چرا در انجیل به حضرت عیسی هم پسر خدا گفته شده و هم پسر انسان؟ چرا در انجیل سخنی در مورد پیامبری به نام محمد(ص) و و هم سخنی در مورد دین جدید(اسلام)نشده است؟
چرا در انجیل به حضرت عیسی هم پسر خدا گفته شده و هم پسر انسان؟ چرا در انجیل سخنی در مورد پیامبری به نام محمد(ص) و و هم سخنی در مورد دین جدید(اسلام)نشده است؟ پاسخ سوال اول: مسیحیان حضرت عیسی (ع) را خدا می دانند . این اصلی ترین رکن ایمان مسیحی کنونی است که عیسی را خدای پسر و گاه پسر خدا می خواند . چنین چیزی هم از نظر ادله قطعی عقلی و هم بر اساس آنچه پیامبران آموخته اند کاملا باطل و نادرست است . همچنین به نظر برخی از محققان، مسیحیان اولیه خدای یگانه را می پرستیدند و از قرن سوم به بعد انگاره تثلیث و الوهیت مسیح در مسیحیت راه یافت. اما از نظر عقلی فرزنددار بودن؛ یعنی، چیزی از سنخ خودش از فردی جدا شود؛ مثلاً در ما انسان‌ها، فرزندمان از سنخ خودمان است. بنابراین خدا اگر صاحب فرزند بشود، باید در نفس خود تجزیه شود و چیزی که از سنخ او است، از او جدا شود، (المیزان، ج 20، ص 672). گفتنی است که تجزیه شدن از عوارض ماده است و مادی بودن، نشانه نقص است و خدا مادی نیست ونقصی نیز در او راهندارد. بنابراین فرزند شبیه و همانند پدر است، در حالی ک ه خدا شبیه و همانند ندارد. گذشته از آن، فرند حادث است و خدا نمی‌تواند حادث باشد؛ زیرا حادث بودن، مساوی با محدودیت است. امام علی(ع) می ‌فرماید: (لَمْ یَلِدْ) فیکون مولودا و (لَمْ یُولَدْ) فیصیر محدوداً؛ ( و کسی را نزاد) که خود نیز مولود باشد و (از کسی زاده نشده) تا محدود گردد، (نهج ‌البلاغه، خطبه 186). به عبارت دیگر اگر خدا کسی را بزاید خود نیز مولود خواهد بود. و آنکه مولود است، حتماً حادث است و طبعاً محدود می ‌باشد. بنابراین فرزند داشتن به معنای نیازمندی است و خداوند بی ‌نیاز محض است ؛ زیرا صرف الوجود و واقعیت محض و نامحدود و لا یتناهی است و هیچ گونه ترکیب و تعدد در او راه ندارد. گذشته از این، درباره عیسی(ع) چند نکته ضروری است:1. عیسی(ع)، حادث است؛ یعنی، در زمانی متولد شده است که قبل از آن نبوده است و این نشانه محدودیت اوست و محدودیت با خدایی که یکی از صفات آن بی‌ نیازی و نامحدودی است، سازگاری ندارد.2. زندگی و مرگ و تمام شؤون عیسی(ع) به دست خداوند است. حضرت عیسی(ع) هلاک ‌پذیر است و آن که هلاک‌ پذیر باشد، خدا نیست.3. عیسی(ع)، مثل سایر انسان‌ها، مملوک خدا و بنده است و طبعاً نمی‌تواند معبود و خدا باشد. معبود حقیقی کسی است که بی‌نیاز محض باشد. امام رضا(ع) در مناظره با رهبر مسیحیان (جاثلیق) به این نکته اشاره فرموده است. آن حضرت به جاثلیق فرمود: ما به عیسی ایمان داریم، تنها به او این اشکال را وارد می‌ دانیم که کم عبادت می‌کرد و نماز و روزه‌اش کم بود. جاثلیق گفت: به خدا قسم، علم خود را فاسد کردی! و کار خود را ضعیف کردی! من تو را دانشمندترین مسلمانان می‌ پنداشتم. امام فرمود: چرا چنین می‌اندیشی؟ گفت: زیرا گفتی عیسی کم عبادت بود و نماز و روزه‌اش کم بود. و حال آن که عیسی(ع) هیچ روزی را بدون روزه شب نکرد و هیچ شب را به خواب نگذراند و تمام روزها روزه بود و شب‌ها به نماز می‌ایستاد. امام فرمود: برای چه کسی روزه می‌گرفت و نماز می‌گذاشت؟ جاثلیق مجبور به سکوت شد، (الاحتجاج، الشیخ الطبرسی، ج 2، ص 407). زیرا اگر عیسی مسیح، خدا و فرزند خدا باشد، نیازی به عبادت ندارد و اگر تمام عمرش عبادت می ‌کرد، بنابراین خدانیست، (نبوت، استاد شهید مطهری، ص 275). روشن است که خداوند، واحد است و دلایل و برهان ‌های قطعی دلالت بر یگانگی خدا وساطت و عدم محدودیت او دارد. بنابراین فرزنددار بودن خداوند، نفی یگانی و بساطت خدا است و اعتقاد مسیحیان به تثلیث، اعتقادی فاسد است که با بساطت و یگانگی و عدم محدودیت خداوند، ناسازگار است و به این دلیل قرآن آن‌ها را محکوم به کفر می‌ کند، (المائده: 73).سخن پایانی: در اناجیل چهارگانه و اناجیل دیگر هیچ تصریحی بر آموزه هایی مانند (عیسی پسر خدا) و یا (تثلیث) و... نشده است و این باورها از قرن سوم به بعد به مسیحیت راه یافته اند. پاسخ سوال دوم: در آیه 6 سوره مبارکه صف در قرآن مجید بحث بشارت حضرت مسیح (ع) به آمدن پیامبر خاتم (ص) مطرح شده است. وَ إِذْ قالَ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنی‌ إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی‌ مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبینٌ _ و هنگامی را که عیسی پسر مریم گفت: (ای فرزندان اسرائیل، من فرستاده خدا به سوی شما هستم. تورات را که پیش از من بوده تصدیق می‌کنم و به فرستاده‌ای که پس از من می‌آید و نام او (احمد) است بشارتگرم.) پس وقتی برای آنان دلایل روشن آورد، گفتند: (این سحری آشکار است. مرحوم علامه طباطبایی در المیزان ذیل این آیه شریفه فرموده اند که این جمله، یعنی وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی هر چند تصریح به بشارت کرده، الا اینکه دلالت ندارد بر اینکه در کتاب عیسی (ع) وجود داشته، اما آیه دیگری در سوره اعراف از این ابهام پرده برداشت، و فرمود یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ. آیه 157 سوره مبارکه اعراف چنین است: الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ _ آنهایی که پیروی می‌کنند از پیامبری درس نخوانده که قبل از آمدنش نام او را در تورات و انجیل خود یافته بودند، و او ایشان را به همه نیکی‌ها امر می‌کند، و از همه بدیها نهی می‌کند، و همه پاکیزه‌ها را برایشان حلال، و همه پلیدیها را بر آنان حرام می‌سازد، و بارهای سنگین دوششان را می‌اندازد، و آن زنجیرهایی را که بر دست و پا دارند باز می‌کند. (سوره اعراف، آیه 157) فراز (الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ) یعنی پیامبری که صفات و علامات و نشانه‌ها و دلائل حقانیت او را در کتب آسمانی پیشین (تورات و انجیل) مشاهده می‌کنند. در زمینه وجود بشارات مختلف در کتب عهدین (تورات و انجیل) حتی تورات و انجیل تحریف یافته کنونی بحثهای مفصلی انجام شده است. ما در این مجال کوتاه اشاره مختصری به این بحث خواهیم داشت. بدون شک آنچه امروز در دست یهود و نصاری به نام تورات و انجیل است کتابهای نازل شده بر پیامبران بزرگ خدا یعنی موسی و مسیح (علیهم السلام) نیست، بلکه مجموعه‌ای است از کتبی که به وسیله یاران آنها یا افرادی که بعد از آنها پا به عرصه وجود گذاشتند تالیف یافته، یک مطالعه اجمالی در این کتابها گواه زنده این مدعا است، خود مسیحیان و یهود نیز ادعایی جز این ندارند. ولی با این حال شک نیست که قسمتی از تعلیمات موسی و عیسی و محتوای کتب آسمانی آنها در ضمن گفته‌های پیروانشان به این کتابها انتقال یافته است، به همین دلیل نمی‌توان همه آنچه را در عهد قدیم (تورات و کتابهای وابسته به آن) و عهد جدید (انجیل و کتب وابسته به آن) آمده است پذیرفت، و نه همه آن قابل انکار است، بلکه مخلوطی است از تعلیمات این دو پیامبر بزرگ، با افکار و اندیشه‌های دیگران. بنابراین شواهد قطعی تاریخی و همچنین محتویات کتب مقدسه یهود و نصاری (تورات و اناجیل) نشان می‌دهد که اینها کتابهای آسمانی نازل شده بر موسی (ع) و عیسی (ع) نیستند و دست تحریف به سوی آنها دراز شده است بلکه بعضی از میان رفته‌اند و آنچه امروز به نام کتب مقدسه در میان آنها است مخلوطی است از زائیده‌های افکار بشری و قسمتی از تعلیماتی که بر موسی (ع) و عیسی (ع) نازل گردیده و در دست شاگردان بوده است. (برای آگاهی بیشتر بر مدارک این سخن به کتاب رهبر سعادت یا دین محمد و کتاب قرآن و آخرین پیامبر مراجعه فرمائید.) لذا اگر جمله‌هایی که صراحت کامل درباره بشارت ظهور پیامبر اسلام (ص) داشته باشد در آنها دیده نشود جای تعجب نخواهد بود. ولی با این حال در همین کتب تحریف یافته عباراتی دیده می‌شود که اشاره قابل ملاحظه‌ای به ظهور این پیامبر بزرگ دارد که جمعی از دانشمندان ما آنها را در کتابها یا مقاله‌هایی که در این موضوع نگاشته‌اند جمع‌آوری نموده، و چون ذکر آن همه بشارات و بحث و گفتگو پیرامون دلالت آنها بطول می‌انجامد ما تنها به چند قسمت به عنوان نمونه اشاره می‌کنیم. نکته شایان توجه این است که در اناجیل فارسی کلمه تسلی دهنده آمده، ولی در انجیل عربی چاپ لندن (مطبعه ویلیام وطس- سال 1857) به جای آن فارقلیطا ذکر شده است. در سه مورد از انجیل یوحنا روی کلمه فارقلیط تکیه شده است. اکنون به متن انجیل یوحنا توجه کنید: 1. در انجیل یوحنا باب 14 شماره 15 و 16 چنین می‌خوانیم: اگر شما مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید و من از پدر خواهم خواست و او تسلی دهنده دیگر به شما خواهد داد که تا به ابد با شما خواهد ماند. 2. و در همان انجیل یوحنا باب 15 شماره 26 می‌خوانیم: و چون آن تسلی دهنده بیاید که من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد یعنی روح راستی که از طرف پدر می‌آید او درباره من شهادت خواهد داد. 3. و نیز در همان انجیل یوحنا باب 16 شماره 7 به بعد می‌خوانیم: لیکن به شما راست می‌گویم که شما را مفید است که من بروم که اگر من نروم آن تسلی دهنده به نزد شما نخواهد آمد اما اگر بروم او را به نزد شما خواهم فرستاد ...اما چون او یعنی روح راستی بیاید او شما را به تمامی راستی ارشاد خواهد نمود، زیرا که او از پیش خود سخن نخواهد گفت بلکه هر آنچه می‌شنود خواهد گفت و شما را به آینده خبر خواهد داد (تمام عباراتی که در بالا از کتب عهد جدید ذکر شد از ترجمه فارسی است که در سال 1878 در لندن زیر نظر جمعی از مترجمین معروف مسیحی از اصل زبان عبری به زبان فارسی برگردانده شده است، نقل کردیم. البته ما این مطالب را از تفسیر نمونه ذکر کردیم.) مهم این است که در متن سریانی اناجیل که از اصل یونانی گرفته شده بجای تسلی دهنده پارقلیطا آمده، و در متن یونانی پیرکلتوس آمده که از نظر فرهنگ یونانی به معنی شخص مورد ستایش است معادل محمد، احمد. ولی هنگامی که ارباب کلیسا دیدند انتشار چنین ترجمه‌ای به تشکیلات آنها ضربه شدیدی وارد می‌کند، بجای پیرکلتوس،پاراکلتوس نوشتند!، که به معنیتسلی دهنده است، و با این تحریف آشکار، این سند زنده را دگرگون ساختند، هر چند با وجود این تحریف، نیز بشارت روشنی از یک ظهور بزرگ در آینده است (الفرقان فی تفسیر القرآن جلد 27 و 28 صفحه 306 ذیل آیه مورد بحث- در آنجا متن سریانی جمله‌های فوق نیز دقیقا آمده است.) داستان شهادت گویای یکی از کشیشان معروف مسیحی که بعد از مدتی اسلام را پذیرا شده یعنی فخر الاسلام نویسنده کتاب معروف انیس الاعلام به نقل از استاد بزرگش در تفسیر فارقلیطا، داستان مشهوریست که روشن می‌سازد، این بشارتها در باره شخصی به نام احمد و محمد (ص) بوده است. (این داستان را در جلد اول تفسیر نمونه ذیل آیه41 سوره بقره می توانید ملاحظه فرمایید.) در اینجا شما را به ترجمه مطلبی که در دائرة المعارف بزرگ فرانسه، در این باره آمده است جلب می‌کنیم: محمد مؤسس دین اسلام و فرستاده خدا و خاتم پیامبران است، کلمه محمد به معنی بسیار حمد شده است، و از ریشه حمد که به معنی تجلیل و تمجید است مشتق گردیده، و بر اثر تصادف عجیب، نام دیگری که آن هم از ریشه حمد است و مرادف لفظ محمد می‌باشد، یعنی احمد ذکر شده که احتمال قوی می‌رود، مسیحیان عربستان، آن لفظ را بجای فارقلیط به کار می‌بردند، احمد یعنی بسیار ستوده شده و بسیار مجلل، ترجمه لفظ پیرکلتوس است که اشتباها لفظ پاراکلتوس را جای آن گذاردند، به این ترتیب نویسندگان مذهبی مسلمان مکرر گوشزد کرده‌اند که مراد از این لفظ بشارت ظهور پیامبر اسلام است، قرآن مجید نیز آشکار در آیه شگفت‌انگیز سوره صف به این موضوع اشاره می‌کند. (دائرة المعارف بزرگ فرانسه، جلد23، صفحه 4176) منبع: (تفسیر نمونه، ج‌24، صص 77-75) برای مطالعه بیشتر: امتیازاتی که حضرت مسیح برای (فارقلیط) قائل شده و شرایط و نتایجی که برای آمدن او شمرده است، این مطلب را قطعی می سازد که منظور از (فارقلیط) جز پیامبر موعود نخواهد بود و این علایم مانع از آن است که آن را به (روح القدس) تفسیر نماییم; توضیح این که: الف) حضرت مسیح سخن خود را چنین آغاز کرد: (اگر شما مرا دوست دارید، احکام مرا نگاه دارید و من از پدرم خواهم خواست تا (فارقلیط) دیگری به شما بدهد.) ▪ اوّلا: از این که حضرت مسیح مهر و محبّت خود را به آنها یادآوری می کند، حاکی است که او احتمال می دهد گروهی از امّت او زیر بار کسی که وی به آمدنش بشارت می دهد، نخواهند رفت و لذا از طریق تحریک عواطف می خواهد آنان را به پذیرفتن او وادار سازد و اگر منظور از فارقلیط همان (روح القدس) باشد، آن طور که مفسّران انجیل تصوّر کرده اند، در این صورت به چنین زمینه سازی احتیاج نبود. زیرا روح القدس پس از نزول آن چنان در قلوب و ارواح تأثیر می کند که برای کسی جای تردید و شک و انکار باقی نمی ماند، ولی اگر مقصود پیامبر موعود باشد، به چنین زمینه سازی نیاز شدید هست; زیرا نبیّ موعود جز از طریق بیان و تبلیغ در قلوب و ارواح تأثیری و تصرّفی نمی کند و روی این ملاحظه گروهی منصف به وی می گروند و گروهی از وی رو بر می گردانند. حضرت مسیح به این مقدار تذکّر اکتفا نکرده، در آیه 29 از باب 14 در این قسمت پافشاری کرده و فرمود: (الان قبل از وقوع به شما گفتم تا وقتی که واقع گردد ایمان آورید) در صورتی که ایمان به روح القدس، نیازی به توصیه ندارد تا چه رسد به این اندازه پافشاری! ▪ ثانیاً: وی فرموده (فارقلیط) دیگری به شما خواهد داد اگر بگوییم مقصود از آن پیامبر دیگری است سخنی کاملا صحیح خواهد بود ولی اگر مقصود از آن روح القدس باشد، به کار بردن لفظ (دیگر) خالی از تکلّف نخواهد بوند زیرا روح القدس یکی است و دیگر معنا ندارد. ب) (هر چیز من به شما گفته ام به یاد شما خواهد آورد) (14:26) (روح راستی که از طرف پدر می آید، درباره من شهادت خواهد داد). (باب - 15، جمله 26) می گویند روح القدس پنجاه روز پس از مصلوب گشتن عیسی بر حواریان نازل گردیده، آیا این افراد برگزیده همه دستورات او را در این مدّت کوتاه فراموش کرده بودند تا روح القدس دو مرتبه به آنان تعلیم دهد؟ آیا شاگردان مسیح چه نیازی به شهادت او داشتند تا درباره مسیح شهادت دهد! ولی اگر مقصود پیامبر موعود باشد هر دو جمله معنای صحیح خواهد داشت، زیرا امّت مسیح بر اثر طول زمان و دستبرد علمای انجیل، بسیاری از دستورات او را فراموش کرده و گروهی هم آنها را به دست فراموشی سپرده بودند و حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله)همه را بازگو کرد و به نبوّت حضرت عیسی(علیه السلام)شهادت داد و گفت: او نیز مانند من پیامبر بوده و مادر مسیح را از نسبت های ناروا تبرئه نمود و ساحت مقدّس مسیح را از ادّعای الوهیّت پیراسته ساخت. ج) (اگر من نروم فارقلیط نزد شما نمی آید.) (15:7) او آمدن (فارقلیط) را مشروط به رفتن خود کرده است و اگر مقصود (روح القدس) باشد نزولش بر خود او و بر حواریین مشروط به رفتن او نبوده است; زیرا به عقیده مسیحیان روح القدس بر حواریّون که حضرت مسیح خواست آنان را برای تبلیغ به اطراف بفرستد، نازل گردید.( متی، باب 10:29، ولوقا، باب 10:17.) بنابر این، هیچ گونه نزول او مشروط به رفتن مسیح نبوده است; ولی اگر بگوییم مقصود پیامبری است صاحب شریعت - آن هم شریعت جهانی - در این صورت آمدن او مشروط به رفتن حضرت مسیح و منسوخ گشتن آیین او خواهد بود. د) اثر نزول (فارقلیط) سه چیز معرّفی شده است: (جهان را به گناه و صدق و انصاف ملزم(1) خواهد ساخت; به گناه زیرا به من ایمان نمی آورند.) (16:8) می دانیم طبق عقیده مسیحیان (روح القدس) پنجاه روز پس از مصلوب شدن عیسی بر حواریّون نازل گردید و هرگز آنها را ملزم به گناه و صدق و انصاف ننمود، و از ذیل آیه استفاده می شود که او بر منکران ظاهر می گردد نه بر حواریّون که هرگز حضرت مسیح را تکذیب نمی کردند. ولی اگر بگوییم مقصود پیامبر موعود اسلام است، تمام این امتیازات در وجود شریف او جمع می باشد. ه) (فارقلیط درباره من (مسیح) شهادت خواهد داد.) (15:26) (شما را از آینده خبر خواهد داد و مرا تمجید خواهد نمود.) (16: 13) شهادت بر حضرت مسیح حاکی است که وی روح القدس نیست زیرا حواریّون نیازی به تصدیق او نداشتند و همچنین منظور از این که به او جلال خواهد بخشید ستایش و تعریف هایی است که پیامبر موعود درباره حضرت مسیح انجام داد و آیین او را تکمیل کرد; چه جلالی بالاتر از این! دقّت در این قراین می تواند ما را به حقیقتی که محقّقان اسلام به آن رسیده اند رهنمون گردد، البتّه قراین منحصر به آنچه گفته شد نیست; بلکه با دقّت بیشتر می توان قراین دیگری به دست آورد. پی نوشت: (1)در بسیاری از اناجیل قدیمی، به جای (ملزم) توبیخ آمده است و جمله دوّمی روشنتر و مناسبتر است، برخی از مفسّران و نویسندگان مسیحی وقتی به این جمله می رسند و می بینند که هرگز این جمله با روح القدس تطبیق نمی کند، با نهایت تعجّب می گویند منظور از رییس جهانیان، همان شیطان است که مردم را به گناه ملزم می سازد و گواه این مطلب این است که حضرت مسیح در آیه 30 فرمود: رییس جهان می آید و در من حصّه ای ندارد یعنی بر مسیح غلبه نمی کند. این تفسیر جز یک فکر شیطانی چیزی نیست; زیرا به فرض این که یک چنین رییس جهانیان مردم را به گناه ملزم می سازد، چگونه به صدق و انصاف الزام می نماید؟
عنوان سوال:

چرا در انجیل به حضرت عیسی هم پسر خدا گفته شده و هم پسر انسان؟ چرا در انجیل سخنی در مورد پیامبری به نام محمد(ص) و و هم سخنی در مورد دین جدید(اسلام)نشده است؟


پاسخ:

چرا در انجیل به حضرت عیسی هم پسر خدا گفته شده و هم پسر انسان؟ چرا در انجیل سخنی در مورد پیامبری به نام محمد(ص) و و هم سخنی در مورد دین جدید(اسلام)نشده است؟

پاسخ سوال اول: مسیحیان حضرت عیسی (ع) را خدا می دانند . این اصلی ترین رکن ایمان مسیحی کنونی است که عیسی را خدای پسر و گاه پسر خدا می خواند . چنین چیزی هم از نظر ادله قطعی عقلی و هم بر اساس آنچه پیامبران آموخته اند کاملا باطل و نادرست است . همچنین به نظر برخی از محققان، مسیحیان اولیه خدای یگانه را می پرستیدند و از قرن سوم به بعد انگاره تثلیث و الوهیت مسیح در مسیحیت راه یافت. اما از نظر عقلی فرزنددار بودن؛ یعنی، چیزی از سنخ خودش از فردی جدا شود؛ مثلاً در ما انسان‌ها، فرزندمان از سنخ خودمان است. بنابراین خدا اگر صاحب فرزند بشود، باید در نفس خود تجزیه شود و چیزی که از سنخ او است، از او جدا شود، (المیزان، ج 20، ص 672). گفتنی است که تجزیه شدن از عوارض ماده است و مادی بودن، نشانه نقص است و خدا مادی نیست ونقصی نیز در او راهندارد. بنابراین فرزند شبیه و همانند پدر است، در حالی ک ه خدا شبیه و همانند ندارد. گذشته از آن، فرند حادث است و خدا نمی‌تواند حادث باشد؛ زیرا حادث بودن، مساوی با محدودیت است. امام علی(ع) می ‌فرماید: (لَمْ یَلِدْ) فیکون مولودا و (لَمْ یُولَدْ) فیصیر محدوداً؛ ( و کسی را نزاد) که خود نیز مولود باشد و (از کسی زاده نشده) تا محدود گردد، (نهج ‌البلاغه، خطبه 186). به عبارت دیگر اگر خدا کسی را بزاید خود نیز مولود خواهد بود. و آنکه مولود است، حتماً حادث است و طبعاً محدود می ‌باشد. بنابراین فرزند داشتن به معنای نیازمندی است و خداوند بی ‌نیاز محض است ؛ زیرا صرف الوجود و واقعیت محض و نامحدود و لا یتناهی است و هیچ گونه ترکیب و تعدد در او راه ندارد. گذشته از این، درباره عیسی(ع) چند نکته ضروری است:1. عیسی(ع)، حادث است؛ یعنی، در زمانی متولد شده است که قبل از آن نبوده است و این نشانه محدودیت اوست و محدودیت با خدایی که یکی از صفات آن بی‌ نیازی و نامحدودی است، سازگاری ندارد.2. زندگی و مرگ و تمام شؤون عیسی(ع) به دست خداوند است. حضرت عیسی(ع) هلاک ‌پذیر است و آن که هلاک‌ پذیر باشد، خدا نیست.3. عیسی(ع)، مثل سایر انسان‌ها، مملوک خدا و بنده است و طبعاً نمی‌تواند معبود و خدا باشد. معبود حقیقی کسی است که بی‌نیاز محض باشد. امام رضا(ع) در مناظره با رهبر مسیحیان (جاثلیق) به این نکته اشاره فرموده است. آن حضرت به جاثلیق فرمود: ما به عیسی ایمان داریم، تنها به او این اشکال را وارد می‌ دانیم که کم عبادت می‌کرد و نماز و روزه‌اش کم بود. جاثلیق گفت: به خدا قسم، علم خود را فاسد کردی! و کار خود را ضعیف کردی! من تو را دانشمندترین مسلمانان می‌ پنداشتم. امام فرمود: چرا چنین می‌اندیشی؟ گفت: زیرا گفتی عیسی کم عبادت بود و نماز و روزه‌اش کم بود. و حال آن که عیسی(ع) هیچ روزی را بدون روزه شب نکرد و هیچ شب را به خواب نگذراند و تمام روزها روزه بود و شب‌ها به نماز می‌ایستاد. امام فرمود: برای چه کسی روزه می‌گرفت و نماز می‌گذاشت؟ جاثلیق مجبور به سکوت شد، (الاحتجاج، الشیخ الطبرسی، ج 2، ص 407). زیرا اگر عیسی مسیح، خدا و فرزند خدا باشد، نیازی به عبادت ندارد و اگر تمام عمرش عبادت می ‌کرد، بنابراین خدانیست، (نبوت، استاد شهید مطهری، ص 275). روشن است که خداوند، واحد است و دلایل و برهان ‌های قطعی دلالت بر یگانگی خدا وساطت و عدم محدودیت او دارد. بنابراین فرزنددار بودن خداوند، نفی یگانی و بساطت خدا است و اعتقاد مسیحیان به تثلیث، اعتقادی فاسد است که با بساطت و یگانگی و عدم محدودیت خداوند، ناسازگار است و به این دلیل قرآن آن‌ها را محکوم به کفر می‌ کند، (المائده: 73).سخن پایانی: در اناجیل چهارگانه و اناجیل دیگر هیچ تصریحی بر آموزه هایی مانند (عیسی پسر خدا) و یا (تثلیث) و... نشده است و این باورها از قرن سوم به بعد به مسیحیت راه یافته اند. پاسخ سوال دوم: در آیه 6 سوره مبارکه صف در قرآن مجید بحث بشارت حضرت مسیح (ع) به آمدن پیامبر خاتم (ص) مطرح شده است. وَ إِذْ قالَ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنی‌ إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی‌ مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبینٌ _ و هنگامی را که عیسی پسر مریم گفت: (ای فرزندان اسرائیل، من فرستاده خدا به سوی شما هستم. تورات را که پیش از من بوده تصدیق می‌کنم و به فرستاده‌ای که پس از من می‌آید و نام او (احمد) است بشارتگرم.) پس وقتی برای آنان دلایل روشن آورد، گفتند: (این سحری آشکار است. مرحوم علامه طباطبایی در المیزان ذیل این آیه شریفه فرموده اند که این جمله، یعنی وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی هر چند تصریح به بشارت کرده، الا اینکه دلالت ندارد بر اینکه در کتاب عیسی (ع) وجود داشته، اما آیه دیگری در سوره اعراف از این ابهام پرده برداشت، و فرمود یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ. آیه 157 سوره مبارکه اعراف چنین است: الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ _ آنهایی که پیروی می‌کنند از پیامبری درس نخوانده که قبل از آمدنش نام او را در تورات و انجیل خود یافته بودند، و او ایشان را به همه نیکی‌ها امر می‌کند، و از همه بدیها نهی می‌کند، و همه پاکیزه‌ها را برایشان حلال، و همه پلیدیها را بر آنان حرام می‌سازد، و بارهای سنگین دوششان را می‌اندازد، و آن زنجیرهایی را که بر دست و پا دارند باز می‌کند. (سوره اعراف، آیه 157) فراز (الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ) یعنی پیامبری که صفات و علامات و نشانه‌ها و دلائل حقانیت او را در کتب آسمانی پیشین (تورات و انجیل) مشاهده می‌کنند. در زمینه وجود بشارات مختلف در کتب عهدین (تورات و انجیل) حتی تورات و انجیل تحریف یافته کنونی بحثهای مفصلی انجام شده است. ما در این مجال کوتاه اشاره مختصری به این بحث خواهیم داشت. بدون شک آنچه امروز در دست یهود و نصاری به نام تورات و انجیل است کتابهای نازل شده بر پیامبران بزرگ خدا یعنی موسی و مسیح (علیهم السلام) نیست، بلکه مجموعه‌ای است از کتبی که به وسیله یاران آنها یا افرادی که بعد از آنها پا به عرصه وجود گذاشتند تالیف یافته، یک مطالعه اجمالی در این کتابها گواه زنده این مدعا است، خود مسیحیان و یهود نیز ادعایی جز این ندارند. ولی با این حال شک نیست که قسمتی از تعلیمات موسی و عیسی و محتوای کتب آسمانی آنها در ضمن گفته‌های پیروانشان به این کتابها انتقال یافته است، به همین دلیل نمی‌توان همه آنچه را در عهد قدیم (تورات و کتابهای وابسته به آن) و عهد جدید (انجیل و کتب وابسته به آن) آمده است پذیرفت، و نه همه آن قابل انکار است، بلکه مخلوطی است از تعلیمات این دو پیامبر بزرگ، با افکار و اندیشه‌های دیگران. بنابراین شواهد قطعی تاریخی و همچنین محتویات کتب مقدسه یهود و نصاری (تورات و اناجیل) نشان می‌دهد که اینها کتابهای آسمانی نازل شده بر موسی (ع) و عیسی (ع) نیستند و دست تحریف به سوی آنها دراز شده است بلکه بعضی از میان رفته‌اند و آنچه امروز به نام کتب مقدسه در میان آنها است مخلوطی است از زائیده‌های افکار بشری و قسمتی از تعلیماتی که بر موسی (ع) و عیسی (ع) نازل گردیده و در دست شاگردان بوده است. (برای آگاهی بیشتر بر مدارک این سخن به کتاب رهبر سعادت یا دین محمد و کتاب قرآن و آخرین پیامبر مراجعه فرمائید.) لذا اگر جمله‌هایی که صراحت کامل درباره بشارت ظهور پیامبر اسلام (ص) داشته باشد در آنها دیده نشود جای تعجب نخواهد بود. ولی با این حال در همین کتب تحریف یافته عباراتی دیده می‌شود که اشاره قابل ملاحظه‌ای به ظهور این پیامبر بزرگ دارد که جمعی از دانشمندان ما آنها را در کتابها یا مقاله‌هایی که در این موضوع نگاشته‌اند جمع‌آوری نموده، و چون ذکر آن همه بشارات و بحث و گفتگو پیرامون دلالت آنها بطول می‌انجامد ما تنها به چند قسمت به عنوان نمونه اشاره می‌کنیم. نکته شایان توجه این است که در اناجیل فارسی کلمه تسلی دهنده آمده، ولی در انجیل عربی چاپ لندن (مطبعه ویلیام وطس- سال 1857) به جای آن فارقلیطا ذکر شده است. در سه مورد از انجیل یوحنا روی کلمه فارقلیط تکیه شده است. اکنون به متن انجیل یوحنا توجه کنید: 1. در انجیل یوحنا باب 14 شماره 15 و 16 چنین می‌خوانیم: اگر شما مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید و من از پدر خواهم خواست و او تسلی دهنده دیگر به شما خواهد داد که تا به ابد با شما خواهد ماند. 2. و در همان انجیل یوحنا باب 15 شماره 26 می‌خوانیم: و چون آن تسلی دهنده بیاید که من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد یعنی روح راستی که از طرف پدر می‌آید او درباره من شهادت خواهد داد. 3. و نیز در همان انجیل یوحنا باب 16 شماره 7 به بعد می‌خوانیم: لیکن به شما راست می‌گویم که شما را مفید است که من بروم که اگر من نروم آن تسلی دهنده به نزد شما نخواهد آمد اما اگر بروم او را به نزد شما خواهم فرستاد ...اما چون او یعنی روح راستی بیاید او شما را به تمامی راستی ارشاد خواهد نمود، زیرا که او از پیش خود سخن نخواهد گفت بلکه هر آنچه می‌شنود خواهد گفت و شما را به آینده خبر خواهد داد (تمام عباراتی که در بالا از کتب عهد جدید ذکر شد از ترجمه فارسی است که در سال 1878 در لندن زیر نظر جمعی از مترجمین معروف مسیحی از اصل زبان عبری به زبان فارسی برگردانده شده است، نقل کردیم. البته ما این مطالب را از تفسیر نمونه ذکر کردیم.) مهم این است که در متن سریانی اناجیل که از اصل یونانی گرفته شده بجای تسلی دهنده پارقلیطا آمده، و در متن یونانی پیرکلتوس آمده که از نظر فرهنگ یونانی به معنی شخص مورد ستایش است معادل محمد، احمد. ولی هنگامی که ارباب کلیسا دیدند انتشار چنین ترجمه‌ای به تشکیلات آنها ضربه شدیدی وارد می‌کند، بجای پیرکلتوس،پاراکلتوس نوشتند!، که به معنیتسلی دهنده است، و با این تحریف آشکار، این سند زنده را دگرگون ساختند، هر چند با وجود این تحریف، نیز بشارت روشنی از یک ظهور بزرگ در آینده است (الفرقان فی تفسیر القرآن جلد 27 و 28 صفحه 306 ذیل آیه مورد بحث- در آنجا متن سریانی جمله‌های فوق نیز دقیقا آمده است.) داستان شهادت گویای یکی از کشیشان معروف مسیحی که بعد از مدتی اسلام را پذیرا شده یعنی فخر الاسلام نویسنده کتاب معروف انیس الاعلام به نقل از استاد بزرگش در تفسیر فارقلیطا، داستان مشهوریست که روشن می‌سازد، این بشارتها در باره شخصی به نام احمد و محمد (ص) بوده است. (این داستان را در جلد اول تفسیر نمونه ذیل آیه41 سوره بقره می توانید ملاحظه فرمایید.) در اینجا شما را به ترجمه مطلبی که در دائرة المعارف بزرگ فرانسه، در این باره آمده است جلب می‌کنیم: محمد مؤسس دین اسلام و فرستاده خدا و خاتم پیامبران است، کلمه محمد به معنی بسیار حمد شده است، و از ریشه حمد که به معنی تجلیل و تمجید است مشتق گردیده، و بر اثر تصادف عجیب، نام دیگری که آن هم از ریشه حمد است و مرادف لفظ محمد می‌باشد، یعنی احمد ذکر شده که احتمال قوی می‌رود، مسیحیان عربستان، آن لفظ را بجای فارقلیط به کار می‌بردند، احمد یعنی بسیار ستوده شده و بسیار مجلل، ترجمه لفظ پیرکلتوس است که اشتباها لفظ پاراکلتوس را جای آن گذاردند، به این ترتیب نویسندگان مذهبی مسلمان مکرر گوشزد کرده‌اند که مراد از این لفظ بشارت ظهور پیامبر اسلام است، قرآن مجید نیز آشکار در آیه شگفت‌انگیز سوره صف به این موضوع اشاره می‌کند. (دائرة المعارف بزرگ فرانسه، جلد23، صفحه 4176) منبع: (تفسیر نمونه، ج‌24، صص 77-75) برای مطالعه بیشتر: امتیازاتی که حضرت مسیح برای (فارقلیط) قائل شده و شرایط و نتایجی که برای آمدن او شمرده است، این مطلب را قطعی می سازد که منظور از (فارقلیط) جز پیامبر موعود نخواهد بود و این علایم مانع از آن است که آن را به (روح القدس) تفسیر نماییم; توضیح این که: الف) حضرت مسیح سخن خود را چنین آغاز کرد: (اگر شما مرا دوست دارید، احکام مرا نگاه دارید و من از پدرم خواهم خواست تا (فارقلیط) دیگری به شما بدهد.) ▪ اوّلا: از این که حضرت مسیح مهر و محبّت خود را به آنها یادآوری می کند، حاکی است که او احتمال می دهد گروهی از امّت او زیر بار کسی که وی به آمدنش بشارت می دهد، نخواهند رفت و لذا از طریق تحریک عواطف می خواهد آنان را به پذیرفتن او وادار سازد و اگر منظور از فارقلیط همان (روح القدس) باشد، آن طور که مفسّران انجیل تصوّر کرده اند، در این صورت به چنین زمینه سازی احتیاج نبود. زیرا روح القدس پس از نزول آن چنان در قلوب و ارواح تأثیر می کند که برای کسی جای تردید و شک و انکار باقی نمی ماند، ولی اگر مقصود پیامبر موعود باشد، به چنین زمینه سازی نیاز شدید هست; زیرا نبیّ موعود جز از طریق بیان و تبلیغ در قلوب و ارواح تأثیری و تصرّفی نمی کند و روی این ملاحظه گروهی منصف به وی می گروند و گروهی از وی رو بر می گردانند. حضرت مسیح به این مقدار تذکّر اکتفا نکرده، در آیه 29 از باب 14 در این قسمت پافشاری کرده و فرمود: (الان قبل از وقوع به شما گفتم تا وقتی که واقع گردد ایمان آورید) در صورتی که ایمان به روح القدس، نیازی به توصیه ندارد تا چه رسد به این اندازه پافشاری! ▪ ثانیاً: وی فرموده (فارقلیط) دیگری به شما خواهد داد اگر بگوییم مقصود از آن پیامبر دیگری است سخنی کاملا صحیح خواهد بود ولی اگر مقصود از آن روح القدس باشد، به کار بردن لفظ (دیگر) خالی از تکلّف نخواهد بوند زیرا روح القدس یکی است و دیگر معنا ندارد. ب) (هر چیز من به شما گفته ام به یاد شما خواهد آورد) (14:26) (روح راستی که از طرف پدر می آید، درباره من شهادت خواهد داد). (باب - 15، جمله 26) می گویند روح القدس پنجاه روز پس از مصلوب گشتن عیسی بر حواریان نازل گردیده، آیا این افراد برگزیده همه دستورات او را در این مدّت کوتاه فراموش کرده بودند تا روح القدس دو مرتبه به آنان تعلیم دهد؟ آیا شاگردان مسیح چه نیازی به شهادت او داشتند تا درباره مسیح شهادت دهد! ولی اگر مقصود پیامبر موعود باشد هر دو جمله معنای صحیح خواهد داشت، زیرا امّت مسیح بر اثر طول زمان و دستبرد علمای انجیل، بسیاری از دستورات او را فراموش کرده و گروهی هم آنها را به دست فراموشی سپرده بودند و حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله)همه را بازگو کرد و به نبوّت حضرت عیسی(علیه السلام)شهادت داد و گفت: او نیز مانند من پیامبر بوده و مادر مسیح را از نسبت های ناروا تبرئه نمود و ساحت مقدّس مسیح را از ادّعای الوهیّت پیراسته ساخت. ج) (اگر من نروم فارقلیط نزد شما نمی آید.) (15:7) او آمدن (فارقلیط) را مشروط به رفتن خود کرده است و اگر مقصود (روح القدس) باشد نزولش بر خود او و بر حواریین مشروط به رفتن او نبوده است; زیرا به عقیده مسیحیان روح القدس بر حواریّون که حضرت مسیح خواست آنان را برای تبلیغ به اطراف بفرستد، نازل گردید.( متی، باب 10:29، ولوقا، باب 10:17.) بنابر این، هیچ گونه نزول او مشروط به رفتن مسیح نبوده است; ولی اگر بگوییم مقصود پیامبری است صاحب شریعت - آن هم شریعت جهانی - در این صورت آمدن او مشروط به رفتن حضرت مسیح و منسوخ گشتن آیین او خواهد بود. د) اثر نزول (فارقلیط) سه چیز معرّفی شده است: (جهان را به گناه و صدق و انصاف ملزم(1) خواهد ساخت; به گناه زیرا به من ایمان نمی آورند.) (16:8) می دانیم طبق عقیده مسیحیان (روح القدس) پنجاه روز پس از مصلوب شدن عیسی بر حواریّون نازل گردید و هرگز آنها را ملزم به گناه و صدق و انصاف ننمود، و از ذیل آیه استفاده می شود که او بر منکران ظاهر می گردد نه بر حواریّون که هرگز حضرت مسیح را تکذیب نمی کردند. ولی اگر بگوییم مقصود پیامبر موعود اسلام است، تمام این امتیازات در وجود شریف او جمع می باشد. ه) (فارقلیط درباره من (مسیح) شهادت خواهد داد.) (15:26) (شما را از آینده خبر خواهد داد و مرا تمجید خواهد نمود.) (16: 13) شهادت بر حضرت مسیح حاکی است که وی روح القدس نیست زیرا حواریّون نیازی به تصدیق او نداشتند و همچنین منظور از این که به او جلال خواهد بخشید ستایش و تعریف هایی است که پیامبر موعود درباره حضرت مسیح انجام داد و آیین او را تکمیل کرد; چه جلالی بالاتر از این! دقّت در این قراین می تواند ما را به حقیقتی که محقّقان اسلام به آن رسیده اند رهنمون گردد، البتّه قراین منحصر به آنچه گفته شد نیست; بلکه با دقّت بیشتر می توان قراین دیگری به دست آورد. پی نوشت: (1)در بسیاری از اناجیل قدیمی، به جای (ملزم) توبیخ آمده است و جمله دوّمی روشنتر و مناسبتر است، برخی از مفسّران و نویسندگان مسیحی وقتی به این جمله می رسند و می بینند که هرگز این جمله با روح القدس تطبیق نمی کند، با نهایت تعجّب می گویند منظور از رییس جهانیان، همان شیطان است که مردم را به گناه ملزم می سازد و گواه این مطلب این است که حضرت مسیح در آیه 30 فرمود: رییس جهان می آید و در من حصّه ای ندارد یعنی بر مسیح غلبه نمی کند. این تفسیر جز یک فکر شیطانی چیزی نیست; زیرا به فرض این که یک چنین رییس جهانیان مردم را به گناه ملزم می سازد، چگونه به صدق و انصاف الزام می نماید؟





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین