فرقه کیسانیه چگونه فرقه ایست توضیح دهید؟ پیروان مختار بن ابو عبیده ثقفی بودند، او نخستبرای پیشرفت کار خود دعوت به علی بن الحسین(ع) سپس دعوت به محمد حنفیه میکرد. البته کار او مبتنی بر اعتقاد وی به اهل بیت نبود بلکه میخواست از آن بهرهبرداری سیاسی کرده باشد و چون کارش بالا گرفتخود دعوی دریافت وحی از خداوند کرد و عباراتی مسجع و مقفّی به تقلید قرآن به زبان میراند. محمد حنفیه از وی بیزاری جست چندان که مختار وی را به کوفه دعوت کرد ولی او نپذیرفتبه قول عباسیّه از قیام مختار استفاده کرد و خود را مخفیانه امام میخواند. چون عبداللّه بن زبیر بر حرمین (مکه و مدینه) تسلط یافت و محمد حنفیه را به بیعتخود خواند، محمد از بیعتبا او سر باز زد. وقتی که مختار بر کوفه مستولی شد، مردم را به محمد حنفیه میخواند، عبداللّه بن زبیر از بیم آن که مبادا مردم به محمد حنفیه بگرایند او و یارانش را به بیعتخویش خواند و چون آنان سر باز زدند ایشان را در زمزم محصور و زندانی کرد و تهدید به قتل نمود. محمد حنفیه ناچار نامه به مختار نوشت و از او یاری طلبید. مختار نامه او را برای یاران خود بخواند و گفت: این مهدی شما و بازمانده اهل بیت پیغمبر است که مرا به یاری خویش میخواند سپس ظبیان بن عماره را با چهارصد کس و چهارصد هزار درهم به مکّه فرستاد. آنان با پرچمهایی که در دست داشتند به مسجد الحرام در آمدند و با صدای بلند دعوی خونخواهی حسین(ع) بن علی را میکردند تا به زمزم رسیدند. از آن طرف عبداللّه بن زبیر هیزم فراوانی گردآورد تا ایشان را بسوزاند، آنان درب مسجد الحرام را شکسته بر محمد حنفیه درآمدند و گفتند: میان ما و این دشمن خدا که عبد اللّه بن زبیر باشد یکی را انتخاب کن، محمد حنفیه گفت: من روا نمیدانم که در خانه خدا جنگ و خونریزی شود. ایشان چون سلاحی غیر از چوب در دست نداشتند. ابن زبیر فریاد برآورده و گفت: (واعجبا لهذه الخشبیه)، یعنی شگفتا از این چوبدستان!زیرا ایشان هنگامی که وارد حرم شدند به جای شمشیر چوب به دست داشتند چون در حرم همراه داشتن سلاح جایز نیست. سپس عبداللّه بن زبیر گفت: گمان میکنید که میگذارم محمد حنفیه را پیش از این که با من بیعت کند از اینجا ببرید!آنگاه کسان مختار که در بیرون مسجد الحرام بودند فریاد برآوردند که ما خون حسین را میخواهیم عبداللّه بن زبیر بترسید و از خروج محمد حنفیه جلوگیری نکرد. محمد حنفیه با چهار هزار کس به دره علی(ع) رفت و در همان جا میزیست. چون مختار به دست مصعب بن زبیر برادر عبداللّه بن زبیر کشته شد ابن زبیر تقویتیافت دیگر بار محمد حنفیه را به بیعتخود خواند و قصد حمله بر وی و کسانش را کرد در این هنگام نامهای از عبدالملک بن مروان که تازه خلافتیافته بود رسید و از او خواست که به شام رود محمد حنفیه و یارانش از آن دره بیرون رفته و کثیر الغره شاعر اهل بیت که محمد حنفیه را مهدی موعود میدانست در رکاب وی بود و این اشعار را بسرود: هدایتیا مهدینا ابن المهتدی انت الذی نرضی به و نرتجی انت ابن خیر الناس من بعد النبی انت امام الحق لسنا نمتری یا بن علی سر و من مثل علی یعنی راه یافتی ای مهدی ما پسر راه یافته، تو کسی هستی که ما بتو خشنودیم و امیدواریم تو پسر بهترین مردم پس از پیغمبر میباشی، تو امام بر حق هستی و ما در آن شکی نداریم، ای پسر علی(ع) برو، چه کسی مانند علی(ع) است. چون محمد بن حنفیه به مدین رسید خبردار شد که عبدالملک بن مروان به عمرو بن سعید که از کسان او بود بد عهدی کرده از آمدن خود پشیمان شد و در ایله (که بندری بر کنار دریای احمر در آخر حجاز و مرز شام است) فرود آمد و از آنجا دیگر باره به مکه بازگشت و با کسان خود در درّه ابوطالب جای گرفت و از آن جا به طائف رفت ابن عباس که از عبداللّه بن زبیر رنجیده و ترسان بود به وی پیوست و در طائف درگذشت و محمد حنفیه بر وی نماز خواند. محمد حنفیه تا هنگامی که حجاج بن یوسف ابن زبیر را در مکه محاصره کرد در طائف بود سپس از طائف به درّه ابو طالب مراجعت کرد. حجاج از او خواست تا با عبدالملک بن مروان بیعت کند امّا وی از آن امتناع کرد. محمد حنفیه نامهای به عبدالملک نوشت و برای خود و کسانش از وی امان خواست و خلیفه به او امان داد چون پیک محمد حنفیه با امان نامه عبدالملک بازگشت، محمد به نزد حجّاج رفت و به وی بیعت کرد و به شام رفت و از او خواست که دستحجّاج را از وی کوتاه کند. گویند: محمد حنفیه بسوی (دُر) در نجد از بلاد بنی سلیم رهسپار شد و چون به کوه رضوی رسید در همانجا زندگی را به درود گفت. پس از وی پیروانش به چند دسته شدند. کیسانیه پنداشتند که: محمد حنفیه پس از کشته شدن برادرش حسین بن علی(ع)، مختار را بر عراقین فرمانروایی داد و از او خواست که از قاتلان آن حضرت خونخواهی کند. کیسانیه شش سال بعد از شهادت امام حسین(ع) قیام کردند و قایل به امامت محمد حنفیه شدند و معتقد بودند که وی اسرار دین و علم تاویل و علوم باطنی را از دو برادرش حسن(ع) و حسین(ع) فرا گرفت. بعضی از (کیسانیه) ارکان شریعت را مانند نماز و روزه تاویل کرده و قائل به تناسخ و حلول بودند. تمام فرق (کیسانیه) به امامت محمد حنفیه و روا بودن بداء بر خداوند همداستانند. این فرقه را مختاریه نیز خوانند زیرا مختار مردم را به امامت محمد حنفیه میخواند. در وجه تسمیه این فرقه نوبختی مینویسد: مختار را به نام کیسان نامی که شهربان او بود و ابو عمرة کنیه داشت، کیسان خوانند. شخصیت کیسان در تاریخ درست معلوم نیستبرخی گویند: وی شاگرد محمد حنفیه بود. مرحوم علاّمه مجلسی مینویسد: چون در بچگی او را پدرش به نزد علی(ع) آورده بود و آن حضرت دستش را برای نوازش بر سر آن کودک گذاشت و فرمود: کیس، کیس، از آن جهت او را کیسان گفتند، وی در واقعه (مذار) در سال 67 هجری کشته شد. بعد از محمد حنفیه (کیسانیه) دوازده فرقه شدند که نام ایشان در این فرهنگ آمده است. دکتر محمدجواد مشکور المقالات و الفرق، ص 163 - 164 - 165. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 9 ص 78. الفرق بین الفرق، ص 26 و 34. المختصر الفرق بین الفرق، ص 35 - 51. بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 9، ص 171. مقالات الاسلامیین، ص 89. فرق الشیعه نوبختی، ص 23. الکیسانیه فی التاریخ. الفصول المختاره، ج 3، ص 91.
فرقه کیسانیه چگونه فرقه ایست توضیح دهید؟
پیروان مختار بن ابو عبیده ثقفی بودند، او نخستبرای پیشرفت کار خود دعوت به علی بن الحسین(ع) سپس دعوت به محمد حنفیه میکرد. البته کار او مبتنی بر اعتقاد وی به اهل بیت نبود بلکه میخواست از آن بهرهبرداری سیاسی کرده باشد و چون کارش بالا گرفتخود دعوی دریافت وحی از خداوند کرد و عباراتی مسجع و مقفّی به تقلید قرآن به زبان میراند.
محمد حنفیه از وی بیزاری جست چندان که مختار وی را به کوفه دعوت کرد ولی او نپذیرفتبه قول عباسیّه از قیام مختار استفاده کرد و خود را مخفیانه امام میخواند. چون عبداللّه بن زبیر بر حرمین (مکه و مدینه) تسلط یافت و محمد حنفیه را به بیعتخود خواند، محمد از بیعتبا او سر باز زد. وقتی که مختار بر کوفه مستولی شد، مردم را به محمد حنفیه میخواند، عبداللّه بن زبیر از بیم آن که مبادا مردم به محمد حنفیه بگرایند او و یارانش را به بیعتخویش خواند و چون آنان سر باز زدند ایشان را در زمزم محصور و زندانی کرد و تهدید به قتل نمود. محمد حنفیه ناچار نامه به مختار نوشت و از او یاری طلبید. مختار نامه او را برای یاران خود بخواند و گفت: این مهدی شما و بازمانده اهل بیت پیغمبر است که مرا به یاری خویش میخواند سپس ظبیان بن عماره را با چهارصد کس و چهارصد هزار درهم به مکّه فرستاد. آنان با پرچمهایی که در دست داشتند به مسجد الحرام در آمدند و با صدای بلند دعوی خونخواهی حسین(ع) بن علی را میکردند تا به زمزم رسیدند. از آن طرف عبداللّه بن زبیر هیزم فراوانی گردآورد تا ایشان را بسوزاند، آنان درب مسجد الحرام را شکسته بر محمد حنفیه درآمدند و گفتند: میان ما و این دشمن خدا که عبد اللّه بن زبیر باشد یکی را انتخاب کن، محمد حنفیه گفت: من روا نمیدانم که در خانه خدا جنگ و خونریزی شود. ایشان چون سلاحی غیر از چوب در دست نداشتند. ابن زبیر فریاد برآورده و گفت: (واعجبا لهذه الخشبیه)، یعنی شگفتا از این چوبدستان!زیرا ایشان هنگامی که وارد حرم شدند به جای شمشیر چوب به دست داشتند چون در حرم همراه داشتن سلاح جایز نیست. سپس عبداللّه بن زبیر گفت: گمان میکنید که میگذارم محمد حنفیه را پیش از این که با من بیعت کند از اینجا ببرید!آنگاه کسان مختار که در بیرون مسجد الحرام بودند فریاد برآوردند که ما خون حسین را میخواهیم عبداللّه بن زبیر بترسید و از خروج محمد حنفیه جلوگیری نکرد. محمد حنفیه با چهار هزار کس به دره علی(ع) رفت و در همان جا میزیست. چون مختار به دست مصعب بن زبیر برادر عبداللّه بن زبیر کشته شد ابن زبیر تقویتیافت دیگر بار محمد حنفیه را به بیعتخود خواند و قصد حمله بر وی و کسانش را کرد در این هنگام نامهای از عبدالملک بن مروان که تازه خلافتیافته بود رسید و از او خواست که به شام رود محمد حنفیه و یارانش از آن دره بیرون رفته و کثیر الغره شاعر اهل بیت که محمد حنفیه را مهدی موعود میدانست در رکاب وی بود و این اشعار را بسرود:
هدایتیا مهدینا ابن المهتدی
انت الذی نرضی به و نرتجی
انت ابن خیر الناس من بعد النبی
انت امام الحق لسنا نمتری
یا بن علی سر و من مثل علی
یعنی راه یافتی ای مهدی ما پسر راه یافته، تو کسی هستی که ما بتو خشنودیم و امیدواریم تو پسر بهترین مردم پس از پیغمبر میباشی، تو امام بر حق هستی و ما در آن شکی نداریم، ای پسر علی(ع) برو، چه کسی مانند علی(ع) است. چون محمد بن حنفیه به مدین رسید خبردار شد که عبدالملک بن مروان به عمرو بن سعید که از کسان او بود بد عهدی کرده از آمدن خود پشیمان شد و در ایله (که بندری بر کنار دریای احمر در آخر حجاز و مرز شام است) فرود آمد و از آنجا دیگر باره به مکه بازگشت و با کسان خود در درّه ابوطالب جای گرفت و از آن جا به طائف رفت ابن عباس که از عبداللّه بن زبیر رنجیده و ترسان بود به وی پیوست و در طائف درگذشت و محمد حنفیه بر وی نماز خواند.
محمد حنفیه تا هنگامی که حجاج بن یوسف ابن زبیر را در مکه محاصره کرد در طائف بود سپس از طائف به درّه ابو طالب مراجعت کرد. حجاج از او خواست تا با عبدالملک بن مروان بیعت کند امّا وی از آن امتناع کرد. محمد حنفیه نامهای به عبدالملک نوشت و برای خود و کسانش از وی امان خواست و خلیفه به او امان داد چون پیک محمد حنفیه با امان نامه عبدالملک بازگشت، محمد به نزد حجّاج رفت و به وی بیعت کرد و به شام رفت و از او خواست که دستحجّاج را از وی کوتاه کند.
گویند: محمد حنفیه بسوی (دُر) در نجد از بلاد بنی سلیم رهسپار شد و چون به کوه رضوی رسید در همانجا زندگی را به درود گفت. پس از وی پیروانش به چند دسته شدند.
کیسانیه پنداشتند که: محمد حنفیه پس از کشته شدن برادرش حسین بن علی(ع)، مختار را بر عراقین فرمانروایی داد و از او خواست که از قاتلان آن حضرت خونخواهی کند.
کیسانیه شش سال بعد از شهادت امام حسین(ع) قیام کردند و قایل به امامت محمد حنفیه شدند و معتقد بودند که وی اسرار دین و علم تاویل و علوم باطنی را از دو برادرش حسن(ع) و حسین(ع) فرا گرفت. بعضی از (کیسانیه) ارکان شریعت را مانند نماز و روزه تاویل کرده و قائل به تناسخ و حلول بودند.
تمام فرق (کیسانیه) به امامت محمد حنفیه و روا بودن بداء بر خداوند همداستانند. این فرقه را مختاریه نیز خوانند زیرا مختار مردم را به امامت محمد حنفیه میخواند.
در وجه تسمیه این فرقه نوبختی مینویسد: مختار را به نام کیسان نامی که شهربان او بود و ابو عمرة کنیه داشت، کیسان خوانند. شخصیت کیسان در تاریخ درست معلوم نیستبرخی گویند: وی شاگرد محمد حنفیه بود.
مرحوم علاّمه مجلسی مینویسد: چون در بچگی او را پدرش به نزد علی(ع) آورده بود و آن حضرت دستش را برای نوازش بر سر آن کودک گذاشت و فرمود: کیس، کیس، از آن جهت او را کیسان گفتند، وی در واقعه (مذار) در سال 67 هجری کشته شد.
بعد از محمد حنفیه (کیسانیه) دوازده فرقه شدند که نام ایشان در این فرهنگ آمده است.
دکتر محمدجواد مشکور
المقالات و الفرق، ص 163 - 164 - 165.
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 9 ص 78.
الفرق بین الفرق، ص 26 و 34.
المختصر الفرق بین الفرق، ص 35 - 51.
بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 9، ص 171.
مقالات الاسلامیین، ص 89.
فرق الشیعه نوبختی، ص 23.
الکیسانیه فی التاریخ.
الفصول المختاره، ج 3، ص 91.
- [سایر] فرقه کیسانیه آن چه کسی بوده است و چه دیدگاههایی داشند؟
- [سایر] کیسانیه چه فرقه ای هستند و آیا ابن سینا کیسانی بوده است؟
- [سایر] کیسانیه چه فرقه ای هستند و آیا ابن سینا کیسانی بوده است؟
- [سایر] اهل حق چگونه فرقه ایست و چه باورهایی داشته و در کجا سکونت بیشتری دارند؟
- [سایر] ولایت مقیده فقیه چه نظریه ایست؟
- [سایر] سایر فرقههای مهم شیعه، به ویژه کیسانیه، زیدیه واسماعیلیه چگونه پدید آمدهاند و چرا از شیعهی اثنیعشری جدا شدند؟
- [سایر] فرقه تصوف چگونه فرقه ای است؟ آیا فرقه ای است هدایت یافته یا گمراه؟
- [سایر] فرقة زیدیه دارای چه فرقه هائی می باشد؟
- [سایر] فرقه درویشی، چه فرقه ای است؟ چه عقایدی دارند؟
- [سایر] فرقه های مسیحیت چگونه ایجاد شد؟ مهمترین فرقه ها کدامند؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] تمام فرقه های اسلامی پاکند، مگر آنها که با ائمه معصومین(علیهم السلام)عداوت و دشمنی دارند و خوارج و غلات، یعنی غلوکنندگان در حق ائمه(علیهم السلام).
- [آیت الله مکارم شیرازی] غسل و کفن و نماز و دفن میت مسلمان واجب کفائی است یعنی، اگر بعضی انجام دهند، از دیگران ساقط می شود چنانچه هیچ کس انجام ندهد، همه معصیت کرده اند و در این مسأله تفاوتی میان فرقه های مختلف مسلمانان نیست.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] مسلمانی که منکر خدا یا پیغمبر یا معاد یا از فرقه هائی بوده باشد که در مسأله (2406) گفته شد و یا حکم ضروری دین؛ یعنی حکمی را که مسلمانان جزء دین اسلام می دانند مثل واجب بودن نماز و روزه؛ در صورتی که بداند آن حکم ضروری دین است انکار کند مرتد می شود و احکامی که در مسائل آینده ذکر می شود بر او مترتب است.
- [آیت الله وحید خراسانی] زن مسلمان نمی تواند به عقد کافر در اید و مرد مسلمان هم نمی تواند با زنهای کافره غیر اهل کتاب ازدواج کند ولی متعه کردن زنهای اهل کتاب یعنی یهود و نصاری مانعی ندارد و بنابر احتیاط مستحب ازدواج دایم با انها ننماید ولی نمی تواند با زن های اهل کتاب بدون رضایت زن مسلمان خود ازدواج دایم یا موقت نماید و بعضی از فرقه ها از قبیل خوارج و غلات و نواصب که خودرا مسلمان می دانند و در حکم کفارند مرد و زن مسلمان نمی توانند با انها به طور دایم یا موقت ازدواج نمایند
- [آیت الله فاضل لنکرانی] سر بریدن حیوان شش شرط دارد: اول: کسی که سر حیوان را می برد چه مرد باشد، چه زن باید مسلمان باشد و بچه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنی خوب و بد را بفهمد می تواند سر حیوان را ببرد. و اگر کسی که از کفّار یا از فرقه هائی است که در حکم کفّارند مانند غلات و خوارج و نواصب سر حیوان را ببرند، حلال نمی شود. دوّم: سر حیوان را با آهن ببرند ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند می میرد، با چیز تیزی که چهار رگ آن را جدا کند مانند شیشه و سنگ تیز، می شود سر آن را برید. سوّم: در موقع سر بریدن، جلو بدن حیوان رو به قبله باشد و کسی که می داند باید رو به قبله سر ببرد، اگر عمداً حیوان را رو به قبله نکند حیوان حرام می شود ولی اگر فراموش کند، یا مسأله را نداند، یا قبله را اشتباه کند، یا نداند قبله کدام طرف است و نتواند بپرسد و ناچار به ذبح باشد یا نتواند حیوان را رو به قبله کند اشکال ندارد. چهارم: وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد یا کارد به گلویش بگذارد به نیت سر بریدن، نام خدا را ببرد و همین قدر که بگوید (بسم الله) کافی است و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد، آن حیوان پاک نمی شود و گوشت آن هم حرام است، و همچنین است اگر از روی جهل به مسئله نام خدا را نبرد ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشکال ندارد. پنجم: حیوان زنده باشد و با بریدن رگ ها جان بدهد. لذا اگر معلوم باشد که حیوان زنده بوده و بعد از ذبح جان داده اشکال ندارد و اگر شک در زنده بودن آن قبل از ذبح داشته باشد در صورتی محکوم به طهارت است که بعد از ذبح حرکتی بکند که علامت زنده بودن آن باشد مثلاً دم خود را حرکت دهد یا پا به زمین بزند یا به مقدار متعارف خون از بدن حیوان خارج شود. ششم: آنکه کشتن از مذبح باشد و بنابر احتیاط وجوبی جائز نیست کارد را پشت گردن فرو نموده و به طرف جلو بیاورد که گردن از پشت بریده شود.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] سر بریدن حیوان چند شرط دارد: اول کسی که سر حیوان را می برد چه مرد باشد چه زن باید مسلمان باشد و بچه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنی خوب و بد را بفهمد می تواند سر حیوان را ببرد. و اما کسی که از کفار یا از فرقه هائی است که در حکم کفارند مانند غلات و خوارج و نواصب نمی توانند سر حیوان را ببرند. دوم سر حیوان را با چیزی ببرند که از آهن باشد؛ ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند می میرد؛ یا ضرورتی مقتضی سر بریدنش شود با چیز تیزی که چهار رگ آن را جدا کند مانند شیشه و سنگ تیز؛ می شود سر آنها را برید. سوم در موقع سر بریدن؛ صورت و دست و پا و شکم حیوان رو به قبله باشد و بعید نیست گوسفند و مانند آن رو به قبله ایستاده باشد سرش را ببرند در استقبال قبله کافی می باشد و کسی که می داند باید رو به قبله سر ببرد؛ اگر عمدا حیوان را رو به قبله نکند؛ حیوان حرام می شود؛ ولی اگر فراموش کند؛ یا مسأله را نداند؛ یا قبله را اشتباه کند؛ یا نداند قبله کدام طرف است؛ یا نتواند حیوان را رو به قبله کند؛ اشکال ندارد. و احتیاط مستحب آن است که برنده سر (کشنده - ذابح) نیز رو به قبله باشد. چهارم وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد یا کارد به گلویش بگذارد به نیت سر بریدن؛ نام خدا را ببرد و همین قدر که بگوید بسم اللّه کافی است و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد؛ آن حیوان پاک نمی شود و گوشت آن هم حرام است؛ ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشکال ندارد. پنجم حیوان بعد از سر بریدن حرکتی بکند؛ اگرچه مثلا چشم یا دم خود را حرکت دهد یا پای خود را به زمین زند و این حکم در صورتی است که زنده بودن حیوان در حال ذبح مشکوک باشد و نیز واجب آن است که به اندازه معمول آن حیوان خون از بدنش بیرون آید و اگر بدانند که در حال سر بریدن زنده بوده؛ حاجتی به حرکت مزبور ندارد. ششم آنکه بنا بر احتیاط سر حیوان را پیش از بیرون آمدن روح از بدنش جدا نکنند؛ بلی اگر از روی غفلت یا به جهت تیزی چاقو سر جدا شود؛ اشکالی ندارد و همچنین بنا بر احتیاط رگ سفیدی را که از مهره های گردن تا دم حیوان امتداد دارد و او را نخاع می گویند عمدا قطع نکند و این در صورتی است که حیوان را از جلو گردن سر ببرند؛ ولی اگر کارد را پشت گردن فرو نموده و به طرف جلو بیاورد که گردن از پشت بریده شود بعید نیست که مانعی نداشته باشد. دستور کشتن شتر