روند فروپاشی شوری چگونه بود؟
در مورد روند فروپاشی شوروی توضیح دهید. اتحاد جماهیر شوروی با داشتن وسیع ترین سرزمین، بزرگ ترین کشور جهان و از نظر قدرت نظامی دومین کشور مقتدر جهان تا سال 1980 می باشد.سیستم تک حزبی کمونیستی بوده ،که کمیته مرکزی حزب عالی تریم مرجع تصمیم گیری در آن به شمار می آمد. آخرین دبیر کل و آخرین رئیس جمهور آن میخائیل گورباچف(Mikhail Gorbachev ) در سال 1985 به مقام دبیر کلی حزب رسید. وی سیاستمداری روشنفکر و جوانترین دبیرکل شوروی با شعار پرسترویکا (perestroika) یا همان بازسازی فضای اقتصادی(یا به تعبیر روشن تر اقتصاد آزاد) و گلاسنوست ( Gelasnost) فضای باز سیاسی و آزاد ، و دموکراتیزآتیسا (demokratizatsya) یا همان استقرار دموکراسی و انتخابات آزاد ،به ریاست رسید و زمینه را برای تحول اساسی در سیستم حکومت شوروی را مد نظر قرار داد.که به اعتقاد بسیاری از تحلیل گران مسایل شوروی ،او می خواست با ایجاد این فضای تازه ،حسن نیت خود را نسبت به غرب نشان داده و از تهاجم حملات تبلیغاتی،سیاسی و اقتصادی غرب نسبت به مذمت و تقبیح کمونیستی شوروی بکاهد،چرا که شوروی تا آن زمان بزرگترین دشمن غرب بشمار می آید که ناتو و سال های جنگ سرد گواه بر این امر است. گورباچف در زمانی وارد عرصه سیاسی شد که از سال 1980 اقتصاد شوروی بر اثر سوء مدیریت و فساد در دستگا ه های دولتی و هزینه های سنگین نظامی و کمک های خارجی در وضع بحرانی قرار داشت ،تا جایی که مجبور شد 46 میلیون تن غله وارد کند و برای حل کسر بودجه خود 250 تن طلای خود را به 3 میلیارد دلار بفروشد.برژنف در سال 1982 مرد و بعد آندروپف ریاست نمود که دوامی 15 ماه داشت .چرننکو به قدرت رسید که بیشتر دوران 13 ماه را در بیمارستان به سر برد و در این دوران ما شاهد فضای بسیار وخیم و بد را در شوروی شاهدیم لذا وقتی گور باچف با این شعار سر کار می ایند در کمتر از 7 سال شوری منحل و به تعبیر زیبای حضرت امام زین پس باید کمونیست را در موزه های تاریخ یافت. نکته ای که این جا حائز اهمیت است ،این می باشد که شوروی با قومیت های متفاوت (با 15 ایالت) وقتی این فضای باز سیاسی ایجاد می شود ،زمینه تحریک احساسات ناسیونالیستی شروع ،دستگاه حاکمه هم درگیر مسایل و بحران های اقتصادی است،از این وضعیت غافل می ماند ،در نتیجه هر یک از ایالت ها خواهان استقلال و در ابتدا هم ایالت روسیه خواهان استقلال شد،در همین فضا به وجود آمده ما شاهد پدیده ای دیگر در روسیه هستیم و آن بوریس نیکولایویچ یلتسین که نخست وزیر دستگاه گورباچف است که مرتب پا به زمین می کوبد و می گوید که این شعارها فایده‌ای ندارد؛ این شتاب کم است؛ دیر شد؛ اصلاحات عقب افتاد، اوضاع را وخیم تر و شدت تحرکات اجتماعی را بیشتر و توانمندی دستگاه حاکمه را محدود می کند. اما باید اذعان داشت که بوریس یلتسین معمار فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سیاستمداری که روسیه را به سوی لیبرالیسم و اقتصاد بازار آزاد هدایت کرد و نخستین رهبر روسیه بعد از فروپاشی شوروی شد .