نگاهی به تحولات اخیر در خاندان آل سعود و کشور تحت سلطهشان؟ نیمه شب مردان نقابداری از فرزندان همانان که قرن پیش وهابیان را آفریدند، به پا خاسته و بر آن شدند که در عربستان سعودی هم انقلابی را بیافرینند. پیشتر اندیشیده بودند که نخست باید به ولیعهد مرخصی داد، همو که سالها چون لولو خُرخُرهای برای ترساندن پادشاه با انجلیکسیون (آمپول) زنده نگه داشته بودند. شاه را هم برای معالجه نهایی به آمریکا فرستادند. زیرا در عربستان هم باید انقلاب شود. مدیری از فرزندان همانهایی که سر سلسله آلسعود و آلخلیفه را پرورش داده بودند، بهسراغ فرزندان آمد و نیمه شب همه شاهزادگان را در کاباره زیرزمینی پادشاه گرد آورد تا دریابد،کدامین به نرخ روز شایستگی نشستن بر تخت پادشاهی وهابیان؛ مذهبی را که خود قرن پیش ساخته است، دارد. کاباره مملو از شرابهایی بود که بوش برای همبادهاش ارسال داشته بود و مردان نقابدار با نوشاندن آنها، شاهزادگان را سرمست و انقلابی ساختند. شاهزادگان به انتظار نشسته بودند و نماینده نقابداران که اینک با صورت باز و روی گشادهای میزبانی میکرد، به سخن پرداخت: بچهها همه آمدهاند؟ آری. فردا کسی نگوید من در مجلس تصمیمگیری حضور نداشتم! نه نه همه حاضرند. عزیزان من بیمقدمه و بیپرده میگویم در همه جهان انقلاب شده، در اینجا هم باید کارهایی بشود، شجاع باشید. شاهزادگان یک صدا فریاد برآوردند: آمادهایم، ما برای ماندن هر پیشآمدی را میپذیریم. آیا از فرزندان آلخلیفه، معلم آلسعود و شریک تمدنتان هم کسی برای نظارت شرعی حضور دارد؟ آری. از ایشان میخواهم: از جنبه شرعی بر جلسه نظارت جدی داشته باشند. آنگاه فرزندان آلخلیفه و آلسعود چون بوش و پدر جامهای می را به یکدیگر میزنند و به شادباش این جلسه مینوشند. سپس میزبان برای مرگ ولیعهد و مرگ نیمرَس پادشاه تقاضای یک دقیقه سکوت میکند. یکی فریاد میزند مگر پدر هم مرده است؟! میزگردان میگوید: نه، ولی او را هم مرده پنداشته و به روزگار نو بیندیشید. اینها مصیبت نیست. مصیبت بزرگ تنگدستی برادرانتان، صهیونیستهای یهودینما و مسیحینما و گرفتاریهای فراوانشان بهخاطر تنگدستی است. و خیلی زود خودی شده و میگوید: آگاه باشید هرکه با تقاضایم موافقتی داشته باشد، پیش ما اَرج بیشتری دارد و تقاضایم این که: بیایید در لحظه از دل و جان 150 هزار میلیارد دلاری را که شاه و ولیعهد در بانکهای خارجی دارند برای رفع گرفتاریهای برادران مسیحی و یهودی صهیونیستهای همکیشتان هدیه کنید. مگر سردرب سازمان ملل ننوشتهاند! بنیآدم اعضای یکدیگرند. و چند جملهای هم برای ترساندنشان از وحشیگریهای انقلابیون دیگر کشورها بهعنوان خط و نشان گزارش داده و میگوید: تصور کنید اگر ما برادر (زینالعابدین بن علی) را تحویل انقلابیون تونس بدهیم، حال و روز بهتری از قذافی دارد؟ و شاهزادگان، وحشتزده سخنان او را تصدیق میکنند. و به سخن ادامه داده و میگوید: ولی ما هرگز چنین کاری را با هیچگونه صهیونیستی نمیکنیم زیرا همگان همکیش هستیم، چه یهودینما، چه مسیحینما و چه مسلماننما زیرا همگان تحت مصونیت صهیونیسم مادر هستند. و دگر بار بهخاطر این که هدایا حلال باشد دوباره میپرسد: آیا از جان و دل، پولهای مازاد مصرف شاه و ولیعهد را به برادران همکیشتان هدیه میکنید؟ همه آری میگویند؛ و بخش اول مذاکرات به پایان میرسد. خب وقت را به این کارهای جزیی تلف نکنیم. اینجا جمع شدهایم تا سناریوی انقلاب در عربستان را بنویسیم. آنگاه شاهزادگان را به خط میکند تا یکایکشان آزادانه و برپایه دموکراسی اظهارنظر کنند. سفیری که تازه از آمریکا آمده، میگوید: باید پیدرپی طرحهایی بریزیم تا دشمن مجبور به دفاع از خود شده و از وظایف روزش بازمانده و برای تبرئه خود به دستبوسی ما آید و در یک کلام از عظمت اعلان برائت در ایام حج بکاهیم. میزبان میگوید: همان طرحی که شما در آمریکا برای ایران آفریدید، بس است! آبرویی برایمان نگذاشتید. آقایان! اینگونه طرحها دِمُده و شرمآفرین شده، نوپرداز باشید. دیگری که از او متحجرتر است میگوید: باید با یک حمله به ایران، پایگاه همه انقلابها را ریشهکن کنیم. مدیر جلسه گِره بر ابرو اَفکنده و میگوید: آقا این کار را که هشت سال صدام به پشتیبانی کل برادران انجام داد. و او پاسخ میدهد: پس ما اینهمه اسلحه را چرا خریدهایم؟! میزبان پاسخ میدهد: اینها مصرف داخلی دارد، اگر اینها نبود بحرین و یمن سه روزه سقوط میکردند. اضافه بر این ما در اینجا جمع نشدهایم که بر خشونت بیفزاییم! عصر، عصر انقلاب فکری است و بهتر است به کارهای نرمافزاری بپردازیم. و در اینجا مفلوکی که خزانهدار آخوندهای وهابی است، میگوید: باید بر خدماتمان به آخوندهایی که بچه تروریست پرورش میدهند، بیفزاییم. کارگردان کهنهکار که نمیخواهد بیش از این رهبری سیا و موساد آشکار شود، میگوید: این مربوط به قوه دیگری است، ما حق دخالت در این امور را نداریم. آقایان! من از انقلاب سفید سخن میگویم، در اینباره طرحهای خود را ارائه دهید. جوانکی که همه عمرش را در آمریکا گذرانده، دست بلند میکند. میزبان میگوید، بفرمایید: آقا من طرفدار دموکراسی و آن نود و نه درصدی هستم که بر حاکمان خروشیدهاند. میزبان: بسیار خوب، طرحهایتان را برای ایجاد فردایی بهتر ارائه دهید. چرا در جهانی که زنان پا به پای مردان در حرکت هستند، در عربستان هنوز اجازه نمیدهند، زنها پشت فرمان بنشینند؟! و گروهی گستاخ برای او دست میزنند. - چرا زنهای ما حق ندارند در انتخابات شرکت کنند؟ و چرا نباید برای وکالت کاندیدا شوند؟ و شاهزادگان به کف زدن میپردازند. میزبان میگوید: خرسند باشید، گروهی از زنان پیشتاز، همهجانبه به پاخاستهاند. و جوانک با دهانی کف کرده ادامه میدهد: چرا در اینجا زن چون کنیز است و اینهمه محروم از تمدن جهان امروز؟! اصولا ما چرا با جهان متمدن قطع رابطه کردهایم؟ چرا جوانان ما مجبور هستند برای دوران فراغت به اروپا و آمریکا بروند و ناشیانه پولهای خود را در قمارخانههای آنجا ببازند؟ چرا ما حق نداریم در کشور خودمان کاباره داشته باشیم؟ و... چون سخنرانیهای او به پایان رسید، میزگردان نعرهای زده و گفت: عربستان آینده با چنین جوانانی پا به میدان تمدن جدید میگذارد و با حرارت شروع به دستزدن؛ دیگران هم از او تقلید کردند، فقط جوانکی که به شکل میر غضبان بود در گوشهای ساکت ایستاده و در دل کینه میاندوخت. کفزدنها که پایان یافت، میزبان گفت: ما دموکراسی را از همینجا آغاز میکنیم و شما در همین مجلس رییسجمهوری خود را بهجای خلیفه و همه کابینه را انتخاب کنید ولی خود بهسوی میرغضب رفت و دست او را گرفت و با خود به دفتر برده و چفت خود نشاند و به او میگوید: این کعبه ضامن پیمان من و شما باشد. من هم مانند شما از بیدینی این جوانان رنج میبرم. میخواستم کاری کنم که با اینهمه عطش زندگی مدرن، دگربار دستخوش سیاستها نشوند ولی به شما قول میدهم که برای اصلاحات هر خدمتی که بتوانم و هر مبلغ و هرگونه وسایلی را که خواسته باشید در اختیارتان بگذارم، شما همفکران خود را جمع کنید و در مقابل مفاسدشان بایستید. و جوانک خرسند و او را مرخص کرده و خود چون راه 100 ساله پدران را یکساعته پیموده بود، مغرورانه گفت: (همفر، اقرار کن یک ساعته بهتر از تو راهت را ادامه دادم. این درست که تو برای گرفتن حرم اول به یاری ابنسعود و عبدالوهاب، جزیرهالعرب را قطعهقطعه و اعراب را سرکوب کردی و برای گرفتن حرم اول، راهگشای صهیونیزم شدی ولی این را هم اقرار کن که من در لحظهای که بنعلی تونس را از دست داد، حرمین را آماده برای ظهور مسلمانانی کردم تا تونس جدیدی داشته باشند.) در همین لحظه از بالا زنگ به صدا درآمده و دستور داد فعلا به هیچ کار عملی نپردازید. دستور داده شده شاهزاده نایفبنعبدالعزیز در چند روز باقیمانده عمرش به مدیریت جامعه پرداخته و زمینه را برای اقدامات آینده آماده سازد و در بحرین و یمن هم جنگهای داخلی را برای نابودسازی زیر بناهای این دو کشور به راه اندازد اراده معطوف به فروبستگی ( قسمت سوم) دائرمدار شدن فرد منتشر/ یوسفعلی میرشکاک تاریخ تمام امم از صورتهای گوناگون خودآگاهی و توجه به وقت (وقت حقیقی، تاریخ قدسی) و پرسش و تفکر خبر میدهد. گرچه بهنظر میرسد که اوقات قدسی انسان و تاریخ امر مقدس، در سرزمینهای متفاوت، مختلف بوده ولی آشکار است که چشماندازهای گوناگون همواره یک غایت را دنبال میکرده و هیچگاه از دغدغه یگانهجویی و یگانهخواهی و یگانهبینی برکنار نبوده است. هم از اینرو علیرغم اینکه نیستانگاری دینی همواره در ساحاتی از اندیشه یگانهجویان مطرح بوده تا هنگام ظهور رنسانس، نیستانگاری مذموم، جز به نحو اجمال، آنهم بهصورت نهانروشانه مطرح نبوده و تهدیدی برای جوامع بشری یا ادیان و مذاهب و فرهنگ و اخلاق بهشمار نمیآمده است. آیا نیستانگاری دینی که آن را نیستانگاری ممدوح میشمریم، در ظهور و بروز نیستانگاری مذموم نقشی نداشته است؟ در نیستانگاری دینی وجود جز بر (یگانه مبتهج به ذات خود) اطلاق نمیشود. بهعبارت سادهتر، جز حق متعال هرچه میبینیم و میانگاریم وهم محض است و از دایره نیستی فراتر نمیرود. یا بهعبارت دیگر جز حضرت ذوالجلال و الاکرام، وجود دیگر موجودات ظلی است و هیچچیز را نمیتوان اصالتا (هست) بهشمار آورد. این اندیشه بهصورتهای گوناگون در تمام ادیان و مذاهب قدیم و جدید، کم و بیش به چشم میخورد و گاه مایه تنازع و کشاکش در میان پیروان یک دین یا مذهب خاص بوده و هنوز هم - گرچه بیرونق و رمق - در شرق و غرب عالم از آن سخن به میان میآید. نیستانگاری شایع و دایر کنونی، صورت باژگونه نیستانگاری دینی است. در این نیستانگاری حق متعال نیست انگاشته میشود و موجودات جای وجود یگانه را میگیرند، صورتهای افراطی این نیستانگاری هرچیز و همهچیز را نیست میانگارند و حتی در وجود شخص نیستانگار نیز تردید میکنند. این اندیشه که سابقه آن به یونان پس از هومر برمیگردد تا هنگامیکه از وجه اجمالی خود خارج نشده و به تمام طبقات مردم سرایت پیدا نکرده قابلتحمل است، چنانکه در حدود 2 هزار سال در میان اهل فلسفه نوعی اشرافیت فکری خودبنیاد بهشمار میآمد و حتی فیلسوفان جدی در آن و مدعیانش به چشم اغماض مینگریستند. اما هنگامیکه موجودبینی فلسفی و نیستانگاری دست به دست هم میدهند، خطر آغاز میشود. این اتفاق در صدر رنسانس بهصورت اجمالی پیش آمد و نخست در اروپا به معارضه و مبارزه با مسیحیت قد علم کرد. کشاکش میان مسیحیت و نیستانگاری چند قرن به طول انجامید و عاقبت موجودبینی نیستانگارانه به عصر روشنگری فرجام یافت و دیری نگذشت که بزرگترین نیستانگار بر گذشته از نیستانگاری، یعنی نیچه اعلام کرد که تاریخ 2 هزار و 500 ساله فلسفه تاریخ نیستانگاری است و البته مسیحیت را نیز در این تاریخ شریک دانست، زیرا به گمان او مسیحیت افلاطون (اندیشههای افلاطونی) بود برای عوام. اینکه تاریخ فلسفه تاریخ نیستانگاری (به تعبیر نیچه) بوده یا تاریخ غفلت از وجود و تنیدن در موجودبینی (به تعبیر هایدگر)، چشماندازی نیست که ما در پی آن باشیم. ما در پی آن میگردیم که چگونه اراده معطوف به قدرت از برگزیدگان (فارغ از نیک یا بد بودن آنان) به فرودستان و فرومایگان منتقل شد؟ بیگمان فلسفه و فلاسفه در این میان کم و بیش مقصر بودهاند، اما نمیتوان گناه را یکسره بهپای فلسفه و اهل فلسفه نوشت. اینکه تمنای آزادی و عدالت بهوقوع انقلاب فرانسه انجامید و در تمام جهان بسط و نشر پیدا کرد، نمیتواند یکسره حاصل ذوق اهل هنر و اندیشه اهل فلسفه باشد. بیگمان فلاسفه نخستین سرآمدانی بودند که نخست با خرافات و سپس با تعصبات دینی به مبارزه برخاستند، اما در این مبارزه تنها نبودند. پیشرفت علوم طبیعی، ادبیات، تئاتر، جنگها، نهضت اصلاح دین با عواقب نیک و بد آن و صدها اتفاق خرد و کلان دیگر، دست به دست هم دادند و این واهمه را پدید آوردند که بشر دائرمدار همهچیز است و توانایی وی حد و مرزی ندارد. فرجام مبارزه فلاسفه، دعوت به کفر و الحاد بود، دعوتی که در قرن هجدهم بسیاری از کشیشها و اسقفها نیز، پنهان و آشکار در آن سهیم بودند و دانشمندان، شاعران، نویسندگان، پزشکان و... الخ به آن دامن میزدند و از اینکه بیدین شمرده شوند بر خود میبالیدند. انقلاب صنعتی نیز هر اندازه بسط و نشر بیشتری پیدا میکرد، در سستی باورهای دینی تأثیر بیشتری بهجا میگذاشت. به تعبیر (دوتوکویل): (معتقدات دینی در پایان قرن هجدهم از اعتبار افتاده بودند)، انکار توحید و معاد نخست در میان اعیان و اشراف جوامع اروپایی شایع شد و اندک اندک در میان طبقات متوسط رخنه کرد و سپس مردم طبقات فرودست را به انقطاع از کلیسا و سهلانگاری دینی سوق داد و همه ارزشهای اخلاقی را بیاعتبار کرد. بشر جایگزین خدا شده بود، اما کدام بشر؟ حتی اگر این بشر (ولتر) یا (گوته) بود، نمیتوانست از حیث اخلاقی بر کشاورزان فرانسه یا صنعتگران فرودست آلمان مزیتی داشته باشد. اروپا در آغاز رنسانس به یونان و روم و فلسفه و ادب عهد باستان روی آورد. و دلخوش به توهمی با عنوان (اومانیسم) در صدد تدارک بهشت بر روی زمین بود، چند قرن بعد که دو جنگ فراگیر و بینالمللی سراسر جهان را به لرزه درآورد. سرآمدان تفکر و هنر غرب دریافتند چیزی در حدود 500 سال در تدارک دوزخ بودهاند. اما راه بازگشتی نمانده بود، نهتنها برای آنها، بلکه برای تمام ساکنان کره ارض که خواسته و ناخواسته با تمدن تکنیکی سر و کار پیدا کرده بودند. آیا نیچه هنگامیکه مینوشت: (اینک دیرزمانی است که سراپای فرهنگ اروپای ما گویی به جانب فاجعهای پیش تاخته است، با تنش عذابآلودی که دهه به دهه در حال افزایش است، بیقرار، پرتوان و سراسیمه، مانند رودخانهای که بهسوی مقصد خود روان است، که دیگر به خود بازنمیگردد، که بیم دارد به خود بازنگردد.) میتوانست تصوری از دائرمدار شدن رمهها (بس بسیاران) در تمام ساحات داشته باشد، آنهم در تمام جهان؟ در اینکه نیچه همچون فلاسفه سلف و خلف خود، نمیتوانست جز جوامع اروپایی تصویر دیگری از بشریت در ذهن داشته باشد، تردیدی نیست. اما مگر نه اینکه اروپا بود که درهای دوزخ را به پیمودن ناگزیر راهی واداشته بود که اکنون (اگر پیشگویی نیچه را بپذیریم) تنها نیمی از آن طی شده است. نیچه در مقدمه اراده معطوف به قدرت میگوید: (آنچه بازمیگویم تاریخ دو قرن آینده است، من آنچه را در شرف فرارسیدن است حکایت میکنم. آنچه را که نمیتواند جز بدینگونه فرا رسد، بروز نیستانگاری.) حتی اگر در این مواجهه دردمندانه با فرارسیدن (دور نیستانگاری)، نیچه جز جوامع اروپایی را در نظر نداشته باشد، سزاوار ستایش است، زیرا اکنون که یک قرن از (دور نیستانگاری) سپری شده است، کم و بیش همگان - حتی رمهها - دریافتهاند که فاجعه در اروپا پدید آمد و در اروپا به اوج خود رسید و از اروپا در تمام جهان پراکنده شد. بار دیگر پرسش آزارنده خود را تکرار میکنم: آیا نیچه میتوانست از دائرمدار شدن رمهها (ازدحام نفوس) تصوری (اگرچه محو مبهم) داشته باشد؟ اگر چنین تصوری نداشت، چگونه فرارسیدن و فراگیر شدن نیستانگاری را طی دو قرن پس از خود، گمانهزنی کرد؟ حتی میتوان گفت اگر هیاهوی رفتن رمهها را از جایگاه خطا به، از سکوهای قهرمانی، از نردبانهای قدرت، نشنیده بود، چگونه میتوانست از (ابرمرد) (یا ابرانسان) سخن به میان بیاورد؟ آری میتوان به این پاسخها بسنده کرد، اما خوار شمردن رمهها و مگسان بازار و غوغای آنها، چنانکه در (چنین گفت زردشت) میبینیم، چیزی است و پیشگویی دائرمدار شدن تودهها در تمام ساحات حیات بشری، چیزی دیگر. نیچه چگونه میتوانست دائرمدار شدن رمههارا پیشگویی کند؟ میتوان به این پرسش سمج چنین پاسخ داد: همانگونه که چیرگی نیستانگاری و عمر 200 ساله آن را پیشگویی کرد. اما قصد من این نیست که بر متفکر دردمند آلمانی خرده بگیرم، بهعلاوه صریحترین و دقیقترین پیشگوییها درباره دائرمدارشدن فرد منتشر در اخبار و روایات مذهبی وجود دارد و تاکنون در دو سلسله مقاله (نیستانگاری و صادق هدایت و سفر به سوی موعود) به آنها پرداختهام. وضوح کلام ایزدیان و آسمانیان (علیهمالسلام) در باب افراد و جوامع نیستانگار آخرالزمان به اندازهای است که گویی با گزارشی مستند از مشاهدات عینی مواجهیم. بنابراین نیازی نیست که از (فیلسوف نیهیلیسم) توقع پیشگویی داشته باشیم. سخن بر سر این است که متفکر دردمند آلمانی در دو قرن پس از خود چه میدیده و چه تصوری از مناسبات مختلف (در این دو قرن داشته) که با جرأت تمام پیشگویی کرده که قرن بیستم و بیست و یکم عرصه سیطره نیستانگاری است؟ نیچه که در اغلب آثار خود با تهور تمام به مسیحیت درمیپیچد و آن را خوار میشمرد، در بخش اول اراده معطوف به قدرت، پس از آنکه نیستانگاری را فروکاسته شدن والاترین ارجمندیها عنوان میکند و میگوید در نیستانگاری هدفی در کار نیست و هیچ پرسشی به پاسخ نمیرسد، این پرسش را مطرح میکند: (فرضیه اخلاقی مسیحیت چه مزایایی داشت.) و پس از شمردن چهار ممیزه برای آن میگوید: (کوتاه سخن آنکه اخلاق پادزهری عظیم در برابر نیستانگاری عملی و نظری بهشمار میرفت.) نیچه از این پادزهر چنان یاد میکند که گویی برای همیشه از دست رفته است. نهتنها قرون هفدهم و هجدهم، بلکه قرن نوزدهم از هر حیث گواهی میداد که قضاوت نیچه در باب اخلاق کاملا درست است و شگفتآور اینکه نخستین قرن از دو قرن سیطره نیستانگاری، یعنی قرن بیستم، با صراحت و شدتی بسیار فجیع درستی گفتار نیچه را گواهی کرد و نهتنها در اروپا بلکه در سراسر جهان. اما نیچه فراتر میرود و آنجا که علل نیستانگاری را برمیشمرد، دائرمدار شدن فرد منتشر (رمه، توده، ازدحامنویس) را یکی از موجبات ظهور نیستانگاری عنوان میکند، زیرا رمه که به تعبیر نیچه گونه پست آدمی است (فروتنی را از یاد میبرد و نیازهای خود را به حدی فرا میبرد که به آنها ارزشهای کیهانی و ماوراءالطبیعی نسبت میدهد. بدین طریق کل وجود به ابتذال کشیده میشود. توده چون فرمان میراند، به بیمانندان (سرآمدان) آزار میرساند، بهگونهای که اینان ایمان به خود را از دست میدهند و نیستانگار میشوند.) ادامه دارد (انقلابی تند در عربستان/ حیدر رحیمپور ازغدی ، هفته نامه پنجره، ش 115)
نگاهی به تحولات اخیر در خاندان آل سعود و کشور تحت سلطهشان؟
نیمه شب مردان نقابداری از فرزندان همانان که قرن پیش وهابیان را آفریدند، به پا خاسته و بر آن شدند که در عربستان سعودی هم انقلابی را بیافرینند. پیشتر اندیشیده بودند که نخست باید به ولیعهد مرخصی داد، همو که سالها چون لولو خُرخُرهای برای ترساندن پادشاه با انجلیکسیون (آمپول) زنده نگه داشته بودند. شاه را هم برای معالجه نهایی به آمریکا فرستادند. زیرا در عربستان هم باید انقلاب شود.
مدیری از فرزندان همانهایی که سر سلسله آلسعود و آلخلیفه را پرورش داده بودند، بهسراغ فرزندان آمد و نیمه شب همه شاهزادگان را در کاباره زیرزمینی پادشاه گرد آورد تا دریابد،کدامین به نرخ روز شایستگی نشستن بر تخت پادشاهی وهابیان؛ مذهبی را که خود قرن پیش ساخته است، دارد.
کاباره مملو از شرابهایی بود که بوش برای همبادهاش ارسال داشته بود و مردان نقابدار با نوشاندن آنها، شاهزادگان را سرمست و انقلابی ساختند.
شاهزادگان به انتظار نشسته بودند و نماینده نقابداران که اینک با صورت باز و روی گشادهای میزبانی میکرد، به سخن پرداخت:
بچهها همه آمدهاند؟ آری.
فردا کسی نگوید من در مجلس تصمیمگیری حضور نداشتم! نه نه همه حاضرند.
عزیزان من بیمقدمه و بیپرده میگویم در همه جهان انقلاب شده، در اینجا هم باید کارهایی بشود، شجاع باشید. شاهزادگان یک صدا فریاد برآوردند: آمادهایم، ما برای ماندن هر پیشآمدی را میپذیریم.
آیا از فرزندان آلخلیفه، معلم آلسعود و شریک تمدنتان هم کسی برای نظارت شرعی حضور دارد؟ آری.
از ایشان میخواهم: از جنبه شرعی بر جلسه نظارت جدی داشته باشند.
آنگاه فرزندان آلخلیفه و آلسعود چون بوش و پدر جامهای می را به یکدیگر میزنند و به شادباش این جلسه مینوشند.
سپس میزبان برای مرگ ولیعهد و مرگ نیمرَس پادشاه تقاضای یک دقیقه سکوت میکند.
یکی فریاد میزند مگر پدر هم مرده است؟!
میزگردان میگوید: نه، ولی او را هم مرده پنداشته و به روزگار نو بیندیشید.
اینها مصیبت نیست. مصیبت بزرگ تنگدستی برادرانتان، صهیونیستهای یهودینما و مسیحینما و گرفتاریهای فراوانشان بهخاطر تنگدستی است.
و خیلی زود خودی شده و میگوید:
آگاه باشید هرکه با تقاضایم موافقتی داشته باشد، پیش ما اَرج بیشتری دارد و تقاضایم این که: بیایید در لحظه از دل و جان 150 هزار میلیارد دلاری را که شاه و ولیعهد در بانکهای خارجی دارند برای رفع گرفتاریهای برادران مسیحی و یهودی صهیونیستهای همکیشتان هدیه کنید.
مگر سردرب سازمان ملل ننوشتهاند! بنیآدم اعضای یکدیگرند.
و چند جملهای هم برای ترساندنشان از وحشیگریهای انقلابیون دیگر کشورها بهعنوان خط و نشان گزارش داده و میگوید:
تصور کنید اگر ما برادر (زینالعابدین بن علی) را تحویل انقلابیون تونس بدهیم، حال و روز بهتری از قذافی دارد؟ و شاهزادگان، وحشتزده سخنان او را تصدیق میکنند.
و به سخن ادامه داده و میگوید: ولی ما هرگز چنین کاری را با هیچگونه صهیونیستی نمیکنیم زیرا همگان همکیش هستیم، چه یهودینما، چه مسیحینما و چه مسلماننما زیرا همگان تحت مصونیت صهیونیسم مادر هستند.
و دگر بار بهخاطر این که هدایا حلال باشد دوباره میپرسد: آیا از جان و دل، پولهای مازاد مصرف شاه و ولیعهد را به برادران همکیشتان هدیه میکنید؟
همه آری میگویند؛ و بخش اول مذاکرات به پایان میرسد.
خب وقت را به این کارهای جزیی تلف نکنیم. اینجا جمع شدهایم تا سناریوی انقلاب در عربستان را بنویسیم. آنگاه شاهزادگان را به خط میکند تا یکایکشان آزادانه و برپایه دموکراسی اظهارنظر کنند.
سفیری که تازه از آمریکا آمده، میگوید:
باید پیدرپی طرحهایی بریزیم تا دشمن مجبور به دفاع از خود شده و از وظایف روزش بازمانده و برای تبرئه خود به دستبوسی ما آید و در یک کلام از عظمت اعلان برائت در ایام حج بکاهیم.
میزبان میگوید: همان طرحی که شما در آمریکا برای ایران آفریدید، بس است! آبرویی برایمان نگذاشتید.
آقایان! اینگونه طرحها دِمُده و شرمآفرین شده، نوپرداز باشید.
دیگری که از او متحجرتر است میگوید: باید با یک حمله به ایران، پایگاه همه انقلابها را ریشهکن کنیم. مدیر جلسه گِره بر ابرو اَفکنده و میگوید: آقا این کار را که هشت سال صدام به پشتیبانی کل برادران انجام داد.
و او پاسخ میدهد: پس ما اینهمه اسلحه را چرا خریدهایم؟!
میزبان پاسخ میدهد: اینها مصرف داخلی دارد، اگر اینها نبود بحرین و یمن سه روزه سقوط میکردند. اضافه بر این ما در اینجا جمع نشدهایم که بر خشونت بیفزاییم! عصر، عصر انقلاب فکری است و بهتر است به کارهای نرمافزاری بپردازیم.
و در اینجا مفلوکی که خزانهدار آخوندهای وهابی است، میگوید: باید بر خدماتمان به آخوندهایی که بچه تروریست پرورش میدهند، بیفزاییم.
کارگردان کهنهکار که نمیخواهد بیش از این رهبری سیا و موساد آشکار شود، میگوید: این مربوط به قوه دیگری است، ما حق دخالت در این امور را نداریم.
آقایان! من از انقلاب سفید سخن میگویم، در اینباره طرحهای خود را ارائه دهید.
جوانکی که همه عمرش را در آمریکا گذرانده، دست بلند میکند.
میزبان میگوید، بفرمایید: آقا من طرفدار دموکراسی و آن نود و نه درصدی هستم که بر حاکمان خروشیدهاند.
میزبان: بسیار خوب، طرحهایتان را برای ایجاد فردایی بهتر ارائه دهید.
چرا در جهانی که زنان پا به پای مردان در حرکت هستند، در عربستان هنوز اجازه نمیدهند، زنها پشت فرمان بنشینند؟!
و گروهی گستاخ برای او دست میزنند.
- چرا زنهای ما حق ندارند در انتخابات شرکت کنند؟
و چرا نباید برای وکالت کاندیدا شوند؟
و شاهزادگان به کف زدن میپردازند. میزبان میگوید: خرسند باشید، گروهی از زنان پیشتاز، همهجانبه به پاخاستهاند.
و جوانک با دهانی کف کرده ادامه میدهد:
چرا در اینجا زن چون کنیز است و اینهمه محروم از تمدن جهان امروز؟!
اصولا ما چرا با جهان متمدن قطع رابطه کردهایم؟
چرا جوانان ما مجبور هستند برای دوران فراغت به اروپا و آمریکا بروند و ناشیانه پولهای خود را در قمارخانههای آنجا ببازند؟
چرا ما حق نداریم در کشور خودمان کاباره داشته باشیم؟ و...
چون سخنرانیهای او به پایان رسید، میزگردان نعرهای زده و گفت:
عربستان آینده با چنین جوانانی پا به میدان تمدن جدید میگذارد و با حرارت شروع به دستزدن؛ دیگران هم از او تقلید کردند، فقط جوانکی که به شکل میر غضبان بود در گوشهای ساکت ایستاده و در دل کینه میاندوخت. کفزدنها که پایان یافت، میزبان گفت: ما دموکراسی را از همینجا آغاز میکنیم و شما در همین مجلس رییسجمهوری خود را بهجای خلیفه و همه کابینه را انتخاب کنید ولی خود بهسوی میرغضب رفت و دست او را گرفت و با خود به دفتر برده و چفت خود نشاند و به او میگوید: این کعبه ضامن پیمان من و شما باشد. من هم مانند شما از بیدینی این جوانان رنج میبرم. میخواستم کاری کنم که با اینهمه عطش زندگی مدرن، دگربار دستخوش سیاستها نشوند ولی به شما قول میدهم که برای اصلاحات هر خدمتی که بتوانم و هر مبلغ و هرگونه وسایلی را که خواسته باشید در اختیارتان بگذارم، شما همفکران خود را جمع کنید و در مقابل مفاسدشان بایستید.
و جوانک خرسند و او را مرخص کرده و خود چون راه 100 ساله پدران را یکساعته پیموده بود، مغرورانه گفت:
(همفر، اقرار کن یک ساعته بهتر از تو راهت را ادامه دادم. این درست که تو برای گرفتن حرم اول به یاری ابنسعود و عبدالوهاب، جزیرهالعرب را قطعهقطعه و اعراب را سرکوب کردی و برای گرفتن حرم اول، راهگشای صهیونیزم شدی ولی این را هم اقرار کن که من در لحظهای که بنعلی تونس را از دست داد، حرمین را آماده برای ظهور مسلمانانی کردم تا تونس جدیدی داشته باشند.)
در همین لحظه از بالا زنگ به صدا درآمده و دستور داد فعلا به هیچ کار عملی نپردازید. دستور داده شده شاهزاده نایفبنعبدالعزیز در چند روز باقیمانده عمرش به مدیریت جامعه پرداخته و زمینه را برای اقدامات آینده آماده سازد و در بحرین و یمن هم جنگهای داخلی را برای نابودسازی زیر بناهای این دو کشور به راه اندازد
اراده معطوف به فروبستگی ( قسمت سوم)
دائرمدار شدن فرد منتشر/ یوسفعلی میرشکاک
تاریخ تمام امم از صورتهای گوناگون خودآگاهی و توجه به وقت (وقت حقیقی، تاریخ قدسی) و پرسش و تفکر خبر میدهد. گرچه بهنظر میرسد که اوقات قدسی انسان و تاریخ امر مقدس، در سرزمینهای متفاوت، مختلف بوده ولی آشکار است که چشماندازهای گوناگون همواره یک غایت را دنبال میکرده و هیچگاه از دغدغه یگانهجویی و یگانهخواهی و یگانهبینی برکنار نبوده است. هم از اینرو علیرغم اینکه نیستانگاری دینی همواره در ساحاتی از اندیشه یگانهجویان مطرح بوده تا هنگام ظهور رنسانس، نیستانگاری مذموم، جز به نحو اجمال، آنهم بهصورت نهانروشانه مطرح نبوده و تهدیدی برای جوامع بشری یا ادیان و مذاهب و فرهنگ و اخلاق بهشمار نمیآمده است. آیا نیستانگاری دینی که آن را نیستانگاری ممدوح میشمریم، در ظهور و بروز نیستانگاری مذموم نقشی نداشته است؟ در نیستانگاری دینی وجود جز بر (یگانه مبتهج به ذات خود) اطلاق نمیشود. بهعبارت سادهتر، جز حق متعال هرچه میبینیم و میانگاریم وهم محض است و از دایره نیستی فراتر نمیرود. یا بهعبارت دیگر جز حضرت ذوالجلال و الاکرام، وجود دیگر موجودات ظلی است و هیچچیز را نمیتوان اصالتا (هست) بهشمار آورد. این اندیشه بهصورتهای گوناگون در تمام ادیان و مذاهب قدیم و جدید، کم و بیش به چشم میخورد و گاه مایه تنازع و کشاکش در میان پیروان یک دین یا مذهب خاص بوده و هنوز هم - گرچه بیرونق و رمق - در شرق و غرب عالم از آن سخن به میان میآید. نیستانگاری شایع و دایر کنونی، صورت باژگونه نیستانگاری دینی است. در این نیستانگاری حق متعال نیست انگاشته میشود و موجودات جای وجود یگانه را میگیرند، صورتهای افراطی این نیستانگاری هرچیز و همهچیز را نیست میانگارند و حتی در وجود شخص نیستانگار نیز تردید میکنند. این اندیشه که سابقه آن به یونان پس از هومر برمیگردد تا هنگامیکه از وجه اجمالی خود خارج نشده و به تمام طبقات مردم سرایت پیدا نکرده قابلتحمل است، چنانکه در حدود 2 هزار سال در میان اهل فلسفه نوعی اشرافیت فکری خودبنیاد بهشمار میآمد و حتی فیلسوفان جدی در آن و مدعیانش به چشم اغماض مینگریستند. اما هنگامیکه موجودبینی فلسفی و نیستانگاری دست به دست هم میدهند، خطر آغاز میشود. این اتفاق در صدر رنسانس بهصورت اجمالی پیش آمد و نخست در اروپا به معارضه و مبارزه با مسیحیت قد علم کرد. کشاکش میان مسیحیت و نیستانگاری چند قرن به طول انجامید و عاقبت موجودبینی نیستانگارانه به عصر روشنگری فرجام یافت و دیری نگذشت که بزرگترین نیستانگار بر گذشته از نیستانگاری، یعنی نیچه اعلام کرد که تاریخ 2 هزار و 500 ساله فلسفه تاریخ نیستانگاری است و البته مسیحیت را نیز در این تاریخ شریک دانست، زیرا به گمان او مسیحیت افلاطون (اندیشههای افلاطونی) بود برای عوام. اینکه تاریخ فلسفه تاریخ نیستانگاری (به تعبیر نیچه) بوده یا تاریخ غفلت از وجود و تنیدن در موجودبینی (به تعبیر هایدگر)، چشماندازی نیست که ما در پی آن باشیم. ما در پی آن میگردیم که چگونه اراده معطوف به قدرت از برگزیدگان (فارغ از نیک یا بد بودن آنان) به فرودستان و فرومایگان منتقل شد؟ بیگمان فلسفه و فلاسفه در این میان کم و بیش مقصر بودهاند، اما نمیتوان گناه را یکسره بهپای فلسفه و اهل فلسفه نوشت. اینکه تمنای آزادی و عدالت بهوقوع انقلاب فرانسه انجامید و در تمام جهان بسط و نشر پیدا کرد، نمیتواند یکسره حاصل ذوق اهل هنر و اندیشه اهل فلسفه باشد. بیگمان فلاسفه نخستین سرآمدانی بودند که نخست با خرافات و سپس با تعصبات دینی به مبارزه برخاستند، اما در این مبارزه تنها نبودند. پیشرفت علوم طبیعی، ادبیات، تئاتر، جنگها، نهضت اصلاح دین با عواقب نیک و بد آن و صدها اتفاق خرد و کلان دیگر، دست به دست هم دادند و این واهمه را پدید آوردند که بشر دائرمدار همهچیز است و توانایی وی حد و مرزی ندارد. فرجام مبارزه فلاسفه، دعوت به کفر و الحاد بود، دعوتی که در قرن هجدهم بسیاری از کشیشها و اسقفها نیز، پنهان و آشکار در آن سهیم بودند و دانشمندان، شاعران، نویسندگان، پزشکان و... الخ به آن دامن میزدند و از اینکه بیدین شمرده شوند بر خود میبالیدند. انقلاب صنعتی نیز هر اندازه بسط و نشر بیشتری پیدا میکرد، در سستی باورهای دینی تأثیر بیشتری بهجا میگذاشت. به تعبیر (دوتوکویل): (معتقدات دینی در پایان قرن هجدهم از اعتبار افتاده بودند)، انکار توحید و معاد نخست در میان اعیان و اشراف جوامع اروپایی شایع شد و اندک اندک در میان طبقات متوسط رخنه کرد و سپس مردم طبقات فرودست را به انقطاع از کلیسا و سهلانگاری دینی سوق داد و همه ارزشهای اخلاقی را بیاعتبار کرد. بشر جایگزین خدا شده بود، اما کدام بشر؟ حتی اگر این بشر (ولتر) یا (گوته) بود، نمیتوانست از حیث اخلاقی بر کشاورزان فرانسه یا صنعتگران فرودست آلمان مزیتی داشته باشد. اروپا در آغاز رنسانس به یونان و روم و فلسفه و ادب عهد باستان روی آورد. و دلخوش به توهمی با عنوان (اومانیسم) در صدد تدارک بهشت بر روی زمین بود، چند قرن بعد که دو جنگ فراگیر و بینالمللی سراسر جهان را به لرزه درآورد. سرآمدان تفکر و هنر غرب دریافتند چیزی در حدود 500 سال در تدارک دوزخ بودهاند. اما راه بازگشتی نمانده بود، نهتنها برای آنها، بلکه برای تمام ساکنان کره ارض که خواسته و ناخواسته با تمدن تکنیکی سر و کار پیدا کرده بودند. آیا نیچه هنگامیکه مینوشت:
(اینک دیرزمانی است که سراپای فرهنگ اروپای ما گویی به جانب فاجعهای پیش تاخته است، با تنش عذابآلودی که دهه به دهه در حال افزایش است، بیقرار، پرتوان و سراسیمه، مانند رودخانهای که بهسوی مقصد خود روان است، که دیگر به خود بازنمیگردد، که بیم دارد به خود بازنگردد.)
میتوانست تصوری از دائرمدار شدن رمهها (بس بسیاران) در تمام ساحات داشته باشد، آنهم در تمام جهان؟ در اینکه نیچه همچون فلاسفه سلف و خلف خود، نمیتوانست جز جوامع اروپایی تصویر دیگری از بشریت در ذهن داشته باشد، تردیدی نیست. اما مگر نه اینکه اروپا بود که درهای دوزخ را به پیمودن ناگزیر راهی واداشته بود که اکنون (اگر پیشگویی نیچه را بپذیریم) تنها نیمی از آن طی شده است. نیچه در مقدمه اراده معطوف به قدرت میگوید:
(آنچه بازمیگویم تاریخ دو قرن آینده است، من آنچه را در شرف فرارسیدن است حکایت میکنم. آنچه را که نمیتواند جز بدینگونه فرا رسد، بروز نیستانگاری.)
حتی اگر در این مواجهه دردمندانه با فرارسیدن (دور نیستانگاری)، نیچه جز جوامع اروپایی را در نظر نداشته باشد، سزاوار ستایش است، زیرا اکنون که یک قرن از (دور نیستانگاری) سپری شده است، کم و بیش همگان - حتی رمهها - دریافتهاند که فاجعه در اروپا پدید آمد و در اروپا به اوج خود رسید و از اروپا در تمام جهان پراکنده شد.
بار دیگر پرسش آزارنده خود را تکرار میکنم: آیا نیچه میتوانست از دائرمدار شدن رمهها (ازدحام نفوس) تصوری (اگرچه محو مبهم) داشته باشد؟ اگر چنین تصوری نداشت، چگونه فرارسیدن و فراگیر شدن نیستانگاری را طی دو قرن پس از خود، گمانهزنی کرد؟ حتی میتوان گفت اگر هیاهوی رفتن رمهها را از جایگاه خطا به، از سکوهای قهرمانی، از نردبانهای قدرت، نشنیده بود، چگونه میتوانست از (ابرمرد) (یا ابرانسان) سخن به میان بیاورد؟ آری میتوان به این پاسخها بسنده کرد، اما خوار شمردن رمهها و مگسان بازار و غوغای آنها، چنانکه در (چنین گفت زردشت) میبینیم، چیزی است و پیشگویی دائرمدار شدن تودهها در تمام ساحات حیات بشری، چیزی دیگر. نیچه چگونه میتوانست دائرمدار شدن رمههارا پیشگویی کند؟ میتوان به این پرسش سمج چنین پاسخ داد: همانگونه که چیرگی نیستانگاری و عمر 200 ساله آن را پیشگویی کرد. اما قصد من این نیست که بر متفکر دردمند آلمانی خرده بگیرم، بهعلاوه صریحترین و دقیقترین پیشگوییها درباره دائرمدارشدن فرد منتشر در اخبار و روایات مذهبی وجود دارد و تاکنون در دو سلسله مقاله (نیستانگاری و صادق هدایت و سفر به سوی موعود) به آنها پرداختهام. وضوح کلام ایزدیان و آسمانیان (علیهمالسلام) در باب افراد و جوامع نیستانگار آخرالزمان به اندازهای است که گویی با گزارشی مستند از مشاهدات عینی مواجهیم. بنابراین نیازی نیست که از (فیلسوف نیهیلیسم) توقع پیشگویی داشته باشیم. سخن بر سر این است که متفکر دردمند آلمانی در دو قرن پس از خود چه میدیده و چه تصوری از مناسبات مختلف (در این دو قرن داشته) که با جرأت تمام پیشگویی کرده که قرن بیستم و بیست و یکم عرصه سیطره نیستانگاری است؟
نیچه که در اغلب آثار خود با تهور تمام به مسیحیت درمیپیچد و آن را خوار میشمرد، در بخش اول اراده معطوف به قدرت، پس از آنکه نیستانگاری را فروکاسته شدن والاترین ارجمندیها عنوان میکند و میگوید در نیستانگاری هدفی در کار نیست و هیچ پرسشی به پاسخ نمیرسد، این پرسش را مطرح میکند: (فرضیه اخلاقی مسیحیت چه مزایایی داشت.) و پس از شمردن چهار ممیزه برای آن میگوید: (کوتاه سخن آنکه اخلاق پادزهری عظیم در برابر نیستانگاری عملی و نظری بهشمار میرفت.) نیچه از این پادزهر چنان یاد میکند که گویی برای همیشه از دست رفته است. نهتنها قرون هفدهم و هجدهم، بلکه قرن نوزدهم از هر حیث گواهی میداد که قضاوت نیچه در باب اخلاق کاملا درست است و شگفتآور اینکه نخستین قرن از دو قرن سیطره نیستانگاری، یعنی قرن بیستم، با صراحت و شدتی بسیار فجیع درستی گفتار نیچه را گواهی کرد و نهتنها در اروپا بلکه در سراسر جهان. اما نیچه فراتر میرود و آنجا که علل نیستانگاری را برمیشمرد، دائرمدار شدن فرد منتشر (رمه، توده، ازدحامنویس) را یکی از موجبات ظهور نیستانگاری عنوان میکند، زیرا رمه که به تعبیر نیچه گونه پست آدمی است (فروتنی را از یاد میبرد و نیازهای خود را به حدی فرا میبرد که به آنها ارزشهای کیهانی و ماوراءالطبیعی نسبت میدهد. بدین طریق کل وجود به ابتذال کشیده میشود. توده چون فرمان میراند، به بیمانندان (سرآمدان) آزار میرساند، بهگونهای که اینان ایمان به خود را از دست میدهند و نیستانگار میشوند.)
ادامه دارد
(انقلابی تند در عربستان/ حیدر رحیمپور ازغدی ، هفته نامه پنجره، ش 115)
- [سایر] خاندان آل سعود چگونه به قدرت رسید؟چه دولت ها و پادشاهانی از آنها تا کنون به قدرت رسیده ا ند؟
- [سایر] آل سعود با آل یهود چه ارتباطی دارند؟
- [سایر] آل سعود چگونه به قدرت رسیدند؟
- [سایر] عالمان دینی در عربستان چطور با تضاد طبقاتی، مفاسد، استبداد آل سعود و تسلط کفار آمریکائی بر این کشور کنار می آیند همچنین ارتباط آشکار ملک عبدالله بااسراییل؟
- [سایر] آیا دلیلی بر کفر آل سعود و آل خلیفه وجود دارد؟
- [سایر] سلام؛ امیرالمومنین(ع) فرمودهاند: (اِنَّهُ لَا یُقَاسُ بِنَا آلَ مُحَمَّدٍ مِنْ هَذِهِ الْاُمَّهِ اَحَدٌ)؛ هیچکسی با خاندان رسول خدا(ص) قابل قیاس نیست... پس چرا گفته میشود اهل بیت(ع) باید برای ما الگو باشند؟!
- [سایر] آیا تحولات سوریه انقلاب است؟
- [سایر] دستاوردها، پیامدها و تحولات عملیات بیت المقدس؟
- [سایر] عوامل مؤثر بر تحوّلات اخلاقی انسان از دیدگاه قرآن کداماند؟
- [سایر] آیا عوامل اجتماعی در تحولات فرهنگی نقش دارند؟
- [آیت الله بروجردی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید:(یا مُحْسِنُ قَدْ اَتَاکَ الْمُسِییءُ وَ قَد اَمَرْتَ الْمُحْسِنَ اَنْ یتَجاوَزَ عَنِ الْمُسِییء أنْتَ الْمُحْسِنُ وَ اَنا المُسِیءُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَجاوَز عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنِّی)؛یعنی؛ ای خدایی که به بندگان احسان میکنی، بندهی گنهکار به در خانهی تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گنهکار، به حق محمّد و آل محمّد / رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله خوئی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید:" یا محسن قد اتاک المسییء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیء انت المحسن و انا المسیء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله اردبیلی] بنابر احتیاط حمد و ثنای پروردگار و صلوات بر پیامبر اکرم و آل پیامبر علیهمالسلام باید به عربی گفته شود و در حمد و ثنای خداوند و صلوات بر پیامبر اکرم و آل پیامبر علیهمالسلام و دعوت مردم به تقوا و خواندن یک سوره کامل در دو خطبه، باید ترتیب مراعات شود.
