ایاحکومت ازلحاظ نقش سیاسی وظیفه ای درحفظ اصول دین داردیاخیر؟ دانشجوی محترم ابتدا از اینکه این مرکز را به منظور دریافت پاسخ سوالات خویش انتخاب کرده اید از شما سپاسگذاریم . پاسخ به سوال شما مستلزم این است که ابتدا اصول دین را تعریف نماییم : علمای اسلامی میگویند مجموع تعلیمات اسلامی سه بخش است: که یک بخش آن ، بخش عقاید است ، یعنی مسائل و معارفی که باید آنها را شناخت و بدانها معتقد بود و ایمان آورد مانند مسأله توحید، صفات ذات باری تعالی، نبوّت عامّه و خاصّه، و برخی مسائل دیگر؛ و البته فرق اسلامی در اینکه چه چیزهایی از اصول دین است و لازم است به آنها ایمان و اعتقاد داشت تا حدودی اختلاف نظر دارند. با توجه به چنین تعریفی از اصول دین ، این نکته مشخص می شود که اصول دین ماهیتا امری اعتقادی است که باید به آن اعتقاد داشت و نمی توان با هیچ ابزاری فراتر از تفکر و استدلال شخصی همچون اجبار از ناحیه دیگری این اعتقاد را در دل ایجاد کرد ، هر چند می توان زمینه پذیرش این اعتقاد را فراهم کرد و یا اینکه موانع پذیرش را از بین برد . بر این اساس در باره نقش حکومت در ارتباط با اصول دین نیز باید بگوییم که از آنجایی که اصول دین یک واقعیتی است که اصطلاحا جزء امور قلبی می باشد هر انسانی باید به آن اعتقاد پیدا کند لذا امکان اینکه حکومت در این موضوع دخالت کرده و باعث ایجاد آن در قلب شود وجود ندارد و اگر هم حکومتی بخواهد با استفاده از ابزارهای حکومتی این کار را انجام دهد و فردی را مجبور به پذیرش اصول دین نماید ، صرفا باعث تظاهر فرد به پذیرش این اصول خواهد کرد و گرنه قلب فرد را با زور و اجبار نمی تواند به سمت عقیده مورد نظر خود باز گرداند . در این میان نکته ای وجود دارد و آن اینکه اگر چه حکومت هیچ نقشی در ایجاد اصول دین به صورت مستقیم ندارد اما دو کارکرد در ارتباط با اصول دین دارد که عبارتند از : الف – کارکردهای حکومت دینی در زمینه سازی برای پذیرش اصول دین که در این زمینه چند نقش برای حکومت اسلامی قابل تصور است که عبارتند از : 1 – زمینه سازی برای پذیرش اصول دین : به این معنا که زمینه هایی را که منجر به اشاعه و در نتیجه پذیرش اصول دین می شوند را فراهم می کند به عنوان مثال حکومت از طریق رسانه های جمعی تحت اختیار خود ، زمینه را برای معرفی اصول دین و استدلال هایی که منجر به پذیرش این اصول می شود فراهم می سازد . طبیعی است که چنین اقدامی صرفا زمینه سازی بوده و اصل پذیرش ، توسط خود فرد و پس از گذراندن مسیر تفکر و تحقیق صورت می گیرد . 2 – رفع موانع پذیرش اصول دین : به این معنا که همواره در جوامع ، افراد ، اشخاص و جریان هایی وجود دارند که مانع از رسیدن پیام حق به گوش طالبان حقیقت می شوند و یا اینکه با شبهه پراکنی ها و غبار آلود کردن فضا قدرت تشخیص حق و باطل را بسیار سخت می کنند . این قبیل امور در واقع بسان پرده هایی هستند که بر روی حقیقت کشیده می شوند و یکی از وظایف حکومت اسلامی این است که این پرده ها را برداشته و چهره حقیقت بالعیان در منظر مردم قرار گیرد تا اینکه مردم با رفع این موانع ، زمینه تشخیص حق و باطل را پیدا کرده و بتوانند عقاید حق را انتخاب کنند و یا اینکه به تقویت آن بپردازند . یکی از موانع تحکیم اصول اعتقادات ، عبارت است از وجود حکومت های طاغوت که مانع از دیده شدن حقیقت شده و در ضمن با توجه به اقدامات ضد فرهنگی که انجام می دهند باعث سست شدن اعتقادات انسانها می گردند . از این رو یکی از فلسفه های تشکیل حکومت اسلامی ، لزوم برچیدن موانع اعتقادات مردم همچون حکومت طاغوت می باشد . بر اساس همین دو نکته است که یکی از اهداف رسالت انبیاء مبارزه با طاغوت ها به منظور زمینه سازی برای عبادت خدا مطرح شده است : (وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّه رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ..)..(نحل/36) 3 – طراحی الگوی اسلامی برای پیشرفت واقعی و عملیاتی نمودن آن که در مجموع باعث تحقق کارآمدی دین در اداره جامعه و سوق دادن آن به سمت پیشرفت حقیقی و عاری از ضعف ها و نواقصی که تمدن مادی و یکجانبه نگر بشری در حال حاضر بشریت را گرفتار آن کرده است خواهد شد که در صورت تحقق چنین موضوعی زمینه برای پذیرش اصول دین از سوی جهانیان فراهم می گردد . با توجه به این موضوع است که در حال حاضر طرح الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت از سوی مقام معظم رهبری همواره مد نظر قرار می گیرد چرا که الگوهای غربی در پیشرفت جوامع بشری ، باعث بروز فجایع فراوانی برای بشریت شده است که حاکی از سست بودن اصول اعتقادات حاکم بر الگوی پیشرفت کنونی می باشد و در صورتی که الگوی اسلامی پیشرفت بتواند بشریت را به گونه ای به سمت کمالات واقعی خویش برساند که هم پیشرفت واقعی را تجربه کنند و هم از آفات الگوهای فعلی در امان بمانند در آن صورت ، موفقیت این الگو به اثبات خواهد رسید و موفقیت این الگو به معنای موفقیت اصولی خواهد بود که این الگوها بر اساس آن بنا نهاده شده است و خود این موضوع نقش مهمی در پذیرش این اصول خواهد داشت و در این میان نقش حکومت اسلامی به عنوان زمینه ساز طراحی و اجرای الگوی پیشرفت دینی ، بسیار مهم و حیاتی می باشد. ب – سیلان و جریان اصول دین در ارکان جامعه و به ویژه مدیریت جامعه اسلامی و تحقق عینی این اصول در بخش های مختلف جامعه: یکی از کارکردهای حکومت دینی نسبت به اصول دین این است که این اصول را باید در تمام ارکان جامعه اسلامی تزریق کند و به تحقق عینی آن در جامعه کمک نماید . به عبارتی اصول دین موضوعاتی نیستند که صرفا در حد نظر و اعتقاد باقی بمانند بلکه این قابلیت را دارند که در یک جامعه دینی به عنوان سنگ بنای جامعه دینی قرار گیرند و جلوه های مختلف آن در بخش های مختلف جامعه و نظامات حکومتی تحقق یابد . به عنوان مثال در یک جامعه اسلامی ، اصل تحقق حکومت دینی جلوه ای از حاکمیت الهی و اعتقاد به ربوبیت تشریعی الهی می باشد و یا برنامه ریزی برای شکل گیری بخش های مختلف جامعه اسلامی باید بر اساس اعتقاد به اموری همچون معاد شکل گیرد . به عبارتی در حکومت اسلامی ، شکل گیری نظام حاکم بایستی بر اساس نگاه فرجام نگرانه مبتنی بر معاد و تکلیف مداری انسانها و اصالت جهان آخرت نسبت به جهان مادی زودگذر صورت پذیرد . همچنین حکومت دینی بایدزمینه را برای تحقق عینی حکومت صالحان وتداوم امامت و نبوت که یکی از اصول مهم اعتقادی مسلمانان و به ویژه شیعیان می باشد از طریق تشکیل حکومت ولایت فقیه فراهم سازد . بسط عدالت اجتماعی و سایر مظاهر عدالت نیز در یک حکومت دینی بر اساس نگاه مکتب شیعه به عدل به عنوان یکی از اصول اعتقادی تشیع صورت می گیرد و در این زمینه خود این مکتب ، دکترینی خاص در زمینه عدالت دارد که با سایر مکاتب و حکومت هایی که عدل را جزءموضوعات مورد توجه خویش قرار می دهند تفاوتی ماهوی دارد و حکومت اسلامی باید برای بسط نظری و عملی چنین تفسیری از عدل اهتمام ویژه بورزد .
ایاحکومت ازلحاظ نقش سیاسی وظیفه ای درحفظ اصول دین داردیاخیر؟
دانشجوی محترم ابتدا از اینکه این مرکز را به منظور دریافت پاسخ سوالات خویش انتخاب کرده اید از شما سپاسگذاریم .
پاسخ به سوال شما مستلزم این است که ابتدا اصول دین را تعریف نماییم :
علمای اسلامی میگویند مجموع تعلیمات اسلامی سه بخش است:
که یک بخش آن ، بخش عقاید است ، یعنی مسائل و معارفی که باید آنها را شناخت و بدانها معتقد بود و ایمان آورد مانند مسأله توحید، صفات ذات باری تعالی، نبوّت عامّه و خاصّه، و برخی مسائل دیگر؛ و البته فرق اسلامی در اینکه چه چیزهایی از اصول دین است و لازم است به آنها ایمان و اعتقاد داشت تا حدودی اختلاف نظر دارند.
با توجه به چنین تعریفی از اصول دین ، این نکته مشخص می شود که اصول دین ماهیتا امری اعتقادی است که باید به آن اعتقاد داشت و نمی توان با هیچ ابزاری فراتر از تفکر و استدلال شخصی همچون اجبار از ناحیه دیگری این اعتقاد را در دل ایجاد کرد ، هر چند می توان زمینه پذیرش این اعتقاد را فراهم کرد و یا اینکه موانع پذیرش را از بین برد .
بر این اساس در باره نقش حکومت در ارتباط با اصول دین نیز باید بگوییم که از آنجایی که اصول دین یک واقعیتی است که اصطلاحا جزء امور قلبی می باشد هر انسانی باید به آن اعتقاد پیدا کند لذا امکان اینکه حکومت در این موضوع دخالت کرده و باعث ایجاد آن در قلب شود وجود ندارد و اگر هم حکومتی بخواهد با استفاده از ابزارهای حکومتی این کار را انجام دهد و فردی را مجبور به پذیرش اصول دین نماید ، صرفا باعث تظاهر فرد به پذیرش این اصول خواهد کرد و گرنه قلب فرد را با زور و اجبار نمی تواند به سمت عقیده مورد نظر خود باز گرداند .
در این میان نکته ای وجود دارد و آن اینکه اگر چه حکومت هیچ نقشی در ایجاد اصول دین به صورت مستقیم ندارد اما دو کارکرد در ارتباط با اصول دین دارد که عبارتند از :
الف – کارکردهای حکومت دینی در زمینه سازی برای پذیرش اصول دین که در این زمینه چند نقش برای حکومت اسلامی قابل تصور است که عبارتند از :
1 – زمینه سازی برای پذیرش اصول دین :
به این معنا که زمینه هایی را که منجر به اشاعه و در نتیجه پذیرش اصول دین می شوند را فراهم می کند به عنوان مثال حکومت از طریق رسانه های جمعی تحت اختیار خود ، زمینه را برای معرفی اصول دین و استدلال هایی که منجر به پذیرش این اصول می شود فراهم می سازد . طبیعی است که چنین اقدامی صرفا زمینه سازی بوده و اصل پذیرش ، توسط خود فرد و پس از گذراندن مسیر تفکر و تحقیق صورت می گیرد .
2 – رفع موانع پذیرش اصول دین :
به این معنا که همواره در جوامع ، افراد ، اشخاص و جریان هایی وجود دارند که مانع از رسیدن پیام حق به گوش طالبان حقیقت می شوند و یا اینکه با شبهه پراکنی ها و غبار آلود کردن فضا قدرت تشخیص حق و باطل را بسیار سخت می کنند . این قبیل امور در واقع بسان پرده هایی هستند که بر روی حقیقت کشیده می شوند و یکی از وظایف حکومت اسلامی این است که این پرده ها را برداشته و چهره حقیقت بالعیان در منظر مردم قرار گیرد تا اینکه مردم با رفع این موانع ، زمینه تشخیص حق و باطل را پیدا کرده و بتوانند عقاید حق را انتخاب کنند و یا اینکه به تقویت آن بپردازند .
یکی از موانع تحکیم اصول اعتقادات ، عبارت است از وجود حکومت های طاغوت که مانع از دیده شدن حقیقت شده و در ضمن با توجه به اقدامات ضد فرهنگی که انجام می دهند باعث سست شدن اعتقادات انسانها می گردند . از این رو یکی از فلسفه های تشکیل حکومت اسلامی ، لزوم برچیدن موانع اعتقادات مردم همچون حکومت طاغوت می باشد .
بر اساس همین دو نکته است که یکی از اهداف رسالت انبیاء مبارزه با طاغوت ها به منظور زمینه سازی برای عبادت خدا مطرح شده است : (وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّه رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ..)..(نحل/36)
3 – طراحی الگوی اسلامی برای پیشرفت واقعی و عملیاتی نمودن آن که در مجموع باعث تحقق کارآمدی دین در اداره جامعه و سوق دادن آن به سمت پیشرفت حقیقی و عاری از ضعف ها و نواقصی که تمدن مادی و یکجانبه نگر بشری در حال حاضر بشریت را گرفتار آن کرده است خواهد شد که در صورت تحقق چنین موضوعی زمینه برای پذیرش اصول دین از سوی جهانیان فراهم می گردد . با توجه به این موضوع است که در حال حاضر طرح الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت از سوی مقام معظم رهبری همواره مد نظر قرار می گیرد چرا که الگوهای غربی در پیشرفت جوامع بشری ، باعث بروز فجایع فراوانی برای بشریت شده است که حاکی از سست بودن اصول اعتقادات حاکم بر الگوی پیشرفت کنونی می باشد و در صورتی که الگوی اسلامی پیشرفت بتواند بشریت را به گونه ای به سمت کمالات واقعی خویش برساند که هم پیشرفت واقعی را تجربه کنند و هم از آفات الگوهای فعلی در امان بمانند در آن صورت ، موفقیت این الگو به اثبات خواهد رسید و موفقیت این الگو به معنای موفقیت اصولی خواهد بود که این الگوها بر اساس آن بنا نهاده شده است و خود این موضوع نقش مهمی در پذیرش این اصول خواهد داشت و در این میان نقش حکومت اسلامی به عنوان زمینه ساز طراحی و اجرای الگوی پیشرفت دینی ، بسیار مهم و حیاتی می باشد.
ب – سیلان و جریان اصول دین در ارکان جامعه و به ویژه مدیریت جامعه اسلامی و تحقق عینی این اصول در بخش های مختلف جامعه:
یکی از کارکردهای حکومت دینی نسبت به اصول دین این است که این اصول را باید در تمام ارکان جامعه اسلامی تزریق کند و به تحقق عینی آن در جامعه کمک نماید . به عبارتی اصول دین موضوعاتی نیستند که صرفا در حد نظر و اعتقاد باقی بمانند بلکه این قابلیت را دارند که در یک جامعه دینی به عنوان سنگ بنای جامعه دینی قرار گیرند و جلوه های مختلف آن در بخش های مختلف جامعه و نظامات حکومتی تحقق یابد . به عنوان مثال در یک جامعه اسلامی ، اصل تحقق حکومت دینی جلوه ای از حاکمیت الهی و اعتقاد به ربوبیت تشریعی الهی می باشد و یا برنامه ریزی برای شکل گیری بخش های مختلف جامعه اسلامی باید بر اساس اعتقاد به اموری همچون معاد شکل گیرد . به عبارتی در حکومت اسلامی ، شکل گیری نظام حاکم بایستی بر اساس نگاه فرجام نگرانه مبتنی بر معاد و تکلیف مداری انسانها و اصالت جهان آخرت نسبت به جهان مادی زودگذر صورت پذیرد . همچنین حکومت دینی بایدزمینه را برای تحقق عینی حکومت صالحان وتداوم امامت و نبوت که یکی از اصول مهم اعتقادی مسلمانان و به ویژه شیعیان می باشد از طریق تشکیل حکومت ولایت فقیه فراهم سازد . بسط عدالت اجتماعی و سایر مظاهر عدالت نیز در یک حکومت دینی بر اساس نگاه مکتب شیعه به عدل به عنوان یکی از اصول اعتقادی تشیع صورت می گیرد و در این زمینه خود این مکتب ، دکترینی خاص در زمینه عدالت دارد که با سایر مکاتب و حکومت هایی که عدل را جزءموضوعات مورد توجه خویش قرار می دهند تفاوتی ماهوی دارد و حکومت اسلامی باید برای بسط نظری و عملی چنین تفسیری از عدل اهتمام ویژه بورزد .
- [سایر] مبانی حق رأی مردم چیست؟ خاستگاه آن کجاست؟ چه رابطهای میان فقه، اصول فقه و حق رأی مردم وجود دارد؟ آیا فقه برای مردم حقوق سیاسی قائل است؟ نقش مردم در اندیشهی امام خمینی؟
- [سایر] اصول سیاسی دعوت انبیاء کدامند؟
- [سایر] مراد از تقلیدی نبودن اصول دین چیست و چگونه میتوان با تحقیق به این اصول رسید؟
- [آیت الله سیستانی] دلایل عقلی برای اصول دین؟
- [سایر] اصول دین با اصول مذهب چه تفاوتی دارد و ترتیب صحیح آن کدام است؟
- [سایر] اندیشه سیاسی امام خمینی ره چه ماهیت و اصولی دارد؟
- [سایر] امامت از فروع دین است یا اصول دین؟
- [سایر] منظور از (عدل) در اصول دین چیست؟
- [سایر] من چگونه به اصول دین معتقد شوم؟
- [سایر] اصول دین و فروع دین کدامند؟ توضیح دهید.
- [آیت الله مظاهری] در غیر فروعات فقهیه مانند پرداخت وجوهات شرعیّه و تعیین قیّم یا سرپرست برای اوقاف و یا تعیین وصی برای کسی که وصی ندارد، رجوع به اعلم یا رجوع به مرجع تقلید شخص، لازم نیست و رجوع به مجتهد جامع الشرایط کفایت میکند. ______ 1) در بخش سوّم این رساله، مباحث مربوط به اصول دین تحت عنوان (اصول اعتقادی) آمده است.
- [آیت الله مظاهری] مسلمان باید به اصول دین اطمینان داشته باشد (1)، و در احکام غیر ضروری یا باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که اطمینان پیدا کند تکلیف خود را انجام داده است.
- [آیت الله جوادی آملی] .اسلام, اصولی دارد; مانند توحید، نبوت و معاد, و فروعی مانند نماز، روزه و..., و مسلمان باید برپایه دلیلِ هر چند ساده, به اصول دین یقین داشته باشد و تقلید در اصول دین, جایز نیست. احکام ضروری فروع دین; مانند واجب بودن نماز, مورد تقلید نیست. در احکام غیر ضروری و موضوعاتی که نیاز به استنباط دارد, باید طبق اجتهاد یا احتیاط و یا تقلید عمل کرد. احتیاط, آن است که اگر کسی یقین دارد عملی حرام نیست .بلکه واجب یا مستحب است، آن را انجام دهد و اگر یقین دارد که عملی واجب نیست؛ بلکه حرام یا مکروه است، آن را ترک کند. احتیاط, برای مجتهد و غیر مجتهد, جایز است. کسی که مجتهد نیست و نخواست احتیاط کند, باید از مجتهد واجد شرایط تقلید کند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفته کسی را قبول کند، ولی اگر از گفته غیر به عقاید دینی یقین پیدا کند در حکم به مسلمان بودن او کافی است، و در احکام دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند، یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید، که یقین کند، تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند، و عده دیگر می گویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند، آن را به جا آورد پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] شخص مسلمان باید به اصول دین از روی دلیل اعتقاد پیدا کند و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید؛ یعنی بدون سؤال از دلیل گفته کسی را قبول کند. ولی در احکام دین در غیر ضروریات باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد؛ یا از مجتهد تقلید کند؛ یعنی به دستور او رفتار نماید؛ یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است؛ مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست؛ آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند؛ آن را به جا آورد. پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند؛ لازم است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله خوئی] شخص مسلمان باید به اصول دین از روی دلیل اعتقاد کند و نمیتواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون سؤال از دلیل، گفتة کسی را قبول کند. ولی در احکام دین در غیر ضروریات و قطعیات باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل بهدست آورد، یا از مجتهد تقلید کند یعنی بدون سؤال از دلیل بهدستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفة خود عمل نماید، که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است مثلًا اگر عدهای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عده دیگر میگویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند آن را بهجا آورد. پس کسانی که مجتهد نیستند و نمیتوانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله وحید خراسانی] اعتقاد انسان به اصول دین اسلام باید بر پایه علم باشد و تقلید یعنی پیروی از غیر بدون حصول علم در اصول دین باطل است ولی در غیر اصول دین از احکامی که قطعی و ضروری نیست و همچنین موضوعاتی که محتاج به استنباط است باید یا مجتهد باشد که بتواند وظایف خود را از روی مدارک انها به دست اورد و یا به دستور مجتهدی که شرایط ان خواهد امد رفتار نماید و یا احتیاط کند یعنی به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف را انجام داده مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست ان عمل را ترک کند و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی جایز می دانند به جا اورد پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند باید تقلید نمایند
- [آیت الله علوی گرگانی] عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، و نمیتواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفته کسی را قبول کند، ولی در احکام دینی که علم به حکم آن از جهت ضروری بودن آن پیدا نکرده است باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید، که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عدهای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عدّه دیگر میگویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند، آن را بجا آورد، پس کسانی که مجتهد نیستند و نمیتوانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [امام خمینی] عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، ولی در احکام غیر ضروری دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است، مثلًا اگرعدهای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عده دیگر میگویند حرام نیست آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند آن را به جا آورد، پس کسانی که مجتهد نیستند و نمیتوانند به احتیاط عمل کنند واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [امام خمینی] اگر معروف یا منکر از اموری باشد که شارع مقدس به آن اهمیت زیاد میدهد مثل اصول دین یا مذهب و حفظ قرآن مجید و حفظ عقاید مسلمانان یا احکام ضروریه، باید ملاحظه اهمیت شود، و مجرد ضرر، موجب واجب نبودن نمیشود، پس اگر توقف داشته باشد حفظ عقاید مسلمانان یا حفظ احکام ضروریه اسلام بر بذل جان و مال، واجب است بذل آن.