وقتی خانمی می بینم، نمیتونم جلوی خودمو بگیرم و بهش نگاه می کنم؛ وقتیم خوشگل باشه بدنم سست میشه و دوست دارم زنم باشه. من خودم زنی دارم که زیبا نیست. به همین خاطر چشم چرانی می کنم؛ میخوام ببینم من چرا انقدر بدبختم؟ اونا چی دارن که زن من نداره؟ راهنمایی بفرمایید. در خصوص مسالهای که با ما در میان گذاشتهاید به چند نکته اشاره میکنم : 1. نیاز جنسی را شاید بتوان مهمترین و پرنفوذترین نیاز در ساختار وجود انسان به شمار آورد. این نیاز ترکیبی از نیاز زیستی (رفتار جنسی)، نیازهای روانشناختی(امنیت، آرامش، احترام و دلبستگی) و نیازهای معنوی و وجودی(عشق و پرستش، کمالجویی و زیباشناسی) است. معمولاً دختران و پسران در برهه خاصی از زندگی (دوران بلوغ) رفتهرفته با وضوح و روشنی متوجه میشوند که چنین نیازی در درونشان وجود دارد و آنان را بیقرار، کمحوصله و مضطرب کرده و خواهان ارضا و آرامش است. جوان احساس میکند که دیگر مادر، پدر، خواهر و نه حتی دوستان صمیمیاش نمیتوانند خلأ درونی او را پر کرده و آرامش و صمیمیتی را که طالب است در اختیارش قرار دهند؛ میفهمد که نهاد ناآرام او تنها و تنها در کنار فردی از جنس متفاوت از او آرام گرفته و زندگی تکراری و روزمرگی آزاردهندهای که او را به سمت بیلذتی و افسردگی میکشاند، فقط با او معنا و طراوت تازهای پیدا میکند .ازدواج بهترین و سالمترین پاسخ به این نیاز اصیل و نیرومند است که به لطف الهی شما از این نعمت بزرگ برخوردارید. اگر قدر آن را بدانید و با آموختن مهارتهای لازم و پرورش نگرشها و بینشهای صحیح درباره زندگی از موهبت این فرصت پرقیمت استفاده کنید. 2. نیازها و امیال جنسی، پیچیده و چند لایهاند. شاید به دشواری بتوان نیازها و امیالی را سراغ گرفت که تا به این حد با عواطف، احساسهای زیباشناسانه، اخلاق و ارزشهای دینی آمیخته و در تأثیر متقابل باشد. امیال جنسی ما شدیداً تحت تأثیر ارزشهای اخلاقی و آموزههای دینی است و به همین خاطر در بسیاری از مواقع ممکن است تحت پوششهای به ظاهر موجه و مقبول بروز و ظهور پیدا کند. هرچقدر شخصیت و شاکله فکری و اخلاقی فرد بیشتر تحت تأثیر ارزشهای اخلاقی و دینی باشد، امیال جنسی ناموجه و نامقبول او بیشتر احساس گناه و اضطراب را در ذهن و روان او ایجاد میکنند. از طرف دیگر نگاه کردن به زنان و دختران جوان و البته زیبارو و جذاب، اگر چه در ابتدای امر لذتبخش و خوشایند است اما نتیجه آن، پدید آمدن احساس حسرت، محرومیت و ناکامی است. تحلیل روانشناختی امیال جنسی مردان، مبین این واقعیت است که مردان با دیدن زنان جوان و زیبا سریعاً برانگیخته شده و امیال جنسی آن ها فعال میشود. این امیال تنها و تنها با یک رفتار جنسی کامل و آمیزش با فرد مورد نظر، آرام گرفته و تأمین میشود و اگر نگاه کردن و برانگیخته شدن به رابطه جنسی نینجامد، نوعی رفتار ناقص جنسی اتفاق افتاده و این مسأله موجب احساس ناکامی، محرومیت و خشم میشود. این حالتها در صورت تکرار و تراکم، به عقدههای جنسی تبدیل شده و موجب افسردگی و اضطرابهای تعمیم یافته و گاه وسواسهای جنسی و غیر جنسی میگردد. مردان متأهل در این خصوص آسیبپذیرتر از مردان مجرداند زیرا با دیدن زنان دیگر به طور ناخودآگاه آنها را با همسر خود مقایسه کرده و ممکن است احساس ناکامی و حسرت شدید به آنان روی آورد. واقعیت این است که هر زنی دارای پارهای از زیباییها و جذابیتهایی است که زنان دیگر آن را یا ندارند و یا کمتر دارند. به دشواری میتوان زنی را پیدا کرد که فاقد هرگونه ظرافت و جاذبه زنانه باشد. وقتی پایه مقایسه به میان میآید باید هر زنی را با مجموعه زیباییها و جاذبههای خودش در نظر گرفت نه او را با همه زنانی که در جامعه وجود دارند مقایسه کرد! مردانی که به چشم چرانی روی میآورند همسر خود را با همه زنانی که میبینند مقایسه میکنند و مسلما در این مقایسه نا برابر نه تنها زیباییهای دیگر زنان را بیش از انچه که هست ارزیابی میکنند که زیباییهای واقعی همسر خودشان را اصلا نمیبینند یا برایشان از جلوه و جاذبه میافتد. چشمچرانی هیچ محصولی جز احساس حسرت، احساس ناکامی، خشم و نفرت از همسر به دنبال ندارد. این احساسهای بد و ناخوشایند، احساس رضایت از زندگی و همسر را به شدت کاهش داده و مردان را به سمت افسردگی سوق میدهند. میپذیرم که هرچه همسر انسان زیباتر و جذابتر باشد احساس بهتری را در او بر میانگیزد اما باید توجه کرد که حتی اگر زیباترین زنان دنیا هم در کنار تو باشند و تو به نظر بازی و چشمچرانی عادت کنی همین اتفاق خواهد افتاد. مردانی را میشناسم که با وجود داشتن زنان زیبارو باز هم به دنبال زنان دیگری هستند که گاه از نظر زیبایی به مراتب زیادی پایینتر و کمتر از زنان خودشان ارزیابی میشوند. آنچه به عنوان توصیه اصلی و اساسی برای رفع این وضعیت، به شما پیشنهاد میکنم این است که علاوه بر مدیریت رفتارها و کنترل نگاهها، انرژیها و امیال جنسی خود را به سمت رفتارهای کاملاً مفید و مقبول هدایت کرده و سعی کنید زیباییها و جذابیت های همسر خود را بهتر دیده و برای خودتان برجسته کنید. آنچه که شما را آزار میدهد در واقع افکار و نگاههای نادرست شما به مقوله زیبایی و رابطه با همسر است نه واقعیت زیبا یا نازیبا بودن همسر! در اینجا به راهکارهایی اشاره میکنم که در امر والایش کارآمد و هدایت امیال و تکانههای جنسی به سمت فعالیتهای سودمند و مدیریت آنها به شما کمک خواهد کرد : 1. جدولی از سودها و زیانهای نظربازی آماده کنید و با تفکر در احوالات و احساسات خودتان ببینید که این رفتار چه سودی برای شما دارد و چه زیانهایی را به شما وارد میکند .این جدول را روزی چند بار و به خصوص شب، هنگام خواب مطالعه کنید. با تلاش و صبوری کوشش کنید رفتارهای خود را مدیریت کرده و چشمانتان را از نگاه به زنان نگهدارید. 