بوریس نیکولایویچ یلتسین در سال 1931 در خانواده یی کشاورز در منطقه کوهستانی اورال به دنیا آمد. در بزرگی به ناگزیر به عضویت حزب کمونیست درآمد و سلسله مراتب حزبی را پیمود تا به دبیری شعبه حزب در سوردلوفسک رسید. این شهر به نام شهر محرمانه در تاریخ شوروی معروف است زیرا مقامات حکومتی بسیاری از صنایع نظامی خود را در این شهر بنا کرده بودند.در سال 1985 میخائیل گورباچف آخرین رهبر شوروی یلتسین را به پایتخت فراخواند تا مسوولیت حزب در مسکو را بر عهده گیرد و با فساد مبارزه کند. یلتسین با توانمندی در رفتارو عملکردش نشان داد که رهبر مقتدری است که از کادرهای قدیمی حزب یک سروگردن هم بالاتر است. شایستگی های مدیریتی یلتسین موجب حسادت هایی نسبت به وی شد تا آنجا که خود گورباچف نیز روابطش را با او به هم زد. یلتسین در سال 1988 از دفتر سیاسی حزب )پولیت بورو( کناره گرفت و دو سال بعد نیز از حزب خارج شد. با فروپاشی شوروی محبوبیت مردمی او بالاتر رفت و در سال 1991 نخستین رئیس جمهور در تاریخ روسیه شد که با انتخاب مردم به قدرت رسید. از سویی محافظه کاران تندرو در اوت 1991 اقدام به کودتا علیه گورباچف کردند. یلتسین که در راس لیبرال ها قرار داشت ، گورباچف را به قدرت بازگرداند. اما رویداد کودتا را حربه یی علیه گورباچف و کودتاچیان، هر دو کرد و در نتیجه حزب کمونیست تعطیل شد و اتحاد شوروی تا پایان سال پاره پاره شد و از بین رفت. یلتسین رئیس جمهور شد. اما دو سال بعد مجلس روسیه به ورطه بحران افتاد و این بار هم قاطعیت یلتسین تانک ها را برای استقرار آرامش به سوی مجلس گسیل کرد. انتخابات جدید برگزار شد و مخالفان یلتسین به نشان اعتراض در مجلس بست نشستند. یلتسین دستور حمله سربازان را به درون مجلس صادر کرد. اما همزمان با برقراری نظم، اعتبار و محبوبیت وی لطمه اساسی دید. ملیون افراطی در مجلس جدید از سرسخت ترین مخالفان یلتسین بودند، اما او خود نیز می خواست تا روسیه در دنیا آبرو و عزت داشته باشد. نخستین نیاز روسیه سرمایه گذاری بود و امریکا با درک این نیاز به کمک او شتافت. اقتصاد رو به بهبود گذاشت اما یلتسین با ناآرامی های خونبار چچن روبه رو شد. ناامنی هم در سراسر کشور شدت گرفت. در این بحبوحه کمونیست ها هم دوباره سربرآوردند. انتخابات 1996 که برگزار شد به پیروزی دوباره یلتسین انجامید. اکثریت مردم با استیلای کمونیست ها مخالف کرده بودند و خواهان ادامه مسیر روسیه به سوی دموکراسی بودند. سرانجام یلتسین در سال 1999 در اثر نارسایی قلبی قبل از تصدی ریاست جمهوری استعفا داده و پوتین به عنوان رئیس جمهور موقت متصدی امر می گردد، می میرد و در گورستان نووودویچی مسکو دفن می گردد.(منبع از کتاب فرهنگ جامع سیاسی نوشته محمود طلوعی نشر علم ) و همه این اتفاقات در شوروی چرا صورت گرفت ؛زیرا . آنها می‌خواستند روسیه به یک برزیل - یعنی یک کشور دست سوم دنیا - تبدیل شود؛ تولید بالا، اما گرفتاری و فقر عمیق و بدون هیچ گونه نقشی در سیاست دنیا. شما ببینید امروز در کجای دنیا حرف و رأی و نظر و حضور برزیل کسی را به خود متوجّه می‌کند؟ می‌خواستند روسیه را این‌طوری کنند اما این که حجاریان خاتمی را با یلتسین مقایسه می کند ،به همان علت فوق بود که گذشت ،انتظارداشت تا مانند یلتسین مرتب پا به زمین بکوبد وبگوید که این شعارها فایده‌ای ندارد؛ این شتاب کم است؛ دیر شد؛ اصلاحات عقب افتاد و . . . که البته منظور اصلی وی نه اصلاحات-که خود انقلاب اسلامی فرایندی برای اصلاح تمام ساختارهاست- بلکه ساختار شکنی نظام اسلامی بود . اما چرا آقای حجاریان ین اشتباه را کرد جواب شما را بیانات مقام معظم رهبری تبیین می نماید: • اول: اسلام، مارکسیزم نیست. مارکسیزم مورد قبول مردم شوروی هم نبود. بله، ایدئولوژی حزب کمونیست شوروی بود. حزب کمونیست شوروی متشکل از چند میلیون عضو در مقابل جمعیت نزدیک به سیصد میلیونی شوروی بود؛ شاید مثلاً ده میلیون، پانزده میلیون نفر عضو بودند. اعضای حزب کمونیست همیشه از امتیازاتی برخوردار بودند؛ بنابراین می‌توان حدس زد که در بین همان جمعیت هم آنچه برای آنها در درجه اول اهمیت قرار داشت، امتیازات بود؛ لذا مارکسیزم به عنوان یک دین برایشان مطرح نبود. اسلام، دین مردم و عشق مردم و ایمان مردم است. اسلام همان چیزی است که این ملت بزرگ برای خاطر آن، عزیزان و پاره‌های تن و جگرگوشه‌هایشان را به میدان فرستادند و وقتی جسد آغشته به خون آنها برگشت، برایشان گریه نکردند و خدا را شکر کردند! • دوم اینکه نظام اسلامی، نظام کمونیستی نیست؛ نظام اسلامی است؛ نظامی جوان و منعطف و پُرتلاش و مردمی است و (کارگزاران آن همانند کارگزاران شوروی نیستند)... در طول هفتاد و چند سال حکومت شوروی، تا قبل از انتخابات روسیه در این اواخر، یک انتخابات اتفاق نیفتاده بود؛ ولی ما در ظرف بیست‌ویک سال، بیست‌ویک انتخابات داشته‌ایم! آیا اینها با هم قابل مقایسه است؟ در آن‌جا زندگی نمایندگان طبقه پرولتاریا زندگی کاخ کرملینی است؛ اما در این‌جا ما روی زیلو می‌نشینیم و افتخار هم می‌کنیم... نظام (کمونیسم)، با نظام جمهوری اسلامی که مبنی بر انتخابات و رأی مردم است و هر چهار سال یک بار انتخابات مجلس و ریاست جمهوری برگزار می‌شود، متفاوت است. در سطح رهبری از اینها هم بالاتر است؛ برای خاطر این‌که رهبریِ معنوی، تعهّد معنوی دارد و خبرگان و مردم از او توقّع دارند که حتی یک گناه نکند؛ اگر یک گناه کرد، بدون این‌که لازم باشد ساقطش کنند، ساقط شده است؛ حرفش نه درباره خودش حجّت است، نه درباره مردم. این نظام منعطف، زنده، پُرنشاط و متحوّل، آیا با نظام بسته و غیرقابل انعطاف و شکننده دیکتاتوری پرولتاریا قابل مقایسه است؟! • یک نکته را هم می‌خواهم یادآوری کنم و آن نظام امر به معروف و نهی از منکر است. امر به معروف و نهی از منکر واجب حتمی همه است؛ فقط من و شما به عنوان مسؤولان کشور وظیفه‌مان در باب امر به معروف و نهی از منکر سنگین‌تر است. باید از شیوه‌ها و وسایلِ مناسب استفاده کنیم؛ اما آحاد مردم هم وظیفه دارند... روح و مدل امر به معروف، مدل امر و نهی است؛ مدل خواهش و تقاضا و تضرّع نیست. نمی‌شود گفت که خواهش می‌کنم شما این اشتباه را نکنید؛ نه، باید گفت آقا! این اشتباه را نکن؛ چرا اشتباه می‌کنی؟ طرف، هر کسی هست - بنده که طلبه حقیری هستم - از بنده مهمتر هم باشد، او هم مخاطب امر به معروف و نهی از منکر قرار می‌گیرد. • اشتباه بعدی (دشمن) در مورد کشور است. کشور ایران یکپارچه است؛ حتی آن قسمتهایی هم که در قرنهای گذشته جدا شدند، اگر ته دلشان را بگردید، مایلند با ما باشند؛ (هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، باز جوید روزگار وصل خویش)؛ آنها هم دلشان می‌خواهد که به این مادر بپیوندند. این کجا، کشور اتّحاد جماهیر شوروی کجا؟ ده، یازده کشور را با سنجاق - یا به تعبیری با شلاق - به هم بستند و به اصطلاح یک کشور تشکیل گردید! معلوم است که تا شلاق برداشته شد، از هم جدا می‌شوند و شدند. • رهبری مسؤولیت دارد. مسؤولیت رهبری حفظ نظام و انقلاب است. اداره کشور به عهده شما آقایان مسؤولان کشور است. هر کدام از شما در بخش خودتان کشور را اداره می‌کنید و وظیفه اصلی رهبری این است که مراقب باشد این بخشهای مختلف آهنگ ناساز با نظام و اسلام و انقلاب نزنند. هرجا چنین آهنگی به وجود بیاید، جای حضور رهبری است. رهبری هم یک شخص نیست. یک آدم، یک طلبه، یک علی خامنه‌ای، یا علی خامنه‌ای‌های فراوان دیگری که هستند، نیست. رهبری یک عنوان و یک شخصیت و یک حقیقت برگرفته از ایمان و محبت و عشق و عاطفه مردم و یک آبروست. صدها نفر مثل علی خامنه‌ای در راه این حقیقت جان و آبرویشان را می‌دهند؛ اهمیتی هم ندارد. بنده که چیزی نیستم؛ امام بزرگوار ما هم - که به معنای حقیقی کلمه برای این امت، امام دلها بود - همین‌طور بود. او حاضر بود برای حفظ نظام و حفظ رهبری نظام، آبرویش را بدهد. این حقیقت حضور دارد. با این حرفهایی که می‌زنند و با این کارهایی که می‌کنند، نتوانسته‌اند و نخواهند توانست این حضور را از بین ببرند... • هدف و هویت و مسؤولیت اساسی رهبری، دفاع از کلیت نظام و حفظ نظام است. چیزی هم بنده ندارم؛ جان و آبرو متاع کمی است برای این که در این راه بذل شود؛ و من کاملاً آماده‌ام این دو عنصری را که دارم، بذل کنم. دوره جوانی ما - که دوره لذّت بردن از زندگی است - در این راه گذشته است. امروز هم در دوره پیری هستیم. بنده امروز در سنینی هستم که زندگی برایم این قدر لذّتی ندارد. لذایذ زندگی برای ما، امروز دیگر لذایذ نیست. در آخر عمر، در فصل‌انحطاط عمر، در فصل ضعف قوای جسمانی و بقیه قوای موجود بشری، دلبستگی‌ای به حیات نیست. آنچه بنده دارم - جان و آبرو - مال این راه است؛ مال هم که الحمدللَّه ندارم... برای مطالعه بیشتر در این زمینه به کتاب بوریس یلتسین از طلوع تا غروب، انتشارات امیرکبیر،نویسنده: الکساندر کورژاکوف، مترجم: عماد پور صفری، چاپ اول: 1377 :الکساندر میخایلوویچ کورژاکوف رئیس سرویس امنیت رئیس جمهور روسیه در هفت فصل به بیان خاطرات زندگی خود از نوجوانی تا بر کناری خود از مقام ریاست سرویس امنیت رئیس جمهوری می پردازد ، او در کل کتاب ضمن بیان گوشه هایی از خاطرات خود در دوران زمامداری یلتسین به مقاطع مهمی از تاریخ روسیه در دهه 90 اشاره می کند و به بیان جزئیات حوادثی چون برکناری گورباچف ، کودتا علیه چورباچف و کودتا علیه یلتسین ، انتخاب ریاست جمهوری در روسیه ، وضعیت خانوادگی رئیس جمهور و حوادث چند ساله اخیر در روسیه می پردازد . (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 138/100119849)
عنوان سوال:

روند فروپاشی شوری چگونه بود؟


پاسخ:

در مورد روند فروپاشی شوروی توضیح دهید.

