نقش ممتاز و بی بدیل علما و اندیشمندان دل آگاه در پیشرفت معنوی و اخلاقی جوامع، خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) را بر آن داشت تا سلسله گزارشهایی را به بازروایی زوایای سلوک فردی و علمی و حیات سیاسی و اجتماعی این آموزگاران حقیقت در گذشته و حال اختصاص دهد. پیشوایانی که عموما از بطن جامعه برخاسته و با زیستنی اخلاقی و مردمی، وجدان و واقعیت جامعه بشری را تاثیر و تحولی شگرف بخشیدند. آنانی که در سراسر جهان توحید ، بیدارگری ، عدالت و حاکمیت بر سرنوشت را وجهه همت خود قرار داده و از مصائب آن پای پس نکشیدند. در این گزارش نگاهی خواهیم داشت به سیره و زندگی آیتالله العظمی سید علی خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی که به حق، امام(ره) ایشان را (برادری چون خورشید) نامیدند. حضرت آیتالله العظمی سید علی خامنهای فرزند مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینی خامنهای در روز 24 تیرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمری در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. زندگی سید جواد خامنهای مانند بیشتر روحانیون و مدرسان علوم دینی، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معنای عمیق قناعت و سادهزیستی را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند. آیتالله خامنهای از سال 1337 تا 1343 در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالی در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آیت الله العظمی بروجردی، امام خمینی، شیخ مرتضی حائری یزدی وعلامه طباطبایی استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتی که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجه شدند که یک چشم پدر به علت (آب مروارید) نابینا شده است، بسیار غمگین شدند و بین ماندن در قم و ادامه تحصیل در حوزه عظیم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در تردید ماندند. آیتالله خامنهای به این نتیجه رسیدند که به خاطر خدا از قم به مشهد هجرت کنند و از پدرشان مواظبت نمایند. ایشان در این مورد میگویند: (به مشهد رفتم و خدای متعال توفیقات زیادی به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگی توفیقی داشتم، اعتقادم این است که ناشی از همان بری (نیکی) است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام). آیتالله خامنهای بر سر این دو راهی، راه درست را انتخاب کردند. ایشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ایام تعطیل یا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمی تحصیلات فقهی و اصول خود را تا سال 1347 در محضر استادان بزرگ حوزه مشهد به ویژه آیتالله میلانی ادامه دادند. همچنین ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصیل و مراقبت از پدر پیر و بیمار، به تدریس کتب فقه و اصول و معارف دینی به طلّاب جوان و دانشجویان نیز می پرداختند. آیتالله خامنهای در سال 1336 به قصد زیارت عتبات عالیات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درسهای خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودی، میرزا باقر زنجانی، سید یحیی یزدی، و میرزا حسن بجنوردی، اوضاع درس و تدریس و تحقیق آن حوزه علمیه را پسندیدند و ایشان را از قصد خود آگاه ساختند. البته پدر موافقت نکرد و پس از مدتی ایشان به مشهد باز گشتند. ایشان از سال 1337 تا 1343 در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالی در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آیت الله العظمی بروجردی، امام خمینی، شیخ مرتضی حائری یزدی وعلامه طباطبایی استفاده کردند. آیتالله خامنهای به گفته خویش (از شاگردان فقهی، اصولی، سیاسی و انقلابی امام خمینی (ره) هستند) اما نخستین جرقههای سیاسی و مبارزاتی و دشمنی با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهید راه اسلام شهید (سید مجتبی نواب صفوی) در ذهن ایشان زده است، هنگامی که نواب صفوی با عدهای از فداییان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سلیمان خان، سخنرانی پر هیجان و بیدار کنندهای در موضوع احیای اسلام و حاکمیت احکام الهی، و فریب و نیرنگ شاه و انگلیسی و دروغگویی آنان به ملت ایران، ایراد کردند. آیتالله خامنهای آن روز از طلاب جوان مدرسه سلیمان خان بودند، به شدت تحت تأثیر سخنان آتشین نواب واقع شدند. ایشان میگویند: (همان وقت جرقههای انگیزش انقلاب اسلامی به وسیله نواب صفوی در من به وجود آمده و هیچ شکی ندارم که اولین آتش را مرحوم نواب در دل ما روشن کرد). آیتالله خامنهای از سال 1341 که در قم حضور داشتند و حرکت انقلابی و اعتراضآمیز امام خمینی (ره) علیه سیاستهای ضد اسلامی و آمریکا پسند محمدرضا شاه پهلوی، آغاز شد، وارد میدان مبارزات سیاسی شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشیبهای فراوان و شکنجهها و تعبیدها و زندانها مبارزه کردند و در این مسیر ازهیچ خطری نترسیدند. کلاسهای تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامی ایشان در مشهد و تهران با استقبال کم نظیر جوانان پرشور و انقلابی مواجه شد. همین فعالیتها سبب عصبانیت ساواک شد و ایشان را مورد تعقیب قرار دادند. بدین خاطر در سال 1345 در تهران مخفیانه زندگی میکردند و یک سال بعد 1346 دستگیر و محبوس شدند. همین فعالیتهای علمی و برگزاری جلسات و تدریس و روشنگری عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار دیگر توسط ساواک جهنمی پهلوی در سال 1349 نیز دستگیر و زندانی شوند. در بین سالهای 13501353 درسهای تفسیر و ایدئولوژی آیتالله خامنهای در سه مسجد (کرامت) ، (امام حسن(ع)) و (میرزا جعفر) مشهد مقدس تشکیل میشد و هزاران نفر ازمردم مشتاق به ویژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلاب انقلابی و معتقد را به این سه مرکز میکشاند و با تفکرات اصیل اسلامی آشنا میساخت. درس نهج البلاغه ایشان از شور و حال دیگری برخوردار بود و در جزوههایی تحت عنوان: (پرتوی از نهج البلاغه) تکثیر و دست به دست میگشت. طلاب جوان و انقلابی که درس حقیقت و مبارزه را از محضر ایشان میآموختند، با عزیمت به شهرهای دور و نزدیک ایران، افکار مردم را با آن حقایق نورانی آشنا و زمینه را برای انقلاب بزرگ اسلامی آماده میساختند. این فعالیتها موجب شد که در دی ماه 1353 ساواک بیرحمانه به خانه آیتالله خامنهای در مشهد هجوم برده، ایشان را دستگیر و بسیاری از یادداشتها و نوشتههایشان را ضبط کنند. این ششمین و سختترین بازداشت ایشان بود و تا پاییز 1354 در زندان کمیته مشترک شهربانی زندان بودند. در این مدت در سلولی با سختترین شرایط نگه داشته شدند. سختیهایی که ایشان در این بازداشت تحمّل کردند، به تعبیر خودشان (فقط برای آنان که آن شرایط را دیدهاند، قابل فهم است). پس از آزادی از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاشهای علمی و تحقیقی و انقلابی ادامه داشت. البته دیگر امکان تشکیل کلاسهای سابق را به ایشان ندادند. در اواخر سال 1356، آیتالله خامنهای از سوی رژیم پهلوی دستگیر و برای مدت سه سال به ایرانشهر تبعید شدند. در اواسط سال 1357 با اوجگیری مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابی ایران، ایشان از تبعیدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمی علیه رژیم سفاک پهلوی قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمل آن همه سختی و تلخی، ثمره شیرین قیام و مقاومت و مبارزه؛ یعنی پیروزی انقلاب کبیر اسلامی ایران و سقوط خفتبار حکومت سراسر ننگ و ظالمانه پهلوی و برقراری حاکمیت اسلام در این سرزمین را دیدند. درآستانه پیروزی انقلاب اسلامی، پیش از بازگشت امام خمینی(قدس سره) از پاریس به تهران و از سوی ایشان (شورای انقلاب اسلامی) با شرکت افراد و شخصیتهای مبارزی همچون شهید مطهری، شهید بهشتی، هاشمی رفسنجانی و... در ایران تشکیل شد، آیتالله خامنهای نیز به فرمان امام بزرگوار به عضویت این شورا درآمد. پیام امام توسط شهید مطهری (ره) به ایشان ابلاغ شد و با دریافت پیام رهبر کبیر انقلاب، از مشهد به تهران آمدند. آیتالله خامنه ای پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز همچنان پرشور و پرتلاش به فعالیتهای ارزشمند اسلامی و در جهت نزدیکتر شدن به اهداف انقلاب اسلامی پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود بینظیر و بسیار مهم بودند. ایشان با وجود فعالیتهای سیاسی مهم از جمله: پایهگذاری (حزب جمهوری اسلامی) با همکاری و همفکری علمای مبارز و هم رزم خود شهید بهشتی، شهید باهنر، هاشمی رفسنجانی و... دراسفند 1357، معاونت وزارت دفاع در سال 1358، سرپرستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1358، امام جمعه تهران، 1358، نماینده امام خمینی در شورای عالی دفاع ، 1359، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، 1358، حضور فعال و مخلصانه در لباس رزم در جبهههای دفاع مقدس، در سال 1359 با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و تجاوز ارتش متجاوز صدام به مرزهای ایران، ترور نافرجام ایشان توسط منافقین در ششم تیرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران، ریاستجمهوری به دنبال شهادت محمد علی رجایی دومین رییس جمهور ایران با کسب بیش از شانزده میلیون رأی مردمی و حکم تنفیذ امام خمینی، دومین دوره ریاست جمهوری از سال 1364 تا 1368، ریاست شورای انقلاب فرهنگ، 1360، ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، 1366، ریاست شورای بازنگری قانون اساسی، 1368، رهبری و ولایت امت، که از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبیرانقلاب امام خمینی، هرگز از مجاهدت در عرصه علمی و پژوهشی دست برنداشتند و بیش از 18 تالیف و تحقیق را به ثمر رساندهاند. از جمله آثار ایشان میتوان به این موارد اشاره کرد: طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، از ژرفای نماز، گفتاری در باب صبر، چهار کتاب اصلی علم رجال، ولایت ، گزارش از سابقه تاریخی و اوضاع کنونی حوزه علمیه مشهد، زندگینامه ائمه تشیع (چاپ نشده)، پیشوای صادق، وحدت و تحزب، هنر از دیدگاه آیتالله خامنهای، درست فهمیدن دین، عنصر مبارزه در زندگی ائمه (علیهم السلام)، روح توحید، نفی عبودیت غیر خدا، ضرورت بازگشت به قرآن، سیره امام سجاد (علیه السلام)، امام رضا (علیه السلام) و ولایتعهدی، تهاجم فرهنگی (تدوین شده از سخنان و پیامهای معظم له)، حدیث ولایت (مجموعه پیامها و سخنان ایشان که تا کنون 9 جلد آن چاپ شده است) و ترجمه آثاری چون: صلح امام حسن (ع) ، تألیف راضی آل یاسین، آینده در قلمرو اسلام ، تألیف سید قطب، مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان، تألیف عبدالمنعم نمری نصری، ادعانامه علیه تمدن غرب، تألیف سید قطب. آیتالله خامنهای در تمام طول زندگی، مشی سادهزیستی و مردمی بودن را حفظ کرده و تمام اطرافیان و مسوولان کشور را نیز به این امر دعوت میکنند. رهبر بزرگوار در ضمن بیان نخستین خاطرههای زندگی خود از وضع و حال زندگی خانوادهشان میگویند: (پدرم روحانی معروفی بود اما خیلی پارسا و گوشه گیر... زندگی ما به سختی می گذشت. من یادم هست شبهایی اتفاق میافتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت برای ما شام تهیه میکرد و... آن شام هم نان و کشمش بود.) اما خانهای را که خانواده سید جواد در آن زندگی میکردند، رهبر انقلاب چنین توصیف میکنند: (منزل پدری من که در آن متولد شدهام تا چهار پنج سالگی من یک خانه 60 70 متری در محّله فقیرنشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیرزمین تاریک و خفهای! هنگامی که برای پدرم میهمان میآمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانی و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیرزمین میرفتیم تا مهمان برود. بعد عدهای که به پدر ارادتی داشتند، زمین کوچکی را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما دارای سه اتاق شدیم.) کودکی ایشان در شرایطی سپری میشد که اغلب مادر بزرگوارشان از لباسهای کهنه پدر، برایشان لباس تهیه میکردند که غالبا دارای چند وصله بود. رهبر انقلاب از دوران کودکی در خانوادهای فقیر اما روحانی و روحانیپرور و پاک و صمیمی، اینگونه پرورش یافت و از چهار سالگی به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر دوران تحصیل ابتدایی را در مدرسه تازه تأسیس اسلامی (دارالتعلیم دیانتی) گذراندند. ایشان در پیامی به مناسبت آغاز فعالیت مجلس هفتم توصیه میکنند: (پیوند حقیقی با مردم، مستلزم حضور در میان آنان و دور نشدن از سطح متوسط زندگی آنان است. سادهزیستی و پرهیز از اسراف و پرهیز از هزینه کردن بیتالمال در امور شخصی و غیر ضروری، شرط لازم برای حفظ این پیوند است. ترویج فرهنگ اشرافیگری و تجمل و سفرهای پرهزینه و بیهوده خرجی از کیسهی مردم، دور از شأن نمایندگی و عامل گسیخته شدن پیوند نماینده با مردم است.) آیتالله خامنهای طی بیانات و سخنرانیهای خود همواره دیدگاهها و نظراتشان را مطرح و نسبت به خطراتی که جامعه و کشور را تهدید میکند، هشدار میدهند. ایشان بر لزوم وحدت حوزه و دانشگاه تاکید دارند و معتقدند:(وحدت حوزه و دانشگاه یعنی وحدت در هدف، و هدف این است که همه به سمت ایجاد یک جامعه اسلامی پیشرفته مستقل، جامعه امام، جامعه پیشاهنگ، جامعه الگو حرکت نمایند). ایشان همچنین دربارهی فلسطین نیز اظهار داشتهاند: (تنها راه حل مسألهی فلسطین این است که مردم واقعی فلسطین - نه مهاجران غاصب و اشغالگر - چه آنهایی که در داخل فلسطین ماندند، چه آنهایی که در بیرون فلسطین هستند، خود نظام حاکم بر کشورشان را تعیین کنند.) رهبر انقلاب همچنین معتقدند: (اسلام، وحدت مسلمین و اتحاد نیروهای مؤمن به خدا و موحد را یکی از فرایض قرار داده است. ما معتقدیم که یکی از بزرگترین اهداف حج خانهی خدا این است که مسلمانان را به هم نزدیک کند. اینکه خدا فرموده است: (واذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق) و همهی مردم مسلمان عالم را در روزهای معین و در عرصههای محدودی مانند عرفات و مشعر و منا و مسجدالحرام جمع میکند؛ چرا اینها اینقدر از آشنایی مسلمین با هم میترسند؟! مسأله این است که وحدت اسلامی و وحدت بینش و نظر و سخن مسلمین، برای استکبار و در رأس آن، آمریکای غدار و ابزارهای او در دستگاه حاکمیت سلطه در عالم، خطرناک است. این، حقیقتی است که امام بزرگوار ما بارها آن را بیان کرد). رهبری انقلاب برخلاف بسیاری از مقامات عالیرتبه کشورهای مختلف، همیشه در شرایطی کاملا عادی و ساده زندگی کردهاند و به گفتهی کسانی که با ایشان ارتباط بیشتری دارند، زندگی او در پایینترین سطح و با کمترین امکانات است و مانند معمولیترین افراد جامعه زندگی میکند. حجتالاسلام سیدعلی اکبری در بیان خاطراتی در وبلاگ شخصی خود میگوید: (ما زمانی خدمت ایشان رفتیم و از آقا درخواست نمودیم تا اجازه بفرمایند از داخل منزلشان و وضیعت زندگیشان فیلمبرداری کنیم، تا مردم وضیعت زندگی رهبر خود را ببینند و بفهمند که ایشان چگونه زندگی میکنند. آقا فرمودند:(اگر شما بخواهید زندگی مرا نشان بدهید میترسم خیلیها باور نکنند.) سردار سرلشکر سیدرحیم صفوی نیز در بیان خاطرهای میگوید:روزی که در منزل مقام رهبری، در خدمت ایشان بودم، بحث قدری به طول انجامید و نزدیک مغرب شد. پس از نماز، معظمله با مهربانی به من فرمودند:(آقا رحیم! شام را مهمان ما باشید). بنده در عین حال که این را توفیقی میدانستم، خدمتشان عرض کردم: (اسباب زحمت می شود.) مقام معظم رهبری فرمودند:(نه، بمانید؛ هرچه هست با هم میخوریم.) وقتیکه سفره را گشودند و شام را آوردند، دیدم شام چیزی جز املت ساده نیست. حجتالاسلام و المسلمین محمدی گلپایگانی نیز میگوید: با اینکه مقام معظم رهبری میتوانند از همهی امکانات مادی بهرهمند شوند، سطح زندگی خصوصی ایشان از سطح زندگی یک شهروند معمولی پایینتر است. معظملَه علاوه بر این که از یک زندگی معمولی سطح پایین بهره میبرند، دائماً به مسوولان سفارش می کنند: (مواظب زندگی خود باشید. اصراف نکنید.) آیتالله خامنهای معتقدند که مردم را باید عملاً به ساده زیستی دعوت نمود. خودشان در صف مقدم این دعوت هستند. ایشان در مناسبتهای خاصی که برنامه خواندن صیغهی عقد دارند، قبل از اجرای عقد، حدود یک ربع، عروس و داماد و خانوادههای آنها را به رعایت صرفهجویی دعوت مینمایند و میفرمایند: (خرجهای گزاف نداشته باشید؛ تشریفات و ریخت و پاش نداشته باشید.) خود آقا هم در زندگی خصوصیشان، دقیقاً همین طور عمل میکنند. معظمله نه حقوق از جایی دریافت میکنند و نه از وجوهاتی که از اطراف و اکناف خدمت ایشان میآید، برای زندگی شخصی خود استفاده میکنند. زندگی ایشان از طریق هدایا و نذوراتی است که علاقهمندان و ارادتمندان معظم لَه تقدیم میکنند. فرزندان آقا هم همین طور زندگی میکنند و همین سادگی و ساده زیستی را دارند. دکتر غلامعلی حداد عادل در خاطراتش میگوید: در اوایل ریاست جمهوری آیتالله خامنه ای، یک شب دیداری با ایشان داشتم. صحبت به درازا کشید، معظم لَه فرمودند: (شام پیش ما بمان.) من از این دعوت خوشحال شدم؛ زیرا میتوانستم مدتی بیشتر در خدمت ایشان باشم. آقا فرمودند: (من نمیدانم شام چی داریم یا اصلاً به اندازه ما دونفر شام هست یا نه؟ به هر حال، هرچه باشد با هم می خوریم.) از همان دفتر کار به منزل تلفن زدند و با خانواده صحبت کردند و گفتند: (خانم، شام چی داریم؟ فلانی پیش ماست و من گفتهام که هر چه باشد با هم میخوریم.) از جوابهای آیتالله خامنهای، احساس کردم که در منزل به اندازه یک نفر شام کنار گذاشتهاند. آقا فرمودند: (عیبی نداره! هر چه هست برای ما بفرستید، قدری هم پنیر و ماست همراهش کنید.) پس از گذشت حدود یک ربع، یک بشقاب برنج ساده با یک کاسه کوچک خورشت معمولی خیلی متوسط و مختصر آوردند .قدری هم شاید نان و پنیر و ماست همراه آن بود. آنها را نصف کردیم و با هم خوردیم. من در دلم و بعدها به زبانم، هزار مرتبه خداوند را به سبب نعمت انقلاب اسلامی شکر کردم که چنین تحولی در کشور ایجاد کرد. در دستگاه طاغوت – در قبل از انقلاب – چه جاه و جلال و تجمل و اصراف و تبذیری وجود داشت و امروز رییسجمهور چه ساده زندگی میکند. زندگی آیتالله خامنه ای هنوز هم همین طور است. روش ایشان در زندگی عوض نشده است. اگر معظم لَه مردم را به صرفه جویی دعوت می کنند، خودشان قبل از مردم به صرفه جویی عمل می نمایند. حجت الاسلام و المسلمین مسیح مهاجری نیز میگوید: (در زمان ریاستجمهوری آیتالله خامنهای، ایشان ماجرایی را برای من تعریف کردند که بسیار شنیدنی و جالب است. معظم لَه فرمودند روزی در دفتر کارم نشسته بودم، تلفن زنگ زد. مادرم پشت خط بود، گوشی را که برداشتم با صدای خنده ایشان روبه رو شدم. علت را پرسیدم؛ مادرم گفت: (چند روزی است در خانه هیچ نداریم، پدرت هم پولی ندارد). این داستان برای من بسیار مهم بود. پدر و مادر رییسجمهور کشور، پول و غذا ندارند. ماجرای مذکور نشان از ساده زیستی در خانه مقام ولایت دارد. ایشان در خانه بسیار ساده زندگی میکنند و هیچ فردی تا به حال نتوانسته از موقعیت معظم لَه سوءاستفاده کند. چه افتخاری برای ملت مهمتر از این که چنین شخصیت ارزشمندی رهبری آنان را بر عهده دارد؟! آیتالله سیدمحمودهاشمی شاهرودی نیز در بیان خاطرهای میگوید: زندگی شخصی آقا از سادگی و سلامت خاصی برخوردار است. این سادگی به زندگی نزدیکان ایشان نیز سرایت کرده است. آقا و فرزندانش اهل تجملات نیستند. همین اعتقاد آنان را از سوءاستفاده از مقام و موقعیت بازداشته است. من این سادگی را در منزل ایشان به تماشا نشستم. روزی معظم لَه مرا به کتابخانه خود دعوت کردند، من در آن جا یک میز ساده و قدیمی دیدم. در کنار میز نیز یک صندلی کهنه بود. آن میز و صندلی مربوط به قبل از انقلاب بود. مقام معظم رهبری در کتابخانه ی ساده ی خود هنوز از همان میز و صندلی استفاده میکنند. حجتالاسلام والمسلمین حاج سیداحمد خمینی(ره)نیز میگوید: بر خود واجب میدانم که شهادت دهم زندگی داخلی آیتالله خامنهای نه از باب این که رهبر عزیز انقلاب ما به این حرفها نیاز داشته باشند، بلکه وظیفه خود میدانم تا این مهم را به مردم مسلمان وانقلابی ایران بگویم. من از داخل منزل ایشان مطلع هستم. مقام معظم رهبری در خانه، بیش از یک نوع غذا بر سفره ندارند. خانوادهی معظم لَه روی موکت زندگی میکنند. روزی به منزل ایشان رفتم، یک فرش مندرس آن جا بود. من از زبری آن فرش به موکت پناه بردم. آیتالله مصباح یزدی نیز میگوید: مصرف گوشت خانهی آیتالله خامنهای در زمان ریاستجمهوری تنها از طریق کوپن بود.ایشان در آن زمان به من فرمودند: (من تاکنون غیر از همان گوشت کوپنی که به همه مردم داده میشود گوشت دیگری از بازار نخریدهام.) امروز هم زندگی ایشان مثل زندگی مردم محروم و مستضعف است. سید علی اکبر طاهایی نیز در بیان خاطرهای میگوید:( من در آن زمان نمایندهی مجلس شورای اسلامی بودم. همسرم یکی از بچهها را نزد پزشک برد و در مطب دکتر، همسر مقام معظم رهبری را ملاقات کرد. ایشان نیز یکی از فرزندان خود را برای مداوا به آنجا آورده بودند. کسی نمیدانست که ایشان کیست! چون نوبت به همسر آقا رسید؛ به اتاق پزشک مراجه کردند. دکتر پس از معالجه فرزند مقام معظم رهبری گفت: (برای مداوای فرزندتان روزی یک لیوان لعاب برنج به او بدهید. همسر مقام معظم رهبری گفت: (ما چنین امکاناتی را نداریم) پزشک که ایشان را نمی شناخت عصبانی شد و گفت: (مگر امکان دارد درخانه ای برنج نباشد؟) همسر مقام معظم رهبری فرمود: (آقای ما اجازه نمیدهد که در خانه، غیر از برنج کوپنی استفاده کنیم و آن هم کفاف خوراک ما را بیش از یک بار در هفته نمیدهد.) حجتالاسلام والمسلمین سیدعلی اصغر باقیزاده نیز در بیان خاطرهای میگوید: زمانی که مقام معظم رهبری در ایرانشهر تبعید بودند، در ساختمانی که یک اتاق و یک آشپزخانه داشت زندگی میکردند. همین مکان کوچک هر روز پذیرای تعداد زیادی از مهمانانی بود که از راههای دور و نزدیک به آن جا میآمدند. من هم توفیق داشتم که در آن روزها به دیدن ایشان بروم. چون به ایرانشهر رفتم وآقا را زیارت کردم، دیدم که تک و تنهایند و کسی کمک کار ایشان نیست. تصمیم گرفتم چند روز در آنجا بمانم و به معظملَه کمک کنم. در تمام روزهایی که من در محضر آقا بودم، غذای ایشان و مهمانها سیب زمینی، نیمرو وتخم مرغ آب پز بود. زهرا رهنورد نیز تعریف میکند: ( در زمان ریاست جمهوری آیتالله خامنه ای، روزی همسر ایشان به منزل ما آمدند و به من گفتند: (کوپن قند و شکر ما تمام شده است، اگر شما قند و شکر دارید مقداری به ما قرض بدهید). سردار سرتیپ پاسدار شوشتری نیز در با اشاره به توجه رهبری به سادهزیستی و پرهیز از تجملگرایی میگوید:( مقداری زیلو در خانه مقام معظم رهبری بود. آنها را جمع کردیم و فروختیم و یک مقدار هم پول از مال شخصی خودم روی آنها گذاشتم. تا به جای آن زیلوها، برای منزل آقا فرشی تهیه کنیم. وقتی زیلوها را عوض کردیم و فرشها را پهن نمودیم، آقا تشریف آوردند و فرمودند: (اینها دیگر چیست؟) گفتم:(زیلوها را عوض کردیم).فرمودند: (اشتباه کردید که عوض نمودید. بروید همان زیلوها را بیاورید). اصرار را بیفایده دیدم و با هزار مکافات رفتم و زیلوها را پیدا کردم و توی خانه انداختم. زیلوهایی که واقعاً به آنها نگاه میکردی، میدیدی که نخشان در آمده و ساییده شدهاند. برخی نشریات کشورمان با انتشار خاطرهای به بیان مشی سادهزیستی رهبر معظم انقلاب پرداختهاند که عینا نقل میشود: آقای دکتر حداد عادل تعریف میکردند در سال 77 یک خانمی زنگ زده بود منزل ما که میخواهیم برای خواستگاری بیاییم منزل شما. خانم ما گفته بود که بچه ما فعلا سال چهارم دبیرستانه و می خواهد کنکور بده. اون خانم گفته بود که حالا نمیشه ما بیاییم دختر را ببینیم. خانم ما گفته بودند نمیشه. خانم ما گفته بود اصلا شما خودتان را معرفی کنید من نمیدونم چه کسی میخواهد بیاید. اون خانم گفته بود من خانم مقام رهبری هستم. خانم ما از هولش دوباره سلام و علیک کرده بود و گفته بود ما تا حالا هر کسی آمده بود رد کردیم، صبر کنید با آقای دکتر صحبت میکنم بعد شما را خبر می کنم. بعدا تماس گرفتند که ما حرفی نداریم شاید اینها آمدند نپسندیدند و برای اینکه دختر هوایی نشود بهتر است هماهنگی کنیم بیایند در دبیرستان بچه را ببینند بچه هم متوجه نشود چه کسی آمده او را ببیند و قرار گذاشتیم در دفتر دبیرستان که خانم من هم مدیر دبیرستان هدایت(1) هم بود، ساعتی را خانم هماهنگ کرد و خانم آقا تشریف آوردند و در دفتر نشسته بود و گفته بود که من با دخترم صحبت می کنم وقتی که صدایش کردند بعد شما او را ببینید، او را دیدند دختر هم رفت سر کلاس، خانم آقا هم رفتند. چند روز گذشت که من برای کاری خدمت آقا رفتم و گفتند خانم استخاره کردند خوب نیامده و بعدا گفتم که خدا را شکر که دختر ما نفهمید که به روحیهاش لطمه بخورد. یک سال از این قضیه گذشت و دوباره خانواده آقا زنگ زدند که دوباره میخواهیم بیاییم. خانم ما گفته بود خانم چی شده دوباره میخواهید بیایید. آقا گفته بود که خانم ما به استخاره خیلی اعتقاد دارد و خوب نیامده خانم آقا گفته بود چون دخترتان دختر خوبی است و نمیتوانستیم بگذریم و دختر محجبه و فرهیخته و خوبی است دوباره استخاره کردم و خوب آمد، اگر اجازه بدهید بیاییم. در آن موقع دخترمان دیپلم گرفته بود و کنکور شرکت کرده بود. آمدند و وقتی مقدمات کار فراهم شد، قرار گذاشتیم پسر آقا و مادرش بیایند منزل ما و با یک قواره پارچه به عنوان هدیه که عروس را ببینند و گفتوگو کنند، آمدند و نشستند صحبت کردند و وقتی آقا مجتبی رفتند از دخترم پرسیدم نظرتان چیست؟ ایشان موافق بودند به او گفتم خوب فکرهایت را بکن بعد از چند روز رفتم پیش آقا، آقا فرمودند داریم خویش و قوم میشویم، گفتم چطور! گفتند اینها آمدند و پسندیدند و در گفتوگو به نتیجه رسیدهاند، گفتند نظر شما چیست؟ گفتم آقا اختیار ما دست شماست آقا گفتند نه بالاخره شما دکتر و استاد دانشگاهید و خانمتان هم همینطور وضع زندگی شما وضع مناسبی است ولی ما اینجور نیست. و اگر بخواهم تمام زندگیم را بار کنم غیر از کتابهایم، یک وانت بار میشود، اینجا هم دو تا اتاق اندرون داریم و یک اتاق بیرونی که آقایان و مسوولین میآیند و با من دیدار میکنند من پول ندارم که خانه بخرم یک خانه اجاره کردهایم که یک طبقه را مصطفی و یک طبقه را مجتبی زندگی میکند، شما با دخترت صحبت کن که خیال نکند میخواهد عروس رهبر شود یک چیزهایی در ذهنش نباشد. ما یک زندگی این جوری داریم شما این جوری زندگی نکردهاید، نسبتا زندگی خوبی دارید خونه دارید، زندگی دارید حالا بخواهد وارد یک زندگی این جوری شود مشکله. مجتبی معمم هم نیست می خواهد روحانی شود برود قم درس بخواند زندگی بکند همه را بگو تا بداند .من آمدم با دخترم صحبت کردم و ایشان هم قبول کرد. برگشتیم و وارد مراحل بعدی شدیم آقا یک خانهای قبل از ریاست جمهوریشان داشتند توی جنوب تهران ایشان آن را اجاره دادهاند و خرج زندگیشان را از آن در میآورند. ایشان حقوق بابت رهبری نمیگیرند و از وجوهات هم استفاده نمیکنند. خلاصه برای مراسم عقد، مهریه و اینها گفتیم کجا برگزار کنیم آقا فرمودند اولا سر مهریه و هر چی اختیار دختر شما باشد همان را مهریه دختر بذارین ولی من چون برای مردم خطبه عقد می خوانم و این سنت من بوده که بیش از 14 سکه عقد نمیخوانم تا حالا هم نخواندم اگه بخواهید می توانید بیشتر از 14 سکه هم بذارین ولی من عقد را نمیتونم بخونم چون تا حالا برای مردم نخوندم برای عروسم هم نمیخونم برید یک آقای دیگر عقد را بخواند اشکالی هم ندارد از نظر من اشکالی نداره . ما گفتیم نه آقا این که نمیشه ولی باشه حالا من صحبت میکنم با مادرش فکر نمیکنم مخالفتی داشته باشد. گفتند میتونید مراسم عقد را در تالار بگیرید ولی من نمیتونم شرکت کنم گفتم آقا هر جور شما صلاح می دانید. فرمودند میخواهید این دو تا و یک اتاق بیرونی را با هم حساب کنید چند نفر زن و مرد میشوند نصف از خانواده ما و نصف از خانواده شما دعوت می کنیم ما نگاه کردیم کلا اینجا 150 الی 200 نفر بیشتر جا نمیگیرد ما حتی قوم و خویشهای درجه اولمان را نمیتوانستیم دعوت کنیم گفتیم باشد خلاصه تعدادی از اقوام نزدیک را دعوت کردیم و آقا هم همین طور از غیر فامیل نیز آقا، آقای خاتمی رییس جمهور و آقای هاشمی و آقای ناطق نوری و روسای سه قوه و دکتر حبیبی را دعوت فرمودند یک رقم غذا نیز درست کردیم. قبل از این قضیه صحبت بازار مطرح شد پسر آقا گفت که نه من انگشتر می خواهم نه ساعت می خواهم نه چیز دیگری، من هم گفتم حداقل یک حلقه که می گیرد. آقا گفتند چه کار کنم مجتبی گفت که نمیخواهم. بعد آقا یک انگشتر عقیق داشت گفتند این انگشتر را یکی برای من هدیه آورده اگر دخترتون قبول میکند من این رو هدیه میدهم به اون. اون به عنوان حلقه هدیه بده به مجتبی گفتیم باشد خلاصه آقا رفت انگشتر را آورد و گرفتیم و رفتیم و به دست مجتبی هم گشاد بود دادیم یک انگشترسازی و 600 تومان هم دادیم تا انگشتر را کوچکش کند خلاصه خرج حلقه دامادمان شد 600 تومان این شد حلقه داماد. به آقا گفتم تو همه این مسائل احتیاط کردیم دیگر لباس عروس را بسپار به دست ما آقا فرمودند دیگر آنرا طبق متعارف حساب کنیم ما داشتیم تو همان ایام عروسی می گرفتیم و یک لباس عروس داشتیم که برای عروسمان سفارش داده بودیم بدوزند خلاصه قبل از آنکه عروسمان استفاده کند همان شب دخترمان استفاده کرد آقا گفتند من یک فرش ماشینی می دهم شما هم یک فرش و مراسم برگزار شد. برای عروسی هم دو تا پیکان از ما بود و دو تا پیکان هم از اقوام آقا مراسم در خانه ما طول کشید . تا آمدند عروس را ببرند خانواده آقا هم آمده بودند. فقط آقا نتوانسته بودند بیایند. مراسم تا حدود ساعت یک طول کشیده بود تا اینکه ما عروس را آوردیم خانه دیدیم آقا همینطور بیدار نشستهاند منتظرند که عروس را بیاورند گفتند من اخلاقا وظیفه خود می دانم برای اولین بار که عروسمان قدم میذاره تو خونه ما تو فامیل ما من هم بدرقهاش کنم هم به اصطلاح خوش آمد بگم اون نگه که برای من ارزشی قائل نبودند. ما تعجب کرده بودیم فکر نمی کردیم آقا تا اون موقع شب بیدار باشند به خاطر اینکه عروسش را می خواهند بیاورند. خانواده آقا چون اون شب سرشون شلوغ بود غذا هم به آقا نداده بودند. آقا گفتند که آقای دکتر امشب شام هم نداشتیم من یکی از این پاسدارها را صدا کردم گفتم شما خوردنی چیزی ندارید یکی از پاسدارها گفت غیر از یک کمی نون چیز دیگه نداریم آقا فرموده بودند بیاور حالا یک چیزی می خوریم بعد هم که دختر وارد شد آقا نشستند و چند دقیقهای برایشان در مورد تفاهم در زندگی و شرایط و اهمیت زندگی زناشویی صحبت کردند و تا پای در خونه عروس را بدرقه کردند خوش آمد گفتند بعد برگشتیم حالا رعایت اداب حتی تا چنین جایگاهی، اینها از برکت انقلاب اسلامی از برکت خون شهدا است. ایشان دستور دادند حتی از ریزترین وسایل دفتر چون مال بیتالمال است استفاده نشود. حتی وقتی مشکل وسیله نقلیه هم پیش آمد اجازه ندادند از وسایل دفتر استفاده شود. رهبر معظم انقلاب همچنین به نظم و انضباط توجهی ویژه دارند، و در بیاناتی میفرمایند: (آن شخص نظامی که جلوی شما میآید، چنانچه دیدید یقهاش باز است، یا دکمهاش افتاده، بدانید که قطعاً در میدان جنگ کم خواهد آورد! نه اینکه اگر یقهاش بسته بود و دکمهاش نیفتاده بود، کار را تمام خواهد کرد؛ نه، این جزو موضوع است؛ تمام موضوع نیست. یعنی اگر همه چیزش تکمیل باشد، اما مثلاً وقتی پیش شما میآید، ببینید بند پوتینش باز یا شل است، یقین کنید که او در میدان جنگ آن کاری که شما میخواهید، نخواهد کرد. باید کارش شسته رفته، مرتب، منظم و پُر و پیمان - در همان زمانی که از او متوقع است - باشد؛ شل و ول راه رفتن معنا ندارد. یک وقت یک افسر عالیرتبه حزباللهیِ مشهور در ارتش نزد من آمد و از بس مقدسمآب بود، با دمپایی پیش من حاضر شد! به او گفتم اگر بعد از این تو را اینطوری دیدم، راهت نمیدهم؛ برو! ردش کردم؛ بعد دفعه دیگر که آمد، دیدم بله، پوتین مرتبی به پا کرده است! بعضیها حزباللهیگری را با شل و ول بودن و بینظم و بیترتیبی اشتباه میگیرند؛ حزباللهیگری که این نیست. رییس حزباللهیهای همه تاریخ - یعنی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) - میفرماید: (و نظم امرکم)؛ باید منظم باشید. نظم چیست؟ همان آیینی است که از هرکسی خواستهاند. هرجا نظمی دارد؛ میدان جنگ هم نظمی دارد؛ نظامی هم نظم خاصی دارد؛ باید آن نظم را رعایت کند. ایشان همچنین معتقدند که باید با اخلاق و (زبان خوش) به سراغ روح و دل جوانان رفت و میگویند: (مسجدی که بنده نماز میخواندم، بین نماز مغرب و عشا هیچ وقت داخل مسجد جا نبود؛ همیشه بیرون مسجد هم جمعیت متراکم بود؛ هشتاد درصد جمعیت هم از قشر جوان بودند؛ برای خاطر اینکه با جوان تماس می گرفتیم. در همان سالها پوستینهای وارونه مد شده بود و جوانان خیلی اهل مد آن را میپوشیدند. یک روز دیدم جوانی که از این پوستینهای وارونه پوشیده، صف اول نماز در پشت سجاده من نشسته است؛ یک حاجی محترم بازاری هم که مرد خیلی فهمیدهای بود و من خیلی خوشم میآمد که او در صف اول مینشست، در کنار این جوان نشسته بود. دیدم رویش را به این جوان کرد و چیزی در گوشش گفت و این جوان یکباره مضطرب شد. برگشتم به آن حاجی محترم گفتم چه گفتی؟ به جای او جوان گفت چیزی نیست. فهمیدم که این آقا به او گفته که مناسب نیست شما با این لباس در صف اول بنشینید! گفتم نه آقا، اتفاقاً مناسب است شما همینجا بنشینید و تکان نخورید! گفتم حاجی! چرا میگویی این جوان عقب برود؟ بگذار بدانند که جوان با لباسی از جنس پوستین وارونه هم میتواند بیاید به ما اقتدا کند و نماز جماعت بخواند. برادران! اگر پول و امکانات هنری نداریم، اگر فعلاً ترجمه قرآن به زبان سعدی زمانه را نداریم، (اخلاق) که میتوانیم داشته باشیم؛ (فی صفة المؤمن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه). با اخلاق، سراغ این جوانان و دلها و روحها و ورای قالبهاشان بروید؛ آن وقت تبلیغ انجام خواهد شد.) ------------------------------------------- منابع: *پایگاه اطلاعرسانی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی *پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله العظمی خامنهای *وبلاگ شخصی حجتالاسلام سیدعلی اکبری *روزنامه جمهوری اسلامی ایران *خبرگزاری دانشجویان ایران *کتاب خاطرات و حکایتها ویژه زندگینامه مقام معظم رهبری *پایگاه اطلاعرسانی خانه ملت (منبع : حضرت آیتالله العظمی خامنهای، برادری چون خورشید ، خبرگزاری دانشجویان ایران ، 25/4/1386 )
نقش ممتاز و بی بدیل علما و اندیشمندان دل آگاه در پیشرفت معنوی و اخلاقی جوامع، خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) را بر آن داشت تا سلسله گزارشهایی را به بازروایی زوایای سلوک فردی و علمی و حیات سیاسی و اجتماعی این آموزگاران حقیقت در گذشته و حال اختصاص دهد. پیشوایانی که عموما از بطن جامعه برخاسته و با زیستنی اخلاقی و مردمی، وجدان و واقعیت جامعه بشری را تاثیر و تحولی شگرف بخشیدند.
آنانی که در سراسر جهان توحید ، بیدارگری ، عدالت و حاکمیت بر سرنوشت را وجهه همت خود قرار داده و از مصائب آن پای پس نکشیدند.
در این گزارش نگاهی خواهیم داشت به سیره و زندگی آیتالله العظمی سید علی خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی که به حق، امام(ره) ایشان را (برادری چون خورشید) نامیدند.
حضرت آیتالله العظمی سید علی خامنهای فرزند مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینی خامنهای در روز 24 تیرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمری در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. زندگی سید جواد خامنهای مانند بیشتر روحانیون و مدرسان علوم دینی، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معنای عمیق قناعت و سادهزیستی را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند.
آیتالله خامنهای از سال 1337 تا 1343 در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالی در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آیت الله العظمی بروجردی، امام خمینی، شیخ مرتضی حائری یزدی وعلامه طباطبایی استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتی که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجه شدند که یک چشم پدر به علت (آب مروارید) نابینا شده است، بسیار غمگین شدند و بین ماندن در قم و ادامه تحصیل در حوزه عظیم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در تردید ماندند. آیتالله خامنهای به این نتیجه رسیدند که به خاطر خدا از قم به مشهد هجرت کنند و از پدرشان مواظبت نمایند. ایشان در این مورد میگویند: (به مشهد رفتم و خدای متعال توفیقات زیادی به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگی توفیقی داشتم، اعتقادم این است که ناشی از همان بری (نیکی) است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام). آیتالله خامنهای بر سر این دو راهی، راه درست را انتخاب کردند.
ایشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ایام تعطیل یا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمی تحصیلات فقهی و اصول خود را تا سال 1347 در محضر استادان بزرگ حوزه مشهد به ویژه آیتالله میلانی ادامه دادند. همچنین ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصیل و مراقبت از پدر پیر و بیمار، به تدریس کتب فقه و اصول و معارف دینی به طلّاب جوان و دانشجویان نیز می پرداختند.
آیتالله خامنهای در سال 1336 به قصد زیارت عتبات عالیات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درسهای خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودی، میرزا باقر زنجانی، سید یحیی یزدی، و میرزا حسن بجنوردی، اوضاع درس و تدریس و تحقیق آن حوزه علمیه را پسندیدند و ایشان را از قصد خود آگاه ساختند. البته پدر موافقت نکرد و پس از مدتی ایشان به مشهد باز گشتند.
ایشان از سال 1337 تا 1343 در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالی در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آیت الله العظمی بروجردی، امام خمینی، شیخ مرتضی حائری یزدی وعلامه طباطبایی استفاده کردند.
آیتالله خامنهای به گفته خویش (از شاگردان فقهی، اصولی، سیاسی و انقلابی امام خمینی (ره) هستند) اما نخستین جرقههای سیاسی و مبارزاتی و دشمنی با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهید راه اسلام شهید (سید مجتبی نواب صفوی) در ذهن ایشان زده است، هنگامی که نواب صفوی با عدهای از فداییان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سلیمان خان، سخنرانی پر هیجان و بیدار کنندهای در موضوع احیای اسلام و حاکمیت احکام الهی، و فریب و نیرنگ شاه و انگلیسی و دروغگویی آنان به ملت ایران، ایراد کردند. آیتالله خامنهای آن روز از طلاب جوان مدرسه سلیمان خان بودند، به شدت تحت تأثیر سخنان آتشین نواب واقع شدند. ایشان میگویند: (همان وقت جرقههای انگیزش انقلاب اسلامی به وسیله نواب صفوی در من به وجود آمده و هیچ شکی ندارم که اولین آتش را مرحوم نواب در دل ما روشن کرد).
آیتالله خامنهای از سال 1341 که در قم حضور داشتند و حرکت انقلابی و اعتراضآمیز امام خمینی (ره) علیه سیاستهای ضد اسلامی و آمریکا پسند محمدرضا شاه پهلوی، آغاز شد، وارد میدان مبارزات سیاسی شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشیبهای فراوان و شکنجهها و تعبیدها و زندانها مبارزه کردند و در این مسیر ازهیچ خطری نترسیدند.
کلاسهای تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامی ایشان در مشهد و تهران با استقبال کم نظیر جوانان پرشور و انقلابی مواجه شد. همین فعالیتها سبب عصبانیت ساواک شد و ایشان را مورد تعقیب قرار دادند. بدین خاطر در سال 1345 در تهران مخفیانه زندگی میکردند و یک سال بعد 1346 دستگیر و محبوس شدند. همین فعالیتهای علمی و برگزاری جلسات و تدریس و روشنگری عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار دیگر توسط ساواک جهنمی پهلوی در سال 1349 نیز دستگیر و زندانی شوند.
در بین سالهای 13501353 درسهای تفسیر و ایدئولوژی آیتالله خامنهای در سه مسجد (کرامت) ، (امام حسن(ع)) و (میرزا جعفر) مشهد مقدس تشکیل میشد و هزاران نفر ازمردم مشتاق به ویژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلاب انقلابی و معتقد را به این سه مرکز میکشاند و با تفکرات اصیل اسلامی آشنا میساخت. درس نهج البلاغه ایشان از شور و حال دیگری برخوردار بود و در جزوههایی تحت عنوان: (پرتوی از نهج البلاغه) تکثیر و دست به دست میگشت. طلاب جوان و انقلابی که درس حقیقت و مبارزه را از محضر ایشان میآموختند، با عزیمت به شهرهای دور و نزدیک ایران، افکار مردم را با آن حقایق نورانی آشنا و زمینه را برای انقلاب بزرگ اسلامی آماده میساختند. این فعالیتها موجب شد که در دی ماه 1353 ساواک بیرحمانه به خانه آیتالله خامنهای در مشهد هجوم برده، ایشان را دستگیر و بسیاری از یادداشتها و نوشتههایشان را ضبط کنند. این ششمین و سختترین بازداشت ایشان بود و تا پاییز 1354 در زندان کمیته مشترک شهربانی زندان بودند. در این مدت در سلولی با سختترین شرایط نگه داشته شدند. سختیهایی که ایشان در این بازداشت تحمّل کردند، به تعبیر خودشان (فقط برای آنان که آن شرایط را دیدهاند، قابل فهم است). پس از آزادی از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاشهای علمی و تحقیقی و انقلابی ادامه داشت. البته دیگر امکان تشکیل کلاسهای سابق را به ایشان ندادند.
در اواخر سال 1356، آیتالله خامنهای از سوی رژیم پهلوی دستگیر و برای مدت سه سال به ایرانشهر تبعید شدند. در اواسط سال 1357 با اوجگیری مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابی ایران، ایشان از تبعیدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمی علیه رژیم سفاک پهلوی قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمل آن همه سختی و تلخی، ثمره شیرین قیام و مقاومت و مبارزه؛ یعنی پیروزی انقلاب کبیر اسلامی ایران و سقوط خفتبار حکومت سراسر ننگ و ظالمانه پهلوی و برقراری حاکمیت اسلام در این سرزمین را دیدند.
درآستانه پیروزی انقلاب اسلامی، پیش از بازگشت امام خمینی(قدس سره) از پاریس به تهران و از سوی ایشان (شورای انقلاب اسلامی) با شرکت افراد و شخصیتهای مبارزی همچون شهید مطهری، شهید بهشتی، هاشمی رفسنجانی و... در ایران تشکیل شد، آیتالله خامنهای نیز به فرمان امام بزرگوار به عضویت این شورا درآمد. پیام امام توسط شهید مطهری (ره) به ایشان ابلاغ شد و با دریافت پیام رهبر کبیر انقلاب، از مشهد به تهران آمدند.
آیتالله خامنه ای پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز همچنان پرشور و پرتلاش به فعالیتهای ارزشمند اسلامی و در جهت نزدیکتر شدن به اهداف انقلاب اسلامی پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود بینظیر و بسیار مهم بودند. ایشان با وجود فعالیتهای سیاسی مهم از جمله: پایهگذاری (حزب جمهوری اسلامی) با همکاری و همفکری علمای مبارز و هم رزم خود شهید بهشتی، شهید باهنر، هاشمی رفسنجانی و... دراسفند 1357، معاونت وزارت دفاع در سال 1358، سرپرستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1358، امام جمعه تهران، 1358، نماینده امام خمینی در شورای عالی دفاع ، 1359، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، 1358، حضور فعال و مخلصانه در لباس رزم در جبهههای دفاع مقدس، در سال 1359 با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و تجاوز ارتش متجاوز صدام به مرزهای ایران، ترور نافرجام ایشان توسط منافقین در ششم تیرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران، ریاستجمهوری به دنبال شهادت محمد علی رجایی دومین رییس جمهور ایران با کسب بیش از شانزده میلیون رأی مردمی و حکم تنفیذ امام خمینی، دومین دوره ریاست جمهوری از سال 1364 تا 1368، ریاست شورای انقلاب فرهنگ، 1360، ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، 1366، ریاست شورای بازنگری قانون اساسی، 1368، رهبری و ولایت امت، که از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبیرانقلاب امام خمینی، هرگز از مجاهدت در عرصه علمی و پژوهشی دست برنداشتند و بیش از 18 تالیف و تحقیق را به ثمر رساندهاند.
از جمله آثار ایشان میتوان به این موارد اشاره کرد: طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، از ژرفای نماز، گفتاری در باب صبر، چهار کتاب اصلی علم رجال، ولایت ، گزارش از سابقه تاریخی و اوضاع کنونی حوزه علمیه مشهد، زندگینامه ائمه تشیع (چاپ نشده)، پیشوای صادق، وحدت و تحزب، هنر از دیدگاه آیتالله خامنهای، درست فهمیدن دین، عنصر مبارزه در زندگی ائمه (علیهم السلام)، روح توحید، نفی عبودیت غیر خدا، ضرورت بازگشت به قرآن، سیره امام سجاد (علیه السلام)، امام رضا (علیه السلام) و ولایتعهدی، تهاجم فرهنگی (تدوین شده از سخنان و پیامهای معظم له)، حدیث ولایت (مجموعه پیامها و سخنان ایشان که تا کنون 9 جلد آن چاپ شده است) و ترجمه آثاری چون: صلح امام حسن (ع) ، تألیف راضی آل یاسین، آینده در قلمرو اسلام ، تألیف سید قطب، مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان، تألیف عبدالمنعم نمری نصری، ادعانامه علیه تمدن غرب، تألیف سید قطب.
آیتالله خامنهای در تمام طول زندگی، مشی سادهزیستی و مردمی بودن را حفظ کرده و تمام اطرافیان و مسوولان کشور را نیز به این امر دعوت میکنند. رهبر بزرگوار در ضمن بیان نخستین خاطرههای زندگی خود از وضع و حال زندگی خانوادهشان میگویند: (پدرم روحانی معروفی بود اما خیلی پارسا و گوشه گیر... زندگی ما به سختی می گذشت. من یادم هست شبهایی اتفاق میافتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت برای ما شام تهیه میکرد و... آن شام هم نان و کشمش بود.)
اما خانهای را که خانواده سید جواد در آن زندگی میکردند، رهبر انقلاب چنین توصیف میکنند: (منزل پدری من که در آن متولد شدهام تا چهار پنج سالگی من یک خانه 60 70 متری در محّله فقیرنشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیرزمین تاریک و خفهای! هنگامی که برای پدرم میهمان میآمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانی و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیرزمین میرفتیم تا مهمان برود. بعد عدهای که به پدر ارادتی داشتند، زمین کوچکی را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما دارای سه اتاق شدیم.)
کودکی ایشان در شرایطی سپری میشد که اغلب مادر بزرگوارشان از لباسهای کهنه پدر، برایشان لباس تهیه میکردند که غالبا دارای چند وصله بود.
رهبر انقلاب از دوران کودکی در خانوادهای فقیر اما روحانی و روحانیپرور و پاک و صمیمی، اینگونه پرورش یافت و از چهار سالگی به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر دوران تحصیل ابتدایی را در مدرسه تازه تأسیس اسلامی (دارالتعلیم دیانتی) گذراندند.
ایشان در پیامی به مناسبت آغاز فعالیت مجلس هفتم توصیه میکنند: (پیوند حقیقی با مردم، مستلزم حضور در میان آنان و دور نشدن از سطح متوسط زندگی آنان است. سادهزیستی و پرهیز از اسراف و پرهیز از هزینه کردن بیتالمال در امور شخصی و غیر ضروری، شرط لازم برای حفظ این پیوند است. ترویج فرهنگ اشرافیگری و تجمل و سفرهای پرهزینه و بیهوده خرجی از کیسهی مردم، دور از شأن نمایندگی و عامل گسیخته شدن پیوند نماینده با مردم است.)
آیتالله خامنهای طی بیانات و سخنرانیهای خود همواره دیدگاهها و نظراتشان را مطرح و نسبت به خطراتی که جامعه و کشور را تهدید میکند، هشدار میدهند. ایشان بر لزوم وحدت حوزه و دانشگاه تاکید دارند و معتقدند:(وحدت حوزه و دانشگاه یعنی وحدت در هدف، و هدف این است که همه به سمت ایجاد یک جامعه اسلامی پیشرفته مستقل، جامعه امام، جامعه پیشاهنگ، جامعه الگو حرکت نمایند).
ایشان همچنین دربارهی فلسطین نیز اظهار داشتهاند: (تنها راه حل مسألهی فلسطین این است که مردم واقعی فلسطین - نه مهاجران غاصب و اشغالگر - چه آنهایی که در داخل فلسطین ماندند، چه آنهایی که در بیرون فلسطین هستند، خود نظام حاکم بر کشورشان را تعیین کنند.)
رهبر انقلاب همچنین معتقدند: (اسلام، وحدت مسلمین و اتحاد نیروهای مؤمن به خدا و موحد را یکی از فرایض قرار داده است. ما معتقدیم که یکی از بزرگترین اهداف حج خانهی خدا این است که مسلمانان را به هم نزدیک کند. اینکه خدا فرموده است: (واذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق) و همهی مردم مسلمان عالم را در روزهای معین و در عرصههای محدودی مانند عرفات و مشعر و منا و مسجدالحرام جمع میکند؛ چرا اینها اینقدر از آشنایی مسلمین با هم میترسند؟! مسأله این است که وحدت اسلامی و وحدت بینش و نظر و سخن مسلمین، برای استکبار و در رأس آن، آمریکای غدار و ابزارهای او در دستگاه حاکمیت سلطه در عالم، خطرناک است. این، حقیقتی است که امام بزرگوار ما بارها آن را بیان کرد).
رهبری انقلاب برخلاف بسیاری از مقامات عالیرتبه کشورهای مختلف، همیشه در شرایطی کاملا عادی و ساده زندگی کردهاند و به گفتهی کسانی که با ایشان ارتباط بیشتری دارند، زندگی او در پایینترین سطح و با کمترین امکانات است و مانند معمولیترین افراد جامعه زندگی میکند.
حجتالاسلام سیدعلی اکبری در بیان خاطراتی در وبلاگ شخصی خود میگوید: (ما زمانی خدمت ایشان رفتیم و از آقا درخواست نمودیم تا اجازه بفرمایند از داخل منزلشان و وضیعت زندگیشان فیلمبرداری کنیم، تا مردم وضیعت زندگی رهبر خود را ببینند و بفهمند که ایشان چگونه زندگی میکنند. آقا فرمودند:(اگر شما بخواهید زندگی مرا نشان بدهید میترسم خیلیها باور نکنند.)
سردار سرلشکر سیدرحیم صفوی نیز در بیان خاطرهای میگوید:روزی که در منزل مقام رهبری، در خدمت ایشان بودم، بحث قدری به طول انجامید و نزدیک مغرب شد. پس از نماز، معظمله با مهربانی به من فرمودند:(آقا رحیم! شام را مهمان ما باشید). بنده در عین حال که این را توفیقی میدانستم، خدمتشان عرض کردم: (اسباب زحمت می شود.) مقام معظم رهبری فرمودند:(نه، بمانید؛ هرچه هست با هم میخوریم.) وقتیکه سفره را گشودند و شام را آوردند، دیدم شام چیزی جز املت ساده نیست.
حجتالاسلام و المسلمین محمدی گلپایگانی نیز میگوید: با اینکه مقام معظم رهبری میتوانند از همهی امکانات مادی بهرهمند شوند، سطح زندگی خصوصی ایشان از سطح زندگی یک شهروند معمولی پایینتر است. معظملَه علاوه بر این که از یک زندگی معمولی سطح پایین بهره میبرند، دائماً به مسوولان سفارش می کنند: (مواظب زندگی خود باشید. اصراف نکنید.)
آیتالله خامنهای معتقدند که مردم را باید عملاً به ساده زیستی دعوت نمود. خودشان در صف مقدم این دعوت هستند. ایشان در مناسبتهای خاصی که برنامه خواندن صیغهی عقد دارند، قبل از اجرای عقد، حدود یک ربع، عروس و داماد و خانوادههای آنها را به رعایت صرفهجویی دعوت مینمایند و میفرمایند: (خرجهای گزاف نداشته باشید؛ تشریفات و ریخت و پاش نداشته باشید.) خود آقا هم در زندگی خصوصیشان، دقیقاً همین طور عمل میکنند. معظمله نه حقوق از جایی دریافت میکنند و نه از وجوهاتی که از اطراف و اکناف خدمت ایشان میآید، برای زندگی شخصی خود استفاده میکنند. زندگی ایشان از طریق هدایا و نذوراتی است که علاقهمندان و ارادتمندان معظم لَه تقدیم میکنند. فرزندان آقا هم همین طور زندگی میکنند و همین سادگی و ساده زیستی را دارند.
دکتر غلامعلی حداد عادل در خاطراتش میگوید: در اوایل ریاست جمهوری آیتالله خامنه ای، یک شب دیداری با ایشان داشتم. صحبت به درازا کشید، معظم لَه فرمودند: (شام پیش ما بمان.) من از این دعوت خوشحال شدم؛ زیرا میتوانستم مدتی بیشتر در خدمت ایشان باشم. آقا فرمودند: (من نمیدانم شام چی داریم یا اصلاً به اندازه ما دونفر شام هست یا نه؟ به هر حال، هرچه باشد با هم می خوریم.) از همان دفتر کار به منزل تلفن زدند و با خانواده صحبت کردند و گفتند: (خانم، شام چی داریم؟ فلانی پیش ماست و من گفتهام که هر چه باشد با هم میخوریم.)
از جوابهای آیتالله خامنهای، احساس کردم که در منزل به اندازه یک نفر شام کنار گذاشتهاند. آقا فرمودند: (عیبی نداره! هر چه هست برای ما بفرستید، قدری هم پنیر و ماست همراهش کنید.) پس از گذشت حدود یک ربع، یک بشقاب برنج ساده با یک کاسه کوچک خورشت معمولی خیلی متوسط و مختصر آوردند .قدری هم شاید نان و پنیر و ماست همراه آن بود. آنها را نصف کردیم و با هم خوردیم. من در دلم و بعدها به زبانم، هزار مرتبه خداوند را به سبب نعمت انقلاب اسلامی شکر کردم که چنین تحولی در کشور ایجاد کرد. در دستگاه طاغوت – در قبل از انقلاب – چه جاه و جلال و تجمل و اصراف و تبذیری وجود داشت و امروز رییسجمهور چه ساده زندگی میکند.
زندگی آیتالله خامنه ای هنوز هم همین طور است. روش ایشان در زندگی عوض نشده است. اگر معظم لَه مردم را به صرفه جویی دعوت می کنند، خودشان قبل از مردم به صرفه جویی عمل می نمایند.
حجت الاسلام و المسلمین مسیح مهاجری نیز میگوید: (در زمان ریاستجمهوری آیتالله خامنهای، ایشان ماجرایی را برای من تعریف کردند که بسیار شنیدنی و جالب است.
معظم لَه فرمودند روزی در دفتر کارم نشسته بودم، تلفن زنگ زد. مادرم پشت خط بود، گوشی را که برداشتم با صدای خنده ایشان روبه رو شدم. علت را پرسیدم؛ مادرم گفت: (چند روزی است در خانه هیچ نداریم، پدرت هم پولی ندارد). این داستان برای من بسیار مهم بود. پدر و مادر رییسجمهور کشور، پول و غذا ندارند. ماجرای مذکور نشان از ساده زیستی در خانه مقام ولایت دارد. ایشان در خانه بسیار ساده زندگی میکنند و هیچ فردی تا به حال نتوانسته از موقعیت معظم لَه سوءاستفاده کند. چه افتخاری برای ملت مهمتر از این که چنین شخصیت ارزشمندی رهبری آنان را بر عهده دارد؟!
آیتالله سیدمحمودهاشمی شاهرودی نیز در بیان خاطرهای میگوید: زندگی شخصی آقا از سادگی و سلامت خاصی برخوردار است. این سادگی به زندگی نزدیکان ایشان نیز سرایت کرده است. آقا و فرزندانش اهل تجملات نیستند. همین اعتقاد آنان را از سوءاستفاده از مقام و موقعیت بازداشته است. من این سادگی را در منزل ایشان به تماشا نشستم. روزی معظم لَه مرا به کتابخانه خود دعوت کردند، من در آن جا یک میز ساده و قدیمی دیدم. در کنار میز نیز یک صندلی کهنه بود. آن میز و صندلی مربوط به قبل از انقلاب بود. مقام معظم رهبری در کتابخانه ی ساده ی خود هنوز از همان میز و صندلی استفاده میکنند.
حجتالاسلام والمسلمین حاج سیداحمد خمینی(ره)نیز میگوید: بر خود واجب میدانم که شهادت دهم زندگی داخلی آیتالله خامنهای نه از باب این که رهبر عزیز انقلاب ما به این حرفها نیاز داشته باشند، بلکه وظیفه خود میدانم تا این مهم را به مردم مسلمان وانقلابی ایران بگویم. من از داخل منزل ایشان مطلع هستم. مقام معظم رهبری در خانه، بیش از یک نوع غذا بر سفره ندارند. خانوادهی معظم لَه روی موکت زندگی میکنند. روزی به منزل ایشان رفتم، یک فرش مندرس آن جا بود. من از زبری آن فرش به موکت پناه بردم.
آیتالله مصباح یزدی نیز میگوید: مصرف گوشت خانهی آیتالله خامنهای در زمان ریاستجمهوری تنها از طریق کوپن بود.ایشان در آن زمان به من فرمودند: (من تاکنون غیر از همان گوشت کوپنی که به همه مردم داده میشود گوشت دیگری از بازار نخریدهام.) امروز هم زندگی ایشان مثل زندگی مردم محروم و مستضعف است.
سید علی اکبر طاهایی نیز در بیان خاطرهای میگوید:( من در آن زمان نمایندهی مجلس شورای اسلامی بودم. همسرم یکی از بچهها را نزد پزشک برد و در مطب دکتر، همسر مقام معظم رهبری را ملاقات کرد. ایشان نیز یکی از فرزندان خود را برای مداوا به آنجا آورده بودند. کسی نمیدانست که ایشان کیست!
چون نوبت به همسر آقا رسید؛ به اتاق پزشک مراجه کردند. دکتر پس از معالجه فرزند مقام معظم رهبری گفت: (برای مداوای فرزندتان روزی یک لیوان لعاب برنج به او بدهید. همسر مقام معظم رهبری گفت: (ما چنین امکاناتی را نداریم) پزشک که ایشان را نمی شناخت عصبانی شد و گفت: (مگر امکان دارد درخانه ای برنج نباشد؟) همسر مقام معظم رهبری فرمود: (آقای ما اجازه نمیدهد که در خانه، غیر از برنج کوپنی استفاده کنیم و آن هم کفاف خوراک ما را بیش از یک بار در هفته نمیدهد.)
حجتالاسلام والمسلمین سیدعلی اصغر باقیزاده نیز در بیان خاطرهای میگوید: زمانی که مقام معظم رهبری در ایرانشهر تبعید بودند، در ساختمانی که یک اتاق و یک آشپزخانه داشت زندگی میکردند.
همین مکان کوچک هر روز پذیرای تعداد زیادی از مهمانانی بود که از راههای دور و نزدیک به آن جا میآمدند. من هم توفیق داشتم که در آن روزها به دیدن ایشان بروم. چون به ایرانشهر رفتم وآقا را زیارت کردم، دیدم که تک و تنهایند و کسی کمک کار ایشان نیست.
تصمیم گرفتم چند روز در آنجا بمانم و به معظملَه کمک کنم. در تمام روزهایی که من در محضر آقا بودم، غذای ایشان و مهمانها سیب زمینی، نیمرو وتخم مرغ آب پز بود.
زهرا رهنورد نیز تعریف میکند: ( در زمان ریاست جمهوری آیتالله خامنه ای، روزی همسر ایشان به منزل ما آمدند و به من گفتند: (کوپن قند و شکر ما تمام شده است، اگر شما قند و شکر دارید مقداری به ما قرض بدهید).
سردار سرتیپ پاسدار شوشتری نیز در با اشاره به توجه رهبری به سادهزیستی و پرهیز از تجملگرایی میگوید:( مقداری زیلو در خانه مقام معظم رهبری بود. آنها را جمع کردیم و فروختیم و یک مقدار هم پول از مال شخصی خودم روی آنها گذاشتم. تا به جای آن زیلوها، برای منزل آقا فرشی تهیه کنیم. وقتی زیلوها را عوض کردیم و فرشها را پهن نمودیم، آقا تشریف آوردند و فرمودند: (اینها دیگر چیست؟) گفتم:(زیلوها را عوض کردیم).فرمودند: (اشتباه کردید که عوض نمودید. بروید همان زیلوها را بیاورید). اصرار را بیفایده دیدم و با هزار مکافات رفتم و زیلوها را پیدا کردم و توی خانه انداختم. زیلوهایی که واقعاً به آنها نگاه میکردی، میدیدی که نخشان در آمده و ساییده شدهاند.
برخی نشریات کشورمان با انتشار خاطرهای به بیان مشی سادهزیستی رهبر معظم انقلاب پرداختهاند که عینا نقل میشود: آقای دکتر حداد عادل تعریف میکردند در سال 77 یک خانمی زنگ زده بود منزل ما که میخواهیم برای خواستگاری بیاییم منزل شما. خانم ما گفته بود که بچه ما فعلا سال چهارم دبیرستانه و می خواهد کنکور بده. اون خانم گفته بود که حالا نمیشه ما بیاییم دختر را ببینیم. خانم ما گفته بودند نمیشه. خانم ما گفته بود اصلا شما خودتان را معرفی کنید من نمیدونم چه کسی میخواهد بیاید. اون خانم گفته بود من خانم مقام رهبری هستم. خانم ما از هولش دوباره سلام و علیک کرده بود و گفته بود ما تا حالا هر کسی آمده بود رد کردیم، صبر کنید با آقای دکتر صحبت میکنم بعد شما را خبر می کنم. بعدا تماس گرفتند که ما حرفی نداریم شاید اینها آمدند نپسندیدند و برای اینکه دختر هوایی نشود بهتر است هماهنگی کنیم بیایند در دبیرستان بچه را ببینند بچه هم متوجه نشود چه کسی آمده او را ببیند و قرار گذاشتیم در دفتر دبیرستان که خانم من هم مدیر دبیرستان هدایت(1) هم بود، ساعتی را خانم هماهنگ کرد و خانم آقا تشریف آوردند و در دفتر نشسته بود و گفته بود که من با دخترم صحبت می کنم وقتی که صدایش کردند بعد شما او را ببینید، او را دیدند دختر هم رفت سر کلاس، خانم آقا هم رفتند. چند روز گذشت که من برای کاری خدمت آقا رفتم و گفتند خانم استخاره کردند خوب نیامده و بعدا گفتم که خدا را شکر که دختر ما نفهمید که به روحیهاش لطمه بخورد.
یک سال از این قضیه گذشت و دوباره خانواده آقا زنگ زدند که دوباره میخواهیم بیاییم. خانم ما گفته بود خانم چی شده دوباره میخواهید بیایید. آقا گفته بود که خانم ما به استخاره خیلی اعتقاد دارد و خوب نیامده خانم آقا گفته بود چون دخترتان دختر خوبی است و نمیتوانستیم بگذریم و دختر محجبه و فرهیخته و خوبی است دوباره استخاره کردم و خوب آمد، اگر اجازه بدهید بیاییم. در آن موقع دخترمان دیپلم گرفته بود و کنکور شرکت کرده بود. آمدند و وقتی مقدمات کار فراهم شد، قرار گذاشتیم پسر آقا و مادرش بیایند منزل ما و با یک قواره پارچه به عنوان هدیه که عروس را ببینند و گفتوگو کنند، آمدند و نشستند صحبت کردند و وقتی آقا مجتبی رفتند از دخترم پرسیدم نظرتان چیست؟
ایشان موافق بودند به او گفتم خوب فکرهایت را بکن بعد از چند روز رفتم پیش آقا، آقا فرمودند داریم خویش و قوم میشویم، گفتم چطور! گفتند اینها آمدند و پسندیدند و در گفتوگو به نتیجه رسیدهاند، گفتند نظر شما چیست؟ گفتم آقا اختیار ما دست شماست آقا گفتند نه بالاخره شما دکتر و استاد دانشگاهید و خانمتان هم همینطور وضع زندگی شما وضع مناسبی است ولی ما اینجور نیست.
و اگر بخواهم تمام زندگیم را بار کنم غیر از کتابهایم، یک وانت بار میشود، اینجا هم دو تا اتاق اندرون داریم و یک اتاق بیرونی که آقایان و مسوولین میآیند و با من دیدار میکنند من پول ندارم که خانه بخرم یک خانه اجاره کردهایم که یک طبقه را مصطفی و یک طبقه را مجتبی زندگی میکند، شما با دخترت صحبت کن که خیال نکند میخواهد عروس رهبر شود یک چیزهایی در ذهنش نباشد. ما یک زندگی این جوری داریم شما این جوری زندگی نکردهاید، نسبتا زندگی خوبی دارید خونه دارید، زندگی دارید حالا بخواهد وارد یک زندگی این جوری شود مشکله. مجتبی معمم هم نیست می خواهد روحانی شود برود قم درس بخواند زندگی بکند همه را بگو تا بداند .من آمدم با دخترم صحبت کردم و ایشان هم قبول کرد. برگشتیم و وارد مراحل بعدی شدیم آقا یک خانهای قبل از ریاست جمهوریشان داشتند توی جنوب تهران ایشان آن را اجاره دادهاند و خرج زندگیشان را از آن در میآورند. ایشان حقوق بابت رهبری نمیگیرند و از وجوهات هم استفاده نمیکنند.
خلاصه برای مراسم عقد، مهریه و اینها گفتیم کجا برگزار کنیم آقا فرمودند اولا سر مهریه و هر چی اختیار دختر شما باشد همان را مهریه دختر بذارین ولی من چون برای مردم خطبه عقد می خوانم و این سنت من بوده که بیش از 14 سکه عقد نمیخوانم تا حالا هم نخواندم اگه بخواهید می توانید بیشتر از 14 سکه هم بذارین ولی من عقد را نمیتونم بخونم چون تا حالا برای مردم نخوندم برای عروسم هم نمیخونم برید یک آقای دیگر عقد را بخواند اشکالی هم ندارد از نظر من اشکالی نداره . ما گفتیم نه آقا این که نمیشه ولی باشه حالا من صحبت میکنم با مادرش فکر نمیکنم مخالفتی داشته باشد. گفتند میتونید مراسم عقد را در تالار بگیرید ولی من نمیتونم شرکت کنم گفتم آقا هر جور شما صلاح می دانید. فرمودند میخواهید این دو تا و یک اتاق بیرونی را با هم حساب کنید چند نفر زن و مرد میشوند نصف از خانواده ما و نصف از خانواده شما دعوت می کنیم ما نگاه کردیم کلا اینجا 150 الی 200 نفر بیشتر جا نمیگیرد ما حتی قوم و خویشهای درجه اولمان را نمیتوانستیم دعوت کنیم گفتیم باشد خلاصه تعدادی از اقوام نزدیک را دعوت کردیم و آقا هم همین طور از غیر فامیل نیز آقا، آقای خاتمی رییس جمهور و آقای هاشمی و آقای ناطق نوری و روسای سه قوه و دکتر حبیبی را دعوت فرمودند یک رقم غذا نیز درست کردیم. قبل از این قضیه صحبت بازار مطرح شد پسر آقا گفت که نه من انگشتر می خواهم نه ساعت می خواهم نه چیز دیگری، من هم گفتم حداقل یک حلقه که می گیرد. آقا گفتند چه کار کنم مجتبی گفت که نمیخواهم. بعد آقا یک انگشتر عقیق داشت گفتند این انگشتر را یکی برای من هدیه آورده اگر دخترتون قبول میکند من این رو هدیه میدهم به اون. اون به عنوان حلقه هدیه بده به مجتبی گفتیم باشد خلاصه آقا رفت انگشتر را آورد و گرفتیم و رفتیم و به دست مجتبی هم گشاد بود دادیم یک انگشترسازی و 600 تومان هم دادیم تا انگشتر را کوچکش کند خلاصه خرج حلقه دامادمان شد 600 تومان این شد حلقه داماد. به آقا گفتم تو همه این مسائل احتیاط کردیم دیگر لباس عروس را بسپار به دست ما آقا فرمودند دیگر آنرا طبق متعارف حساب کنیم ما داشتیم تو همان ایام عروسی می گرفتیم و یک لباس عروس داشتیم که برای عروسمان سفارش داده بودیم بدوزند خلاصه قبل از آنکه عروسمان استفاده کند همان شب دخترمان استفاده کرد آقا گفتند من یک فرش ماشینی می دهم شما هم یک فرش و مراسم برگزار شد.
برای عروسی هم دو تا پیکان از ما بود و دو تا پیکان هم از اقوام آقا مراسم در خانه ما طول کشید . تا آمدند عروس را ببرند خانواده آقا هم آمده بودند. فقط آقا نتوانسته بودند بیایند. مراسم تا حدود ساعت یک طول کشیده بود تا اینکه ما عروس را آوردیم خانه دیدیم آقا همینطور بیدار نشستهاند منتظرند که عروس را بیاورند گفتند من اخلاقا وظیفه خود می دانم برای اولین بار که عروسمان قدم میذاره تو خونه ما تو فامیل ما من هم بدرقهاش کنم هم به اصطلاح خوش آمد بگم اون نگه که برای من ارزشی قائل نبودند. ما تعجب کرده بودیم فکر نمی کردیم آقا تا اون موقع شب بیدار باشند به خاطر اینکه عروسش را می خواهند بیاورند. خانواده آقا چون اون شب سرشون شلوغ بود غذا هم به آقا نداده بودند. آقا گفتند که آقای دکتر امشب شام هم نداشتیم من یکی از این پاسدارها را صدا کردم گفتم شما خوردنی چیزی ندارید یکی از پاسدارها گفت غیر از یک کمی نون چیز دیگه نداریم آقا فرموده بودند بیاور حالا یک چیزی می خوریم بعد هم که دختر وارد شد آقا نشستند و چند دقیقهای برایشان در مورد تفاهم در زندگی و شرایط و اهمیت زندگی زناشویی صحبت کردند و تا پای در خونه عروس را بدرقه کردند خوش آمد گفتند بعد برگشتیم حالا رعایت اداب حتی تا چنین جایگاهی، اینها از برکت انقلاب اسلامی از برکت خون شهدا است. ایشان دستور دادند حتی از ریزترین وسایل دفتر چون مال بیتالمال است استفاده نشود. حتی وقتی مشکل وسیله نقلیه هم پیش آمد اجازه ندادند از وسایل دفتر استفاده شود.
رهبر معظم انقلاب همچنین به نظم و انضباط توجهی ویژه دارند، و در بیاناتی میفرمایند: (آن شخص نظامی که جلوی شما میآید، چنانچه دیدید یقهاش باز است، یا دکمهاش افتاده، بدانید که قطعاً در میدان جنگ کم خواهد آورد! نه اینکه اگر یقهاش بسته بود و دکمهاش نیفتاده بود، کار را تمام خواهد کرد؛ نه، این جزو موضوع است؛ تمام موضوع نیست. یعنی اگر همه چیزش تکمیل باشد، اما مثلاً وقتی پیش شما میآید، ببینید بند پوتینش باز یا شل است، یقین کنید که او در میدان جنگ آن کاری که شما میخواهید، نخواهد کرد. باید کارش شسته رفته، مرتب، منظم و پُر و پیمان - در همان زمانی که از او متوقع است - باشد؛ شل و ول راه رفتن معنا ندارد. یک وقت یک افسر عالیرتبه حزباللهیِ مشهور در ارتش نزد من آمد و از بس مقدسمآب بود، با دمپایی پیش من حاضر شد! به او گفتم اگر بعد از این تو را اینطوری دیدم، راهت نمیدهم؛ برو! ردش کردم؛ بعد دفعه دیگر که آمد، دیدم بله، پوتین مرتبی به پا کرده است! بعضیها حزباللهیگری را با شل و ول بودن و بینظم و بیترتیبی اشتباه میگیرند؛ حزباللهیگری که این نیست. رییس حزباللهیهای همه تاریخ - یعنی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) - میفرماید: (و نظم امرکم)؛ باید منظم باشید. نظم چیست؟ همان آیینی است که از هرکسی خواستهاند. هرجا نظمی دارد؛ میدان جنگ هم نظمی دارد؛ نظامی هم نظم خاصی دارد؛ باید آن نظم را رعایت کند.
ایشان همچنین معتقدند که باید با اخلاق و (زبان خوش) به سراغ روح و دل جوانان رفت و میگویند: (مسجدی که بنده نماز میخواندم، بین نماز مغرب و عشا هیچ وقت داخل مسجد جا نبود؛ همیشه بیرون مسجد هم جمعیت متراکم بود؛ هشتاد درصد جمعیت هم از قشر جوان بودند؛ برای خاطر اینکه با جوان تماس می گرفتیم. در همان سالها پوستینهای وارونه مد شده بود و جوانان خیلی اهل مد آن را میپوشیدند. یک روز دیدم جوانی که از این پوستینهای وارونه پوشیده، صف اول نماز در پشت سجاده من نشسته است؛ یک حاجی محترم بازاری هم که مرد خیلی فهمیدهای بود و من خیلی خوشم میآمد که او در صف اول مینشست، در کنار این جوان نشسته بود. دیدم رویش را به این جوان کرد و چیزی در گوشش گفت و این جوان یکباره مضطرب شد. برگشتم به آن حاجی محترم گفتم چه گفتی؟ به جای او جوان گفت چیزی نیست. فهمیدم که این آقا به او گفته که مناسب نیست شما با این لباس در صف اول بنشینید! گفتم نه آقا، اتفاقاً مناسب است شما همینجا بنشینید و تکان نخورید! گفتم حاجی! چرا میگویی این جوان عقب برود؟ بگذار بدانند که جوان با لباسی از جنس پوستین وارونه هم میتواند بیاید به ما اقتدا کند و نماز جماعت بخواند. برادران! اگر پول و امکانات هنری نداریم، اگر فعلاً ترجمه قرآن به زبان سعدی زمانه را نداریم، (اخلاق) که میتوانیم داشته باشیم؛ (فی صفة المؤمن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه). با اخلاق، سراغ این جوانان و دلها و روحها و ورای قالبهاشان بروید؛ آن وقت تبلیغ انجام خواهد شد.)
-------------------------------------------
منابع:
*پایگاه اطلاعرسانی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی
*پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله العظمی خامنهای
*وبلاگ شخصی حجتالاسلام سیدعلی اکبری
*روزنامه جمهوری اسلامی ایران
*خبرگزاری دانشجویان ایران
*کتاب خاطرات و حکایتها ویژه زندگینامه مقام معظم رهبری
*پایگاه اطلاعرسانی خانه ملت
(منبع : حضرت آیتالله العظمی خامنهای، برادری چون خورشید ، خبرگزاری دانشجویان ایران ، 25/4/1386 )
- [سایر] چند خاطره از زندگی شخصی مقام معظم رهبری را بفرمایید؟
- [سایر] مقام معظم رهبری کی به مقام مرجعیت رسیدند؟
- [سایر] مدیریت مقام معظم رهبری چگونه ارزیابی میشود؟
- [آیت الله خامنه ای] تکلیف مقلدین مقام معظم رهبری(دام ظله)
- [سایر] مقام معظم رهبری چه دیدگاهی در مورد مدگرایی دارد؟
- [سایر] مبانی فقهی جهاد ابتدایی از دیدگاه مقام معظم رهبری چیست؟
- [سایر] نظر مقام معظم رهبری نسبت به آزادی در کشور چیست؟
- [سایر] مقام معظم رهبری در مورد جنگ نرم چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] داشتن بصیرت از دیدگاه مقام معظم رهبری چه ضرورتی دارد؟
- [سایر] ملاک معنویت توحیدی در کلام مقام معظم رهبری چیست؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] سبْحان ربی الاْعْلی و بحمْده: پاک و منزه است خداوند بلند مقام من و او را سپاس می گویم.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . نصاب معدن، 15 مثقال معمولی طلای سکهدار است، که مساوی با بیست مثقال شرعی است، یعنی اگر قیمت چیزی را که از معدن بیرون آورده به 15 مثقال طلا برسد، باید خمس آن را بدهد، و احتیاط آن است که مخارجی را که برای به دستآوردن مصرف کرده، در مقام احتساب نصاب کم نکند، و در مقام ادای خمس آنچه را پس از کمکردن این مخارج باقی میماند، بدهد.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگرچه بعضی از ان روایاتی که مستند حکم است در مقام بیان استحباب و کراهت شرعی نیست بلکه بیان کننده منفعت و ضرری است که بر ان امور مرتب می شود
- [امام خمینی] اگر ارتباط علمای اعلام با ظلمه، موجب تقویت آنها شود یا موجب تبرئه آنها پیش افراد بیاطلاع شود، یا موجب جرأت آنها گردد، یا موجب هتک مقام علم شود، واجب است ترک آن.
- [آیت الله اردبیلی] اگر ارتباط عالمان با ستمگران، موجب تقویت یا تبرئه ستمگران در نزد افراد بیاطّلاع شود یا موجب جرأت آنها گردد یا موجب هتک مقام علم شود، ترک آن واجب است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] میگو که آن را روبیان نیز می گویند از حیوانات آبی حلال است، ولی ماهی سمنقور که از حشرات خشکی است و نام ماهی بر آن نهاده اند حرام است، مگر برای درمان در مقام ضرورت.
- [آیت الله سیستانی] اگر از بدن زنده یا مردهای که غسلش ندادهاند ، قسمتی جدا شود ، پیش از آنکه قسمت جدا شده را غسل دهند ، انسان آن را مسّ نماید ، لازم نیست غسل مسّ میّت کند ، هر چند که آن قسمت دارای استخوان باشد . ولی اگر میتی قطعه قطعه شده باشد و کسی همه یا معظم آنها را مسّ کند غسل واجب است .
- [امام خمینی] اگر جبیره تمام صورت یا تمام یکی از دستها فرا گرفته باشد باز احکام جبیره جاری و وضوی جبیره ای کافی است، ولی اگر معظم اعضای وضو را گرفته باشد، بنابر احتیاط، باید جمع نماید بین عمل جبیره و تیمم، اگر چه کفایت تیمم در این صورت بعید نیست.
- [آیت الله اردبیلی] اگر بدعتی در اسلام واقع شود، اظهار حق و انکار باطل واجب است و این وجوب، نسبت به عالمان شدیدتر است و اگر سکوت علمای اعلام موجب هتک مقام علم و موجب سوء ظن به علمای اسلام شود، اظهار حق به هر نحوی که ممکن باشد واجب است، اگرچه بدانند تأثیر نمیکند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر بدعتی در اسلام واقع شود مثل منکراتی که دولت های جائر انجام می دهند به اسم دین مبین اسلام، واجب است خصوصاً بر علماء اسلام اظهار حق و انکار باطل، و اگر سکوت علماء اعلام موجب هتک مقام علم و موجب اسائه ظن به علماء اسلام شود واجب است اظهار حق به هر نحوی که ممکن است اگر چه بدانند تأثیر نمی کند.