آیاوقوع جنگ تحمیلی اجتناب ناپذیر بود؟ آیا می شد که جنگی اتفاق نیفتد و یا ادامه پیدا نکند؟
آیاوقوع جنگ تحمیلی اجتناب ناپذیر بود؟ آیا می شد که جنگی اتفاق نیفتد و یا ادامه پیدا نکند؟ دفاع مقدس هشت ساله ملت ایران که سرشار از آموزه های غنی فرهنگی، نظامی، سیاسی و ... است، از ابعاد گوناگون قابل بررسی و کنکاش است. موضوعات و مباحث مختلفی در مقوله دفاع مقدس وجود دارد که برخی از آنها در مجامع علمی و دانشگاهی و برخی دیگر در عرصه ها و مجموعه های فرهنگی قابل پیگیری است. یکی از موضوعات اساسی که امروزه از سوی برخی با اغراض گوناگون به چالش کشیده می شود، بحث (اجتناب ناپذیری جنگ) است و اینکه آیا می شد که جنگی اتفاق نیفتد و یا ادامه پیدا نکند؟ این موضوع جای کار فراوان دارد، اما به مناسبت هفته دفاع مقدس در این خصوص گفت وگویی انجام دادیم با سردار سرتیپ (عباس نیلفروشان) فرمانده دانشکده و پژوهشکده دفاعی دانشگاه جامع امام حسین(ع). امید که فتح بابی باشد برای بحث های بیشتر در آینده. ¤ به عنوان اولین سوال بفرمایید چه عواملی موجب پیدایش جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شد؟ آیا وقوع جنگ اجتناب ناپذیر بود؟ درخصوص علل تجاوز صدام، دلایل متعددی را طرح می کنند. از جمله؛ ناعادلانه بودن قرارداد 1975 الجزایر، اشغال سفارت آمریکا در تهران توسط دانشجویان پیرو خط امام در سال 58، خصومت آمریکا علیه ایران و موارد دیگری از این قبیل. اما اگر نگاه واقع بینانه و تحلیل گرایانه نسبت به علل شروع جنگ داشته باشیم، متوجه می شویم که پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و سقوط رژیم پهلوی و آثار، نتایج و پیامدهای آن از دلایل قطعی و محکم شروع جنگ است. زیرا ترتیبات و استراتژی امنیتی آمریکا در برقراری امنیت در خلیج فارس بر پایه ایران و عربستان متکی بود، اما با سقوط شاه در ایران، پایه اصلی این راهبرد فرو ریخت. لذا در ترکیب امنیتی منطقه تغییراتی به وجود آمد و به دنبال آن روابط ایران و عراق دچار تغییراتی شد. بر این اساس با پیدایش خلأ قدرت در منطقه، صدام که از مدت ها در آرزوی حمله به ایران به سر می برد، برای این حمله ترغیب شد تا به زعم خودش نقش ژاندارمی ایران قبل از انقلاب را در منطقه ایفا کند. دلیل دیگر؛ انطباق منافع شرکت های چند ملیتی نفتی آمریکا با منافع صدام است. به این صورت که با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، تراست ها و کارتل های چند ملیتی آمریکا منافع خود را در ایران از دست رفته می دیدند به همین جهت با نظر صدام مبنی بر حمله به ایران همسو شدند تا بلکه با شکست انقلاب اسلامی ایران، بتوانند منافع از دست رفته خود را مجدد بازیابند. دلیل دیگری که می توان عنوان کرد؛ ویژگی های فکری و اخلاقی شخص صدام است که به دنبال ایفای نقش ژاندارمی در منطقه و اعمال قدرت بر کشورهای عرب خلیج فارس، بود و همچنین تفکرات حزب بعث که بر پایه قدرت طلبی، توسل به زور، سلطه طلبی، ایجاد جو ترور و خشونت، برقراری حکومت پلیسی بود. لذا ترس از صدور انقلاب که گفته می شود از دلایل شروع جنگ بوده در آن مقطع نمی تواند دلیل مهمی باشد. چرا؟ چون انقلابی که در ایران صورت گرفت، نظام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی کشور را دچار تحولات اساسی کرد به همین جهت هنوز به جایگاه واقعی خود دست نیافته بود. از سوی دیگر شواهد تاریخی نیز نشان می دهد، صدام از مدت ها پیش در سودای حمله به ایران به سر می برد. دلیل آن هم بیش از 2000 مورد تجاوز از سوی نیروهای بعث عراق به مرزهای ایران از بهمن 57 تا شهریور 59 است. انفجار لوله های نفت ایران در جنوب، ایجاد گروه خلق عرب در خوزستان، تعطیلی سفارتخانه ایران در بغداد و اخراج 1000 خانواده ایرانی مقیم عراق از جمله نشانه های این سوداگری صدام است. در همین رابطه نقل است بعد از انقلاب در اولین کنفرانس کشورهای عدم تعهد، (ابراهیم یزدی) که به عنوان وزیر امورخارجه به نمایندگی از ایران در این کنفرانس شرکت کرده بود، در حاشیه کنفرانسی با صدام که (صلاح عمرعلی) از اعضای ارشد حزب بعث هم او را همراهی می کرد، ملاقات می کند. بعد از جلسه، صدام از (صلاح عمر علی) درباره جلسه می پرسد که وی جلسه را در راستای رفع مشکلات مرزی دو کشور مفید ارزیابی می کند، اما صدام با گفتن این که ایرانی ها اهواز را از ما گرفتند و در هر قرن یک بار چنین فرصت طلایی پیش می آید تا ما به اهداف مان برسیم و از آنجایی که کشور ایران درگیر انقلاب است، لذا بهترین فرصت را برای حمله به ایران و رسیدن به اهدافش می داند. با توجه به این موارد، دشمنی ایران و آمریکا و حتی معاهده 1975 الجزایر را هم نمی توان به عنوان دلایل اصلی حمله عراق به ایران قلمداد کرد. از لحاظ سیاسی ساختار قدرت در عراق به طور کامل در اختیار صدام بود و از نظر نظامی نیز عراق در زمان حمله به ایران 12 لشکر، 30 تیپ، 5400 تانک، 366 هواپیما، 400 بالگرد، 800 قبضه توپ داشت و روزانه 5/2 میلیون بشکه نفت صادر می کرد و از ذخایر ارزی 35 میلیارد دلاری برخوردار بود. در مقابل، ایران 60 هزار مستشار نظامی آمریکا که در مغز و قلب ارتش ایران رسوخ پیدا کرده بودند را اخراج کرده بود، لذا با رفتن آنها در بخش هایی احساس خلأ می شد. آمریکا هم خریدهای تسلیحاتی و دارایی های ایران را بلوکه کرده بود. دولت موقت سربازی را به یک سال تقلیل داده و محل خدمت نظامیان را هم محل سکونت شان تعیین کرده بود. برای همین، قدرت ارتش کاهش یافته بود. علاوه بر این هنوز فرماندهان وابسته به رژیم گذشته در بدنه ارتش باقی مانده بودند. لذا ارتش به دنبال تسویه آنها و بازسازی خود بود. از طرفی سپاه هم که 30 هزار نیروی جوان و انقلابی را سازماندهی کرده بود، توانایی شان در حد پر کردن خلأهای امنیتی و انتظامی شهرها بود و از لحاظ تسلیحات نظامی، اسلحه های سنگین امروزی را در اختیار نداشت و از سوی دیگر درگیر مقابله با غائله خلق عرب، گنبد، سیستان و بلوچستان، کردستان و ترورهای منافقین در شهرها بود. در عرصه سیاسی نیز شاهد وجود اختلاف میان نیروهای انقلابی با لیبرا ل ها بودیم. از نظر سیاست خارجی نیز تقریباً در انزوای کامل سیاسی قرار داشتیم. بنابراین این موارد، همان گونه که اشاره شد زمینه های حمله به ایران را فراهم می کرد. ¤ برخی عنوان می کنند اگر دیپلماسی فعال خارجی داشتیم، می توانستیم از وقوع جنگ جلوگیری کنیم، ارزیابی شما چیست؟ در اینکه دیپلماسی خارجی ما ضعیف بود، تردیدی وجود ندارد. ولی مسئله مهم تر از آن، غافلگیری ما در شروع جنگ از سوی عراق است، یعنی مسئولان سیاسی ما تصور اینکه صدام بخواهد به ایران حمله کند را نداشتند. لذا می بینیم 10 روز قبل از شروع رسمی جنگ در مقر لشکر 88 زرهی کردستان، جلسه شورای عالی دفاع به ریاست بنی صدر خائن برگزار می شود که در آنجا شهید (بروجردی) طی گزارشی می گوید: قرائن و شواهد نظامی بیانگر حمله عراق به ایران است. به همین خاطر چون آمادگی دفاعی نداریم، باید هر چه سریع تر این آمادگی را کسب کنیم، اما بنی صدر می گوید که در زمان نظام دو قطبی فعلی چون موازنه هسته ای برقرار است، جنگ تمام عیاری رخ نمی دهد و عراقی ها نمی توانند به ما حمله کنند! ¤ به طور مشخص توضیح دهید آیا می شد با دیپلماسی از وقوع جنگ جلوگیری کرد؟ نه؛ ولی می شد از غافلگیری ایران جلوگیری کرد تا تبعات آن کمتر شود به عبارت دیگر، کار دیپلماتیک شاید شروع جنگ را به تأخیر می انداخت ولی جنگ، اجتناب ناپذیر بود. ¤ آیا مخالفت ایران یا شوروی سابق در اشغال افغانستان، در پشتیبانی از عراق برای شروع جنگ با ایران موثر بود؟ قطعاً، زیرا یکی از عواملی که اجماع جهانی را علیه ما ایجاد کرد و منجر به توافق برای حمله به ایران شد، اصول مبانی گسست ایران از زیر پرچم دو قدرت شرق و غرب بود. یعنی همان شعار (نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی). ¤ نکته دیگری که عنوان می شود چرایی ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر از سوی ایران است، در این باره هم توضیح دهید. آنهایی که می گویند چرا علی رغم پیشنهاد سازمان ملل، جنگ به اتمام نرسید، یک اشکال اساسی در سوال شان وجود دارد، زیرا هیچ پیشنهاد صلحی بعد از فتح خرمشهر نشد و تنها موردی که از قطعنامه سازمان ملل وجود داشت و آن هم فاقد ضمانت اجرایی بود، موضوع آتش بس است. به عبارت دیگر، موضوع صلح و اتمام جنگ، متضمن شروط و عناصری مانند نحوه آتش بس، معرفی آغازگر جنگ و چگونگی پرداختن غرامت جنگی است، در حالی که، هیچ کدام از این موارد مطرح نشده بود و فقط خواهان آتش بس شده بودند. علاوه بر این، هنوز نقاطی از کشورمان در شلمچه، طلاییه، فکه، نفت شهر، سومار، مهران، میمک و ... در اشغال عراق قرار داشت، لذا در چنین شرایطی اگر جنگ متوقف می شد، نمی پرسیدند شما که طی 20 ماه جنگ حدود 8000 کیلومتر مربع از خاک کشورمان را آزاد کردید، 38 هزار و 500 اسیر گرفتید و 18 هزار کشته و زخمی به ارتش عراق تحمیل کردید، چرا نرفتید مابقی مناطق اشغالی را آزاد کنید؟! کما اینکه ارتش صدام هم قابل اعتماد نبود، زیرا ارتش عراق از لحاظ تجهیزات و نفرات کم نداشت و فقط تنها ضعفش، نداشتن روحیه بود که این هم با وجود صدام بعد از مدتی به دست می آمد و امکان شروع مجدد جنگ با رفع نواقص از سوی عراق وجود داشت، همانند آنچه در پایان جنگ رخ داد. بنابراین آنهایی که چنین مواردی را مطرح می کنند، انگار مهر بر قلب و چشم های شان خورده است. زیرا با وجود آنکه دیدند در پایان جنگ وقتی ایران قطعنامه 598 را پذیرفت باز هم عراق به ایران حمله کرد و تا مرز سقوط مجدد خرمشهر هم پیش آمد، باز هم چنین شبهات و سوالاتی را مطرح می کنند. حتی مهم تر از آن همگان دیدند که چگونه به متحد خود یعنی کویت حمله و آنجا را اشغال کرد. ¤ شاید از دلایل ادامه جنگ بی اعتقادی مسئولان سیاسی کشور در حمایت همه جانبه از جبهه ها بود، آیا با این نظر موافقید؟ به اعتقاد بنده اینکه نتوانستیم همه کشور را برای پشتیبانی جنگ بسیج کنیم، قطعی و مسلم است به همین دلیل است که بسیجی ما سه ماه می آمد جبهه و پس از آن باز می گشت به شهر و روستا تا خانواده را تأمین کند، یعنی ساده ترین حمایت از رزمندگان که تأمین مخارج زندگی خانواده رزمندگان بود، انجام نمی شد. اگر چه شعارهایی در این زمینه می دادند ولی در عمل آنچه روی می داد، عکس شعارها بود. ¤ نتوانستیم یا نخواستیم؟ جواب این سوال را الان نمی خواهم بدهم، چون قدری پیچیده است و باید وارد مباحث سیاسی شد که آن هم در این مقوله نمی گنجد، اما همین قدر بگویم که هم نتوانستیم و هم نخواستیم، یعنی در برخی مواقع نتوانستیم و در پاره ای موارد هم به ویژه در سال های پایانی جنگ نخواستیم. زیرا به دنبال جمع کردن جنگ بودیم. البته این یک نظر شخصی است و ربطی به جایگاه سازمانی بنده ندارد، اما در آن سوی میدان، صدام تمام بخش های کشورش را برای حمایت از ارتش خود بسیج کرده بود ولی این در کشور ما حاکم نبود و اگر در اواخر جنگ صدام به شهرهای مرکزی ما موشک نمی زد، شاید برخی ها متوجه نمی شدند که جنگی هم وجود دارد. ¤ مگر امام معتقد نبودند که جنگ باید در رأس امور باشد، پس چرا این موضوع تقریباً بعد از فتح خرمشهر فراموش شد؟ اگر مرحله ورود به خاک عراق به ویژه بعد از عملیات الی بیت المقدس را تحلیل کنید، امام ورود به خاک عراق را بنا به شروطی می پذیرند، اما وقتی هم که می پذیرند، می گویند: (جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم) یعنی ایشان رفع فتنه را فقط در از بین رفتن صدام نمی بینند. ولی حقیقت این است که همه با این موضوع همراه نبودند و این امری مشهود و قطعی است. البته این نکته را هم نباید فراموش کرد که دو موضوع مشکلات اقتصادی، سیاسی و نظامی کشور و آنهایی که با نظر امام همراه نبودند را باید در کنار همدیگر دید و نباید به تنهایی به یک بخش توجه شود. ¤ همان طور که اشاره کردید در مدت 20 ماه، حدود هشت هزار کیلومتر مربع را از لوث وجود ارتش بعث عراق پاک سازی کردید، چرا این عملیات ها بعد از فتح خرمشهر روندش کند شده و تبدیل به سالی یک عملیات می شود؟ عوامل متعددی نقش داشت. وقتی عراق به ایران حمله کرد، تصورشان این بود که یک هفته ای ایران را فتح می کنند. اما وقتی با مقاومت مردمی مواجه می شوند پیشروی آنها به سوی شهرهای ایران متوقف می شود. لذا در جنوب پشت کرخه، حمیدیه، آبادان و در جبهه میانی در گیلان غرب و سرپل ذهاب و همین طور در جبهه شمالی می مانند. در این شرایط ارتش عراق به پیشروی به خاک ایران با 70 کیلومتر جناح باز در منطقه ای نا آشنا مجبور به پدافند می شود، از این رو به دلیل گسترش غلط نیروها و دادن پهلو به رزمندگان ما، اجرای عملیات از سوی ما راحت بود. زیرا با دور زدن عراقی ها از پشت به آنها حمله می کردیم. مانند عملیات های طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس. علاوه بر این انگیزه بالای ما در بازپس گیری مناطق اشغالی و بی انگیزگی ارتش عراق در پدافند در سرزمین غیرخودی هم درصد موفقیت ها را افزایش داده بود، اما با رفتن عراقی ها به خاک خودشان، انگیزه دفاع از سرزمین شان افزایش یافت و در کنار آن نسبت به تاکتیک های هجومی ما نیز اشراف پیدا کردند، کمک های نظامی، اطلاعاتی و انسانی دیگر کشورها به عراق افزایش چشمگیری یافت، ایران در تحریم سیاسی و نظامی قرار گرفت و موارد دیگر باعث شد تا سالی یک عملیات انجام دهیم. ¤ آیا شعار (راه آزادی قدس از کربلا می گذرد) و شعارهای این چنینی می توانست مستمسکی برای تدام جنگ باشد؟ طرح این شعار یک راهبرد بود. زیرا بعد از فتح خرمشهر و قبل از عملیات رمضان، رژیم صهیونیستی به لبنان حمله کرد. بلافاصله تیپ 27 حضرت محمد رسول الهض (ص) و یک گردان از ارتش به سوریه رفتند تا از لبنان در برابر رژیم صهیونیستی دفاع کنند. این حضور نیروها در سوریه و رفتن به لبنان باعث می شد ما در دو جبهه بجنگیم؛ یکی با ارتش عراق و دیگری ارتش صهیونیستی که این باعث می شد تا قوای ما تجزیه شود. در نتیجه کار عراق در جنگ با ایران با سهولت ادامه یافت. ولی از آنجایی که این اعزام نیرو بدون اطلاع امام صورت گرفته بود، محض اطلاع ایشان، خواستار بازگشت نیروها شدند. لذا امام در این شرایط راهبرد (راه قدس از کربلا می گذرد) را اعلام می کنند تا تمام تمرکز نیروها به جبهه های خودی معطوف شود. ¤ چرا فرمانده کل سپاه در روزهای پایانی جنگ نامه ای مبنی بر درخواست تسلیحات را نوشت؟ در مورد آن نامه ای که فرمانده وقت کل سپاه در روزهای پایانی جنگ مبنی بر بیان نیازهای جبهه ها نوشت، به نظر من سیاسیون در آن مقطع از سپاه خواستند نیازهایش را برای اینکه جنگ در یک مقطع زمانی مشخص به اتمام برسد، اعلام کند. از این رو سپاه هم آن درخواست را تهیه کرد و به سیاسیون داد. در این شرایط آنها هم نامه را بردند به امام نشان دادند و گفتند دیگر نمی شود جنگید، زیرا برای ادامه جنگ، فرماندهان لیستی داده اند که توان تهیه آن از عهده کشور خارج است! البته تنها این نامه عامل پذیرش قطعنامه نبود، بلکه عوامل دیگری از جمله وقوع جنگ شهرها، حملات گسترده شیمیایی عراق، زدن هواپیمای مسافربری و درگیری مستقیم با آمریکا در خلیج فارس منجر شد تا در نهایت ایران قطعنامه 598 را بپذیرد. ¤ حالا با توجه به مطالبی که عنوان شد آیا معتقدید همچنان باید به موضوع اجتناب ناپذیری جنگ پرداخته شود یا با عبور از این بحث به تهدیدات فرارو توجه کنیم؟ اعتقادم این است در مورد دفاع مقدس باید بیشتر به ارزش هایی پرداخت که باعث ماندگاری انقلاب شد، زیرا امروز فلش تهاجم دشمن به سمت ارزش هایی است که ما را در دوران جنگ تحمیلی به موفقیت می رساند. ¤ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید. رحیم محمدی (بصیرت، 30/60910))
عنوان سوال:

آیاوقوع جنگ تحمیلی اجتناب ناپذیر بود؟ آیا می شد که جنگی اتفاق نیفتد و یا ادامه پیدا نکند؟


پاسخ:

آیاوقوع جنگ تحمیلی اجتناب ناپذیر بود؟ آیا می شد که جنگی اتفاق نیفتد و یا ادامه پیدا نکند؟

دفاع مقدس هشت ساله ملت ایران که سرشار از آموزه های غنی فرهنگی، نظامی، سیاسی و ... است، از ابعاد گوناگون قابل بررسی و کنکاش است. موضوعات و مباحث مختلفی در مقوله دفاع مقدس وجود دارد که برخی از آنها در مجامع علمی و دانشگاهی و برخی دیگر در عرصه ها و مجموعه های فرهنگی قابل پیگیری است. یکی از موضوعات اساسی که امروزه از سوی برخی با اغراض گوناگون به چالش کشیده می شود، بحث (اجتناب ناپذیری جنگ) است و اینکه آیا می شد که جنگی اتفاق نیفتد و یا ادامه پیدا نکند؟ این موضوع جای کار فراوان دارد، اما به مناسبت هفته دفاع مقدس در این خصوص گفت وگویی انجام دادیم با سردار سرتیپ (عباس نیلفروشان) فرمانده دانشکده و پژوهشکده دفاعی دانشگاه جامع امام حسین(ع). امید که فتح بابی باشد برای بحث های بیشتر در آینده.

¤ به عنوان اولین سوال بفرمایید چه عواملی موجب پیدایش جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شد؟ آیا وقوع جنگ اجتناب ناپذیر بود؟

درخصوص علل تجاوز صدام، دلایل متعددی را طرح می کنند. از جمله؛ ناعادلانه بودن قرارداد 1975 الجزایر، اشغال سفارت آمریکا در تهران توسط دانشجویان پیرو خط امام در سال 58، خصومت آمریکا علیه ایران و موارد دیگری از این قبیل. اما اگر نگاه واقع بینانه و تحلیل گرایانه نسبت به علل شروع جنگ داشته باشیم، متوجه می شویم که پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و سقوط رژیم پهلوی و آثار، نتایج و پیامدهای آن از دلایل قطعی و محکم شروع جنگ است. زیرا ترتیبات و استراتژی امنیتی آمریکا در برقراری امنیت در خلیج فارس بر پایه ایران و عربستان متکی بود، اما با سقوط شاه در ایران، پایه اصلی این راهبرد فرو ریخت. لذا در ترکیب امنیتی منطقه تغییراتی به وجود آمد و به دنبال آن روابط ایران و عراق دچار تغییراتی شد. بر این اساس با پیدایش خلأ قدرت در منطقه، صدام که از مدت ها در آرزوی حمله به ایران به سر می برد، برای این حمله ترغیب شد تا به زعم خودش نقش ژاندارمی ایران قبل از انقلاب را در منطقه ایفا کند. دلیل دیگر؛ انطباق منافع شرکت های چند ملیتی نفتی آمریکا با منافع صدام است. به این صورت که با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، تراست ها و کارتل های چند ملیتی آمریکا منافع خود را در ایران از دست رفته می دیدند به همین جهت با نظر صدام مبنی بر حمله به ایران همسو شدند تا بلکه با شکست انقلاب اسلامی ایران، بتوانند منافع از دست رفته خود را مجدد بازیابند. دلیل دیگری که می توان عنوان کرد؛ ویژگی های فکری و اخلاقی شخص صدام است که به دنبال ایفای نقش ژاندارمی در منطقه و اعمال قدرت بر کشورهای عرب خلیج فارس، بود و همچنین تفکرات حزب بعث که بر پایه قدرت طلبی، توسل به زور، سلطه طلبی، ایجاد جو ترور و خشونت، برقراری حکومت پلیسی بود. لذا ترس از صدور انقلاب که گفته می شود از دلایل شروع جنگ بوده در آن مقطع نمی تواند دلیل مهمی باشد. چرا؟ چون انقلابی که در ایران صورت گرفت، نظام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی کشور را دچار تحولات اساسی کرد به همین جهت هنوز به جایگاه واقعی خود دست نیافته بود. از سوی دیگر شواهد تاریخی نیز نشان می دهد، صدام از مدت ها پیش در سودای حمله به ایران به سر می برد. دلیل آن هم بیش از 2000 مورد تجاوز از سوی نیروهای بعث عراق به مرزهای ایران از بهمن 57 تا شهریور 59 است. انفجار لوله های نفت ایران در جنوب، ایجاد گروه خلق عرب در خوزستان، تعطیلی سفارتخانه ایران در بغداد و اخراج 1000 خانواده ایرانی مقیم عراق از جمله نشانه های این سوداگری صدام است.

در همین رابطه نقل است بعد از انقلاب در اولین کنفرانس کشورهای عدم تعهد، (ابراهیم یزدی) که به عنوان وزیر امورخارجه به نمایندگی از ایران در این کنفرانس شرکت کرده بود، در حاشیه کنفرانسی با صدام که (صلاح عمرعلی) از اعضای ارشد حزب بعث هم او را همراهی می کرد، ملاقات می کند. بعد از جلسه، صدام از (صلاح عمر علی) درباره جلسه می پرسد که وی جلسه را در راستای رفع مشکلات مرزی دو کشور مفید ارزیابی می کند، اما صدام با گفتن این که ایرانی ها اهواز را از ما گرفتند و در هر قرن یک بار چنین فرصت طلایی پیش می آید تا ما به اهداف مان برسیم و از آنجایی که کشور ایران درگیر انقلاب است، لذا بهترین فرصت را برای حمله به ایران و رسیدن به اهدافش می داند. با توجه به این موارد، دشمنی ایران و آمریکا و حتی معاهده 1975 الجزایر را هم نمی توان به عنوان دلایل اصلی حمله عراق به ایران قلمداد کرد. از لحاظ سیاسی ساختار قدرت در عراق به طور کامل در اختیار صدام بود و از نظر نظامی نیز عراق در زمان حمله به ایران 12 لشکر، 30 تیپ، 5400 تانک، 366 هواپیما، 400 بالگرد، 800 قبضه توپ داشت و روزانه 5/2 میلیون بشکه نفت صادر می کرد و از ذخایر ارزی 35 میلیارد دلاری برخوردار بود. در مقابل، ایران 60 هزار مستشار نظامی آمریکا که در مغز و قلب ارتش ایران رسوخ پیدا کرده بودند را اخراج کرده بود، لذا با رفتن آنها در بخش هایی احساس خلأ می شد. آمریکا هم خریدهای تسلیحاتی و دارایی های ایران را بلوکه کرده بود. دولت موقت سربازی را به یک سال تقلیل داده و محل خدمت نظامیان را هم محل سکونت شان تعیین کرده بود. برای همین، قدرت ارتش کاهش یافته بود. علاوه بر این هنوز فرماندهان وابسته به رژیم گذشته در بدنه ارتش باقی مانده بودند. لذا ارتش به دنبال تسویه آنها و بازسازی خود بود. از طرفی سپاه هم که 30 هزار نیروی جوان و انقلابی را سازماندهی کرده بود، توانایی شان در حد پر کردن خلأهای امنیتی و انتظامی شهرها بود و از لحاظ تسلیحات نظامی، اسلحه های سنگین امروزی را در اختیار نداشت و از سوی دیگر درگیر مقابله با غائله خلق عرب، گنبد، سیستان و بلوچستان، کردستان و ترورهای منافقین در شهرها بود. در عرصه سیاسی نیز شاهد وجود اختلاف میان نیروهای انقلابی با لیبرا ل ها بودیم. از نظر سیاست خارجی نیز تقریباً در انزوای کامل سیاسی قرار داشتیم. بنابراین این موارد، همان گونه که اشاره شد زمینه های حمله به ایران را فراهم می کرد.

¤ برخی عنوان می کنند اگر دیپلماسی فعال خارجی داشتیم، می توانستیم از وقوع جنگ جلوگیری کنیم، ارزیابی شما چیست؟

در اینکه دیپلماسی خارجی ما ضعیف بود، تردیدی وجود ندارد. ولی مسئله مهم تر از آن، غافلگیری ما در شروع جنگ از سوی عراق است، یعنی مسئولان سیاسی ما تصور اینکه صدام بخواهد به ایران حمله کند را نداشتند. لذا می بینیم 10 روز قبل از شروع رسمی جنگ در مقر لشکر 88 زرهی کردستان، جلسه شورای عالی دفاع به ریاست بنی صدر خائن برگزار می شود که در آنجا شهید (بروجردی) طی گزارشی می گوید: قرائن و شواهد نظامی بیانگر حمله عراق به ایران است. به همین خاطر چون آمادگی دفاعی نداریم، باید هر چه سریع تر این آمادگی را کسب کنیم، اما بنی صدر می گوید که در زمان نظام دو قطبی فعلی چون موازنه هسته ای برقرار است، جنگ تمام عیاری رخ نمی دهد و عراقی ها نمی توانند به ما حمله کنند!

¤ به طور مشخص توضیح دهید آیا می شد با دیپلماسی از وقوع جنگ جلوگیری کرد؟

نه؛ ولی می شد از غافلگیری ایران جلوگیری کرد تا تبعات آن کمتر شود به عبارت دیگر، کار دیپلماتیک شاید شروع جنگ را به تأخیر می انداخت ولی جنگ، اجتناب ناپذیر بود.

¤ آیا مخالفت ایران یا شوروی سابق در اشغال افغانستان، در پشتیبانی از عراق برای شروع جنگ با ایران موثر بود؟

قطعاً، زیرا یکی از عواملی که اجماع جهانی را علیه ما ایجاد کرد و منجر به توافق برای حمله به ایران شد، اصول مبانی گسست ایران از زیر پرچم دو قدرت شرق و غرب بود. یعنی همان شعار (نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی).

¤ نکته دیگری که عنوان می شود چرایی ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر از سوی ایران است، در این باره هم توضیح دهید.

آنهایی که می گویند چرا علی رغم پیشنهاد سازمان ملل، جنگ به اتمام نرسید، یک اشکال اساسی در سوال شان وجود دارد، زیرا هیچ پیشنهاد صلحی بعد از فتح خرمشهر نشد و تنها موردی که از قطعنامه سازمان ملل وجود داشت و آن هم فاقد ضمانت اجرایی بود، موضوع آتش بس است. به عبارت دیگر، موضوع صلح و اتمام جنگ، متضمن شروط و عناصری مانند نحوه آتش بس، معرفی آغازگر جنگ و چگونگی پرداختن غرامت جنگی است، در حالی که، هیچ کدام از این موارد مطرح نشده بود و فقط خواهان آتش بس شده بودند. علاوه بر این، هنوز نقاطی از کشورمان در شلمچه، طلاییه، فکه، نفت شهر، سومار، مهران، میمک و ... در اشغال عراق قرار داشت، لذا در چنین شرایطی اگر جنگ متوقف می شد، نمی پرسیدند شما که طی 20 ماه جنگ حدود 8000 کیلومتر مربع از خاک کشورمان را آزاد کردید، 38 هزار و 500 اسیر گرفتید و 18 هزار کشته و زخمی به ارتش عراق تحمیل کردید، چرا نرفتید مابقی مناطق اشغالی را آزاد کنید؟! کما اینکه ارتش صدام هم قابل اعتماد نبود، زیرا ارتش عراق از لحاظ تجهیزات و نفرات کم نداشت و فقط تنها ضعفش، نداشتن روحیه بود که این هم با وجود صدام بعد از مدتی به دست می آمد و امکان شروع مجدد جنگ با رفع نواقص از سوی عراق وجود داشت، همانند آنچه در پایان جنگ رخ داد. بنابراین آنهایی که چنین مواردی را مطرح می کنند، انگار مهر بر قلب و چشم های شان خورده است. زیرا با وجود آنکه دیدند در پایان جنگ وقتی ایران قطعنامه 598 را پذیرفت باز هم عراق به ایران حمله کرد و تا مرز سقوط مجدد خرمشهر هم پیش آمد، باز هم چنین شبهات و سوالاتی را مطرح می کنند. حتی مهم تر از آن همگان دیدند که چگونه به متحد خود یعنی کویت حمله و آنجا را اشغال کرد.

¤ شاید از دلایل ادامه جنگ بی اعتقادی مسئولان سیاسی کشور در حمایت همه جانبه از جبهه ها بود، آیا با این نظر موافقید؟

به اعتقاد بنده اینکه نتوانستیم همه کشور را برای پشتیبانی جنگ بسیج کنیم، قطعی و مسلم است به همین دلیل است که بسیجی ما سه ماه می آمد جبهه و پس از آن باز می گشت به شهر و روستا تا خانواده را تأمین کند، یعنی ساده ترین حمایت از رزمندگان که تأمین مخارج زندگی خانواده رزمندگان بود، انجام نمی شد. اگر چه شعارهایی در این زمینه می دادند ولی در عمل آنچه روی می داد، عکس شعارها بود.

¤ نتوانستیم یا نخواستیم؟

جواب این سوال را الان نمی خواهم بدهم، چون قدری پیچیده است و باید وارد مباحث سیاسی شد که آن هم در این مقوله نمی گنجد، اما همین قدر بگویم که هم نتوانستیم و هم نخواستیم، یعنی در برخی مواقع نتوانستیم و در پاره ای موارد هم به ویژه در سال های پایانی جنگ نخواستیم. زیرا به دنبال جمع کردن جنگ بودیم. البته این یک نظر شخصی است و ربطی به جایگاه سازمانی بنده ندارد، اما در آن سوی میدان، صدام تمام بخش های کشورش را برای حمایت از ارتش خود بسیج کرده بود ولی این در کشور ما حاکم نبود و اگر در اواخر جنگ صدام به شهرهای مرکزی ما موشک نمی زد، شاید برخی ها متوجه نمی شدند که جنگی هم وجود دارد.

¤ مگر امام معتقد نبودند که جنگ باید در رأس امور باشد، پس چرا این موضوع تقریباً بعد از فتح خرمشهر فراموش شد؟

اگر مرحله ورود به خاک عراق به ویژه بعد از عملیات الی بیت المقدس را تحلیل کنید، امام ورود به خاک عراق را بنا به شروطی می پذیرند، اما وقتی هم که می پذیرند، می گویند: (جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم) یعنی ایشان رفع فتنه را فقط در از بین رفتن صدام نمی بینند. ولی حقیقت این است که همه با این موضوع همراه نبودند و این امری مشهود و قطعی است. البته این نکته را هم نباید فراموش کرد که دو موضوع مشکلات اقتصادی، سیاسی و نظامی کشور و آنهایی که با نظر امام همراه نبودند را باید در کنار همدیگر دید و نباید به تنهایی به یک بخش توجه شود.

¤ همان طور که اشاره کردید در مدت 20 ماه، حدود هشت هزار کیلومتر مربع را از لوث وجود ارتش بعث عراق پاک سازی کردید، چرا این عملیات ها بعد از فتح خرمشهر روندش کند شده و تبدیل به سالی یک عملیات می شود؟

عوامل متعددی نقش داشت. وقتی عراق به ایران حمله کرد، تصورشان این بود که یک هفته ای ایران را فتح می کنند. اما وقتی با مقاومت مردمی مواجه می شوند پیشروی آنها به سوی شهرهای ایران متوقف می شود. لذا در جنوب پشت کرخه، حمیدیه، آبادان و در جبهه میانی در گیلان غرب و سرپل ذهاب و همین طور در جبهه شمالی می مانند. در این شرایط ارتش عراق به پیشروی به خاک ایران با 70 کیلومتر جناح باز در منطقه ای نا آشنا مجبور به پدافند می شود، از این رو به دلیل گسترش غلط نیروها و دادن پهلو به رزمندگان ما، اجرای عملیات از سوی ما راحت بود. زیرا با دور زدن عراقی ها از پشت به آنها حمله می کردیم. مانند عملیات های طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس. علاوه بر این انگیزه بالای ما در بازپس گیری مناطق اشغالی و بی انگیزگی ارتش عراق در پدافند در سرزمین غیرخودی هم درصد موفقیت ها را افزایش داده بود، اما با رفتن عراقی ها به خاک خودشان، انگیزه دفاع از سرزمین شان افزایش یافت و در کنار آن نسبت به تاکتیک های هجومی ما نیز اشراف پیدا کردند، کمک های نظامی، اطلاعاتی و انسانی دیگر کشورها به عراق افزایش چشمگیری یافت، ایران در تحریم سیاسی و نظامی قرار گرفت و موارد دیگر باعث شد تا سالی یک عملیات انجام دهیم.

¤ آیا شعار (راه آزادی قدس از کربلا می گذرد) و شعارهای این چنینی می توانست مستمسکی برای تدام جنگ باشد؟

طرح این شعار یک راهبرد بود. زیرا بعد از فتح خرمشهر و قبل از عملیات رمضان، رژیم صهیونیستی به لبنان حمله کرد. بلافاصله تیپ 27 حضرت محمد رسول الهض (ص) و یک گردان از ارتش به سوریه رفتند تا از لبنان در برابر رژیم صهیونیستی دفاع کنند.

این حضور نیروها در سوریه و رفتن به لبنان باعث می شد ما در دو جبهه بجنگیم؛ یکی با ارتش عراق و دیگری ارتش صهیونیستی که این باعث می شد تا قوای ما تجزیه شود. در نتیجه کار عراق در جنگ با ایران با سهولت ادامه یافت. ولی از آنجایی که این اعزام نیرو بدون اطلاع امام صورت گرفته بود، محض اطلاع ایشان، خواستار بازگشت نیروها شدند. لذا امام در این شرایط راهبرد (راه قدس از کربلا می گذرد) را اعلام می کنند تا تمام تمرکز نیروها به جبهه های خودی معطوف شود.

¤ چرا فرمانده کل سپاه در روزهای پایانی جنگ نامه ای مبنی بر درخواست تسلیحات را نوشت؟

در مورد آن نامه ای که فرمانده وقت کل سپاه در روزهای پایانی جنگ مبنی بر بیان نیازهای جبهه ها نوشت، به نظر من سیاسیون در آن مقطع از سپاه خواستند نیازهایش را برای اینکه جنگ در یک مقطع زمانی مشخص به اتمام برسد، اعلام کند. از این رو سپاه هم آن درخواست را تهیه کرد و به سیاسیون داد. در این شرایط آنها هم نامه را بردند به امام نشان دادند و گفتند دیگر نمی شود جنگید، زیرا برای ادامه جنگ، فرماندهان لیستی داده اند که توان تهیه آن از عهده کشور خارج است! البته تنها این نامه عامل پذیرش قطعنامه نبود، بلکه عوامل دیگری از جمله وقوع جنگ شهرها، حملات گسترده شیمیایی عراق، زدن هواپیمای مسافربری و درگیری مستقیم با آمریکا در خلیج فارس منجر شد تا در نهایت ایران قطعنامه 598 را بپذیرد.

¤ حالا با توجه به مطالبی که عنوان شد آیا معتقدید همچنان باید به موضوع اجتناب ناپذیری جنگ پرداخته شود یا با عبور از این بحث به تهدیدات فرارو توجه کنیم؟

اعتقادم این است در مورد دفاع مقدس باید بیشتر به ارزش هایی پرداخت که باعث ماندگاری انقلاب شد، زیرا امروز فلش تهاجم دشمن به سمت ارزش هایی است که ما را در دوران جنگ تحمیلی به موفقیت می رساند.

¤ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید. رحیم محمدی

(بصیرت، 30/60910))





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین