چرا برخی افراد دین دارند و برخی ندارن؟ چرا بضی افراد مسلنانند و برخی زرتشتی یا مسیحی؟
چرا برخی افراد دین دارند و برخی ندارن؟ چرا بضی افراد مسلنانند و برخی زرتشتی یا مسیحی؟ گرایش انسان به دین امری ذاتی، عمیق و ریشه‌دار است. دین نه تنها تأمین کننده بسیاری از نیازهای انسان، بلکه خود نیازی بنیادین و نهفته در ژرفای وجود آدمی است. (تا نه گی دو که نه تن) می‌نویسد: (حس مذهبی یکی از عناصر اولیه ثابت و طبیعی روح انسانی است. اصلی‌ترین و ماهوی‌ترین قسمت آن به هیچ یک از رویدادهای دیگر قابل تبدیل نیست، بلکه نحوه ادراک فطری ورای عقلی است که یکی از چشمه‌های آن از ژرفای روان ناخودآگاه فوران می‌کند و نسبت به مفاهیم(زیبایی)‌ مربوط به هنر (و نیکی) مربوط به اخلاق (و راستی) مربوط به علم (مفهوم دینی)، یا به طور صحیح‌تر، مفهوم مقدس، مقوله چهارمی است که دارای همان اصالت و استقلال سه مفهوم دیگر است). (آلکسیس کارل) نیز بر آن است که: (احساس عرفانی [دینی] جنبشی است که از اعماق فطرت سرچشمه گرفته است و یک غریزه اصلی است). وی در جایی دیگر می‌نویسد: (فقدان احساس اخلاقی و عرفانی در میان اکثریت عناصر فعال یک ملت، زمینه زوال قطعی ملت و انقیاد او را در بند بیگانه تدارک می‌بیند؛ سقوط یونان قدیم معلول چنین عاملی بود. در نگاه (تولستوی) نیز (ایمان آن چیزی است که انسان با آن زندگی می‌کند.) استاد مطهری در توضیح این سخن می‌گوید:(یعنی ایمان مهم‌ترین سرمایه زندگی است). به نظر وی مردم به برخی از سرمایه‌های زندگی مانند سلامت، امنیت، ثروت و رفاه و... توجه دارند، اما به یک سرمایه بزرگ که نامش ایمان است توجه ندارند؛ چرا که آنان اصولاً محسوسات و مادیات را بیش از معقولات و معنویات می‌شناسند. در نظر (ویل دورانت) نیز دین روح زندگی است، او می‌گوید: (زندگی بدون، دین ملال‌انگیز و پست است، مانند جسدی است بی‌روح). قریب به این مضمون را در سخن (ویلیام جیمز) می‌توان یافت. او مدعی است: (ایمان یکی از قوایی است که بشر به مدد آن زندگی می‌کند، فقدان کامل آن در حکم سقوط بشر است). (ارنست رنان) در پایندگی و ژرفایی تأثیر دین در نهاد انسان می‌گوید: (ممکن است روزی هر چه را دوست می‌دارم نابود و از هم پاشیده شود و هر چه را که نزد من لذت بخش‌تر و بهترین نعمت‌های حیات است از میان برود، و نیز ممکن است آزادی به کار بردن عقل و دانش و هنر بیهوده گردد، ولی محال است که علاقه به دین متلاشی یا محو شود، بلکه همواره و همیشه باقی خواهد ماند و در کشور وجود من شاهدی صادق و گواهی ناطق بر بطلان مادیت خواهد بود). همه آنچه گفته آمد را در یک آیه زیبای قرآن می‌توان یافت که رمز دین‌گرایی انسان را چنین ترسیم کرده است: (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَه اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا؛ پیوسته رو به سوی دین پاک خداوند داشته باش که انسان‌ها را بر آن سرشته است و آفرینش الهی دگرگون نخواهد شد). از آنچه گذشت روشن می‌شود که نیاز انسان به دین امری جاودان و زوال‌ناپذیر است. لازمه ذاتی بودن دین‌ورزی این است که دین همچون دیگر غرایز و نیازهای ذاتی انسان همپای حیات بشر بپاید و آینده بشریت را همچون گذشته در نوردد. لاجرم هیچ فرد بی دینی را نمی توان یافت و همه انسان ها دین دار هستند هرچند دین شناخته شده مثل مسیحیت و یهودیت و.. نباشد. طبق صریح آیات قرآن، و همچنین طبق حکم عقل، دین تمام انبیاء یکی آن هم اسلام بوده است؛ و همه ی انبیاء نیز آمده اند برای ابلاغ و حفظ و تبیین همان یک دین. لذا اگر امروزه صدها دین وجود دارند، اینها را خدا نازل نکرده بلکه همه را بشر ساخته اند. مثلاً هندوها ابداً دین خودشان را دین نازل شده از سوی خدا نمی دانند؛ چون اساساً به نبوّت اعتقاد ندارد. شاخه های گوناگون آیین هندو در حقیقت شاخه های گوناگون بت پرستی است. بودیسم نیز دین الهی نیست و خود بودایی ها آن را از جانب خدا نمی دانند؛ چون اینها نیز به نبوّت اعتقادی ندارند. عمده آیینهایی که خود را الهی می دانند عبارتند از: یهودیّت ، مسیحیّت و آیین زرتشت. اینها نیز بنا به دلائل فراوان تاریخی و عقلی و نقلی، ربطی به دین حضرت موسی(ع) و دین حضرت عیسی (ع) ندارند و آیینهایی هستند بشر ساخته. بر نبوّت زرتشت نیز هیچ دلیل قانع کننده ی وجود ندارد. کتب آسمانی اینها نیز ابداً ربطی به انبیاء ندارند و توسّط قدمای اینها نوشته شده اند؛ و حتّی برخی از علمای خود اینها نیز اعتراف نموده اند که این کتابها، کلام الله نیستند. در قرآن کریم نیز خداوند متعال فرموده است: ( فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ پس وای بر آنها که نوشته‌ ای با دست خود می ‌نویسند، سپس می ‌گویند: (این، از طرف خداست.) تا آن را به بهای کمی بفروشند. پس وای بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند؛ و وای بر آنان از آنچه از این راه به دست می ‌آورند.)(البقرة:79) قرآن مجید بر یگانگی صراط تاکید می ورزد و می گوید برای پیمودن راه رستگاری بیش از یک راه وجود ندارد و دیگر راه ها همگی انحراف از آن صراط است. چنان که می فرماید: (و اَنَّ هذا صراطی مستقیماً فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فَتَفرق بکم عن سَبیله ذلکم وَصّاکم به لعلکم تتقون؛ اعراف/153 آگاه باشید که این است راه راست، از آن پیروی کنید و از راه های دیگر که شما را از آن راه پراکنده می سازد نروید، اینها است که خدا شما را به آن سفارش کرده تا به تقوا بگرایید). برای رسیدن به کمال از طریق عقیده و عمل، یک صراط بیش نیست و هر نوع راهی برخلاف آن، کژ راهی است که انسان را از پیمودن راه سعادت باز میدارد. تصور نشود که این صراط واحد، مربوط به پیامبر عظیم الشان اسلام است، بلکه تمام پیامبران مردم را به پیمودن یک راه دعوت کرده اند و آن تسلیم در برابر خداوند است. آنچه که امروزه از آن به (صراط ها) یاد میشود، درست نقطه مقابل وحی الهی است که همواره بر (وحدت صراط) تاکید داشته و دارد. بخاطر همین وحدت صراط است که قرآن در تمام موارد از (دین واحد) سخن بمیان می آورد نه از (ادیان). اصرار قرآن بر لفظ (دین) به صورت مفرد، برای این است که اصول عقیدتی و قوانین کلی در مسائل عملی، در تمام ادوار یکسان بوده و خداوند یک دین بیش نداشته و نخواهد داشت، چنان که می فرماید: (ان الدین عند الله الاسلام).آل عمران/19و همه شرایع در جوهر دین و قوانین سعادت، مانند حرمت شراب و قمار، اختلاف ندارند. بر این اساس ما می توانیم با تکیه بر جوهر دین که در تمام ادیان یکسان هستند شیوه مسالمت آمیز با ادیان و فرق دیگرداشته باشیم.
عنوان سوال:

چرا برخی افراد دین دارند و برخی ندارن؟ چرا بضی افراد مسلنانند و برخی زرتشتی یا مسیحی؟


پاسخ:

چرا برخی افراد دین دارند و برخی ندارن؟ چرا بضی افراد مسلنانند و برخی زرتشتی یا مسیحی؟

گرایش انسان به دین امری ذاتی، عمیق و ریشه‌دار است. دین نه تنها تأمین کننده بسیاری از نیازهای انسان، بلکه خود نیازی بنیادین و نهفته در ژرفای وجود آدمی است. (تا نه گی دو که نه تن) می‌نویسد: (حس مذهبی یکی از عناصر اولیه ثابت و طبیعی روح انسانی است. اصلی‌ترین و ماهوی‌ترین قسمت آن به هیچ یک از رویدادهای دیگر قابل تبدیل نیست، بلکه نحوه ادراک فطری ورای عقلی است که یکی از چشمه‌های آن از ژرفای روان ناخودآگاه فوران می‌کند و نسبت به مفاهیم(زیبایی)‌ مربوط به هنر (و نیکی) مربوط به اخلاق (و راستی) مربوط به علم (مفهوم دینی)، یا به طور صحیح‌تر، مفهوم مقدس، مقوله چهارمی است که دارای همان اصالت و استقلال سه مفهوم دیگر است). (آلکسیس کارل) نیز بر آن است که: (احساس عرفانی [دینی] جنبشی است که از اعماق فطرت سرچشمه گرفته است و یک غریزه اصلی است). وی در جایی دیگر می‌نویسد: (فقدان احساس اخلاقی و عرفانی در میان اکثریت عناصر فعال یک ملت، زمینه زوال قطعی ملت و انقیاد او را در بند بیگانه تدارک می‌بیند؛ سقوط یونان قدیم معلول چنین عاملی بود. در نگاه (تولستوی) نیز (ایمان آن چیزی است که انسان با آن زندگی می‌کند.) استاد مطهری در توضیح این سخن می‌گوید:(یعنی ایمان مهم‌ترین سرمایه زندگی است). به نظر وی مردم به برخی از سرمایه‌های زندگی مانند سلامت، امنیت، ثروت و رفاه و... توجه دارند، اما به یک سرمایه بزرگ که نامش ایمان است توجه ندارند؛ چرا که آنان اصولاً محسوسات و مادیات را بیش از معقولات و معنویات می‌شناسند. در نظر (ویل دورانت) نیز دین روح زندگی است، او می‌گوید: (زندگی بدون، دین ملال‌انگیز و پست است، مانند جسدی است بی‌روح). قریب به این مضمون را در سخن (ویلیام جیمز) می‌توان یافت. او مدعی است: (ایمان یکی از قوایی است که بشر به مدد آن زندگی می‌کند، فقدان کامل آن در حکم سقوط بشر است). (ارنست رنان) در پایندگی و ژرفایی تأثیر دین در نهاد انسان می‌گوید: (ممکن است روزی هر چه را دوست می‌دارم نابود و از هم پاشیده شود و هر چه را که نزد من لذت بخش‌تر و بهترین نعمت‌های حیات است از میان برود، و نیز ممکن است آزادی به کار بردن عقل و دانش و هنر بیهوده گردد، ولی محال است که علاقه به دین متلاشی یا محو شود، بلکه همواره و همیشه باقی خواهد ماند و در کشور وجود من شاهدی صادق و گواهی ناطق بر بطلان مادیت خواهد بود). همه آنچه گفته آمد را در یک آیه زیبای قرآن می‌توان یافت که رمز دین‌گرایی انسان را چنین ترسیم کرده است: (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَه اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا؛ پیوسته رو به سوی دین پاک خداوند داشته باش که انسان‌ها را بر آن سرشته است و آفرینش الهی دگرگون نخواهد شد). از آنچه گذشت روشن می‌شود که نیاز انسان به دین امری جاودان و زوال‌ناپذیر است. لازمه ذاتی بودن دین‌ورزی این است که دین همچون دیگر غرایز و نیازهای ذاتی انسان همپای حیات بشر بپاید و آینده بشریت را همچون گذشته در نوردد. لاجرم هیچ فرد بی دینی را نمی توان یافت و همه انسان ها دین دار هستند هرچند دین شناخته شده مثل مسیحیت و یهودیت و.. نباشد. طبق صریح آیات قرآن، و همچنین طبق حکم عقل، دین تمام انبیاء یکی آن هم اسلام بوده است؛ و همه ی انبیاء نیز آمده اند برای ابلاغ و حفظ و تبیین همان یک دین. لذا اگر امروزه صدها دین وجود دارند، اینها را خدا نازل نکرده بلکه همه را بشر ساخته اند. مثلاً هندوها ابداً دین خودشان را دین نازل شده از سوی خدا نمی دانند؛ چون اساساً به نبوّت اعتقاد ندارد. شاخه های گوناگون آیین هندو در حقیقت شاخه های گوناگون بت پرستی است. بودیسم نیز دین الهی نیست و خود بودایی ها آن را از جانب خدا نمی دانند؛ چون اینها نیز به نبوّت اعتقادی ندارند. عمده آیینهایی که خود را الهی می دانند عبارتند از: یهودیّت ، مسیحیّت و آیین زرتشت. اینها نیز بنا به دلائل فراوان تاریخی و عقلی و نقلی، ربطی به دین حضرت موسی(ع) و دین حضرت عیسی (ع) ندارند و آیینهایی هستند بشر ساخته. بر نبوّت زرتشت نیز هیچ دلیل قانع کننده ی وجود ندارد. کتب آسمانی اینها نیز ابداً ربطی به انبیاء ندارند و توسّط قدمای اینها نوشته شده اند؛ و حتّی برخی از علمای خود اینها نیز اعتراف نموده اند که این کتابها، کلام الله نیستند. در قرآن کریم نیز خداوند متعال فرموده است: ( فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ پس وای بر آنها که نوشته‌ ای با دست خود می ‌نویسند، سپس می ‌گویند: (این، از طرف خداست.) تا آن را به بهای کمی بفروشند. پس وای بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند؛ و وای بر آنان از آنچه از این راه به دست می ‌آورند.)(البقرة:79) قرآن مجید بر یگانگی صراط تاکید می ورزد و می گوید برای پیمودن راه رستگاری بیش از یک راه وجود ندارد و دیگر راه ها همگی انحراف از آن صراط است. چنان که می فرماید: (و اَنَّ هذا صراطی مستقیماً فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فَتَفرق بکم عن سَبیله ذلکم وَصّاکم به لعلکم تتقون؛ اعراف/153 آگاه باشید که این است راه راست، از آن پیروی کنید و از راه های دیگر که شما را از آن راه پراکنده می سازد نروید، اینها است که خدا شما را به آن سفارش کرده تا به تقوا بگرایید). برای رسیدن به کمال از طریق عقیده و عمل، یک صراط بیش نیست و هر نوع راهی برخلاف آن، کژ راهی است که انسان را از پیمودن راه سعادت باز میدارد. تصور نشود که این صراط واحد، مربوط به پیامبر عظیم الشان اسلام است، بلکه تمام پیامبران مردم را به پیمودن یک راه دعوت کرده اند و آن تسلیم در برابر خداوند است. آنچه که امروزه از آن به (صراط ها) یاد میشود، درست نقطه مقابل وحی الهی است که همواره بر (وحدت صراط) تاکید داشته و دارد. بخاطر همین وحدت صراط است که قرآن در تمام موارد از (دین واحد) سخن بمیان می آورد نه از (ادیان). اصرار قرآن بر لفظ (دین) به صورت مفرد، برای این است که اصول عقیدتی و قوانین کلی در مسائل عملی، در تمام ادوار یکسان بوده و خداوند یک دین بیش نداشته و نخواهد داشت، چنان که می فرماید: (ان الدین عند الله الاسلام).آل عمران/19و همه شرایع در جوهر دین و قوانین سعادت، مانند حرمت شراب و قمار، اختلاف ندارند. بر این اساس ما می توانیم با تکیه بر جوهر دین که در تمام ادیان یکسان هستند شیوه مسالمت آمیز با ادیان و فرق دیگرداشته باشیم.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین