اسلام و شبهات بهائیت چیست؟ در پاسخ، بخشهایی از کتاب (جریان شناسی بهائیت ، علیرضا محمدی ، نشر معارف ، 1389 ) ارائه می گردد : بهائیت فرقه ای انشعاب یافته از فرقه (بابیه) است که اصول، مبانی اعتقادی و احکام آن را در بر می گیرد. بنیان گذار فرقه بابیه ( علی محمد شیرازی ) از طریق آشنائی با فرقه (شیخیه) اطلاعات محدودی پیرامون مسائل عرفانی، تفسیر آیات و احادیث اسلامی کسب نمود . پس از مرگ سید کاظم رشتی ، سید علی محمد در ابتدا خود را ( باب ) و نایب خاص امام زمان (عج) و واسطه فیض رسانی و ارتباط آن حضرت با مردم معرفی می نماید و پس از اندک زمانی در بالای منبر به مردم اعلام می دارد : ( من خود امام زمان هستم. ! )[1] به مرور زمان و پس از آن که گروهی از پیروانش با جسارت اساس اسلام را منسوخ دانستند ، علی محمد باب با حمایت علنی و تلویحی سفارت روس در تهران ، پا را فراتر نهاده و از ادعای مهدویت به ادعای نبوت تغییر شکل می دهد و سپس با نوشتن کتاب ( بیان ) به نسخ احکام شریعت اسلام می پردازد . سرانجام باب در آخرین نوشته اش به نام ( لوح هیکل الدین ) مدعی مقام الوهیت نیز می شود .[2] هر چند نامبرده در مناظراتی که با علمای ایران در شیراز ، اصفهان و تبریز انجام داد،[3] نتوانست از عهده اثبات مدعیات سنگین خویش برآید و این امر، به همراه وجود خطاهای بسیار ادبی و علمی در آثار و الواح وی، و مهمتر از آن ظلم و جنایاتی که پیروان او در مناطق مختلف کشور مرتکب می شدند ، باعث گردید چندین بار توسط حکومت وقت دستگیر و هر دفعه از گذشته خود ابراز ندامت نماید؛[4] لکن هر بار توبه را می شکست و دوباره تبلیغ و آشوب را شروع می نمود تا اینکه سرانجام در تبریز به جرم ارتداد (طبق فتوای علمای تبریز ) به فرمان امیر کبیر تیر باران شد. عقائد بهائیت پس از مرگ باب از آنجا که وی به ظهور فردی پس از خود با مقام (من یظهره الله ) نوید داده بود افراد زیادی ادعای چنین مقامی کردند که توسط حسینعلی و همکاری یحیی ، یا کشته شدند یا از ادعای خود دست برداشتند. سپس میرزا حسینعلی مقام پیامبری را برای خود ادعا کرد و از اینجا نزاع اصلی در میان بابیان آغاز شد. بابی هایی که ادعای حسینعلی را نپذیرفتند و بر جانشینی یحیی باقی ماندند ( ازلی ) نام گرفتند و پیروان حسینعلی (بهاء الله ) ( بهائی ) خوانده شدند. او با ارسال نامه هایی به اطراف رسما آیین جدید را اعلام و عده ای از بابیان به او ایمان آوردند. بهاءالله مقامات زیادی برای خود ادعا کرد که مهمترین آنها مقام ( الوهیت و ربوبیت) بود.[5] او همچنین ادعای شریعت جدیدی نمود و با نگارش کتاب هائی نظیر ایقان ، اقدس ، لوح اشراقات ، بدیع ، مجموعة الالواح - که براساس تفکر ، اعتقادات و تعالیم باب تنظیم یافته - عقاید و احکام فرقه خود را بیان می نماید .[6] منابع اعتقادی و احکام بهائیان ، نوشته های سید علی محمد باب ، میرزا حسینعلی بهاءالله ، عبدالبهاء و تا حدی نیز شوقی افندی است که از نظر بهائیان مقدس بوده و در مجالس ایشان قرائت می شود ؛ هرچند کتب باب عموماً در دسترس بهائیان قرار نمی گیرد[7] و دو کتاب اقدس و ایقان میرزا حسینعلی نزد آنان از اهمیت خاصی برخوردار است . بیشتر عقاید بهائیت در محور میرزا حسینعلی ( بهاء الله ) است .که در اینجا به چند نمونه اشاره می شود : 1 . نسخ اسلام ؛ با ظهور سید علی محمد باب اسلام پایان گرفته و اینک دین جدید ظهور کرده و مردم باید همگی بهائی شوند .[8] 2 . شناخت بهاء الله ؛ اولین چیزی که بر بندگان واجب شده است شناخت محل تابش وحی و طلوع امرالله است، یعنی معرفت به میرزا حسینعلی بهاء الله که در اثر این شناخت اعمال قبول می شود.[9] 3 . بهاء الله دارای مقام الوهیت و ربوبیت است .[10] 4 . بهاء مژده انبیاء گذشته و باب است،[11] یعنی سید علی محمد شیرازی باب هم پیامبر و هم مژده رسان بهاء الله بود و با ظهور او قیامت برپا شده است.[12] 5 . علاوه بر عقایدی از این قبیل ، امروزه بهائیت به آموزه های دوازده گانه ای پرداخته و آنها را تبلیغ می نماید . اموری از قبیل ؛ تحری حقیقت، ترک تقلید، تطابق دین با علم و عقل، وحدت اساس ادیان، وحدت عالم انسانی، ترک تعصبات، الفت و محبت میان افراد بشر، تعدیل معیشت عمومی، تساوی حقوق رجال و نساء، تعلیم و تربیت اجباری، صلح عمومی و تحریم جنگ از جمله اصول دوازده گانه بهائیت به شمار می رود .[13] بدین گونه عوامل استعماری جریان انحرافی بهائیت به مرور و در مراحل مختلف ، به منسوخ اعلام نمودن دین اسلام و نفی و انکار نبوت ، امامت ، معاد و تعالیم و قوانین و احکام مقدس و نورانی قرآن می پردازند . سپس ابتدا ادعای نیابت خاص حضرت حجت (عج ) و در مرحله دوم ادعای مهدویت و پس از آن ادعای نبوت و مرحله آخر ادعای الوهیت و خدایی می نمایند! آنگاه به هدم و نابودی آثار اسلام یعنی کعبه و قبور انبیاء و امامان و مساجد فرمان می دهند و سپس به ساختن کعبه جدید! در شیراز اهتمام می ورزند و با آداب و ادعیه و ذکر و زیارتنامه های استعمار ساخته به طواف به گرد آن می پردازند! احکام دین جدید را صادر و مطابق با خواست و اهداف استعمار ، به رفع حجاب و پوشش زنان فرمان می دهند و دخالت در سیاست را -که آرزوی دیرینه قدرت های سلطه جهانی در مناطق اسلامی ایست که همواره از اصل ورود و دخالت در سیاست به عنوان یک تکلیف و وظیفه اسلامی ضربه خورده اند - ممنوع اعلام می نمایند . ! بدین ترتیب همه زمینه ها آماده و مهیا می شود تا مبانی و ارکان اعتقادی و ارزشهای اخلاقی و پایبندی های معنوی جامعه اسلامی متزلزل شده ، وحدت و یکپارچگی مسلمانان در ایران به تفرقه و تشتت تبدیل گردد و از قدرت بی نظیر مذهب تشیع و مراکز علم و فقاهت و مراجع و فقها و علمای بیدار و آگاه که مدافعان راستین اسلام و سنگرهای مستحکم دفاع از هویت دینی و استقلال و شرف و اعتلا و اقتدار مسلمانان می باشند ، کاسته شود و راههای تاخت و تاز و سلطه استعمار خارجی همواره گردد. [27] نقد عقاید بهائیت فرقه بهائیت از جمله مسلکهای بشری بیبنیاد است که فاقد اصول، معیارها و ملاکهای دینی قوی و مستند می باشد ؛ عقاید و اصول فکری آن نه تنها فاقد شالوده مستحکم ادیان آسمانی است ، بلکه از لحاظ اصول و معیارهای اولیه شکلگیری و منابع مستند، کاملاً ضعیف و غیرعلمی است به همین دلیل نقد این فرقه در قالب انتقادهای رایج در علوم مربوط به ادیان و مذاهب امکان ندارد و به تعبیر دیگر از آنجا که فرقه بهائیت در مورد مسائل اعتقادی گنگ و نامفهوم بوده و آسمان و ریسمان را به هم بافته ، ساختار فکری و عقیدتی منسجم و مستقلی ندارد و قابل دفاع و استناد نیست . از این رو به هیچ وجه توان اقناع افراد آگاه و تیزبین را ندارد و تنها صاحبان و متولیان آن، با استفاده از ابزارها و شگردهای سیاسی ، تبلیغاتی ، اجتماعی و اقتصادی و...، در گوشه و کنار جامعه سعی میکند افراد ساده و کماطلاع را فریب داده و جذب نمایند . برخی از این اشکالات و انتقادات عمده عبارتند از : یکم . تناقضات درونی انسجام ، هماهنگی و عدم ابتلا به تناقض و تعارض درونی آموزه ها ، یکی از شاخصه های مهم ادیان الهی است . مروری کوتاه بر تعالیم و کتب بهائیت بیانگر تناقضات و تعارضات درونی بسیار متعدد است که نارسائی ها ، مجهولات و پرسش های متعددی فراروی محققان و حتی معتقدان به این فرقه به وجود آورده تا آنجا که این موضوع به عنوان یکی از مشخصات اصلی بهائیت و چالش های اساسی رهبران و طرفداران آن محسوب می گردد . به عنوان نمونه ؛ 1 . تلوّندرعقیده، تغییردرادعا ؛ به اعتراف خود بابیان و بهائیان ، علی محمد شیرازی بنیان گذار فرقه بابیه ، شش مرتبه ادعای خویش را تغییر داد. مرحوم حسین محبوبی اردکانی در تعلیقاتش بر (المآثر و الاثار) مینویسد: ( باب در 1260 ادعای ذکریت کرد یعنی که مفسر قرآن است. در 1261 ادعای بابیت کرد یعنی وسیلهِ رابطه با امام زمان است. در 1262 ادعای مهدویت کرد یعنی امام زمان است. در 1263 ادعای نبوت کرد یعنی که پیغمبرم. در 1264 ادعای ربوبیت کرد یعنی که پروردگار عالمیانم. در 1265 ادعای الوهیت کرد. در 1266 تمام دعاوی خود را منکر شد و توبه کرد و توبه نامه نزد ولیعهد فرستاد . )[28] میرزا حسینعلی (بهاء الله ) نیز مقامات زیادی برای خود ادعا داشت ؛ گاهی ادعا می کرد بر او وحی نازل شده ، زمانی اعلام می نماید که ( من هیچم و کم ز هیچ هم بسیاری ) و زمانی دیگر خویشتن را بر تخت الوهیت نشانده و ، خدای خدایان ، آفریدگار جهان ، کسی که لم یلد و لم یولد استومعبود حقیقی ، می نامد .[29] و در لوح عهدی که به منزله وصیت نامه از خویش باقی گذاشت از موضع الوهیت ، پیروانش را به اطاعت و تبعیت از جانشینان خود تشویق و ترغیب نمود. ! [30] و همه اینها در حالی است که بهائیان خود را موحد و یکتا پرست می نامند .! و عباس افندی در اثبات پیامبری حسینعلی می کوشد . 2. وحدت عالم انسانی ؛ بهائیان ادعای (وحدت عالم انسانی) و برابری تمام انسان ها دارند که منظور از آن اتحاد واقعی و تساوی انسانها از نظر حقوق روحانی، اجتماعی، فردی و مدنی است .[31] و این در حالی که در کتاب اقدس علناً هر کس به دیانت بهائی باور نداشته باشد، گمراه شمرده شده است[32]. همچنین عبد البهاء بر این عقیده است ؛ (سیاهان آفریقائی خلقتشان گاوی است . ! )[33] و ( غیر بهائیان نزد خدا به شکل حیوان هستند.!)[34] خود بهاءالله ، کور و بینا را مساوی نمی داند . و خانواده او در برخورد بین ایرانیان و خارجی ها، رفتاری آکنده از تبعیض و بسیار متفاوت از خودشان نشان می دادند.[35] آن وقت چگونه با این همه تناقض از وحدت عالم سخن می گویند؟! نگاهی به زندگی و عملکرد رهبران این فرقه نیز که مدعی وحدت عالم انسانی بودند نشان می دهد که آنان به تنهائی خود از جمله ناقضین این شعار بوده اند و بر سر حکومت و رهبری جامعه بهائی به فحاشی و بد و بیراه گفتن نسبت به یکدیگر و وارد نمودن انواع اتهامات زشت و ناپسند نسبت به یکدیگر پرداخته اند ؛ بهاء الله با اینکه ادعا می کند : ( ادب پیرهن من است و باید ادب سرلوحه باشد . ) اما در نزاع قدرت با برادرش می گوید : ( یحیی سگ و گرگ و کلاغ و مار و الاغ و پشه و وزغ است .)[36] از این رو عبدالبهاء خود اعتراف می نماید : ( انصاف باید داشت از نفسی که در تربیت اولاد و عیال و آل عاجز مانده، چگونه امید تربیت اهل آفاق نماییم و آیا در این قضیه ذره ای شبهه و تردید است؟ لا والله)[37] از سوی دیگر طرد روحانی منتقدین توسط تشکیلات بهائی نیز از دیگر شاهکارهای مدعیان وحدت عالم انسانی است .[38] 3 . تبلیغ و نشر نفحات ؛ در بهائیت تبلیغ در همه جا و هر وقت و برای همه کس امری واجب است ؛ عبدالبهاء می گوید: (تکلیف هر نفسی از احبای الهی این است که شب و روز آرام نگیرد و نفسی بر نیارد جز فکر نشر نفحات الله )[39] و بدین وسیله دیگران را در بلاد دور دست به تبلیغ و نشر نفحات بهائی تحریص می نمودند ؛ اما در عین حال تبلیغ بهائیت در اسرائیل ممنوع است . ! [40] 4 . تساوی حقوق مردان و زنان ؛ تساوی حقوق رجال و نساء از جمله تعالیم و ادعاهای دوازده گانه بهائیت است ، که بدین وسیله ادیان الهی را مورد حمله قرار می دهند و این درحالی است که در خود بهائیت نه تنها زنان حق شرکت و عضویت در بیت العدل را ندارند، بلکه در سهم الإرث نیز از مردان عقب ترند. به علاوه نه تنها میان زنان و مردان تساوی حقوق وجود ندارد، حتی میان زن روستایی و شهری هم تفاوت وجود دارد ؛ مهریه زن روستایی برابر با نوزده مثقال نقره است و مهریه زن شهری نوزده مثقال طلا ! .[41] صبحی از مبلغان بهائی در خاطراتش می نویسد : ( اولاً چنان که در اسلام رعایت حقوق زن شده در هیچ شریعتی نگشته و اگر مقصود تساوی در جمع شئون است این مخالف رأی اکثر حکما و قانون خلقت و طبیعت است و اگر آزادی مطلقه زنان منظور است سال ها قبل از تولد بها در اکثر نقاط اروپا این شیوه عملی شده و تازه بعد از این همه حرف ها زن و مرد در شریعت بهائی مساوی نیست : اولاً ؛ به موجب کتاب (اقدس) مرد میتواند دو زن و یک باکره برای خود بگیرد در صورتی که زن نمیتواند سه شوهر کند. ثانیا ً؛ مرد میتواند زن خود را طلاق گوید و زن با شوهر خود این معامله نتواند. ثالثاً ؛ در میراث خانه مسکونه و البسه مخصوصه به اولاد اناث نمیرسد. رابعاً : زن نمیتوان عضو بیت عدل باشد و اعضا باید مرد باشند (و هلّم جرّاً) . )[42] 5 . دین دوره ای ؛ بهائیت به جهت اثبات حقانیت خویش ، چنین استدلال می نماید که چون هر دوره جدیدی ، مقتضیات جدید دارد ؛ پس دائم باید دین جدید بیاید.! و بدین طریق جاودانگی اسلام را مورد تشکیک قرار داده و دیانت جدید بهائی را اثبات می نماید . اما با کمال تعجب نسبت به خود دین بهائیت ، دیگر چنین استدلالی را بر نتابیده و یا اینکه موکول به گذشت سال های بسیار متمادی می کند ؛ زیرا از یکسو در حالی که به زعم بهائیان هنوز 20 سال از ( ظهور مستقل مقام صاحب شریعت و نبوت و رسالت علی محمد شیرازی )[43] نگذشته و شرایط زمانه ، دستخوش هیچ دگرگونی اساسی نشده بود ، حسینعلی میرزا پای به میدان نهاده به نوشتن احکام و شریعت جدید مبادرت می ورزد . و حال آنکه خود میرزا حسینعلی در کتاب اقدس تصریح می کند : ( من یدعی امراً قبل اتمام الف سنه کامله انه کذاب مفتر)[44] یعنی ؛ هر کس ادعای امری را ، پیش از اتمام هزار سال کامل ، مدعی شود ، دروغگو و افترا زننده است. و از سوی دیگر در کتاب اقتدارات چنین می نویسد : ( سوگند به نفس که همه ظهورات به این ظهور بزرگتر ، پایان گرفت ، و هر کس که پس از چنین ظهوری ، مدعی ظهور جدیدی شود ، او دروغگو و افتراء زننده است .)[45] و در جائی دیگر با کمال تعجب آمده ؛ ( امتداد دین بهائیت بسیار لا اقل پانصد هزار سال است.)![46] و بدین گونه برای بهائیت جاودانگی قائل می شوند .!![47] واقعیت این است ، از آنجا که عقاید فرقه بهائیت بنای وحیانی ندارد و صرفاً بر ادعاها و اظهارات لفظیه رؤسای خود استوار گردیده ، در سطوح مختلف دچار تناقضهای آشکار می باشد. وجود این قبیل تناقضات در منابع و متون بهائی و مسائل عقیدتی این فرقه به حدی است که به گفته بهائی پژوهان ( در صورت اتکاء به متون خودشان مجبوریم نصی را با ردّ نصی دیگر پذیرا شویم! )[48] و حتی خود رهبران این فرقه برای فرار از این تناقضات و اغلاط فراوان ، مجبور شده اند دراین صد ساله اخیر چند بار منابع مذهبی فرقه خود را تغییر داده ، تصحیح نموده یا آنها را دور از دسترس پیروان خویش قرار دهند .[49] تا آنجا که دسترسی و مطالعه برخی از منابع اصلی بهائیت حتی برای پیروان آن ممنوع است . دوم . ناسازگاری با اصول ادیان الهی ادیان توحیدی دارای سه اصل کلی و مشترک یعنی توحید ، نبوت و معاد می باشند ؛ اما از آنجاکه فرقه بهائیت آسمانی و الهی نبوده و تنها بر اثر خواست های نفسانی و شیطانی عده ای شکل گرفته ، عقاید و باورهای آنها نیز با اصول مشترک ادیان الهی در تضاد و تناقض است ، زیرا ؛ 1 . انکار توحید ؛ نه تنها توحید در آیین بهائیت مورد اشاره و تاکید قرار نگرفته بلکه با ادعاهای الوهیت رهبران و بنیانگذاران این فرقه به شرک گرفتار گردیده است . به عنوان نمونه علی محمد باب در نامه خود به یحیی (صبح ازل) چنین می نویسد: ( هذا کتاب من اللّه الحی القیوم قل کلّ من اللّه یبدون قل کلّ الی اللّه یعودون)[50] یعنی این نامهای است از خدای زنده و بر پادارندهی جهان [باب] بگو همه از خدا آغاز میشوند و همه به سوی او باز میگردند.! و همچنین ایشان در لوح هیکل الدین تصریح می کند ؛ ( ان علی قبل نبیل ذات الله و کینونته )[51]، یعنی علی قبل نبیل- که به حساب ابجد نبیل 92 است و محمد هم 92 - ذات خدا و کنه اوست.! حسینعلی میرزا نیز به صراحت در کتاب اقدس ادعا می کند : (گوش فرا دهید ای جماعت بهائیان که خدای شما از زندان بزرگ پیام می دهد که نیست خدائی جز من توانا و متکبر و خودپسند.)[52] و در کتاب مبین نیز می گوید : (اسمع ما یوحی من شطر البلأ علی بقعه المحنه و الابتلأ من سدره القضأ انه لا اله الا انا المسجون الفرید).[53] یعنی ؛ ( گوش دار که از مصدر بالا بر زمین محنت و ابتلا این وحی نازل شد که نیست خدایی مگر من تنها که در زندان بدست بندگان ظالم خود گرفتارم) [54] و با این ادعا مردمان را به اطاعت و خشوع از خویش فرا خوانده و می گوید: ( به تحقیق ظاهر شده است محبوب عالمین و مقصود عارفین و معبود اهل آسمان ها و زمین و محل سجده و سجود اولین و آخرین .)[55] نقد و بررسی ادعای خدایی توسط رهبران بهائی بر خلاف فطرت خداشناس بشر ، عقل سلیم و آموزه های توحیدی تمام ادیان الهی وکتب آسمانی خصوصاً قرآن کریم ، می باشد ؛ هر انسانی بر اساس فطرت و وجدان پاک خود می یابد که خودش مخلوق است و آفریدگار او هیچ شباهت و سنخیتی با او ندارد. پیامبران راستین الهی نیز همصدا با این ندای فطری همواره اساس دعوت خویش را بر مبنای توحید و پرستش خدای یگانه قرار داده اند. تکیه بر اصل بنیادین لا اله الا الله ، مبارزه با شرک و بت پرستی و دعوت به سوی بندگی و عبودیت خالق جهان سرلوحه رسالت همه پیامبران الهی بوده است. بر این اساس پیامبران الهی به هیچ وجه اجازه نداشته اند که مردم را به سوی عبادت و بندگی خود دعوت نمایند . خداوند در قرآن کریم به شدت این موضوع را محکوم می نماید: ( وَمَن یقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلَهٌ مِّن دُونِهِ فَذَلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذَلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ )[56] یعنی ( و هر کس از آنان بگوید من [نیز] جز او خدایی هستم او را به دوزخ کیفر میدهیم [آری] سزای ستمکاران را این گونه میدهیم .) از این منظر یکی از ویژگی های پیامبران راستین این است که هرگز ادعای الوهیت و ربوبیت نداشته و مردم را دعوت به بندگی خود نمی کردند: ( مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یؤْتِیهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یقُولَ لِلنَّاسِ کُونُواْ عِبَادًا لِّی مِن دُونِ اللّهِ )[57] یعنی برای هیچ بشری سزاوار نیست که خداوند، کتاب آسمانی و حکم و نبوت به او بدهد سپس او به مردم بگوید: ( غیر از خدا مرا پرستش کنید.) نکته قابل توجه اینکه سردمداران بهائیت پیوسته تلاش دارند چنین ادعاهایی را کتمان ، تحریف یا توجیه نمایند ؛ به عنوان نمونه ادعا می کنند باب یا بهاء انعکاس دهنده فیض یا نور الهی یا محل ظهور صفت یا اسم خدا بوده اند، نه خود خدا . و این در حالی است که تعابیر صریح و شرک آلود باب و بهاء به هیچ وجه پذیرای این قبیل توجیهات نمی باشد . مثلاً باب خود را (ذات و کُنه خدا )[58] می داند و جناب بهاء هم به این معنا گواهی می دهد ؛ ( ان علیاً قبل محمد ذات الله و کینونیته الباقیه)[59] و خودش نیز به همین ترتیب در منتسب کردن خود به خداوند حد و مرز خاصی را نمی شناسد ؛ چنانکه در لوح سیاح علاوه بر آن که خود را ( ظهور خدا ) دانسته ، خود را ( باطن خدا در غیب ناپیدا ) نیز می خواند ، چنین اظهار می دارد : ( و کل خلقوا بأمری) که همه موجودات را مخلوق خود دانسته است .!!![60] که همگی در تضاد کامل با فطرت و عقل سلیم ، آموزه های اصیل وحیانی و سیره پیامبران راستین الهی می باشد . 2 . نبوت جدید ؛ بهائیان در جهت زمینهسازی برای پذیرش نبوّت حسینعلی میرزا ( بهاء )، تلاش دارند که علی محمد باب را از جمله پیامبران خداوند محسوب کنند که به اراده خداوند متعال بعد از حضرت رسول اکرم(ص) مبعوث گشت و اهل عالم را به دینی جدید دعوت کرد! پیروان مسلک ساختگی بهائی، مدّعی اند که باب دو مقام داشت : الف - پیامبری مستقل و صاحب کتاب بود ! ب - بشارت دهنده به ظهور پیامبر دیگری به نام میرزا حسینعلی بود! بدین گونه با ظهور باب و بهاء شریعت اسلام الغاء گردیده و شریعتی مستقل و آیینی جدید به نام بهائیت به وجود آمده است.[61] نقد و بررسی ادعای نبوت جدید توسط بهائیت و نسخ شریعت اسلام از زوایای مختلفی باطل بوده و دارای اشکالات اساسی می باشد : الف . ادعاهای متناقض ادعاهای متناقض علی محمد باب - در زمینه رابطه با امام زمان (عج) ، مهدویت ، نبوت و الوهیت - و میرزا حسینعلی نوری - نظیر من یظهراللهی ، مهدویت ، ربوبیت و الوهیت- ، تناقضات و تعارضات درونی آموزه ها ، ناسازگاری با منطق و عقلانیت ، وجود اغلاط و اشتباهات متعدد[62] در کتاب ها ، الواح و نامه ها ، فقدان معجزهای قابل پذیرش برای اثبات پیامبری [63]، ناتوانی در پاسخگوئی به سوالات و عجز در مناظره با علما و بالآخره تکذیب مکرر ادعاها و نوشتن توبه نامه توسط باب ، جملگی دلیلی آشکار بر بطلان چنین ادعائی است ؛ که با منطق و سیره پیامبران و اصول ادیان الهی در ناسازگاری کامل می باشد .[64] جهت تبیین بیشتر این موضوع کافی است نگاهی به مناظرات علما با باب و نوشتن توبه نامه باب بیندازیم : رسوائی در مناظرات مطابق اسناد تاریخی باب در شیراز، اصفهان و تبریز با علمای عصر خود مواجهه مستقیم و مناظره داشت و پس از ناتوانی و شکست مفتضحانه در دفاع از ادعاها و عقاید خود به استغفار و تکذیب روی می آورده است ؛ چنانکه به اعتراف سید حسین یزدی - کاتب و دستیار باب – محمد علی باب همهِ مدعیات خود را بالای منبر مسجد وکیل شیراز در حضور علما و مردم تکذیب می کند . و به تصریح نبیل زرندی (نویسندهِ مشهور بهائی)، بر فراز منبر گفت: (لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند.)[65] پس از آن نیز در ابلاغیهِ معروف به (ابلاغیهِ الف) ، ضمن تصریح به جاودانگی احکام اسلام، از ادعای بابیت و نیابت خاصهِ امام عصر (ع) برائت می جوید . در اصفهان نیز باب پس از مناظره با برخی از علمای شهر ، بدلیل عجز و ناتوانی در دفاع از ادعاهای خویش از پاسخ به سؤالات علمی آنان طفره می رود .[66] در تبریز نیز علی رغم اینکه ابتدا باب تلاش می کرد به اعتبار (سیادت) و انتشار شایعاتی دربارهِ ارتباطش با امام عصر (عج) ، مردم آن سرزمین را به سوی خود جلب نماید ، و تا حدودی نیز موفق می شود ، اما پس از برگزاری جلسه مناظره باب با علمای تبریز و ناتوانی باب در دفاع از عقاید و ادعاهایش و پاسخ به سوالات علما ، (عمقِ جهالت) وی و بیبنیادی ادعاهایش در آن مجمع به وضوح آشکار گردیده و علما و مردم تبریز یکپارچه با وی مخالف می شوند . نکته قابل ملاحظه در آن مناظره، این است که سؤالات علما از باب، حتی به اعتراف منابع بهائی پرسشهایی (سطح پایین) بوده و حتی (سیر نزولی) داشته است.[67] بدین خاطر باب پس از شکست مفتضحانه در بحث با علما، چوبکاری شد و سپس عریضهای خطاب به ولیعهد نوشت و در آن، ضمن برائت از از ادعای بابیت و دیگر ادعاها، اظهار ندامت ، توبه و استغفار کرد. توبه نامه باب توبهِ باب از دعاوی خویش، که از مسلّمات تاریخ است و نسخهِ اصلی این توبهنامه به خط وی، هماینک در کتابخانهِ مجلس شورای اسلامی موجود است . هر چند به اعتراف فضل الله صبحی - منشی و کاتب عباس افندی که بعداً از بهائیت برگشت - (بابیان و بهائیان نمیخواستند) این نوشته (پخش شود تا مردم ندانند که سید باب سخن خود را پس گرفته و از آنچه گفته بازگشت کرده) است.[68] و بدین خاطر همواره تلاش نموده اند تا اصل این سند را به روشهای گوناگون سرقت نموده و محو نمایند .[69] متن توبه نامه باب چنین است: (فداک روحی، الحمد لله کما هو اهله و مستحقّه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافّهِ عباد خود شامل گردانیده، فحمداً ثم حمداً که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرموده که به ظهور عطوفتش، عفو از بندگان و ستر بر مجرمان و ترحم بر اعیان فرموده. اُشهِدُ الله و مَن عَبَده [70] که این بندهِ ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد. اگر چه بنفسه وجودم ذنب صرف است ولی چون قلبم موقن به توحید خداوند جلّ ذکره و شیوهِ رسول او و ولایه اهل ولایه اوست و لسانم مقرّ بر کلّ مانزل من عند الله [71] است، امید رحمت او را دارم و مطلقاً خلاف رضای حق را نخواستهام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از فلم جاری شد غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را. و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد. استغفر الله ربی و اتوب الیه من ان ینسَب الی امر[72] و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصهِ حضرت حجه الله علیه السلام را محض ادعی [ ادعا] مبطل است و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر. مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف و عنایات بساط راءفت و رحمت خود سرافراز فرمایند. والسلام)[73] و این گونه بود که علی محمد شیرازی همانند سایر پیامبران دروغین تنها به سبب یک تنبیه جزئی کلیه ادعاهای خویش را انکار می نماید . امری که به هیچ وجه در سیره پیامبران الهی وجود نداشته است و این خود دلیلی روشن در بطلان ادعاهای باب و بهائیت در جهت اثبات نبوتی جدید می باشد . ب . خاتمیت و جاودانگی اسلام دین اسلام ، دینی جهان شمول ، جاودانه و خاتم ادیان و شرایع الهی است. تبیین این موضوع نیازمند مراجعه به آموزه های وحیانی و منابع اصلی دین اسلام است که حقانیت آن و صحت نبوت پیامبر گرامی اسلام مورد پذیرش علی محمد باب و حسینعلی میرزا (بهاء الله) و سایر بهائیان قرار گرفته و بدان اذعان داشته و دارند . مروری بر آموزه های اسلامی مبین این واقعیت است که (خاتمیت)، یکی از ضروریات ، اصول اساسی و مورد اتفاق میان همه مذاهب و فرق اسلامی است ؛ بر مبنای این اصل، حضرت محمد بن عبدالله، پیامبر گرامی اسلام، آخرین پیامبر و فرستاده الهی در روی زمین است؛ یعنی، آخرین فردی است که از سوی خداوند، به عنوان (نبی) و (رسول)، به سوی بشر فرستاده شده و دین و شریعت وی (اسلام) آخرین آئین آسمانی است. آیات قرآن کریم و احادیث پیشوایان معصوم، با تعابیر گوناگون، کراراً به این اصل (خاتمیت پیامبر و دین او) تصریح و تأکید کردهاند، چنانکه خداوند در سوره احزاب می فرماید: ( مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمًا[74] ؛ محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست ، ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است و خدا همواره بر هر چیزی داناست .) واژه (خاتمالنبیین) در آیه فوق هر گونه که تلفظ شود ،[75] به این معناست که حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر الهی بوده و پیامبری با او ختم شده است. و بر همین اساس، (خاتمالانبیاء) یکی از القاب پیامبر گرامی اسلام(ص) می باشد. این امر علاوه بر کارکرد لفظ خاتم در دیگر آیات قرآن[76] ، حقیقتی است که مفسران مسلمان و همچنین فرهنگنویسان صاحبنام تاریخ اسلام ، نیز بدان تصریح کردهاند.[77] و درک عامه مسلمانان نیز در سراسر تاریخ اسلام از واژه (خاتم النبیین) ، همان بوده است . افزون بر آیه فوق خاتمیت و جاودانگی دین اسلام، در آیات و روایات متعدد دیگر تبیین و تأکید شده است.[78] از جمله ؛ 1. خداوند در قرآن کریم صراحتاً پیامبر اعظم (ص) را بعنوان رحمه للعالمین معرفی می نماید : ( وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ ؛[79]و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم . ) تعبیر به العالمین (جهانیان ) - و استثناء در جمله منفی و نکره آمدن رحمت- آنچنان مفهوم وسیعی دارد که همه انسانها را در تمام اعصار و قرون تا پایان جهان را شامل می شود . 2 . ( وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا ؛[80] ما تو را جز بشارتگر و هشداردهنده برای تمام مردم نفرستادیم.) این آیه به صورت شفاف مخاطبان پیامبر اکرم(ص) را نه معاصران یا انسانهای چند سده بعد بلکه همه مردم توصیف میکند. 3 . همچنین خداوند به پیامبر دستور داده که بگوید: ( وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ ؛[81] این قرآن به من (پیامبر) وحی شده است تا شما و کسانی را که این قرآن به آنها میرسد انذار کنم.) (مَن بلغ) مطلق است و شامل تمام کسانی که در طی تاریخ، قرآن و تعالیم نبوی (ص) به دستشان میرسد، می شود. علامه طباطبایی در ذیل آن مینویسد : ( یدل علی عموم رسالته(ص) بالقرآن لکل من سمعه منه او سمعه من غیره الی یوم القیامة.)[82] 4 . پیامبر اکرم(ص) در ضمن خطبهای می فرماید : ( انا خاتم النبیین و المرسلین و الحجة علی جمیع المخلوقین اهل السموات و الارضین ؛[83] من خاتم انبیاء و رسولان و حجت بر همه آفریدگان از اهل آسمانها و زمینها هستم.) همچنین در روایات بسیار متعددی ، پیامبرگرامی اسلام(ص) صراحتاً و کراراً مظهر (ختم نبوت ) ، (ختم رسالت ) ، ( ختم ماسَبَق ) و ( ختم وحی) اعلام شده است .[84] چنانکه در حدیثی مشهور و متواتر پیرامون جاودانگی دین اسلام آمده : ( حلال محمد حلال ابدا الی یوم القیامه وحرامه حرام ابدا الی یوم القیامه لایکون غیره ولا یجیء غیره ؛[85] حلال محمد ( ص) برای همیشه تاروز قیامت حلال خواهد بود و حرام او هم برای همیشه حرام می باشد ؛ غیر آن نمی باشد وغیر آن هم نمی آید .) همچنین درحدیث متواتر منزلت آمده : (یا علی انت منّی بمنزله هارون من موسی الا انّه لانبی بعدی ؛[86] ای علی منزلت تونسبت به من همانند منزلت حضرت هارون نسبت به موسی است ولی بعد از من نبی دیگر نخواهد بود .) 5 . مولای متقیان علی(ع)، در نهجالبلاغه، هنگام وصف پیامبر اکرم کراراً بر ختم نبوت و رسالت، و پایان یافتن وحی به وجود آن حضرت تأکید کرده است. به عنوان نمونه در خطبه 133 می فرماید: (ارسله علی حین فترهٍٍ من الرّسل... فقفّی به الرسل و ختم به الوحی ؛ خداوند پیامبر اسلام را زمانی فرستاد که پیامبران نبودند... پس او را در پی پیامبران فرستاد و ارسال وحی را با او پایان داد.) و نیز در خطبه 173 چنین بیان می دارد : (امین وحیه و خاتم رسله ؛ پیامبر امانتدار وحی الهی و خاتم رسولان او بود.) 6 . از امام باقر (ع) و صادق(ع) نقل شده است که فرمودهاند: (لقد ختم الله بکتابکم الکتب و ختم بنبیکم الانبیاء ؛[87]خداوند به وسیله کتاب شما ”قرآن“، کتابهای آسمانی و به وسیله پیامبرتان محمد (ص)، سلسله انبیاء را خاتمه داد). و همچنین امام صادق (ع) در حدیثی دیگر می فرماید : (الله عز وجل ختم بنبیکم النبیین فلا نبی بعده أبداً، وختم بکتابکم الکتب فلا کتاب بعده أبداً ؛[88] همانا خداوند به وسیله پیامبر شما سلسله پیامبران را به پایان برد؛ پس هرگز پس از او پیامبری نخواهد آمد، و به کتاب شما قرآن کتاب های آسمانی را پایان بخشید؛ پس هرگز پس از آن کتاب دیگری نخواهد بود.) شبهه افکنی ها از آنجا که خاتمیت پیامبر گرامی اسلام (ص) راه را بر هرگونه ادعایی در زمینه طرح نبوت و شریعت جدید می بندد ، طرفداران فرقه بهائیت ، با طرح شبهات و مطالب بی اساس ، درصدد تفسیر ، توجیه و تأویل خاتمیت نبوّت پیامبر گرامی اسلام (ص) برآمده تا به زعم خودشان ، ثابت کنند در اسلام ، راه رسالت و ظهور نبی صاحب شریعت و دین جدید، همچنان باز است ؛ به عنوان نمونه یکی از پیروان این گروه ، به نام روحی روشنی در کتاب خاتمیت می نویسد : ( بعث رسول و نبی صاحب شریعت، ختم نشده، بل ظهور انبیای تابع و غیرمستقل که در خواب ملهم شوند، ختم گردیده است... بنابراین، جملهی خاتم النبیین دلالت بر ختم و انقطاع بَعْثِ رسول ندارد؛ زیرا، هر رسولی، نبی نیست تا از ختم نبوت، ختم رسالت هم لازم آید .)[89] و بدین گونه نتیجه می گیرد که در قرآن ، خاتمالنبیین، ذکر شده، ولی خاتمالمرسلین نیامده است و لذا آمدن رسول دیگری پس از پیامبر اسلام (ص) نفی نشده است . در نقد و بررسی این قبیل ادعاهای مخدوش و بی اساس ، علاوه بر دلایل نقلی فراوان از کتاب و سنّت و اجماع مسلمانان که بر خاتمیت نبوّت و رسالت و جاودانگی شریعت اسلام، استوار است ، به اختصار گفتنی است ؛ که ختم نبوت، مستلزم ختم رسالت و شریعت است . توضیح این که ؛ ( نبوّت، عبارت است از این که از جانب خداوند، به فردی، وحی شود که او به مقام نبوت برگزیده شده است، و نیز معارف و احکام الهی که بیان کنندهی اصول و فروع دین است، به او وحی گردد. رسالت، به این معنا است که از میان کسانی که به مقام نبوّت برگزیده شدهاند، از جانب خداوند، مأموریت ویژهای یافتهاند تا معارف و احکام الهی را در سطحی وسیعتر، به بشر ابلاغ کنند و با کوشش در جهت اجرای آنها در جامعهی بشری، بشریت را به سوی کمال و سعادت سوق دهند. البته، پیامبران الهی، هر دو مقام را داشتهاند؛ یعنی، هم حامل وحی و شریعت آسمانی بودهاند و هم مسئولیت ابلاغ و اجرای آن احکام را در جامعهی بشری بر عهده داشتهاند. از این رو، قرآن کریم، آن جا که از نبوت عامّه سخن گفته، گاهی از پیامبران با واژهی النبیین[90] تعبیر آورده است که مسئولیت بشارت و انذار مردم را بر عهده داشتند و گاهی با واژهی رُسُلَنا.[91] گویا آنان به خاطر گستردگی کار، چه بسا نیاز داشتند از بینات و معجزات بیشتری استفاده کنند. با این بیان، مطلب دیگری هم به دست می آید و آن این که می توان فرض کرد که کسی در شرایطی دارای مقام نبوّت باشد، ولی هنوز به مقام رسالت دست نیافته باشد و در زمان بعد، به عنوان رسول برگزیده شود، ولی عکس آن (کسی رسول باشد و به نبوت مبعوث نباشد) معقول نیست؛ زیرا، برگزیده شدن به مقام رسالت، بدون این که دارای مقام نبوّت باشد و شریعت الهی به او وحی شده باشد، نامعقول است.)[92] بنابراین با ختم نبوت ، خود به خود ختم رسالت هم پدید می آید. چون رسولی که نبی نباشد ، کارش عبث خواهد بود ؛ می شود فرستاده ای که خبری از وحی و آسمان ندارد ! پس هنگامی که خداوند در قرآن پیامبر گرامی اسلام را به عنوان ( خاتم النبیین ) معرفی می نماید ، دیگر آمدن رسولانی که خبر از جانب خداوند بیاورند، معنا نخواهد داشت. به سخنی دیگر با پایان یافتن مقام نبوت، مقام رسالت نیز پایان پذیرفت به این معنا که دیگر خبری از آسمان نمی آید و کسی به نبوت برانگیخته نمی شود تا معنای رسول خدا هم تحقق یابد. با پایان یافتن نبوت، رسالت هم خود به خود پایان می یابد . در یک جمع بندی با توجه به منابع اصیل اسلامی ، خاتمیت پیامبر گرامی اسلام بیان کننده سه موضوع مهم است : 1 . پس از پیامبر اسلام (ص) فردی به عنوان نبی، از جانب خداوند برگزیده نخواهد شد؛ یعنی، به کسی وحی نخواهد شد تا او پیامبر الهی باشد. 2 . پس از پیامبر اکرم (ص) و شریعت اسلام، شریعت دیگری از جانب خداوند ، برای بشر تشریع و نازل نخواهد شد و شریعت اسلام تا آخرالزمان، جاودانه باقی خواهد ماند. 3 . پس از پیامبر اسلام (ص) هیچ کس به عنوان رسول خداوند که مأموریت ابلاغ شریعت جدیدی به مردم دارد، مبعوث نخواهد شد و از آن جا که باب نبوت، بسته است، باب رسالت نیز بسته خواهد بود .[93] و هرگونه ادعایی در این زمینه کذب و غیر قابل پذیرش است . چنانکه در حدیثی پیغمبر گرامی اسلام (ص)می فرماید : ( در امت من سیزده دروغگوی بزرگ (دجال) به دنیا خواهند آمد که همگی ادعای پیغمبری خواهند کرد. اما من آخرین پیغمبر هستم و پس از من پیغمبری نخواهد آمد.)[94] اعتراف بهاء ، لجاجت عبدالبهاء در هر صورت اصل خاتمیت پیامبرگرامی اسلام و جاودانگی دین آن حضرت از هر جهت روشن و غیر قابل خدشه است ودر طول تاریخ اسلام نیز همواره ذهنیت مسلمانان هم بر ختم نبوت استوار بوده است . حتی شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی که از بزرگان فرقه شیخیه و مورد تأیید حسینعلی بهاء و بهائیان می باشند ،[95] و علی رغم اینکه در عقاید شیعه بدعت هایی نهادند و موجبات بروز و ظهور بابیه و سپس بهائیت شدند ؛ در تمامی نوشته های خویش به این که حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر خداست ، تأکید داشتند و هم اینک نیز از هر یک از پیروان ایشان در این باره پرسش کنید، بی تردید همان را می گوید که تمامی شیعیان مبتنی بر آیات قرآن و روایات پیامبر (ص) می گویند . به عنوان نمونه شیخ احمد احسایی به استناد آیه چهلم سوره احزاب و حدیث معروف منزلت ، چنین می گوید : ( حضرت محمدبن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم ، خاتم پیامبران است و پس از او هرگز پیامبری نخواهد آمد زیرا خداوند درباره ایشان فرموده است : ولکن رسول الله و خاتم النبیین ... و پیامبر اکرم خود نیز فرموده است : لا نبی بعدی. پس فرمایش آن حضرت حق است و باید بپذیریم و بنابراین عقیده ما این است که پس از آن حضرت پیامبری نیست و او خاتم رسولان است . )[96] و سید کاظم رشتی نیز در وصیت نامه اش می گوید : ( وصیت من آن است که شهادت می دهم ... محمد بن عبدالله بنده و فرستاده خداست. تمام شرایع منسوخ شده اند، به جز اسلام که تا روز قیامت باقی خواهد بود .)[97] نکته جالب توجه اینکه حتی اصل (خاتمیت) پیامبر اسلام ،کراراً مورد اعتراف و استعمال مؤسس فرقه بهائیت (میرزا حسینعلی بهاء) نیز قرار گرفته است ؛[98] حسینعلی بهاء در عبارات گوناگونی که در کتابها و الواح گوناگون وی آمده، علاوه بر اطلاق عناوینی چون (خاتم رسل)، (خاتم انبیاء) و ( خاتمالنبیین ) بر شخص پیامبر اسلام (ص) ، ( خاتمیت ) آن حضرت را نیز صریحاً و دقیقاً به معنی ( انتهاء ) و (پایان یافتن) سلسله نبوت و رسالت توسط آن حضرت گرفته است[99] : ( لانّ الله تبارک و تعالی بعد الّذی ختم مقام النّبوه فی شأن حبیبه و صَفیه و خِیرَتِه مِن خلقه کما نزّل فی ملکوت العزّه : ولکنّه رسول الله و خاتم النبیین وعد أبصار بلقائه یوم القیمه[100] ؛ زیرا که خدای تعالی بعد از آنکه مقام نبوت را در شأن حبیب و برگزیده و بهترین فرد از بندگانش پایان بخشیده، همان طور که در ملکوت عزّت (قرآن) نازل شده است، ولکن محمد رسول خدا و خاتم نبیین است، دیدگان (عباد) را به لقایش وعده داده است... . ) و همچنین بهاء در جایی دیگر چنین اذعان می دارد ؛ ( الصلوه و السلام علی سید العالم و مربی الأمم الذی به انتهت الرساله و النبوه ؛[101] سلام و صلوات بر سید عالم و مربی امت ها. همو که رسالت و نبوت به وسیله ی او به انتها رسیده است. توجه داشته باشید ایشان معترف است که رسالت و نبوت به وجود آن حضرت خاتمه یافته است . ) و با توجه به این امر، منطقاً راه بر هر گونه سفسطه و توجیه ناروای بهائیان از آیه 40 سوره احزاب و موضوع خاتمیت، مسدود میباشد.[102] جالب است که با وجود تمام این تصریحات و علی رغم پذیرش صریح حسینعلی بهاء ، عباس افندی ( عبدالبهاء ) باب و بهاء را پیامبرانی در ردیف سایر انبیاء شمرده ! و چنین می نویسد : (آن مظاهر نبوّت کلّیه که بالاستقلال اشراق نمودهاند مانند حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت مسیح و حضرت محمد و حضرت اعلی [باب] و حضرت جمال مبارک [بهاء])! [103] قضاوت پیرامون چنین افرادی را بر عهده فریدون آدمیت وا می گذاریم که اعلام می دارد : (کسی که میگوید بهاءالله در زمره پیامبران بزرگ است و نام او را در کنار موسی و عیسی و زرتشت و محمد میآورد نمیتواند ادعا کند که من نماینده تفکر عقلی هستم؛ شارلاتانی است که میخواهد مردم را تحمیق کند.)[104] من یظهراللهی بهاء در مقابل عده ای دیگراز بهائیان با توجه به قطعیت ختم رسالت و نبوت توسط پیامبرگرامی اسلام (ص) ، در صددند با تمسک به ادعاهای بیپایه و مغالطهآمیز ، خاتمیت را به نحوی دیگر توجیه نمایند ؛ از این منظر تکامل بشریت دارای مراحل کودکی و بلوغ است ؛ پیامبران آسمانی گذشته مربوط به دوره اول بوده که 6000 سال طول کشید و نبوت بالاترین مقام این دوره بود و اینک بشر وارد دوران طلائی بلوغ خود شده که سر شار از محبت و اخلاق نیک بوده ، از لعن و طعن و افترا و دروغ و حسادت دوری شده و از جنگ و جدال خبری نیست . بر این اساس حسینعلی بهاء نبی و رسول نیست ؛ ولی ایشان مظهر ظهور الهی هستند که با ظهورش دور جدیدی با مظهریت او شروع شده است . عبد الحمید اشراق خاوری ، نویسنده و مبلغ مشهور بهائی، می نویسد : ( در قرآن سوره الاحزاب محمد رسول الله را خاتم النبیین فرموده جمال مبارک [حسینعلی بهاء] جل جلاله در ضمن جمله مزبوره می فرماید که : مقام این ظهور عظیم و موعود کریم از مظاهر سابقه بالاتر است ؛ زیرا نبوت به ظهور محمد رسول الله ختم گردید و این دلیل است که ظهور موعود عظیم [یعنی بهاء] ، ظهور الله است و دوره نبوت منتهی گردید زیرا که رسول الله خاتم النبیین بوده .)[105] توجیه فوق نیز همانند سایر ادعاهای فرقه بهائیت دارای ایرادات و اشکالات اساسی است ؛ از جمله اینکه منظور از ( من یظهره الله ) چیست ؟ آیا با وحی آسمانی ارتباط دارد یا خیر؟ مطابق تصریحات فوق بهاء نبی نبوده و ارتباط وحیانی به خاطر خاتم النبیین بودن پیامبر گرامی اسلام گسسته شده است ؛ پس آوردن شریعت جدید و آوردن نام حسینعلی بهاء در ردیف پیامبران اولوالعزم توسط عبدالبهاء چگونه پذیرفتنی می باشد ؟ و همچنین ادعای ظهور الهی و داشتن مقامی بالاتر از پیامبران با اینکه بنا به تصریح خود بهاء هیچ گونه ارتباطی با وحی ندارد،[106] سخنی لغو و بیهوده است . از سوی دیگر بنا بر تصریح بهاء ؛ ( منتهی رتبه تکمیل هیاکل بشریه [آدمی زادگان] به رتبه نبوت است )[107] یعنی آخرین رتبه ای که یک انسان می تواند داشته باشد، مقام نبوت است و اصلاً صحبتی از دوان کودکی بشر نیست . حال با این سخن خود بهاء و مقایسه آن با سخن دیگرشان که مقامش از مظاهر سابقه بالاتر است ، یا باید بگوییم ایشان خارج از هیاکل بشریه اند ! یا مقام من یظهره اللهی پایین تر از پیامبری است . همچنین ادعای اینکه منتها رتبه در دوران بلوغ بشر ، (مظهریت ربوبی و الهی) است و انبیای قبل مظهر نبودند ، نیز با متون بهائی در تعارض است . به عنوان نمونه عبدالبهاء تصریح دارد ؛ ( انبیای الهیه مظاهرند)[108] یعنی، انبیاء قبل هم مظهر بودند . همچنین ؛ (مظاهر کلّیه الهیه مطّلع بر حقائق اسرار کائناتند لهذا شرایعی تأسیس نمایند که مطابق و موافق حال عالم انسانست .)[109] از این رو با توجه به تأسیس شریعت توسط انبیاء الهی ، مظهریت اختصاصی به دوران جدید ندارد . گذشته از این طرح دوران بلوغ بشریت - که سرشار از اخلاق نیک و حسنه بوده و از جنگ و جدال خبری نیست و حسینعلی بهاء مظهر الهی در این دوران است - نیز به هیچ وجه با رفتارهای بزرگان بهائیت و کشمکشهای خونین ، اتهامات زشت ، فحاشی های رکیک میان آنان و ایجاد قتل و آشوب های داخلی در ایران و کشورهای اسلامی توسط بابیه و بهائیان و دو جنگ خانمان سوز جهانی و جنگ ها و جنایات دیگری که در نقاط مختلف این کره خاکی در حال وقوع است ، سازگاری ندارد و با توجه به سایر اشکالات فوق سفسطه ای بیش نیست . اکنون با توجه به مباحث گذشته اثبات می گردد که بالاترین مقام بر خلاف ادعای بهائیت ، ( نبوت ) است که با توجه به دلایل متعدد و اعترافات بهاء و بسیاری از پیروانش توسط پیامبر گرامی اسلام به پایان رسیده است . و بنا بر تعالیم اسلام و قرآن که بهائیان هم آن را باید قبول داشته باشند ، سرآمد و اجل امت اسلام روز قیامت است . بدین ترتیب بازهم مخمصه ای سخت فراروی بهائیت قرار می گیرد که بالآخره مقام حسینعلی بهاء چیست ؟ و ادعای نسخ اسلام و دیانت جدید چگونه و بر اساس کدام دلیل قابل اثبات می باشد ؟ [110] تداوم فیض الهی علاوه بر شبهات فوق عده ای از بهائیان برای تحریف خاتمیت رسول اکرم (ص) و نفی جاودانگی دین اسلام ، موضوع ( تداوم فیض الهی) را مطرح می کنند که ایجاب می نماید برای تأمین سعادت بشر و تکامل معنوی وی همواره دین جدیدی مطابق با مقتضیات زمان بیاید . از این روی ختم رسالت و نبوت ، به زعم بهائیت منافی مقتضیات زمانه و تداوم همیشگی فیض الهی است . شبهه فوق نیز از ابعاد گوناگون دارای اشکالات اساسی است ؛ زیرا از منظر آموزه های اسلامی تداوم فیض الهی ، اصلی ضروری است .[111] و ختم نبوت تنها به معنی انقطاع مأموریت الهی است برای ارشاد و هدایت ، نه انقطاع فیض معنوی نسبت به سالکین الی الله.[112] از سوی دیگر معلوم نیست که چرا تداوم فیض الهی باید با عرضه دین های جدید پیوند زده شود ؟! آیا لازمه تداوم فیض،
اسلام و شبهات بهائیت چیست؟
در پاسخ، بخشهایی از کتاب (جریان شناسی بهائیت ، علیرضا محمدی ، نشر معارف ، 1389 ) ارائه می گردد :
بهائیت فرقه ای انشعاب یافته از فرقه (بابیه) است که اصول، مبانی اعتقادی و احکام آن را در بر می گیرد. بنیان گذار فرقه بابیه ( علی محمد شیرازی ) از طریق آشنائی با فرقه (شیخیه) اطلاعات محدودی پیرامون مسائل عرفانی، تفسیر آیات و احادیث اسلامی کسب نمود . پس از مرگ سید کاظم رشتی ، سید علی محمد در ابتدا خود را ( باب ) و نایب خاص امام زمان (عج) و واسطه فیض رسانی و ارتباط آن حضرت با مردم معرفی می نماید و پس از اندک زمانی در بالای منبر به مردم اعلام می دارد : ( من خود امام زمان هستم. ! )[1] به مرور زمان و پس از آن که گروهی از پیروانش با جسارت اساس اسلام را منسوخ دانستند ، علی محمد باب با حمایت علنی و تلویحی سفارت روس در تهران ، پا را فراتر نهاده و از ادعای مهدویت به ادعای نبوت تغییر شکل می دهد و سپس با نوشتن کتاب ( بیان ) به نسخ احکام شریعت اسلام می پردازد . سرانجام باب در آخرین نوشته اش به نام ( لوح هیکل الدین ) مدعی مقام الوهیت نیز می شود .[2] هر چند نامبرده در مناظراتی که با علمای ایران در شیراز ، اصفهان و تبریز انجام داد،[3] نتوانست از عهده اثبات مدعیات سنگین خویش برآید و این امر، به همراه وجود خطاهای بسیار ادبی و علمی در آثار و الواح وی، و مهمتر از آن ظلم و جنایاتی که پیروان او در مناطق مختلف کشور مرتکب می شدند ، باعث گردید چندین بار توسط حکومت وقت دستگیر و هر دفعه از گذشته خود ابراز ندامت نماید؛[4] لکن هر بار توبه را می شکست و دوباره تبلیغ و آشوب را شروع می نمود تا اینکه سرانجام در تبریز به جرم ارتداد (طبق فتوای علمای تبریز ) به فرمان امیر کبیر تیر باران شد.
عقائد بهائیت
پس از مرگ باب از آنجا که وی به ظهور فردی پس از خود با مقام (من یظهره الله ) نوید داده بود افراد زیادی ادعای چنین مقامی کردند که توسط حسینعلی و همکاری یحیی ، یا کشته شدند یا از ادعای خود دست برداشتند. سپس میرزا حسینعلی مقام پیامبری را برای خود ادعا کرد و از اینجا نزاع اصلی در میان بابیان آغاز شد. بابی هایی که ادعای حسینعلی را نپذیرفتند و بر جانشینی یحیی باقی ماندند ( ازلی ) نام گرفتند و پیروان حسینعلی (بهاء الله ) ( بهائی ) خوانده شدند. او با ارسال نامه هایی به اطراف رسما آیین جدید را اعلام و عده ای از بابیان به او ایمان آوردند. بهاءالله مقامات زیادی برای خود ادعا کرد که مهمترین آنها مقام ( الوهیت و ربوبیت) بود.[5] او همچنین ادعای شریعت جدیدی نمود و با نگارش کتاب هائی نظیر ایقان ، اقدس ، لوح اشراقات ، بدیع ، مجموعة الالواح - که براساس تفکر ، اعتقادات و تعالیم باب تنظیم یافته - عقاید و احکام فرقه خود را بیان می نماید .[6]
منابع اعتقادی و احکام بهائیان ، نوشته های سید علی محمد باب ، میرزا حسینعلی بهاءالله ، عبدالبهاء و تا حدی نیز شوقی افندی است که از نظر بهائیان مقدس بوده و در مجالس ایشان قرائت می شود ؛ هرچند کتب باب عموماً در دسترس بهائیان قرار نمی گیرد[7] و دو کتاب اقدس و ایقان میرزا حسینعلی نزد آنان از اهمیت خاصی برخوردار است . بیشتر عقاید بهائیت در محور میرزا حسینعلی ( بهاء الله ) است .که در اینجا به چند نمونه اشاره می شود :
1 . نسخ اسلام ؛ با ظهور سید علی محمد باب اسلام پایان گرفته و اینک دین جدید ظهور کرده و مردم باید همگی بهائی شوند .[8]
2 . شناخت بهاء الله ؛ اولین چیزی که بر بندگان واجب شده است شناخت محل تابش وحی و طلوع امرالله است، یعنی معرفت به میرزا حسینعلی بهاء الله که در اثر این شناخت اعمال قبول می شود.[9]
3 . بهاء الله دارای مقام الوهیت و ربوبیت است .[10]
4 . بهاء مژده انبیاء گذشته و باب است،[11] یعنی سید علی محمد شیرازی باب هم پیامبر و هم مژده رسان بهاء الله بود و با ظهور او قیامت برپا شده است.[12]
5 . علاوه بر عقایدی از این قبیل ، امروزه بهائیت به آموزه های دوازده گانه ای پرداخته و آنها را تبلیغ می نماید . اموری از قبیل ؛ تحری حقیقت، ترک تقلید، تطابق دین با علم و عقل، وحدت اساس ادیان، وحدت عالم انسانی، ترک تعصبات، الفت و محبت میان افراد بشر، تعدیل معیشت عمومی، تساوی حقوق رجال و نساء، تعلیم و تربیت اجباری، صلح عمومی و تحریم جنگ از جمله اصول دوازده گانه بهائیت به شمار می رود .[13]
بدین گونه عوامل استعماری جریان انحرافی بهائیت به مرور و در مراحل مختلف ، به منسوخ اعلام نمودن دین اسلام و نفی و انکار نبوت ، امامت ، معاد و تعالیم و قوانین و احکام مقدس و نورانی قرآن می پردازند . سپس ابتدا ادعای نیابت خاص حضرت حجت (عج ) و در مرحله دوم ادعای مهدویت و پس از آن ادعای نبوت و مرحله آخر ادعای الوهیت و خدایی می نمایند! آنگاه به هدم و نابودی آثار اسلام یعنی کعبه و قبور انبیاء و امامان و مساجد فرمان می دهند و سپس به ساختن کعبه جدید! در شیراز اهتمام می ورزند و با آداب و ادعیه و ذکر و زیارتنامه های استعمار ساخته به طواف به گرد آن می پردازند! احکام دین جدید را صادر و مطابق با خواست و اهداف استعمار ، به رفع حجاب و پوشش زنان فرمان می دهند و دخالت در سیاست را -که آرزوی دیرینه قدرت های سلطه جهانی در مناطق اسلامی ایست که همواره از اصل ورود و دخالت در سیاست به عنوان یک تکلیف و وظیفه اسلامی ضربه خورده اند - ممنوع اعلام می نمایند . !
بدین ترتیب همه زمینه ها آماده و مهیا می شود تا مبانی و ارکان اعتقادی و ارزشهای اخلاقی و پایبندی های معنوی جامعه اسلامی متزلزل شده ، وحدت و یکپارچگی مسلمانان در ایران به تفرقه و تشتت تبدیل گردد و از قدرت بی نظیر مذهب تشیع و مراکز علم و فقاهت و مراجع و فقها و علمای بیدار و آگاه که مدافعان راستین اسلام و سنگرهای مستحکم دفاع از هویت دینی و استقلال و شرف و اعتلا و اقتدار مسلمانان می باشند ، کاسته شود و راههای تاخت و تاز و سلطه استعمار خارجی همواره گردد. [27]
نقد عقاید بهائیت
فرقه بهائیت از جمله مسلکهای بشری بیبنیاد است که فاقد اصول، معیارها و ملاکهای دینی قوی و مستند می باشد ؛ عقاید و اصول فکری آن نه تنها فاقد شالوده مستحکم ادیان آسمانی است ، بلکه از لحاظ اصول و معیارهای اولیه شکلگیری و منابع مستند، کاملاً ضعیف و غیرعلمی است به همین دلیل نقد این فرقه در قالب انتقادهای رایج در علوم مربوط به ادیان و مذاهب امکان ندارد و به تعبیر دیگر از آنجا که فرقه بهائیت در مورد مسائل اعتقادی گنگ و نامفهوم بوده و آسمان و ریسمان را به هم بافته ، ساختار فکری و عقیدتی منسجم و مستقلی ندارد و قابل دفاع و استناد نیست . از این رو به هیچ وجه توان اقناع افراد آگاه و تیزبین را ندارد و تنها صاحبان و متولیان آن، با استفاده از ابزارها و شگردهای سیاسی ، تبلیغاتی ، اجتماعی و اقتصادی و...، در گوشه و کنار جامعه سعی میکند افراد ساده و کماطلاع را فریب داده و جذب نمایند . برخی از این اشکالات و انتقادات عمده عبارتند از :
یکم . تناقضات درونی
انسجام ، هماهنگی و عدم ابتلا به تناقض و تعارض درونی آموزه ها ، یکی از شاخصه های مهم ادیان الهی است . مروری کوتاه بر تعالیم و کتب بهائیت بیانگر تناقضات و تعارضات درونی بسیار متعدد است که نارسائی ها ، مجهولات و پرسش های متعددی فراروی محققان و حتی معتقدان به این فرقه به وجود آورده تا آنجا که این موضوع به عنوان یکی از مشخصات اصلی بهائیت و چالش های اساسی رهبران و طرفداران آن محسوب می گردد . به عنوان نمونه ؛
1 . تلوّندرعقیده، تغییردرادعا ؛ به اعتراف خود بابیان و بهائیان ، علی محمد شیرازی بنیان گذار فرقه بابیه ، شش مرتبه ادعای خویش را تغییر داد. مرحوم حسین محبوبی اردکانی در تعلیقاتش بر (المآثر و الاثار) مینویسد: ( باب در 1260 ادعای ذکریت کرد یعنی که مفسر قرآن است. در 1261 ادعای بابیت کرد یعنی وسیلهِ رابطه با امام زمان است. در 1262 ادعای مهدویت کرد یعنی امام زمان است. در 1263 ادعای نبوت کرد یعنی که پیغمبرم. در 1264 ادعای ربوبیت کرد یعنی که پروردگار عالمیانم. در 1265 ادعای الوهیت کرد. در 1266 تمام دعاوی خود را منکر شد و توبه کرد و توبه نامه نزد ولیعهد فرستاد . )[28] میرزا حسینعلی (بهاء الله ) نیز مقامات زیادی برای خود ادعا داشت ؛ گاهی ادعا می کرد بر او وحی نازل شده ، زمانی اعلام می نماید که ( من هیچم و کم ز هیچ هم بسیاری ) و زمانی دیگر خویشتن را بر تخت الوهیت نشانده و ، خدای خدایان ، آفریدگار جهان ، کسی که لم یلد و لم یولد استومعبود حقیقی ، می نامد .[29] و در لوح عهدی که به منزله وصیت نامه از خویش باقی گذاشت از موضع الوهیت ، پیروانش را به اطاعت و تبعیت از جانشینان خود تشویق و ترغیب نمود. ! [30] و همه اینها در حالی است که بهائیان خود را موحد و یکتا پرست می نامند .! و عباس افندی در اثبات پیامبری حسینعلی می کوشد .
2. وحدت عالم انسانی ؛ بهائیان ادعای (وحدت عالم انسانی) و برابری تمام انسان ها دارند که منظور از آن اتحاد واقعی و تساوی انسانها از نظر حقوق روحانی، اجتماعی، فردی و مدنی است .[31] و این در حالی که در کتاب اقدس علناً هر کس به دیانت بهائی باور نداشته باشد، گمراه شمرده شده است[32]. همچنین عبد البهاء بر این عقیده است ؛ (سیاهان آفریقائی خلقتشان گاوی است . ! )[33] و ( غیر بهائیان نزد خدا به شکل حیوان هستند.!)[34] خود بهاءالله ، کور و بینا را مساوی نمی داند . و خانواده او در برخورد بین ایرانیان و خارجی ها، رفتاری آکنده از تبعیض و بسیار متفاوت از خودشان نشان می دادند.[35] آن وقت چگونه با این همه تناقض از وحدت عالم سخن می گویند؟! نگاهی به زندگی و عملکرد رهبران این فرقه نیز که مدعی وحدت عالم انسانی بودند نشان می دهد که آنان به تنهائی خود از جمله ناقضین این شعار بوده اند و بر سر حکومت و رهبری جامعه بهائی به فحاشی و بد و بیراه گفتن نسبت به یکدیگر و وارد نمودن انواع اتهامات زشت و ناپسند نسبت به یکدیگر پرداخته اند ؛ بهاء الله با اینکه ادعا می کند : ( ادب پیرهن من است و باید ادب سرلوحه باشد . ) اما در نزاع قدرت با برادرش می گوید : ( یحیی سگ و گرگ و کلاغ و مار و الاغ و پشه و وزغ است .)[36] از این رو عبدالبهاء خود اعتراف می نماید : ( انصاف باید داشت از نفسی که در تربیت اولاد و عیال و آل عاجز مانده، چگونه امید تربیت اهل آفاق نماییم و آیا در این قضیه ذره ای شبهه و تردید است؟ لا والله)[37] از سوی دیگر طرد روحانی منتقدین توسط تشکیلات بهائی نیز از دیگر شاهکارهای مدعیان وحدت عالم انسانی است .[38]
3 . تبلیغ و نشر نفحات ؛ در بهائیت تبلیغ در همه جا و هر وقت و برای همه کس امری واجب است ؛ عبدالبهاء می گوید: (تکلیف هر نفسی از احبای الهی این است که شب و روز آرام نگیرد و نفسی بر نیارد جز فکر نشر نفحات الله )[39] و بدین وسیله دیگران را در بلاد دور دست به تبلیغ و نشر نفحات بهائی تحریص می نمودند ؛ اما در عین حال تبلیغ بهائیت در اسرائیل ممنوع است . ! [40]
4 . تساوی حقوق مردان و زنان ؛ تساوی حقوق رجال و نساء از جمله تعالیم و ادعاهای دوازده گانه بهائیت است ، که بدین وسیله ادیان الهی را مورد حمله قرار می دهند و این درحالی است که در خود بهائیت نه تنها زنان حق شرکت و عضویت در بیت العدل را ندارند، بلکه در سهم الإرث نیز از مردان عقب ترند. به علاوه نه تنها میان زنان و مردان تساوی حقوق وجود ندارد، حتی میان زن روستایی و شهری هم تفاوت وجود دارد ؛ مهریه زن روستایی برابر با نوزده مثقال نقره است و مهریه زن شهری نوزده مثقال طلا ! .[41] صبحی از مبلغان بهائی در خاطراتش می نویسد : ( اولاً چنان که در اسلام رعایت حقوق زن شده در هیچ شریعتی نگشته و اگر مقصود تساوی در جمع شئون است این مخالف رأی اکثر حکما و قانون خلقت و طبیعت است و اگر آزادی مطلقه زنان منظور است سال ها قبل از تولد بها در اکثر نقاط اروپا این شیوه عملی شده و تازه بعد از این همه حرف ها زن و مرد در شریعت بهائی مساوی نیست : اولاً ؛ به موجب کتاب (اقدس) مرد میتواند دو زن و یک باکره برای خود بگیرد در صورتی که زن نمیتواند سه شوهر کند. ثانیا ً؛ مرد میتواند زن خود را طلاق گوید و زن با شوهر خود این معامله نتواند. ثالثاً ؛ در میراث خانه مسکونه و البسه مخصوصه به اولاد اناث نمیرسد. رابعاً : زن نمیتوان عضو بیت عدل باشد و اعضا باید مرد باشند (و هلّم جرّاً) . )[42]
5 . دین دوره ای ؛ بهائیت به جهت اثبات حقانیت خویش ، چنین استدلال می نماید که چون هر دوره جدیدی ، مقتضیات جدید دارد ؛ پس دائم باید دین جدید بیاید.! و بدین طریق جاودانگی اسلام را مورد تشکیک قرار داده و دیانت جدید بهائی را اثبات می نماید . اما با کمال تعجب نسبت به خود دین بهائیت ، دیگر چنین استدلالی را بر نتابیده و یا اینکه موکول به گذشت سال های بسیار متمادی می کند ؛ زیرا از یکسو در حالی که به زعم بهائیان هنوز 20 سال از ( ظهور مستقل مقام صاحب شریعت و نبوت و رسالت علی محمد شیرازی )[43] نگذشته و شرایط زمانه ، دستخوش هیچ دگرگونی اساسی نشده بود ، حسینعلی میرزا پای به میدان نهاده به نوشتن احکام و شریعت جدید مبادرت می ورزد . و حال آنکه خود میرزا حسینعلی در کتاب اقدس تصریح می کند : ( من یدعی امراً قبل اتمام الف سنه کامله انه کذاب مفتر)[44] یعنی ؛ هر کس ادعای امری را ، پیش از اتمام هزار سال کامل ، مدعی شود ، دروغگو و افترا زننده است. و از سوی دیگر در کتاب اقتدارات چنین می نویسد : ( سوگند به نفس که همه ظهورات به این ظهور بزرگتر ، پایان گرفت ، و هر کس که پس از چنین ظهوری ، مدعی ظهور جدیدی شود ، او دروغگو و افتراء زننده است .)[45] و در جائی دیگر با کمال تعجب آمده ؛ ( امتداد دین بهائیت بسیار لا اقل پانصد هزار سال است.)![46] و بدین گونه برای بهائیت جاودانگی قائل می شوند .!![47]
واقعیت این است ، از آنجا که عقاید فرقه بهائیت بنای وحیانی ندارد و صرفاً بر ادعاها و اظهارات لفظیه رؤسای خود استوار گردیده ، در سطوح مختلف دچار تناقضهای آشکار می باشد. وجود این قبیل تناقضات در منابع و متون بهائی و مسائل عقیدتی این فرقه به حدی است که به گفته بهائی پژوهان ( در صورت اتکاء به متون خودشان مجبوریم نصی را با ردّ نصی دیگر پذیرا شویم! )[48] و حتی خود رهبران این فرقه برای فرار از این تناقضات و اغلاط فراوان ، مجبور شده اند دراین صد ساله اخیر چند بار منابع مذهبی فرقه خود را تغییر داده ، تصحیح نموده یا آنها را دور از دسترس پیروان خویش قرار دهند .[49] تا آنجا که دسترسی و مطالعه برخی از منابع اصلی بهائیت حتی برای پیروان آن ممنوع است .
دوم . ناسازگاری با اصول ادیان الهی
ادیان توحیدی دارای سه اصل کلی و مشترک یعنی توحید ، نبوت و معاد می باشند ؛ اما از آنجاکه فرقه بهائیت آسمانی و الهی نبوده و تنها بر اثر خواست های نفسانی و شیطانی عده ای شکل گرفته ، عقاید و باورهای آنها نیز با اصول مشترک ادیان الهی در تضاد و تناقض است ، زیرا ؛
1 . انکار توحید ؛ نه تنها توحید در آیین بهائیت مورد اشاره و تاکید قرار نگرفته بلکه با ادعاهای الوهیت رهبران و بنیانگذاران این فرقه به شرک گرفتار گردیده است . به عنوان نمونه علی محمد باب در نامه خود به یحیی (صبح ازل) چنین می نویسد: ( هذا کتاب من اللّه الحی القیوم قل کلّ من اللّه یبدون قل کلّ الی اللّه یعودون)[50] یعنی این نامهای است از خدای زنده و بر پادارندهی جهان [باب] بگو همه از خدا آغاز میشوند و همه به سوی او باز میگردند.! و همچنین ایشان در لوح هیکل الدین تصریح می کند ؛ ( ان علی قبل نبیل ذات الله و کینونته )[51]، یعنی علی قبل نبیل- که به حساب ابجد نبیل 92 است و محمد هم 92 - ذات خدا و کنه اوست.! حسینعلی میرزا نیز به صراحت در کتاب اقدس ادعا می کند : (گوش فرا دهید ای جماعت بهائیان که خدای شما از زندان بزرگ پیام می دهد که نیست خدائی جز من توانا و متکبر و خودپسند.)[52] و در کتاب مبین نیز می گوید : (اسمع ما یوحی من شطر البلأ علی بقعه المحنه و الابتلأ من سدره القضأ انه لا اله الا انا المسجون الفرید).[53] یعنی ؛ ( گوش دار که از مصدر بالا بر زمین محنت و ابتلا این وحی نازل شد که نیست خدایی مگر من تنها که در زندان بدست بندگان ظالم خود گرفتارم) [54] و با این ادعا مردمان را به اطاعت و خشوع از خویش فرا خوانده و می گوید: ( به تحقیق ظاهر شده است محبوب عالمین و مقصود عارفین و معبود اهل آسمان ها و زمین و محل سجده و سجود اولین و آخرین .)[55]
نقد و بررسی
ادعای خدایی توسط رهبران بهائی بر خلاف فطرت خداشناس بشر ، عقل سلیم و آموزه های توحیدی تمام ادیان الهی وکتب آسمانی خصوصاً قرآن کریم ، می باشد ؛ هر انسانی بر اساس فطرت و وجدان پاک خود می یابد که خودش مخلوق است و آفریدگار او هیچ شباهت و سنخیتی با او ندارد. پیامبران راستین الهی نیز همصدا با این ندای فطری همواره اساس دعوت خویش را بر مبنای توحید و پرستش خدای یگانه قرار داده اند. تکیه بر اصل بنیادین لا اله الا الله ، مبارزه با شرک و بت پرستی و دعوت به سوی بندگی و عبودیت خالق جهان سرلوحه رسالت همه پیامبران الهی بوده است. بر این اساس پیامبران الهی به هیچ وجه اجازه نداشته اند که مردم را به سوی عبادت و بندگی خود دعوت نمایند . خداوند در قرآن کریم به شدت این موضوع را محکوم می نماید: ( وَمَن یقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلَهٌ مِّن دُونِهِ فَذَلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذَلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ )[56] یعنی ( و هر کس از آنان بگوید من [نیز] جز او خدایی هستم او را به دوزخ کیفر میدهیم [آری] سزای ستمکاران را این گونه میدهیم .) از این منظر یکی از ویژگی های پیامبران راستین این است که هرگز ادعای الوهیت و ربوبیت نداشته و مردم را دعوت به بندگی خود نمی کردند: ( مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یؤْتِیهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یقُولَ لِلنَّاسِ کُونُواْ عِبَادًا لِّی مِن دُونِ اللّهِ )[57] یعنی برای هیچ بشری سزاوار نیست که خداوند، کتاب آسمانی و حکم و نبوت به او بدهد سپس او به مردم بگوید: ( غیر از خدا مرا پرستش کنید.)
نکته قابل توجه اینکه سردمداران بهائیت پیوسته تلاش دارند چنین ادعاهایی را کتمان ، تحریف یا توجیه نمایند ؛ به عنوان نمونه ادعا می کنند باب یا بهاء انعکاس دهنده فیض یا نور الهی یا محل ظهور صفت یا اسم خدا بوده اند، نه خود خدا . و این در حالی است که تعابیر صریح و شرک آلود باب و بهاء به هیچ وجه پذیرای این قبیل توجیهات نمی باشد . مثلاً باب خود را (ذات و کُنه خدا )[58] می داند و جناب بهاء هم به این معنا گواهی می دهد ؛ ( ان علیاً قبل محمد ذات الله و کینونیته الباقیه)[59] و خودش نیز به همین ترتیب در منتسب کردن خود به خداوند حد و مرز خاصی را نمی شناسد ؛ چنانکه در لوح سیاح علاوه بر آن که خود را ( ظهور خدا ) دانسته ، خود را ( باطن خدا در غیب ناپیدا ) نیز می خواند ، چنین اظهار می دارد : ( و کل خلقوا بأمری) که همه موجودات را مخلوق خود دانسته است .!!![60] که همگی در تضاد کامل با فطرت و عقل سلیم ، آموزه های اصیل وحیانی و سیره پیامبران راستین الهی می باشد .
2 . نبوت جدید ؛ بهائیان در جهت زمینهسازی برای پذیرش نبوّت حسینعلی میرزا ( بهاء )، تلاش دارند که علی محمد باب را از جمله پیامبران خداوند محسوب کنند که به اراده خداوند متعال بعد از حضرت رسول اکرم(ص) مبعوث گشت و اهل عالم را به دینی جدید دعوت کرد! پیروان مسلک ساختگی بهائی، مدّعی اند که باب دو مقام داشت : الف - پیامبری مستقل و صاحب کتاب بود ! ب - بشارت دهنده به ظهور پیامبر دیگری به نام میرزا حسینعلی بود! بدین گونه با ظهور باب و بهاء شریعت اسلام الغاء گردیده و شریعتی مستقل و آیینی جدید به نام بهائیت به وجود آمده است.[61]
نقد و بررسی
ادعای نبوت جدید توسط بهائیت و نسخ شریعت اسلام از زوایای مختلفی باطل بوده و دارای اشکالات اساسی می باشد :
الف . ادعاهای متناقض
ادعاهای متناقض علی محمد باب - در زمینه رابطه با امام زمان (عج) ، مهدویت ، نبوت و الوهیت - و میرزا حسینعلی نوری - نظیر من یظهراللهی ، مهدویت ، ربوبیت و الوهیت- ، تناقضات و تعارضات درونی آموزه ها ، ناسازگاری با منطق و عقلانیت ، وجود اغلاط و اشتباهات متعدد[62] در کتاب ها ، الواح و نامه ها ، فقدان معجزهای قابل پذیرش برای اثبات پیامبری [63]، ناتوانی در پاسخگوئی به سوالات و عجز در مناظره با علما و بالآخره تکذیب مکرر ادعاها و نوشتن توبه نامه توسط باب ، جملگی دلیلی آشکار بر بطلان چنین ادعائی است ؛ که با منطق و سیره پیامبران و اصول ادیان الهی در ناسازگاری کامل می باشد .[64] جهت تبیین بیشتر این موضوع کافی است نگاهی به مناظرات علما با باب و نوشتن توبه نامه باب بیندازیم :
رسوائی در مناظرات
مطابق اسناد تاریخی باب در شیراز، اصفهان و تبریز با علمای عصر خود مواجهه مستقیم و مناظره داشت و پس از ناتوانی و شکست مفتضحانه در دفاع از ادعاها و عقاید خود به استغفار و تکذیب روی می آورده است ؛ چنانکه به اعتراف سید حسین یزدی - کاتب و دستیار باب – محمد علی باب همهِ مدعیات خود را بالای منبر مسجد وکیل شیراز در حضور علما و مردم تکذیب می کند . و به تصریح نبیل زرندی (نویسندهِ مشهور بهائی)، بر فراز منبر گفت: (لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند.)[65] پس از آن نیز در ابلاغیهِ معروف به (ابلاغیهِ الف) ، ضمن تصریح به جاودانگی احکام اسلام، از ادعای بابیت و نیابت خاصهِ امام عصر (ع) برائت می جوید . در اصفهان نیز باب پس از مناظره با برخی از علمای شهر ، بدلیل عجز و ناتوانی در دفاع از ادعاهای خویش از پاسخ به سؤالات علمی آنان طفره می رود .[66] در تبریز نیز علی رغم اینکه ابتدا باب تلاش می کرد به اعتبار (سیادت) و انتشار شایعاتی دربارهِ ارتباطش با امام عصر (عج) ، مردم آن سرزمین را به سوی خود جلب نماید ، و تا حدودی نیز موفق می شود ، اما پس از برگزاری جلسه مناظره باب با علمای تبریز و ناتوانی باب در دفاع از عقاید و ادعاهایش و پاسخ به سوالات علما ، (عمقِ جهالت) وی و بیبنیادی ادعاهایش در آن مجمع به وضوح آشکار گردیده و علما و مردم تبریز یکپارچه با وی مخالف می شوند . نکته قابل ملاحظه در آن مناظره، این است که سؤالات علما از باب، حتی به اعتراف منابع بهائی پرسشهایی (سطح پایین) بوده و حتی (سیر نزولی) داشته است.[67] بدین خاطر باب پس از شکست مفتضحانه در بحث با علما، چوبکاری شد و سپس عریضهای خطاب به ولیعهد نوشت و در آن، ضمن برائت از از ادعای بابیت و دیگر ادعاها، اظهار ندامت ، توبه و استغفار کرد.
توبه نامه باب
توبهِ باب از دعاوی خویش، که از مسلّمات تاریخ است و نسخهِ اصلی این توبهنامه به خط وی، هماینک در کتابخانهِ مجلس شورای اسلامی موجود است . هر چند به اعتراف فضل الله صبحی - منشی و کاتب عباس افندی که بعداً از بهائیت برگشت - (بابیان و بهائیان نمیخواستند) این نوشته (پخش شود تا مردم ندانند که سید باب سخن خود را پس گرفته و از آنچه گفته بازگشت کرده) است.[68] و بدین خاطر همواره تلاش نموده اند تا اصل این سند را به روشهای گوناگون سرقت نموده و محو نمایند .[69] متن توبه نامه باب چنین است:
(فداک روحی، الحمد لله کما هو اهله و مستحقّه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافّهِ عباد خود شامل گردانیده، فحمداً ثم حمداً که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرموده که به ظهور عطوفتش، عفو از بندگان و ستر بر مجرمان و ترحم بر اعیان فرموده. اُشهِدُ الله و مَن عَبَده [70] که این بندهِ ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد. اگر چه بنفسه وجودم ذنب صرف است ولی چون قلبم موقن به توحید خداوند جلّ ذکره و شیوهِ رسول او و ولایه اهل ولایه اوست و لسانم مقرّ بر کلّ مانزل من عند الله [71] است، امید رحمت او را دارم و مطلقاً خلاف رضای حق را نخواستهام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از فلم جاری شد غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را. و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد. استغفر الله ربی و اتوب الیه من ان ینسَب الی امر[72] و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصهِ حضرت حجه الله علیه السلام را محض ادعی [ ادعا] مبطل است و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر. مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف و عنایات بساط راءفت و رحمت خود سرافراز فرمایند. والسلام)[73]
و این گونه بود که علی محمد شیرازی همانند سایر پیامبران دروغین تنها به سبب یک تنبیه جزئی کلیه ادعاهای خویش را انکار می نماید . امری که به هیچ وجه در سیره پیامبران الهی وجود نداشته است و این خود دلیلی روشن در بطلان ادعاهای باب و بهائیت در جهت اثبات نبوتی جدید می باشد .
ب . خاتمیت و جاودانگی اسلام
دین اسلام ، دینی جهان شمول ، جاودانه و خاتم ادیان و شرایع الهی است. تبیین این موضوع نیازمند مراجعه به آموزه های وحیانی و منابع اصلی دین اسلام است که حقانیت آن و صحت نبوت پیامبر گرامی اسلام مورد پذیرش علی محمد باب و حسینعلی میرزا (بهاء الله) و سایر بهائیان قرار گرفته و بدان اذعان داشته و دارند .
مروری بر آموزه های اسلامی مبین این واقعیت است که (خاتمیت)، یکی از ضروریات ، اصول اساسی و مورد اتفاق میان همه مذاهب و فرق اسلامی است ؛ بر مبنای این اصل، حضرت محمد بن عبدالله، پیامبر گرامی اسلام، آخرین پیامبر و فرستاده الهی در روی زمین است؛ یعنی، آخرین فردی است که از سوی خداوند، به عنوان (نبی) و (رسول)، به سوی بشر فرستاده شده و دین و شریعت وی (اسلام) آخرین آئین آسمانی است. آیات قرآن کریم و احادیث پیشوایان معصوم، با تعابیر گوناگون، کراراً به این اصل (خاتمیت پیامبر و دین او) تصریح و تأکید کردهاند، چنانکه خداوند در سوره احزاب می فرماید: ( مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمًا[74] ؛ محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست ، ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است و خدا همواره بر هر چیزی داناست .) واژه (خاتمالنبیین) در آیه فوق هر گونه که تلفظ شود ،[75] به این معناست که حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر الهی بوده و پیامبری با او ختم شده است. و بر همین اساس، (خاتمالانبیاء) یکی از القاب پیامبر گرامی اسلام(ص) می باشد. این امر علاوه بر کارکرد لفظ خاتم در دیگر آیات قرآن[76] ، حقیقتی است که مفسران مسلمان و همچنین فرهنگنویسان صاحبنام تاریخ اسلام ، نیز بدان تصریح کردهاند.[77] و درک عامه مسلمانان نیز در سراسر تاریخ اسلام از واژه (خاتم النبیین) ، همان بوده است .
افزون بر آیه فوق خاتمیت و جاودانگی دین اسلام، در آیات و روایات متعدد دیگر تبیین و تأکید شده است.[78] از جمله ؛
1. خداوند در قرآن کریم صراحتاً پیامبر اعظم (ص) را بعنوان رحمه للعالمین معرفی می نماید : ( وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ ؛[79]و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم . ) تعبیر به العالمین (جهانیان ) - و استثناء در جمله منفی و نکره آمدن رحمت- آنچنان مفهوم وسیعی دارد که همه انسانها را در تمام اعصار و قرون تا پایان جهان را شامل می شود .
2 . ( وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا ؛[80] ما تو را جز بشارتگر و هشداردهنده برای تمام مردم نفرستادیم.) این آیه به صورت شفاف مخاطبان پیامبر اکرم(ص) را نه معاصران یا انسانهای چند سده بعد بلکه همه مردم توصیف میکند.
3 . همچنین خداوند به پیامبر دستور داده که بگوید: ( وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ ؛[81] این قرآن به من (پیامبر) وحی شده است تا شما و کسانی را که این قرآن به آنها میرسد انذار کنم.) (مَن بلغ) مطلق است و شامل تمام کسانی که در طی تاریخ، قرآن و تعالیم نبوی (ص) به دستشان میرسد، می شود. علامه طباطبایی در ذیل آن مینویسد : ( یدل علی عموم رسالته(ص) بالقرآن لکل من سمعه منه او سمعه من غیره الی یوم القیامة.)[82]
4 . پیامبر اکرم(ص) در ضمن خطبهای می فرماید : ( انا خاتم النبیین و المرسلین و الحجة علی جمیع المخلوقین اهل السموات و الارضین ؛[83] من خاتم انبیاء و رسولان و حجت بر همه آفریدگان از اهل آسمانها و زمینها هستم.) همچنین در روایات بسیار متعددی ، پیامبرگرامی اسلام(ص) صراحتاً و کراراً مظهر (ختم نبوت ) ، (ختم رسالت ) ، ( ختم ماسَبَق ) و ( ختم وحی) اعلام شده است .[84] چنانکه در حدیثی مشهور و متواتر پیرامون جاودانگی دین اسلام آمده : ( حلال محمد حلال ابدا الی یوم القیامه وحرامه حرام ابدا الی یوم القیامه لایکون غیره ولا یجیء غیره ؛[85] حلال محمد ( ص) برای همیشه تاروز قیامت حلال خواهد بود و حرام او هم برای همیشه حرام می باشد ؛ غیر آن نمی باشد وغیر آن هم نمی آید .) همچنین درحدیث متواتر منزلت آمده : (یا علی انت منّی بمنزله هارون من موسی الا انّه لانبی بعدی ؛[86] ای علی منزلت تونسبت به من همانند منزلت حضرت هارون نسبت به موسی است ولی بعد از من نبی دیگر نخواهد بود .)
5 . مولای متقیان علی(ع)، در نهجالبلاغه، هنگام وصف پیامبر اکرم کراراً بر ختم نبوت و رسالت، و پایان یافتن وحی به وجود آن حضرت تأکید کرده است. به عنوان نمونه در خطبه 133 می فرماید: (ارسله علی حین فترهٍٍ من الرّسل... فقفّی به الرسل و ختم به الوحی ؛ خداوند پیامبر اسلام را زمانی فرستاد که پیامبران نبودند... پس او را در پی پیامبران فرستاد و ارسال وحی را با او پایان داد.) و نیز در خطبه 173 چنین بیان می دارد : (امین وحیه و خاتم رسله ؛ پیامبر امانتدار وحی الهی و خاتم رسولان او بود.)
6 . از امام باقر (ع) و صادق(ع) نقل شده است که فرمودهاند: (لقد ختم الله بکتابکم الکتب و ختم بنبیکم الانبیاء ؛[87]خداوند به وسیله کتاب شما ”قرآن“، کتابهای آسمانی و به وسیله پیامبرتان محمد (ص)، سلسله انبیاء را خاتمه داد). و همچنین امام صادق (ع) در حدیثی دیگر می فرماید : (الله عز وجل ختم بنبیکم النبیین فلا نبی بعده أبداً، وختم بکتابکم الکتب فلا کتاب بعده أبداً ؛[88] همانا خداوند به وسیله پیامبر شما سلسله پیامبران را به پایان برد؛ پس هرگز پس از او پیامبری نخواهد آمد، و به کتاب شما قرآن کتاب های آسمانی را پایان بخشید؛ پس هرگز پس از آن کتاب دیگری نخواهد بود.)
شبهه افکنی ها
از آنجا که خاتمیت پیامبر گرامی اسلام (ص) راه را بر هرگونه ادعایی در زمینه طرح نبوت و شریعت جدید می بندد ، طرفداران فرقه بهائیت ، با طرح شبهات و مطالب بی اساس ، درصدد تفسیر ، توجیه و تأویل خاتمیت نبوّت پیامبر گرامی اسلام (ص) برآمده تا به زعم خودشان ، ثابت کنند در اسلام ، راه رسالت و ظهور نبی صاحب شریعت و دین جدید، همچنان باز است ؛ به عنوان نمونه یکی از پیروان این گروه ، به نام روحی روشنی در کتاب خاتمیت می نویسد : ( بعث رسول و نبی صاحب شریعت، ختم نشده، بل ظهور انبیای تابع و غیرمستقل که در خواب ملهم شوند، ختم گردیده است... بنابراین، جملهی خاتم النبیین دلالت بر ختم و انقطاع بَعْثِ رسول ندارد؛ زیرا، هر رسولی، نبی نیست تا از ختم نبوت، ختم رسالت هم لازم آید .)[89] و بدین گونه نتیجه می گیرد که در قرآن ، خاتمالنبیین، ذکر شده، ولی خاتمالمرسلین نیامده است و لذا آمدن رسول دیگری پس از پیامبر اسلام (ص) نفی نشده است .
در نقد و بررسی این قبیل ادعاهای مخدوش و بی اساس ، علاوه بر دلایل نقلی فراوان از کتاب و سنّت و اجماع مسلمانان که بر خاتمیت نبوّت و رسالت و جاودانگی شریعت اسلام، استوار است ، به اختصار گفتنی است ؛ که ختم نبوت، مستلزم ختم رسالت و شریعت است . توضیح این که ؛ ( نبوّت، عبارت است از این که از جانب خداوند، به فردی، وحی شود که او به مقام نبوت برگزیده شده است، و نیز معارف و احکام الهی که بیان کنندهی اصول و فروع دین است، به او وحی گردد. رسالت، به این معنا است که از میان کسانی که به مقام نبوّت برگزیده شدهاند، از جانب خداوند، مأموریت ویژهای یافتهاند تا معارف و احکام الهی را در سطحی وسیعتر، به بشر ابلاغ کنند و با کوشش در جهت اجرای آنها در جامعهی بشری، بشریت را به سوی کمال و سعادت سوق دهند. البته، پیامبران الهی، هر دو مقام را داشتهاند؛ یعنی، هم حامل وحی و شریعت آسمانی بودهاند و هم مسئولیت ابلاغ و اجرای آن احکام را در جامعهی بشری بر عهده داشتهاند. از این رو، قرآن کریم، آن جا که از نبوت عامّه سخن گفته، گاهی از پیامبران با واژهی النبیین[90] تعبیر آورده است که مسئولیت بشارت و انذار مردم را بر عهده داشتند و گاهی با واژهی رُسُلَنا.[91] گویا آنان به خاطر گستردگی کار، چه بسا نیاز داشتند از بینات و معجزات بیشتری استفاده کنند. با این بیان، مطلب دیگری هم به دست می آید و آن این که می توان فرض کرد که کسی در شرایطی دارای مقام نبوّت باشد، ولی هنوز به مقام رسالت دست نیافته باشد و در زمان بعد، به عنوان رسول برگزیده شود، ولی عکس آن (کسی رسول باشد و به نبوت مبعوث نباشد) معقول نیست؛ زیرا، برگزیده شدن به مقام رسالت، بدون این که دارای مقام نبوّت باشد و شریعت الهی به او وحی شده باشد، نامعقول است.)[92] بنابراین با ختم نبوت ، خود به خود ختم رسالت هم پدید می آید. چون رسولی که نبی نباشد ، کارش عبث خواهد بود ؛ می شود فرستاده ای که خبری از وحی و آسمان ندارد ! پس هنگامی که خداوند در قرآن پیامبر گرامی اسلام را به عنوان ( خاتم النبیین ) معرفی می نماید ، دیگر آمدن رسولانی که خبر از جانب خداوند بیاورند، معنا نخواهد داشت. به سخنی دیگر با پایان یافتن مقام نبوت، مقام رسالت نیز پایان پذیرفت به این معنا که دیگر خبری از آسمان نمی آید و کسی به نبوت برانگیخته نمی شود تا معنای رسول خدا هم تحقق یابد. با پایان یافتن نبوت، رسالت هم خود به خود پایان می یابد .
در یک جمع بندی با توجه به منابع اصیل اسلامی ، خاتمیت پیامبر گرامی اسلام بیان کننده سه موضوع مهم است : 1 . پس از پیامبر اسلام (ص) فردی به عنوان نبی، از جانب خداوند برگزیده نخواهد شد؛ یعنی، به کسی وحی نخواهد شد تا او پیامبر الهی باشد. 2 . پس از پیامبر اکرم (ص) و شریعت اسلام، شریعت دیگری از جانب خداوند ، برای بشر تشریع و نازل نخواهد شد و شریعت اسلام تا آخرالزمان، جاودانه باقی خواهد ماند. 3 . پس از پیامبر اسلام (ص) هیچ کس به عنوان رسول خداوند که مأموریت ابلاغ شریعت جدیدی به مردم دارد، مبعوث نخواهد شد و از آن جا که باب نبوت، بسته است، باب رسالت نیز بسته خواهد بود .[93] و هرگونه ادعایی در این زمینه کذب و غیر قابل پذیرش است . چنانکه در حدیثی پیغمبر گرامی اسلام (ص)می فرماید : ( در امت من سیزده دروغگوی بزرگ (دجال) به دنیا خواهند آمد که همگی ادعای پیغمبری خواهند کرد. اما من آخرین پیغمبر هستم و پس از من پیغمبری نخواهد آمد.)[94]
اعتراف بهاء ، لجاجت عبدالبهاء
در هر صورت اصل خاتمیت پیامبرگرامی اسلام و جاودانگی دین آن حضرت از هر جهت روشن و غیر قابل خدشه است ودر طول تاریخ اسلام نیز همواره ذهنیت مسلمانان هم بر ختم نبوت استوار بوده است . حتی شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی که از بزرگان فرقه شیخیه و مورد تأیید حسینعلی بهاء و بهائیان می باشند ،[95] و علی رغم اینکه در عقاید شیعه بدعت هایی نهادند و موجبات بروز و ظهور بابیه و سپس بهائیت شدند ؛ در تمامی نوشته های خویش به این که حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر خداست ، تأکید داشتند و هم اینک نیز از هر یک از پیروان ایشان در این باره پرسش کنید، بی تردید همان را می گوید که تمامی شیعیان مبتنی بر آیات قرآن و روایات پیامبر (ص) می گویند . به عنوان نمونه شیخ احمد احسایی به استناد آیه چهلم سوره احزاب و حدیث معروف منزلت ، چنین می گوید : ( حضرت محمدبن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم ، خاتم پیامبران است و پس از او هرگز پیامبری نخواهد آمد زیرا خداوند درباره ایشان فرموده است : ولکن رسول الله و خاتم النبیین ... و پیامبر اکرم خود نیز فرموده است : لا نبی بعدی. پس فرمایش آن حضرت حق است و باید بپذیریم و بنابراین عقیده ما این است که پس از آن حضرت پیامبری نیست و او خاتم رسولان است . )[96] و سید کاظم رشتی نیز در وصیت نامه اش می گوید : ( وصیت من آن است که شهادت می دهم ... محمد بن عبدالله بنده و فرستاده خداست. تمام شرایع منسوخ شده اند، به جز اسلام که تا روز قیامت باقی خواهد بود .)[97]
نکته جالب توجه اینکه حتی اصل (خاتمیت) پیامبر اسلام ،کراراً مورد اعتراف و استعمال مؤسس فرقه بهائیت (میرزا حسینعلی بهاء) نیز قرار گرفته است ؛[98] حسینعلی بهاء در عبارات گوناگونی که در کتابها و الواح گوناگون وی آمده، علاوه بر اطلاق عناوینی چون (خاتم رسل)، (خاتم انبیاء) و ( خاتمالنبیین ) بر شخص پیامبر اسلام (ص) ، ( خاتمیت ) آن حضرت را نیز صریحاً و دقیقاً به معنی ( انتهاء ) و (پایان یافتن) سلسله نبوت و رسالت توسط آن حضرت گرفته است[99] : ( لانّ الله تبارک و تعالی بعد الّذی ختم مقام النّبوه فی شأن حبیبه و صَفیه و خِیرَتِه مِن خلقه کما نزّل فی ملکوت العزّه : ولکنّه رسول الله و خاتم النبیین وعد أبصار بلقائه یوم القیمه[100] ؛ زیرا که خدای تعالی بعد از آنکه مقام نبوت را در شأن حبیب و برگزیده و بهترین فرد از بندگانش پایان بخشیده، همان طور که در ملکوت عزّت (قرآن) نازل شده است، ولکن محمد رسول خدا و خاتم نبیین است، دیدگان (عباد) را به لقایش وعده داده است... . ) و همچنین بهاء در جایی دیگر چنین اذعان می دارد ؛ ( الصلوه و السلام علی سید العالم و مربی الأمم الذی به انتهت الرساله و النبوه ؛[101] سلام و صلوات بر سید عالم و مربی امت ها. همو که رسالت و نبوت به وسیله ی او به انتها رسیده است. توجه داشته باشید ایشان معترف است که رسالت و نبوت به وجود آن حضرت خاتمه یافته است . ) و با توجه به این امر، منطقاً راه بر هر گونه سفسطه و توجیه ناروای بهائیان از آیه 40 سوره احزاب و موضوع خاتمیت، مسدود میباشد.[102] جالب است که با وجود تمام این تصریحات و علی رغم پذیرش صریح حسینعلی بهاء ، عباس افندی ( عبدالبهاء ) باب و بهاء را پیامبرانی در ردیف سایر انبیاء شمرده ! و چنین می نویسد : (آن مظاهر نبوّت کلّیه که بالاستقلال اشراق نمودهاند مانند حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت مسیح و حضرت محمد و حضرت اعلی [باب] و حضرت جمال مبارک [بهاء])! [103] قضاوت پیرامون چنین افرادی را بر عهده فریدون آدمیت وا می گذاریم که اعلام می دارد : (کسی که میگوید بهاءالله در زمره پیامبران بزرگ است و نام او را در کنار موسی و عیسی و زرتشت و محمد میآورد نمیتواند ادعا کند که من نماینده تفکر عقلی هستم؛ شارلاتانی است که میخواهد مردم را تحمیق کند.)[104]
من یظهراللهی بهاء
در مقابل عده ای دیگراز بهائیان با توجه به قطعیت ختم رسالت و نبوت توسط پیامبرگرامی اسلام (ص) ، در صددند با تمسک به ادعاهای بیپایه و مغالطهآمیز ، خاتمیت را به نحوی دیگر توجیه نمایند ؛ از این منظر تکامل بشریت دارای مراحل کودکی و بلوغ است ؛ پیامبران آسمانی گذشته مربوط به دوره اول بوده که 6000 سال طول کشید و نبوت بالاترین مقام این دوره بود و اینک بشر وارد دوران طلائی بلوغ خود شده که سر شار از محبت و اخلاق نیک بوده ، از لعن و طعن و افترا و دروغ و حسادت دوری شده و از جنگ و جدال خبری نیست . بر این اساس حسینعلی بهاء نبی و رسول نیست ؛ ولی ایشان مظهر ظهور الهی هستند که با ظهورش دور جدیدی با مظهریت او شروع شده است . عبد الحمید اشراق خاوری ، نویسنده و مبلغ مشهور بهائی، می نویسد : ( در قرآن سوره الاحزاب محمد رسول الله را خاتم النبیین فرموده جمال مبارک [حسینعلی بهاء] جل جلاله در ضمن جمله مزبوره می فرماید که : مقام این ظهور عظیم و موعود کریم از مظاهر سابقه بالاتر است ؛ زیرا نبوت به ظهور محمد رسول الله ختم گردید و این دلیل است که ظهور موعود عظیم [یعنی بهاء] ، ظهور الله است و دوره نبوت منتهی گردید زیرا که رسول الله خاتم النبیین بوده .)[105]
توجیه فوق نیز همانند سایر ادعاهای فرقه بهائیت دارای ایرادات و اشکالات اساسی است ؛
از جمله اینکه منظور از ( من یظهره الله ) چیست ؟ آیا با وحی آسمانی ارتباط دارد یا خیر؟ مطابق تصریحات فوق بهاء نبی نبوده و ارتباط وحیانی به خاطر خاتم النبیین بودن پیامبر گرامی اسلام گسسته شده است ؛ پس آوردن شریعت جدید و آوردن نام حسینعلی بهاء در ردیف پیامبران اولوالعزم توسط عبدالبهاء چگونه پذیرفتنی می باشد ؟ و همچنین ادعای ظهور الهی و داشتن مقامی بالاتر از پیامبران با اینکه بنا به تصریح خود بهاء هیچ گونه ارتباطی با وحی ندارد،[106] سخنی لغو و بیهوده است . از سوی دیگر بنا بر تصریح بهاء ؛ ( منتهی رتبه تکمیل هیاکل بشریه [آدمی زادگان] به رتبه نبوت است )[107] یعنی آخرین رتبه ای که یک انسان می تواند داشته باشد، مقام نبوت است و اصلاً صحبتی از دوان کودکی بشر نیست . حال با این سخن خود بهاء و مقایسه آن با سخن دیگرشان که مقامش از مظاهر سابقه بالاتر است ، یا باید بگوییم ایشان خارج از هیاکل بشریه اند ! یا مقام من یظهره اللهی پایین تر از پیامبری است . همچنین ادعای اینکه منتها رتبه در دوران بلوغ بشر ، (مظهریت ربوبی و الهی) است و انبیای قبل مظهر نبودند ، نیز با متون بهائی در تعارض است . به عنوان نمونه عبدالبهاء تصریح دارد ؛ ( انبیای الهیه مظاهرند)[108] یعنی، انبیاء قبل هم مظهر بودند . همچنین ؛ (مظاهر کلّیه الهیه مطّلع بر حقائق اسرار کائناتند لهذا شرایعی تأسیس نمایند که مطابق و موافق حال عالم انسانست .)[109] از این رو با توجه به تأسیس شریعت توسط انبیاء الهی ، مظهریت اختصاصی به دوران جدید ندارد .
گذشته از این طرح دوران بلوغ بشریت - که سرشار از اخلاق نیک و حسنه بوده و از جنگ و جدال خبری نیست و حسینعلی بهاء مظهر الهی در این دوران است - نیز به هیچ وجه با رفتارهای بزرگان بهائیت و کشمکشهای خونین ، اتهامات زشت ، فحاشی های رکیک میان آنان و ایجاد قتل و آشوب های داخلی در ایران و کشورهای اسلامی توسط بابیه و بهائیان و دو جنگ خانمان سوز جهانی و جنگ ها و جنایات دیگری که در نقاط مختلف این کره خاکی در حال وقوع است ، سازگاری ندارد و با توجه به سایر اشکالات فوق سفسطه ای بیش نیست .
اکنون با توجه به مباحث گذشته اثبات می گردد که بالاترین مقام بر خلاف ادعای بهائیت ، ( نبوت ) است که با توجه به دلایل متعدد و اعترافات بهاء و بسیاری از پیروانش توسط پیامبر گرامی اسلام به پایان رسیده است . و بنا بر تعالیم اسلام و قرآن که بهائیان هم آن را باید قبول داشته باشند ، سرآمد و اجل امت اسلام روز قیامت است . بدین ترتیب بازهم مخمصه ای سخت فراروی بهائیت قرار می گیرد که بالآخره مقام حسینعلی بهاء چیست ؟ و ادعای نسخ اسلام و دیانت جدید چگونه و بر اساس کدام دلیل قابل اثبات می باشد ؟ [110]
تداوم فیض الهی
علاوه بر شبهات فوق عده ای از بهائیان برای تحریف خاتمیت رسول اکرم (ص) و نفی جاودانگی دین اسلام ، موضوع ( تداوم فیض الهی) را مطرح می کنند که ایجاب می نماید برای تأمین سعادت بشر و تکامل معنوی وی همواره دین جدیدی مطابق با مقتضیات زمان بیاید . از این روی ختم رسالت و نبوت ، به زعم بهائیت منافی مقتضیات زمانه و تداوم همیشگی فیض الهی است .
شبهه فوق نیز از ابعاد گوناگون دارای اشکالات اساسی است ؛ زیرا از منظر آموزه های اسلامی تداوم فیض الهی ، اصلی ضروری است .[111] و ختم نبوت تنها به معنی انقطاع مأموریت الهی است برای ارشاد و هدایت ، نه انقطاع فیض معنوی نسبت به سالکین الی الله.[112] از سوی دیگر معلوم نیست که چرا تداوم فیض الهی باید با عرضه دین های جدید پیوند زده شود ؟! آیا لازمه تداوم فیض،
- [سایر] با توجه به شبهات و تحریف هایی که در اسلام رخ داده، چگونه آن را مستحکم و الهی می دانیم؟
- [سایر] وظیفه ما در برابر شبهات چیست ؟
- [سایر] منابعی برای پاسخ به شبهات وهابیت معرفی کنید.
- [سایر] شبهات وارده بر حدیث یوم الدار چگونه تبیین می شود؟
- [سایر] شبهات وهابیت در مورد خمس چیست؟ پگونه تبیین می شود؟
- [آیت الله سبحانی] آیا در تشخیص شبهات موضوعیه نیاز به اجتهاد هست؟
- [سایر] شبهات وهابیت در جسمانیت خدا و پاسخ آنها چیست؟
- [سایر] کتاب کشف الاسرار امام خمینی ( ره ) در پاسخ به چه شبهات و عقایدی است؟
- [سایر] لطفأ جهت رد شبهات صوفیان و صوفی گری کتاب کامل معرفی بفرمایید؟
- [سایر] آیت الله جوادی آملی به شبهات شفاعت چه پاسخی داده اند؟
- [آیت الله خوئی] کسی که معلوم نیست مسلمان است یا نه، پاک میباشد، ولی احکام دیگر مسلمانان را ندارد، مثلًا نمیتواند زن مسلمان بگیرد و باید در قبرستان مسلمانان دفن نشود.
- [آیت الله مظاهری] اگر کافر به هر لغتی شهادتین بگوید مسلمان میشود و بعد از مسلمان شدن احکام اسلام بر او بار میشود گرچه ندانیم قلباً مسلمان شده یا نه، ولی اگر بدانیم قلباً مسلمان نشده است مسلمان نیست و احکام اسلام را ندارد و همچنین است هرگاه شهادتین نگوید ولی قلباً به معنای او ایمان داشته باشد. 8 - تبعیّت
- [آیت الله فاضل لنکرانی] دفن مسلمان درقبرستان کفار ودفن کافردرقبرستان مسلمانان جائز نیست.
- [آیت الله بهجت] مسلمان از کافر ارث میبرد، ولی کافر اگرچه پدر یا پسر میت باشد از مسلمان ارث نمیبرد. ولی اگر میت مسلمان پسر کافری دارد و او پسری مسلمان دارد، آن پسر مسلمان از جدّ خود ارث میبرد، و همچنین اگر پسر میت مسلمان، کافر باشد ولی عموی میت یا برادر میت مسلمان باشد ارث به آنها میرسد، و در صورت کافر بودن این دو، پسران مسلمان عمو و برادر ارث میبرند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] کسی که معلوم نیست مسلمان است یا نه، چنانچه سابقاً کافر بوده، نجس است و چنانچه سابقاً مسلمان بوده پاک است و سایر احکام مسلمان را داراست و چنانچه حالت سابقه او معلوم نباشد، پاک میباشد ولی احکام دیگر مسلمان را ندارد مثلاً نمیتواند زن مسلمان بگیرد و نباید در قبرستان مسلمانان دفن شود، مگر آن که در سرزمین اسلام باشد که ظاهراً تمام احکام مسلمان شامل او نیز میشود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . کسی که معلوم نیست مسلمان است یا نه پاک می باشد ولی اگر اماره ای بر اسلام او نباشد و در بلاد اسلام هم نباشد، احکام دیگر مسلمانان را ندارد، مثلاً زن مسلمان نمی تواند با او ازدواج کند و نباید در قبرستان مسلمانان دفن شود.
- [آیت الله علوی گرگانی] کسی که معلوم نیست مسلمان است یا نه پاک میباشد، ولی احکام دیگر مسلمانان را ندارد، مثلاً نمیتواند زن مسلمان با او ازدواج کند و نباید در قبرستان مسلمانان دفن شود.
- [امام خمینی] کسی که معلوم نیست مسلمان است یا نه پاک می باشد، ولی احکام دیگر مسلمانان را ندارد، مثلا نمی تواند زن مسلمان بگیرد و نباید در قبرستان مسلمانان دفن شود.
- [آیت الله سیستانی] کسی که معلوم نیست مسلمان است یا نه ، و نشانهای هم بر اسلامش نباشد ، پاک میباشد ، ولی احکام دیگر مسلمان را ندارد ، مثلاً نمیتواند زن مسلمان بگیرد ، و باید در قبرستان مسلمانان دفن نشود .
- [آیت الله مکارم شیرازی] دفن مسلمان در قبرستان غیر مسلمان و دفن کافر در قبرستان مسلمان جایز نیست بنابر احتیاط واجب، همچنین دفن مسلمان در جایی که نسبت به او بی احترامی باشد حرام است، مانند جایی که خاکروبه و کثافت می ریزند.