چرا مردم اروپا بیدار نمی شوند؟! مقام معظم رهبری: (اگر روزی ملتهای اروپایی دریابند که علت اصلی مشکلات آنها، تبعیت دولتهایشان از آمریکا و شبکهی جهانی صهیونیسم است؛ نهضت اجتماعی عظیمی به راه خواهد افتاد که در پرتوی آن دنیای جدیدی به وجود خواهد آمد.) اروپا در نیم قرن اخیر و پس از پایان جنگ جهانی دوم، برای جبران مافات و به امید رسیدن به نقطهی مطلوب در حوزههای سیاسی، امنیتی و اقتصادی، تلاشهای بسیاری کرده است. دستیابی به (وحدت جمعی) با هدف (کاستن از وابستگی به ایالات متحدهی آمریکا) و (وحشت از نفوذ کمونیسم به داخل مرزهای قارهی سبز)، مهمترین محرک اروپاییان از این تلاشها بوده که ایدهی آن ابتدا از سوی (رابرت شومان) وزیر خارجهی وقت فرانسه (1950م.) مطرح شد. انتخاب رهبران مشترک، بانک مرکزی مشترک، قانون اساسی مشترک، پول واحد مشترک، پیمان شنگن و حتی سودای ارتش مشترک از دستآوردهای مهم کشورهای اروپایی است که به حق توانست تا اندازهی زیادی از نگرانیهای اروپای پس از جنگ جهانی دوم کاسته و از وابستگی آنها به آمریکا بکاهد. اما در اوج بهرهبرداری از دستآوردهای این ایدهی بینظیر، ناگهان خبر رسید، اروپا با (بحرانی عمیق) و (بیسابقه) یا در خوش بینانهترین حالت (کم سابقه) مواجه شده که به قول (جرج سوروس) بدون کمک آمریکا قادر به خروج از آن نیست و در صورت ادامه، فاتحهی تمام این دستآوردها را باید خواند و این که دولتمردان غربی در آیندهای نه چندان دور برای آرام کردن اوضاع مجبور به استفاده از سیاست (مشت آهنین) و سرکوب معترضان خواهند شد![1] که در حالت دوم نیز باید فاتحهی دموکراسی را خواند! به راستی چه اتفاقی افتاد؟ این بحران از کجا رسید؟ آیا نخبگان کشورهایی که قادر به تأسیس چنین اتحادیهی بی نظیری هستند، پیشبینی وقوع این گونه بحرانها و نحوهی جلوگیری از آنها را نکرده بودند؟ یا نه، رهبران کشورهای اروپایی خواسته یا ناخواسته مجبور به اجرای سیاستهایی شدهاند که به ناچار آنها را به این نقطهی شوم رسانده است؟ این سیاستها کدام است و رهبران اروپا، مردم و کشور خود را قربانی اجرای سیاستهای چه اشخاص یا کشورهایی کردهاند؟! طبیعتاً آمریکا، به عنوان کشوری که به لطف جنگ جهانی دوم، ضعیف شدن کشورهای درگیر جنگ و صد البته بمباران اتمی ژاپن، به یک هژمون برتر تبدیل شده است، خواستار حفظ این موقعیت و سیطره بر دنیا بوده و هست، بنابراین نباید از اتحاد کشورهای اروپایی خشنود باشد. از این رو به نظر راقم این سطور، ایالات متحدهی اروپا انگیزهی لازم برای ایجاد بحران در آمریکا و فروپاشیدن پول واحد یورو را دارد. (فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان تنها ابر قدرت و رقیب ایالات متحدهی آمریکا نیز در این چارچوب ارزیابی میشود.) از سوی دیگر، تقریباً تمام تحلیلگران و کارشناسان اقتصادی بر این نکته تأکید میکنند که ریشهی اولیه و اصلی بحرانی که اکنون دامن اروپا را گرفته به آمریکا باز میگردد. در تازه ترین مورد، خانم (آنگلا مرکل) رهبر قویترین عضو اتحادیهی اروپا و منطقهی یورو در اجلاس اخیر داووس به صراحت اعلام کرد، آمریکا باعث به وجود آمدن بحران کنونی اقتصادی است. در این جا نکات قابل ملاحظه ای وجود دارد که باید بدان توجه کرد: خانم (آنگلا مرکل) رهبر قویترین عضو اتحادیهی اروپا و منطقهی یورو در اجلاس اخیر داووس به صراحت اعلام کرد، آمریکا باعث به وجود آمدن بحران کنونی اقتصادی است 1. پول واحد یورو از همان آغاز تولد یعنی اول ژانویهی سال 1999م. به عنوان رقیب جدی دلار مطرح شد. پیوستن 17 کشور اروپایی با جمعیتی حدود 332 میلیون نفر به یورو قطعاً خوشایند آمریکا نبوده، نیست و از این پس هم نخواهد بود. 2. به گواه تاریخ، هر کشوری حاضر به همسویی با سیاستهای آمریکا نبوده و به قول معروف، ساز مخالف با این کشور را زده، به اشکال گوناگون و بهانههای مختلف تحت فشار قرار گرفته است. جمهوری اسلامی ایران از جملهی این کشورهاست. در مقابل، یکی از اقداماتی که کشورهای قربانی یا رقبای تجاری در مواجهه با آمریکا به آن متوسل میشوند، جایگزینی یورو به جای دلار است. برخی از کشورهایی که یورو را جایگزین دلار کردهاند یا در شرف انجام این کار هستند، عبارتاند از: (روسیه، چین، جمهوری اسلامی ایران، کره جنوبی و حتی ژاپن) این یعنی ادامهی فرآیند شمارهی(1) 3. ایالات متحدهی آمریکا در تحریم کشورها، غالباً اروپا را با خود همراه کرده است. نکتهی قابل تأمل این که، در برخی موارد آمریکا اقدام به تحریم کشوری میکند که خود ارتباط تجاری خاصی با آن ندارد. به عبارتی در اجرای این تحریمها، این آمریکا نیست که چیزی از دست میدهد بلکه کشورهای پیرو، منافع زیادی را از دست میدهند. حال اگر کشور تحریم شونده، از صادر کنندگان اصلی انرژی و کشور پیرو، از مصرف کنندگان جدی انرژی باشند، بازندهی واقعی چه کسی خواهد بود؟ اگر کشور پیرو دچار بحران جدی اقتصادی بوده و به شدت به این انرژی با قیمت مناسب نیاز داشته باشد چه؟! آیا تحریم و قطع ناگهانی میلیونها بشکه نفت باعث افزایش شدید قیمت آن و در نتیجه تشدید فشارها به کشور مصرف کننده و بحران زده نمیشود؟! ایالات متحدهی آمریکا در تحریم کشورها، غالباً اروپا را با خود همراه کرده است. نکتهی قابل تأمل این که، در برخی موارد آمریکا اقدام به تحریم کشوری میکند که خود ارتباط تجاری خاصی با آن ندارد. به عبارتی در اجرای این تحریمها، این آمریکا نیست که چیزی از دست میدهد بلکه کشورهای پیرو، منافع زیادی را از دست میدهند. 4. آمریکا به بهانهی حادثهی 11سپتامبر، در سال 2001م. به افغانستان و در سال 2003م. به عراق حمله کرد. این جنگ به نوشتهی سایت (cost of war) تا کنون بیش از یک تریلیون دلار هزینه در بر داشته است.[2] انگلیس به عنوان کلیدیترین متحد آمریکا که تقریباً در تمام امور پیرو سیاستهای کاخ سفید است، این بار نیز از همان ابتدای جنگ، آمریکا را همراهی کرد. مدت زیادی از لشکرکشی آمریکا به افغانستان نگذشته بود که 28 کشور عمدتاً اروپایی نیز به درخواست آمریکا به این جنگ پیوستند. آمریکا به همین راحتی توانست هزینهی سنگین جنگ را بین کشورهای اروپایی سرشکن کند! 5. سال 2008م. یعنی 7 سال بعد از آغاز جنگ خاورمیانه، نخستین زمزمهها در خصوص بحران اقتصادی در غرب بر سر زبانها افتاد.[3] به اعتقاد کارشناسان، ریشهی این بحران به 8000 میلیارد دلار وام مسکنی باز میگشت که بانکهای آمریکایی با پرداخت آن به مردم، باعث رونق ساخت و ساز و در نتیجه افت شدید قیمت مسکن شدند. در این شرایط، وام گیرنده خود را در حال پرداخت اقساط خانهای میدید که دیگر یک دهم قیمت آنچه قرار است از این پس بابت آن پرداخت کند را هم نداشت. بنابراین از خیر خانه و اقساط و پول خود گذشت و همه را دو دستی تقدیم بانک کرد. بانکها ماندند و هزاران هزار خانه و ... 6. ایالات متحدهی آمریکا که به تنهایی 25 درصد اقتصاد جهان را تشکیل میدهد، طبیعتاً پس از مواجه شدن با بحران، تأثیر به سزایی بر اقتصاد سایر کشورها میگذارد، به خصوص کشورهایی که دارای روابط گستردهی اقتصادی و سیاسی با آنهاست؛ یعنی کشورهای عضو اتحادیهی اروپا! 7. مهمترین دلیل برپایی تظاهرات ضددولتی در اروپا اجرای ریاضتهای طاقت فرسای اقتصادی است که دولتها به دلیل کسری بودجه و بدهیهای سر به فلک کشیده به آن رو آوردهاند. معترضان در بسیاری از این کشورها با به آتش کشیدن پرچم اتحادیهی اروپا، خواستار خروج از اتحادیهی اروپا و توقف همکاری با صندوق بین المللی پول و بانک جهانی هستند. شرکت در جنگ پرهزینهی عراق و افغانستان به عنوان یکی از دلایل تشدید بحران در این کشورها مطرح میشود. 8. انگلیس به عنوان کلیدیترین متحد آمریکا، به رغم این که یکی از 27 عضو اتحادیهی اروپاست، هرگز حاضر به عضویت در پول واحد یورو نشده است. این که چرا انگلیس به یورو نپیوسته خود جای تأمل دارد. از سوی دیگر لندن بارها اعلام کرده، حاضر نیست به کشورهای بحران زدهی منطقهی یورو کمک مالی کند. چرا که این کار را وظیفهی خود نمیداند. اتخاذ چنین مواضعی از سوی لندن همواره از سوی مقامهای سابق و فعلی آمریکا به شکلهای مختلف مورد حمایت قرار گرفته است. با بررسی و مطالعات دقیقتر، به طور قطع میتوان دلایل دیگری را در راستای تأیید این تحلیل که عامل یا مقصر اصلی وقوع این بحران آمریکاست، یافت. یک بار دیگر موارد بالا را مرور کنید! اما با توجه به فرمایشات مقام معظم رهبری که در ابتدای این نوشتار به آن اشاره شد، به نظر میرسد نفوذ صهیونیسم جهانی در لایههای قدرت و در عرصهای به بزرگی غرب از یک طرف و پیروی بی چون و چرای رهبران اروپا از سیاستهای آمریکا و صهیونیسم از طرف دیگر در به وجود آمدن این وضع بسیار مؤثر بوده است. نفوذ صهیونیسم جهانی در لایههای قدرت و در عرصهای به بزرگی غرب از یک طرف و پیروی بی چون و چرای رهبران اروپا از سیاستهای آمریکا و صهیونیسم از طرف دیگر در به وجود آمدن این وضع بسیار مؤثر بوده است. چگونه میشود، اتحادیهی اروپایی که اساس شکلگیری آن مقابله با یکه تازیهای آمریکا بوده، با گذشت نیم قرن به آلت دست همین کشور و گردانندگان اصلی آن (صهیونیسم) بدل گشته است!؟ در ادامه قصد داریم ضمن بررسی برخی زوایای (نفوذ پیچیده و چند لایه) آمریکا و در رأس آن صهیونیسم به بدنهی سیاسی، اقتصادی، امنیتی غرب، به برخی روشها که این دو با توسل به آن مردم غرب را به این مهلکه کشاندهاند، بپردازیم. بدیهی است که رسانه نقش بسیار مهمی در آگاهی مردم یک کشور دارد. با اطلاع رسانی درست میتوان به مردم یک کشور آگاهی داد. البته این عنصر تأثیر گذار میتواند اثر عکس نیز داشته باشد. یعنی با استفاده از این عامل میتوان همین مردم را به جای این که آگاه کرد، گمراه کرد، به فکر، اعتقاد و ... آنها جهت داد. سکان داران عرصهی رسانه با در دست داشتن این عامل تأثیرگذار، در واقع کنترل مخاطبان را به دست گرفته و آنها را به هر سمت و سویی که بخواهند میکشند. به نظر میرسد یکی از مهمترین دلایلی که باعث استضعاف مردم غرب در عرصهی (آگاهی) شده، سیطرهی همین رسانهها بر تمام شئون زندگی آنهاست. بررسی هر چند اجمالی رسانهها در اروپا و آمریکا به خوبی نشان میدهد به رغم این که غرب را (بهشت خبرنگاران) معرفی میکنند، اما این بهشت تنها در حوزهی خبرهای خاص وجود دارد و مسایل اصلی را در بر نمیگیرد. ضمن این که: 1. مهمترین و تأثیرگذارترین رسانهها در این کشورها، نه به مسایل سیاسی مهم، بلکه به اخباری که اصطلاحاً (FUN) نامیده میشود، میپردازند. یعنی سرگرم کردن مردم به اخبار به اصطلاح (زرد)؛ 2. صاحبان بزرگترین شرکتهای رسانهای در غرب، صهیونیستهای میلیاردری هستند که از قضا در تمام مراکز قدرت و ثروت نیز نفوذ چشمگیری دارند. بنابراین برای حفظ این سیطره هم که شده، اذهان را به سمتی هدایت میکنند که خودشان میخواهند؛ 3. صهیونیسم، در این بهشت خبرنگاران! خط قرمز هر جنبندهای است. از خبرنگاران گرفته تا دانشمندان و محققان کسی حق ندارند به این خط حتی نزدیک شود. در غیر این صورت در بهترین حالت به سرنوشت (روژه گارودی)ها مبتلا خواهند شد. در این کشورها به مقدسات هر ملتی و به هر شکلی میتوان بدترین اهانتها را کرد اما در مورد صهیونیسم مطلقاً ممنوع است، نه اهانت بلکه حتی تحقیق آن هم از نوع علمی! (تحقیق در مورد هولوکاست در بسیاری از کشورهای غربی به بهانههای مختلف ممنوع است.) صهیونیسم، در این بهشت خبرنگاران! خط قرمز هر جنبندهای است. از خبرنگاران گرفته تا دانشمندان و محققان کسی حق ندارند به این خط حتی نزدیک شود. در غیر این صورت در بهترین حالت به سرنوشت (روژه گارودی)ها مبتلا خواهند شد. ممکن است برخی با این استدلال که (وجود شبکههای اجتماعی و ماهوارهای، این گونه تحلیلها را به چالش میکشد.) سعی در به چالش کشیدن این استدلال کنند که در پاسخ به این شبهه باید گفت: اولاً، تعداد و تأثیر گذاری این شبکهها در مقایسه با هزاران شبکهی اطلاع رسانی تلویزیونی، رادیویی، اینترنتی، روزنامه، هفته نامه و... ناچیز است. ثانیاً، کنترل خود این شبکههای اجتماعی نیز به دست صاحبان همان غولهای رسانهای است. ثالثاً، هر جا شبکهی ماهوارهای مستقلی مثل (پرس.تی.وی) وارد عمل شده، بنا به بهانههای واهی اجازهی فعالیت از آنها گرفته شده است. اتفاقی که چندی پیش برای این شبکهی تلویزیونی ایرانی در انگلیس افتاد. رابعاً، این شبکههای اجتماعی نه برای استفادهی مردم اروپا که برای راه اندازی ناآرامیهای مدنی در کشورهای جهان سوم و خاورمیانه طراحی شده بودند اما اکنون با همان حداقل تأثیر وبال گردن خود آنها شده است. رفاه، آسایش و در یک کلام اقتصاد مطلوب، یکی دیگر از مسایلی است که همچون رسانه، باعث بیتوجهی مردم غرب به مسایل مهم پیرامونیشان شده است. برای یک غربی، رفاه از مهمترین مسایل سیاسی و اجتماعی-مثل انتخابات- مهمتر عنوان شده است. به اعتقاد گروهی از جامعه شناسان، یکی از دلایل کم اقبالی مردم غرب به شرکت در انتخابات، به همین موضوع باز میگردد. برای مردمی که امکانات رفاهی کامل را در اختیار دارند، انگیزهای برای حضور در عرصههای سیاسی باقی نمیماند. اما پس از بروز بحران اقتصادی و به بن بست خوردن نظام کاپیتالیستی و نظام سلطه و در نتیجه کم شدن از میزان این رفاه بود که مردم غرب کم کم متوجه بروز یک به اصطلاح (اختلال) در روند زندگی خود شدند. انتخابات برایشان مهم شد و حتی گاهی با ریختن به خیابانها خواستار برگزاری انتخابات زودهنگام شدند! ایتالیا، اسپانیا، رومانی از جملهی این کشورها هستند که اعتراضها طی ماههای گذشته باعث سقوط رهبران آنها و روی کار آمدن رهبران جدید شده است. امروز شرایطی به وجود آمده که مردم اروپا و حتی آمریکا را به سمت بیداری سوق میدهد. تشکیل جنبش تسخیر (آیپک)، آتش زدن پرچم رژیم صهیونیستی در قلب اروپا و آمریکا، آتش زدن پرچم اتحادیهی اروپا و اسکناس یورو، تشکیل جنبشهای ضد سرمایهداری در سرتاسر غرب و تشکیل رسانههای مستقل (پوستر، سایت، مجله و ...) از سوی معترضان نشان میدهد، مردم متوجه امر مهمی شدهاند. نظرسنجیها نشان میدهد، مردم دیگر نه به رسانهها، نه به رهبران خود و نه به بانکها و شرکتهای غول پیکر، هیچ اعتمادی ندارند. نکته پایانی هفته نامهی (نیوزویک) در ماه مارس 2011م. نتایج نظرسنجی را در قالب گزارشی تحت عنوان (چهقدر ما نادان هستیم؟) منتشر کرد که نشان میداد، بسیاری از مردم این کشور نه نام رهبران خود را میدانند و نه اطلاع زیادی از مسایل پیش پا افتادهی سیاسی و اجتماعی دارند. طبق این نظرسنجی، 38 درصد آمریکاییها در امتحان شهروندی و تابعیت رفوزه شدند؛ 29درصد نمیتوانستند معاون ریاست جمهوری را نام ببرند؛ و 73درصد نمیتوانستند بگویند آمریکا در زمان (جنگ سرد) با چه کشوری سروکله میزد. 40درصد نمیدانستند آمریکا در جنگ جهانی دوم برضد چه کشور و چه کسی وارد جنگ شده است و 70درصد اطلاع نداشتند که قانون اساسی بالاترین قانون کشور است. نیوزویک در پایان گزارش خود خطاب به خوانندگان مینویسد: (سوءتفاهم نشود. جهالت در این امور مطلب تازهای نیست و همیشه با ما بوده است...) موضوعی که بر پیچیدگی این بحث میافزاید این است که، آیا خود هفته نامهی نیوزویک تحت نفوذ و سیطرهی صهیونیسم قرار ندارد؟!(*) پینوشتها: [1] http://www.huffingtonpost.com/2012/01/25/george-soros-davos-2012-europe-... [2] http://www.informationclearinghouse.info/ [3]http://www.project-syndicate.org/commentary/sachs139/English * جعفر بلوری؛ کارشناس مسایل بین الملل/برهان/1390/11/20.
چرا مردم اروپا بیدار نمی شوند؟!
مقام معظم رهبری: (اگر روزی ملتهای اروپایی دریابند که علت اصلی مشکلات آنها، تبعیت دولتهایشان از آمریکا و شبکهی جهانی صهیونیسم است؛ نهضت اجتماعی عظیمی به راه خواهد افتاد که در پرتوی آن دنیای جدیدی به وجود خواهد آمد.)
اروپا در نیم قرن اخیر و پس از پایان جنگ جهانی دوم، برای جبران مافات و به امید رسیدن به نقطهی مطلوب در حوزههای سیاسی، امنیتی و اقتصادی، تلاشهای بسیاری کرده است. دستیابی به (وحدت جمعی) با هدف (کاستن از وابستگی به ایالات متحدهی آمریکا) و (وحشت از نفوذ کمونیسم به داخل مرزهای قارهی سبز)، مهمترین محرک اروپاییان از این تلاشها بوده که ایدهی آن ابتدا از سوی (رابرت شومان) وزیر خارجهی وقت فرانسه (1950م.) مطرح شد.
انتخاب رهبران مشترک، بانک مرکزی مشترک، قانون اساسی مشترک، پول واحد مشترک، پیمان شنگن و حتی سودای ارتش مشترک از دستآوردهای مهم کشورهای اروپایی است که به حق توانست تا اندازهی زیادی از نگرانیهای اروپای پس از جنگ جهانی دوم کاسته و از وابستگی آنها به آمریکا بکاهد.
اما در اوج بهرهبرداری از دستآوردهای این ایدهی بینظیر، ناگهان خبر رسید، اروپا با (بحرانی عمیق) و (بیسابقه) یا در خوش بینانهترین حالت (کم سابقه) مواجه شده که به قول (جرج سوروس) بدون کمک آمریکا قادر به خروج از آن نیست و در صورت ادامه، فاتحهی تمام این دستآوردها را باید خواند و این که دولتمردان غربی در آیندهای نه چندان دور برای آرام کردن اوضاع مجبور به استفاده از سیاست (مشت آهنین) و سرکوب معترضان خواهند شد![1] که در حالت دوم نیز باید فاتحهی دموکراسی را خواند!
به راستی چه اتفاقی افتاد؟ این بحران از کجا رسید؟ آیا نخبگان کشورهایی که قادر به تأسیس چنین اتحادیهی بی نظیری هستند، پیشبینی وقوع این گونه بحرانها و نحوهی جلوگیری از آنها را نکرده بودند؟ یا نه، رهبران کشورهای اروپایی خواسته یا ناخواسته مجبور به اجرای سیاستهایی شدهاند که به ناچار آنها را به این نقطهی شوم رسانده است؟ این سیاستها کدام است و رهبران اروپا، مردم و کشور خود را قربانی اجرای سیاستهای چه اشخاص یا کشورهایی کردهاند؟!
طبیعتاً آمریکا، به عنوان کشوری که به لطف جنگ جهانی دوم، ضعیف شدن کشورهای درگیر جنگ و صد البته بمباران اتمی ژاپن، به یک هژمون برتر تبدیل شده است، خواستار حفظ این موقعیت و سیطره بر دنیا بوده و هست، بنابراین نباید از اتحاد کشورهای اروپایی خشنود باشد. از این رو به نظر راقم این سطور، ایالات متحدهی اروپا انگیزهی لازم برای ایجاد بحران در آمریکا و فروپاشیدن پول واحد یورو را دارد. (فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان تنها ابر قدرت و رقیب ایالات متحدهی آمریکا نیز در این چارچوب ارزیابی میشود.)
از سوی دیگر، تقریباً تمام تحلیلگران و کارشناسان اقتصادی بر این نکته تأکید میکنند که ریشهی اولیه و اصلی بحرانی که اکنون دامن اروپا را گرفته به آمریکا باز میگردد. در تازه ترین مورد، خانم (آنگلا مرکل) رهبر قویترین عضو اتحادیهی اروپا و منطقهی یورو در اجلاس اخیر داووس به صراحت اعلام کرد، آمریکا باعث به وجود آمدن بحران کنونی اقتصادی است. در این جا نکات قابل ملاحظه ای وجود دارد که باید بدان توجه کرد:
خانم (آنگلا مرکل) رهبر قویترین عضو اتحادیهی اروپا و منطقهی یورو در اجلاس اخیر داووس به صراحت اعلام کرد، آمریکا باعث به وجود آمدن بحران کنونی اقتصادی است
1. پول واحد یورو از همان آغاز تولد یعنی اول ژانویهی سال 1999م. به عنوان رقیب جدی دلار مطرح شد. پیوستن 17 کشور اروپایی با جمعیتی حدود 332 میلیون نفر به یورو قطعاً خوشایند آمریکا نبوده، نیست و از این پس هم نخواهد بود.
2. به گواه تاریخ، هر کشوری حاضر به همسویی با سیاستهای آمریکا نبوده و به قول معروف، ساز مخالف با این کشور را زده، به اشکال گوناگون و بهانههای مختلف تحت فشار قرار گرفته است. جمهوری اسلامی ایران از جملهی این کشورهاست. در مقابل، یکی از اقداماتی که کشورهای قربانی یا رقبای تجاری در مواجهه با آمریکا به آن متوسل میشوند، جایگزینی یورو به جای دلار است. برخی از کشورهایی که یورو را جایگزین دلار کردهاند یا در شرف انجام این کار هستند، عبارتاند از: (روسیه، چین، جمهوری اسلامی ایران، کره جنوبی و حتی ژاپن) این یعنی ادامهی فرآیند شمارهی(1)
3. ایالات متحدهی آمریکا در تحریم کشورها، غالباً اروپا را با خود همراه کرده است. نکتهی قابل تأمل این که، در برخی موارد آمریکا اقدام به تحریم کشوری میکند که خود ارتباط تجاری خاصی با آن ندارد. به عبارتی در اجرای این تحریمها، این آمریکا نیست که چیزی از دست میدهد بلکه کشورهای پیرو، منافع زیادی را از دست میدهند.
حال اگر کشور تحریم شونده، از صادر کنندگان اصلی انرژی و کشور پیرو، از مصرف کنندگان جدی انرژی باشند، بازندهی واقعی چه کسی خواهد بود؟ اگر کشور پیرو دچار بحران جدی اقتصادی بوده و به شدت به این انرژی با قیمت مناسب نیاز داشته باشد چه؟! آیا تحریم و قطع ناگهانی میلیونها بشکه نفت باعث افزایش شدید قیمت آن و در نتیجه تشدید فشارها به کشور مصرف کننده و بحران زده نمیشود؟!
ایالات متحدهی آمریکا در تحریم کشورها، غالباً اروپا را با خود همراه کرده است. نکتهی قابل تأمل این که، در برخی موارد آمریکا اقدام به تحریم کشوری میکند که خود ارتباط تجاری خاصی با آن ندارد. به عبارتی در اجرای این تحریمها، این آمریکا نیست که چیزی از دست میدهد بلکه کشورهای پیرو، منافع زیادی را از دست میدهند.
4. آمریکا به بهانهی حادثهی 11سپتامبر، در سال 2001م. به افغانستان و در سال 2003م. به عراق حمله کرد. این جنگ به نوشتهی سایت (cost of war) تا کنون بیش از یک تریلیون دلار هزینه در بر داشته است.[2] انگلیس به عنوان کلیدیترین متحد آمریکا که تقریباً در تمام امور پیرو سیاستهای کاخ سفید است، این بار نیز از همان ابتدای جنگ، آمریکا را همراهی کرد. مدت زیادی از لشکرکشی آمریکا به افغانستان نگذشته بود که 28 کشور عمدتاً اروپایی نیز به درخواست آمریکا به این جنگ پیوستند. آمریکا به همین راحتی توانست هزینهی سنگین جنگ را بین کشورهای اروپایی سرشکن کند!
5. سال 2008م. یعنی 7 سال بعد از آغاز جنگ خاورمیانه، نخستین زمزمهها در خصوص بحران اقتصادی در غرب بر سر زبانها افتاد.[3] به اعتقاد کارشناسان، ریشهی این بحران به 8000 میلیارد دلار وام مسکنی باز میگشت که بانکهای آمریکایی با پرداخت آن به مردم، باعث رونق ساخت و ساز و در نتیجه افت شدید قیمت مسکن شدند. در این شرایط، وام گیرنده خود را در حال پرداخت اقساط خانهای میدید که دیگر یک دهم قیمت آنچه قرار است از این پس بابت آن پرداخت کند را هم نداشت. بنابراین از خیر خانه و اقساط و پول خود گذشت و همه را دو دستی تقدیم بانک کرد. بانکها ماندند و هزاران هزار خانه و ...
6. ایالات متحدهی آمریکا که به تنهایی 25 درصد اقتصاد جهان را تشکیل میدهد، طبیعتاً پس از مواجه شدن با بحران، تأثیر به سزایی بر اقتصاد سایر کشورها میگذارد، به خصوص کشورهایی که دارای روابط گستردهی اقتصادی و سیاسی با آنهاست؛ یعنی کشورهای عضو اتحادیهی اروپا!
7. مهمترین دلیل برپایی تظاهرات ضددولتی در اروپا اجرای ریاضتهای طاقت فرسای اقتصادی است که دولتها به دلیل کسری بودجه و بدهیهای سر به فلک کشیده به آن رو آوردهاند. معترضان در بسیاری از این کشورها با به آتش کشیدن پرچم اتحادیهی اروپا، خواستار خروج از اتحادیهی اروپا و توقف همکاری با صندوق بین المللی پول و بانک جهانی هستند. شرکت در جنگ پرهزینهی عراق و افغانستان به عنوان یکی از دلایل تشدید بحران در این کشورها مطرح میشود.
8. انگلیس به عنوان کلیدیترین متحد آمریکا، به رغم این که یکی از 27 عضو اتحادیهی اروپاست، هرگز حاضر به عضویت در پول واحد یورو نشده است. این که چرا انگلیس به یورو نپیوسته خود جای تأمل دارد. از سوی دیگر لندن بارها اعلام کرده، حاضر نیست به کشورهای بحران زدهی منطقهی یورو کمک مالی کند. چرا که این کار را وظیفهی خود نمیداند. اتخاذ چنین مواضعی از سوی لندن همواره از سوی مقامهای سابق و فعلی آمریکا به شکلهای مختلف مورد حمایت قرار گرفته است.
با بررسی و مطالعات دقیقتر، به طور قطع میتوان دلایل دیگری را در راستای تأیید این تحلیل که عامل یا مقصر اصلی وقوع این بحران آمریکاست، یافت. یک بار دیگر موارد بالا را مرور کنید!
اما با توجه به فرمایشات مقام معظم رهبری که در ابتدای این نوشتار به آن اشاره شد، به نظر میرسد نفوذ صهیونیسم جهانی در لایههای قدرت و در عرصهای به بزرگی غرب از یک طرف و پیروی بی چون و چرای رهبران اروپا از سیاستهای آمریکا و صهیونیسم از طرف دیگر در به وجود آمدن این وضع بسیار مؤثر بوده است.
نفوذ صهیونیسم جهانی در لایههای قدرت و در عرصهای به بزرگی غرب از یک طرف و پیروی بی چون و چرای رهبران اروپا از سیاستهای آمریکا و صهیونیسم از طرف دیگر در به وجود آمدن این وضع بسیار مؤثر بوده است.
چگونه میشود، اتحادیهی اروپایی که اساس شکلگیری آن مقابله با یکه تازیهای آمریکا بوده، با گذشت نیم قرن به آلت دست همین کشور و گردانندگان اصلی آن (صهیونیسم) بدل گشته است!؟
در ادامه قصد داریم ضمن بررسی برخی زوایای (نفوذ پیچیده و چند لایه) آمریکا و در رأس آن صهیونیسم به بدنهی سیاسی، اقتصادی، امنیتی غرب، به برخی روشها که این دو با توسل به آن مردم غرب را به این مهلکه کشاندهاند، بپردازیم. بدیهی است که رسانه نقش بسیار مهمی در آگاهی مردم یک کشور دارد. با اطلاع رسانی درست میتوان به مردم یک کشور آگاهی داد. البته این عنصر تأثیر گذار میتواند اثر عکس نیز داشته باشد. یعنی با استفاده از این عامل میتوان همین مردم را به جای این که آگاه کرد، گمراه کرد، به فکر، اعتقاد و ... آنها جهت داد. سکان داران عرصهی رسانه با در دست داشتن این عامل تأثیرگذار، در واقع کنترل مخاطبان را به دست گرفته و آنها را به هر سمت و سویی که بخواهند میکشند.
به نظر میرسد یکی از مهمترین دلایلی که باعث استضعاف مردم غرب در عرصهی (آگاهی) شده، سیطرهی همین رسانهها بر تمام شئون زندگی آنهاست. بررسی هر چند اجمالی رسانهها در اروپا و آمریکا به خوبی نشان میدهد به رغم این که غرب را (بهشت خبرنگاران) معرفی میکنند، اما این بهشت تنها در حوزهی خبرهای خاص وجود دارد و مسایل اصلی را در بر نمیگیرد. ضمن این که:
1. مهمترین و تأثیرگذارترین رسانهها در این کشورها، نه به مسایل سیاسی مهم، بلکه به اخباری که اصطلاحاً (FUN) نامیده میشود، میپردازند. یعنی سرگرم کردن مردم به اخبار به اصطلاح (زرد)؛
2. صاحبان بزرگترین شرکتهای رسانهای در غرب، صهیونیستهای میلیاردری هستند که از قضا در تمام مراکز قدرت و ثروت نیز نفوذ چشمگیری دارند. بنابراین برای حفظ این سیطره هم که شده، اذهان را به سمتی هدایت میکنند که خودشان میخواهند؛
3. صهیونیسم، در این بهشت خبرنگاران! خط قرمز هر جنبندهای است. از خبرنگاران گرفته تا دانشمندان و محققان کسی حق ندارند به این خط حتی نزدیک شود. در غیر این صورت در بهترین حالت به سرنوشت (روژه گارودی)ها مبتلا خواهند شد. در این کشورها به مقدسات هر ملتی و به هر شکلی میتوان بدترین اهانتها را کرد اما در مورد صهیونیسم مطلقاً ممنوع است، نه اهانت بلکه حتی تحقیق آن هم از نوع علمی! (تحقیق در مورد هولوکاست در بسیاری از کشورهای غربی به بهانههای مختلف ممنوع است.)
صهیونیسم، در این بهشت خبرنگاران! خط قرمز هر جنبندهای است. از خبرنگاران گرفته تا دانشمندان و محققان کسی حق ندارند به این خط حتی نزدیک شود. در غیر این صورت در بهترین حالت به سرنوشت (روژه گارودی)ها مبتلا خواهند شد.
ممکن است برخی با این استدلال که (وجود شبکههای اجتماعی و ماهوارهای، این گونه تحلیلها را به چالش میکشد.) سعی در به چالش کشیدن این استدلال کنند که در پاسخ به این شبهه باید گفت:
اولاً، تعداد و تأثیر گذاری این شبکهها در مقایسه با هزاران شبکهی اطلاع رسانی تلویزیونی، رادیویی، اینترنتی، روزنامه، هفته نامه و... ناچیز است.
ثانیاً، کنترل خود این شبکههای اجتماعی نیز به دست صاحبان همان غولهای رسانهای است.
ثالثاً، هر جا شبکهی ماهوارهای مستقلی مثل (پرس.تی.وی) وارد عمل شده، بنا به بهانههای واهی اجازهی فعالیت از آنها گرفته شده است. اتفاقی که چندی پیش برای این شبکهی تلویزیونی ایرانی در انگلیس افتاد.
رابعاً، این شبکههای اجتماعی نه برای استفادهی مردم اروپا که برای راه اندازی ناآرامیهای مدنی در کشورهای جهان سوم و خاورمیانه طراحی شده بودند اما اکنون با همان حداقل تأثیر وبال گردن خود آنها شده است.
رفاه، آسایش و در یک کلام اقتصاد مطلوب، یکی دیگر از مسایلی است که همچون رسانه، باعث بیتوجهی مردم غرب به مسایل مهم پیرامونیشان شده است. برای یک غربی، رفاه از مهمترین مسایل سیاسی و اجتماعی-مثل انتخابات- مهمتر عنوان شده است. به اعتقاد گروهی از جامعه شناسان، یکی از دلایل کم اقبالی مردم غرب به شرکت در انتخابات، به همین موضوع باز میگردد.
برای مردمی که امکانات رفاهی کامل را در اختیار دارند، انگیزهای برای حضور در عرصههای سیاسی باقی نمیماند. اما پس از بروز بحران اقتصادی و به بن بست خوردن نظام کاپیتالیستی و نظام سلطه و در نتیجه کم شدن از میزان این رفاه بود که مردم غرب کم کم متوجه بروز یک به اصطلاح (اختلال) در روند زندگی خود شدند. انتخابات برایشان مهم شد و حتی گاهی با ریختن به خیابانها خواستار برگزاری انتخابات زودهنگام شدند! ایتالیا، اسپانیا، رومانی از جملهی این کشورها هستند که اعتراضها طی ماههای گذشته باعث سقوط رهبران آنها و روی کار آمدن رهبران جدید شده است.
امروز شرایطی به وجود آمده که مردم اروپا و حتی آمریکا را به سمت بیداری سوق میدهد. تشکیل جنبش تسخیر (آیپک)، آتش زدن پرچم رژیم صهیونیستی در قلب اروپا و آمریکا، آتش زدن پرچم اتحادیهی اروپا و اسکناس یورو، تشکیل جنبشهای ضد سرمایهداری در سرتاسر غرب و تشکیل رسانههای مستقل (پوستر، سایت، مجله و ...) از سوی معترضان نشان میدهد، مردم متوجه امر مهمی شدهاند. نظرسنجیها نشان میدهد، مردم دیگر نه به رسانهها، نه به رهبران خود و نه به بانکها و شرکتهای غول پیکر، هیچ اعتمادی ندارند.
نکته پایانی
هفته نامهی (نیوزویک) در ماه مارس 2011م. نتایج نظرسنجی را در قالب گزارشی تحت عنوان (چهقدر ما نادان هستیم؟) منتشر کرد که نشان میداد، بسیاری از مردم این کشور نه نام رهبران خود را میدانند و نه اطلاع زیادی از مسایل پیش پا افتادهی سیاسی و اجتماعی دارند. طبق این نظرسنجی، 38 درصد آمریکاییها در امتحان شهروندی و تابعیت رفوزه شدند؛ 29درصد نمیتوانستند معاون ریاست جمهوری را نام ببرند؛ و 73درصد نمیتوانستند بگویند آمریکا در زمان (جنگ سرد) با چه کشوری سروکله میزد. 40درصد نمیدانستند آمریکا در جنگ جهانی دوم برضد چه کشور و چه کسی وارد جنگ شده است و 70درصد اطلاع نداشتند که قانون اساسی بالاترین قانون کشور است. نیوزویک در پایان گزارش خود خطاب به خوانندگان مینویسد: (سوءتفاهم نشود. جهالت در این امور مطلب تازهای نیست و همیشه با ما بوده است...)
موضوعی که بر پیچیدگی این بحث میافزاید این است که، آیا خود هفته نامهی نیوزویک تحت نفوذ و سیطرهی صهیونیسم قرار ندارد؟!(*)
پینوشتها:
[1] http://www.huffingtonpost.com/2012/01/25/george-soros-davos-2012-europe-...
[2] http://www.informationclearinghouse.info/
[3]http://www.project-syndicate.org/commentary/sachs139/English
* جعفر بلوری؛ کارشناس مسایل بین الملل/برهان/1390/11/20.
- [سایر] منظور از لقب «مرد بیمار اروپا» چیست؟
- [سایر] آیا بیداری اسلامی به اروپا هم می رسد؟
- [سایر] به نظر شما آیا شکل گیری اتحادیه اروپا امری مثبت می تواند باشد و آیا موفقیت این امر می تواند ادامه داشته باشد؟ مزایا و معایب اتحادیه اروپا چیست؟ آیااین نسخه برای کشورهای اسلامی هم قابل پیاده شدن است؟
- [سایر] آیا در اروپا هم پیامبرانی مبعوث شدند، اگر شدند چه کسانی بودند؟
- [سایر] آیا در اروپا هم پیامبرانی به پیامبری مبعوث شدند، اگر شدند چه کسانی بودند؟
- [سایر] آیا خرید فرزند (در اروپا) از خانوادههایی که فرزندان خود را به فروش میگذارند اشکال ندارد؟
- [سایر] در قارههای آفریقا، اروپا، آمریکا و اقیانوسیه چه کسانی اولین بار اسلام را رواج دادند؟
- [سایر] آیا در اروپا هم پیامبرانی به پیامبری مبعوث شدند، اگر شدند چه کسانی بودند؟
- [سایر] چرا اسلام در این منطقه (آسیا) گسترده شده است و اروپا کمتر به این دین گرایش دارد؟
- [سایر] چرا اسلام در این منطقه (آسیا) گسترده شده است و اروپا کمتر به این دین گرایش دارد؟
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود و بداند یا احتمال دهد که اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح بیدار میشود و تصمیم هم داشته باشد که بعد از بیدار شدن غسل یا تیمم کند، چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بیدار نشود، باید روزه آن روز را قضا کند؛ همچنین اگر از خواب دوم بیدار شود و برای مرتبه سوم بخوابد و تا اذان صبح بیدار نشود، باید روزه آن روز را قضا کند و بنا بر احتیاط مستحبی کفاره نیز بدهد، بلکه بنا بر احتیاط مستحب در خواب دوم و همچنین در خواب اول در صورتی که عادت به بیدار شدن نداشته باشد، کفاره بدهد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود و بداند یا احتمال دهد که اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح بیدار میشود و تصمیم داشته باشد که بعد از بیدار شدن غسل کند، چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بیدار نشود، باید روزه آن روز را قضا کند، ولی کفّاره ندارد و اگر از خواب دوم بیدار شود و با احتمال بیدار شدن برای مرتبه سوم بخوابد و تا اذان صبح بیدار نشود، علاوه بر قضا احتیاطا کفّاره نیز بر او واجب میشود و خوابهای بعد از خواب سوم که تا اذان صبح ادامه پیدا میکنند نیز حکم خواب سوم را دارند.
- [آیت الله خوئی] هرگاه جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود احتیاط مستحب آن است که پیش از غسل درصورتی که عادتش به بیدار شدن نباشد نخوابد، اگرچه احتمال بدهد که اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح بیدار میشود.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود و بداند یا احتمال دهد که اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود و تصمیم هم داشته باشد که بعد از بیدار شدن غسل کند ، چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بیدار نشود ، باید روزة ان را قضا کند و همچنین است اگر از خواب دوم بیدار شود و برای مرتبة سوم بخوابد ، و کفاره بر او واجب نمی شود .
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود و بداند یا احتمال دهد که اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود، و تصمیم هم داشته باشد که بعد از بیدار شدن غسل کند، چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بیدار نشود، باید آن روز را قضا کند، و همچنین است اگر از خواب دوم بیدار شود و برای مرتبه سوم بخوابد، و بنابر احتیاط واجب در خواب سوم کفاره هم لازم است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه چنین کسی بخوابد و بیدار شود و بداند یا احتمال دهد که اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح برای غسل کردن بیدار می شود چنانچه بخوابد و بیدار نشود احتیاطاً باید روزه آن روز را قضا کند، هم چنین است اگر برای دفعه سوم بخوابد و بیدار نشود، ولی در هیچ یک از اینها کفاره بر او واجب نمی شود.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد وبیدار شود وبداند یا اطمینان دارد که اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح بیدار میشود وتصمیم هم داشته باشد که بعد از بیدار شدن غسل کند چنانچه دوباره بخوابد وتا اذان بیدار نشود، باید روزه آن روز را قضا کند و همچنین است از خواب دوم بیدار شود وبرای مرتبه سوم بخوابد وتا اذان صبح بیدار نشود، قضای روزه بر او واجب میشود و بنابر احتیاط واجب کفّاره هم دارد.
- [آیت الله سبحانی] اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود و بداند یا اطمینان دارد که اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود و تصمیم هم داشته باشد که بعداز بیدار شدن غسل کند، چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بیدار نشود، باید روزه آن روز را قضا کند و کفّاره بر او واجب نمی شود ولی اگر از خواب دوم بیدار شود و برای مرتبه سوم بخوابد، کفّاره بر او واجب می شود.
- [امام خمینی] اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود و بداند یا احتمال دهد که اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود و تصمیم هم داشته باشد که بعد از بیدار شدن غسل کند، چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان صبح بیدار نشود، باید روزه آن روز را قضا کند، و همچنین است اگر از خواب دوم بیدار شود و برای مرتبه سوم بخوابد، و کفاره بر او واجب نمی شود.
- [آیت الله سبحانی] هر گاه جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود. اگر عادت و اطمینان دارد که اگر دوباره بخوابد برای غسل بیدار می شود، می تواند بخوابد.