اتحاد جماهیر شوروی با داشتن وسیع ترین سرزمین، بزرگ ترین کشور جهان و از نظر قدرت نظامی دومین کشور مقتدر جهان تا سال 1980 می باشد.سیستم تک حزبی کمونیستی بوده ،که کمیته مرکزی حزب عالی تریم مرجع تصمیم گیری در آن به شمار می آمد. آخرین دبیر کل و آخرین رئیس جمهور آن میخائیل گورباچف(Mikhail Gorbachev ) در سال 1985 به مقام دبیر کلی حزب رسید. وی سیاستمداری روشنفکر و جوانترین دبیرکل شوروی با شعار پرسترویکا (perestroika) یا همان بازسازی فضای اقتصادی(یا به تعبیر روشن تر اقتصاد آزاد) و گلاسنوست ( Gelasnost) فضای باز سیاسی و آزاد ، و دموکراتیزآتیسا (demokratizatsya) یا همان استقرار دموکراسی و انتخابات آزاد ،به ریاست رسید و زمینه را برای تحول اساسی در سیستم حکومت شوروی را مد نظر قرار داد.که به اعتقاد بسیاری از تحلیل گران مسایل شوروی ،او می خواست با ایجاد این فضای تازه ،حسن نیت خود را نسبت به غرب نشان داده و از تهاجم حملات تبلیغاتی،سیاسی و اقتصادی غرب نسبت به مذمت و تقبیح کمونیستی شوروی بکاهد،چرا که شوروی تا آن زمان بزرگترین دشمن غرب بشمار می آید که ناتو و سال های جنگ سرد گواه بر این امر است.
گورباچف در زمانی وارد عرصه سیاسی شد که از سال 1980 اقتصاد شوروی بر اثر سوء مدیریت و فساد در دستگا ه های دولتی و هزینه های سنگین نظامی و کمک های خارجی در وضع بحرانی قرار داشت ،تا جایی که مجبور شد 46 میلیون تن غله وارد کند و برای حل کسر بودجه خود 250 تن طلای خود را به 3 میلیارد دلار بفروشد.برژنف در سال 1982 مرد و بعد آندروپف ریاست نمود که دوامی 15 ماه داشت .چرننکو به قدرت رسید که بیشتر دوران 13 ماه را در بیمارستان به سر برد و در این دوران ما شاهد فضای بسیار وخیم و بد را در شوروی شاهدیم لذا وقتی گور باچف با این شعار سر کار می ایند در کمتر از 7 سال شوری منحل و به تعبیر زیبای حضرت امام زین پس باید کمونیست را در موزه های تاریخ یافت.
نکته ای که این جا حائز اهمیت است ،این می باشد که شوروی با قومیت های متفاوت (با 15 ایالت) وقتی این فضای باز سیاسی ایجاد می شود ،زمینه تحریک احساسات ناسیونالیستی شروع ،دستگاه حاکمه هم درگیر مسایل و بحران های اقتصادی است،از این وضعیت غافل می ماند ،در نتیجه هر یک از ایالت ها خواهان استقلال و در ابتدا هم ایالت روسیه خواهان استقلال شد،در همین فضا به وجود آمده ما شاهد پدیده ای دیگر در روسیه هستیم و آن بوریس نیکولایویچ یلتسین که نخست وزیر دستگاه گورباچف است که مرتب پا به زمین می کوبد و می گوید که این شعارها فایده‌ای ندارد؛ این شتاب کم است؛ دیر شد؛ اصلاحات عقب افتاد، اوضاع را وخیم تر و شدت تحرکات اجتماعی را بیشتر و توانمندی دستگاه حاکمه را محدود می کند.
اما باید اذعان داشت که بوریس یلتسین معمار فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سیاستمداری که روسیه را به سوی لیبرالیسم و اقتصاد بازار آزاد هدایت کرد و نخستین رهبر روسیه بعد از فروپاشی شوروی شد .بوریس نیکولایویچ یلتسین در سال 1931 در خانواده یی کشاورز در منطقه کوهستانی اورال به دنیا آمد. در بزرگی به ناگزیر به عضویت حزب کمونیست درآمد و سلسله مراتب حزبی را پیمود تا به دبیری شعبه حزب در سوردلوفسک رسید. این شهر به نام شهر محرمانه در تاریخ شوروی معروف است زیرا مقامات حکومتی بسیاری از صنایع نظامی خود را در این شهر بنا کرده بودند.در سال 1985 میخائیل گورباچف آخرین رهبر شوروی یلتسین را به پایتخت فراخواند تا مسوولیت حزب در مسکو را بر عهده گیرد و با فساد مبارزه کند.
یلتسین با توانمندی در رفتارو عملکردش نشان داد که رهبر مقتدری است که از کادرهای قدیمی حزب یک سروگردن هم بالاتر است. شایستگی های مدیریتی یلتسین موجب حسادت هایی نسبت به وی شد تا آنجا که خود گورباچف نیز روابطش را با او به هم زد. یلتسین در سال 1988 از دفتر سیاسی حزب )پولیت بورو( کناره گرفت و دو سال بعد نیز از حزب خارج شد. با فروپاشی شوروی محبوبیت مردمی او بالاتر رفت و در سال 1991 نخستین رئیس جمهور در تاریخ روسیه شد که با انتخاب مردم به قدرت رسید.
از سویی محافظه کاران تندرو در اوت 1991 اقدام به کودتا علیه گورباچف کردند. یلتسین که در راس لیبرال ها قرار داشت ، گورباچف را به قدرت بازگرداند. اما رویداد کودتا را حربه یی علیه گورباچف و کودتاچیان، هر دو کرد و در نتیجه حزب کمونیست تعطیل شد و اتحاد شوروی تا پایان سال پاره پاره شد و از بین رفت. یلتسین رئیس جمهور شد. اما دو سال بعد مجلس روسیه به ورطه بحران افتاد و این بار هم قاطعیت یلتسین تانک ها را برای استقرار آرامش به سوی مجلس گسیل کرد. انتخابات جدید برگزار شد و مخالفان یلتسین به نشان اعتراض در مجلس بست نشستند. یلتسین دستور حمله سربازان را به درون مجلس صادر کرد. اما همزمان با برقراری نظم، اعتبار و محبوبیت وی لطمه اساسی دید. ملیون افراطی در مجلس جدید از سرسخت ترین مخالفان یلتسین بودند، اما او خود نیز می خواست تا روسیه در دنیا آبرو و عزت داشته باشد. نخستین نیاز روسیه سرمایه گذاری بود و امریکا با درک این نیاز به کمک او شتافت. اقتصاد رو به بهبود گذاشت اما یلتسین با ناآرامی های خونبار چچن روبه رو شد. ناامنی هم در سراسر کشور شدت گرفت. در این بحبوحه کمونیست ها هم دوباره سربرآوردند. انتخابات 1996 که برگزار شد به پیروزی دوباره یلتسین انجامید. اکثریت مردم با استیلای کمونیست ها مخالف کرده بودند و خواهان ادامه مسیر روسیه به سوی دموکراسی بودند.
سرانجام یلتسین در سال 1999 در اثر نارسایی قلبی قبل از تصدی ریاست جمهوری استعفا داده و پوتین به عنوان رئیس جمهور موقت متصدی امر می گردد، می میرد و در گورستان نووودویچی مسکو دفن می گردد.(منبع از کتاب فرهنگ جامع سیاسی نوشته محمود طلوعی نشر علم )
و همه این اتفاقات در شوروی چرا صورت گرفت ؛زیرا . آنها می‌خواستند روسیه به یک برزیل - یعنی یک کشور دست سوم دنیا - تبدیل شود؛ تولید بالا، اما گرفتاری و فقر عمیق و بدون هیچ گونه نقشی در سیاست دنیا. شما ببینید امروز در کجای دنیا حرف و رأی و نظر و حضور برزیل کسی را به خود متوجّه می‌کند؟ می‌خواستند روسیه را این‌طوری کنند
اما این که حجاریان خاتمی را با یلتسین مقایسه می کند ،به همان علت فوق بود که گذشت ،انتظارداشت تا مانند یلتسین مرتب پا به زمین بکوبد وبگوید که این شعارها فایده‌ای ندارد؛ این شتاب کم است؛ دیر شد؛ اصلاحات عقب افتاد و . . . که البته منظور اصلی وی نه اصلاحات-که خود انقلاب اسلامی فرایندی برای اصلاح تمام ساختارهاست- بلکه ساختار شکنی نظام اسلامی بود .