2. سعی کنید با توجه بیشتر و منصفانه به شخصیت همسر خودتان دوباره نگاه کنید و زیباییهای وجودی او را پیدا کنید. تماس چشمی خودتان با او را افزایش دهید و از معاشقه های گاه و بیگاه غافل نشوید. مرتب این جملات را به خودتان تلقین کنید که همسرم را دوست دارم؛ او برایم عزیز و دوستداشتنی است؛ همسر من زیبایی هایی دارد که ممکن است دیگر زنان نداشته باشند؛ من زیبایی ظاهر زنان را می توانم ببینم ولی زیبایی اخلاقی و باطن مهمتر است که شاید از آن محروم باشند. افکاری که در شما احساس حسرت و ناکامی را ایجاد میکنند شناسایی کرده و با افکار خوب و منطقی جایگزین کنید. 3. بخشی از اوقات خودتان را به تفکر درباره آفرینش، معنا و ماهیت زندگی، مرور ارزشها و اهدافتان اختصاص دهید. بکوشید با یک خودشناسی جامع و دقیق، ارزشها و اهدافی اصیل و حقیقی را برای زندگی خودتان انتخاب کنید. (خودشناسی بهترین و سودمندترین معرفت هاست) (امام علی علیه السلام) و علاوه بر اینکه راه مهمی در خداشناسی و پیوند خوردن با جان هستی است، بهترین وسیله برای بهره بردن از زندگی است. این اولین قانون زیستن در این عالم است که تا خودت را و عالمی که در آن زندگی میکنی را نشناسی، نخواهی توانست به سود حقیقی و پایدار خود دست یابی! انکار واقعیتهای زندگی و هستی و بیاعتنایی به تکالیفی که بخواهی یا نخواهی بر عهده تو نهاده شده است، فقط فرصتها را یک به یک از دست تو بیرون میکند. یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ (سوره مبارکه انشقاق، آیه شریفه 6 )؛ ای انسان تو بخواهی یا نخواهی شتابان و پر تلاش به سوی خداوندگارت در تکاپویی و یقینا او را ملاقات خواهی کرد. یا در بهشت و یا در دوزخ! راحتی و آرامش حقیقی ولو به هر علت نخواهیم بپذیریم جز در دوستی با خداوند و تلاش برای مهیا کردن یک زندگی بالنده و مبتنی بر آموزههای پیامبران الهی دستیافتنی نیست. 4. یک ساعت ورزش منظم و نیمهسنگین روزانه؛ ورزش علاوه بر تأمین تندرستی و نشاط جسمی و روانی، موجب بالا رفتن عزتنفس و اعتماد به نفس، تقویت اراده، تخلیه استرس و صرف انرژیهای متراکم و زاید بدن و روان میگردد؛ در واقع ورزش نوعی والایش انرژیهای جنسی به حساب میآید. 5. برنامهای متنوع، واقعبینانه و پربار، برای زندگی خود طراحی کنید. دفتری آماده کنید و با تفکر و تأمل در گذشته و حال و امکانات موجودتان، علایق و فعالیتهای مفید و سودمندی را برای خود شناسایی کرده و در قالب یک برنامه کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت، به آنها بپردازید. خواندن کتابهای سودمند، تفریح، مسافرت های کوتاه مدت درون شهری و برون شهری، توسعه روابط عاطفی با دوستان، رفتن به مسجد، حفظ قرآن، خواندن شعر، مطالعه تاریخ و ... 6. عبادت و توجه به خدا، و انس با قرآن، علاوه بر ایجاد آرامش حقیقی، موجب معنا یافتن زندگی و جوانه زدن انگیزهها و احساسهای پاک و تعالیبخش در وجودتان میشود. نماز اول وقت، مداومت بر ذکر لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم و ذکر شریف یا انیس، دائم الوضو بودن، خواندن نماز جعفرطیار قبل از ظهر روز جمعه، موجب آرامش و برطرف شدن اندوه و اضطراب از دل و جان آدمی است. اگر ناخواسته چشمتان به نامحرم افتاد سریعا چشم خودتان را برگردانید و ذکر یا خیر حبیب و محبوب صل علی محمد و آل محمد را تکرار کنید 7. کتابهایی پیرامون زندگی اولیای الهی و به خصوص کسانی که در عین توانایی بر گناه، پاکی ورزیدند و به خاطر خداوند از هوسهای ناروا چشم پوشیدند و به مقامات بلندی نائل آمدند، را مطالعه کنید تا انگیزه استقامت در راه خدا و صبرورزی در برابر گناه در وجود شما محکم و استوار شود. 8. یک قطعه کش بیست سانتی را طوری به مچ دست خودتان ببندید که ده سانت آن رها باشد. هرگاه احساس کردید که تکانههای جنسی ممکن است بر شما غلبه کرده و تاب مقاومت را از شما بستاند و موجب شود که به زنان نگاه کنید، چندین مرتبه کش را محکم بکشید و رها کنید. اصابت ضربه کش به دست شما موجب درد شدید و از بین رفتن تکانههای جنسی میشود. این رفتار در درازمدت موجب احساس تنفر از نظربازی میشود. همچنین میتوانید از روشهای تنبیهی استفاد کنید. با یک قسم شرعی خودتان را مکلف کنید که اگر چشم چرانی کردید مثلا فلان مقدار صدقه بدهید، یا در غیر ماه رمضان فردای آن روز را روزه بگیرید و ... 9. داشتن یک رژیم غذایی مطلوب و سالم، پرهیز از خوردن غذاهای فست فودی، گوشتهای صنعتی و غذاهای پرادویه، تند و سرخ کرده، نوشابههای غیرطبیعی و در عوض، گنجاندن سبزیها و میوهها و عرقهای گیاهی مانند عرق بیدمشک و کاسنی و ... در برنامه غذایی روزانه، ضرورتی اجتناب ناپذیر است. 10. شبها حتما با همسرتان در یک رختخواب بخوابید و سعی کنید رابطه جنسی رضایتبخشی را با هم داشته باشید. از همسرتان بخواهید که برای شما آرایشهای متنوع و تازه داشته باشد. مرتب لباسهای نو و زیبا بپوشد و هر بار به صورت جدیدی برایتان ظاهر شود تا حس تنوعطلبی شما را ارضا کند. احترام، خوش زبانی، خوش رفتاری و استفاده از کلمات عاطفی و عاشقانه، تأثیر شگرفی در احساس عشق و محبت و در نتیجه احساس رضایت از همسر را به دنبال دارد. این مسأله را خودتان به طور جدی رعایت کرده و آن را از همسرتان هم بخواهید. 11. اکثر گناهان و به خصوص گناهان جنسی، لذتبخش و خوشایند نفس حیوانی ما هستند و این واقعیت را نمیشود و نباید انکار کرد. کسانی که تلاش می کنند( بدون رسیدن به مراتب بالای معرفت و سلوک معنوی) احساس تنفر یا ترس از گناه را به خود تلقین کنند بیش از دیگران در معرض آلوده شدن به گناهان قرار دارند. همواره با خود این گونه حدیث نفس کنید که : نگاه کردن به زنان، رفتاری لذتبخش و هیجانانگیز است اما من به خاطر خدا و برای پاسداشت ارزشهای اخلاقی و مراقبت از پاکدامنی خود از این لذت، چشمپوشی میکنم. 12. روایات پرشماری که در ابواب مختلف کتابهای حدیثی و از جمله میزان الحکمه، در موضوعات تقوا، عفت، حیا، نگاه و شهوت، جمعآوری شده را مطالعه کنید تا انگیزههای معنوی شما برای استقامت در راه خداوند قویتر و استوارتر شود. در پایان کتابهای سودمند زیر را به شما پیشنهاد میکنم : - رشد، علی صفایی حایری، انتشارات لیله القدر، قم - نامههای بلوغ، علی صفایی حایری، انتشارات لیله القدر، قم - کیمیای محبت، محمد محمدی ریشهری، انتشارات دارالحدیث، قم - سیمای فرزانگان، رضا مختاری، انتشارات جامعه مدرسین، قم - رضایت از زندگی، عباس پسندیده، انتشارات دارالحدیث، قم - گناهان کبیره، آیه الله شهید دستغیب نویسنده : احمد فامیل دردشتی
وقتی خانمی می بینم، نمیتونم جلوی خودمو بگیرم و بهش نگاه می کنم؛ وقتیم خوشگل باشه بدنم سست میشه و دوست دارم زنم باشه. من خودم زنی دارم که زیبا نیست. به همین خاطر چشم چرانی می کنم؛ میخوام ببینم من چرا انقدر بدبختم؟ اونا چی دارن که زن من نداره؟ راهنمایی بفرمایید.
وقتی خانمی می بینم، نمیتونم جلوی خودمو بگیرم و بهش نگاه می کنم؛ وقتیم خوشگل باشه بدنم سست میشه و دوست دارم زنم باشه. من خودم زنی دارم که زیبا نیست. به همین خاطر چشم چرانی می کنم؛ میخوام ببینم من چرا انقدر بدبختم؟ اونا چی دارن که زن من نداره؟ راهنمایی بفرمایید.
در خصوص مسالهای که با ما در میان گذاشتهاید به چند نکته اشاره میکنم :
1. نیاز جنسی را شاید بتوان مهمترین و پرنفوذترین نیاز در ساختار وجود انسان به شمار آورد. این نیاز ترکیبی از نیاز زیستی (رفتار جنسی)، نیازهای روانشناختی(امنیت، آرامش، احترام و دلبستگی) و نیازهای معنوی و وجودی(عشق و پرستش، کمالجویی و زیباشناسی) است. معمولاً دختران و پسران در برهه خاصی از زندگی (دوران بلوغ) رفتهرفته با وضوح و روشنی متوجه میشوند که چنین نیازی در درونشان وجود دارد و آنان را بیقرار، کمحوصله و مضطرب کرده و خواهان ارضا و آرامش است. جوان احساس میکند که دیگر مادر، پدر، خواهر و نه حتی دوستان صمیمیاش نمیتوانند خلأ درونی او را پر کرده و آرامش و صمیمیتی را که طالب است در اختیارش قرار دهند؛ میفهمد که نهاد ناآرام او تنها و تنها در کنار فردی از جنس متفاوت از او آرام گرفته و زندگی تکراری و روزمرگی آزاردهندهای که او را به سمت بیلذتی و افسردگی میکشاند، فقط با او معنا و طراوت تازهای پیدا میکند .ازدواج بهترین و سالمترین پاسخ به این نیاز اصیل و نیرومند است که به لطف الهی شما از این نعمت بزرگ برخوردارید. اگر قدر آن را بدانید و با آموختن مهارتهای لازم و پرورش نگرشها و بینشهای صحیح درباره زندگی از موهبت این فرصت پرقیمت استفاده کنید.
2. نیازها و امیال جنسی، پیچیده و چند لایهاند. شاید به دشواری بتوان نیازها و امیالی را سراغ گرفت که تا به این حد با عواطف، احساسهای زیباشناسانه، اخلاق و ارزشهای دینی آمیخته و در تأثیر متقابل باشد. امیال جنسی ما شدیداً تحت تأثیر ارزشهای اخلاقی و آموزههای دینی است و به همین خاطر در بسیاری از مواقع ممکن است تحت پوششهای به ظاهر موجه و مقبول بروز و ظهور پیدا کند. هرچقدر شخصیت و شاکله فکری و اخلاقی فرد بیشتر تحت تأثیر ارزشهای اخلاقی و دینی باشد، امیال جنسی ناموجه و نامقبول او بیشتر احساس گناه و اضطراب را در ذهن و روان او ایجاد میکنند. از طرف دیگر نگاه کردن به زنان و دختران جوان و البته زیبارو و جذاب، اگر چه در ابتدای امر لذتبخش و خوشایند است اما نتیجه آن، پدید آمدن احساس حسرت، محرومیت و ناکامی است. تحلیل روانشناختی امیال جنسی مردان، مبین این واقعیت است که مردان با دیدن زنان جوان و زیبا سریعاً برانگیخته شده و امیال جنسی آن ها فعال میشود. این امیال تنها و تنها با یک رفتار جنسی کامل و آمیزش با فرد مورد نظر، آرام گرفته و تأمین میشود و اگر نگاه کردن و برانگیخته شدن به رابطه جنسی نینجامد، نوعی رفتار ناقص جنسی اتفاق افتاده و این مسأله موجب احساس ناکامی، محرومیت و خشم میشود. این حالتها در صورت تکرار و تراکم، به عقدههای جنسی تبدیل شده و موجب افسردگی و اضطرابهای تعمیم یافته و گاه وسواسهای جنسی و غیر جنسی میگردد. مردان متأهل در این خصوص آسیبپذیرتر از مردان مجرداند زیرا با دیدن زنان دیگر به طور ناخودآگاه آنها را با همسر خود مقایسه کرده و ممکن است احساس ناکامی و حسرت شدید به آنان روی آورد. واقعیت این است که هر زنی دارای پارهای از زیباییها و جذابیتهایی است که زنان دیگر آن را یا ندارند و یا کمتر دارند. به دشواری میتوان زنی را پیدا کرد که فاقد هرگونه ظرافت و جاذبه زنانه باشد. وقتی پایه مقایسه به میان میآید باید هر زنی را با مجموعه زیباییها و جاذبههای خودش در نظر گرفت نه او را با همه زنانی که در جامعه وجود دارند مقایسه کرد! مردانی که به چشم چرانی روی میآورند همسر خود را با همه زنانی که میبینند مقایسه میکنند و مسلما در این مقایسه نا برابر نه تنها زیباییهای دیگر زنان را بیش از انچه که هست ارزیابی میکنند که زیباییهای واقعی همسر خودشان را اصلا نمیبینند یا برایشان از جلوه و جاذبه میافتد. چشمچرانی هیچ محصولی جز احساس حسرت، احساس ناکامی، خشم و نفرت از همسر به دنبال ندارد. این احساسهای بد و ناخوشایند، احساس رضایت از زندگی و همسر را به شدت کاهش داده و مردان را به سمت افسردگی سوق میدهند. میپذیرم که هرچه همسر انسان زیباتر و جذابتر باشد احساس بهتری را در او بر میانگیزد اما باید توجه کرد که حتی اگر زیباترین زنان دنیا هم در کنار تو باشند و تو به نظر بازی و چشمچرانی عادت کنی همین اتفاق خواهد افتاد. مردانی را میشناسم که با وجود داشتن زنان زیبارو باز هم به دنبال زنان دیگری هستند که گاه از نظر زیبایی به مراتب زیادی پایینتر و کمتر از زنان خودشان ارزیابی میشوند. آنچه به عنوان توصیه اصلی و اساسی برای رفع این وضعیت، به شما پیشنهاد میکنم این است که علاوه بر مدیریت رفتارها و کنترل نگاهها، انرژیها و امیال جنسی خود را به سمت رفتارهای کاملاً مفید و مقبول هدایت کرده و سعی کنید زیباییها و جذابیت های همسر خود را بهتر دیده و برای خودتان برجسته کنید. آنچه که شما را آزار میدهد در واقع افکار و نگاههای نادرست شما به مقوله زیبایی و رابطه با همسر است نه واقعیت زیبا یا نازیبا بودن همسر!
در اینجا به راهکارهایی اشاره میکنم که در امر والایش کارآمد و هدایت امیال و تکانههای جنسی به سمت فعالیتهای سودمند و مدیریت آنها به شما کمک خواهد کرد :
1. جدولی از سودها و زیانهای نظربازی آماده کنید و با تفکر در احوالات و احساسات خودتان ببینید که این رفتار چه سودی برای شما دارد و چه زیانهایی را به شما وارد میکند .این جدول را روزی چند بار و به خصوص شب، هنگام خواب مطالعه کنید. با تلاش و صبوری کوشش کنید رفتارهای خود را مدیریت کرده و چشمانتان را از نگاه به زنان نگهدارید.
2. سعی کنید با توجه بیشتر و منصفانه به شخصیت همسر خودتان دوباره نگاه کنید و زیباییهای وجودی او را پیدا کنید. تماس چشمی خودتان با او را افزایش دهید و از معاشقه های گاه و بیگاه غافل نشوید. مرتب این جملات را به خودتان تلقین کنید که همسرم را دوست دارم؛ او برایم عزیز و دوستداشتنی است؛ همسر من زیبایی هایی دارد که ممکن است دیگر زنان نداشته باشند؛ من زیبایی ظاهر زنان را می توانم ببینم ولی زیبایی اخلاقی و باطن مهمتر است که شاید از آن محروم باشند. افکاری که در شما احساس حسرت و ناکامی را ایجاد میکنند شناسایی کرده و با افکار خوب و منطقی جایگزین کنید.
3. بخشی از اوقات خودتان را به تفکر درباره آفرینش، معنا و ماهیت زندگی، مرور ارزشها و اهدافتان اختصاص دهید. بکوشید با یک خودشناسی جامع و دقیق، ارزشها و اهدافی اصیل و حقیقی را برای زندگی خودتان انتخاب کنید. (خودشناسی بهترین و سودمندترین معرفت هاست) (امام علی علیه السلام) و علاوه بر اینکه راه مهمی در خداشناسی و پیوند خوردن با جان هستی است، بهترین وسیله برای بهره بردن از زندگی است. این اولین قانون زیستن در این عالم است که تا خودت را و عالمی که در آن زندگی میکنی را نشناسی، نخواهی توانست به سود حقیقی و پایدار خود دست یابی! انکار واقعیتهای زندگی و هستی و بیاعتنایی به تکالیفی که بخواهی یا نخواهی بر عهده تو نهاده شده است، فقط فرصتها را یک به یک از دست تو بیرون میکند. یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ (سوره مبارکه انشقاق، آیه شریفه 6 )؛ ای انسان تو بخواهی یا نخواهی شتابان و پر تلاش به سوی خداوندگارت در تکاپویی و یقینا او را ملاقات خواهی کرد. یا در بهشت و یا در دوزخ! راحتی و آرامش حقیقی ولو به هر علت نخواهیم بپذیریم جز در دوستی با خداوند و تلاش برای مهیا کردن یک زندگی بالنده و مبتنی بر آموزههای پیامبران الهی دستیافتنی نیست.
4. یک ساعت ورزش منظم و نیمهسنگین روزانه؛ ورزش علاوه بر تأمین تندرستی و نشاط جسمی و روانی، موجب بالا رفتن عزتنفس و اعتماد به نفس، تقویت اراده، تخلیه استرس و صرف انرژیهای متراکم و زاید بدن و روان میگردد؛ در واقع ورزش نوعی والایش انرژیهای جنسی به حساب میآید.
5. برنامهای متنوع، واقعبینانه و پربار، برای زندگی خود طراحی کنید. دفتری آماده کنید و با تفکر و تأمل در گذشته و حال و امکانات موجودتان، علایق و فعالیتهای مفید و سودمندی را برای خود شناسایی کرده و در قالب یک برنامه کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت، به آنها بپردازید. خواندن کتابهای سودمند، تفریح، مسافرت های کوتاه مدت درون شهری و برون شهری، توسعه روابط عاطفی با دوستان، رفتن به مسجد، حفظ قرآن، خواندن شعر، مطالعه تاریخ و ...
6. عبادت و توجه به خدا، و انس با قرآن، علاوه بر ایجاد آرامش حقیقی، موجب معنا یافتن زندگی و جوانه زدن انگیزهها و احساسهای پاک و تعالیبخش در وجودتان میشود. نماز اول وقت، مداومت بر ذکر لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم و ذکر شریف یا انیس، دائم الوضو بودن، خواندن نماز جعفرطیار قبل از ظهر روز جمعه، موجب آرامش و برطرف شدن اندوه و اضطراب از دل و جان آدمی است. اگر ناخواسته چشمتان به نامحرم افتاد سریعا چشم خودتان را برگردانید و ذکر یا خیر حبیب و محبوب صل علی محمد و آل محمد را تکرار کنید
7. کتابهایی پیرامون زندگی اولیای الهی و به خصوص کسانی که در عین توانایی بر گناه، پاکی ورزیدند و به خاطر خداوند از هوسهای ناروا چشم پوشیدند و به مقامات بلندی نائل آمدند، را مطالعه کنید تا انگیزه استقامت در راه خدا و صبرورزی در برابر گناه در وجود شما محکم و استوار شود.
8. یک قطعه کش بیست سانتی را طوری به مچ دست خودتان ببندید که ده سانت آن رها باشد. هرگاه احساس کردید که تکانههای جنسی ممکن است بر شما غلبه کرده و تاب مقاومت را از شما بستاند و موجب شود که به زنان نگاه کنید، چندین مرتبه کش را محکم بکشید و رها کنید. اصابت ضربه کش به دست شما موجب درد شدید و از بین رفتن تکانههای جنسی میشود. این رفتار در درازمدت موجب احساس تنفر از نظربازی میشود. همچنین میتوانید از روشهای تنبیهی استفاد کنید. با یک قسم شرعی خودتان را مکلف کنید که اگر چشم چرانی کردید مثلا فلان مقدار صدقه بدهید، یا در غیر ماه رمضان فردای آن روز را روزه بگیرید و ...
9. داشتن یک رژیم غذایی مطلوب و سالم، پرهیز از خوردن غذاهای فست فودی، گوشتهای صنعتی و غذاهای پرادویه، تند و سرخ کرده، نوشابههای غیرطبیعی و در عوض، گنجاندن سبزیها و میوهها و عرقهای گیاهی مانند عرق بیدمشک و کاسنی و ... در برنامه غذایی روزانه، ضرورتی اجتناب ناپذیر است.
10. شبها حتما با همسرتان در یک رختخواب بخوابید و سعی کنید رابطه جنسی رضایتبخشی را با هم داشته باشید. از همسرتان بخواهید که برای شما آرایشهای متنوع و تازه داشته باشد. مرتب لباسهای نو و زیبا بپوشد و هر بار به صورت جدیدی برایتان ظاهر شود تا حس تنوعطلبی شما را ارضا کند. احترام، خوش زبانی، خوش رفتاری و استفاده از کلمات عاطفی و عاشقانه، تأثیر شگرفی در احساس عشق و محبت و در نتیجه احساس رضایت از همسر را به دنبال دارد. این مسأله را خودتان به طور جدی رعایت کرده و آن را از همسرتان هم بخواهید.
11. اکثر گناهان و به خصوص گناهان جنسی، لذتبخش و خوشایند نفس حیوانی ما هستند و این واقعیت را نمیشود و نباید انکار کرد. کسانی که تلاش می کنند( بدون رسیدن به مراتب بالای معرفت و سلوک معنوی) احساس تنفر یا ترس از گناه را به خود تلقین کنند بیش از دیگران در معرض آلوده شدن به گناهان قرار دارند. همواره با خود این گونه حدیث نفس کنید که : نگاه کردن به زنان، رفتاری لذتبخش و هیجانانگیز است اما من به خاطر خدا و برای پاسداشت ارزشهای اخلاقی و مراقبت از پاکدامنی خود از این لذت، چشمپوشی میکنم.
12. روایات پرشماری که در ابواب مختلف کتابهای حدیثی و از جمله میزان الحکمه، در موضوعات تقوا، عفت، حیا، نگاه و شهوت، جمعآوری شده را مطالعه کنید تا انگیزههای معنوی شما برای استقامت در راه خداوند قویتر و استوارتر شود.
در پایان کتابهای سودمند زیر را به شما پیشنهاد میکنم :
- رشد، علی صفایی حایری، انتشارات لیله القدر، قم
- نامههای بلوغ، علی صفایی حایری، انتشارات لیله القدر، قم
- کیمیای محبت، محمد محمدی ریشهری، انتشارات دارالحدیث، قم
- سیمای فرزانگان، رضا مختاری، انتشارات جامعه مدرسین، قم
- رضایت از زندگی، عباس پسندیده، انتشارات دارالحدیث، قم
- گناهان کبیره، آیه الله شهید دستغیب
نویسنده : احمد فامیل دردشتی
- [سایر] با سلام من دختری 22 ساله هستم با پسر داییم چند ماهی هست که نامزد کردم . البته فعلا محرم هستیم تا شناختمون بیستر بشه و بعد عقد کنیم . حقیقتش اینه که من مشکلات زیادی دارم این مشکلات هم شامل ویزگی های شخصیتی خودم میشه و هم در ارتباط با نامزدم . خیلی فکر کردم اما به نتیجه ای نرسیدم و حالا از شما میخوام کمکم کنید تا وضعیتم خرابتر نشه و نامزدم ازم دلگیرتر نشه. با اجازتون شماره گذاری میکنم: 1-نامزدم از من محبت و مهربونی میخواد و من به خاطر اینکه ریاضی خوندم خشکم و بلد نیستم بهش مهربونی کنم وهمینطور اون در راه دوریه و کمتر همذیگرو میبینیم نمیدونم واقعا باهاش چطور برخورد کنم .روزی چندبار بهش اسمس میدم اما اون به خاطر کارش فقط شبها میتونه جوابمو بده من اینو میدونم اما کارمو بارها و بارها تکرار میکنمو اونم شاکی میشه و بعد از گذشت چند ماه انقدر که من بهش زنگ زدم دیگه بهم زنگ نمیزنه و منتظر میمونه تا من بهش زنگ بزنم و من از این بابت اصلا احساس خوبی نزارم و حس میکنم نسبت بهم کمی سرد شده . 2-من آدم کاملا منفی گرایی هستم خودم به این قضیه کاملا واقفم اما هر کاری میکنم تا درست شم نمیشه از این قضیه هم منو هم نامزدم کلی اذیت میشم .براتون مثال میزنم مثلا نامزدم در تهران به خاطر کارش تنهاست به محض اینکه شب جوابمو نده ذهنم شروع میکنه به منفی بافی و تند تند بهش اسمس میدم و هر چی توی ذهنمه بهش میگم و ..... در خالی که هیچی نبوده و نامزدم مثلا خواب بوده 3-ببخشین که من انقدرطولش میدم و سر و چشم شمارو به درد آوردم. ارادم تو انجام کارام ضعیفه، تنبلم ،زودرنجم،از نظر جسمی هم خیلی ضعیفم و کلی چیزای دیگه .شاید شما بگین چون منفی باف هستم مسلمه که خودمو اینطور تعریف کنم اما حقیقتش اینه که وقتی به گذشتم نگاه میکنم میبینم به خاطر حوادثی که تو دوره نوجوانیم و کودکیم اتفاق افتاده شخصیت کانمی از خودم ندارم و هر چی که دارم به خاطر تقلید از دیگران بوده .من ،شدم آدم دم دمی که چشمم به دهن دیگرانه و خودم از خودم چیزی ندارم. به محض این که هم چیز به خودم واگذار میشه خرابش میکنم حتی قدرت تصمیم گیری هم ندارم و هر لحظه یه جور حرف میزنم. بلاخره هر جوونی به سن من برای خودش ارزش هایی داره و به اونا پایبنده در حالی که من هیچی از خودم ندارم هیچی همیشه خواستم انسان کاملی باشم اما نشده و به خاطر همین اطرافیانم منو خوب شناختن و از اطرافم پراکنده شدن . من نمیخوام نامزدمو از دست بدم کمکم کنید.
- [سایر] سلام ضمن تشکر از سایت زیبا خلاق و جامعتون من ایرانی تهرانی28ساله مهندس صنایع کارشناس کنترل پروژه متاهل هستم آقای دکتر من مدت 1سال که با دختر داییم که دیپلم داره ازدواج کردم قبل از اون هم یک سال عقد بودیم .ما ظاهرا رابطه خیلی خوبی با هم داریم فقط خانمم خیلی به خانوادش وابسته است.از صبح که من میرم شرکت اون میره خونه خواهرش ویا خونه مادرش تا نیم ساعت قبل اینکه من بیام خونه. وقتی من میرسم خونه اون خیلی خسته است حوصله منو نداره من با رفتنش مشکلی ندارم اون حق داره بره ولی به نظر من اون تحت تاثیر من نیست و به شدت به هر حرفی که اونا بزنن انگاری وحی منزل باشه، گوش میده . من بارها تلاش کردم که اون یه کلاسی بره برای روحیش،کلاس ورزشی،ایروبیک،قرآن،مشاوره زندگی و ... اما همیشه متاسفانه انگار که این کلاسا وقت رفت و اومدشو به خونه اونا کم میکنه ،باهام همکاری نمی کنه میگه دوست ندارم برم. خلاصه همش دوست داره تو خونه اونا کار یدی کنه ،از اول من حدس میزدم از لحاظ فکری خیلی با هم فاصله داشته باشیم ولی فکر می کردم تغییر میکنه اما متاسفانه یک آدم ظاهربین سطحی و ... باقی مونده و اصلاً نمی خواد تغییر کنه حتی از من میخواد با دوستای من که هم خودشون هم زناشون تحصیل کرده اند کمتر رفت و آمد کنیم یا نکنیم من احساس میکنم احساس کمبود میکنه اما من این مسائل هیچ وقت بهش سرکوفت نزدم و فقط خواستم با محبت به یه اشتراک برسیم ضمن اینکه مادر خانمم خیلی تو زندگیم دخالت می کرد یعنی تو زندگی همه خواهر برادرای خودش و دیگران دخالت می کنه اما من اوایل با تذکر و در آخر توی یه دعوای حسابی که اصلاًدلم نمی خواست اتفاق بی افته تهدیدش کردم که خداروشکر دخالتاش خیلی کمتر شده اما نفوذش رو خانمم خیلی زیاده به حدی که اعصاب منو خورد میکنه چون من دوست دارم خانمم انجوری باشه که من میخوام نه اونجوری که مادرش میگه . من به خاطره زندگیم و آبروم سعی می کنم از خیلی از مسائل بگذرم اما گذشت من باعث شده خانمم به راهی که خودش می خواد ادامه بده من بارها بهش گفتم اینجوری هیچ پیشرفت فکری نمی کنی اما اون فقط دوست داره خونه داری کنه ، اینقدر به خواهرش و مادرش و... کمک میکنه که تو سن 26 سالگی دست درد و پا درد شدید داره من اگه بهش بگم به خودت فشار نیار عصبانی میشه خلاصه خیلی دلم می خواد فاصلم با اون کم بشه ولی نمیدونم چه جوری؟ لطفا راهنماییم کنید
- [سایر] سلام آقای مرادی امیدوارم الان که دارین پیام من می خونید حالتون خوب باشه ( البته انشاالله که همیشه حالتون خوب باشه } نوشتین کوتاه پس منم می رم سر حرفام : آقای مرادی من از دست خودم کلافم& خستم&آخه پس کی این زندگی تموم میشه . واقعا بی معنی واسه چی داریم زندگی می کنیم ؟ واسه چی داریم کار می کنیم درس می خونیم ؟ تا کی این روزها همین طور تکرار میشن ؟ کی راحت میشیم ؟ زندگی برای من خیلی سخت می گذره . از این که جلوی چشمات زندگی که با تمام امید می خوایی سرپا نگهش داری به ... هم بدونی این زندگی چطور داره فنا میشه و کی داره بهش آتیش می زنه ولی اجازه حرف زدن و دفاع از مسائل شخصیتم نداشته باشی تو زندگیم عین کسی شدم که دست و پا و دهنش بستن و انداختنش تو یه استخر آب و میگن حالا اگه هنر داری شنا کن . شدم عین سگ .دیدن سگای خونگی چطور مطیع صاحبانشون هستن ؟ غیر اونا اجازه هیچ کاری ندارن اگه اونا بخوان میره گردش اگه اونا بخوان میره بازی وووووو زندگی من و خانوادم عمو و زن عموم دارن به باد میدن تو هر کاری دخالت میکن من الان 23 سالم و دانشجوی سال آخر کارشناسیم ولی خوب یادم که عموم اجازه نمی داد من درس بخونم همون کلاس چهارم من می خواستن از مدرسه در بیارن تا بچه هاشون نگه دارم چیزی که برام غیر قابل قبول اینه که چرا پدر و مادرم اینقدر گوش به حرف اون موجودات آدم نما می کنن هر خواستگاری که در خونمون می زنه زن عموم با گفتن حرفایی که هر کسی با شنیدنش شاخ در میاره می ذاره مبره ( من هیچ وقت کاری نکردم که پیش خدا رو سیاه باشم و ازطرفی من منتظر این نیستم که کسی بیاد دستم بگیره و ببره تا خوشبختم کنه من تو زندگیم برای همه ی اون چیزای نداشته خدام داشتم ولی نمی تونم اجازه بدم که بعد این همه سال با احترام آبرو زندگی کردن هر ناکسی من بد نام کنه . خیلی اتفاقات هست برای نوشتن ولی می دونم زیاد میشه و حوصله ی شما هم سر میره فقط یه خواهشی دارم برام ننویسین که با پدر و مادرت حرف بزن و بپرس چرا ؟ چون فایده نداره من تقریبا هر راهی امتحان کردم جز خودکشی اونم می خواستم بکنم که خدا بد جوری زد رو دستم پس دیگه به فکرش نیستم )
- [سایر] سلام <div>احتمالا درخواست مشاوره من تنها شامل ازدواج نباشه بلکه با اون همپوشانی داشته باشه. از این لحاظ ببخشید</div> <div>کار میکنم حدود 7 ماهی است در یک شرکت خصوصی با حقوق نسبتا خوب ...</div> <div>صحبت از ازدواج است ولی سنگ بزرگی که جلومه ... ترسه. ترس به خاطر اینکه اصلا نمیدونم از این زندگی چی میخوام. خوشبختانه یا بدبختانه به هیچ وجه دیدگاه سنتی رو نسبت به دنیا ندارم و تقریبا اعتقادی به خدا ندارم، حداقل اگر داشته باشم تنها در جهت فرضی ساختگی میدونمش که بشر برای خودش درستش کرده تا از این شروع و پایان زندگی و مشکلاتش راحت بگذره. </div> <div>از جهتی تنهایی من باعث شده که به فکر همدمی بیفتم ... ولی خودم هم نمیدونم برای چی دارم زندگی میکنم؟ قراره به کجا برسم؟ ... خیلی روزها و سالها در این حیرانی بودم! ... نمیدونم کسی که تکلیفش با خودش معلوم نیست میتونه زندگی ای بسازه (مشترکا) که در اون شادی باشه... زمانهایی که بی کار بودم این مسائل به حد زیادی افسردم میکرد ... دیگه نمیتونم افکارم رو به عقب برگردونم . همینم .... فکر هم نمیکنم با گذشت زمان چیزی از دودلی و تردیدهام کم بشه. عمرم با سرعت دو سه برابر حالت عادی داره جلو میره و روز به روز به تنهایی که خیلی ازش میترسم، اضافه میشه. اعتماد به نفسم کم شده. از دنیای بیرون میترسم... به دنبال راهی میگردم که خودم کارفرمای خودم باشم ( ولی چجوری؟)... </div> <div>انتخابهام هم دارن کمتر میشن، سخت گیرتر میشم، موقعیتها هم برای آشنایی دارن کمتر میشن</div> <div>==============</div> <div>تا اونجایی که تونستم حس و حالم رو بیان کردم، و سانسور نکردم</div> <div>از شنیدن نصیحت بدم نمیاد ولی تنها به دنبال راه حلم. شما راهنمایی دارین؟</div> <div>با تشکر</div> <div></div>
- [سایر] سلام من یه دختر 19 ساله هستم دوستی دارم که شش ساله با هم دوستیم یعنی از 13 سالگی همدیگه رو میشناسیم خونه ی اون روبرویی خونه ی ما است و به همین علت ما دو تا خیلی همدیگه رو میبینیم و خیلی با هم صمیمی هستیم اون یه برادر داره که 7 سال از ما بزرگتره من همیشه اون رو به چشم برادرم میدیدم و هیچ وقت چندان اهمیتی بهش نمیدادم ولی یه ساله بهش علاقه پیدا کردم و از این بابت خیلی ناراحتم چون میدونم این قضیه منتفیه چون هیچ وقت توجه خاصی رو از طرف اون نسبت به خودم ندیدم هر چند که اون پسر متین و تا حدی خجالتیه واسه همین فهمیدن این که واقعا چه احساسی داره برام سخته البته من هم هیچ وقت بهش نشون ندادم که ازش خوشم میاد چون نخواستم غرورم رو به خاطر کسی که از طرفش مطمئن نیستم بشکنم و فکر میکنم چون اون منو از بچگی دیده منو مثل خواهرش بدونه و چندین بار هم از دوستم شنیدم که خونواده اش با اختلاف سنی زیاد موافق نیستن و احتمالا اون هم همین نظر رو داره غیر از همه ی اینا من دوستم رو قد خواهرم دوست دارم و احساس میکنم با این کارم از اعتمادش سوء استفاده کردم من هر روز به خودم میگم که با وجود همه ی این شرایط دیگه نباید بهش فکر کنم چون فقط خودمو سر کار گذاشتم ولی برام خیلی سخته اون به خاطر کارش مدتی رو تو شهر های دیگه میگذرونه تا وقتی که اینجا نیست سعی میکنم بهش فکر نکنم ولی وقتی که برمیگرده با وجود این که در ظاهر خیلی عادی و رسمی باهاش رفتار میکنم ولی باز قولی رو که به خودم دادم رو یادم میره و میدونم که هنوز دوسش دارم و چون اون واقعا پسر خوبیه باعث شده فراموش کردنش برام سخت تر هم بشه با وجود این که ظاهر خوبی دارم ولی بعضی وقتا فکر میکنم مشکلی دارم که اون بهم توجه نمیکنه و این باعث میشه اعتماد به نفسم بیاد پایین و غیر از این هم من الان دانشجوام و میخوام از پاییز شروع کنم برای کارشناسی بخونم و نمیخوام این قضیه باعث بشه نتونم روی اون چیزایی که میخوام بهشون برسم تمرکز کنم خواهش میکنم کمکم کنید بهم بگید چی کار کنم لطفا از طریق ایمیل جوابم رو بدید ممنون
- [سایر] ا عرض سلام و خسته نباشید خدمت حاج آقامرادی 1-من دختری 21 ساله دانشجوی رشته کامپیوتر از شیراز هستم. 2-خواستگاری دارم 27 ساله از ...(یکی از شهرستانهای استان ...) که عموی دوستم میشه خانواده دار هستند و پسر خوبی به نظر میرسه دیپلم داره و شغلش هم آزاد هست 3-مراحل خواستگاری 3 جلسه طول کشید ودر 2 جلسه اخر با هم صحبت کردیم 4-اما حاج آقا من نمیتونم راجع بهش نظر قطعی بدم نه میتونم جواب مثبت بدم نه منفی البته میزان رضایتم بیشتر از نارضایتیم هست 5-تا یکی دو هفته دیگه باید جواب نهایی رو بدم 6-حاج آقا من همیشه دوست داشتم کسی که منو میخواد اگر یکبار بهش نه گفتم ول نکنه بره دلم میخواد بدونم چقدر براش ارزش دارم؟حاضر هست یکبار دیگه ازم خواستگاری کنه یا نه؟حالا هم قصدم اینه که به ایشون جواب منفی بدم ببینم مجددا ازم خواستگاری میکنه یا نه ؟ برای چیزی که میخواد تلاش میکنه یا نه ؟اصلا واقعا منو میخواد یا فقط اومده که یه زنی گرفته باشه؟ و اگه من نشدم عیب نداره یکی دیگه؟ 7- حالا سوالم از شما اینه که به نظرتون اینجور امتحان کردن درسته یا نه ؟ با توجه به این که اونا مال یه شهر دیگه هستن و باید خیلی سفت و سخت امتحان شن.به قول حافظ شیراز که میگه: در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن کس عیار زر خالص نشناسد چو محک حاج آقا یه تفال به حافظ زدم همین غزل که یه بیتشو واستون نوشتم اومد البته میدونم آدم آیندشو دسته فال نمیده ولی خوب فال آدمو یه دل تر میکنه گاهی میگم اگر برگشت که جواب مثبت رو بهش میدم ولی اگر برنگشت چیزی از دست نخواهم داد بازم موقعیت های خوب یا شاید بهتر برام میادتازه اگر واقعا قسمتم با ایشون باشه هیچ چیز جلوی این ازدواجو نمیتونه بگیره و اون دوباره میاد من خیلی به قسمت تو ازدواج اعتقاد دارم 8-حاج آقا واقعا نمیدونم چیکار کنم راهنماییم کنید و اگر جایی دارم اشتباه میکنم بهم بگید درک میکنم که سرتون خیلی شلوغه باور کنید من سعی کردم همیشه تو سایت جستجو کنم و کمتر مزاحم وقت شما بشم و جواب سوالاتم رو هم با جستجو کردن میگیرم ولی لطفا اینو جواب بدید اگر قابل جواب دادن هم نیست حداقل یه جواب بدید که من بفهمم درست تو سایت عضو شدم لطفا اگر جواب دادید شهر محل سکونت آقا پسر رو نقطه چین کنید وقتتون رو خیلی گرفتم شرمنده- سایت فوق العاده ای دارید من که هر وقت میرم تو سایت زودتر از یکی دو ساعت نمیتونم بیرون بیام از بس که جالب و خوب هست-سپاسگذارم موفق باشید
- [سایر] آقای مرادی سلام ازتون خواهش میکنم پیغاممو تا آخر بخونید میدونم شاید حالا حالا ها جوابمو ندید ولی حاج آقا بدجور تو عذابم .گذشته بدی داشتم خدا کسی رو سر راهم گذاشت که قدرشو ندونستم .خیلی تو زندگیم اشتباه کردم خیلی گناه کردم.من 19 سالمه تقریبا 20 سال . بدجور بعضی وقتا احساس میکنم به خدا نزدیکم شاید درست نباشه گفتنش ولی بعضی وقتا مثل الان که یاد خدا می کنم بی اختیار گریم می گیره.خدا یک عشق گذاشت تو زندگیم که سرچشمش خودشه باور کنید وقتی یادش می افتم یک دردی تو وجودم حس می کنم که نمیشه تو کلمه ها جا داد .خدا تنها کسیه که دارم ولی بازم با بعضی گناها از خودم دورش میکنم .شما به عشق اعتقاد دارید؟اون کسی رو که دوست دارم منطقیه یعنی برای خودش استدلال داره . حاج آقا بهش گفتم که بهش علاقه دارم.من سن پایینی دارم .دوست دارم تو زندگیم تلاش کنم یعنی از خدا می خوام که به هردومون کمک کنه تا اخلاقای خوب رو تو خودمون پرورش بدیم . یعنی به قول امام سجاد(ع) خوبی خدا رو از خودش می خوام برای هردومون.ولی میترسم حاج آقا میترسم از دستش بدم .نمیدونم شاید صبر بهترین راه باشه ولی میترسم.از گناه کردن هم میترسم .حاج آقا باور کن این حرفارو به هیچ کس نگفتم .باور کنید هر چی دارم به خدا میگم همه کسم اونه آخه فقط اون منو درک میکنه.تورو خدا راز داره من باش برام دعا کنید. بدجور تنهام.من نمی خوام زندگیشو خراب کنم دوست دارم به امید خدا یک زندگی خوب بتونیم با هم بسازیم ولی من هیچ وقت نمیتونم حاج آقا حرفمو درست بگم .سر قنوت نماز این دعا رو هم می خونم رب اشرح لی صدری ویسرلی امری .... .حاج آقا همش فکر میکنم هیچ کس حرفامو جدی نمیگیره البته ببخشیدا میگم (حتی شما).باور کنید دلم میخواد خودمو بسازم ایرادامو رفع میکنم ولی باور کنید میترسم . پدر مادرم رو خیلی دوست دارم ولی اونا اخلاقای بدی دارن سعی میکنم احترامشونو نگه دارم ولی بعضی وقتا بدجور بهم میریزم.یعنی باید چی کار کنم. دعام کنید.
- [سایر] سلام، لطفا سوالمو خصوصی جواب بدید. دو سال پیش با یه خانم متدین و باحجاب تو دانشگاه آشنا شدم از همونجا احساس خاصی نسبت بهش داشتم اما به احساسم اعتنا نکردم. تو این مدت سعی کردم تا حد امکان ازش دوری کنم. دلیلشم شرایط ایشون از لحاظ سنی که 4 سال از من بزرگتره (یعنی الان 27 سال داره) و نامزدش که فوت کردن، بود. چون با مخالفت خانواده روبرو میشدم تلاش کردم نبینمش. چند بار موفق شدم اما هر بار یه جوری دوباره رابطمون شروع میشد. تو مدت یک سال نیم، چهار یا پنج بار دیدمش و رابطمون نزدیک به صفر بود. بعضی وقتا خیلی کم، از طریق وبلاگهامون با هم حرف میزدیم. تا اینکه حدود ده ماه پیش، از مهر ماه که ترم جدید شروع شد تقریبا هر هفته میدیدمش و در حد یه سلام و علیک باهاش حرف میزدم. سعی میکردم احساسم رو ازش پنهان کنم و علاقم رو نسبت بهش ابراز نکنم اما کم کم از حرفا و رفتارهای همدیگه چیز هایی فهمیدیم!! یکی دو ماه همینجوری بود تا بالاخره هر دو مطمئن شدیم به هم علاقه داریمو حرفی که نباید گفته میشد، گفته شد. نزدیک دو ماه بعد این خانم بهم گفت که بعد از فوت نامزدش ازدواج کرده و بعد یه مدت متارکه کرده، اونجا ارتباطمون دوباره قطع شد. تا قبل از اون مادرم میدنست به یکی تو دانشگاه علاقه دارم و بعضی وقتا میرم دیدنش اما بیشتر از این چیزی نمیدونست. وقتی شرایط این خانمو به مادرم گفتم، باهام مخالفت کرد. نزدیک یه ماه بعد که از مادرم خواستم یه بار دیگه این خانمو ببینم قبول کرد و گفت میخواد ببینتش. قرار شد که مادرم از دور این خانمو ببینه. بعد اون ملاقات این خانم رو ندیدم و ارتباطی باهاش نداشتم تا اوایل تابستون که به مادرم گفتم میخوام برم ببینمش و مادرم به خواهرم پیشنهاد داد که اونم بیاد این خانم رو ببینه،جوری که متوجه نشه. مثل خانوادم نگران آیندم هستم. شش ماه میگذره و خانواده ام انتظار دارن فراموشش کنم و با یکی دیگه ازدواج کنم ولی نمیتونم فراموشش کنم. تازگیا خیلی کم از طریق وبلاگهامون با هم صحبت میکردیم که باز اونم منتفی شد. یعنی نباید به خانمی با این شرایط علاقه داشت؟ مهم ترین مسئله برای من تدین و بعد از اون چیزایی مثل اخلاق، رفتار، حجاب و … است که فک میکنم این خانم داره.از طرفی نظر خانوادمم برام مهمه، نمیخوام اشتباه کنم. نمی گم این خانم همه چی تمومه اما واقعا علاقه داشتن به یه اینچنین خانمی کار اشتباهیه؟ به نظر شما من باید چیکار کنم؟ با شرایطی که من دارم کار درست چیه؟ لطفا نظرتون رو در این مورد بفرمایید و من رو راهنمایی کنید.
- [سایر] باسلام و خسته نباشید من دو ساله که عقد کردم و 4 ماهه که عروسی کردم موقعیت من و شوهرم به این ترتیب هست: من لیسانس و کارمند شرکت خصوصی با حقوق پایه شوهرم دیپلم و انباردار یک شرکت با حقوق پایه شوهرم از لحاظ مالی قبلا خیلی مشکل داشت و الان به خاطر عروسی و ... خرج اضافی بدهی داره و من البته خیلی کمکش کردم برای خریدن ماشینش و قسط بانک و ... ما پیش مادر شوهرم زندگی میکنیم سوال من اینه که شوهرم خیلی ساکت هست و زیاد حرف نمیزنه البته از لحاظ جنسی خیلی گرم هست و تقریبا هرروز از من میخواد که باهاش باشم اما خیلی کم حرف هست و خیلی وقتها به من میگه من عرضه ندارم شوهر خوبی نبودم انتظاراتتو برآورده نکردم و از این حرفها من هیچ چیزی ازش نمیخوام حتی روز تولدم و روز زن برای من هیچ کادویی نخرید دریغ از یک گل هزار تومنی اما من چیزی بهش نگفتم باور کنید اون خیلی وقتها از من قیافه میگیره و قهر میکنه غذاشو نمیخوره ولی هرموقع دلش میخواد رابطه داشته باشه به من محبت میکنه تو چند دقیقه کارش تموم میشه و دوباره شروع میکنه به عادت همیشگیش من ازش انتظار محبت دارم اما اون اصلا اهمیت نمیده من دندونم درد میکنه اصلا اهمیت نمیده مریض میشم عین خیالش نیست زیاد کار میکنم اما اصلا تو کار خونه کمکم نمیکنه حتی تو جمع کردن میز شام و ... اصلا بعد شام تشکر هم نمیکنه انگار وظیفه من هست که هم بیرون کار کنم هم تو خونه کلفتی اقارو بکنم احساس میکنم نسبت به من خیلی بیتفاوت شده من خیلی ناراحتم چند روز پیش باهم بحثمون شد به من گفت که تو منت درست کردن غذارو سرم میزاری خیلی شدید دعوامون شد و من رفتم سراغ قرص که خودمو بکشم من واقعا احساس بدی دارم خواهش میکنم راهنماییم کنید من بهش میگم دوست دارم اما اون میگه میدونم منم دوست دارم خیلی کم هست روزهایی که به من با محبت بگه دوست دارم اصلا بعد عروسیمون تا بحال برام یک گل هم نخریده هیچی کادو به من نداده پولش کمه اما نه اینکه نتونه حتی یه شاخه گل بخره به من میگه نمیتونم ناراحتی تورو ببینم دائما به من میگه غلط کردم ناراحتت کردم منو ببخش اما باز فرداش روز از نو من همیشه با محبت باهاش حرف میزنم اما خوب بعضی وقتها عصبانیم میکنه و من مجبورم ازش قیافه بگیرم من خیلی خسته میشم بعد اینکه از محل کارم میام خونه خواهش میکنم کمکم کنید اجرتون با خدا
- [سایر] سلام بعد از چند سال چشم انتظاری دیدم تو سایتتون اعلام کردین میاین مشهد منم با هزار امید آرزو تصمیم گرفتم هر جوری شده تو جلسه هاتون شرکت کنم ؛ نمیدونین چقدر با خانوادام بحث کردم حرف زدم تا کمی راضی شدن تا تو جلسه هاتون شرکت کردم . چندین شب دقدقه فکریم این بود ایا میشه باهاتون حرف بزنم , چی بگم بهتون چون فقط شما میتونین کمک کنین چون هم مشاوره دینی و هم اخلاقی انجام میدین همین هست که شما رو با بقیه مشاوره ها جدا کرده. شب اول میدان شهدا اومدم گفتند 8:30 شروع میشه من اومدم ولی شما حدود45 دقیقه دیرتر امدین و منم بعد از نیم ساعت وسط حرفای شیرین و جذابتون امدند دنبالم . با هزار ناراحتی رفتم خونه تا امدم دانشگاه فردوسی نشستم پای حرفاتون ای کاش منم مثل احمد اقا بودم همیشه همراهتون بودم. گفتین سوالاتون بنویسین بدین من دادم گفتم اگه میشه حداقل واسه 5 دقیقه اخر جلسه با من حرف بزنین تا از این حالت روحی خارج بشم. تا حتی امدم بیرون از جلسه که اون خانم داشت سوال می کرد و من سمت چپتون ایستاده بودم که از نظر ظاهری تاییدم کردین. دیدم همراهتون کاغذ بهتون ندادن تا محل اتاقی که نهار می خواستین بخورین امدم ولی بازم نشد دیگه حرف بزنم فقط از خدا می خواستم بشه سوالات مو ازتون بپرسم خانوادم با اینکه خیلی اصرار کردم دیگه نیاوردنم جلسه با اینکه خیلی دوست داشتم تمام جلساتتون حتی مسجد العلی هم شرکت کنم حتی دوست داشتم میدونستم کی میرین حرم تا فقط فقط واسه چند دقیقه هم که شده باهاتون حرف بزنم چون نمیتونم برم مشاوره ای کاش مشاوره زندگی بهتر تلفنی بود تا من زنگ می زدم ولی ... من تمام صفحات پرسش ها رو برای خودم بعد از خواندن ذخیره می کنم .این تقریبا چند تا سوالا های من است راهنمایی کنین ممنون میشم: 1-گفته بودم از بهمن بهش دروغ گفتم و ارتباط پیامکی و تماسی قطع کردم ( گفتم مامانم ازم گوشی گرفته) ولی بازم وسوسه دست بردار نیست . مخصوصا وقتی رفت ماه عسل و برگشت دائم می گفت چرا زنگ نزدی؟ حداقل یک تک زنگ می زدی ولی من با اینکه هر لحظه دلم می خواست بهش زنگ بزنم ولی از ترس اینکه یک زمانی به سرم نیاد این کار را انجام نمیدم.. چه کار کنم موندم از این هم سس عنصری خودم؟ 2-چند وقتیه که نمازام شده اخر وقت نمیدونم چه کار بکنم که بشم مجنون خدا... 3-موندم با دلم به این دلیل که دائم سراغ دیگران می کنه تا یکی از بستگان واسه پسراش پیشنهاد داد من دیگه دوباره خواب زندگیم شد فکر خیال .... 4-چند وقتیه خیلی پرخاشگر وتند خو شدم با خانوادم , از دست خودم خسته شدم با این اخلاقم ... 5- اگه ادم دعا کنه زود ازدواج کنه , خدا رو اجبار نکرده؟؟ 6-....................... ببخشید چون اگه بخوام بنویسم خیلی طولانی میشه هر چند که الان سرتون به درد اوردم و احتمالا با خودتون میگین یک سری حرف های بی خودی نوشتم ولی اینا با هزار تای دیگه حرفای دلم و دغدغه ذهنی من شده ممنون میشم کمکم کنین اگه میشه راهنمایی کنین و بگین چه کار کنم . لطفا راهنمایی کنیین چون به بن بست فکری رسیدم فقط نگین برو پیش مشاوره راهنماییت میکنه چون می خوام خودتون این کار بکنین چون اونا دائم میگن حضوری باید بیای وقت بگیری ولی من نمیتونم برم... ببخشید واقعا عذر می خوام که طولانی شد یا علی