا قوه قضائیه. این مسئله آنقدر فراگیر و جهانی و جزء بدیهیات شده است که همگی پذیرفته اند، از جمله نظام دینی در ایران هم آن را پذیرفته است اما شکل خاصی به آن داده که تفکیک قوا در عین حال که حفظ شده در چارچوب نظام ولایت قرار گرفته و در ذیل حاکمیت الهی است. تفکیک قوا بنا به نظر خیلی ها یک اعتبار است، یک فرض و تصور است. ویژگی های حکومت اسلامی 1- اصل و ریشه حاکمیت در اسلام : در جهان بینی اسلامی، خداوند سبحان که خالق، مدبّر و قادر مطلق است، بر جهان و انسان حاکمیت دارد و در این حاکمیت هیچ کس شریک او نیست. بنابراین، ولایت و سرپرستی جوامع بشری به طور ذاتی و اولی از آن اوست. خداوند متعال ولایت پیامبران و ائمه معصومین علیهم السلام و در زمان غیبت، فقیهان واجد شرائط را در طول ولایت خود قرار داده است.در حاکمیت اسلام حکومت از آنِ خداونداست و اوست که به نیازها و کمبودهای انسان آشناست و با توجه به آن، قوانین خاصی مقرر فرموده تا با عمل به آنها به سعادت برسند. 2-.نقش مردم در شکل گیری حاکمیت سیاسی معصوم ( اصل رضایت و اقبال عمومی در تشکیل حکومت اسلامی ) یکی از نکات بسیار مهم و قابل توجه در عصر نبوت و امامت ، شکل گیری حاکمیت سیاسی پس از پذیرش و رویکرد مردمی است . در حقیقت در اسلام اعلام رضایت و حمایت مردم از حاکم اسلامی همواره به منزله مهم ترین عنصر در تشکیل حکومت اسلامی شمرده می شود . در اسلام خواست مردم در چارچوب احکام دینی، پذیرفته شده است و مردم مسلمان برای اجرای دستورات الهی و بر اساس دین الهی در حکومت مشارکت می کنند و خواسته هایشان نیز فراتر از دین الهی نمی رود. در اسلام، گرچه رأی و نظر مردم مورد توجه قرار گرفته، اما از ارزشها و فضائل اخلاقی نیز غفلت نمی شود؛ بلکه محوریت با ارزشهاست و حکومت اسلامی حق ندارد به بهانه مردمداری، روش تساهل و کم رنگ کردن ارزشهای دینی را به کار گیرد. مردم مسلمان نیز خواستار آزادی ومشارکت در سایه دین هستند و اصول و روشهای ضد دینی را بر نمی تابند ؛ چنانکه مقام معظم رهبری به صراحت به این نکته توجه داده اند: روشهایی که برای کسب قدرت و حفظ آن به کار گرفته می شود ، باید روشهای اخلاقی باشد . در اسلام کسب قدرت به هر قیمتی وجود ندارد و روشها خیلی مهم اند. 3-محوریت قانون و تساوی افراد در برابر آن ( اصل عدالت خواهی و مساوات طلبی) در منطق اسلام و رسول خدا همه انسان ها از یک پدر و مادرند ، برتری خاصی جز تقوا و پرهیزگاری وجود ندارد ؛ والی و رعیت در پیشگاه خداوند برابرند 4-معاشرت صمیمانه و نزدیک با مردم ( اصل مردم گرایی ) معصومین با مردم به دور از روابط تشریفاتی موجود میان پادشاهان و مردم ارتباط برقرار میکردند ، به انسان از منظر امانتی الهی می نگریستند که باید او را عزیز داشته ، تکریم نمود و از گزند حوادث و بلایایی که او را از مسیر حق منحرف میسازد ، به دور نگه داشت . رفتاری از سر دلسوزی و احساس مسئولیت نسبت به سرنوشت و جایگاه انسان داشتند . پیامبر اکرم(ص) : پروردگارم مرا به مدارا با مردم امر کرد ، آن گونه که به انجام واجبات امر نمود 5-پی گیری اهداف با بهره گیری از ابزار سالم ( اصل سلامت وسیله و هدف ) توجه به ضرورت سالم بودن ابزار در وصول به اهداف عالیه مورد نظر ، یکی از بنیادی ترین اصول در سیاست های مدیریتی و اجتماعی پیشوایان معصوم است . نگاه ابزاری به حکومت و تلاش برای رسیدن به اهداف الهی با این ابزار و در عین حال استفاده از روشهای سالم در بدست آوردن قدرت . مقایسه حکومت پیامبر اسلام(حکومت اسلامی) با حکومت های دموکراسی : 1-در حکومت پیامبر حکومت ازآن خداوند است و در جامعه نیز اراده و خواست و قوانین خداوند حاکم است بر خلاف نظامهای دموکراسی که انسان و اراده او اصل است و نباید چیزی مخالف خواست انسان باشد و حتی اراده خداوند ودین نیز باید در صورت تعارض کنار گذاشته شود ویا به گونه ایی تفسیر شود که این تعارض به نفع اراده بشر حل شود . 2-در حکومت پیامبر مردم به عنوان مؤمنین و مسلمین وظیفه دارند قوانین الهی را در جامعه پیاده کنند اما در حکومت های دموکراسی مردم به دنبال اهداف و امیال بشری هستند . در حکومت های دموکراسی انسان خودش محور است و به دنبال سود و رفاه و لذت بیشتر است و برای رسیدن به امیال خود تنها مقید به این است که دیگر انسانها را در رسیدن به امیال خود راضی کند ( این قانون نیز در حد نوشته است و در عمل چیز دیگری حاکم است ) به عبارت دیگر به صورت خشن نباید به امیال خود دست پیدا کند بلکه باید با نرمی به امیال دست یافت . 3- در حکومت اسلام همه مردم اعم از مسلمان و غیر مسلمان وظیفه دارند در جامعه به قوانین اسلام احترام بگذارند و از مخالفت با قوانین الهی خوداری کنند. اما در حکومت های دموکراسی مخالفت با خدا و قوانین خداوند به عنوان یک حق شناخته شده است . 4- در حکومت پیامبر مردم با عمل به وظیفه خود در حمایت از حکومت اسلامی زمینه اجرایی شدن احکام الهی را فراهم میکنند. اما در دموکراسی مردم به دنبال حاکمیت خود هستند 5-در حکومت پیامبر حد و حدود آزادی همان اراده و قانون اسلام است و همه وظیفه دارن در چارچوب آن حرکت کنند. ولی در دموکراسی حد و حدود آزادی را خود بشر باید مشخص کند 6-در حکومت پیامبر جنسیت مطرح نیست . زن و مرد در نقش سیاسی خود و بیعت با حکومت و اجرای احکام وقوانین به یک اندازه مسئولند و باید در مقابل خداوند جوابگو باشند بر خلاف دموکراسی که هیچ کس در مقابل خداوند مسئول نیست . 7- رابطه بین حاکم ومردم در حکومت اسلامی یک رابطه عاطفی دو طرفه است و در مقابل یکدیگر و خداوند مسئولند اما در دموکراسی یک رابطه خشک و غیر عاطفی حاکم است و علقه ائی بین حاکم و مردم تعریف نشده است . . 8- . در تفکر دینی خدا قانونگذار است و حاکمیت از آن اوست و قوانین، قوانینی هستند که بر بشر نازل می شوند، و بر شر نیز در چارچوب این قوانین آزادی دارد اما در تفکر دمکراتیک عقل جمعی قادر است بشر را هدایت کند و زندگی او را سامان دهد، و نیازی به وحی نیست ( در حقیقت جنبه سکولاریستی دموکراسی در غرب به دلیل مقابله با مسیحیت منحرف شکل گرفت و این با اسلام که دینی عقلانی است قابل مقایسه نیست) . نقطه ای که تفکر دموکراتیک در مقابل تفکر دینی و حاکمیت دینی قرار می گیرد در همین جاست . ( برگرفته از : شهریار زرشناس:نارسائی های دموکراسی لیبرال خبرگزاری فارس 87/10/01 ) بررسی نمونه هائی از جایگاه خواست و نظر مردم در حکومت پیامبر(ص) گرچه مشروعیت ولایت و حق حاکمیت پیامبر اکرم(ص ) الهی است و خواست و پذیرش مردم هیچ تاثیری در آن ندارد ، اما این بدان معنا نیست که اقبال و ادبار ، پذیرش و عدم پذیرش، همکاری و عدم همکاری مردم هیچ تاثیری در تحقق عینی حاکمیت و حکومت الهی پیامبر (ص) نداشته است ؛ بلکه بر عکس علاوه بر اینکه مهمترین هدف حکومت اسلامی خدمت به مردم در جهت هدایت ، کرامت و شکوفایی استعداده های آنان و سیر مراحل تکامل مادی و معنوی انسان است ؛ بررسی های تاریخی بیانگر این واقعیت است که شکل گیری و تحقق عینی قدرت سیاسی پیامبر اکرم(ص ) همواره با رضایت عمومی مسلمین بلکه اکثر شهروندان و استقبال قبایل آن روزگار همراه بوده است. سیره آن حضرت گواه است که به نظر اصحاب خود ارج فراوان می نهاد ، و همیشه آنان را در اجرای امور و نظارت برکارها دخالت می داد حتی در بسیاری اوقات ، نظر اکثریت را مقدم می داشت.[1] و حتی به خاطر اظهارات آن ها از اعمال نظر خود، صرف نظر می فرمود. در جنگ احد، با این که نظر پیامبر و چند تن دیگر این بود که از مدینه بیرون نروند، ولی چون اکثریت آرایِ صحابه بر این بود که از مدینه خارج شوند، حضرت با آن ها موافقت فرمود، هر چند بعداً روشن شد که نظر حضرت، کاملاً مطابق با واقع بوده است. هم چنین در جنگ احزاب، با اکثریت آرایِ صحابه، درعدم پذیرش مصالحه با قریش موافقت فرمود. پیامبر اعظم (ص) با اینکه در رأس هرم قدرت سیاسی قرار گرفته و اختیاراتش را مستقیماً از خدا میگیرد و با تعیین خاص الهی - بدون دخالت مردم و آرائشان - دولتمداری میکند. اما در عین حال در سایر حوزههای اجرایی به رأی مردم توجه دارند ، چنانکه برای جمع بین نظام قبیلگی و وحدت سیاسی مدینه پیامبراکرم(ص ) از آن ها درخواست کرد که دوازده نقیب برگزینند که واسطه بین پیامبر و آنان و راهبر قوم خود باشند.[2] این گروه توسط خود مردم، انتخاب شدند و سپس پیامبر، با آنان بیعت کرد.[3] هم چنین رسول اکرم ( ص) در سال ششم هجری، در هر قبیله، افرادی را به عنوان (عریف) تعیین کردند[4] که مسئولیت گردآوری اطلاعات و آگاهی از وضع مردم را در جهت ارائه حاکم به عهده داشتند. و بدین طریق پیامبر اکرم برای نظرخواهی از مردم، به عریف هر قوم مراجعه می کرد، و در مواردی که تصمیم گیری و یا اجرایِ یک تصمیم به هماهنگی با مردم و حضور آنان نیاز داشت، این هماهنگی توسط عریف انجام می گرفت؛ چنانکه در جنگ حنین بعد از نظر سنجی عرفا از مسلمانان و کسب رضایت آنان دستور آزادی بخشی از اسرا را دادند.[5] در دولت ایشان علاوه بر شور و مشورت[6] جهت اجرای بهتر امور مختلف سیاسی و اجتماعیِ جامعه اسلامی ، برای اقتدار مردمیِ نظام اسلامی از بیعت نیز استفاده می شده است. در سیره معصومان علیهمالسلام چنین آمده است: (رسول خدا صلیاللهعلیهوآله این گونه بودند که با اصحاب خود مشورت میکردند؛ سپس تصمیم به انجام آن چه خدا اراده کرده بود، میگرفتند.)[7] رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در موضوعاتی که به وسیله وحی و نصِّ قرآن، حکم آن معیّن شده بود، اعمّ از عبادت و معاملات، چه برای خود و دیگران، حقِّ مداخله قائل نبود و این دسته از احکام را بدون چون و چرا به اجرا در می آورد؛ زیرا تخلّف از آن احکام، کفر به خداست: (وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَاؤُلئِکَ هُمُ الْکافِروُنَ)؛ (و کسانی که به آنچه خدا فرو فرستاده داوری نکرده اند ، آنان خود کفر پیشه گانند .)امّا در موضوعات مربوط به کار و زندگی، اگر جنبه فردی داشت و در عین حال یک امر مباح و مشروع بود، افراد، استقلال رأی و آزادی عمل داشتند ؛ کسی حقّ مداخله در کارهای خصوصی دیگری را نداشت، و هر گاه مربوط به جامعه بود حقّ اظهار رأی را برای همه محفوظ می دانست و با این که فکر سیّال و هوش سرشارش در تشخیص مصالح امور بر همگان برتری داشت، هرگز به تحکّم و استبدادِ رأی رفتار نمی کرد و به افکار مردم بی اعتنایی نمی نمود. بنابراین نظام اسلامی، نه مانند حکومت های دیکتاتور و جبار است که هیچ ارزشی برای خواست مردم قائل نباشد و نه مانند حکومتهای به ظاهر مردمسالار است که ادعای تابعیت بیچون و چرا از خواست و اراده مردمی دارند و هرگز ادعایشان محقق نشده است. حکومت اسلامی راه سومی است که در آن خواست مردم، در طول احکام و اراده الهی - که تضمین کننده خیر و سعادت دنیوی و اخروی بشر است - مورد توجه و احترام است.بر این اساس می توان دو نقش و کارکرد مهم را برای مقبولیت و رضایت مردمی در حکومت اسلامی بر شمرد: 1. مشارکت در ایجاد حکومت دینی و زمینه سازی جهت انتقال قدرت به ولی منصوب از سوی خداوند. 2. مشارکت در جهت کارآمد سازی، حفظ و حمایت و پایایی حکومت دینی.[8] آیت الله محمد تقی مصباح یزدی در مورد نقش مردم در حکومت اسلامی می نویسد: (پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم دو منصب جداگانه از طرف خداوند داشت: یکی منصب پیامبری و دیگری منصب حکومت. همچنین در مورد نقش مردم در حکومت رسول خدا، باز هم ظاهرا هیچ تردید و اختلافی نیست که مردم نقش اساسی در تحقق حکومت داشتند. یعنی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم حکومتش را با استفاده از هیچ نیروی قاهرهای بر مردم تحمیل نکرد، بلکه عامل اصلی خود مردم بودند و با رضا و رغبت، حکومت آن حضرت را که از طرف خداوند تشریع شده بود، پذیرفتند و به نشانه تسلیم و پذیرش آن، با پیامبر بیعت کردند. بنابراین نقش مردم در مشروعیتحکومت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم صفر بود، ولی در تحقق و استقرار آن، نقش صددرصد داشتند و تمام تاثیر مربوط به کمک مردم بود. )[9] ( برگرفته از : دولت پیامبر اعظم (ص) ، علیرضا محمدی ، پرسش و پاسخ های دانشجویی ، ش 24 ، نشر معارف ) پینوشت ها : [1] - ر.ک : ساختار اجتماعی و سیاسی نخستین حکومت اسلامی در مدینه ، سید محمد ثقفی ، قم : انتشارات هجرت ، 1376 ، ص 159 . [2] - سید محمد مرتضی حسینی زبیدی ، تاج العروس، بیروت : دارالهدایة ، ج4، ص297 . [3] - بحارالانوار ، ج 19 ، ص 13 و 26؛ و ر.ک : دین و دولت در اندیشه اسلامی ، پیشین ، ص 203 . [4] - تذکره الفقها ، علامه حلی ، قم : موسسه آل البیت ، 1373 ، ج 1 ، ص 437 . [5] - ر.ک : المغازی ، محمد واقدی ، قم : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ، 1376 ، ص 95 . [6] - بر اساس آیات (و امرهم شورا بینهم) و (و شاورهم فی الامر)؛ ( شوری، آیه 38-39؛ آلعمران، آیه 159.) [7] - المحاسن ، برقی، احمدبن محمدبن خالد ، قم : مرکز جهانی اهل بیت ، 1374 ، ص 601. [8] - حکومت دینی، حمیدرضا شاکرین، قم : نشر معارف، 1382، ص 106 . [9] - جمهوریت در نظام سیاسی اسلام ، محمد تقی مصباح یزدی ، پرتو ، 4 و 11 و 18/9/79. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 1/100116938)
با توجه به ویژگیهای حکومت دموکراسی، حکومت پیامبر(ص) در مدینه را توضیح دهید؟ لطفا معیارهای حکومت دموکراسی را بیان کرده و مثالهایی از آن را در حکومت پیامبر(ص) مطرح کنید.
با توجه به ویژگیهای حکومت دموکراسی، حکومت پیامبر(ص) در مدینه را توضیح دهید؟ لطفا معیارهای حکومت دموکراسی را بیان کرده و مثالهایی از آن را در حکومت پیامبر(ص) مطرح کنید.
با توجه به کاربرد های متعدد و مفاهیم مختلف دموکراسی ، در ابتدا پیرامون آن توضیحاتی ارائه گردیده ، و در ادامه به بحث حکومت پیامبر و حکومت اسلامی و مقایسه آن با دموکراسی ، و ارائه نمونه هائی از نقش و جایگاه مردم در حکومت پیامبر (ص) خواهیم پرداخت :
( دموکراسی به معنای حاکمیت مردم است که از ریشه دموس، به معنای مردم در زبان یونانی گرفته شده است. کراسی نیز پسوندی است که به معنای حکومت به کار می رفته است. دموکراسی یعنی حاکمیت مردم، لکن مردمی که در ابتداء مورد نظر دموکراسی بود با مصداق و معنای مردمی که امروزه ما می شناسیم تفاوت دارد. مقصود تحقق اراده مردم است ولی تحقق اراده مردم را نباید به معنای امروزی آن تلقی کرد. پس از رنسانس و از حدود قرن 15 یا 16 بحث دموکراسی مجدداً مطرح می شود، اما اگر دموکراسی های باستانی و یونانی دموکراسی های اشرافی بودند، دموکراسی های نسل جدید غالباً دموکراسی های سرمایه سالاربوده و بر پایه تحقق حاکمیت کانونهای قدرت و ثروت و تجمع قدرت در دست سرمایه داران بنا شده اند. اگر به تاریخ عصر جدید نگاهی بیا فکنیم نخستین رژیمهای دموکرات تاریخ را می توانیم در انقلاب 1688 انگلستان یا در انقلاب 1789 فرانسه یا در تفکر پنهان در اعلامیه استقلال امریکا که همه به قرون 16 و 17 و 18 مربوط می شوند، جستجو کنیم. دمکراسی در مفهوم امروزین آن در غرب بدین معنا است که مردم می توانند بدون نیاز به هدایت وحی خود قانونگذاری کنند و خود دست به اجرای آن بزنند. بنابراین ریشه دموکراسی های عصر جدید که آن ها را دموکراسی های اومانیستی یا بشر انگارانه می نامند در همین جاست. دموکراسی های اومانیستی صور مختلفی دارد؛ دموکراسی لیبرال، دموکراسی سوسیالیستی، دموکراسی توتالیتر و دموکراسی فاشیستی.)
به طور کلی دموکراسی را می توان به دو گونه تعریف کرد :الف) دموکراسی به معنای بی نیازی از احکام الهی و بسنده کردن به آرای جمعی ( و این دقیقا مخالف اطاعت و بندگی خداوند است ، اهمیت دادن به نظر مردم در مقابل حکم الهی ، روگرداندن از توحید و قبول شرک جدید در دنیای معاصر است ، که باید با این بت جدید مبارزه شود . ب) دموکراسی به معنای مؤثر بودن مردم در سرنوشت خود در چارچوب احکام و قوانین شرعی . به عبارت دیگر میزان رای مردم است تا زمانی که از قوانین الهی خارج نشود در غیر این صورت ، نظر مردم ارزشی ندارد .
ویژگی های دموکراسی لیبرال:
1- اولین ویژگی دموکراسی اصالت دادن به انسان و اراده او در مقابل اراده خداوند است .
2- دومین ویژگی دموکراسی لیبرال اعتقاد به نسبی گرایی است،
نسبی انگاری ارزشها و علایق. دمکراسی لیبرال معتقد است که حقیقت و ارزشهای اخلاقی اموری نسبی هستند. ما حقیقت مطلق و ارزشهای اخلاقی مطلق نداریم و معیار تشخیص حقایق نسبی هم اراده اکثریت است. یعنی اگر مردم چیزی را انتخاب کردند آن عمل خوب میشود ، ولی نه برای همیشه ، بلکه تا وقتی مردم بخواهند ؛ اگر بعدا گفتند : همان عمل بد است ، آن کار بد میشود بازهم نه برای همیشه . بنابراین ، خوب و بد حقیقی و عینی نداریم ، اینها مفاهیمی اعتباری و ساخته خود مردم اند .
3- ویژگی سوم دمکراسی لیبرال:
اعتقاد به عقل بشری مخصوصاً عقل بورژوایی عقل مدرن؛
عقل مدرن هادی بشر است. عقل یک مفهوم تاریخی است که در دوره های مختلف تاریخی ماهیتهای متفاوت پیدا می کند یا مراتبی مختلفی از عقل محقق می شود. لیبرال ها معتقدند عقل بورژوایی, عقل مدرن، عقل ابزاری، عقل اومانیستی, عقل نفسانی و به تعبیر مولانا عقل جزیی استیلاجو می تواند قانون گذار، رهبر و هادی بشر باشد. بشر برای زندگی خود نیازی به وحی ندارد و خودش باید خوب و بد را تجربه کند و راه صحیح را خود بشر میتواند تشخیص دهد
4-چهارمین ویژگی تفکر لیبرال : اعتقاد به تفکیک قوا است، یعنی ما بیائیم قدرت را به سه بخش تقسیم کنیم، قدرت قانونگذار یا مقننه, قدرت اجرا کننده یا مجریه و قدرت داوری کننده یا قوه قضائیه. این مسئله آنقدر فراگیر و جهانی و جزء بدیهیات شده است که همگی پذیرفته اند، از جمله نظام دینی در ایران هم آن را پذیرفته است اما شکل خاصی به آن داده که تفکیک قوا در عین حال که حفظ شده در چارچوب نظام ولایت قرار گرفته و در ذیل حاکمیت الهی است. تفکیک قوا بنا به نظر خیلی ها یک اعتبار است، یک فرض و تصور است.
ویژگی های حکومت اسلامی
1- اصل و ریشه حاکمیت در اسلام :
در جهان بینی اسلامی، خداوند سبحان که خالق، مدبّر و قادر مطلق است، بر جهان و انسان حاکمیت دارد و در این حاکمیت هیچ کس شریک او نیست. بنابراین، ولایت و سرپرستی جوامع بشری به طور ذاتی و اولی از آن اوست. خداوند متعال ولایت پیامبران و ائمه معصومین علیهم السلام و در زمان غیبت، فقیهان واجد شرائط را در طول ولایت خود قرار داده است.در حاکمیت اسلام حکومت از آنِ خداونداست و اوست که به نیازها و کمبودهای انسان آشناست و با توجه به آن، قوانین خاصی مقرر فرموده تا با عمل به آنها به سعادت برسند.
2-.نقش مردم در شکل گیری حاکمیت سیاسی معصوم ( اصل رضایت و اقبال عمومی در تشکیل حکومت اسلامی )
یکی از نکات بسیار مهم و قابل توجه در عصر نبوت و امامت ، شکل گیری حاکمیت سیاسی پس از پذیرش و رویکرد مردمی است . در حقیقت در اسلام اعلام رضایت و حمایت مردم از حاکم اسلامی همواره به منزله مهم ترین عنصر در تشکیل حکومت اسلامی شمرده می شود . در اسلام خواست مردم در چارچوب احکام دینی، پذیرفته شده است و مردم مسلمان برای اجرای دستورات الهی و بر اساس دین الهی در حکومت مشارکت می کنند و خواسته هایشان نیز فراتر از دین الهی نمی رود. در اسلام، گرچه رأی و نظر مردم مورد توجه قرار گرفته، اما از ارزشها و فضائل اخلاقی نیز غفلت نمی شود؛ بلکه محوریت با ارزشهاست و حکومت اسلامی حق ندارد به بهانه مردمداری، روش تساهل و کم رنگ کردن ارزشهای دینی را به کار گیرد. مردم مسلمان نیز خواستار آزادی ومشارکت در سایه دین هستند و اصول و روشهای ضد دینی را بر نمی تابند ؛ چنانکه مقام معظم رهبری به صراحت به این نکته توجه داده اند: روشهایی که برای کسب قدرت و حفظ آن به کار گرفته می شود ، باید روشهای اخلاقی باشد . در اسلام کسب قدرت به هر قیمتی وجود ندارد و روشها خیلی مهم اند.
3-محوریت قانون و تساوی افراد در برابر آن ( اصل عدالت خواهی و مساوات طلبی)
در منطق اسلام و رسول خدا همه انسان ها از یک پدر و مادرند ، برتری خاصی جز تقوا و پرهیزگاری وجود ندارد ؛ والی و رعیت در پیشگاه خداوند برابرند
4-معاشرت صمیمانه و نزدیک با مردم ( اصل مردم گرایی )
معصومین با مردم به دور از روابط تشریفاتی موجود میان پادشاهان و مردم ارتباط برقرار میکردند ، به انسان از منظر امانتی الهی می نگریستند که باید او را عزیز داشته ، تکریم نمود و از گزند حوادث و بلایایی که او را از مسیر حق منحرف میسازد ، به دور نگه داشت . رفتاری از سر دلسوزی و احساس مسئولیت نسبت به سرنوشت و جایگاه انسان داشتند .
پیامبر اکرم(ص) : پروردگارم مرا به مدارا با مردم امر کرد ، آن گونه که به انجام واجبات امر نمود 5-پی گیری اهداف با بهره گیری از ابزار سالم ( اصل سلامت وسیله و هدف )
توجه به ضرورت سالم بودن ابزار در وصول به اهداف عالیه مورد نظر ، یکی از بنیادی ترین اصول در سیاست های مدیریتی و اجتماعی پیشوایان معصوم است . نگاه ابزاری به حکومت و تلاش برای رسیدن به اهداف الهی با این ابزار و در عین حال استفاده از روشهای سالم در بدست آوردن قدرت .
مقایسه حکومت پیامبر اسلام(حکومت اسلامی) با حکومت های دموکراسی :
1-در حکومت پیامبر حکومت ازآن خداوند است و در جامعه نیز اراده و خواست و قوانین خداوند حاکم است بر خلاف نظامهای دموکراسی که انسان و اراده او اصل است و نباید چیزی مخالف خواست انسان باشد و حتی اراده خداوند ودین نیز باید در صورت تعارض کنار گذاشته شود ویا به گونه ایی تفسیر شود که این تعارض به نفع اراده بشر حل شود .
2-در حکومت پیامبر مردم به عنوان مؤمنین و مسلمین وظیفه دارند قوانین الهی را در جامعه پیاده کنند اما در حکومت های دموکراسی مردم به دنبال اهداف و امیال بشری هستند . در حکومت های دموکراسی انسان خودش محور است و به دنبال سود و رفاه و لذت بیشتر است و برای رسیدن به امیال خود تنها مقید به این است که دیگر انسانها را در رسیدن به امیال خود راضی کند ( این قانون نیز در حد نوشته است و در عمل چیز دیگری حاکم است ) به عبارت دیگر به صورت خشن نباید به امیال خود دست پیدا کند بلکه باید با نرمی به امیال دست یافت .
3- در حکومت اسلام همه مردم اعم از مسلمان و غیر مسلمان وظیفه دارند در جامعه به قوانین اسلام احترام بگذارند و از مخالفت با قوانین الهی خوداری کنند. اما در حکومت های دموکراسی مخالفت با خدا و قوانین خداوند به عنوان یک حق شناخته شده است .
4- در حکومت پیامبر مردم با عمل به وظیفه خود در حمایت از حکومت اسلامی زمینه اجرایی شدن احکام الهی را فراهم میکنند. اما در دموکراسی مردم به دنبال حاکمیت خود هستند
5-در حکومت پیامبر حد و حدود آزادی همان اراده و قانون اسلام است و همه وظیفه دارن در چارچوب آن حرکت کنند. ولی در دموکراسی حد و حدود آزادی را خود بشر باید مشخص کند
6-در حکومت پیامبر جنسیت مطرح نیست . زن و مرد در نقش سیاسی خود و بیعت با حکومت و اجرای احکام وقوانین به یک اندازه مسئولند و باید در مقابل خداوند جوابگو باشند بر خلاف دموکراسی که هیچ کس در مقابل خداوند مسئول نیست .
7- رابطه بین حاکم ومردم در حکومت اسلامی یک رابطه عاطفی دو طرفه است و در مقابل یکدیگر و خداوند مسئولند اما در دموکراسی یک رابطه خشک و غیر عاطفی حاکم است و علقه ائی بین حاکم و مردم تعریف نشده است .
. 8- . در تفکر دینی خدا قانونگذار است و حاکمیت از آن اوست و قوانین، قوانینی هستند که بر بشر نازل می شوند، و بر شر نیز در چارچوب این قوانین آزادی دارد اما در تفکر دمکراتیک عقل جمعی قادر است بشر را هدایت کند و زندگی او را سامان دهد، و نیازی به وحی نیست ( در حقیقت جنبه سکولاریستی دموکراسی در غرب به دلیل مقابله با مسیحیت منحرف شکل گرفت و این با اسلام که دینی عقلانی است قابل مقایسه نیست) . نقطه ای که تفکر دموکراتیک در مقابل تفکر دینی و حاکمیت دینی قرار می گیرد در همین جاست .
( برگرفته از : شهریار زرشناس:نارسائی های دموکراسی لیبرال خبرگزاری فارس 87/10/01 )
بررسی نمونه هائی از جایگاه خواست و نظر مردم در حکومت پیامبر(ص)
گرچه مشروعیت ولایت و حق حاکمیت پیامبر اکرم(ص ) الهی است و خواست و پذیرش مردم هیچ تاثیری در آن ندارد ، اما این بدان معنا نیست که اقبال و ادبار ، پذیرش و عدم پذیرش، همکاری و عدم همکاری مردم هیچ تاثیری در تحقق عینی حاکمیت و حکومت الهی پیامبر (ص) نداشته است ؛ بلکه بر عکس علاوه بر اینکه مهمترین هدف حکومت اسلامی خدمت به مردم در جهت هدایت ، کرامت و شکوفایی استعداده های آنان و سیر مراحل تکامل مادی و معنوی انسان است ؛ بررسی های تاریخی بیانگر این واقعیت است که شکل گیری و تحقق عینی قدرت سیاسی پیامبر اکرم(ص ) همواره با رضایت عمومی مسلمین بلکه اکثر شهروندان و استقبال قبایل آن روزگار همراه بوده است. سیره آن حضرت گواه است که به نظر اصحاب خود ارج فراوان می نهاد ، و همیشه آنان را در اجرای امور و نظارت برکارها دخالت می داد حتی در بسیاری اوقات ، نظر اکثریت را مقدم می داشت.[1] و حتی به خاطر اظهارات آن ها از اعمال نظر خود، صرف نظر می فرمود. در جنگ احد، با این که نظر پیامبر و چند تن دیگر این بود که از مدینه بیرون نروند، ولی چون اکثریت آرایِ صحابه بر این بود که از مدینه خارج شوند، حضرت با آن ها موافقت فرمود، هر چند بعداً روشن شد که نظر حضرت، کاملاً مطابق با واقع بوده است. هم چنین در جنگ احزاب، با اکثریت آرایِ صحابه، درعدم پذیرش مصالحه با قریش موافقت فرمود.
پیامبر اعظم (ص) با اینکه در رأس هرم قدرت سیاسی قرار گرفته و اختیاراتش را مستقیماً از خدا میگیرد و با تعیین خاص الهی - بدون دخالت مردم و آرائشان - دولتمداری میکند. اما در عین حال در سایر حوزههای اجرایی به رأی مردم توجه دارند ، چنانکه برای جمع بین نظام قبیلگی و وحدت سیاسی مدینه پیامبراکرم(ص ) از آن ها درخواست کرد که دوازده نقیب برگزینند که واسطه بین پیامبر و آنان و راهبر قوم خود باشند.[2] این گروه توسط خود مردم، انتخاب شدند و سپس پیامبر، با آنان بیعت کرد.[3]
هم چنین رسول اکرم ( ص) در سال ششم هجری، در هر قبیله، افرادی را به عنوان (عریف) تعیین کردند[4] که مسئولیت گردآوری اطلاعات و آگاهی از وضع مردم را در جهت ارائه حاکم به عهده داشتند. و بدین طریق پیامبر اکرم برای نظرخواهی از مردم، به عریف هر قوم مراجعه می کرد، و در مواردی که تصمیم گیری و یا اجرایِ یک تصمیم به هماهنگی با مردم و حضور آنان نیاز داشت، این هماهنگی توسط عریف انجام می گرفت؛ چنانکه در جنگ حنین بعد از نظر سنجی عرفا از مسلمانان و کسب رضایت آنان دستور آزادی بخشی از اسرا را دادند.[5]
در دولت ایشان علاوه بر شور و مشورت[6] جهت اجرای بهتر امور مختلف سیاسی و اجتماعیِ جامعه اسلامی ، برای اقتدار مردمیِ نظام اسلامی از بیعت نیز استفاده می شده است. در سیره معصومان علیهمالسلام چنین آمده است: (رسول خدا صلیاللهعلیهوآله این گونه بودند که با اصحاب خود مشورت میکردند؛ سپس تصمیم به انجام آن چه خدا اراده کرده بود، میگرفتند.)[7]
رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در موضوعاتی که به وسیله وحی و نصِّ قرآن، حکم آن معیّن شده بود، اعمّ از عبادت و معاملات، چه برای خود و دیگران، حقِّ مداخله قائل نبود و این دسته از احکام را بدون چون و چرا به اجرا در می آورد؛ زیرا تخلّف از آن احکام، کفر به خداست: (وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَاؤُلئِکَ هُمُ الْکافِروُنَ)؛ (و کسانی که به آنچه خدا فرو فرستاده داوری نکرده اند ، آنان خود کفر پیشه گانند .)امّا در موضوعات مربوط به کار و زندگی، اگر جنبه فردی داشت و در عین حال یک امر مباح و مشروع بود، افراد، استقلال رأی و آزادی عمل داشتند ؛ کسی حقّ مداخله در کارهای خصوصی دیگری را نداشت، و هر گاه مربوط به جامعه بود حقّ اظهار رأی را برای همه محفوظ می دانست و با این که فکر سیّال و هوش سرشارش در تشخیص مصالح امور بر همگان برتری داشت، هرگز به تحکّم و استبدادِ رأی رفتار نمی کرد و به افکار مردم بی اعتنایی نمی نمود. بنابراین نظام اسلامی، نه مانند حکومت های دیکتاتور و جبار است که هیچ ارزشی برای خواست مردم قائل نباشد و نه مانند حکومتهای به ظاهر مردمسالار است که ادعای تابعیت بیچون و چرا از خواست و اراده مردمی دارند و هرگز ادعایشان محقق نشده است. حکومت اسلامی راه سومی است که در آن خواست مردم، در طول احکام و اراده الهی - که تضمین کننده خیر و سعادت دنیوی و اخروی بشر است - مورد توجه و احترام است.بر این اساس می توان دو نقش و کارکرد مهم را برای مقبولیت و رضایت مردمی در حکومت اسلامی بر شمرد:
1. مشارکت در ایجاد حکومت دینی و زمینه سازی جهت انتقال قدرت به ولی منصوب از سوی خداوند.
2. مشارکت در جهت کارآمد سازی، حفظ و حمایت و پایایی حکومت دینی.[8]
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی در مورد نقش مردم در حکومت اسلامی می نویسد: (پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم دو منصب جداگانه از طرف خداوند داشت: یکی منصب پیامبری و دیگری منصب حکومت. همچنین در مورد نقش مردم در حکومت رسول خدا، باز هم ظاهرا هیچ تردید و اختلافی نیست که مردم نقش اساسی در تحقق حکومت داشتند. یعنی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم حکومتش را با استفاده از هیچ نیروی قاهرهای بر مردم تحمیل نکرد، بلکه عامل اصلی خود مردم بودند و با رضا و رغبت، حکومت آن حضرت را که از طرف خداوند تشریع شده بود، پذیرفتند و به نشانه تسلیم و پذیرش آن، با پیامبر بیعت کردند. بنابراین نقش مردم در مشروعیتحکومت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم صفر بود، ولی در تحقق و استقرار آن، نقش صددرصد داشتند و تمام تاثیر مربوط به کمک مردم بود. )[9]
( برگرفته از : دولت پیامبر اعظم (ص) ، علیرضا محمدی ، پرسش و پاسخ های دانشجویی ، ش 24 ، نشر معارف )
پینوشت ها :
[1] - ر.ک : ساختار اجتماعی و سیاسی نخستین حکومت اسلامی در مدینه ، سید محمد ثقفی ، قم : انتشارات هجرت ، 1376 ، ص 159 .
[2] - سید محمد مرتضی حسینی زبیدی ، تاج العروس، بیروت : دارالهدایة ، ج4، ص297 .
[3] - بحارالانوار ، ج 19 ، ص 13 و 26؛ و ر.ک : دین و دولت در اندیشه اسلامی ، پیشین ، ص 203 .
[4] - تذکره الفقها ، علامه حلی ، قم : موسسه آل البیت ، 1373 ، ج 1 ، ص 437 .
[5] - ر.ک : المغازی ، محمد واقدی ، قم : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ، 1376 ، ص 95 .
[6] - بر اساس آیات (و امرهم شورا بینهم) و (و شاورهم فی الامر)؛ ( شوری، آیه 38-39؛ آلعمران، آیه 159.)
[7] - المحاسن ، برقی، احمدبن محمدبن خالد ، قم : مرکز جهانی اهل بیت ، 1374 ، ص 601.
[8] - حکومت دینی، حمیدرضا شاکرین، قم : نشر معارف، 1382، ص 106 .
[9] - جمهوریت در نظام سیاسی اسلام ، محمد تقی مصباح یزدی ، پرتو ، 4 و 11 و 18/9/79. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 1/100116938)
- [سایر] رفتار حکومت پیامبر (ص) در مدینه با زنان نصاری و یهودی در مورد رعایت دقیق حجاب اسلامی چگونه بوده است؟ آیا پیامبر اعظم، زنان غیر مسلمان را مجبور به رعایت حجاب مطابق با شریعت اسلام فرموده بودند؟
- [سایر] چرا سال قمری ازماه محرم شروع میشود مگر پیامبر(ص) در ماه ربیع الاول هجرت نکردند؟
- [سایر] رابطه بین حکومت دینی با جمهوریت و دموکراسی بر چه اساسی است؟ آیا حکومت دینی با جمهوریت و دموکراسی تعارض دارد؟
- [سایر] پیامبر ص از نگاه دانشمندان غربی (گوستاولوبون) چگونه مطرح شده است؟
- [سایر] چه شبهاتی پیرامون یار غار پیامبر ص مطرح می شود؟ پاسخ آن چیست؟
- [سایر] تفاوت اختیارات حاکمان الهی در حکومت دینی با پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) چیست؟
- [سایر] رفتار پیامبر (ص) در مدینه با زنان نصاری و یهودی در مورد رعایت حجاب اسلامی چگونه بوده است؟
- [سایر] فلسفه تعدد زوجات رسول اکرم(ص) چیست؟ در این باره شبهات زیادی مطرح است، از جمله غربی ها پیامبر(ص) را متهم به شهوترانی میکنند؟
- [سایر] فلسفه تعدد زوجات رسول اکرم(ص) چیست؟ در این باره شبهات زیادی مطرح است، از جمله غربی ها پیامبر(ص) را متهم به شهوترانی میکنند؟
- [سایر] آیا در زمان حکومت اسلامی پیامبر(ص) و حضرت علی(ع)، حجاب اجباری بوده و برخوردی می شد؟
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] مسافر می تواند در مسجد الحرام و مسجد پیغمبر (ص) بلکه در تمام شهر مکه و مدینه و مسجد کوفه نمازش را تمام بخواند و نیز مسافر می تواند در حرم حضرت سیدالشهداء (ع) نماز را تمام بخواند اگرچه دورتر از اطراف ضریح مقدس نماز بخواند.
- [آیت الله جوادی آملی] .اقامه نماز در مکان خاص که مستلزم معصیت باشد , حرام است؛ ولی نماز باطل نیست; مثلاً اگر اقامه نماز جلوتر از قبر پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) به فاصله کم , موجب هتک حرمت آن ذوات قدسی شود, حرام است؛ ولی نماز باطل نیست و اقامه نماز در مکان محاذی و همسطح با قبر معصوم(ع) حرام نیست.
- [آیت الله مکارم شیرازی] نمازجمعه دو رکعت است و در روز جمعه جانشین نماز ظهر می شود و در زمان حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله) و امام معصوم(علیه السلام) و نایب خاص او واجب عینی است، اما در زمان غیبت کبری واجب تخییری است، یعنی میان نماز جمعه و نماز ظهر مخیر است، ولی در زمانی که حکومت عدل اسلامی باشد احتیاط آن است که ترک نشود.
- [آیت الله مکارم شیرازی] الف: نمازجمعه دو رکعت است و در روز جمعه جانشین نماز ظهر می شود و در زمان حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله) و امام معصوم(علیه السلام) و نایب خاصّ او واجب عینی است، امّا در زمان غیبت کبری واجب تخییری است، یعنی میان نماز جمعه و نماز ظهر مخیّر است، ولی در زمانی که حکومت عدل اسلامی باشد احتیاط آن است که ترک نشود.
- [آیت الله مظاهری] پیش از داخل شدن در حرم مکّه، شهر مکّه، مسجد الحرام، کعبه، حرم مدینه، شهر مدینه، مسجد پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم و حرم امامانعلیهم السلام، مستحب است انسان غسل کند، و اگر در یک روز چند مرتبه مشرف شود یک غسل کافی است، و کسی که میخواهد در یک روز داخل حرم مکّه و مسجدالحرام و کعبه شود، اگر به نیّت همه یک غسل کند کافی است. و نیز اگر در یک روز بخواهد داخل حرم مدینه و شهر مدینه و مسجد پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم شود، یک غسل برای همه کفایت میکند و برای زیارت پیغمبر و امامان از دور یا نزدیک و برای حاجت خواستن از خداوند عالم و همچنین برای توبه و نشاط به جهت عبادت و برای سفر رفتن خصوصاً سفر زیارت حضرت سیّد الشهداءعلیه السلام مستحب است انسان غسل کند و اگر یکی از غسلهایی را که در این مسئله گفته شد به جا آورد و بعد کاری کند که وضو را باطل مینماید مثلاً بخوابد، غسل او تا یک شبانه روز باطل نمیشود ولی برای نماز و مانند آن باید وضو بگیرد. _______ 1) شهادت میدهم بر اینکه نیست خدایی غیر از خداوند متعال، او که یکتاست و شریکی برای او نیست، و بر اینکه محمد صلی الله علیه وآله وسلم بنده خداوند و پیامبر اوست. خداوندا درود فرست بر محمد و آل محمد و مرا از توبه کنندگان و پاکان قرار ده.
- [آیت الله اردبیلی] برای داخل شدن در حرم مکه، شهر مکه، خانه کعبه، حرم مدینه، شهر مدینه و مسجد پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، مستحب است انسان غسل کند و برای صِرف داخل شدن در مسجدالحرام و حرم امامان علیهمالسلام نیز میتواند به قصد رجاء غسل کند و اگر در یک روز چند مرتبه مشرّف شود، یک غسل کافی است و کسی که میخواهد در یک روز داخل حرم مکه و مسجدالحرام و خانه کعبه شود، اگر به نیّت همه یک غسل کند کافی است و نیز اگر در یک روز بخواهد داخل حرم مدینه و شهر مدینه و مسجد پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم شود، یک غسل برای همه کفایت میکند و برای زیارت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امامان علیهمالسلام از دور یا نزدیک و برای حاجت خواستن از خداوند و همچنین برای توبه و برای نشاط به جهت عبادت و برای به سفر رفتن، خصوصا سفر زیارت حضرت سیدالشهداء علیهالسلام ، مستحب است انسان غسل کند و اگر یکی از غسلهایی را که در این مسأله گفته شد بجا آورد و بعد کاری کند که وضو را باطل میکند مثلاً بخوابد غسل او باطل میشود.
- [آیت الله جوادی آملی] ) .االله اکبر) یعنی خدای سبحان بزرگتر از آن است که وصف شود. (أشهد أن لا إله الاّ االله ), یعنی شهادت می دهم که غیر خدای یکتا و یگانه خدای دیگری نیست . (أشهد أنّ محمداً رسول االله ); یعنی شهادت میدهم که حضرت محمدبن عبداالله(ص) پیامبر و فرستاده خداست . (أشهد أنّ علیاً امیرالمؤمنین و ولیّ االله)؛ یعنی شهادت میدهم که حضرت علی(ع)امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . (حیّ علی الصلاة )؛ یعنی بشتاب برای اقامه نماز، (حیّ علی الفلاح)؛ یعنی بشتاب برای رستگاری، (حیّ علی خیر العمل )؛ یعنی بشتاب برای بهترین کار که نماز است، (قد قامت الصلاة)؛ یعنی به تحقیق نماز برپا شد، (لا إله الاّ االله )؛ یعنی خدایی؛ جز خدای یکتا و یگانه, سزاوار پرستش نیست.
- [آیت الله مظاهری] نماز جمعه علاوه بر شرایط عمومی نماز شش شرط دیگر هم دارد: اوّل: وقت آن، و آن از اوّل ظهر شرعی است تا وقتی که سایه شاخص دوهفتم شاخص شود (تقریباً یک ساعت و نیم بعد از ظهر) و اگر از این مقدار گذشت باید نماز ظهر خوانده شود. دوّم: خواندن دو خطبه پیش از نماز و آن دو خطبه باید مشتمل بر حمد و ثنای خدا و صلوات بر پیامبر و آل پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و دعوت مردم به تقوا و پرهیزکاری و یک سوره کامل و استغفار برای مؤمنین باشد و لازم نیست دو خطبه به عربی خوانده شود بلکه اگر مستمعین اهل زبانهای مختلف باشند خوب است به همه آن زبانها خوانده شود چنانکه خوب است حمد و ثنای خدا و صلوات بر پیامبر و آل پیامبر به عربی و با ذکر نام آنها باشد و خوب است دعوت به تقوا با لفظ تقوا و استغفار برای مؤمنین با لفظ استغفار باشد و باید خطبهها را خود امام و ایستاده بخواند و میان دو خطبه به نشستن مختصری فاصله شود و باید خطبهها را بلند بخواند و خوب است به نحوی بلند خوانده شود که همه حاضرین بشنوند و خوب است خطبهها بعد از ظهر شرعی خوانده شود و اگر هر دو خطبه قبل از ظهر خوانده شود به طوری که بین دو خطبه و نماز فاصله نشود مانعی ندارد و مستحب است امام جمعه در حال خطبه با طهارت باشد و عمامه بر سر داشته باشد و بر عصا یا سلاحی تکیه کند و خوب است در خطبهها مسائل اجتماعی و سیاسی و مصالح مسلمین مطرح شود، و مستحب مؤکّد است که حاضرین مثل حالِ نماز باشند و خطبهها را گوش دهند و صحبت نکنند حتّی نافله نخوانند و به طرف خطیب بنشینند و به راست و چپ نگاه نکنند و جابه جا نشوند. سوّم: به جماعت خوانده شود پس فرادی صحیح نیست. ولی اگر در رکوع رکعت دوّم نماز جمعه به امام برسد مجزی خواهد بود و رکعت دوّم را خودش میخواند بنابراین اگر کسی به رکعت اوّل یا به خطبهها نرسد گرچه بدون عذر باشد نمازش صحیح است. چهارم: امام و مأموم حدّاقلّ پنج نفر باشند و حتّی اگر چهار نفر مأموم غیربالغ یا مسافر و یا زن باشند کفایت میکند. پنجم: امام جمعه علاوه بر دارا بودن شرایطی که امام جماعت باید داشته باشد، باید یا مجتهد جامع الشرایط و یا منصوب از طرف او باشد و اگر مجتهدی متصدّی شؤون اداری و سیاسی مسلمین است باید منصوب از طرف او باشد. و باید قادر به خواندن خطبه در حال قیام باشد و شایسته است امام جمعه مردی با ورع، شجاع، قاطع، سخنگو و دارای فصاحت و بلاغت و با وقار و آشنا به مصالح اسلام باشد. ششم: بین دو نماز جمعه حدّاقلّ یک فرسخ شرعی (تقریباً 5/5 کیلومتر) فاصله باشد.
- [آیت الله خوئی] در شرع مقدس اسلام غسلهایی مستحب است و از آن جمله است: 1- غسل جمعه: و وقت آن بعد از اذان صبح است و بهتر آن است که نزدیک ظهر بهجا آورده شود، و اگر تا ظهر انجام ندهد بهتر آن است که بدون نیت ادا و قضا تا غروب بهجا آورد. و اگر در روز جمعه غسل نکند مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضای آن را بهجا آورد. و کسی که میداند در روز جمعه آب پیدا نخواهد کرد، میتواند روز پنجشنبه غسل را رجاءً انجام دهد، و مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگوید:" اشْهَدُ انْ لا الهَ الَا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیْکَ لَهُ وَ انَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُوْلُهُ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْنِی مِنَ التَوَّابِیْنَ وَ اجْعَلْنِیْ مِنَ الْمُتَطَهِّرِیْنَ". 2- غسل شب اول و هفدهم و اول شب نوزدهم و بیست و سوم و غسل در شب بیست و چهارم ماه رمضان. 3- غسل روز عید فطر و عید قربان و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و بعد از ظهر تا غروب بقصد رجاء بیاورند، و بهتر آن است که آن را پیش از نماز عید بهجا آورد. 4- غسل شب عید فطر و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح و بهتر آن است که در اول شب بهجا آورده شود. 5- غسل روز هشتم و نهم ذیالحجه و در روز نهم بهتر آن است که آن را نزدیک ظهر بهجا آورد. 6- غسل کسی که در موقع گرفتن خورشید و ماه نماز آیات را عمداً نخوانده، در صورتی که تمام ماه و خورشید گرفته باشد. 7- غسل کسی که جایی از بدنش را به بدن میتی که غسل دادهاند رسانده باشد. 8- غسل احرام. 9- غسل دخول حرم. 10- غسل دخول مکه. 11- غسل زیارت خانه کعبه. 12- غسل دخول کعبه. 13- غسل برای نحرو ذبح و حلق. 14- غسل داخل شدن مدینه منوره. 15- غسل داخل شدن حرم پیغمبر (ص). 16- غسل وداع قبر مطهر پیغمبر صلی الله علیه و آله. 17- غسل برای مباهله با خصم. 18- غسل دادن بچهای که تازه به دنیا آمده. 19- غسل برای استخاره. 20- غسل برای استسقاء. 21- غسل در وقت احتراق قرص آفتاب در کسوف.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.