عربستان در یمن به دنبال چیست؟
عربستان در یمن به دنبال چیست؟ دولت عربستان در سال‌های اخیر به دقت تحولات داخلی یمن را دنبال کرده است و از کوچک‌ترین اتفاق داخلی در آن کشور غافل نبوده است. آل سعود از زمان شکل‌گیری جنبش شیعیان (صعده) و متحد شدن قبایل شیعه در استان‌های (صعده) و (آل­عمران)، با ظرافت بیش‌تری این تحولات را پیگیری کرده است. از دیدگاه آل سعود، شیعیان صعده خطر بالقوه­ای برای وهابیت به شمار می‌روند، به خصوص این که مانع بزرگی برای گسترش تفکرات سعودی در خاک یمن هستند. علاوه بر این، خاک یمن، مأمن مطمئنی برای مخالفان سیاست وهابی‌گری رژیم آل سعود به شمار می‌رود که عربستان نیز از این گزینه با تمسک به بهانه‌ی رشد (القاعده) در یمن همواره بهره برداری نموده و نسبت به تحولات داخلی یمن حساس بوده است. به این خاطر از جنگ چهارم (الحوثی‌ها) که در سال 2004م. با کشته شدن (حسین بدرالدین الحوثی) بنیان‌گذار جنبش شیعیان صعده به پایان رسید، آل سعود متوجه نفوذ و تأثیرگذاری شیعیان در تحولات داخلی یمن و مناطق مرزی عربستان شد. طی این سال‌ها اقدام نظامی عربستان از آن جهت صورت گرفت که این رژیم احساس کرد که ممکن است بحران داخلی یمن به این کشور نیز منتقل شود، چرا که استان‌های شیعه نشین (جازان) و (الشرقیه) در مجاورت مرز یمن قرار دارند. کارشناسان امنیتی در زمان جنگ داخلی یمن بر این باور بودند که پس از این که دولت عربستان با دخالت‌های مستقیم برای سرکوب الحوثی‌ها از راه دولت مرکزی یمن به نتیجه‌ای نرسید، خود دست به کار شد و با تمام توان و قوا به خاک آن کشور لشکرکشی کرد. از نظر کارشناسان امنیتی، ناکامی دولت (علی عبدالله صالح) در شکست الحوثی‌ها در (عملیات زمین سوخته) که در سال 2009م. با کمک و همراهی عربستان صورت گرفت، کاملاً مشهود بود. عربستانی‌ها، عملیات نظامی کلاسیک ارتش یمن برضد الحوثی‌ها را بی تأثیر و به نفع شیعیان صعده و جدایی طلبان جنوب یمن ارزیابی کرده و به این نتیجه رسیدند که خود باید به طور مستقیم دست به کار شوند، اما برای این کار باید، بهانه‌ای داشته باشند و بهانه‌ی آن‌ها نیز حمله‌ی افراد مسلح ناشناس به یک خودروی گشتی مرزی در منطقه‌ی (الخوبه) بود که طی آن یک سرباز عربستانی کشته و چندین نفر مجروح شدند. از سوی دیگر حکومت آل سعود که در داخل مورد تنفر شیعیان است برای حفظ قدرت خود، احتیاج به امنیت در مرزهای طولانی با یمن دارد و این مرزها از گذشته‌های دور نیز همیشه منشأ نگرانی و بحران برای حکام عربستان بوده است. اقدام‌های عربستان برای جلوگیری از به وقوع پیوستن انقلاب یمن بعد از تلاش‌های ناکام عربستان برای حفظ علی عبدالله صالح در قدرت، خواست کنونی این کشور در حال حاضر حضور آمریکا در یمن است.حضوری که اگر رخ دهد به ماندگاری آمریکا در این منطقه و شبیه شدن وضعیت یمن به افغانستان و عراق منجر خواهد شد.حکومت آل سعود از زمان شروع بیداری اسلامی (بهار عربی) همواره در جهت عکس و در راستای تشویق حاکمان عرب برای ایستادگی در برابر خواست ملت‌ها حرکت کرده است. پادشاهی آل سعود در عربستان، تمامی توانمندی‌های مالی و دیپلماتیک و نظامی خود را برای سرکوب حرکت‌های مردمی و جلوگیری از سرنگونی حکومت‌های پادشاهی با ترویج افکار و اندیشه‌های مرتجعانه و ضدانقلابی وهابی در کشورهای عربی منطقه به کار گرفته است. عربستان سعودی و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس عهده‌دار رهبری این توطئه‌ها هستند و آمریکا در کنار آن‌ها سعی در مهار و یا به انحصار درآوردن این انقلاب‌ها به خصوص انقلاب یمن دارد. این دخالت‌ها بارها از زبان مقام‌های سعودی و آمریکایی بیان شده است. یمن با دارا بودن ذخایر ارضی و موقعیت استراتژیکی مهم، یکی دیگر از اهداف آمریکا برای دخالت در منطقه است و البته این چیزی نیست که از نظر مقام‌های عربستان پنهان باشد. با این وجود عربستان به عنوان هم پیمان آمریکا، زمینه را برای دخالت و حضور آمریکا در این منطقه فراهم می‌کند. نکته‌ی مهم‌تر این که آمریکا و بعضی هم پیمانان غربی این کشور در یک بازی تبلیغاتی شبیه آنچه در عراق و افغانستان رخ داد، زمینه چینی دخالت‌های بیش‌تر در یمن را به بهانه‌ی رشد چشم‌گیر القاعده و پایین آمدن ضریب امنیتی در (صنعا) مهیا می‌نمایند. این کشورها با تعطیل کردن موقت چند سفارتخانه به بهانه‌ی ترس از عملیات القاعده و راه اندازی جنگ روانی شبیه آنچه در چند سال پیش برضد وجود سلاح‌های شیمیایی و میکروبی در عراق کردند، افکار عمومی را جهت عملیات نظامی خود در این کشور آماده می‌کنند. بهره گیری از القاعده و تشدید درگیری‌های قومی- قبیله‌ای یمن در سال‌های اخیر پایگاهی مناسب برای رشد القاعده بوده و تعداد نیروهای آن‌ها به خصوص در سال‌های اخیر در این منطقه زیاد شده است. همزمان با درگیری ارتش سعودی و نظامیان یمن با گروه الحوثی، دولت آمریکا به بهانه‌ی مقابله با القاعده به یمن نیروی نظامی اعزام کرد و هم اکنون نیز با طرح ادعای خطر القاعده هم‌چنان به ایفای نقش در این منطقه می‌پردازد. امروز عربستان و القاعده به صورت مستقیم و غیر مستقیم اصلی‌ترین نقش را در کشتار شیعیان یمن به عهده دارند. به عبارتی دیگر القاعده به صورت مستقیم و با حضور نیروهای خود در این منطقه به نبرد برضد شیعیان می‌پردازد و به صورت غیر مستقیم بهانه جهت حضور نیروهای آمریکایی و سعودی را فراهم می‌کند. اهداف بلند مدتی از قبیل مقابله با اسلام و کشورهای مسلمان، ترویج ایران هراسی، ترس از گسترش گرایش به اسلام، تسلط بر خاورمیانه، تأمین امنیت اسراییل، دست‌یابی به منابع نفتی، در انحصار داشتن بازارهای مصرف کشورهای منطقه و تهاجم فرهنگی، آمریکا و غرب را بر آن داشت تا در سناریویی دقیق و حساب شده دشمنی به ظاهر خطرناک داشته باشد و بخش بزرگی از این نقش به عهده‌ی القاعده گذاشته شده است. خدمت القاعده به آمریکا، فراهم کردن دلیل و توجیه لازم برای اقدام‌های مداخله گرایانه در یمن بود. به همین دلیل القاعده و وهابیت خوراک تبلیغاتی بسیار خوبی برای رسانه‌‌های غربی فراهم می‌کنند تا از اسلام چهر‌ه‌ای خطرناک و از مسلمانان تروریست بسازند. القاعده اکنون نقش مهمی در ایفای نقش جهانی آمریکا به عنوان ژاندارم جهانی بر عهده دارد. عملیات‌های آنان در عراق و افغانستان هم اگرچه به ظاهر بر ضد نیروهای آمریکا و غرب است، اما اکثر قربانیان این اقدام‌ها را مسلمانان تشکیل می‌دهند و نتیجه‌ی آن تداوم حضور این نیروها در منطقه است. به عبارتی دیگر اقدام‌های آن‌ها نه تنها کم‌ترین فایده‌ای برای مسلمانان نداشته، بلکه باعث ایجاد ناامنی بیش‌تر و بهانه‌ای مناسب برای افزایش نیرو توسط غرب بوده تا بتوانند کنترل منطقه را در دست بگیرند. اگر شیعیان مانند گذشته دوباره حکومت یمن را در دست بگیرند، یک کشور شیعی دیگر به وجود خواهد آمد. آن هم در حیاط خلوت عربستان که شیعیان را دشمنان درجه‌یک خود می‌پندارد. این امکان هم وجود دارد که مذهب شیعه از کشورهای همسایه‌ی ‌عربستان مانند یمن به تدریج در عربستان نفوذ کند و خواب آرام شیخ نشینان وهابی را آشفته سازد. مطلب مهم دیگر وجود چاه‌های نفت عربستان است که اگر شیعیان در یمن قدرت یابند در صورت هر گونه تعرض و دخالت عربستان، چاه‌های نفت این کشور در تیررس دولت یمن خواهد بود. اگر شیعیان مانند گذشته دوباره حکومت یمن را در دست بگیرند، یک کشور شیعی دیگر به وجود خواهد آمد. آن هم در حیاط خلوت عربستان که شیعیان را دشمنان درجه‌یک خود می‌پندارد. این امکان هم وجود دارد که مذهب شیعه از کشورهای همسایه ی ‌عربستان مانند یمن به تدریج در عربستان نفوذ کند و خواب آرام شیخ نشینان وهابی را آشفته سازد. حمایت‌ها و تلاش‌های عربستان برای بقا و تضمین مصونیت قضایی صالح دو کشور عربستان و یمن به دلایل مختلف سیاسی و استراتژیک، روابط پیچیده و قابل توجهی طی سه دهه‌ی گذشته داشته‌اند. خاندان سعودی در عربستان و علی عبدالله صالح در یمن و نیز تلاش آن‌ها برای حفظ حاکمیت در بسیاری از موارد، آن‌ها را در کنار یک‌دیگر قرار داده است. از زمان وحدت یمن شمالی و جنوبی در دهه‌ی 90 این روابط ابعاد گسترده‌تری به خود گرفت، به ویژه این که منافع آل سعود و صالح به یک‌دیگر گره خورد. در نگاه استراتژیک عربستان، جایگاه جغرافیایی یمن و نوع روابط و تعامل آن در سال‌های گذشته، این کشور را از نظر اثرگذاری بر امنیت ملی عربستان؛ در سطح کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس قرار می‌دهد. به همین دلیل در تمامی بحران‌ها و تحولات یمن در دهه‌های گذشته، عربستان بازیگری فعال و اثرگذار بوده است. آمریکا و عربستان سعودی برای کنترل امواج انقلاب یمن به شبه جزیره، ابتدا تلاش کردند تا جابه‌جایی قدرت در یمن در چارچوب (توافق) صورت گیرد. در همین راستا آل سعود حدود دو هفته پذیرای رهبران مخالف دولت یمن بود که این مذاکرات بدون نتیجه به اتمام رسید و علاوه بر این به شور انقلاب در یمن افزود. در این بین رسانه‌های عربستان روی دو عضو خانواده‌ی (الاحمر)-خانواده‌ای که 32 سال بر یمن حکومت کرده- یعنی (علی محسن الاحمر) و (شیخ صادق الاحمر) که سوابق خدمات گسترده به آل سعود را در پرونده دارند، تأکید کردند که با اعتراض‌های شدید مردمی به موفقیت دست نیافتند. با این توضیح کشورهای عربی حوزه‌ی خلیج فارس به ویژه عربستان که در ابتدا بر حفظ صالح در قدرت تأکید داشتند، با چراغ سبز آمریکا، حذف صالح از صحنه و جانشینی معاون او (عبدر به منصور هادی) را در دستور کار قرار دادند. البته در این زمینه شروطی قرار دادند شامل: اول، دولتی همسو با خواست شورای همکاری خلیج فارس به ویژه عربستان در یمن تشکیل شود و دوم آن که، صالح خروجی آبرومندانه‌ای از قدرت داشته باشد تا سرنگونی وی، الگویی برای سایر ملت‌های منطقه نگردد. برنامه‌های عربستان برای یمن بعد از صالح یمن برای عربستان و شورای همکاری خلیج فارس از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. هر چند آن‌ها جلوگیری از افزایش فعالیت القاعده در این کشور را بهانه‌ی توجهات خود قرار داده‌اند، اما در اصل، منابع نفتی این کشور، نزدیکی یمن به عربستان و ملاحظه‌های غرب برای عدم دگرگونی در عربستان، موقعیت جغرافیایی یمن به ویژه نزدیکی آن به تنگه‌ی استراتژیک (باب المندب)، جلوگیری از صدور و الگو شدن انقلاب یمن برای سایر ملت‌های عرب حوزه‌ی خلیج فارس به ویژه بحرین، از جمله دلایل توجه عربستان به یمن می‌باشد. یمن برای عربستان و شورای همکاری خلیج فارس از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است؛ منابع نفتی، نزدیکی به عربستان و ملاحظه‌های غرب برای عدم دگرگونی در عربستان، موقعیت جغرافیایی، جلوگیری از صدور و الگو شدن انقلاب یمن برای سایر ملت‌های عرب حوزه‌ی خلیج فارس به ویژه بحرین، از جمله دلایل توجه عربستان به یمن می‌باشد. آل سعود در ابتدا با حمایت از صالح به دنبال پایان دادن به بحران یمن بود، اما با اوج گیری قیام مردمی، آن‌ها به فکر حفظ حرمت و بازسازی وجهه‌ی از دست رفته‌ی خود بودند به گونه­ای که با تداوم اعتراض‌ها، سرنوشتی مشابه (بن علی) فراری و یا (قذافی) مقتول در انتظار صالح و حامیان سعودی او خواهد بود. در همین رابطه آمریکا در یمن، بیش‌ترین بهره برداری را از عربستان کرده و تلاش می‌کند از آن، برای تحقق اهداف خود در سایر کشورهای منطقه بهره برداری نماید و در صورت لزوم نقش تعدیل کننده و حامی انقلابیون را به عهده بگیرد. برنامه‌ای که در فردای پس از مبارک در مصر با نطق اوباما قابل برداشت بود. البته باید در نظر داشت که شورای همکاری خلیج فارس به رهبری عربستان و آمریکا یک هدف مشترک را در یمن دنبال می‌کند و آن جلوگیری از تشکیل دولت مردمی و دگرگونی کلان در ساختار سیاسی یمن است. در این چارچوب آن‌ها گزینه‌های بسیاری را در پیش گرفته‌اند، اعطای مصونیت به صالح و بستگانش، پذیرش حاکمیت معاون صالح و نزدیکانش، تأکید بر نقش برخی قبایل مانند قبیله‌ی (حاشد) (جنوب در مقابل الحوثی‌های شمال) برای کم رنگ کردن نقش مردم در فرار صالح، افزایش بازیگری ارتش برای سوق دادن نظامیان به همگرایی به طرح‌های عربستان و آمریکا، برجسته سازی نقش القاعده و لزوم تشکیل هرچه سریع‌تر دولت، البته با مدل عربستانی و غربی به بهانه‌ی جلوگیری از به قدرت رسیدن القاعده، تشدید بحران امنیتی و درگیری‌های داخلی با هدف ایجاد فضای رعب و وحشت و زمینه چینی احتمالی برای تجزیه‌ی یمن، دادن وعده‌های سیاسی و مالی به قبایل برای همسو شدن با خواسته‌های ریاض، واشنگتن و ... از جمله اقداماتی است که برای مصادره‌ی قیام مردم یمن صورت گرفته و می‌گیرد. سناریوهای پیش روی یمن هر چند که به دلیل آشفتگی حاکم بر یمن و نامشخص بودن وضعیت بازیگران صحنه‌ی این کشور پیش بینی آینده‌ی آن، امری مشکل می‌نماید، اما بر اساس مدل‌های موجود در سایر کشورهای عربی که در ماه‌های اخیر با تحول روبه‌رو بوده‌اند، چند سناریو مطرح می‌باشد. 1) سناریوی مصر در سناریوی اول مردم با حذف صالح، دولت موقت تشکیل دهند تا شرایط آرام امنیتی بر کشور حاکم و از کشتارها و تجزیه‌ی احتمالی کشور جلوگیری شود تا در طول زمان، سایر مطالبات خود را پیگیری نمایند. این مدل را در مصر می‌توان مشاهده کرد که دولت موقت و شورای نظامی قدرت را در دست گرفته و مردم به مرور زمان، مطالبات خود را مطرح می‌کنند. در این الگو شاهد طولانی شدن زمان انقلاب هستیم و اصلاحات به صورت سریالی انجام خواهد شد. 2) مدل تونس در این مدل، بدنه‌ی نظامی و سیاسی نزدیک به صالح قدرت را در دست گرفته و برخی امتیازات را برای مردم و احزاب در نظر می‌گیرند. در این مدل در نهایت، تلاش می‌شود که به نحوی دموکراتیک، قیام مردم مصادره و در جهت منافع سران عرب و غرب هدایت شود. این سناریو با ایجاد هماهنگی میان بدنه‌ی دولت صالح، ارتش و سران قبایل بزرگ و حتی برخی مذاکرات با سران القاعده اجرا می‌شود. 3) مدل لیبی برخی با اشاره به ساختار قبیله‌ای حاکم بر یمن و وجود زمینه‌ی تجزیه و جنگ داخلی در این کشور و نیز عدم رویکرد غرب به ایجاد دگرگونی کلان در ساختار یمن، تکرار سناریوی لیبی یا همان جنگ داخلی را دور از ذهن نمی‌دانند. این مسأله می‌تواند به دلیل رویکرد قبایل به کسب قدرت و داشتن قلمرو مستقل و یا سناریوی غرب برای حفظ سلطه‌ی خود بر این کشور و حتی اشغال آن صورت گیرد. تحولات آینده‌ی یمن، به ویژه چگونگی ادامه یافتن اعتراض‌های مردمی و رویکرد قبایل (حاشد و حوثی‌ها) در نحوه‌ی تقسیم قدرت و اداره‌ی کشور تأثیر بسیاری بر اجرا و یا عدم اجرای این مدل در یمن خواهد داشت. 4) مدل یمنی برخی دیگر با اشاره به ابهام‌های موجود در ساختار داخلی و نوع نگرش خارجی به تحولات یمن، احتمال ایجاد مدلی جدید با شاخصه‌های یمنی را دور از ذهن نمی‌دانند. نکته‌ی اساسی آن است که هنوز جایگاه ارتش در این معادلات به روشنی مشخص نمی‌باشد. بسیاری بر این عقیده‌اند که هم‌چنان در بدنه‌ی ارتش افرادی هستند که به صالح وفادار بوده و بر بازگشت وی تأکید دارند.با توجه به شرایط یمن از جمله نقش دوگانه‌ی ارتش، وجود نظام قبیله‌ای، ساختار تجزیه پذیر یمن، نگاه متفاوت سران عرب به ویژه عربستان و نیز آمریکا به آینده‌ی یمن، احتمال ایجاد مدلی جدید بر اساس ساختار و بافت یمنی در این کشور امری دور از انتظار نیست. سخن آخر اگر چه موج تظاهرات یمن با فاصله‌ی کمی از قیام ملت‌های تونس، مصر و لیبی آغاز شد، اما روند آن به دلیل دخالت مستقیم عربستان به مراتب کندتر بوده و با موانع متعددی روبه‌رو شده است. علاوه بر این ورود دیپلماتیک شورای همکاری خلیج فارس با هدایت عربستان به بحران در این کشور و ارایه‌ی پیشنهادها و طرح‌های مختلف این شورا برای یمنی‌ها که ابزار مناسبی را برای مانور و وقت کشی صالح به وجود آورد، بر پیچیدگی تحولات در یمن افزود، اما هیچ یک از این موانع تاکنون نتوانسته موج اعتراض را فرو بنشاند. از آنجا که محور سیاست‌های عربستان را ثبات منطقه­ای در مرزها و شیخ نشین‌های عربی تشکیل می‌دهد، احتیاج به امنیت در مرزهای طولانی با یمن دارد و این مرزها از گذشته‌های دور نیز همیشه منشأ نگرانی و بحران برای دولتمردان سعودی بوده است. در آینده‌ی یمن نیروهای القاعده و سلفی‌های وابسته به وهابیون می‌توانند برای مدتی ترور و ناامنی ایجاد کنند. این یعنی تکرار سناریوی عراق که بر این اساس می‌توان احتمال داد که یمنی‌ها دوره‌ای از تنش‌ها و خشونت‌ها را پیش رو داشته باشند. در ضمن با توجه به نیاز یمن به تحول اساسی، بحث تدوین قانون اساسی جدید و برگزاری انتخابات مهم‌ترین نیاز فعلی یمن به حساب می‌آید. در این میان اختلاف‌های اساسی میان قبایل شمال و جنوب و نیز شیعیان با شافعیان و نیز اختلاف‌های تاریخی و اقتصادی که در گذشته میان یمن شمالی و جنوبی بود، ممکن است سرباز کرده و منجر به ناآرامی در کل منطقه و در بدترین حالت تجزیه‌ی یمن شود.(*) * مهدی ذوالفقاری؛ دانشجوی دکترای روابط بین‌الملل/برهان/1390/11/24
عنوان سوال:

عربستان در یمن به دنبال چیست؟


پاسخ:

عربستان در یمن به دنبال چیست؟

دولت عربستان در سال‌های اخیر به دقت تحولات داخلی یمن را دنبال کرده است و از کوچک‌ترین اتفاق داخلی در آن کشور غافل نبوده است. آل سعود از زمان شکل‌گیری جنبش شیعیان (صعده) و متحد شدن قبایل شیعه در استان‌های (صعده) و (آل­عمران)، با ظرافت بیش‌تری این تحولات را پیگیری کرده است. از دیدگاه آل سعود، شیعیان صعده خطر بالقوه­ای برای وهابیت به شمار می‌روند، به خصوص این که مانع بزرگی برای گسترش تفکرات سعودی در خاک یمن هستند. علاوه بر این، خاک یمن، مأمن مطمئنی برای مخالفان سیاست وهابی‌گری رژیم آل سعود به شمار می‌رود که عربستان نیز از این گزینه با تمسک به بهانه‌ی رشد (القاعده) در یمن همواره بهره برداری نموده و نسبت به تحولات داخلی یمن حساس بوده است. به این خاطر از جنگ چهارم (الحوثی‌ها) که در سال 2004م. با کشته شدن (حسین بدرالدین الحوثی) بنیان‌گذار جنبش شیعیان صعده به پایان رسید، آل سعود متوجه نفوذ و تأثیرگذاری شیعیان در تحولات داخلی یمن و مناطق مرزی عربستان شد.

طی این سال‌ها اقدام نظامی عربستان از آن جهت صورت گرفت که این رژیم احساس کرد که ممکن است بحران داخلی یمن به این کشور نیز منتقل شود، چرا که استان‌های شیعه نشین (جازان) و (الشرقیه) در مجاورت مرز یمن قرار دارند. کارشناسان امنیتی در زمان جنگ داخلی یمن بر این باور بودند که پس از این که دولت عربستان با دخالت‌های مستقیم برای سرکوب الحوثی‌ها از راه دولت مرکزی یمن به نتیجه‌ای نرسید، خود دست به کار شد و با تمام توان و قوا به خاک آن کشور لشکرکشی کرد. از نظر کارشناسان امنیتی، ناکامی دولت (علی عبدالله صالح) در شکست الحوثی‌ها در (عملیات زمین سوخته) که در سال 2009م. با کمک و همراهی عربستان صورت گرفت، کاملاً مشهود بود.

عربستانی‌ها، عملیات نظامی کلاسیک ارتش یمن برضد الحوثی‌ها را بی تأثیر و به نفع شیعیان صعده و جدایی طلبان جنوب یمن ارزیابی کرده و به این نتیجه رسیدند که خود باید به طور مستقیم دست به کار شوند، اما برای این کار باید، بهانه‌ای داشته باشند و بهانه‌ی آن‌ها نیز حمله‌ی افراد مسلح ناشناس به یک خودروی گشتی مرزی در منطقه‌ی (الخوبه) بود که طی آن یک سرباز عربستانی کشته و چندین نفر مجروح شدند. از سوی دیگر حکومت آل سعود که در داخل مورد تنفر شیعیان است برای حفظ قدرت خود، احتیاج به امنیت در مرزهای طولانی با یمن دارد و این مرزها از گذشته‌های دور نیز همیشه منشأ نگرانی و بحران برای حکام عربستان بوده است.

اقدام‌های عربستان برای جلوگیری از به وقوع پیوستن انقلاب یمن

بعد از تلاش‌های ناکام عربستان برای حفظ علی عبدالله صالح در قدرت، خواست کنونی این کشور در حال حاضر حضور آمریکا در یمن است.حضوری که اگر رخ دهد به ماندگاری آمریکا در این منطقه و شبیه شدن وضعیت یمن به افغانستان و عراق منجر خواهد شد.حکومت آل سعود از زمان شروع بیداری اسلامی (بهار عربی) همواره در جهت عکس و در راستای تشویق حاکمان عرب برای ایستادگی در برابر خواست ملت‌ها حرکت کرده است. پادشاهی آل سعود در عربستان، تمامی توانمندی‌های مالی و دیپلماتیک و نظامی خود را برای سرکوب حرکت‌های مردمی و جلوگیری از سرنگونی حکومت‌های پادشاهی با ترویج افکار و اندیشه‌های مرتجعانه و ضدانقلابی وهابی در کشورهای عربی منطقه به کار گرفته است. عربستان سعودی و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس عهده‌دار رهبری این توطئه‌ها هستند و آمریکا در کنار آن‌ها سعی در مهار و یا به انحصار درآوردن این انقلاب‌ها به خصوص انقلاب یمن دارد. این دخالت‌ها بارها از زبان مقام‌های سعودی و آمریکایی بیان شده است.

یمن با دارا بودن ذخایر ارضی و موقعیت استراتژیکی مهم، یکی دیگر از اهداف آمریکا برای دخالت در منطقه است و البته این چیزی نیست که از نظر مقام‌های عربستان پنهان باشد. با این وجود عربستان به عنوان هم پیمان آمریکا، زمینه را برای دخالت و حضور آمریکا در این منطقه فراهم می‌کند. نکته‌ی مهم‌تر این که آمریکا و بعضی هم پیمانان غربی این کشور در یک بازی تبلیغاتی شبیه آنچه در عراق و افغانستان رخ داد، زمینه چینی دخالت‌های بیش‌تر در یمن را به بهانه‌ی رشد چشم‌گیر القاعده و پایین آمدن ضریب امنیتی در (صنعا) مهیا می‌نمایند. این کشورها با تعطیل کردن موقت چند سفارتخانه به بهانه‌ی ترس از عملیات القاعده و راه اندازی جنگ روانی شبیه آنچه در چند سال پیش برضد وجود سلاح‌های شیمیایی و میکروبی در عراق کردند، افکار عمومی را جهت عملیات نظامی خود در این کشور آماده می‌کنند.

بهره گیری از القاعده و تشدید درگیری‌های قومی- قبیله‌ای

یمن در سال‌های اخیر پایگاهی مناسب برای رشد القاعده بوده و تعداد نیروهای آن‌ها به خصوص در سال‌های اخیر در این منطقه زیاد شده است. همزمان با درگیری ارتش سعودی و نظامیان یمن با گروه الحوثی، دولت آمریکا به بهانه‌ی مقابله با القاعده به یمن نیروی نظامی اعزام کرد و هم اکنون نیز با طرح ادعای خطر القاعده هم‌چنان به ایفای نقش در این منطقه می‌پردازد. امروز عربستان و القاعده به صورت مستقیم و غیر مستقیم اصلی‌ترین نقش را در کشتار شیعیان یمن به عهده دارند.

به عبارتی دیگر القاعده به صورت مستقیم و با حضور نیروهای خود در این منطقه به نبرد برضد شیعیان می‌پردازد و به صورت غیر مستقیم بهانه جهت حضور نیروهای آمریکایی و سعودی را فراهم می‌کند. اهداف بلند مدتی از قبیل مقابله با اسلام و کشورهای مسلمان، ترویج ایران هراسی، ترس از گسترش گرایش به اسلام، تسلط بر خاورمیانه، تأمین امنیت اسراییل، دست‌یابی به منابع نفتی، در انحصار داشتن بازارهای مصرف کشورهای منطقه و تهاجم فرهنگی، آمریکا و غرب را بر آن داشت تا در سناریویی دقیق و حساب شده دشمنی به ظاهر خطرناک داشته باشد و بخش بزرگی از این نقش به عهده‌ی القاعده گذاشته شده است.

خدمت القاعده به آمریکا، فراهم کردن دلیل و توجیه لازم برای اقدام‌های مداخله گرایانه در یمن بود. به همین دلیل القاعده و وهابیت خوراک تبلیغاتی بسیار خوبی برای رسانه‌‌های غربی فراهم می‌کنند تا از اسلام چهر‌ه‌ای خطرناک و از مسلمانان تروریست بسازند. القاعده اکنون نقش مهمی در ایفای نقش جهانی آمریکا به عنوان ژاندارم جهانی بر عهده دارد. عملیات‌های آنان در عراق و افغانستان هم اگرچه به ظاهر بر ضد نیروهای آمریکا و غرب است، اما اکثر قربانیان این اقدام‌ها را مسلمانان تشکیل می‌دهند و نتیجه‌ی آن تداوم حضور این نیروها در منطقه است. به عبارتی دیگر اقدام‌های آن‌ها نه تنها کم‌ترین فایده‌ای برای مسلمانان نداشته، بلکه باعث ایجاد ناامنی بیش‌تر و بهانه‌ای مناسب برای افزایش نیرو توسط غرب بوده تا بتوانند کنترل منطقه را در دست بگیرند.

اگر شیعیان مانند گذشته دوباره حکومت یمن را در دست بگیرند، یک کشور شیعی دیگر به وجود خواهد آمد. آن هم در حیاط خلوت عربستان که شیعیان را دشمنان درجه‌یک خود می‌پندارد. این امکان هم وجود دارد که مذهب شیعه از کشورهای همسایه‌ی ‌عربستان مانند یمن به تدریج در عربستان نفوذ کند و خواب آرام شیخ نشینان وهابی را آشفته سازد. مطلب مهم دیگر وجود چاه‌های نفت عربستان است که اگر شیعیان در یمن قدرت یابند در صورت هر گونه تعرض و دخالت عربستان، چاه‌های نفت این کشور در تیررس دولت یمن خواهد بود.

اگر شیعیان مانند گذشته دوباره حکومت یمن را در دست بگیرند، یک کشور شیعی دیگر به وجود خواهد آمد. آن هم در حیاط خلوت عربستان که شیعیان را دشمنان درجه‌یک خود می‌پندارد. این امکان هم وجود دارد که مذهب شیعه از کشورهای همسایه ی ‌عربستان مانند یمن به تدریج در عربستان نفوذ کند و خواب آرام شیخ نشینان وهابی را آشفته سازد.

حمایت‌ها و تلاش‌های عربستان برای بقا و تضمین مصونیت قضایی صالح

دو کشور عربستان و یمن به دلایل مختلف سیاسی و استراتژیک، روابط پیچیده و قابل توجهی طی سه دهه‌ی گذشته داشته‌اند. خاندان سعودی در عربستان و علی عبدالله صالح در یمن و نیز تلاش آن‌ها برای حفظ حاکمیت در بسیاری از موارد، آن‌ها را در کنار یک‌دیگر قرار داده است. از زمان وحدت یمن شمالی و جنوبی در دهه‌ی 90 این روابط ابعاد گسترده‌تری به خود گرفت، به ویژه این که منافع آل سعود و صالح به یک‌دیگر گره خورد. در نگاه استراتژیک عربستان، جایگاه جغرافیایی یمن و نوع روابط و تعامل آن در سال‌های گذشته، این کشور را از نظر اثرگذاری بر امنیت ملی عربستان؛ در سطح کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس قرار می‌دهد. به همین دلیل در تمامی بحران‌ها و تحولات یمن در دهه‌های گذشته، عربستان بازیگری فعال و اثرگذار بوده است.

آمریکا و عربستان سعودی برای کنترل امواج انقلاب یمن به شبه جزیره، ابتدا تلاش کردند تا جابه‌جایی قدرت در یمن در چارچوب (توافق) صورت گیرد. در همین راستا آل سعود حدود دو هفته پذیرای رهبران مخالف دولت یمن بود که این مذاکرات بدون نتیجه به اتمام رسید و علاوه بر این به شور انقلاب در یمن افزود. در این بین رسانه‌های عربستان روی دو عضو خانواده‌ی (الاحمر)-خانواده‌ای که 32 سال بر یمن حکومت کرده- یعنی (علی محسن الاحمر) و (شیخ صادق الاحمر) که سوابق خدمات گسترده به آل سعود را در پرونده دارند، تأکید کردند که با اعتراض‌های شدید مردمی به موفقیت دست نیافتند.

با این توضیح کشورهای عربی حوزه‌ی خلیج فارس به ویژه عربستان که در ابتدا بر حفظ صالح در قدرت تأکید داشتند، با چراغ سبز آمریکا، حذف صالح از صحنه و جانشینی معاون او (عبدر به منصور هادی) را در دستور کار قرار دادند. البته در این زمینه شروطی قرار دادند شامل: اول، دولتی همسو با خواست شورای همکاری خلیج فارس به ویژه عربستان در یمن تشکیل شود و دوم آن که، صالح خروجی آبرومندانه‌ای از قدرت داشته باشد تا سرنگونی وی، الگویی برای سایر ملت‌های منطقه نگردد.

برنامه‌های عربستان برای یمن بعد از صالح

یمن برای عربستان و شورای همکاری خلیج فارس از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. هر چند آن‌ها جلوگیری از افزایش فعالیت القاعده در این کشور را بهانه‌ی توجهات خود قرار داده‌اند، اما در اصل، منابع نفتی این کشور، نزدیکی یمن به عربستان و ملاحظه‌های غرب برای عدم دگرگونی در عربستان، موقعیت جغرافیایی یمن به ویژه نزدیکی آن به تنگه‌ی استراتژیک (باب المندب)، جلوگیری از صدور و الگو شدن انقلاب یمن برای سایر ملت‌های عرب حوزه‌ی خلیج فارس به ویژه بحرین، از جمله دلایل توجه عربستان به یمن می‌باشد.

یمن برای عربستان و شورای همکاری خلیج فارس از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است؛ منابع نفتی، نزدیکی به عربستان و ملاحظه‌های غرب برای عدم دگرگونی در عربستان، موقعیت جغرافیایی، جلوگیری از صدور و الگو شدن انقلاب یمن برای سایر ملت‌های عرب حوزه‌ی خلیج فارس به ویژه بحرین، از جمله دلایل توجه عربستان به یمن می‌باشد.

آل سعود در ابتدا با حمایت از صالح به دنبال پایان دادن به بحران یمن بود، اما با اوج گیری قیام مردمی، آن‌ها به فکر حفظ حرمت و بازسازی وجهه‌ی از دست رفته‌ی خود بودند به گونه­ای که با تداوم اعتراض‌ها، سرنوشتی مشابه (بن علی) فراری و یا (قذافی) مقتول در انتظار صالح و حامیان سعودی او خواهد بود. در همین رابطه آمریکا در یمن، بیش‌ترین بهره برداری را از عربستان کرده و تلاش می‌کند از آن، برای تحقق اهداف خود در سایر کشورهای منطقه بهره برداری نماید و در صورت لزوم نقش تعدیل کننده و حامی انقلابیون را به عهده بگیرد.

برنامه‌ای که در فردای پس از مبارک در مصر با نطق اوباما قابل برداشت بود. البته باید در نظر داشت که شورای همکاری خلیج فارس به رهبری عربستان و آمریکا یک هدف مشترک را در یمن دنبال می‌کند و آن جلوگیری از تشکیل دولت مردمی و دگرگونی کلان در ساختار سیاسی یمن است. در این چارچوب آن‌ها گزینه‌های بسیاری را در پیش گرفته‌اند، اعطای مصونیت به صالح و بستگانش، پذیرش حاکمیت معاون صالح و نزدیکانش، تأکید بر نقش برخی قبایل مانند قبیله‌ی (حاشد) (جنوب در مقابل الحوثی‌های شمال) برای کم رنگ کردن نقش مردم در فرار صالح، افزایش بازیگری ارتش برای سوق دادن نظامیان به همگرایی به طرح‌های عربستان و آمریکا، برجسته سازی نقش القاعده و لزوم تشکیل هرچه سریع‌تر دولت، البته با مدل عربستانی و غربی به بهانه‌ی جلوگیری از به قدرت رسیدن القاعده، تشدید بحران امنیتی و درگیری‌های داخلی با هدف ایجاد فضای رعب و وحشت و زمینه چینی احتمالی برای تجزیه‌ی یمن، دادن وعده‌های سیاسی و مالی به قبایل برای همسو شدن با خواسته‌های ریاض، واشنگتن و ... از جمله اقداماتی است که برای مصادره‌ی قیام مردم یمن صورت گرفته و می‌گیرد.

سناریوهای پیش روی یمن

هر چند که به دلیل آشفتگی حاکم بر یمن و نامشخص بودن وضعیت بازیگران صحنه‌ی این کشور پیش بینی آینده‌ی آن، امری مشکل می‌نماید، اما بر اساس مدل‌های موجود در سایر کشورهای عربی که در ماه‌های اخیر با تحول روبه‌رو بوده‌اند، چند سناریو مطرح می‌باشد.

1) سناریوی مصر

در سناریوی اول مردم با حذف صالح، دولت موقت تشکیل دهند تا شرایط آرام امنیتی بر کشور حاکم و از کشتارها و تجزیه‌ی احتمالی کشور جلوگیری شود تا در طول زمان، سایر مطالبات خود را پیگیری نمایند. این مدل را در مصر می‌توان مشاهده کرد که دولت موقت و شورای نظامی قدرت را در دست گرفته و مردم به مرور زمان، مطالبات خود را مطرح می‌کنند. در این الگو شاهد طولانی شدن زمان انقلاب هستیم و اصلاحات به صورت سریالی انجام خواهد شد.

2) مدل تونس

در این مدل، بدنه‌ی نظامی و سیاسی نزدیک به صالح قدرت را در دست گرفته و برخی امتیازات را برای مردم و احزاب در نظر می‌گیرند. در این مدل در نهایت، تلاش می‌شود که به نحوی دموکراتیک، قیام مردم مصادره و در جهت منافع سران عرب و غرب هدایت شود. این سناریو با ایجاد هماهنگی میان بدنه‌ی دولت صالح، ارتش و سران قبایل بزرگ و حتی برخی مذاکرات با سران القاعده اجرا می‌شود.

3) مدل لیبی

برخی با اشاره به ساختار قبیله‌ای حاکم بر یمن و وجود زمینه‌ی تجزیه و جنگ داخلی در این کشور و نیز عدم رویکرد غرب به ایجاد دگرگونی کلان در ساختار یمن، تکرار سناریوی لیبی یا همان جنگ داخلی را دور از ذهن نمی‌دانند. این مسأله می‌تواند به دلیل رویکرد قبایل به کسب قدرت و داشتن قلمرو مستقل و یا سناریوی غرب برای حفظ سلطه‌ی خود بر این کشور و حتی اشغال آن صورت گیرد. تحولات آینده‌ی یمن، به ویژه چگونگی ادامه یافتن اعتراض‌های مردمی و رویکرد قبایل (حاشد و حوثی‌ها) در نحوه‌ی تقسیم قدرت و اداره‌ی کشور تأثیر بسیاری بر اجرا و یا عدم اجرای این مدل در یمن خواهد داشت.

4) مدل یمنی

برخی دیگر با اشاره به ابهام‌های موجود در ساختار داخلی و نوع نگرش خارجی به تحولات یمن، احتمال ایجاد مدلی جدید با شاخصه‌های یمنی را دور از ذهن نمی‌دانند. نکته‌ی اساسی آن است که هنوز جایگاه ارتش در این معادلات به روشنی مشخص نمی‌باشد. بسیاری بر این عقیده‌اند که هم‌چنان در بدنه‌ی ارتش افرادی هستند که به صالح وفادار بوده و بر بازگشت وی تأکید دارند.با توجه به شرایط یمن از جمله نقش دوگانه‌ی ارتش، وجود نظام قبیله‌ای، ساختار تجزیه پذیر یمن، نگاه متفاوت سران عرب به ویژه عربستان و نیز آمریکا به آینده‌ی یمن، احتمال ایجاد مدلی جدید بر اساس ساختار و بافت یمنی در این کشور امری دور از انتظار نیست.

سخن آخر

اگر چه موج تظاهرات یمن با فاصله‌ی کمی از قیام ملت‌های تونس، مصر و لیبی آغاز شد، اما روند آن به دلیل دخالت مستقیم عربستان به مراتب کندتر بوده و با موانع متعددی روبه‌رو شده است. علاوه بر این ورود دیپلماتیک شورای همکاری خلیج فارس با هدایت عربستان به بحران در این کشور و ارایه‌ی پیشنهادها و طرح‌های مختلف این شورا برای یمنی‌ها که ابزار مناسبی را برای مانور و وقت کشی صالح به وجود آورد، بر پیچیدگی تحولات در یمن افزود، اما هیچ یک از این موانع تاکنون نتوانسته موج اعتراض را فرو بنشاند. از آنجا که محور سیاست‌های عربستان را ثبات منطقه­ای در مرزها و شیخ نشین‌های عربی تشکیل می‌دهد، احتیاج به امنیت در مرزهای طولانی با یمن دارد و این مرزها از گذشته‌های دور نیز همیشه منشأ نگرانی و بحران برای دولتمردان سعودی بوده است.

در آینده‌ی یمن نیروهای القاعده و سلفی‌های وابسته به وهابیون می‌توانند برای مدتی ترور و ناامنی ایجاد کنند. این یعنی تکرار سناریوی عراق که بر این اساس می‌توان احتمال داد که یمنی‌ها دوره‌ای از تنش‌ها و خشونت‌ها را پیش رو داشته باشند. در ضمن با توجه به نیاز یمن به تحول اساسی، بحث تدوین قانون اساسی جدید و برگزاری انتخابات مهم‌ترین نیاز فعلی یمن به حساب می‌آید. در این میان اختلاف‌های اساسی میان قبایل شمال و جنوب و نیز شیعیان با شافعیان و نیز اختلاف‌های تاریخی و اقتصادی که در گذشته میان یمن شمالی و جنوبی بود، ممکن است سرباز کرده و منجر به ناآرامی در کل منطقه و در بدترین حالت تجزیه‌ی یمن شود.(*)

* مهدی ذوالفقاری؛ دانشجوی دکترای روابط بین‌الملل/برهان/1390/11/24





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین