ماهیت حکومت رضاشاه؛ مطلقهی نوساز یا دولت سلطانی؟چرایی دولت رضاشاه مطلقه نیست؟ کارشناسان و پژوهشگران مطالعات ایران، پیرامون ماهیت دولت رضاشاه از دو دسته نظریه بیشتر استفاده کردهاند: نظریه دولت مطلقه نوساز و دولت پاتریمونیال یا سلطانیسم. بشیریه، آبراهامیان و نقیب زاده از حامیان نظریه دولت مطلقه نوساز در تحلیل دولت رضاشاه هستند. در مقابل کاتوزیان و شهابی نیز از جمله مشهورترین حامیان نظریه دولت سلطانیزم رضاشاهی به شمار میروند. در عمل امّا برخی خصایص و ویژگیهای دولت رضاشاهی راه را برای دسته نخست تنگ مینماید و در عوض تأییدی بر ادعای گروه دوم میگردد. نوشتار مزبور نگاهی به هر دو نظریه و چرایی نقض اولی و تأیید دومی دارد. نظریه دولت مطلقه بحث از نظریههای دولت مدرن بدون پرداختن به نظریه"دولت مطلقه" امکان پذیر نیست."دولت مطلقه"واژهای بود که در قرن هجدهم میلادی به کار میرفت. اگر چه دو قرن پیش از این در قرن شانزدهم به ویژه در فرانسه، دولت مطلقه هم در نظر و هم در عمل توسعه یافته بود.[1]منظور دقیق از دولت مطلقه حکومتی است که در انتقال جامعه از فئودالیته به سرمایه داری نقش اساسی داشت و بدین منظور اصلاحات اقتصادی، اداری، دیوانی و مالی قابل ملاحظهای نیز انجام داد و در منابع قدرت سیاسی و اداری تمرکز ایجاد کرد.[2] هلد حکومت مطلقه را روایتگر شکلگیری دولتی مبتنی بر جذب واحدهای سیاسی کوچکتر و ضعیفتر در ساختارهای سیاسی بزرگ تر و قویتر، تحکیم توانایی فرمانروایی بر یک قلمرو سرزمینی متحد، استقرار نظام منسجمی از نظم و قانون در سراسر یک قلمرو، پیاده کردن حکومتی با یگانگی، پیوستگی، حساب گری و کارآمدی بیشتر توسط یک رهبر واحد حکومتی میدانست[3]. دولت مطلقه پس از افول فئودالیسم و به طور کلی در فاصله سالهای 1648 زمان قرارداد وستفالی تا 1789 انقلاب فرانسه در اروپا وجود داشت.[4]"ژان بدن" میآورد در دولت مطلقه، شاه در نهایت ملزم به اطاعت از قوانین طبیعت است.[5] در واقع دولت مطلقه حکومت بیقید و بند و جبارانه یا حتی سرکوبگر و ناقض اصول و حقوق مبنایی اقتدار خود نیست چرا که پادشاهان مطلقه خود را حافظ نظم، قانون و عدالت میدانستند و بیشتر اتباع آنها نیز چنین تصوری در موردشان داشتند. بنابراین مفاهیمی مانند استبداد و جباریت را نمیتوان هم معنا دانست.[6] میان دولت مطلقه با برخی مفاهیم دیگر همچون دولت استبدادی، دیکتاتوری، حکومت فردی، جباریت یا دولت توتالیتر تمایز وجود دارد. چنانچه دولت مطلقه، آن نوع ساختار دولتی است که در انتقال جامعه از صورت بندی ما قبل سرمایه داری اولیه، نقش اساسی ایفا میکند و با نوسازی قضایی، اصلاحات اقتصادی و مالی، ایجاد بوروکراسی وسیع نظامی و تأکید بر مصلحت عمومی تمرکزی انحصاری در منابع و ابزارهای قدرت سیاسی به وجود میآورد. دولت مطلقه در اروپا در نهایت به ایجاد دولت مدرن دموکراتیک میانجامد. همچنین تمرکز دولت مطلقه در راستای حذف و سرکوب نیروهای ملی نیست بلکه به انسجام نیروهای اجتماعی و مصلحت دولت که همان عقلانیت و منافع ملی است میانجامد.[7]در مجموع مهمترین ویژگیهای دولت مطلقه در اروپا تمرکز و انحصار منابع در منابع قدرت و ابزارهای قدرت دولتی، تمرکز وسایل اداره جامعه در دست دولت متمرکز ملی، پیدایش ارتش جدید، ناسیونالیسم و تأکید بر مصلحت ملی بوده است.[8] کاربست نظری پیرامون دولت رضاشاه کسانی همچون آبراهامیان، بشیریه، نقیب زاده و... از دولت مطلقه نوساز در عهد رضاشاه سخن گفتهاند و به کاربست این نظریه در این دوران پرداختهاند. بشیریه پیرامون تکوین دولت مطلقه نوساز در عهد رضاشاه چنین نوشته است: دولتی که علیرغم اصلاحات و نوسازی گسترده در زمینههای مختلف نظامی، اداری، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و آموزشی به واسطه تمرکز قدرت در دو نهاد ارتش و دربار راه را برای حضور، مشارکت و رقابت گروهها و نیروهای اجتماعی بسته است.[9] در حالی که دولتهای مطلقه پا بند عقلانیت و منافع ملی بودند و به خدمتگزاران خود احترام میگذاشتند، عملکرد رضاشاه جنبه شخصی و حب و بغضهای فردی داشت.رضا شاه یک نظام اداری و ارتش مدرن پدید آورد، ولی افراد مهم بوروکرات را حذف نمود، افسران ارتش مدرن هم باید تمامی آرمانهای خود را به عشق به شاه تقلیل میدادند. مهمترین استدلالهای مربوط به تلقی دولت رضاشاه به عنوان نخستین دولت مطلقه در ایران، در دو حوزه ساخت دولت مطلقه و کارویژههای آن قابل تبیین است. در این نظریات از عمدهترین دلایل مطلقه بودن دولت رضاشاه تمرکزی است که در منابع پراکنده قدرت به وجود آورد. از اقدامات بارز وی در این باره نیز به از میان برداشتن تکثر و پراکندگی منابع قدرت محلی و نیمه مستقل به ویژه یکجانشین کردن عشایر و سرکوب و خلع سلاح آنها اشاره دارند. از این منظر در حوزه کارویژهها نیز دولت رضاشاه با تأسیس ارتش و دستگاه بوروکراسی جدید انجام اصلاحات در حوزههای مالی، قضایی، فرهنگی و اقتصادی و تمرکز منابع اداری مبانی دولت مطلقه نوساز را در ایران ایجاد کرد. آنچه در ادامه میتواند به کارکرد صوری نهادهای پارلمانی و دمکراسی تعمیم داده شود. چرایی دولت رضاشاه مطلقه نیست؟ آنچه در این باره مورد نقد قرار دارد بیتوجهی به اهمیت الزام دولت مطلقه به قانون طبیعی است. در این نظریات خودکامگی و استبداد رضاشاه و زیرپاگذاردن قانون طبیعی نادیده گرفته شده است. از سویی نیز چنانچه حامیان این نظریه نیز اذعان دارند دولت رضاشاه در ایران استقلال بیشتری نسبت به طبقات اجتماعی داشت همین عامل بر وجه استبدادی دولت رضاشاه میافزاید حال آنکه دولت مطلقه در اروپا با اتکا بر طبقات از استبداد به دور بود.[10] در واقع حامیان این نظریه تفاوتهای دولت مطلقه اروپایی و دولت رضاشاهی را درک کردهاند امّا گویی آن را نادیده انگاشتهاند. در حالی که این تفاوتها درکارکرد و سرانجام دولتها در اروپا و ایران بارز بوده است. برای نمونه در فرانسه لویی چهاردهم بعد از استقلال یافتن و خلع ید از فئودالها برای مبارزه با طبقات ممتاز از اقشار غیر وابسته مانند اومانیستها، اعیان درباری و حقوقدانان و ملاکین شهری استفاده و از آنان تقدیر کرد و پایههای اولیه بوروکراسی مدرن در اروپا توسط اینان ریخته شد.[11]امّا در ایران عصر رضا شاه مسیر باژگونه بود. اگر چه رضاشاه با برخی نیروهای اجتماعی در رسیدن به قدرت همکاری داشت و حتی ارتش و دیوانسالاری تأسیس کرد ولی اینها تنها ظاهری مدرن و در اصل حربهای برای اجرای منویات شاه بودند. در حالی که دولتهای مطلقه پا بند عقلانیت و منافع ملی بودند و به خدمتگزاران خود احترام میگذاشتند، عملکرد رضاشاه جنبه شخصی و حب و بغضهای فردی داشت. رضا شاه یک نظام اداری بادوام را بنیانگذاری کرد و ارتش مدرن پدید آورد، ولی افراد مهم بوروکرات را در نهایت تحمل نکرد و حذف نمود، افسران ارتش مدرن هم باید تمامی آرمانهای خود را به عشق به شاه تقلیل میدادند.[12] شیوههای اعمال قدرت خودسرانه و خودکامه به سبک حکام پیشین نیز که مورد تأیید بشیریه است تنها به دلیل تمرکز قدرت دولت رضاشاه نادیده گرفته میشود. در واقع به نظر میرسد حامیان نظریه دولت مطلقه نوساز رضاشاهی تنها بر تمرکز قدرت، ایجاد ارتش و دیوانسالاری توجه دارند گویی ظرف و ظاهر مطلقه را بدون توجه به محتوا و روح آن یعنی تبعیت از قانون طبیعی نادیده انگاشتهاند. حتی فرایند ملت سازی در دوران رضاشاه با خشونت و سرکوب نیروهای اجتماعی و قومی انجام گرفت و حتی تمرکزگرایی صرف موجب شد تا از ظهور گروههای متنوع سیاسی در خارج از حاکمیت جلوگیری شود.[13] در دولتهای مطلقه اروپایی اگر مجامع و نهادهای قانونی همچون پارلمانها در نگاه حاکمان مثبت و گاه مورد تأیید نبودند امّا چنین مجامعی نقش مشورتی مهمی ایفا میکردند، حتی اگر این نقشها تنها از طریق عرضه شکوه و شکایت ایفا میشد. همچنین شهریاران خود با ایجاد طبقه وسیعی از صاحب منصبان و دیوانیان، نیروی جدیدی به وجود آوردند که محدودیتی بر قدرت ایشان به شمار میرفت.[14] در نتیجه خلأ ناشی از ضعف نیروهای اجتماعی قدیمی با ظهور و بروز نیروهای اجتماعی همچون بورژوازی پر میشد. این در صورتی بود که در ایران عصر رضاشاه به دلیل دولتی بودن اقتصاد، چنین جانشینی صورت نگرفت.[15] بنابراین زمینه اجتماعی ظهور دولت مطلقه در اروپا و دولت رضاشاهی هم متفاوت بود. زیرا در جامعه غربی تحولات اقتصادی و اجتماعی رو به سوی تکوین سرمایه داری پیش میرفت ولی در ایران عصر رضاشاه طبقات و لایههای اجتماعی و بورژوازی ملی ظهور نمییابند.[16] همچنین در دوره رضاشاه مجلس شورا هم به نهادی وابسته به اوامر شاهی تبدیل شد. حتی رضاشاه در جهت تمرکز قدرت در دست خود مصونیت پارلمانی نمایندگان مخالف را سلب کرد تا مجلس نتواند تحت تأثیر آنان قرار گیرد و نهادی نیرومند در مقابل استبداد مطلق او باشد. به گفته متین دفتری شاه همواره اصرار بر نمایندگانی داشت که به همه امور، فرمانها و انتصابات وی در هیأت دولت جنبه قانونی ببخشند. از نظر او مهم قانونی جلوه نمودن اعمال دولت بود.[17] رضاشاه با استفاده ابزاری از این نهادهای صوری، قانون را زیر پا گذارد. اگرچه رضاشاه طبقه متوسط را صاحب قدرت، حیثیت و رفاه کرد و این طبقه در مقابل طبقات ما قبل مدرن، متحد طبیعی رضاشاه به حساب میرفت ولی طبقه متوسط احساس ناامنی میکرد چرا که به تدریج شاه بسیار مستقل میشد و در تقابل با همه طبقات قرار میگرفت. حتی ارتش، نهاد مطلوب و محبوب رضاشاه بیش از پیش سرکوبگر و مغرور شد و ترس از شخص رضاشاه تا عمق وجود کارمندان دولت رخنه کرده بود. چنین جوی وفاداری توأم با شور و شوق به وجود نمیآورد.[18] یکی دیگر از ویژگیهای دولت مطلقه، مصلحت سیاسی دولت است. در زمان رضا شاه مصلحت سیاسی را اراده شخص شاه تعریف میکرد. در واقع در این زمان مصلحت سیاسی به چالش کشیده شد و حب و بغضهای شخصی جانشین آن گردید. تا جایی که رضاشاه حکومت خود را یک نفره میدانست.[19]در مجموع این تفاوتها میان دولت مطلقه اروپایی و دولت رضاشاهی میتواند کاربست نظریه مطلقه نوساز در عهد رضاشاه را به چالش بکشد و نهای بزرگ به این نظریه را شکل دهد. نظریه سلطانیزم این اصطلاح را نخست بار"ماکس وبر" برای اشاره به حالت خاص و افراطی از پاتریمونیالیسم به کار برد. وبر در طبقه بندی خود از انواع اقتدار یعنی کاریزمایی، سنتی و قانونی یکی از وجوه اقتدار سنتی را سلطانیزم مینامید. در این نظریه خودکامگی و تمرکز فوق العاده قدرت نزد شخص شاه و بی قیدی او نسبت به محدودیتهای سنتی، اصلیترین شاخصهای نظام سلطانیزم محسوب میشوند. چنانچه وبر مینویسد اگر سیادت پاتریمونیال بدون رعایت سنت بر اختیار و خودکامگی استوار گردد سیادت سلطانی شکل میگیرد.[20] تمایز میان پاتریمونیالسم و سلطانیسم در چگونگی اعمال سلطه است. اگر در اولی سلطه به گونه اساسی سنتی است در دومی سلطه بر پایه اراده شخصی استوار است.[21]در واقع حاکم در نظام سلطانیزم از قید سنت نیز فراتر میرود و تنها بر مبنای اراده شخص خویش حکم میراند. به همین دلیل شاید خوان لینز در گونه شناسی خود این نظامها را ذیل نظامهای شخصی بررسی کرده است. خودکامگی، ریاکاری قانونی، شخص گرایی، مبهم بودن مرز میان دولت و نظام، فساد و سرمایه داری تعریف نشده، پایگاه اجتماعی محدود، اتکا به نیروهای خارجی، آسیب پذیری بالا از مختصات این نظامها هستند.[22] در این نظامها، نظام اداری و سیاسی به مثابه ابزار خصوصی در اختیار حاکم قرار دارد. حوزه عمومی و حوزه خصوصی در نظام اداری پاتریمونیال (پدرسالار) متمایز نیست و در هم مستحیل است. شخصی بودن امر سیاست موجب میگردد تا نزدیکی به شخص حاکم مبنای موقعیتهای سیاسی بهتر به حساب آید. همچنین این امر به ایجاد رقابت ناسالم بین اطرافیان شاه منجر میگردد. نیروهای نظامی نیز به عنوان ابزار شخصی حاکم برای ایجاد نظم و امنیت به کار میرود. گاه نیز بین سنت و سلطنت برای توجیه ریاست و سلطه حاکمان ارتباط عمیق ایجاد میشود. پایگاه اجتماعی محدود رضاشاه گواهی دیگر بر سلطانیزم رضاشاهی است. سرآغاز نظام سلطانی رضاشاه در 1312 با طرد بیشتر همکاران مدرن گرای او که در موقعیت آغازین او سهم به بسزایی داشتند همراه شد. بدین گونه این نظام به جای تکیه بر طبقات بر افراد متکی میشود دولت رضاشاه مصداقی برای نظریه با توجه به این وجوه نظری میتوان دولت رضاشاه را مصداقی از دولتهای سلطانی دانست. خودکامگی رضاشاه شاید مهمترین مشخصهای باشد که در این منظر مورد توجه قرار میگیرد. ریاکاری قانونی یا حفظ ظاهر قانونی در نظامهای سلطانی و کارکرد صوری نهادهای قانونی در این دوره دیده میشود. در این قالب مجلس، انتخابات، احزاب سیاسی و بسیاری از نمادهای دموکراسی در این دوران به نهادهای بیمحتوایی در دست شاه تبدیل شده بودند و در نهایت این شاه بود که حرف اول و آخر را میزد. کلام شاه عین قانون و حتی فراتر از قانون بود. به قول آبراهامیان در 16 سال حکومت رضاشاه (1304-1320) حکومت در دستان یک مرد متمرکز بود.[23]وضعیت خاص انتخابات در ایران از دوره ششم تا سیزدهم و طنز مشهور مدرس در انتخابات هفتمین دوره مجلس تأییدی بر ریاکاری قانونی در این دوران است. در واقع در این دوره قدرت شخصی شد. بنابراین شخص گرایی مشخصه دیگری است که دولت رضاشاهی بدان آمیخته شده بود. یکی از مصادیق این امر تلاش در جهت جاودان ساختن و شخصیت پرستی است که رضاشاه از طریق نام گذاری دو شهر به رضائیه و پهلوی در پی آن بود.[24]در این زمان شاه عین دولت و دولت عین شاه بود. در این دوران، شاه به گونهای مستقیم در ساختارهای حکومت مداخله میکرد و نهادهای دیوانسالاری و ارتش از طریق امتیازات فردی و سوگلی بازیها به صورت پیوسته مورد حمله بود. این خود باعث عدم استقلال و غیر رسمی شدن سیاست و مانع از نهادینگی قدرت در حوزههای حقوقی و اجرایی بود.[25] همین امر موجب شکل گیری فساد در سیستم گردید. در دوره رضاشاه دامنه فساد نسبت به دوره پسرش محدودتر بود امّا رضاشاه از این امر استثناء بود. کاتوزیان این ضرب المثل که شاه به جز خودش به دیگران اجازه دزدی نمیداد را مؤیدی بر ادعای خود ذکر میکند.[26] در این حکومت دیگر شاه از مسئولیت مبرا نیست بلکه در عین پاسخگو نبودن، تمام امور از او نشأت میگیرد. پایگاه اجتماعی محدود رضاشاه گواهی دیگر بر سلطانیزم رضاشاهی است. سرآغاز نظام سلطانی رضاشاه در 1312 با طرد بیشتر همکاران مدرن گرای او که در موقعیت آغازین او سهم به بسزایی داشتند همراه شد. بدین گونه این نظام به جای تکیه بر طبقات بر افراد متکی میشود.[27]در نهایت تلفیقی از مختصات فوق میتواند نظامی را ترسیم نماید که در خودکامگی و استبداد راه خود را از حکومت مطلقه جدا میسازد. با توجه به این مباحث میتوان نظریه سلطانی را چارچوب نظری مطلوب برای تحلیل دولت رضاشاه دانست؛ چارچوبی برای درهم پوشاندن خلأهای نظری دولت مطلقه نوساز. پی نوشت ها: [1]اندرو وینسنت، نظریههای دولت، ترجمه حسین بشیریه، تهران:، 1381، ص 77 [2]حسین بشیریه، جامعه شناسی سیاسی ایران، تهران: نشر نگاه معاصر،1387، ص 301 [3]دیوید هلد، شکل گیری دولت مدرن، تهران: آگاه، ص 51 [4]حسین بشیریه، همان، ص 301 [5]و.ت جونز، خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمه علی رامین، ج دوم، تهران: امیر کبیر،1376، صص 65-68 [6]وینسنت، همان، ص 79 [7]علیرضا ازغندی، درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران، تهران: قومس،1385، صص 35-36 [8]حسین بشیریه، همان، ص 301 [9]حسین بشیریه، موانع توسعه سیاسی در ایران، تهران: گام نو، 1388، صص 68-86 [10]همان، ص 92 [11]ماکس وبر، دانشمند و سیاستمدار، ترجمه احمد نقیب زاده، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.، 1376، ص 100 [12]احمد نقیب زاده، دولت رضاشاه و نظام ایلی، تهران: سازمان انتشارات اسناد انقلاب اسلامی،1379، صص 127-128 [13]ازغندی، علیرضا، درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران، ص 139 [14]وینسنت، همان، ص 122 [15]احمد نقیب زاده، دولت رضاشاه و نظام ایلی، ص 144 [16]علیرضا ازغندی، درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران، ص 39 [17]کیوان پهلوان، رضاشاه و دیدگاهها (خاطرات)، تهران: انتشارات خاور زمین، 1384، ص 231 [18]ریچارد کاتم،ناسیونالیسم در ایران، تهران: کویر، 1383، صص 323-324 [19]احمد نقیب زاده، دولت رضاشاه و نظام ایلی، ص 152 [20]ماکس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهری، مهرداد ترابینژاد و مصطف عمادزاده، تهران: نشر مولی، 1374، ص 329 [21]عباس حاتمی، نظریههای دولت مدرن در ایران در: دولت مدرن در ایران، به اهتمام رسول افضلی، قم: دانشگاه مفید، 1386، صص 88 [22]همان، صص 91-98 [23]یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند، حسن شمسآوری و محسن مدیر شانهچی، تهران: نشر مرکز، چاپ ششم،1382، ص 208 [24]هوشنگ شهابی و خوان لینز، نظامهای سلطانی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران: شیرازه،1380، ص 39 [25]خلیل الله سردارآبادی، دولت مطلقه مدرن و عدم شکل گیری توسعه سیاسی در ایران در دولت مدرن در ایران، همان، ص 329 [26]هوشنگ شهابی و خوان لینز، نظامهای سلطانی، ص 399 [27]همان، ص 382 *محمد پورمحمد؛ پژوهشگر تاریخ معاصر/برهان 1393/12/4
ماهیت حکومت رضاشاه؛ مطلقهی نوساز یا دولت سلطانی؟چرایی دولت رضاشاه مطلقه نیست؟
کارشناسان و پژوهشگران مطالعات ایران، پیرامون ماهیت دولت رضاشاه از دو دسته نظریه بیشتر استفاده کردهاند: نظریه دولت مطلقه نوساز و دولت پاتریمونیال یا سلطانیسم. بشیریه، آبراهامیان و نقیب زاده از حامیان نظریه دولت مطلقه نوساز در تحلیل دولت رضاشاه هستند. در مقابل کاتوزیان و شهابی نیز از جمله مشهورترین حامیان نظریه دولت سلطانیزم رضاشاهی به شمار میروند. در عمل امّا برخی خصایص و ویژگیهای دولت رضاشاهی راه را برای دسته نخست تنگ مینماید و در عوض تأییدی بر ادعای گروه دوم میگردد. نوشتار مزبور نگاهی به هر دو نظریه و چرایی نقض اولی و تأیید دومی دارد.
نظریه دولت مطلقه
بحث از نظریههای دولت مدرن بدون پرداختن به نظریه"دولت مطلقه" امکان پذیر نیست."دولت مطلقه"واژهای بود که در قرن هجدهم میلادی به کار میرفت. اگر چه دو قرن پیش از این در قرن شانزدهم به ویژه در فرانسه، دولت مطلقه هم در نظر و هم در عمل توسعه یافته بود.[1]منظور دقیق از دولت مطلقه حکومتی است که در انتقال جامعه از فئودالیته به سرمایه داری نقش اساسی داشت و بدین منظور اصلاحات اقتصادی، اداری، دیوانی و مالی قابل ملاحظهای نیز انجام داد و در منابع قدرت سیاسی و اداری تمرکز ایجاد کرد.[2]
هلد حکومت مطلقه را روایتگر شکلگیری دولتی مبتنی بر جذب واحدهای سیاسی کوچکتر و ضعیفتر در ساختارهای سیاسی بزرگ تر و قویتر، تحکیم توانایی فرمانروایی بر یک قلمرو سرزمینی متحد، استقرار نظام منسجمی از نظم و قانون در سراسر یک قلمرو، پیاده کردن حکومتی با یگانگی، پیوستگی، حساب گری و کارآمدی بیشتر توسط یک رهبر واحد حکومتی میدانست[3].
دولت مطلقه پس از افول فئودالیسم و به طور کلی در فاصله سالهای 1648 زمان قرارداد وستفالی تا 1789 انقلاب فرانسه در اروپا وجود داشت.[4]"ژان بدن" میآورد در دولت مطلقه، شاه در نهایت ملزم به اطاعت از قوانین طبیعت است.[5] در واقع دولت مطلقه حکومت بیقید و بند و جبارانه یا حتی سرکوبگر و ناقض اصول و حقوق مبنایی اقتدار خود نیست چرا که پادشاهان مطلقه خود را حافظ نظم، قانون و عدالت میدانستند و بیشتر اتباع آنها نیز چنین تصوری در موردشان داشتند. بنابراین مفاهیمی مانند استبداد و جباریت را نمیتوان هم معنا دانست.[6] میان دولت مطلقه با برخی مفاهیم دیگر همچون دولت استبدادی، دیکتاتوری، حکومت فردی، جباریت یا دولت توتالیتر تمایز وجود دارد. چنانچه
دولت مطلقه، آن نوع ساختار دولتی است که در انتقال جامعه از صورت بندی ما قبل سرمایه داری اولیه، نقش اساسی ایفا میکند و با نوسازی قضایی، اصلاحات اقتصادی و مالی، ایجاد بوروکراسی وسیع نظامی و تأکید بر مصلحت عمومی تمرکزی انحصاری در منابع و ابزارهای قدرت سیاسی به وجود میآورد. دولت مطلقه در اروپا در نهایت به ایجاد دولت مدرن دموکراتیک میانجامد. همچنین تمرکز دولت مطلقه در راستای حذف و سرکوب نیروهای ملی نیست بلکه به انسجام نیروهای اجتماعی و مصلحت دولت که همان عقلانیت و منافع ملی است میانجامد.[7]در مجموع مهمترین ویژگیهای دولت مطلقه در اروپا تمرکز و انحصار منابع در منابع قدرت و ابزارهای قدرت دولتی، تمرکز وسایل اداره جامعه در دست دولت متمرکز ملی، پیدایش ارتش جدید، ناسیونالیسم و تأکید بر مصلحت ملی بوده است.[8]
کاربست نظری پیرامون دولت رضاشاه
کسانی همچون آبراهامیان، بشیریه، نقیب زاده و... از دولت مطلقه نوساز در عهد رضاشاه سخن گفتهاند و به کاربست این نظریه در این دوران پرداختهاند. بشیریه پیرامون تکوین دولت مطلقه نوساز در عهد رضاشاه چنین نوشته است: دولتی که علیرغم اصلاحات و نوسازی گسترده در زمینههای مختلف نظامی، اداری، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و آموزشی به واسطه تمرکز قدرت در دو نهاد ارتش و دربار راه را برای حضور، مشارکت و رقابت گروهها و نیروهای اجتماعی بسته است.[9]
در حالی که دولتهای مطلقه پا بند عقلانیت و منافع ملی بودند و به خدمتگزاران خود احترام میگذاشتند، عملکرد رضاشاه جنبه شخصی و حب و بغضهای فردی داشت.رضا شاه یک نظام اداری و ارتش مدرن پدید آورد، ولی افراد مهم بوروکرات را حذف نمود، افسران ارتش مدرن هم باید تمامی آرمانهای خود را به عشق به شاه تقلیل میدادند.
مهمترین استدلالهای مربوط به تلقی دولت رضاشاه به عنوان نخستین دولت مطلقه در ایران، در دو حوزه ساخت دولت مطلقه و کارویژههای آن قابل تبیین است. در این نظریات از عمدهترین دلایل مطلقه بودن دولت رضاشاه تمرکزی است که در منابع پراکنده قدرت به وجود آورد. از اقدامات بارز وی در این باره نیز به از میان برداشتن تکثر و پراکندگی منابع قدرت محلی و نیمه مستقل به ویژه یکجانشین کردن عشایر و سرکوب و خلع سلاح آنها اشاره دارند. از این منظر در حوزه کارویژهها نیز دولت رضاشاه با تأسیس ارتش و دستگاه بوروکراسی جدید انجام اصلاحات در حوزههای مالی، قضایی، فرهنگی و اقتصادی و تمرکز منابع اداری مبانی دولت مطلقه نوساز را در ایران ایجاد کرد. آنچه در ادامه میتواند به کارکرد صوری نهادهای پارلمانی و دمکراسی تعمیم داده شود.
چرایی دولت رضاشاه مطلقه نیست؟
آنچه در این باره مورد نقد قرار دارد بیتوجهی به اهمیت الزام دولت مطلقه به قانون طبیعی است. در این نظریات خودکامگی و استبداد رضاشاه و زیرپاگذاردن قانون طبیعی نادیده گرفته شده است. از سویی نیز چنانچه حامیان این نظریه نیز اذعان دارند دولت رضاشاه در ایران استقلال بیشتری نسبت به طبقات اجتماعی داشت همین عامل بر وجه استبدادی دولت رضاشاه میافزاید حال آنکه دولت مطلقه در اروپا با اتکا بر طبقات از استبداد به دور بود.[10]
در واقع حامیان این نظریه تفاوتهای دولت مطلقه اروپایی و دولت رضاشاهی را درک کردهاند امّا گویی آن را نادیده انگاشتهاند. در حالی که این تفاوتها درکارکرد و سرانجام دولتها در اروپا و ایران بارز بوده است. برای نمونه در فرانسه لویی چهاردهم بعد از استقلال یافتن و خلع ید از فئودالها برای مبارزه با طبقات ممتاز از اقشار غیر وابسته مانند اومانیستها، اعیان درباری و حقوقدانان و ملاکین شهری استفاده و از آنان تقدیر کرد و پایههای اولیه بوروکراسی مدرن در اروپا توسط اینان ریخته شد.[11]امّا در ایران عصر رضا شاه مسیر باژگونه بود. اگر چه رضاشاه با برخی نیروهای اجتماعی در رسیدن به قدرت همکاری داشت و حتی ارتش و دیوانسالاری تأسیس کرد ولی اینها تنها ظاهری مدرن و در اصل حربهای برای اجرای منویات شاه بودند.
در حالی که دولتهای مطلقه پا بند عقلانیت و منافع ملی بودند و به خدمتگزاران خود احترام میگذاشتند، عملکرد رضاشاه جنبه شخصی و حب و بغضهای فردی داشت. رضا شاه یک نظام اداری بادوام را بنیانگذاری کرد و ارتش مدرن پدید آورد، ولی افراد مهم بوروکرات را در نهایت تحمل نکرد و حذف نمود، افسران ارتش مدرن هم باید تمامی آرمانهای خود را به عشق به شاه تقلیل میدادند.[12] شیوههای اعمال قدرت خودسرانه و خودکامه به سبک حکام پیشین نیز که مورد تأیید بشیریه است تنها به دلیل تمرکز قدرت دولت رضاشاه نادیده گرفته میشود. در واقع به نظر میرسد حامیان نظریه دولت مطلقه نوساز رضاشاهی تنها بر تمرکز قدرت، ایجاد ارتش و دیوانسالاری توجه دارند گویی ظرف و ظاهر مطلقه را بدون توجه به محتوا و روح آن یعنی تبعیت از قانون طبیعی نادیده انگاشتهاند.
حتی فرایند ملت سازی در دوران رضاشاه با خشونت و سرکوب نیروهای اجتماعی و قومی انجام گرفت و حتی تمرکزگرایی صرف موجب شد تا از ظهور گروههای متنوع سیاسی در خارج از حاکمیت جلوگیری شود.[13] در دولتهای مطلقه اروپایی اگر مجامع و نهادهای قانونی همچون پارلمانها در نگاه حاکمان مثبت و گاه مورد تأیید نبودند امّا چنین مجامعی نقش مشورتی مهمی ایفا میکردند، حتی اگر این نقشها تنها از طریق عرضه شکوه و شکایت ایفا میشد. همچنین شهریاران خود با ایجاد طبقه وسیعی از صاحب منصبان و دیوانیان، نیروی جدیدی به وجود آوردند که محدودیتی بر قدرت ایشان به شمار میرفت.[14]
در نتیجه خلأ ناشی از ضعف نیروهای اجتماعی قدیمی با ظهور و بروز نیروهای اجتماعی همچون بورژوازی پر میشد. این در صورتی بود که در ایران عصر رضاشاه به دلیل دولتی بودن اقتصاد، چنین جانشینی صورت نگرفت.[15] بنابراین زمینه اجتماعی ظهور دولت مطلقه در اروپا و دولت رضاشاهی هم متفاوت بود. زیرا در جامعه غربی تحولات اقتصادی و اجتماعی رو به سوی تکوین سرمایه داری پیش میرفت ولی در ایران عصر رضاشاه طبقات و لایههای اجتماعی و بورژوازی ملی ظهور نمییابند.[16]
همچنین در دوره رضاشاه مجلس شورا هم به نهادی وابسته به اوامر شاهی تبدیل شد. حتی رضاشاه در جهت تمرکز قدرت در دست خود مصونیت پارلمانی نمایندگان مخالف را سلب کرد تا مجلس نتواند تحت تأثیر آنان قرار گیرد و نهادی نیرومند در مقابل استبداد مطلق او باشد. به گفته متین دفتری شاه همواره اصرار بر نمایندگانی داشت که به همه امور، فرمانها و انتصابات وی در هیأت دولت جنبه قانونی ببخشند. از نظر او مهم قانونی جلوه نمودن اعمال دولت بود.[17]
رضاشاه با استفاده ابزاری از این نهادهای صوری، قانون را زیر پا گذارد. اگرچه رضاشاه طبقه متوسط را صاحب قدرت، حیثیت و رفاه کرد و این طبقه در مقابل طبقات ما قبل مدرن، متحد طبیعی رضاشاه به حساب میرفت ولی طبقه متوسط احساس ناامنی میکرد چرا که به تدریج شاه بسیار مستقل میشد و در تقابل با همه طبقات قرار میگرفت. حتی ارتش، نهاد مطلوب و محبوب رضاشاه بیش از پیش سرکوبگر و مغرور شد و ترس از شخص رضاشاه تا عمق وجود کارمندان دولت رخنه کرده بود. چنین جوی وفاداری توأم با شور و شوق به وجود نمیآورد.[18]
یکی دیگر از ویژگیهای دولت مطلقه، مصلحت سیاسی دولت است. در زمان رضا شاه مصلحت سیاسی را اراده شخص شاه تعریف میکرد. در واقع در این زمان مصلحت سیاسی به چالش کشیده شد و حب و بغضهای شخصی جانشین آن گردید. تا جایی که رضاشاه حکومت خود را یک نفره میدانست.[19]در مجموع این تفاوتها میان دولت مطلقه اروپایی و دولت رضاشاهی میتواند کاربست نظریه مطلقه نوساز در عهد رضاشاه را به چالش بکشد و نهای بزرگ به این نظریه را شکل دهد.
نظریه سلطانیزم
این اصطلاح را نخست بار"ماکس وبر" برای اشاره به حالت خاص و افراطی از پاتریمونیالیسم به کار برد. وبر در طبقه بندی خود از انواع اقتدار یعنی کاریزمایی، سنتی و قانونی یکی از وجوه اقتدار سنتی را سلطانیزم مینامید. در این نظریه خودکامگی و تمرکز فوق العاده قدرت نزد شخص شاه و بی قیدی او نسبت به محدودیتهای سنتی، اصلیترین شاخصهای نظام سلطانیزم محسوب میشوند. چنانچه وبر مینویسد اگر سیادت پاتریمونیال بدون رعایت سنت بر اختیار و خودکامگی استوار گردد سیادت سلطانی شکل میگیرد.[20]
تمایز میان پاتریمونیالسم و سلطانیسم در چگونگی اعمال سلطه است. اگر در اولی سلطه به گونه اساسی سنتی است در دومی سلطه بر پایه اراده شخصی استوار است.[21]در واقع حاکم در نظام سلطانیزم از قید سنت نیز فراتر میرود و تنها بر مبنای اراده شخص خویش حکم میراند. به همین دلیل شاید خوان لینز در گونه شناسی خود این نظامها را ذیل نظامهای شخصی بررسی کرده است. خودکامگی، ریاکاری قانونی، شخص گرایی، مبهم بودن مرز میان دولت و نظام، فساد و سرمایه داری تعریف نشده، پایگاه اجتماعی محدود، اتکا به نیروهای خارجی، آسیب پذیری بالا از مختصات این نظامها هستند.[22]
در این نظامها، نظام اداری و سیاسی به مثابه ابزار خصوصی در اختیار حاکم قرار دارد. حوزه عمومی و حوزه خصوصی در نظام اداری پاتریمونیال (پدرسالار) متمایز نیست و در هم مستحیل است. شخصی بودن امر سیاست موجب میگردد تا نزدیکی به شخص حاکم مبنای موقعیتهای سیاسی بهتر به حساب آید. همچنین این امر به ایجاد رقابت ناسالم بین اطرافیان شاه منجر میگردد. نیروهای نظامی نیز به عنوان ابزار شخصی حاکم برای ایجاد نظم و امنیت به کار میرود. گاه نیز بین سنت و سلطنت برای توجیه ریاست و سلطه حاکمان ارتباط عمیق ایجاد میشود.
پایگاه اجتماعی محدود رضاشاه گواهی دیگر بر سلطانیزم رضاشاهی است. سرآغاز نظام سلطانی رضاشاه در 1312 با طرد بیشتر همکاران مدرن گرای او که در موقعیت آغازین او سهم به بسزایی داشتند همراه شد. بدین گونه این نظام به جای تکیه بر طبقات بر افراد متکی میشود
دولت رضاشاه مصداقی برای نظریه
با توجه به این وجوه نظری میتوان دولت رضاشاه را مصداقی از دولتهای سلطانی دانست. خودکامگی رضاشاه شاید مهمترین مشخصهای باشد که در این منظر مورد توجه قرار میگیرد. ریاکاری قانونی یا حفظ ظاهر قانونی در نظامهای سلطانی و کارکرد صوری نهادهای قانونی در این دوره دیده میشود. در این قالب مجلس، انتخابات، احزاب سیاسی و بسیاری از نمادهای دموکراسی در این دوران به نهادهای بیمحتوایی در دست شاه تبدیل شده بودند و در نهایت این شاه بود که حرف اول و آخر را میزد.
کلام شاه عین قانون و حتی فراتر از قانون بود. به قول آبراهامیان در 16 سال حکومت رضاشاه (1304-1320) حکومت در دستان یک مرد متمرکز بود.[23]وضعیت خاص انتخابات در ایران از دوره ششم تا سیزدهم و طنز مشهور مدرس در انتخابات هفتمین دوره مجلس تأییدی بر ریاکاری قانونی در این دوران است. در واقع در این دوره قدرت شخصی شد. بنابراین شخص گرایی مشخصه دیگری است که دولت رضاشاهی بدان آمیخته شده بود. یکی از مصادیق این امر تلاش در جهت جاودان ساختن و شخصیت پرستی است که رضاشاه از طریق نام گذاری دو شهر به رضائیه و پهلوی در پی آن بود.[24]در این زمان شاه عین دولت و دولت عین شاه بود.
در این دوران، شاه به گونهای مستقیم در ساختارهای حکومت مداخله میکرد و نهادهای دیوانسالاری و ارتش از طریق امتیازات فردی و سوگلی بازیها به صورت پیوسته مورد حمله بود. این خود باعث عدم استقلال و غیر رسمی شدن سیاست و مانع از نهادینگی قدرت در حوزههای حقوقی و اجرایی بود.[25] همین امر موجب شکل گیری فساد در سیستم گردید. در دوره رضاشاه دامنه فساد نسبت به دوره پسرش محدودتر بود امّا رضاشاه از این امر استثناء بود. کاتوزیان این ضرب المثل که شاه به جز خودش به دیگران اجازه دزدی نمیداد را مؤیدی بر ادعای خود ذکر میکند.[26] در این حکومت دیگر شاه از مسئولیت مبرا نیست بلکه در عین پاسخگو نبودن، تمام امور از او نشأت میگیرد.
پایگاه اجتماعی محدود رضاشاه گواهی دیگر بر سلطانیزم رضاشاهی است. سرآغاز نظام سلطانی رضاشاه در 1312 با طرد بیشتر همکاران مدرن گرای او که در موقعیت آغازین او سهم به بسزایی داشتند همراه شد. بدین گونه این نظام به جای تکیه بر طبقات بر افراد متکی میشود.[27]در نهایت تلفیقی از مختصات فوق میتواند نظامی را ترسیم نماید که در خودکامگی و استبداد راه خود را از حکومت مطلقه جدا میسازد. با توجه به این مباحث میتوان نظریه سلطانی را چارچوب نظری مطلوب برای تحلیل دولت رضاشاه دانست؛ چارچوبی برای درهم پوشاندن خلأهای نظری دولت مطلقه نوساز.
پی نوشت ها:
[1]اندرو وینسنت، نظریههای دولت، ترجمه حسین بشیریه، تهران:، 1381، ص 77
[2]حسین بشیریه، جامعه شناسی سیاسی ایران، تهران: نشر نگاه معاصر،1387، ص 301
[3]دیوید هلد، شکل گیری دولت مدرن، تهران: آگاه، ص 51
[4]حسین بشیریه، همان، ص 301
[5]و.ت جونز، خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمه علی رامین، ج دوم، تهران: امیر کبیر،1376، صص 65-68
[6]وینسنت، همان، ص 79
[7]علیرضا ازغندی، درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران، تهران: قومس،1385، صص 35-36
[8]حسین بشیریه، همان، ص 301
[9]حسین بشیریه، موانع توسعه سیاسی در ایران، تهران: گام نو، 1388، صص 68-86
[10]همان، ص 92
[11]ماکس وبر، دانشمند و سیاستمدار، ترجمه احمد نقیب زاده، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.، 1376، ص 100
[12]احمد نقیب زاده، دولت رضاشاه و نظام ایلی، تهران: سازمان انتشارات اسناد انقلاب اسلامی،1379، صص 127-128
[13]ازغندی، علیرضا، درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران، ص 139
[14]وینسنت، همان، ص 122
[15]احمد نقیب زاده، دولت رضاشاه و نظام ایلی، ص 144
[16]علیرضا ازغندی، درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران، ص 39
[17]کیوان پهلوان، رضاشاه و دیدگاهها (خاطرات)، تهران: انتشارات خاور زمین، 1384، ص 231
[18]ریچارد کاتم،ناسیونالیسم در ایران، تهران: کویر، 1383، صص 323-324
[19]احمد نقیب زاده، دولت رضاشاه و نظام ایلی، ص 152
[20]ماکس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهری، مهرداد ترابینژاد و مصطف عمادزاده، تهران: نشر مولی، 1374، ص 329
[21]عباس حاتمی، نظریههای دولت مدرن در ایران در: دولت مدرن در ایران، به اهتمام رسول افضلی، قم: دانشگاه مفید، 1386، صص 88
[22]همان، صص 91-98
[23]یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند، حسن شمسآوری و محسن مدیر شانهچی، تهران: نشر مرکز، چاپ ششم،1382، ص 208
[24]هوشنگ شهابی و خوان لینز، نظامهای سلطانی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران: شیرازه،1380، ص 39
[25]خلیل الله سردارآبادی، دولت مطلقه مدرن و عدم شکل گیری توسعه سیاسی در ایران در دولت مدرن در ایران، همان، ص 329
[26]هوشنگ شهابی و خوان لینز، نظامهای سلطانی، ص 399
[27]همان، ص 382
*محمد پورمحمد؛ پژوهشگر تاریخ معاصر/برهان 1393/12/4
- [سایر] سرانجام نهضت مشروطه چه بود؟ مشروطه چگونه به حکومت رضاشاه ختم شد؟
- [آیت الله بهجت] ماهیّت مالکیّت دولت چیست؟
- [سایر] حکومت مطلقه ولایی چه تفاوتی با حکومت استبدادی دارد؟
- [سایر] ساختار حکومت انگلیس و دولت در بریتانیا چگونه است؟
- [سایر] در مورد حکومت خودگردان فلسطین چرا با وجودی که دولت حماس در انتخابات پارلمانی رأی آورده و نخست وزیر تعیین نموده، جنبش فتح ریاست حکومت خودگردان را بر عهده دارد؟ نسبت ابومازن با تشکیلات دولت خودگردان چگو
- [آیت الله مکارم شیرازی] ماهیّت استخدام دولتی چیست؟ با توجّه به این که حقوق کارمند با گذشت زمان تغییر می یابد و دولت اعتباراتی را در تعیین زمان بازنشستگی او دارد.
- [آیت الله خامنه ای] اموال دولت اسلامی یا غیر اسلامی که در اختیار دولت و حکومت و یا کارخانه ها و شرکتها و مؤسسات تابع دولت هستند، چه حکمی دارند؟ آیا آنها جزء اموال مجهول المالک هستند یا اینکه ملک دولت محسوب می شوند؟
- [سایر] آیا در اسلام (دولت پاسخگو) وجود دارد؟ در رویکرد اسلامی چه نوع دریافتی از مفهوم حکومت میتوان دید؟ در ادبیات سیاسی مدرن مراد از دولت پاسخگو چیست؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] ماهیّت استخدام دولتی چیست؟ با توجّه به این که حقوق کارمند با گذشت زمان تغییر مییابد و دولت اعتباراتی را در تعیین زمان بازنشستگی او دارد.
- [سایر] ولایت مطلقه فقیه حضرت امام(ره)چه مفهومی دارد؟ به کدام دلیل ولی فقیه اختیارات مطلقه حکومتی حضرت رسولاکرم(ص) را داراست؟ چگونه مشکلات و مسایل مستحدثه جدید در حکومت اسلامی را می توان حل کرد؟
- [آیت الله اردبیلی] در صورت تحقق دولت عدل اسلامیِ جامع الشرایط، احیای زمین موات مشروط به اجازه حکومت است هرچند اجازه به طور عام باشد پس قبل از اجازه حکومت کسی حقّ تصرّف در زمینهای موات را ندارد و تنها افراد و گروههایی که به آنان اجازه داده شده میتوانند کارهای مقدّماتی را از قبیل دیوار کشی، تسطیح و خاکبرداری شروع کنند، ولی به مجرّد به ثبت رساندن زمین بدون احیای آن، حقّی برای ثبت دهنده ثابت نمیشود و ثبت دهنده حقّ ندارد آن را بفروشد یا وقف نماید و یا معاملات دیگری بر روی آن انجام دهد.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر گنج در زمینی که جزء انفال است یافت شد مانند قلّه کوه, جنگل, علفزار و بیابان که اینها در اختیار امام(ع)است و در عصر غیبت, مِلک حکومت و دولت اسلامی است در این صورت, اگر به اجازه ولیّ مسلمین کاوش نموده بود, برای یابنده آن است و خمس دارد و اگر بدون اجازه بود, در اختیار امام(ع) و ولیّ مسلمین است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.