سلام ؛ من خیلی آدم حساس و زود رنجی هستم و متأسفانه بخاطر همین موضوع با نامزدم مشکلات زیادی پیدا کردم. هرکاری می کنم نمی تونم از حساسیت ها و زود رنجی هام کم کنم. خودمم خیلی از این خصوصیت بدم میاد. لطفاً بهم بگین چیکار کنم تا از شر این اخلاق بد نجات پیدا کنم. با سلام و عرض ارادت خدمت شما؛ از اینکه با ما سخن می گوئید خرسندیم و امیدواریم که راهنمای خوبی برایتان باشیم. پرسشگر گرامی؛ زمانی که زن و مرد در کنار هم اقدام به تشکیل خانواده میکنند باید با تمام وجود، تلاش کنند تا کانون زندگی آنان گرم باشد و از آسیبها در امان باشد؛ بنابراین چنانچه احساس میکنید زودرنجی شما موجب شده تا به کانون زندگی شما آسیب برسد، باید برای بر طرف کردن این حالت تلاش کنید و از رفتارهایی که موجب آزار همسرتان میشود خودداری کنید. قبل از هر چیز مطمئن باشید مشکل شما قابل حل است و با کمی صبر و تحمل و انجام بعضی راهکارهای عملی و تمرین و ممارست، بر این وضعیت خود فائق خواهید آمد. شناخت مشکل و تصمیم بر انتخاب راه حل مناسب برای آن، نیمی ازمشکل را حل میکند. نکته بسیار مهم این است که باید ریشه و منشأ این حساسیت شناخته شود؛ به عبارت دیگر باید بررسی شود که به چه چیزی حساس هستید و با دخالت کردن در آن طبیعی است که حساسیت شما نیز کاهش خواهد یافت؛ همچنین با هر یک از عوامل مختلف جسمی، روحی و روانی، محیطی و اجتماعی و غیره که این مشکل را ایجاد و یا تشدید میکند باید به گونهای خاص مقابله کرد. واژه زود رنج در فرهنگ لغات فارسی به معنی کسی که زود برنجد و آزرده شود و نازک دل بکار رفته است . از این منظر می توان فرد زود رنج را کسی برشمرد که زود آزرده می شود و یا به کسی گفت که بر اثر کنشی منطقی و یا غیر منطقی آزرده خاطر می شود و یا می توان گفت فرد زود رنج کسی است که در مقابل یکسری رفتارو برخوردها که با روحیات و شخصیت او سازگار نیستند، آزرده خاطر می شود. در زیر به برخی از راه های مقابله با زود رنجی اشاره می کنیم : 1. یکی از علل شایع زود رنجی و عصبانیت، کم خونی می باشد. فردی که مبتلا به کم خونی است، بسیار زودرنج و دچار ناراحتی های جسمی و روحی می شود. لذا سعی نمایید با یک آزمایش خون وضعیت جسمانی خود را بررسی نمایید. در این رابطه خوب است بدانید که گوشت قرمز سرشار از آهن است و کسانی که کم خونی دارند بهتر است از گوشت قرمز بیشتر از گوشت سفید استفاده کنند، زیرا آهن موجود در گوشت قرمز بهتر جذب می شود؛ همچنین غلات، حبوبات و برخی سبزی ها از منابع مهم آهن هستند. البته میوه ها مقدار کمی آهن دارند و برخی از سبزی ها نیز آهن دارند ولی میزان جذب آن ها خیلی بالا نیست. توصیه می شود، همراه با مواد غذایی گیاهی، مواد غذایی اسیدی یا ترش نیز مصرف شود که جذب آهن آن ها افزایش پیدا کند. 2. کاملاً به خود مطمئن باشید که میتوانید روحیه خود را تغییر دهید ولی برای نتیجه گیری عجول نباشید، بلکه با خود فکر کنید باید حداقل یکسال روی خود کار کنید و اگر چنین کنید حتماً پس از آن دگرگون خواهید شد. 3. همواره در هر مسالهای ابتدا از دیگران انتظار بدترین برخورد را داشته باشید و خود را برای تحمل آن آماده کنید. این مساله باعث میشود برخوردهای بهتر از مورد انتظار، در شما ایجاد خوشنودی نماید؛ در حالیکه اگر همیشه انتظار برخورد خوب داشته باشید چه بسا نتیجه عکس خواهید گرفت. 4. با خود شرط کنید که هیچ گاه و در هیچ شرایطی بعد از یک رابطه به آن دیگر فکر نکنید. مثلا تصمیم بگیرید- یا در صورت امکان نذر کنید- که اگر فلان رفتار را داشتید فلان مبلغ صدقه بدهید، یا شب نماز شب بخوانید، و یا یک روز روزه بگیرید. کارآیی این روش، بسیار بالا است و بسیاری از علمای بزرگ بدینسان تمرین عملی و خودسازی نمودهاند. 5. سعی نمایید رفتار خود را کنترل نمایید، اما با بیان ساده و صمیمانه دیگران را از وضعیت روانی خود مطلع نمایید. مثلاً به او بگویید که این رفتار یا حرف شما را آزرده کرده است. 6. برای نتیجه گیری در مورد یک رابطه یا برخورد دیگران و ارزیابی یک برخورد و یا حرف، حتیالامکان با افراد عاقل و پخته مشورت نمایید. 7. سعی نمایید بیشتر با افراد خوش خلق و غیر عصبی و کسانی که آنها را دوست دارید معاشرت کنید. 8. در مواردی که ناراحتی عصبی بر شما فشار وارد میکند در فضای آزاد و یا دربسته فریاد بکشید و با مشت زدن به بالشت و یا اشیاء دیگر فشار عصبی خود را تخلیه نمایید. 9. به تلاوت قرآن و خواندن نماز بیشتر بپردازید که به فرموده قرآن : نماز را در طرف روز بپا دارید و در ساعات تاریکی شب که البته خوبی و نیکیهای شما زشتیها و بدکاری ها را از میدان بیرون میبرد (سوره مبارکه هود، آیه شریفه 114). 10. با همسر خود در این زمینه صحبت کنید. احساسات خود ر ا با او در میان گذارید و از او بخواهید تا در رفع این رفتار با شما همکاری کند. به او بگوئید زودرنجی شما غیراختیاری است و برای اینکه بتوانید بر این مشکل غلبه کنید، نیاز به زمان و همکاری او دارید. 11. روابط اجتماعی خود را افزایش دهید تا از این طریق، ارتباط شما با سایر افراد افزایش یابد و با رفتارهای گوناگون و متفاوت سایرین آشنا شوید. 12. فراموش نکنید قرار نیست تمام افراد بر اساس خواسته ما رفتار کنند. به شیوه رفتار آنان احترام بگذارید و زمانی که رفتاری شما را ناراحت می کند به جای اینکه عکس العمل تندی نشان دهید، فقط احساسات خود را بیان کنید. به عنوان مثال به فردی که با رفتار خود موجب اذیت شما شده بگوئید من از این رفتار شما احساس خوبی ندارم و یا اینکه رفتار شما موجب دلگیری من شد. 13. با افراد خوش مشرب و اجتماعی ارتباط برقرار کنید و سعی کنید از آنان الگو گیری کنید. 14. شرح موارد فوق را در جدولی بنویسید و موارد انجام یا تخلف در هر روز را یادداشت نموده و همواره سعی بر تقلیل موارد تخلف نمایید. نویسنده : محمدصادق آقاجانی
سلام ؛ من خیلی آدم حساس و زود رنجی هستم و متأسفانه بخاطر همین موضوع با نامزدم مشکلات زیادی پیدا کردم. هرکاری می کنم نمی تونم از حساسیت ها و زود رنجی هام کم کنم. خودمم خیلی از این خصوصیت بدم میاد. لطفاً بهم بگین چیکار کنم تا از شر این اخلاق بد نجات پیدا کنم.
سلام ؛ من خیلی آدم حساس و زود رنجی هستم و متأسفانه بخاطر همین موضوع با نامزدم مشکلات زیادی پیدا کردم. هرکاری می کنم نمی تونم از حساسیت ها و زود رنجی هام کم کنم. خودمم خیلی از این خصوصیت بدم میاد. لطفاً بهم بگین چیکار کنم تا از شر این اخلاق بد نجات پیدا کنم.
با سلام و عرض ارادت خدمت شما؛ از اینکه با ما سخن می گوئید خرسندیم و امیدواریم که راهنمای خوبی برایتان باشیم.
پرسشگر گرامی؛ زمانی که زن و مرد در کنار هم اقدام به تشکیل خانواده میکنند باید با تمام وجود، تلاش کنند تا کانون زندگی آنان گرم باشد و از آسیبها در امان باشد؛ بنابراین چنانچه احساس میکنید زودرنجی شما موجب شده تا به کانون زندگی شما آسیب برسد، باید برای بر طرف کردن این حالت تلاش کنید و از رفتارهایی که موجب آزار همسرتان میشود خودداری کنید.
قبل از هر چیز مطمئن باشید مشکل شما قابل حل است و با کمی صبر و تحمل و انجام بعضی راهکارهای عملی و تمرین و ممارست، بر این وضعیت خود فائق خواهید آمد. شناخت مشکل و تصمیم بر انتخاب راه حل مناسب برای آن، نیمی ازمشکل را حل میکند. نکته بسیار مهم این است که باید ریشه و منشأ این حساسیت شناخته شود؛ به عبارت دیگر باید بررسی شود که به چه چیزی حساس هستید و با دخالت کردن در آن طبیعی است که حساسیت شما نیز کاهش خواهد یافت؛ همچنین با هر یک از عوامل مختلف جسمی، روحی و روانی، محیطی و اجتماعی و غیره که این مشکل را ایجاد و یا تشدید میکند باید به گونهای خاص مقابله کرد.
واژه زود رنج در فرهنگ لغات فارسی به معنی کسی که زود برنجد و آزرده شود و نازک دل بکار رفته است . از این منظر می توان فرد زود رنج را کسی برشمرد که زود آزرده می شود و یا به کسی گفت که بر اثر کنشی منطقی و یا غیر منطقی آزرده خاطر می شود و یا می توان گفت فرد زود رنج کسی است که در مقابل یکسری رفتارو برخوردها که با روحیات و شخصیت او سازگار نیستند، آزرده خاطر می شود.
در زیر به برخی از راه های مقابله با زود رنجی اشاره می کنیم :
1. یکی از علل شایع زود رنجی و عصبانیت، کم خونی می باشد. فردی که مبتلا به کم خونی است، بسیار زودرنج و دچار ناراحتی های جسمی و روحی می شود. لذا سعی نمایید با یک آزمایش خون وضعیت جسمانی خود را بررسی نمایید. در این رابطه خوب است بدانید که گوشت قرمز سرشار از آهن است و کسانی که کم خونی دارند بهتر است از گوشت قرمز بیشتر از گوشت سفید استفاده کنند، زیرا آهن موجود در گوشت قرمز بهتر جذب می شود؛ همچنین غلات، حبوبات و برخی سبزی ها از منابع مهم آهن هستند. البته میوه ها مقدار کمی آهن دارند و برخی از سبزی ها نیز آهن دارند ولی میزان جذب آن ها خیلی بالا نیست. توصیه می شود، همراه با مواد غذایی گیاهی، مواد غذایی اسیدی یا ترش نیز مصرف شود که جذب آهن آن ها افزایش پیدا کند.
2. کاملاً به خود مطمئن باشید که میتوانید روحیه خود را تغییر دهید ولی برای نتیجه گیری عجول نباشید، بلکه با خود فکر کنید باید حداقل یکسال روی خود کار کنید و اگر چنین کنید حتماً پس از آن دگرگون خواهید شد.
3. همواره در هر مسالهای ابتدا از دیگران انتظار بدترین برخورد را داشته باشید و خود را برای تحمل آن آماده کنید. این مساله باعث میشود برخوردهای بهتر از مورد انتظار، در شما ایجاد خوشنودی نماید؛ در حالیکه اگر همیشه انتظار برخورد خوب داشته باشید چه بسا نتیجه عکس خواهید گرفت.
4. با خود شرط کنید که هیچ گاه و در هیچ شرایطی بعد از یک رابطه به آن دیگر فکر نکنید. مثلا تصمیم بگیرید- یا در صورت امکان نذر کنید- که اگر فلان رفتار را داشتید فلان مبلغ صدقه بدهید، یا شب نماز شب بخوانید، و یا یک روز روزه بگیرید. کارآیی این روش، بسیار بالا است و بسیاری از علمای بزرگ بدینسان تمرین عملی و خودسازی نمودهاند.
5. سعی نمایید رفتار خود را کنترل نمایید، اما با بیان ساده و صمیمانه دیگران را از وضعیت روانی خود مطلع نمایید. مثلاً به او بگویید که این رفتار یا حرف شما را آزرده کرده است.
6. برای نتیجه گیری در مورد یک رابطه یا برخورد دیگران و ارزیابی یک برخورد و یا حرف، حتیالامکان با افراد عاقل و پخته مشورت نمایید.
7. سعی نمایید بیشتر با افراد خوش خلق و غیر عصبی و کسانی که آنها را دوست دارید معاشرت کنید.
8. در مواردی که ناراحتی عصبی بر شما فشار وارد میکند در فضای آزاد و یا دربسته فریاد بکشید و با مشت زدن به بالشت و یا اشیاء دیگر فشار عصبی خود را تخلیه نمایید.
9. به تلاوت قرآن و خواندن نماز بیشتر بپردازید که به فرموده قرآن : نماز را در طرف روز بپا دارید و در ساعات تاریکی شب که البته خوبی و نیکیهای شما زشتیها و بدکاری ها را از میدان بیرون میبرد (سوره مبارکه هود، آیه شریفه 114).
10. با همسر خود در این زمینه صحبت کنید. احساسات خود ر ا با او در میان گذارید و از او بخواهید تا در رفع این رفتار با شما همکاری کند. به او بگوئید زودرنجی شما غیراختیاری است و برای اینکه بتوانید بر این مشکل غلبه کنید، نیاز به زمان و همکاری او دارید.
11. روابط اجتماعی خود را افزایش دهید تا از این طریق، ارتباط شما با سایر افراد افزایش یابد و با رفتارهای گوناگون و متفاوت سایرین آشنا شوید.
12. فراموش نکنید قرار نیست تمام افراد بر اساس خواسته ما رفتار کنند. به شیوه رفتار آنان احترام بگذارید و زمانی که رفتاری شما را ناراحت می کند به جای اینکه عکس العمل تندی نشان دهید، فقط احساسات خود را بیان کنید. به عنوان مثال به فردی که با رفتار خود موجب اذیت شما شده بگوئید من از این رفتار شما احساس خوبی ندارم و یا اینکه رفتار شما موجب دلگیری من شد.
13. با افراد خوش مشرب و اجتماعی ارتباط برقرار کنید و سعی کنید از آنان الگو گیری کنید.
14. شرح موارد فوق را در جدولی بنویسید و موارد انجام یا تخلف در هر روز را یادداشت نموده و همواره سعی بر تقلیل موارد تخلف نمایید.
نویسنده : محمدصادق آقاجانی
- [سایر] با سلام وخسته نباشید من الان حذوذ سه ماهه نامزد کردم و دخترخاله پسرخاله هستیم متاسفانه نامزدم توی مجالس میرقصه بهش میگم نرقص میگه تو قذیمی هستی میگم باید بین من و رقص یکی رو انتخاب کنی میگه هر دو رو انتخاب می کنم الان موندم چکار کنم اگه نامزدی رو بهم بزنم مشکلات خانوادگی زیادی بوجود میاد اگه نزنم فرذا این دختر می خواد شریک زندگیم بشهو از همین حالا تفاهم نداریم چه برسه به بعد از ازدواج لطفا راهنماییم کنید
- [سایر] من اگر مشکلی با فامیل همسرم داشته باشم باید چه جوری برطرفش کنم (ما در عقد به سر می بریم) مثلا خواهرشوهرم حرفی می زنه که من ناراحت میشم باید چیکار کنم؟ (باید بگم که من کلا آدم صبوری هستم و اصلا شخصی نیستم که مثل دخترای دیگه سریع جواب یه نفر رو همون جا بدم و به اصطلاح توی خودم می ریزم. وقتی به شوهرم موضوع رو میگم، حرفاش همیشه همینه: این همه خوبی اونا به تو کردن حالا همین یه رفتارشون رو می بینی ( البته من اصولا از هر چی که ناراحت میشم پیش شوهرم گله نمی کنم) و هرچی خانوادم تا حالا باهاش رفتاری داشتن که مطابق میلش نبوده به رخم می کشه و آخر هم میگه که خودت هر رفتاری دوست داری انجام بده من نمی تونم کاری انجام بدم. واقعا نمی دونم چیکار کنم چون خودمم آدمی نیستم که جواب رفتارای بد رو بدم. لطفا منو راهنمایی کنید.
- [سایر] با سلام امیدوارم همیشه سالم و شاداب باشید. بدون مقدمه میرم سراغه مشکلم . من چند سالیه با این مشکل دست و پنجه نرم می کنم و همیشه باعث مشکلات زیادی برای من شده. من الآن دانشجو هستم و این مشکل از دبیرستان تا الآن با من بوده ولی هیچ وقت به درمانش فکر نکردم. راستش مشکل من اینه که وقتی قراره توی یه جمعی صحبت کنم یا به سوال استادم جواب بدم ویا اینکه یه تحقیق ارائه بدم استرس خیلی خیلی شدیدی بهم دست میده بطوریکه تنم مخصوصا دستام بلرزه در میاد و تپش شدید قلبی میگیرم بطوری که حرکت قلبمو توی سینم حس می کنم . نفسم میگیره و نمی تونم صحیت کنم . همین موضوع باعث شده مه توی ادامه تحصیلم باوجود اینکه به درس علاقه دارم دچار مشکل بشم
- [سایر] من خیلی حسودم! و این مسئله باعث مشکلات زیادی در زندگیم شده ولی نمی تونم حلش کنم (با وجودی که همسرم خیلی به من توجه می کنه ولی دائما ازش می خوام که بهم توجه کنه!). دلم می خواد همیشه بهترین باشم تا حدی بودم شاگرد اول دانشگاه و ... ولی جاهایی که نبودم یا اینکه بهم به دیده آدم قوی نگاه نکردن نابود شدم مثلا سرکارم که باعث شد استعفا بدم! خیلی عذاب میکشم نمی دونم چرا این قدر زیاد تر شده من تو خونواده ای بزرگ شدم که پسر سالار بوده و این مسئله از بچگی من رو می آزرده. دچار پرخوری عصبی شدم. لطفا راهنماییم کنین... تهران زندگی میکنم.الن که از کارم اومدم بیرون دارم واسه کنکور دکتری میخوونم.بچه ندارم و سردردها شدید هم معمولا دارم.(مخصوصا صبح ها)
- [سایر] با سلام من دختری 22 ساله هستم با پسر داییم چند ماهی هست که نامزد کردم . البته فعلا محرم هستیم تا شناختمون بیستر بشه و بعد عقد کنیم . حقیقتش اینه که من مشکلات زیادی دارم این مشکلات هم شامل ویزگی های شخصیتی خودم میشه و هم در ارتباط با نامزدم . خیلی فکر کردم اما به نتیجه ای نرسیدم و حالا از شما میخوام کمکم کنید تا وضعیتم خرابتر نشه و نامزدم ازم دلگیرتر نشه. با اجازتون شماره گذاری میکنم: 1-نامزدم از من محبت و مهربونی میخواد و من به خاطر اینکه ریاضی خوندم خشکم و بلد نیستم بهش مهربونی کنم وهمینطور اون در راه دوریه و کمتر همذیگرو میبینیم نمیدونم واقعا باهاش چطور برخورد کنم .روزی چندبار بهش اسمس میدم اما اون به خاطر کارش فقط شبها میتونه جوابمو بده من اینو میدونم اما کارمو بارها و بارها تکرار میکنمو اونم شاکی میشه و بعد از گذشت چند ماه انقدر که من بهش زنگ زدم دیگه بهم زنگ نمیزنه و منتظر میمونه تا من بهش زنگ بزنم و من از این بابت اصلا احساس خوبی نزارم و حس میکنم نسبت بهم کمی سرد شده . 2-من آدم کاملا منفی گرایی هستم خودم به این قضیه کاملا واقفم اما هر کاری میکنم تا درست شم نمیشه از این قضیه هم منو هم نامزدم کلی اذیت میشم .براتون مثال میزنم مثلا نامزدم در تهران به خاطر کارش تنهاست به محض اینکه شب جوابمو نده ذهنم شروع میکنه به منفی بافی و تند تند بهش اسمس میدم و هر چی توی ذهنمه بهش میگم و ..... در خالی که هیچی نبوده و نامزدم مثلا خواب بوده 3-ببخشین که من انقدرطولش میدم و سر و چشم شمارو به درد آوردم. ارادم تو انجام کارام ضعیفه، تنبلم ،زودرنجم،از نظر جسمی هم خیلی ضعیفم و کلی چیزای دیگه .شاید شما بگین چون منفی باف هستم مسلمه که خودمو اینطور تعریف کنم اما حقیقتش اینه که وقتی به گذشتم نگاه میکنم میبینم به خاطر حوادثی که تو دوره نوجوانیم و کودکیم اتفاق افتاده شخصیت کانمی از خودم ندارم و هر چی که دارم به خاطر تقلید از دیگران بوده .من ،شدم آدم دم دمی که چشمم به دهن دیگرانه و خودم از خودم چیزی ندارم. به محض این که هم چیز به خودم واگذار میشه خرابش میکنم حتی قدرت تصمیم گیری هم ندارم و هر لحظه یه جور حرف میزنم. بلاخره هر جوونی به سن من برای خودش ارزش هایی داره و به اونا پایبنده در حالی که من هیچی از خودم ندارم هیچی همیشه خواستم انسان کاملی باشم اما نشده و به خاطر همین اطرافیانم منو خوب شناختن و از اطرافم پراکنده شدن . من نمیخوام نامزدمو از دست بدم کمکم کنید.
- [سایر] سلام و خسته نباشید از همان اوایل عقد شوهرم به من می گفت که من یکسره غر می زنم. الان 7 ماه است که ازدواج کردیم ولی هنگامی که چیزی از او می خواهم یا درددلی می کنم او عصبانی می شود و می گوید که من غر می زنم از طرفی او نسبتا آدم بی خیالی است و کارهارا جدی نمی گیرد. و کارهایی را که برای من مهم است را با بیخیالی یا انجام نمی دهد یا سرسری انجام می دهد . من انتظاراتی ازش دارم که بهش گفتم و اون انجامشون نمی ده یا اگه دوباره یاداوری کنم می گه داری غر می زنی. از طرفی شغل ما طوری شده که هر 2-3 روز یک بار همدیگرو می بینیم و من واقعا برام این مدل زندگی خسته کننده شده و هرچقدر به کارفرمای خودم می گم هیچ فایده ای نداره چون نیرو ندارن مچبورم که شیفتای زیادی بدم که واقعا خسته ام کرده.هر ماه 3-4 روز مرخصی داریم که می ریم شهرستان خونه مادر شوهرم اما اونجا هم من خیلی حرص می خورم چون زبانشون کردیه و من اصلا بلد نیستم و نمی فهمم و اونجا خیلی احساس تنهایی شدیدی می کنم. بعد برمی گردیم و دوباره باید شیفتای پشت سر هم بدم و باز نمیبینمش و تنها میشم. خودم احساس می کنم بخاطر شرایط کاری سختی که دارم و فرصت خیلی کمی که خونه ام و شوهرمو کم میبینم انقد حساس شدم. اما نمی تونم هیچکدومشو رفع کنم. این مشکلات کم کم پیش اومد اولا شوهرم صبرو حوصلش بیشتر بود بیشتر حواسش بهم بود. اما با اینکه الان میگه بیشتر از قبل دوسم داره ولی من با این همه اعصاب خوردی از هیچی لذت نمی برم. راستش فک کنم حسودی می کنم. آخه وقتی اون وقتای بیکاری کمی هم که داره با دوستاش می گذرونه و من سرکارم خیلی حالم گرفته می شه. یا وقتای کمی که باهم داریم هم تقریبا دوستاش میان خونه ما. احساس می کنم از زندگی یکنواختی که باهم داریم خسته شده و دنبال تنوعیه. شایدم تقصیر منه. نمی دونم من خیلی دوسش دارم و روی روابط اون با دیگران حساس شدم. دلم می خواد وقت کمی که داریم رو با هم بگذرونیم و کسی نباشه اگه راه حلی به نظرتون می رسه بهم بگین البته من تقریبا همه اینارو بهش گ فتم و هر سری می گه که جبر ان می کنم. ولی کم توجهی بعدی که ازش می بینم آتیش می گیرم خیلی عصبانی می شم. نمی دونم مشکلمون چیه
- [سایر] بازم سلام! خب من دوستای زیادی ندارم البته دارم ولی با هیچکدوم صمیمی نیستم خواهرمم دانشجو ست و صب میره شب میاد بابامم سرکار مامانمم اینترنت!من میمونم تنها!ظهر بیدار میشم نهار میخورم بعد تلویزیون نگا میکنم بعد شاید یه نیم ساعتی اومدم نت بعد هوا تاریک میشه عصرونه میخوریم بعد بازم تلویزیون بعد خواب! هیچ کلاسیم نمیرم بخاطر ماه رمضون درضمن فک و فامیلم اصلا نداریم!!نه که نداشته باشیم!مامانبزرگ و بابابزرگ که ندارم خاله ندارم داییام کانادان عمو ها فقط با یکیش صمیمیم اونم تو تبریزه و زنموم یه جوریه که اگه بخوام برم تبریز خودم راضی نمیشم بمونم خونشون!با یکی از عمو هام کلا قطع رابطه کردیم یکیش تو سقزه یکیش میمونه اونم بچه ی همسنه ما نداره و بچه هاش کوچیکن و مامانمم دوس نداره با اون عموم رابطه داشته باشیم وقتیم که بخوام تنهایی برم فقط میگن با ثمین که 6 سالشه بازی کن منم خیلی عصبیم و از بازی کردن بدم میاد مخصوصا با ثمین!در نتیجه ترجیح میدم به جای اینکه دل بچه 6 ساله رو بشکونم نرم خونشون!اینطوری هیشکی نمیمونه! اگه هم بخوایم بریم مسافرت که ماشینمون رو فروختیم و وضع مالیمون زیاد جالب نیس پیش روانشناسم نمیبرنم!میگن ما خودمون روانشناسیم به ما بگو!وقتیم میگم میگن خوب با دوستات برو بیرون!!!حالا دوستم که ندارم تنها بخوام برمم نمیذارن! حالا من چیکار کنم؟!؟!
- [سایر] سلام <br />وقت بخیر <br />من اصن حالم خوب نیست همیشه نگرانم دلشوره دارم به همه چیز بد که از بچگی تا حالا برام افتاده فکر میکنم قلبم تند تند میزنه همه ماهای سال سرمامیخورم همیشه سردرد دارم معدم درد میکنه استخون درد دارم اصن اشتها ندارم روزها میشه لب به غذا نمیزنم همدم فقط شده سیگار استرس و نگرانی داره از پا درم میاره وزنم شده50 کیلو کمتر پیش میاد که حالم خوب باشه.وقتی به وضعیت جسمی و روحی خودم فکر میکنم بیشتر عصبی و نگران میشم. وضعیت کارم نامشخص تو محیط کار مشکل دارم گاهی فک میکنم بخاطر اونه و باید از سرکار دربیام ولی فکر و نگرانی بیکاری بازم بهمم میریزه.کلن ادم نگرانی شدم حتی گاهی از نگرانی نمیتونم موبایلمو جواب بدم<br />از شما خواهش میکنم بهم کمک کنید.حداقل بهم بگید پیش چه دکتری باید برم.خواهش میکنم چون من واقعا به سلامتی نیاز دارم خیلی باخودم مبارزه میکنم و به خودم روحیه میدم ولی دیگه کلافه شدم.باتشکر<br /><br />ایران-گیلان-تالش/تو مغازه پسرخالم که به اصطلاح دفتر ارائه اینترنت کار میکنم و همه مشکلات مشتریا گردن منه و همه فقط منو میشناسن ینی ی مشکل پیش بیاد فقط به من زنگ میزنن/مجرد/افراد خانواده: مادرم من خواهرم برادرم/وضعیت اقتصادی فرهنگی اجتماعی متوسط /پدرم حدود ده سالی میشه فوت شده مادرم سرپرست خانوادست<br /><br />
- [سایر] سلام. من پسرعمویی دارم که بی نهایت عاشقمه و تا الان تلاش زیادی واسه به دست آوردن و ازدواج با من کرده ولی من دوستش ندارم و هر بار بهش جواب منفی دادم ولی اون دست بردار نیست و هنوزم اصرار داره که با من ازدواج کنه،خانواده ام کاملا با این ازدواج موافقن و حتی خیلی در این مورد باهام صحبت کردن که متقاعدم کنن ولی من راضی نمیشم،حالا دوباره به اصرار دختر عموم قراره فکر کنم و جواب بدم،نمیدونم باید چیکار کنم خانواده ام میگن عشق بعد ازدواج بوجود میاد و این اصلا مسئله مهمی نیست،پسر عموم درکل پسر بدی نیست آدم کاری و پرتلاشیه ولی دروغ زیاد ازش شنیدم،هر حرفی که بهش میزنی سریع به همه میگه و وقتی بهش ثابت میکنی اونقدر شجاعت نداره که پای حرفش بایسته و با پرویی تمام انکار میکنه،خانواده ام میگن اینا حل میشه مهم اینه که میشناسیمش و قابل اعتماده،در مورد تحصیلاتمون هم من دانشجو کارشناسی ام ولی اون حتی دیپلم هم نداره،لطفا راهنماییم کنید نمیدونم چیکار کنم میترسم برخلاف میل خانوادم عمل کنم و بعدها سرکوفتشو بهم بزنن یا اینکه بخوان اونا هم با هر انتخاب من مخالفت کنن
- [سایر] سلام . من 20 سالمه بعد از اینکه در کنکور موفق نشدم تصمیم گرفتم برم سر کار . تو روزنامه جام جم به عنوان طراح استخدام غیر رسمی شدم . 1 ماه و نیم اونجا کار کردم . تو این مدت یکبار به مدیر گفتم سر من داد نزنه کاملا محترمانه گفتم اما اون گقت دیگه نیام سر کار . من چون به پولش نیاز داشتم علارغم میلم خواستم تا اجازه بده بیام سرکار بعد از این ماجرا احساس کردم که خیلی راحت بهم توهین میکنه و من مجبور بودم به خاطر حفظ کارم سکوت کنم و حتی جلوی بقیه بهم میگفت کارم افتضاحه در حالی که میتونست فقط به خودم بگه و خلاصه خیلی تحقیر شدم و هیچی از شخصیتم نموند ( البته کارم به نظر خودم خوب بود و این حرفشو پای عقده ای بودنش گذاشتم ) اما خب بالاخره تاثیر بدی روم گذاشت و الان دیگه اونجا کار نمیکنم و دارم درس میخونم برا کنکور . حالا مشکلم اینه که اعتماد به نفسم رو حسابی از دست دادم و بخاطر اینکه نمیتونستم جواب توهین هاشو بدم فکر میکنم بلد نیستم خوب حرف بزنم و اینکه حسابی کینه به دل گرفتم و مطمئنا یه روزی تلافی میکنم . الان احساس میکنم اگه یه روزی دوباده بخوام برم سر کار دوباره همین مسال پیش میاد و به نظرم همه ی آدما از من بدشون میاد و همه مدیرا هم شبیه این یکی هستن و قبلا با و جود مشکلات روحی دیگه ای که داشم اما اعتماد به نفس دداشتم و خوب حرف میزدم اما الان نه .