بیماری ام اس دارم و خواستگار ندارم؛ کسی بهم احترام نمیذاره. بمیرم یا زنده باشم برای کسی مهم نیست؛ همون بهتر که بمیرم. یک روز سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد. شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد شده در پیله نگاه کرد! سپس فعالیت پروانه متوقف شد و به نظر رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهد! آن شخص تصمیم گرفت به پروانه کمک کند و با قیچی پیله را باز کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما بدنش ضعیف و بالهایش چروک بود! آن شخص باز هم به تماشای پروانه ادامه داد چون انتظار داشت که بالهای پروانه باز، گسترده و محکم شوند و از بدن پروانه محافظت کنند! هیچ اتفاقی نیفتاد! در واقع پروانه بقیه عمرش به خزیدن مشغول بود و هرگز نتوانست پرواز کند.! چیزی که آن شخص با همه مهربانیش نمی دانست این بود که محدودیت پیله و تلاش لازم برای خروج از سوراخ آن، راهی بود که خدا برای ترشح مایعاتی از بدن پروانه به بال هایش قرار داده بود تا پروانه بعد از خروج از پیله بتواند پرواز کند! گاهی اوقات تلاش تنها چیزیست که در زندگی نیاز داریم! اگر خدا اجازه می داد که بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج می شدیم، به اندازه کافی قوی نبودیم و هرگز نمیتوانستیم پرواز کنیم! پرسشگر گرامی؛ به طور یقین لحظات سخت و طاقت فرسایی را پشت سر گذاشته اید؛ شاید سختی این لحظات به قدری باشد که تحمل آن برای انسان های کم صبر و تحمل ممکن نباشد اما شما چه؟ شما که این لحظات سخت را تا به امروز تحمل کرده اید، حتماً می توانید بعد از این هم تحمل کنید. شاید خدا در تقدیر شما، پروانه شدن را نوشته باشد. هر کسی لایق دشواری پیله لطف خدا نیست. البته قرار نیست که زندگی شما در آینده نیز به تلخی گذشته باشد بلکه با یاری خداوند و همت شما، می توانید زندگی شیرین و با نشاطی را برای خود ترسیم کنید. گفتید ام اس دارید؛ خواهرم این مسئله چیزی نیست که باعث ناامیدی شما شود. زیرا امروزه این بیماری با دارو قابل کنترل است، لذا نباید نگران باشید. گذشته از آن پیشرفت های پزشکی در این زمینه هر روز در حال تکمیل است و بعید نیست تا چند وقت دیگر به درمان قطعی آن نیز دست پیدا کنند. در کشورمان هم نمونه های فراوانی از مبتلایان به ام اس هستند که مانند یک فرد عادی و طبیعی زندگی می کنند. اما ظاهراً وجود این مشکل کوچک باعث شده شما دیدتان نسبت به دنیا و زندگی عوض شود تا جایی که افکار نامناسبی به ذهنتان خطور کند. خواهرم؛ وجود مشکلات و ناکامی ها در زندگی افراد جامعه امری طبیعی است و تنها مختص شما نیست. مشکلات و ناراحتی ها در زندگی افراد به وجود می آید. وظیفه ما انسان ها هنگام مواجهه با مشکلات و ناکامی ها تلاش در حد وسع و توان، جهت مقابله با آن ها است. امری که زشت، مذموم و نکوهیده است، سستی، تلاش نکردن و تسلیم شدن در برابر این مشکلات است. در روانشناسی گفته شده است که خشم بهتر از یأس و نومیدی است، از آنجا که یأس آدمی را خموده و افسرده و ناامید می سازد تا جایی که اقدام به هیچ کاری نمی کند و در برابر محیط اطرافش منفعل می شود و عکس العملی نشان نمی دهد و تبدیل به عنصری خنثی، بی فایده و بی اثر می گردد، در حالی که خشم (در معنای مثبت) حداقل فایده ای که در اینگونه موارد دارد این است که آدمی را به فعالیت و تحرک وا می دارد؛ فعالیتی که اگر در جهت صحیح هدایت شود مفید خواهد بود. با نگاهی به تاریخ دنیا متوجه خواهید شد که بی تحرکی و ناامیدی هیچ مساله ای را تاکنون حل نکرده است و نمی کند؛ پس همواره باید به آینده امید داشت و در راه آن تلاش کرد. اگر تصمیمی که گرفته اید نوعی اعتراض به وضع موجود باشد، باید بدانید که بدترین نوع اعتراض است و راههای منطقی و بهتر و مؤثر وجود دارد و در واقع با نبودن شما هیچ مشکلی حل نمی شود. باید بدانید که زندگی در دوره هایی از زمان سخت می گذرد و فراز و نشیب زیادی دارد اما شما باید امیدوار باشید که فردا بهتر از دیروز خواهد بود. توصیه می کنم نکات و تذکرات زیر را با دقت مطالعه کرده و به آنها عمل کنید : - ترسها، ناکامی ها و نگرانی های خود را با والدین، دوست، استاد یا یک مشاور در میان بگذارید. اگر شما راه حلی برای مشکلات ندارید به این معنی نیست که برای آن مشکلات دیگر هیچ راه حلی وجود ندارد. ابراز افکار و احساساتتان آغاز کننده فرایندی است که از طریق آن نیرو، امید و احساس ارزشمندی مجدداً ایجاد شده و به کشف راه حل های دیگر جهت حل و فصل بحران منجر می گردد. - آنچه را که موجب ناراحتی شما می شود بطور مشخص بنویسید. علاوه بر این، چگونگی رویارویی تان با مشکلات را معین کنید. با مشخص کردن آنچه جهت مقابله با یک موضوع خاص انجام می دهید، دریچه ذهن خود را برای راه حل های دیگر باز می گذارید. - افکار مثبت را جایگزین افکار منفی کنید. اگر شما بطور دائمی درباره نقائص، تقصیرها و بدبیاری های زندگی خود تعمق و تفکر نمائید، خود پنداره و نگرشی منفی در مورد آینده را درونی خواهید کرد. تمرکز بر استعدادها، توانایی ها و مشارکت های شخصی مثبت، نگرشی متعادل در مورد خود و توانایی هایتان ایجاد خواهد کرد. در بعضی اوقات جهت ایجاد احساس بهتر با خودتان حرف بزنید. - از منفی بافی و افکار منفی باید اجتناب شود. اگر می خواهید سالم بمانید و جوانی خود را حفظ کنید ناراحتی و افکار مزاحم را از خود دور کنید و بدانید که آنچه باعث ناراحتی و مشکل می شود افکار منفی و نوع دید ما به دنیا و وقایع است. در بسیاری موارد ما از یک حادثه طبیعی، برداشتی داریم که کاملا متفاوت با واقعیت آن است. سعی کنید بدبینی را کنار بگذارید و به دنیا با عینک خوشبینی نگاه کنید. اجازه ندهید افکار منفی بر شما پیروز شود، آرامش را در زندگی به خودتان هدیه دهید. - موانع و مواردی که سد راه ازدواج شما هستند را شناسایی کنید و برای برداشتن این موانع از جلوی راهتان تلاش کنید. مثلا یکی از موانع ازدواج خصوصیات شخصیتی دختر خانم هاست مثل ضعف در روابط اجتماعی نظیر انزواجویی و یا درونگرایی دختر. این ویژگیهای شخصیتی باعث می شود آنها کمتر در فعالیت های اجتماعی شرکت کنند و با دیگران ارتباط کمتری را برقرار نمایند، که همین امر باعث می شود، آنها کمتر دیده شوند و یا مورد پسند واقع نشوند. لذا اگر شما چنین شخصیتی دارید، سعی کنید با بالا بردن مهارت های ارتباطی خود و حضور در جمع ها، قابلیت های خود را بیشتر نشان دهید . به این منظور پیشنهاد می شود با حفظ عفّت و رعایت ضوابط اخلاقی و شرعی در مجامع و محافل زنانه نظیر روضه های خانگی، مراسم و هیأت های مذهبی و ... بیشتر حضور یابید تا زمینه آشنایی مادران پسرداری که به دنبال عروس می گردند و یا واسطه ها با شما مهیّا گردد. - این نکته را باور داشته باشید که ازدواج همه زندگی نیست، بلکه تنها یک بعد از ابعاد زندگی است. پس تا زمانی که شرایط ازدواج برایتان فراهم نشده, از فرصت استفاده کنید و در سایر ابعاد زندگی بکوشید. شاید برخی از افراد به اشتباه تنها عامل رسیدن به موفقیت را ازدواج کردن بدانند، اما آنچه که باعث موفق نامیده شدن یک زندگی می شود رسیدن افراد به یکسری از اهداف مهم و اصلی شان است که موجب رشد و تکامل آنها می شود و بدست آوردن آنها مستلزم صبر و تحمل و تدبیر صحیح است. اما کسانی که تنها ازدواج را باعث موفقیت می دانند حتما نمی دانند که به طور کلی هدف زندگی انسان ازدواج نیست، بلکه خدایی شدن است و ازدواج یکی از راه های خدایی شدن است نه تمام راه. مهمترین چیز برای انسان مومن این است که در مسیر خدایی شدن قدم بردارد و بکوشد تا از تمامی امکانات برای تحقق کمال و خداگونه شدن خویش استفاده نماید. بودن در این مسیر بسیاری از اهداف انسان را تأمین می کند و به انسان آرامش واقعی می بخشد. - به این نکته هم توجه داشته باشید که اولاً مشکل شما آن قدر جدی و لاینحل نیست که شما فکر کنید همه درهای امید به روی شما بسته شده و در یک بن بست جدی قرار گرفته اید که نه راه به پیش دارد و نه راهی برای برگشت. ثانیاً توجه داشته باشید که بزرگ جلوه دادن مشکل، منفی بافی، سوءظن و افکار پوچ انسان را مستأصل و مأیوس می کند و باعث تخریب روح و جسم انسان می شود و باید به طور جد از این وضعیت خود را نجات داد. بنابراین روح خود را نیازارید و خودخوری و ناراحتی را کنار بگذارید و همانطور که تاکنون با مشکلات زندگی و این بیماری به خوبی کنار آمده اید ، به فضل و رحمت بی منتهای خداوند هم امیدوار باشید. دوست گرامی؛ نداشتن خواستگار نیز دلایل مختلفی دارد که که با مراجعه به لینک زیر می توانید اطلاعات لازم را در این زمینه کسب کنید : http://moshavereh.porsemani.ir/term176 نویسنده : فاطمه سادات حسین پور
بیماری ام اس دارم و خواستگار ندارم؛ کسی بهم احترام نمیذاره. بمیرم یا زنده باشم برای کسی مهم نیست؛ همون بهتر که بمیرم.
بیماری ام اس دارم و خواستگار ندارم؛ کسی بهم احترام نمیذاره. بمیرم یا زنده باشم برای کسی مهم نیست؛ همون بهتر که بمیرم.
یک روز سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد. شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد شده در پیله نگاه کرد! سپس فعالیت پروانه متوقف شد و به نظر رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهد! آن شخص تصمیم گرفت به پروانه کمک کند و با قیچی پیله را باز کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما بدنش ضعیف و بالهایش چروک بود! آن شخص باز هم به تماشای پروانه ادامه داد چون انتظار داشت که بالهای پروانه باز، گسترده و محکم شوند و از بدن پروانه محافظت کنند!
هیچ اتفاقی نیفتاد!
در واقع پروانه بقیه عمرش به خزیدن مشغول بود و هرگز نتوانست پرواز کند.!
چیزی که آن شخص با همه مهربانیش نمی دانست این بود که محدودیت پیله و تلاش لازم برای خروج از سوراخ آن، راهی بود که خدا برای ترشح مایعاتی از بدن پروانه به بال هایش قرار داده بود تا پروانه بعد از خروج از پیله بتواند پرواز کند!
گاهی اوقات تلاش تنها چیزیست که در زندگی نیاز داریم! اگر خدا اجازه می داد که بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج می شدیم، به اندازه کافی قوی نبودیم و هرگز نمیتوانستیم پرواز کنیم!
پرسشگر گرامی؛ به طور یقین لحظات سخت و طاقت فرسایی را پشت سر گذاشته اید؛ شاید سختی این لحظات به قدری باشد که تحمل آن برای انسان های کم صبر و تحمل ممکن نباشد اما شما چه؟ شما که این لحظات سخت را تا به امروز تحمل کرده اید، حتماً می توانید بعد از این هم تحمل کنید. شاید خدا در تقدیر شما، پروانه شدن را نوشته باشد. هر کسی لایق دشواری پیله لطف خدا نیست. البته قرار نیست که زندگی شما در آینده نیز به تلخی گذشته باشد بلکه با یاری خداوند و همت شما، می توانید زندگی شیرین و با نشاطی را برای خود ترسیم کنید.
گفتید ام اس دارید؛ خواهرم این مسئله چیزی نیست که باعث ناامیدی شما شود. زیرا امروزه این بیماری با دارو قابل کنترل است، لذا نباید نگران باشید. گذشته از آن پیشرفت های پزشکی در این زمینه هر روز در حال تکمیل است و بعید نیست تا چند وقت دیگر به درمان قطعی آن نیز دست پیدا کنند. در کشورمان هم نمونه های فراوانی از مبتلایان به ام اس هستند که مانند یک فرد عادی و طبیعی زندگی می کنند. اما ظاهراً وجود این مشکل کوچک باعث شده شما دیدتان نسبت به دنیا و زندگی عوض شود تا جایی که افکار نامناسبی به ذهنتان خطور کند.
خواهرم؛ وجود مشکلات و ناکامی ها در زندگی افراد جامعه امری طبیعی است و تنها مختص شما نیست. مشکلات و ناراحتی ها در زندگی افراد به وجود می آید. وظیفه ما انسان ها هنگام مواجهه با مشکلات و ناکامی ها تلاش در حد وسع و توان، جهت مقابله با آن ها است. امری که زشت، مذموم و نکوهیده است، سستی، تلاش نکردن و تسلیم شدن در برابر این مشکلات است. در روانشناسی گفته شده است که خشم بهتر از یأس و نومیدی است، از آنجا که یأس آدمی را خموده و افسرده و ناامید می سازد تا جایی که اقدام به هیچ کاری نمی کند و در برابر محیط اطرافش منفعل می شود و عکس العملی نشان نمی دهد و تبدیل به عنصری خنثی، بی فایده و بی اثر می گردد، در حالی که خشم (در معنای مثبت) حداقل فایده ای که در اینگونه موارد دارد این است که آدمی را به فعالیت و تحرک وا می دارد؛ فعالیتی که اگر در جهت صحیح هدایت شود مفید خواهد بود. با نگاهی به تاریخ دنیا متوجه خواهید شد که بی تحرکی و ناامیدی هیچ مساله ای را تاکنون حل نکرده است و نمی کند؛ پس همواره باید به آینده امید داشت و در راه آن تلاش کرد.
اگر تصمیمی که گرفته اید نوعی اعتراض به وضع موجود باشد، باید بدانید که بدترین نوع اعتراض است و راههای منطقی و بهتر و مؤثر وجود دارد و در واقع با نبودن شما هیچ مشکلی حل نمی شود. باید بدانید که زندگی در دوره هایی از زمان سخت می گذرد و فراز و نشیب زیادی دارد اما شما باید امیدوار باشید که فردا بهتر از دیروز خواهد بود.
توصیه می کنم نکات و تذکرات زیر را با دقت مطالعه کرده و به آنها عمل کنید :
- ترسها، ناکامی ها و نگرانی های خود را با والدین، دوست، استاد یا یک مشاور در میان بگذارید. اگر شما راه حلی برای مشکلات ندارید به این معنی نیست که برای آن مشکلات دیگر هیچ راه حلی وجود ندارد. ابراز افکار و احساساتتان آغاز کننده فرایندی است که از طریق آن نیرو، امید و احساس ارزشمندی مجدداً ایجاد شده و به کشف راه حل های دیگر جهت حل و فصل بحران منجر می گردد.
- آنچه را که موجب ناراحتی شما می شود بطور مشخص بنویسید. علاوه بر این، چگونگی رویارویی تان با مشکلات را معین کنید. با مشخص کردن آنچه جهت مقابله با یک موضوع خاص انجام می دهید، دریچه ذهن خود را برای راه حل های دیگر باز می گذارید.
- افکار مثبت را جایگزین افکار منفی کنید. اگر شما بطور دائمی درباره نقائص، تقصیرها و بدبیاری های زندگی خود تعمق و تفکر نمائید، خود پنداره و نگرشی منفی در مورد آینده را درونی خواهید کرد. تمرکز بر استعدادها، توانایی ها و مشارکت های شخصی مثبت، نگرشی متعادل در مورد خود و توانایی هایتان ایجاد خواهد کرد. در بعضی اوقات جهت ایجاد احساس بهتر با خودتان حرف بزنید.
- از منفی بافی و افکار منفی باید اجتناب شود. اگر می خواهید سالم بمانید و جوانی خود را حفظ کنید ناراحتی و افکار مزاحم را از خود دور کنید و بدانید که آنچه باعث ناراحتی و مشکل می شود افکار منفی و نوع دید ما به دنیا و وقایع است. در بسیاری موارد ما از یک حادثه طبیعی، برداشتی داریم که کاملا متفاوت با واقعیت آن است. سعی کنید بدبینی را کنار بگذارید و به دنیا با عینک خوشبینی نگاه کنید. اجازه ندهید افکار منفی بر شما پیروز شود، آرامش را در زندگی به خودتان هدیه دهید.
- موانع و مواردی که سد راه ازدواج شما هستند را شناسایی کنید و برای برداشتن این موانع از جلوی راهتان تلاش کنید. مثلا یکی از موانع ازدواج خصوصیات شخصیتی دختر خانم هاست مثل ضعف در روابط اجتماعی نظیر انزواجویی و یا درونگرایی دختر. این ویژگیهای شخصیتی باعث می شود آنها کمتر در فعالیت های اجتماعی شرکت کنند و با دیگران ارتباط کمتری را برقرار نمایند، که همین امر باعث می شود، آنها کمتر دیده شوند و یا مورد پسند واقع نشوند. لذا اگر شما چنین شخصیتی دارید، سعی کنید با بالا بردن مهارت های ارتباطی خود و حضور در جمع ها، قابلیت های خود را بیشتر نشان دهید . به این منظور پیشنهاد می شود با حفظ عفّت و رعایت ضوابط اخلاقی و شرعی در مجامع و محافل زنانه نظیر روضه های خانگی، مراسم و هیأت های مذهبی و ... بیشتر حضور یابید تا زمینه آشنایی مادران پسرداری که به دنبال عروس می گردند و یا واسطه ها با شما مهیّا گردد.
- این نکته را باور داشته باشید که ازدواج همه زندگی نیست، بلکه تنها یک بعد از ابعاد زندگی است. پس تا زمانی که شرایط ازدواج برایتان فراهم نشده, از فرصت استفاده کنید و در سایر ابعاد زندگی بکوشید.
شاید برخی از افراد به اشتباه تنها عامل رسیدن به موفقیت را ازدواج کردن بدانند، اما آنچه که باعث موفق نامیده شدن یک زندگی می شود رسیدن افراد به یکسری از اهداف مهم و اصلی شان است که موجب رشد و تکامل آنها می شود و بدست آوردن آنها مستلزم صبر و تحمل و تدبیر صحیح است. اما کسانی که تنها ازدواج را باعث موفقیت می دانند حتما نمی دانند که به طور کلی هدف زندگی انسان ازدواج نیست، بلکه خدایی شدن است و ازدواج یکی از راه های خدایی شدن است نه تمام راه. مهمترین چیز برای انسان مومن این است که در مسیر خدایی شدن قدم بردارد و بکوشد تا از تمامی امکانات برای تحقق کمال و خداگونه شدن خویش استفاده نماید. بودن در این مسیر بسیاری از اهداف انسان را تأمین می کند و به انسان آرامش واقعی می بخشد.
- به این نکته هم توجه داشته باشید که اولاً مشکل شما آن قدر جدی و لاینحل نیست که شما فکر کنید همه درهای امید به روی شما بسته شده و در یک بن بست جدی قرار گرفته اید که نه راه به پیش دارد و نه راهی برای برگشت. ثانیاً توجه داشته باشید که بزرگ جلوه دادن مشکل، منفی بافی، سوءظن و افکار پوچ انسان را مستأصل و مأیوس می کند و باعث تخریب روح و جسم انسان می شود و باید به طور جد از این وضعیت خود را نجات داد. بنابراین روح خود را نیازارید و خودخوری و ناراحتی را کنار بگذارید و همانطور که تاکنون با مشکلات زندگی و این بیماری به خوبی کنار آمده اید ، به فضل و رحمت بی منتهای خداوند هم امیدوار باشید.
دوست گرامی؛ نداشتن خواستگار نیز دلایل مختلفی دارد که که با مراجعه به لینک زیر می توانید اطلاعات لازم را در این زمینه کسب کنید :
http://moshavereh.porsemani.ir/term176 نویسنده : فاطمه سادات حسین پور
- [سایر] سلام.دچار یک سری افکار مزاحم شدم که نا خواسته مثل اینکه در یک لحظه توی ذهنم تزریق میشن.همش احساس میکنم قراره بمیرم و با هر چیزی یا هر کاری یه چیزی مثل فال گرفتن توی زهنم میاد که مثلا اگه اینجوری شد یعنی میمیرم یا اگه فلان اتفاق افتاد یعنی نمیمیرم.یا اگه تونستم توی زمان خاص باز هم مثلا یک کار خاص رو انجام بدم نمیمیرم یا اگه نتونستم و زمانش بیشتر شد میمیرم.اینا ناخواست هستن و توی تمام کارهام خودشون رو نشون میدن.مثلا موقع درس خوندن ،تماشای تلوزیون،اس ام اس نوشتن، غذا خوردن... دیگه خستم کردن. مثلا امروز زمان اس ام اس نوشتن فکر کردم اگه دستم رو بالا نگه دارم تا اس ام اس من به مقصدش برسه یعنی زنده میمونم و لی اگه نشد یعنی میمیرم.و متسفانه نشد و الان همش احساس میکنم قراره بمیرم چون این افکار مثل فال گرفتن میمونن توی فکرم اینه که میتونن درست باشن .واسه همین نا خواسته بشون عمل میکنم.لطفا کمکم کنید
- [سایر] با سلام و خسته نباشید ببخشید واسه من قراره یک خواستگار بیاد با کلیات خانواده شون آشنایی داریم ولی نمیدونم واسه اینکه با روحیات و اخلاق ایشون آشنا بشم چه سوالایی بپرسم ممنون میشم یک سری سوالات اساسی و مهم رو بهم بگید با تشکر فراوان.
- [سایر] سلام آقای دکتر من یه مدت هست که توی یه شرکت خصوصی کار میکنم و رئیس من یه آقای مجرد هستن . یه مدتی هست که از رفتارهای ایشون متوجه شدم که بهم علاقه داره چون دوست داشتن از چشاش داد میزنه . البته یه کم حجب و حیا داره . منم برای اینکه بفهمم بهم علاقه داره یه یه اس ام اس معمولی ولی یه متن قشنگ براش فرستادم که اصلا عاشقانه نبود اونم جواب اس رو فرستاد . من هرزگاهی براش اس میفرستادم و اونم گاهی جواب میداد تا اینکه چند روز پیش براش یه اس مثه همیشه فرستادم ولی اون یه اس با این مضمون فرستاد که : آدم باید خدا رو برا خودش بپرسته نه برا عیاشی در دنیا و بهشت .. من انقدر ناراحت شدم که تا صبح خوابم نبرد و فردای اون روز بهش گفتم : این چه اسی بود که برام فرستادی مگه من اس بد برا شما فرستادم و اینکه چرا شما مهربونی و کار خیر کردن رو با هرزگی اشتباه گرفتی(چون یه سری مشکل مالی داشت بهش پول قرض دادم ) و اینکه من اصلا قصد این رو ندارم که خودم رو به شما تحمیل کنم . اونم گفت من اصلا روحم از اس خبر نداره و دیشب گوشیم پیش من نبوده : یه دفعه گفت پیش خواهرم بوده و یه دفعه گفت پیش دوستم بوده بعد همون موقع شروع کرد اس رو خوندن منم از اون روز تا حالا باهاش رسمی برخورد میکنم و اصلا دیگه لبخندم نمیزنم (فقط یه نکته اینکه توی شرکت خانوادشم میان گاهی اوقات و من حس میکنم خواهرش یه لبخندای موذیانه ای از اون شب تا حالا بهم تحویل میده ) واقعا نمیدونم این اس کار کی بوده ؟؟ بعدشم بهم گفت : چیزه مهمی نگفته و منظور اس که به شما نیست و همینطوری فرستادن حالا سوالم از شما اینه که آیا من اینطوری جوابش رو دادم و اینجوری باهاش رفتارمیکنم درسته ؟؟؟ خواهش میکنم سریع جوابم رو بدید چون واقعا حالم بده و حس میکنم اونم یه کم غم تو صداشه . واقعا من چه جوری باهاش رفتار کنم ؟؟ چون ما هروز تا بعدازظهر باهم تو محل کار هستیم .ممنون
- [سایر] سلام من پسری 21 ساله خیلی استرس دارم بطوری که دستو پام خیلی عرق میکنه و تپش قلبم از حالت عادی بیشتر هست و همیشه اینجوریم دکتر برام قرص پروپارانولول تجویز کرده اما تاثیر چندانی نداره و تعرق دست و پام هنوز به همون شدت هست راه درمان چیه و البته دکتر گفت برات آزمایش باید بنویسم که دفترچم تمدید نداشت چه آزمایشاتی مربوط به این بیماری هست و چگونه اند کلا هرچی میدونید بهم اطلاعات بیدن و راه درمان
- [سایر] ... سلام آقای مرادی.من اولین باره که میام تو سایتتون.چقد خوبه که شما خداروشکر هستین..از زور گریه نمیتونم بنویسم.. من دختری 22 ساله دانشجو هستم.چادری.به قول مامانبزرگم سنگین میرمو سنگین میام.اما حالا باورم نمیشه من همون مریمم.چشم خلاصه میگم سرتونو درد نیارم.از همکلاسیام 2 ماه پیش به من پیشنهاد ازدواج داد.منم با وجود اینکه خانوادم با ازدواج زود من مخالفن ولی قبول کردم.ولی حالا اون آقا میگن که من هیچ شرایطی ندارم بیام به پدرت چی بگم؟من چکار کنم.اما رابطشو با من قطع نمیکنه.انگار خودمم نمیخوام که تموم بشه اما نمیخوام گناه کنم.تو ماه رمضون به خدای خودم قول دادم.اما من دارم گناه میکنم.با اس ام اس زدن بهش.با دیدنش.متاسفانه به اجبار هم که شده تو دانشگاه میبینمش.مقصر کیه؟منم که تو این سن به یه همزبونی غیر از پدر مادرم احتیاج دارم؟پدرو مادرمن که میگن ازدواج برام زوده؟یا اون آقا که شرایط مطلوبشو بهونه کرده؟تورو خدا بهم بگین چی کار کنم...
- [سایر] سلام راستش جوابتونا که خوندم شرمنده شدم.کاش همون وقت حرفتون گوش کرده بودم ولی انگار همه عالم دست توی دست هم گذاشته بودن تا من نتونم درست تصمیم بگیرم با این که بارها تصمیم گرفتم ولی بازم نشد بارها از خدا خواستم یک جور خوب تموم شه بارها پای سجاده نماز گریه کردم ولی.... این که گفتم هیچی واسم مهم نیست منظورم همین بود شدم آدم بی هدف که دیگه نمیدونم باید به چی ایمان داشته باشم یا اصلان واسه چی زنده ام با همه اینها بی ادبی من را بگذارید پای حال خیلی بدم مناببخشید
- [سایر] سلام و خسته نباشی دختری 22 ساله هستم دانشجوی رشته مهندسی برق .خواستگاری دارم 26 ساله کارمند و مهندس معماری. خواستگار من درسن 10 سالگی مادر و برادرشو در سانحه رانندگی از دست داد. و همچنین حدودا در 23 سالگی خواهرشو بخاطر داشتن بیماری سرطان.و از 10 سالگی زیر دست نامادری بزگ شده خودش میگه از وقتی که نامادریم اومد تو خونه همش دعوا بود .در حال حاضر 3 برادر و 1 خواهرن.و میگه بعد از مادرم محبت ندیدم ولی به خودم قول دادم به همه محبت کنم تا بهم محبت کنن. تو جلسه اول خیلی مهرش به دلم ننشست چون باشخصیت بود گفتم جلسه بعدم بیان حرف بزنیم.باز انگاری ننشست مهرش انگاری سرده نمیدونم شاید چون هنو بهش عادت نکردم حدودا یک ماه اس میدیم و حرف میزنیم.بیشتر اس میدیم.تفاهم زیاد دایم هم مهربونه هم باشخصیت.ولی میترسم مهرش به دلم نشینه بعدا پشیمون بشم.تحقیقم کردیم حدودا 1 ماه از همه نظر هم خودش و هم خونوادش خوبن. کمکم کنید چیکار کنم؟به هیچ وجه کوتاه نمیاد میگه من نمیتونم فراموشت کنم حتی یکی دو بارم امتحانشم کردم دیدم واقعا منو میخواد.یه بار بهش گفتم کسی رو قبلا میخواستم ولی همه چی تموم شده شاید بعد ازدواج دلم بازهواشو کنه گفت اینقد بهت مهربونی میکنم که فراموشش کنی .زندگیمو به پات میریزم . راهنماییم کنیید چیکار کنم؟نکنه بخاطر فوت خونوادش منزوی باشه؟نکنه پشیمون بشم احساس میکنم نمیتونم تحملش کنم از نظر چهره. با تشکر
- [سایر] من در تهران ساکن می باشم و کارمند هستم و دارای یک فرزند 6 ساله دختر و همسر می باشم من مشکلی که دارم دارای ترس از بیماری می باشم مثلا وقتی خبر بیماری فردی یا خودم را می شنوم همیشه بدترین حالت در ذهنم می آید طوری که وضع گوارشی ام بهم می ریزد درون بدنم می لرزد و حالم به هم می خورد مثلاً یک نمونه اینکه خواهرم توده ای در سینه داشت تا برود سونوگرافی من مردم و زنده شدم بعد از اینکه دکتر رفتیم و دکتر گفت : خطرناک نیست ولی باید هر چند ماه تحت نظر باشی حلا من تا اسم سرطان سینه می شنوم یا خبری از فرد بیماری به من می رسد حالم دگرگون می شود و این موضوع خیلی ناراحتم می کند به نظر شما چکار باید انجام اگر به مشاوره هم احتیاج دارم لطفاً راهنماییم کنید.
- [سایر] باسلام و خسته نباشید من میخواستم بپرسم که یک خانم شاغل که موقعیت کاری و تحصیلیش از شوهرش یکم بیشتر هست ( من کارمند و لیسانس و شوهرم کارگر ساده و دیپلم هستند) رفتارش با شوهرش چطور باشه که اعتدال برقرار باشه نه شوهرش ازش سو استفاده کنه که مثلا بخواد بدهی هاشو با پول خانمش بده ( اصلا به نظر شما این سو استفاده است) و نه اینکه سرکوب بشه و احساس حقارت بکنه من میخوام یه راهکار کلی در این مورد بدین من دوست دارم پولهامو جمع کنم و ولخرجی نشه البته نه برای خودم بلکه برای مثلا خرید خونه و خرجهای خیلی مهم تر از خرید مثلا یه هود برای آشپزخونه من تازه ازدواج کردم نمیخوام ارتباطم با شوهرم سر این مسائل بی احترام باشه اصلا نمیخوام اون مرزی که بین زن و شوهر باید باشه که بهم احترام بزارن از بین بره
- [سایر] خواهش میکنم خصوصی سلام 3 سال پیش با دختری آشنا شدم مذهبی و چیذری و ولایتی. گریه کن امام حسینه. به اصرارش با دانشگاه رفتیم مشهد.نظر لطف امام رضا شامل حال من شد و منی که بی نماز و بی حجاب و بی معرفت بودم شدم نمک خورده ی آقا و دلم جا موند همون جا. دو سال با هم بودیم.برام خیلی مقدس بود.آدم پاک و با خدایی که دیدن و نشستن با او من تشنه رو به یاد خدا میانداخت. خیلی بهم نزدیک شدیم.واقعا آسمونی دوستش داشتم. سختی هایی که به خاطر تغییراتم تو خانواده میکشیدم به اصرار خودش بهش منتقل میشد . می خواست خیلی بهم نزدیک باشیم .از لحظه لحظه ی زندگیم میخواست با خبر باشه. کارمون به روزی 30 تا اس ام اس رسیده بود.اگه جواب نمیدادم گله میکرد که تو جواب محبت منو نمیدی. برات مهم نیستم. به هر کس هم که به من نزدیک بود حسودی میکرد. تا اینکه محرم پارسال من که تازه عزادار حسین (ع) شده بودم اصلا متوجه او نبودم تو این ایام.و اون به خاطر همین نبودن من تصمیم گرفت که بره .دیگه با من نباشه. گفت که از مشکلات من خسته شده.هر چی التماسش کردم که دوستی پاکمون و عقد خواهریمون رو نشکن و نرو گوش نکرد.ارتباطش رو به کل با من قطع کرد. کلی هم توهین و.. به تازگی هم با یکی از همکاراش تو مدرسه یه همچین ارتباطی برقرار کرده بود. رفت.و حالا بعد از یک سال برگشته.بدون هیچ عذر خواهی یه سری دلیل واسه رفتنش نوشته و میگه میخوام برگردم.خیلی درمانده شدم.من به خاطر اعتقاداتش خیلی دوستش دارم.ولی نمیدونم آیا باید دوباره باهاش دوستی آغاز کنم یا نه.اگه آره تا چه حد؟ تا کجا یک ارتباط مورد تایید اسلامه.آقای مرادی من واقعا مستاصل شدم .خواهش میکنم کمکم کنید. خصوصی خواهش میکنم.