- [آیت الله مظاهری] در قنوت نماز عید فطر و قربان هر دعا و ذکری بخوانند کافی است ولی بهتر است این دعا را بخوانند: (اَللَّهُمَّ اَهْلَ الْکِبْرِیاءِ وَالْعَظَمَةِ وَ اَهْلَ الْجُودِ وَالْجَبَرُوتِ وَ اَهْلَ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَةِ وَ اَهْلَ التَّقْوی وَ الْمَغْفِرَةِ اَسْأَلُکَ بِحَقِّ هذَا الْیَومِ الَّذی جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیداً وَ لِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ کَرامَةً وَ مَزیداً اَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تُدْخِلَنی فی کُلِّ خَیْرٍ اَدْخَلْتَ فیهِ مُحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تُخْرِجَنی مِنْ کُلِّ سُوءٍ اَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ اَللَّهُمَّ اِنّی اَسْأَلُکَ خَیْرَ ما سَأَلَکَ بِهِ عِبادُکَ الصَّالِحُونَ وَ اَعُوذُ بِکَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُکَ الُْمخْلَصُونَ).(1)
- [آیت الله وحید خراسانی] مستحب است قبل از تکبیره الاحرام بگوید یا محسن قد اتاک المسیی و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیی انت المحسن و انا المسیی فبحق محمد و ال محمد صل علی محمد و ال محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی یعنی ای خدایی که احسان کننده ای بنده بدکردار به درگاه تو امده و تو امر کرده ای به نیکوکار که از بدکردار بگذرد تو نیکوکاری و من بدکردار پس به حق محمد و ال محمد رحمت خود را برمحمد وال محمد بفرست واز زشتیهایی که می دانی از من سرزده بگذر
- [آیت الله نوری همدانی] در قنوت نماز عید فطر و قربان هر دعا و ذکری بخوانند کافی است ولی بهتر است این دعا را به امید ثواب بخوانند : اللهم اهل الکبریاء والعظمهِ و اهلَ الجودِ و الجبوتِ و اهل العفوِ و الرحمهِ و اهل التقوی والمغفرهِ اسئلکَ بحق هذا الیوم ِ الذی جعلتهُ للمسلمین عیداً ولمحمدٍ صلی الله علیه و آله ذخراً و شرفاً و کرامهً و مزیداً ان تصلیّ علی محمدٍ و آل محمدٍ و ان تدخلنی فی کُل خیرٍ ادخلت َ فیه محمداً و آل محمدٍ و ان تُخرجنی من کُل سُوء اخرجتَ منهُ محمداً و آل محمدٍ صلواتک علیه و علیهم اللهُم انی اسئلکَ خیرما سئلک به عبادکَ الصالحونَ و اعوذُ بک مما استعاذ َ منهُ عبادکَ المخلصونَ .
- [آیت الله سبحانی] در قنوت نماز عید فطر و قربان هر دعا و ذکری بخوانند کافیست ولی بهتر است این دعا را به قصد امید ثواب بخوانند: (اَللَّهُمَّ اَهْلَ الْکِبْریاء وَالْعَظَمَةِ وَ اَهْلَ الْجُودِ والْجَبَروتِ وَ اَهْلَ الْعَفوِ وَالرَّحْمَةِ وَ اَهْلَ التَّقْوی وَالْمَغْفِرَةِ اَسْئَلُکَ بِحَقِّ هذَا الْیَوْمِ الَّذی جَعَلْتُهُ لِلْمُسْلِمینَ عیداً وَ لِمُحَمَّد صَّلی اللهُ عَلَیْهِ وَ آله ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ کَرامَةً وَ مَزِیداً اَن تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّد و آل محمّد وَ اَنْ تُدْخِلَنِی فی کُلِّ خَیْر اَدْخَلْتَ فیه مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد وَ اَن تُخْرِجَنی مِنْ کُلِّ سُوء اَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ اَللَّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ خَیْرَ ما سَئلکَ بِه عِبادُکَ الصّالِحُونَ وَ اَعُوذُبِکَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُکَ الْمُخْلَصُونَ.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در قنوت نماز عید فطر و قربان هر دعا و ذکری بخوانند کافی است ولی بهتر است این دعا را بخوانند: (اَلّلهُمَّ اَهْلَ الْکِبْریاءِ وَالْعَظَمَةِ وَ اَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ اَهْلَ الْعَفوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ اَهْلَ التَّقْوی وَ الْمَغْفِرَةِ اَسْألُکَ بِحَقِّ هذاَ الْیَومِ الَّذی جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیداً وَ لِمُحَمَّد صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ کَرامَةً وَ مَزیداً اَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّدِ وَ اَنْ تُدْخِلَنی فی کُلِّ خَیْر اَدْخَلْتَ فیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ محمّد و اَنْ تُخْرِجَنی مِنْ کُلِّ سُوء اَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمّداً و آلَ مُحَمَّد صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ اَلّلهُمَّ اِنّی اَسْألُکَ خَیْرَ ما سَألَکَ بِهِ عِبادُکَ الصَّالِحوُنَ وَ اَعُوذُ بِکَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُکَ الْمُخْلَصُونَ).
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] در قنوت نماز عید فطر و قربان هر دعا و ذکری بخواند کافی است ولی بهتر است این دعا را بخواند اللهم اهل الکبریاء و العظمه و اهل الجود و الجبروت و اهل العفو و الرحمه و اهل التقوی و المغفره اسألک بحق هذا الیوم الذی جعلته للمسلمین عیدا و لمحمد (ص) ذخرا و شرفا و کرامه و مزیدا ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تدخلنی فی کل خیر ادخلت فیه محمدا و آل محمد و ان تخرجنی من کل سوء اخرجت منه محمدا و آل محمد صلواتک علیه و علیهم اللهم انی اسألک خیر ما سألک به عبادک الصالحون و اعوذ بک مما استعاذ منه عبادک المخلصون.
- [آیت الله بروجردی] در قنوت نماز عید فطر و قربان هر دعا و ذکری بخوانند کافی است، ولی بهتر است این دعا را بخوانند:(اَلّلهُمَّ اَهْلَ الْکِبْریاءِ وَ الْعَظَمَةِ وَ اَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ اَهْلَ الْعَفوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ اَهْلَ التَّقْوی وَ الْمَغْفِرَةِ اَسْئَلُکَ بِحَقِّ هذا الْیومِ الَّذی جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیداً وَ لِمُحَمَّدٍ (ص) ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ کَرامَةً وَ مَزیداً اَنْ تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تُدْخِلَنِی فی کُلِّ خَیرٍ اَدْخَلْتَ فیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تُخْرِجَنِی مِنْ کُلِّ سُوءٍ اَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمّداً و آلَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلَیهِمْ اَلّلهُمَّ اِنّی اَسْئلُکَ خَیرَ ما سَئلَکَ بِهِ عِبادُکَ الصَّالِحوُنَ وَ اَعُوذُ بِکَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُکَ الْمُخْلِصُونَ).