کدام مکتب است که دعاکردن به درگاه خدارا کفر میدانند؟ هیچ فرقه و یا مکتبی دعا کردن به معنی درخواست کردن از خداوند را کفر نمی داند مگر اینکه دعا کردن همراه با فعل دیگری باشد که آن فعل جایز نباشد و کفر محسوب گردد مثلا اینکه ما عوامل دیگر غیر از خداوند را در برآوردن حاجات خود موثر بدانیم و... در ادامه مطالبی جهت آگاهی در رابطه با دعا و حقیقت دعا ارائه می کنیم: دعا نوعی عبادت و پرستش است و هر عبادتی که با قصد قربت انجام شود ؛ یعنی عبادت کننده تصمیم داشته باشد به خدای خود نزدیک شود و به کمالات ذات اقدس اله آراسته گردد، خالی از اثر قربی نیست. دعا کردن، در حقیقت، درمان عطش قلب و تسکین سوزش جان و و نیاز روح به عروج به عالم قدس اله است. امام صادق(ع)فرمود: (شما را به دعا سفارش می کنم. زیرا با هیچ عمل دیگری همچون دعا, به خدا نزدیک نمی شوید.) (کافی، ج2، ح،467) دعا برای افزایش استعداد آدمی و رشد آن بسیار مفید است. چرا که دعا نیز خود یک عبادت محسوب می شود. دعا به انسان ارج و قُرب می دهد. دعا عامل توجه خدا به انسان است . خداوند در قرآن کریم می فرماید:(قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُم--- بگو: پروردگارم برای شما اجری قائل نیست اگر دعای شما نباشد)(فرقان/77). (یعبؤا)از ماده (عبا) (بر وزن عبد) به معنی سنگینی است. بنابراین جمله (لا یعبأ) یعنی وزنی قائل نیست، و به تعبیر دیگر اعتنایی نمیکند. آری آن چه به انسان وزن و ارزش و قیمت در پیشگاه خدا میدهد همان توجه به پروردگار است. دعا حس نیاز و توجه به خدا را به نمایش می گذارد.(تفسیر نمونه/ج15/ ص 172و173). هدف نهایی از دعا، ذکر و یاد خدا و قرب الهی است که فلسفه وجودی انسانها نیز بر همین مبنا استوار می باشد (ما خلقت الجنّ و الانس الّا لیعبدون – جن و انس را خلق نکردم مگر برای عبادت.) (ذاریات 56). حقیقت عبادت این است که انسان خود را بنده و مملوک خدا بداند، برای خود مالکیتی قایل نباشد و برای خود اراده مستقلّی در مقابل خدا قایل نباشد، بلکه خود و دارایی خود را از آن خدا بداند؛ بطور کامل تسلیم اراده او باشد، به عبد بودن خود در مقابل پروردگار اعتراف کند و از روی اختیار، بندگی تکوینی خود را در مقابل خدا اظهار بدارد به عبارت دیگر، در برابر خدا اظهار کند که تو خدایی و من بنده توام، تو عزیزی و من ذلیلم، تو مالکی و من مملوکم، تو ربّی و من مربوبم. حقیقت دعا نیز اظهار همین مطلب است که خدایا، من بنده ام، عبودیت شأن من است و تو مالک من هستی. عبادت در واقع اظهار این مطلب است، خواه با توجه قلبی، خواه با اظهار زبانی یا نشان دادن با اعضا و جوارح ؛رکوع و سجود نیز اگر عبادت به حساب میآیند به این دلیل است که بیانگر این حالت قلبی است: اظهار ذلّت در مقابل عظمت بیکران الهی. ذکر زبانی و دعا نیز گویای این حقیقت است. اصل همه عبادات و روح آنها همین توجّه قلبی است و حرکات و ذکر زبانی جلوه این حقیقت است. دعا نشان دهنده اعتقاد به مالکیت، ربوبیت، عزّت و قدرت الهی در عمل است. کسی که دست خویش را به درگاه الهی دراز، گردن خود را کج و سر خود را خم مینماید، روی به خاک میساید و اشک از دیدگان سرازیر میکند و با دعای خود از او حاجت میخواهد، در عمل نهایت شکستگی و تذلّل خود را در برابر عظمت الهی نشان میدهد؛ خود را فقیر، ضعیف، ذلیل و بیچاره و خدا را غنی، قوّی، عزیز و قادر میبیند و با حالت خود این حقیقت را بیان میکند. باید دعا کنیم و فقط از خدا بخواهیم چون همه وجود و داشته هایمان از خدا است و هر چه می خواهیم هم در ید قدرت او است. هر کس هر چه دارد از خدا است و غیر خدا کسی چیزی از خودش ندارد تا ما از او چیزی بخواهیم. گرچه دعا در ظاهر درخواست رفع نیازهای مادّی و معنوی است، ولی در واقع، اعتراف به بندگی، فقر و عجز انسان است. درست است که معمولاً دعا به شکل تکلّم الفاظ است؛ اما الفاظ از ما فی الضمیر حکایت میکنند و خود از اصالتی برخوردار نمیباشند. به عبارت دیگر، دعا امری است قلبی و زبان فقط از آنچه در دل است حکایت میکند. پس دعا باید از دل و جان انسان برآید. تلفّظ برخی کلمات با زبان، بدون هیچگونه توجّه قلبی، دعا به حساب نمیآید. بنابراین، دعا باید با خواست جدّی قلبی همراه باشد. (بر درگاه دوست/ ص 19 و 20). در واقع دعا از آن روی مورد توجه و اهمیت است که عبادت کردن و بندگی دارای اهمیت می باشد. در روایت شریفی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که: (الدُّعاءُ مُخُّ الْعِبادَةِ - دعا به منزله مغز همه عبادات است. )(بحار ،ج93،ص300،ر37) امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید: (أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْأَرْضِ الدُّعَاءُ - محبوب ترین کارها در نزد خداوند در روی زمین دعااست .) (کافی/ج4/ص213). عامل تقرب به خدا این است که انسان اعمالی انجام دهد که در نزد خداوند محبوبند شخصی که بسیار دعا می کند از این جهت که کاری را انجام می دهد که در نزد خداوند کریم محبوبترین اعمال است او نیز در پیشگاه خدا از محبوب ترین بندگان می گردد و هنگامی که در نزد خدا محبوب گردید لطف و عنایت الهی شامل حال او می گردد و باعث نزدیکی او به خداوند کریم می شود. حقیقت دعا توجه به بارگاه معبود است و برای مؤمنان نوعی معراج روحی و معنوی به حساب میآید. دعا فقط تلفّظ پاره ای کلمات و مراعات برخی آداب خاص نیست. حقیقت و روح دعا توجه قلبی انسان به خداوند عالم است و قوّت این توجه به میزان معرفت و محبت انسان به خداوند بستگی دارد. از این رو، باید پیش از دعا و هنگام دعا به صفات خداوند توجّه داشت. امام صادق- علیه السلام- فرمود:(زیاد دعا کنید زیرا دعا کلید بخشش خداوند و وسیله رسیدن به هر حاجت است، نعمت ها و رحمت هایی نزد پروردگار است که جز با دعا نمیتوان به آن رسید! و بدان هر در را که بکوبی عاقبت گشوده خواهد شد).(تفسیر نمونه/ ج1/ ص 639).
کدام مکتب است که دعاکردن به درگاه خدارا کفر میدانند؟
هیچ فرقه و یا مکتبی دعا کردن به معنی درخواست کردن از خداوند را کفر نمی داند مگر اینکه دعا کردن همراه با فعل دیگری باشد که آن فعل جایز نباشد و کفر محسوب گردد مثلا اینکه ما عوامل دیگر غیر از خداوند را در برآوردن حاجات خود موثر بدانیم و...
در ادامه مطالبی جهت آگاهی در رابطه با دعا و حقیقت دعا ارائه می کنیم:
دعا نوعی عبادت و پرستش است و هر عبادتی که با قصد قربت انجام شود ؛ یعنی عبادت کننده تصمیم داشته باشد به خدای خود نزدیک شود و به کمالات ذات اقدس اله آراسته گردد، خالی از اثر قربی نیست. دعا کردن، در حقیقت، درمان عطش قلب و تسکین سوزش جان و و نیاز روح به عروج به عالم قدس اله است. امام صادق(ع)فرمود: (شما را به دعا سفارش می کنم. زیرا با هیچ عمل دیگری همچون دعا, به خدا نزدیک نمی شوید.) (کافی، ج2، ح،467)
دعا برای افزایش استعداد آدمی و رشد آن بسیار مفید است. چرا که دعا نیز خود یک عبادت محسوب می شود.
دعا به انسان ارج و قُرب می دهد. دعا عامل توجه خدا به انسان است .
خداوند در قرآن کریم می فرماید:(قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُم--- بگو: پروردگارم برای شما اجری قائل نیست اگر دعای شما نباشد)(فرقان/77).
(یعبؤا)از ماده (عبا) (بر وزن عبد) به معنی سنگینی است. بنابراین جمله (لا یعبأ) یعنی وزنی قائل نیست، و به تعبیر دیگر اعتنایی نمیکند.
آری آن چه به انسان وزن و ارزش و قیمت در پیشگاه خدا میدهد همان توجه به پروردگار است. دعا حس نیاز و توجه به خدا را به نمایش می گذارد.(تفسیر نمونه/ج15/ ص 172و173).
هدف نهایی از دعا، ذکر و یاد خدا و قرب الهی است که فلسفه وجودی انسانها نیز بر همین مبنا استوار می باشد (ما خلقت الجنّ و الانس الّا لیعبدون – جن و انس را خلق نکردم مگر برای عبادت.) (ذاریات 56).
حقیقت عبادت این است که انسان خود را بنده و مملوک خدا بداند، برای خود مالکیتی قایل نباشد و برای خود اراده مستقلّی در مقابل خدا قایل نباشد، بلکه خود و دارایی خود را از آن خدا بداند؛ بطور کامل تسلیم اراده او باشد، به عبد بودن خود در مقابل پروردگار اعتراف کند و از روی اختیار، بندگی تکوینی خود را در مقابل خدا اظهار بدارد به عبارت دیگر، در برابر خدا اظهار کند که تو خدایی و من بنده توام، تو عزیزی و من ذلیلم، تو مالکی و من مملوکم، تو ربّی و من مربوبم. حقیقت دعا نیز اظهار همین مطلب است که خدایا، من بنده ام، عبودیت شأن من است و تو مالک من هستی.
عبادت در واقع اظهار این مطلب است، خواه با توجه قلبی، خواه با اظهار زبانی یا نشان دادن با اعضا و جوارح ؛رکوع و سجود نیز اگر عبادت به حساب میآیند به این دلیل است که بیانگر این حالت قلبی است: اظهار ذلّت در مقابل عظمت بیکران الهی. ذکر زبانی و دعا نیز گویای این حقیقت است.
اصل همه عبادات و روح آنها همین توجّه قلبی است و حرکات و ذکر زبانی جلوه این حقیقت است. دعا نشان دهنده اعتقاد به مالکیت، ربوبیت، عزّت و قدرت الهی در عمل است.
کسی که دست خویش را به درگاه الهی دراز، گردن خود را کج و سر خود را خم مینماید، روی به خاک میساید و اشک از دیدگان سرازیر میکند و با دعای خود از او حاجت میخواهد، در عمل نهایت شکستگی و تذلّل خود را در برابر عظمت الهی نشان میدهد؛ خود را فقیر، ضعیف، ذلیل و بیچاره و خدا را غنی، قوّی، عزیز و قادر میبیند و با حالت خود این حقیقت را بیان میکند.
باید دعا کنیم و فقط از خدا بخواهیم چون همه وجود و داشته هایمان از خدا است و هر چه می خواهیم هم در ید قدرت او است. هر کس هر چه دارد از خدا است و غیر خدا کسی چیزی از خودش ندارد تا ما از او چیزی بخواهیم.
گرچه دعا در ظاهر درخواست رفع نیازهای مادّی و معنوی است، ولی در واقع، اعتراف به بندگی، فقر و عجز انسان است. درست است که معمولاً دعا به شکل تکلّم الفاظ است؛ اما الفاظ از ما فی الضمیر حکایت میکنند و خود از اصالتی برخوردار نمیباشند.
به عبارت دیگر، دعا امری است قلبی و زبان فقط از آنچه در دل است حکایت میکند. پس دعا باید از دل و جان انسان برآید. تلفّظ برخی کلمات با زبان، بدون هیچگونه توجّه قلبی، دعا به حساب نمیآید. بنابراین، دعا باید با خواست جدّی قلبی همراه باشد. (بر درگاه دوست/ ص 19 و 20). در واقع دعا از آن روی مورد توجه و اهمیت است که عبادت کردن و بندگی دارای اهمیت می باشد. در روایت شریفی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که: (الدُّعاءُ مُخُّ الْعِبادَةِ - دعا به منزله مغز همه عبادات است. )(بحار ،ج93،ص300،ر37)
امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید: (أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْأَرْضِ الدُّعَاءُ - محبوب ترین کارها در نزد خداوند در روی زمین دعااست .) (کافی/ج4/ص213).
عامل تقرب به خدا این است که انسان اعمالی انجام دهد که در نزد خداوند محبوبند شخصی که بسیار دعا می کند از این جهت که کاری را انجام می دهد که در نزد خداوند کریم محبوبترین اعمال است او نیز در پیشگاه خدا از محبوب ترین بندگان می گردد و هنگامی که در نزد خدا محبوب گردید لطف و عنایت الهی شامل حال او می گردد و باعث نزدیکی او به خداوند کریم می شود.
حقیقت دعا توجه به بارگاه معبود است و برای مؤمنان نوعی معراج روحی و معنوی به حساب میآید. دعا فقط تلفّظ پاره ای کلمات و مراعات برخی آداب خاص نیست. حقیقت و روح دعا توجه قلبی انسان به خداوند عالم است و قوّت این توجه به میزان معرفت و محبت انسان به خداوند بستگی دارد. از این رو، باید پیش از دعا و هنگام دعا به صفات خداوند توجّه داشت.
امام صادق- علیه السلام- فرمود:(زیاد دعا کنید زیرا دعا کلید بخشش خداوند و وسیله رسیدن به هر حاجت است، نعمت ها و رحمت هایی نزد پروردگار است که جز با دعا نمیتوان به آن رسید! و بدان هر در را که بکوبی عاقبت گشوده خواهد شد).(تفسیر نمونه/ ج1/ ص 639).
- [سایر] سلام علیکم؛ مکتب تفکیک سخنانش درست است، یا مکتب عرفان اسلامی؟
- [سایر] زیدیان امام کنونی را که میدانند؟
- [سایر] یهودیان آخرین پیامبر را که میدانند؟
- [سایر] آیا میان مکتب پیامبران همبستگی وجود دارد؟ منظور از این همبستگی میان مکتب پیامبران چیست؟
- [سایر] معنای «امامت» در مکتب شیعه و تفاوت آن با امامت در مکتب اهل سنت،چیست؟
- [سایر] ا سلام احتراماً لطفاًدرخصوص مکتب "حجتییه" واعتقادات آنهاتوضیح بفرمائید؟هچنین آیا این مکتب امروزه همان مکتب معارف(تفکیک یامکتب مشهد) که توسط میرزا مهدی اصفهانی بنا شده است میباشد؟لطفاًدراین خصوص مرجع معرفی فرمائید. باتشکر
- [سایر] منظور از مکتب تائوئیسم چیست؟
- [سایر] تفاوت مکتب و مذهب در چیست؟
- [سایر] امام در مکتب شیعه چه جایگاهی دارد؟
- [سایر] آیا مکتب تفکیک مخالف ولایت فقیه است؟
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر چند نفر باهم سگ را بفرستند و یکی از انها کافر یا در حکم کافر باشد ان شکار حرام است و همچنین اگر بعضی از انها عمدا نام خدارا نبرد و اگر یکی از سگهایی که فرستاده اند به طوری که در مساله گذشت تربیت شده نباشد ان شکار حرام می باشد
- [آیت الله مظاهری] مسلمان از کافر ارث میبرد ولی کافر از مسلمان ارث نمیبرد ولی اگر کافر بمیرد و وارث مسلمان نداشته باشد کافر از او ارث میبرد و اگر همه ورّاث مسلمان کافر باشند ارث او مال حاکم شرع است.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر کافر مسلمان شود، واجب نیست روزهای وقتی را که کافر بوده قضا نماید، ولی اگر مسلمانی کافر شود و دوباره مسلمان گردد، روزهای وقتی را که کافر بوده باید قضا نماید.
- [آیت الله سبحانی] اگر کافر مسلمان شود، واجب نیست روزه های وقتی را که کافر بوده قضا نماید. ولی اگر مسلمانی کافر شود و دوباره مسلمان گردد، روزه های وقتی را که کافر بوده باید قضا نماید.
- [امام خمینی] اگر کافر مسلمان شود، واجب نیست روزه های وقتی را که کافر بوده قضا نماید، ولی اگر مسلمانی کافر شود و دوباره مسلمان گردد، روزه های وقتی را که کافر بوده باید قضا نماید.
- [آیت الله اردبیلی] اگر کافر مسلمان شود، واجب نیست روزههای هنگامی را که کافر بوده قضا نماید؛ ولی اگر مسلمانی کافر شود و دوباره مسلمان گردد، باید روزههای هنگامی را که در حال کفر بوده، قضا نماید.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر کافر مسلمان شود، واجب نیست روزههای وقتی را که کافر بوده قضا نماید؛ ولی اگر مسلمانی کافر شود و دوباره مسلمان گردد، روزههای وقتی را که کافر بوده باید قضا نماید.
- [آیت الله مظاهری] اگر کافر مسلمان شود واجب نیست روزههای وقتی را که کافر بوده قضا نماید، و همچنین است اگر مسلمانی کافر شود و دوباره مسلمان گردد روزههای وقتی را که کافر بوده واجب نیست قضا نماید.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر کافر مسلمان شود؛ واجب نیست روزه های وقتی که کافر بوده قضا نماید. ولی اگر مسلمانی کافر شود و دوباره مسلمان گردد؛ روزه های وقتی را که کافر بوده باید قضا نماید.
- [آیت الله سیستانی] اگر کافر مسلمان شود ، واجب نیست روزههای وقتی را که کافر بوده قضا نماید ، ولی اگر مسلمانی کافر شود و دوباره مسلمان گردد ، روزههای وقتی را که کافر بوده باید قضا نماید .