((بسمه تعالی)) بسیاری از شبهاتی که به این حدیث وارد شده به خاطر عدم دقت در حدیث و بی توجّهی به صراحت پیامبر(صلی الله علیه و اله) در اثبات ولایت مولاست. لذا جواب بسیاری از شبهات وارده، در خود حدیث موجود است و باید بدانیم که با زیادی شبهات بی اساس، حدیث به هیچ وجه اعتبار خود را از دست نمی دهد. ولی در عین حال، ما به بسیاری از شبهات غیر سندی پاسخ می گوییم تا همه بدانند شیعه با دلیل و برهان شیعه است و حجّت بر همه تمام گردد. اگر دوستان، پاسخ شبهات سندی را نیز می خواهند نظر بدهند. شبهه اوّل: عدم اعتبار خلافت کودک برخی می گویند: از آنجا که حضرت علی(علیه السلام) در آن زمان بالغ نبوده و خلافت برای بالغ است، استخلاف او ارزشی ندارد. پاسخ: ردّیه اوّل: وقتی شخص پیامبر(صلی الله علیه و اله) ایشان را خلیفه برای بعد از خودش قرار داد تا جانشین او در تمام شؤوناتش گردد، دیگر چه جای اعتراضی است؟ آیا نعوذ بالله پیغمبر(صلی الله علیه و اله) نمی فهمیدند کارشان خطاست و دیگران می فهمند؟ در واقع این اشکال، اجتهاد در مقابل نصّ و یا به تعبیر دیگر اعتراض به رسول خدا(صلی الله علیه و اله) است که صریحا فرمود: تو برادر و وصیّ و جانشین من هستی. دیگر بعد از این تصریح، جای اعتراض نیست. و از همین استفاده می شود که بلوغ در خلافت شرط نیست. ردّیه دوم: هیچ کس در خلافة اللّهی کسی، بلوغ را شرط نکرده است؛ زیرا خداوند متعال در مورد حضرت یحیی(علیه السلام) فرمود: و آتَیناهُ الحُکمَ صَبیّا : ما به او در سنین کودکی حکم(نبوّت) دادیم. (مریم-12) و همچنین حضرت عیسی(علیه السلام) در گهواره فرمود: إنّی عبدُالله آتانیَ الکِتاب وَ جَعَلَنی مُبارَکا : همانا من بنده خدایم که به من کتاب عطا فرموده و مرا پیام آور و مبارک قرار داد. (مریم-30) از اینجا استفاده می شود که در رسیدن شخص به کمالات و مقامات، هرگز بلوغ و شرط سنّی خاصّی معتبر نیست. شبهه دوم: شأن نزول دیگر محمود زعبی در البیّنات می گوید: در صحاح، درباره شأن نزول و انذر عشیرتک الاقربین آمده، غیر از این قصّه نقل شده است. آن دو می گویند: هنگامی که آیه فوق نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و اله) قریش را دعوت نموده و در جایی آنان را جمع کرد . آنان را به طور خصوص و عموم نصیحت و انذار کرد و فرمود: ای بنی کعب ابن لؤی! خودتان را از آتش نجات دهید. ای فاطمه دختر محمد! خودت را از آتش نجات بده. پاسخ: ردّیه اوّل: عبدالله ابن عمر در وقت نزول آیه که سال سوم بعثت است، سنّش نزدیک به یک سال بوده است و نیز ابوهریره هفده سال بعد از نزول آیه اسلام آورده است. حال چگونه این روایت را نقل می کنند؟ پس حدیث از این جهت ارسال دارد. ردّیه دوم: در این روایت که از صحیحین نقل شده، پیامبر(صلی الله علیه و اله)، دخترش سیدة نساءالعالمین فاطمه(سلام الله علیها) را خطاب قرار داده و می فرماید: خودت را از آتش جهنّم نجات بده. با آنکه طبق روایات اهل بیت(علیهم السلام) هنوز حضرت زهرا(سلام الله علیها) در سال نزول آیه متولّد نشده اند، زیرا در سال پنجم بعثت یعنی دو سال بعد از نزول آیه به دنیا آمده اند. حال چگونه ممکن است که پیامبر(صلی الله علیه و اله) او را مخاطب قرار داده باشد؟ و مطابق روایات اهل سنت بنا بر قول ابن عبد البرّ ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) در سال دوم بعثت و بنابر قول دیگران پنج سال بعد از بعثت بوده است. حال چگونه ممکن است کودکی که هنوز به حدّ بلوغ نرسیده مورد عتاب قرار گیرد؟ خصوصا با در نظر گرفتن اینکه اهل سنت معتقدند که دختر از سنین پانزده سالگی مورد خطاب تکالیف شرعی قرار می گیرد. لذا از این جهت نیز این روایت مورد تضعیف قرار می گیرد. ردِّیه سوم: خداوند متعال در آیه انذار، دستور به انذار عشیره نزدیک پیامبر(صلی الله علیه و اله) را داده است در حالی که مطابق روایت صحیحین، پیامبر(صلی الله علی و اله) اقوام دور خود را از قبیل بنی کعب ابن لؤی، قریش، بنی قصی و بنی عبد مناف را نیز انذار کرده است. ردِّیه چهارم: خطابی که مناسب با شروع دعوت است، دعوت مردم به توحید و رسالت و اعتقاد به معاد است تا اینکه مردم ایمان بیاورند نه اینکه آنها را در ابتدا از عذاب بترساند. شبهه سوم: تعارض حدیث، با ادلّه خلافت ابوبکر صاحب مواقف در ردّ حدیث یوم الدّار می گوید: این حدیث با ادلّه ای که دلالت بر خلافت ابوبکر دارد معارض است و لذا مورد قبول نیست. پاسخ: ردّیه اوّل: اهل سنت هیچ دلیل معتبری بر امامت و خلافت ابوبکر ندارند. ردّیه دوم: بر فرض وجود دلیل بر خلافت ابوبکر، چرا بی جهت این حدیث را ابطال کنیم؟ بلکه وظیفه داریم به جهت وجود نصّ بر خلافت امیرالمؤمنین(علیه السلام)، خلافت ابوبکر را زیر سؤال ببریم؛ زیرا ادلّه ای که اهل سنت ادّعا می کنند قطعا نصّ نبوی نیست، بلکه عمده اجماع حلّ و عقد است. شبهه چهارم: کمی تعداد بنی عبدالمطلب ابن تیمیّه درباره حدیث یوم الدّار می گوید: مطابق نصّ روایت، پیامبر(صلی الله علیه و اله) بنی عبدالمطلب را که چهل مرد بودند جمع کرد.... در حالی که در آن زمان به این تعداد جمعیّت نبودند. پاسخ: ردّیه اوّل: از کجا چنین ادّعا می کند؟ ممکن است که این تعداد از معروف و غیر معروف بوده اند. ردّیه دوم: شاید تعبیر از عبدالمطلب به جهت تغلیب باشد که شامل غیر بنی عبد المطلب نیز بشود یا بالعکس. لذا در برخی تواریخ آمده: آنان حاضر شدند در حالی که با آنان چند نفر از بنی عبدالمطلب بود. ردّیه سوم: در برخی از روایات، بعد از ذکر عدد چهل، تصریح به کم و زیاد آن کرده است. ردّیه چهارم: بر فرض این که اشکال ابن تیمیه درست باشد نیز دلالت بر بطلان اصل واقعه ندارد. شبهه پنجم: احتیاج به تواتر ابن تیمیه می گوید: شیعه امامیه در باب امامت به حدیثی احتجاج نمی کند مگر اینکه متواتر باشد؛ زیرا امامت نزد آنان از اصول دین است و هرگز این حدیث به حدّ تواتر نرسیده است. پاسخ: ردّیه اوّل: استدلال ما به این حدیث بر اهل سنت است و از آنجا که آنان در باب اثبات امامت به هر حدیثی استدلال می کنند؛ چه متواتر باشد یا خبر واحد، لذا می توانیم بر آنها به این حدیث احتجاج نماییم. ردّیه دوم: شیعه امامیه اگر به این حدیث در اثبات امامت امیرالمؤمنین(علیه السلام) استدلال می کند، از ان جهت است که با اضافه به طرقی که در مصادر روایی خود دارد، آن را به حدّ تواتر و یقین می رساند. ردّیه سوم: شیعه در اثبات امامت امیرالمؤمنین(علیه السلام) تنها به این روایت تمسّک نمی کند، بلکه روایات بسیار دیگری نیز هست که با ضمیمه به آنها ولایت حضرت، به طور حتم و یقین به اثبات می رسد. شبهه ششم: وصیّت به امور شخصی برخی می گویند: پیامبر(صلی الله علیه و اله) در آن جلسه حضرت علی(علیه السلام) را به امور شخصی وصیّت کرده نه به امر امامت و خلافت و جانشینی خود و لذا ربطی به این مطلب ندارد. پاسخ: کسی که صدر و ذیل روایت را ملاحظه کند، پی خواهد برد که حدیث یوم الدّار مربوط به زعامت و خلافت است، زیرا: اولا: پیامبر(صلی الله علیه و اله) در ابتدا می فرماید: من برای شما خیر دنیا و آخرت آورده ام و خداوند مرا امر کرده که شما را بدان دعوت نمایم، چه کسی است که مرا در این امر یاری کند؟ هانطور که می بینید منظور پیامبر(صلی الله علیه و اله) برنامه هدایت انسانهاست که خلافت نیز ادامه نبوّت است و این فقط با خلافت حضرت مناسبت دارد. دوما: بعد از کلمه وصیّی، کلمه خلیفتی آمده و خلیفه به معنای جانشین در تمام امور از جمله حاکمیّت و سیاست است. سوما: پیامبر(صلی الله علیه و اله) در ذیل حدیث امر نمود تا از امیرالمؤمنین(علیه السلام اطاعت کرده و به دستورات او گوش فرا دهند که قریش، ابوطالب(رضی الله عنه) را مسخره کردند که از این به بعد باید از پسرت اطاعت کنی و این فقط با امامت و ولایت و عمومیّت وصایت سازگاری دارد. شبهه هفتم: چرا ابوطالب دعوت را نپذیرفت؟ برخی می گویند: با وجود ابوطالب(رضی الله عنه) خصوصا با اعتقاد شما به این که او مؤمن به رسول خدا(صلی الله علیه و اله) بوده، چرا او دعوت ایشان را قبول نکرده است؟ پاسخ: ردّیه اوّل: او کسی بود که ایمان خود را به جهت دفاع از رسول خدا(صلی الله علیه و اله) مخفی می داشت و لذا جای آن نبود که ابوطالب(رضی الله عنه) در ابتدای رسالت پیامبر(صلی الله علیه و اله) عقیده خود را ابراز کند و در نتیجه پیامبر(صلی الله علیه و اله) را بی پناه بگذارد، زیرا با همین حالت تقیّه ای که داشت توانست امر حضرت را پیش برده، از بسیاری توطئه ها که بر ضدّ پیامبر(صلی الله علیه و اله) تصمیم گیری می شد جلوگیری کند. ردّیه دوم: از آنجا که حضرت ابوطالب(رضی الله عنه) می دانست که وصیّ و جانشین رسول خدا(صلی الله علیه و اله) فرزندش امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) می باشد، در هر بار از پاسخ دادن به دعوت پیامبر(صلی الله علیه و اله) امتناع کرد. شبهه هشتم: چرا دعوت از عشیره شروع شد؟ ممکن است است این سؤال به ذهن کسی خطور کند که چرا حضرت رسول(صلی الله علیه و اله) دعوت خود را به امر خداوند از عشیره خود شروع نمود؟ پاسخ: اوّلا: با پذیرش عشیره خویش می توانست در سایه آنها مقصد و مرام خود را پیش برده و از تعرّض دشمنان در امان بماند. دوما: اگر غیر از این روش بود، مردم سؤال می کردند که تو هنوز قوم خود را اصلاح نکرده ای، چگونه می خواهی به اصلاح ما بپردازی و لذا ضرب المثلی معروف است: چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.
((بسمه تعالی))
بسیاری از شبهاتی که به این حدیث وارد شده به خاطر عدم دقت در حدیث و بی توجّهی به صراحت پیامبر(صلی الله علیه و اله) در اثبات ولایت مولاست. لذا جواب بسیاری از شبهات وارده، در خود حدیث موجود است و باید بدانیم که با زیادی شبهات بی اساس، حدیث به هیچ وجه اعتبار خود را از دست نمی دهد. ولی در عین حال، ما به بسیاری از شبهات غیر سندی پاسخ می گوییم تا همه بدانند شیعه با دلیل و برهان شیعه است و حجّت بر همه تمام گردد. اگر دوستان، پاسخ شبهات سندی را نیز می خواهند نظر بدهند.
شبهه اوّل:
عدم اعتبار خلافت کودک
برخی می گویند: از آنجا که حضرت علی(علیه السلام) در آن زمان بالغ نبوده و خلافت برای بالغ است، استخلاف او ارزشی ندارد.
پاسخ:
ردّیه اوّل:
وقتی شخص پیامبر(صلی الله علیه و اله) ایشان را خلیفه برای بعد از خودش قرار داد تا جانشین او در تمام شؤوناتش گردد، دیگر چه جای اعتراضی است؟ آیا نعوذ بالله پیغمبر(صلی الله علیه و اله) نمی فهمیدند کارشان خطاست و دیگران می فهمند؟ در واقع این اشکال، اجتهاد در مقابل نصّ و یا به تعبیر دیگر اعتراض به رسول خدا(صلی الله علیه و اله) است که صریحا فرمود: تو برادر و وصیّ و جانشین من هستی. دیگر بعد از این تصریح، جای اعتراض نیست. و از همین استفاده می شود که بلوغ در خلافت شرط نیست.
ردّیه دوم:
هیچ کس در خلافة اللّهی کسی، بلوغ را شرط نکرده است؛ زیرا خداوند متعال در مورد حضرت یحیی(علیه السلام) فرمود: و آتَیناهُ الحُکمَ صَبیّا : ما به او در سنین کودکی حکم(نبوّت) دادیم. (مریم-12) و همچنین حضرت عیسی(علیه السلام) در گهواره فرمود: إنّی عبدُالله آتانیَ الکِتاب وَ جَعَلَنی مُبارَکا : همانا من بنده خدایم که به من کتاب عطا فرموده و مرا پیام آور و مبارک قرار داد. (مریم-30)
از اینجا استفاده می شود که در رسیدن شخص به کمالات و مقامات، هرگز بلوغ و شرط سنّی خاصّی معتبر نیست.
شبهه دوم:
شأن نزول دیگر
محمود زعبی در البیّنات می گوید: در صحاح، درباره شأن نزول و انذر عشیرتک الاقربین آمده، غیر از این قصّه نقل شده است. آن دو می گویند: هنگامی که آیه فوق نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و اله) قریش را دعوت نموده و در جایی آنان را جمع کرد . آنان را به طور خصوص و عموم نصیحت و انذار کرد و فرمود: ای بنی کعب ابن لؤی! خودتان را از آتش نجات دهید. ای فاطمه دختر محمد! خودت را از آتش نجات بده.
پاسخ:
ردّیه اوّل:
عبدالله ابن عمر در وقت نزول آیه که سال سوم بعثت است، سنّش نزدیک به یک سال بوده است و نیز ابوهریره هفده سال بعد از نزول آیه اسلام آورده است. حال چگونه این روایت را نقل می کنند؟ پس حدیث از این جهت ارسال دارد.
ردّیه دوم:
در این روایت که از صحیحین نقل شده، پیامبر(صلی الله علیه و اله)، دخترش سیدة نساءالعالمین فاطمه(سلام الله علیها) را خطاب قرار داده و می فرماید: خودت را از آتش جهنّم نجات بده. با آنکه طبق روایات اهل بیت(علیهم السلام) هنوز حضرت زهرا(سلام الله علیها) در سال نزول آیه متولّد نشده اند، زیرا در سال پنجم بعثت یعنی دو سال بعد از نزول آیه به دنیا آمده اند. حال چگونه ممکن است که پیامبر(صلی الله علیه و اله) او را مخاطب قرار داده باشد؟ و مطابق روایات اهل سنت بنا بر قول ابن عبد البرّ ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) در سال دوم بعثت و بنابر قول دیگران پنج سال بعد از بعثت بوده است. حال چگونه ممکن است کودکی که هنوز به حدّ بلوغ نرسیده مورد عتاب قرار گیرد؟ خصوصا با در نظر گرفتن اینکه اهل سنت معتقدند که دختر از سنین پانزده سالگی مورد خطاب تکالیف شرعی قرار می گیرد. لذا از این جهت نیز این روایت مورد تضعیف قرار می گیرد.
ردِّیه سوم:
خداوند متعال در آیه انذار، دستور به انذار عشیره نزدیک پیامبر(صلی الله علیه و اله) را داده است در حالی که مطابق روایت صحیحین، پیامبر(صلی الله علی و اله) اقوام دور خود را از قبیل بنی کعب ابن لؤی، قریش، بنی قصی و بنی عبد مناف را نیز انذار کرده است.
ردِّیه چهارم:
خطابی که مناسب با شروع دعوت است، دعوت مردم به توحید و رسالت و اعتقاد به معاد است تا اینکه مردم ایمان بیاورند نه اینکه آنها را در ابتدا از عذاب بترساند.
شبهه سوم:
تعارض حدیث، با ادلّه خلافت ابوبکر
صاحب مواقف در ردّ حدیث یوم الدّار می گوید: این حدیث با ادلّه ای که دلالت بر خلافت ابوبکر دارد معارض است و لذا مورد قبول نیست.
پاسخ:
ردّیه اوّل:
اهل سنت هیچ دلیل معتبری بر امامت و خلافت ابوبکر ندارند.
ردّیه دوم:
بر فرض وجود دلیل بر خلافت ابوبکر، چرا بی جهت این حدیث را ابطال کنیم؟ بلکه وظیفه داریم به جهت وجود نصّ بر خلافت امیرالمؤمنین(علیه السلام)، خلافت ابوبکر را زیر سؤال ببریم؛ زیرا ادلّه ای که اهل سنت ادّعا می کنند قطعا نصّ نبوی نیست، بلکه عمده اجماع حلّ و عقد است.
شبهه چهارم:
کمی تعداد بنی عبدالمطلب
ابن تیمیّه درباره حدیث یوم الدّار می گوید: مطابق نصّ روایت، پیامبر(صلی الله علیه و اله) بنی عبدالمطلب را که چهل مرد بودند جمع کرد.... در حالی که در آن زمان به این تعداد جمعیّت نبودند.
پاسخ:
ردّیه اوّل:
از کجا چنین ادّعا می کند؟ ممکن است که این تعداد از معروف و غیر معروف بوده اند.
ردّیه دوم:
شاید تعبیر از عبدالمطلب به جهت تغلیب باشد که شامل غیر بنی عبد المطلب نیز بشود یا بالعکس. لذا در برخی تواریخ آمده: آنان حاضر شدند در حالی که با آنان چند نفر از بنی عبدالمطلب بود.
ردّیه سوم:
در برخی از روایات، بعد از ذکر عدد چهل، تصریح به کم و زیاد آن کرده است.
ردّیه چهارم:
بر فرض این که اشکال ابن تیمیه درست باشد نیز دلالت بر بطلان اصل واقعه ندارد.
شبهه پنجم:
احتیاج به تواتر
ابن تیمیه می گوید: شیعه امامیه در باب امامت به حدیثی احتجاج نمی کند مگر اینکه متواتر باشد؛ زیرا امامت نزد آنان از اصول دین است و هرگز این حدیث به حدّ تواتر نرسیده است.
پاسخ:
ردّیه اوّل:
استدلال ما به این حدیث بر اهل سنت است و از آنجا که آنان در باب اثبات امامت به هر حدیثی استدلال می کنند؛ چه متواتر باشد یا خبر واحد، لذا می توانیم بر آنها به این حدیث احتجاج نماییم.
ردّیه دوم:
شیعه امامیه اگر به این حدیث در اثبات امامت امیرالمؤمنین(علیه السلام) استدلال می کند، از ان جهت است که با اضافه به طرقی که در مصادر روایی خود دارد، آن را به حدّ تواتر و یقین می رساند.
ردّیه سوم:
شیعه در اثبات امامت امیرالمؤمنین(علیه السلام) تنها به این روایت تمسّک نمی کند، بلکه روایات بسیار دیگری نیز هست که با ضمیمه به آنها ولایت حضرت، به طور حتم و یقین به اثبات می رسد.
شبهه ششم:
وصیّت به امور شخصی
برخی می گویند: پیامبر(صلی الله علیه و اله) در آن جلسه حضرت علی(علیه السلام) را به امور شخصی وصیّت کرده نه به امر امامت و خلافت و جانشینی خود و لذا ربطی به این مطلب ندارد.
پاسخ:
کسی که صدر و ذیل روایت را ملاحظه کند، پی خواهد برد که حدیث یوم الدّار مربوط به زعامت و خلافت است، زیرا:
اولا: پیامبر(صلی الله علیه و اله) در ابتدا می فرماید: من برای شما خیر دنیا و آخرت آورده ام و خداوند مرا امر کرده که شما را بدان دعوت نمایم، چه کسی است که مرا در این امر یاری کند؟
هانطور که می بینید منظور پیامبر(صلی الله علیه و اله) برنامه هدایت انسانهاست که خلافت نیز ادامه نبوّت است و این فقط با خلافت حضرت مناسبت دارد.
دوما: بعد از کلمه وصیّی، کلمه خلیفتی آمده و خلیفه به معنای جانشین در تمام امور از جمله حاکمیّت و سیاست است.
سوما: پیامبر(صلی الله علیه و اله) در ذیل حدیث امر نمود تا از امیرالمؤمنین(علیه السلام اطاعت کرده و به دستورات او گوش فرا دهند که قریش، ابوطالب(رضی الله عنه) را مسخره کردند که از این به بعد باید از پسرت اطاعت کنی و این فقط با امامت و ولایت و عمومیّت وصایت سازگاری دارد.
شبهه هفتم:
چرا ابوطالب دعوت را نپذیرفت؟
برخی می گویند: با وجود ابوطالب(رضی الله عنه) خصوصا با اعتقاد شما به این که او مؤمن به رسول خدا(صلی الله علیه و اله) بوده، چرا او دعوت ایشان را قبول نکرده است؟
پاسخ:
ردّیه اوّل:
او کسی بود که ایمان خود را به جهت دفاع از رسول خدا(صلی الله علیه و اله) مخفی می داشت و لذا جای آن نبود که ابوطالب(رضی الله عنه) در ابتدای رسالت پیامبر(صلی الله علیه و اله) عقیده خود را ابراز کند و در نتیجه پیامبر(صلی الله علیه و اله) را بی پناه بگذارد، زیرا با همین حالت تقیّه ای که داشت توانست امر حضرت را پیش برده، از بسیاری توطئه ها که بر ضدّ پیامبر(صلی الله علیه و اله) تصمیم گیری می شد جلوگیری کند.
ردّیه دوم:
از آنجا که حضرت ابوطالب(رضی الله عنه) می دانست که وصیّ و جانشین رسول خدا(صلی الله علیه و اله) فرزندش امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) می باشد، در هر بار از پاسخ دادن به دعوت پیامبر(صلی الله علیه و اله) امتناع کرد.
شبهه هشتم:
چرا دعوت از عشیره شروع شد؟
ممکن است است این سؤال به ذهن کسی خطور کند که چرا حضرت رسول(صلی الله علیه و اله) دعوت خود را به امر خداوند از عشیره خود شروع نمود؟
پاسخ:
اوّلا: با پذیرش عشیره خویش می توانست در سایه آنها مقصد و مرام خود را پیش برده و از تعرّض دشمنان در امان بماند.
دوما: اگر غیر از این روش بود، مردم سؤال می کردند که تو هنوز قوم خود را اصلاح نکرده ای، چگونه می خواهی به اصلاح ما بپردازی و لذا ضرب المثلی معروف است:
چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.
- [سایر] ماجرای یوم الدار یا همان یوم الانذار چیست و منابع اهل سنت چگونه آن را نقل کرده اند؟
- [سایر] شبهه اهل سنت بر واقعه یوم الدار یا همان انذار عشیره چیست؟ چگونه پاسخ داده می شود؟
- [سایر] در یوم الدار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از عشیره اش درخواست حمایت کرد یا از آنها خواست به او ایمان آورند؟
- [سایر] شبهات وهابیت در مورد خمس چیست؟ پگونه تبیین می شود؟
- [سایر] پاسخهای ممکن به این شبهه چیست: پیامبر اسلام(ص) در یوم الدار سال سوم بعثت وزارت و وصایت علی(ع) را اعلام نمود؛ پس چرا در معراج سال دهم بعثت از جبرئیل سؤال میکند که وزیر من کیست؟
- [سایر] در یوم الدار اگر به جای امیر علیه السلام ابولهب بر میخاست,وصی رسول الله بود؟اصلا مگر آنها پیامبر را قبول داشتند که بخواهند از وصی او سوال کنند؟ نکته مغالطه در چنین سوالاتی کجاست؟
- [سایر] آیا «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» حدیث است؟
- [سایر] به صورت مختصر حیات الهی (صفت حی) از منظر قرآن و حدیث را تبیین فرمایید؟
- [سایر] شبهه تعارض روایت همه زمین از آن امام است با ربوبیت خدا چگونه قابل تبیین است؟
- [سایر] لطفا در باره سند حدیث کساء توضیح دهید جون اخیرا شبهات زیادی در این زمینه مطرح شده است؟
- [آیت الله علوی گرگانی] در صورتی که بیمه کننده به پرداخت اقساط بیمه کمّاً وکیفاً اقدام نکند، واجب نیست بر بیمهگر که خسارت وارده را جبران کند و بیمهکننده حق ندارد آنچه از اقساط بیمه پرداخت کرده است، مسترد بدارد و پس بگیرد.
- [آیت الله خوئی] درصورتی که بیمهکننده به پرداخت اقساط بیمه کمّاً و کیفاً اقدام نکند، واجب نیست بر بیمهگر که خسارات وارده را جبران کند و بیمهکننده حق ندارد آنچه از اقساط بیمه پرداخت کرده است مسترد بدارد و پس بگیرد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . دیه اعضا و جراحات وارده بر زن تا به مقدار ثلث دیه مرد نرسیده با مرد مساوی است، و به مقدار ثلث دیه مرد که رسید، دیه زن نصف دیه مرد است.
- [آیت الله وحید خراسانی] در صورتی که بیمه شونده اقساط بیمه را بر طبق قرار داد نپردازد بر بیمه کننده واجب نیست خسارت وارده را جبران کند و بیمه شونده حق ندارد انچه از اقساط بیمه پرداخت کرده پس بگیرد
- [آیت الله علوی گرگانی] احتیاط واجب آن است که در نماز، وقف به حرکت ننماید و همچنین وصل به سکون ننماید ومعنی وقف به حرکت آن است که زیر یا زبر یا پیش آخر کلمهای را بگوید وبین آن وکلمه بعدش فاصله دهد، مثلاً بگوید: )الرَحْمنِ الرَّحیم( ومیم الرحیم را زیر بدهد و بعد قدری فاصله دهد و بگوید: )مالِکِ یَوْمِ الدّین( و معنی وصل به سکون آن است که زیر یا زبر یا پیش کلمهای را نگوید و آن کلمه را به کلمه بعد بچسباند مثل آن که بگوید الرحمن الرحیم ومیم الرحیم را زیر ندهد و فوراً مالک یوم الدین را بگوید.
- [آیت الله شبیری زنجانی] احتیاط مستحب آن است که در نماز وقف به حرکت و وصل به سکون ننماید. و معنای وقف به حرکت: آن است که حرکت آخر کلمهای را بگوید و بین آن کلمه و کلمه بعدش فاصله دهد مثلاً بگوید: (الرّحْمنِ الرَّحیمِ) و میم (الرَّحیمِ) را زیر بدهد و بعد قدری فاصله دهد و بگوید: (مالکِ یَوْمِ الدینِ) و معنی وصل به سکون: آن است که حرکت آخر کلمهای را نگوید و آن کلمه را به کلمه بعد بچسباند؛ مثل آن که بگوید: (الرّحْمنِ الرَّحیمِ) و میم (الرّحْمنِ الرَّحیمِ) را زیر ندهد و فوراً (مالکِ یَوْمِ الدینِ) را بگوید.
- [آیت الله سبحانی] احتیاط مستحب آن است که در نماز، وقف به حرکت و وصل به سکون ننماید و معنی وقف به حرکت آن است که زیر یا زبر یا پیشِ آخر کلمه ای را بگوید و بین آن کلمه و کلمه بعد، فاصله بیندازد، مثلا بگوید الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ومیم الرّحیم را زیر بدهد و بعد قدری فاصله دهد و بگوید مالک یوم الدّین. معنی وصل به سکون آن است که زیر یا زبر یا پیشِ کلمه ای را نگوید و آن کلمه را به کلمه بعد بچسباند مثل آن که بگوید الرَّحمنِ الرَّحیمِ و میم الرّحیم را زیر ندهد و فوراً مالک یوم الدّین را بگوید.
- [آیت الله نوری همدانی] احتیاط واجب آن است که در نماز ، وقف به حرکت و وصل به سکون ننماید و معنی وقف به حرکت آن است که زیر یا زبر یا پیش آخر کلمه ای را بگوید و بین آن کلمه و کلمة بعدش فاصله دهد . مثلاً بگوید الرحمن الرحیم و میم الرحیم را زیر بدهد و بعد قدری فاصله دهد و بگوید مالک یوم الدین . و معنی وصل به سکون آن است که زیر یا زبر یل پیش کلمه ای را نگوید و آن کلمه را به کلمة بعد بچسباند مثل آنکه بگوید الرحمن الرحیم و میم الرحیم را زیر ندهد و فوراً مالک یوم الدین را بگوید .
- [آیت الله اردبیلی] بهتر است که در نماز (وقف به حرکت) و (وصل به سکون) ننماید و معنی وقف به حرکت آن است که فتحه، کسره یا ضمه آخر کلمهای را بگوید و بین آن کلمه و کلمه بعد آن فاصله دهد، مثلاً بگوید: (اَلرَّحْمنِ الرَّحیمِ) و میم (الرَّحیمِ) را کسره بدهد و بعد قدری فاصله دهد و بگوید: (مالکِ یَوْمِ الدِّین) و معنی وصل به سکون آن است که کسره، فتحه یا ضمه آخر کلمهای را نگوید و آن کلمه را به کلمه بعد بچسباند، مثل آن که بگوید: (اَلرَّحْمنِ الرَّحیمْ) و میم (الرحیم) را کسره ندهد و فورا (مالِکِ یَوْمِ الدِّین) را بگوید.
- [آیت الله بروجردی] احتیاط واجب آن است که در نماز وقف به حرکت و وصل به سکون ننماید و معنی وقف به حرکت آن است که زیر یا زبر یا پیش آخر کلمهای را بگوید و بین آن کلمه و کلمة بعدش فاصله دهد؛ مثلاً بگوید:(الرَّحمنِ الرَّحِیمِ) و میم (اَلرَّحِیمِ) را زیر بدهد و بعد قدری فاصله دهد و بگوید:(مالِکِ یومِ الدّینِ).و معنی وصل به سکون آن است که زیر یا زبر یا پیش کلمهای را نگوید و آن کلمه را به کلمة بعد بچسباند، مثل آن که بگوید:(اَلرَّحمنِ اَلرَّحِیم) و میم (اَلرَّحِیم) را زیر ندهد و فوراً (مالِکِ یومِ الدّین) را بگوید.