اما چرا آقای حجاریان ین اشتباه را کرد جواب شما را بیانات مقام معظم رهبری تبیین می نماید:
• اول: اسلام، مارکسیزم نیست. مارکسیزم مورد قبول مردم شوروی هم نبود. بله، ایدئولوژی حزب کمونیست شوروی بود. حزب کمونیست شوروی متشکل از چند میلیون عضو در مقابل جمعیت نزدیک به سیصد میلیونی شوروی بود؛ شاید مثلاً ده میلیون، پانزده میلیون نفر عضو بودند. اعضای حزب کمونیست همیشه از امتیازاتی برخوردار بودند؛ بنابراین می‌توان حدس زد که در بین همان جمعیت هم آنچه برای آنها در درجه اول اهمیت قرار داشت، امتیازات بود؛ لذا مارکسیزم به عنوان یک دین برایشان مطرح نبود. اسلام، دین مردم و عشق مردم و ایمان مردم است. اسلام همان چیزی است که این ملت بزرگ برای خاطر آن، عزیزان و پاره‌های تن و جگرگوشه‌هایشان را به میدان فرستادند و وقتی جسد آغشته به خون آنها برگشت، برایشان گریه نکردند و خدا را شکر کردند!

• دوم اینکه نظام اسلامی، نظام کمونیستی نیست؛ نظام اسلامی است؛ نظامی جوان و منعطف و پُرتلاش و مردمی است و (کارگزاران آن همانند کارگزاران شوروی نیستند)... در طول هفتاد و چند سال حکومت شوروی، تا قبل از انتخابات روسیه در این اواخر، یک انتخابات اتفاق نیفتاده بود؛ ولی ما در ظرف بیست‌ویک سال، بیست‌ویک انتخابات داشته‌ایم! آیا اینها با هم قابل مقایسه است؟ در آن‌جا زندگی نمایندگان طبقه پرولتاریا زندگی کاخ کرملینی است؛ اما در این‌جا ما روی زیلو می‌نشینیم و افتخار هم می‌کنیم... نظام (کمونیسم)، با نظام جمهوری اسلامی که مبنی بر انتخابات و رأی مردم است و هر چهار سال یک بار انتخابات مجلس و ریاست جمهوری برگزار می‌شود، متفاوت است. در سطح رهبری از اینها هم بالاتر است؛ برای خاطر این‌که رهبریِ معنوی، تعهّد معنوی دارد و خبرگان و مردم از او توقّع دارند که حتی یک گناه نکند؛ اگر یک گناه کرد، بدون این‌که لازم باشد ساقطش کنند، ساقط شده است؛ حرفش نه درباره خودش حجّت است، نه درباره مردم. این نظام منعطف، زنده، پُرنشاط و متحوّل، آیا با نظام بسته و غیرقابل انعطاف و شکننده دیکتاتوری پرولتاریا قابل مقایسه است؟!

• یک نکته را هم می‌خواهم یادآوری کنم و آن نظام امر به معروف و نهی از منکر است. امر به معروف و نهی از منکر واجب حتمی همه است؛ فقط من و شما به عنوان مسؤولان کشور وظیفه‌مان در باب امر به معروف و نهی از منکر سنگین‌تر است. باید از شیوه‌ها و وسایلِ مناسب استفاده کنیم؛ اما آحاد مردم هم وظیفه دارند... روح و مدل امر به معروف، مدل امر و نهی است؛ مدل خواهش و تقاضا و تضرّع نیست. نمی‌شود گفت که خواهش می‌کنم شما این اشتباه را نکنید؛ نه، باید گفت آقا! این اشتباه را نکن؛ چرا اشتباه می‌کنی؟ طرف، هر کسی هست - بنده که طلبه حقیری هستم - از بنده مهمتر هم باشد، او هم مخاطب امر به معروف و نهی از منکر قرار می‌گیرد.

اشتباه بعدی (دشمن) در مورد کشور است. کشور ایران یکپارچه است؛ حتی آن قسمتهایی هم که در قرنهای گذشته جدا شدند، اگر ته دلشان را بگردید، مایلند با ما باشند؛ (هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، باز جوید روزگار وصل خویش)؛ آنها هم دلشان می‌خواهد که به این مادر بپیوندند. این کجا، کشور اتّحاد جماهیر شوروی کجا؟ ده، یازده کشور را با سنجاق - یا به تعبیری با شلاق - به هم بستند و به اصطلاح یک کشور تشکیل گردید! معلوم است که تا شلاق برداشته شد، از هم جدا می‌شوند و شدند.

• رهبری مسؤولیت دارد. مسؤولیت رهبری حفظ نظام و انقلاب است. اداره کشور به عهده شما آقایان مسؤولان کشور است. هر کدام از شما در بخش خودتان کشور را اداره می‌کنید و وظیفه اصلی رهبری این است که مراقب باشد این بخشهای مختلف آهنگ ناساز با نظام و اسلام و انقلاب نزنند. هرجا چنین آهنگی به وجود بیاید، جای حضور رهبری است. رهبری هم یک شخص نیست. یک آدم، یک طلبه، یک علی خامنه‌ای، یا علی خامنه‌ای‌های فراوان دیگری که هستند، نیست. رهبری یک عنوان و یک شخصیت و یک حقیقت برگرفته از ایمان و محبت و عشق و عاطفه مردم و یک آبروست. صدها نفر مثل علی خامنه‌ای در راه این حقیقت جان و آبرویشان را می‌دهند؛ اهمیتی هم ندارد. بنده که چیزی نیستم؛ امام بزرگوار ما هم - که به معنای حقیقی کلمه برای این امت، امام دلها بود - همین‌طور بود. او حاضر بود برای حفظ نظام و حفظ رهبری نظام، آبرویش را بدهد. این حقیقت حضور دارد. با این حرفهایی که می‌زنند و با این کارهایی که می‌کنند، نتوانسته‌اند و نخواهند توانست این حضور را از بین ببرند...

• هدف و هویت و مسؤولیت اساسی رهبری، دفاع از کلیت نظام و حفظ نظام است. چیزی هم بنده ندارم؛ جان و آبرو متاع کمی است برای این که در این راه بذل شود؛ و من کاملاً آماده‌ام این دو عنصری را که دارم، بذل کنم. دوره جوانی ما - که دوره لذّت بردن از زندگی است - در این راه گذشته است. امروز هم در دوره پیری هستیم. بنده امروز در سنینی هستم که زندگی برایم این قدر لذّتی ندارد. لذایذ زندگی برای ما، امروز دیگر لذایذ نیست. در آخر عمر، در فصل‌انحطاط عمر، در فصل ضعف قوای جسمانی و بقیه قوای موجود بشری، دلبستگی‌ای به حیات نیست. آنچه بنده دارم - جان و آبرو - مال این راه است؛ مال هم که الحمدللَّه ندارم...
برای مطالعه بیشتر در این زمینه به کتاب بوریس یلتسین از طلوع تا غروب، انتشارات امیرکبیر،نویسنده: الکساندر کورژاکوف، مترجم: عماد پور صفری، چاپ اول: 1377 :الکساندر میخایلوویچ کورژاکوف رئیس سرویس امنیت رئیس جمهور روسیه در هفت فصل به بیان خاطرات زندگی خود از نوجوانی تا بر کناری خود از مقام ریاست سرویس امنیت رئیس جمهوری می پردازد ، او در کل کتاب ضمن بیان گوشه هایی از خاطرات خود در دوران زمامداری یلتسین به مقاطع مهمی از تاریخ روسیه در دهه 90 اشاره می کند و به بیان جزئیات حوادثی چون برکناری گورباچف ، کودتا علیه چورباچف و کودتا علیه یلتسین ، انتخاب ریاست جمهوری در روسیه ، وضعیت خانوادگی رئیس جمهور و حوادث چند ساله اخیر در روسیه می پردازد . (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 138/100119849)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین