خانمی 35 ساله هستم با دو بچه. شوهرم بد دهن و بد اخلاق است و به هر بهانه ای دعوا می کند چند روزی خوب است و دوباره به هر بهانه ای دعوا راه می اندازد. من به خاطر اینکه دعوا نشود و سر و صدا راه نیفتد و از ترس آبروم باهاش حرف نمی زنم، اما قهر هم نیستم. خواستم بدانم کار من درست است؟ لطفاً راهنماییم کنید. پرسشگر گرامی؛ از حسن اعتمادتان به مشاوران این مرکز که باعث گردیده در اولین تماس خود با پرسمان، مسائل مهم زندگی خود را با ما در میان بگذارید، سپاسگزاریم. احساستان را از زندگی در شرایطی که برایمان ترسیم نمودید کاملاً درک مینماییم. شاید هیچ چیزی به این اندازه برای یک زن آزار دهنده نباشد که مجبور باشد در فضایی زندگی نماید که همسرش احترامش را حفظ نکند. به هر حال امیدواریم خداوند آرامشی را به شما هدیه نماید تا آنچه را که نمی توانید تغییر دهید، بپذیرید و شهامتی ارزانی تان نماید که آنچه را می توانید تغییر دهید، تغییر دهید و دانشی که تفاوت آن دو را بدانید. اگر چه ممکن است ماندن در رابطه زناشویی با شوهرتان هر روز مشکلات و مسائل حادی برایتان به همراه داشته باشد، امّا با توجّه به اینکه احتمالاً سابقه بددهنی همسرتان به سالها پیش برمی گردد و لاجرم برای ترک آن نیز متقاعد نشده، بنابراین شاید هیچ چیز به این اندازه کمکتان نکند که بهتر است ابتدا واقعیّات زندگی با همسرتان را بپذیرید تا بتوانید متناسب با آن به دنبال راه حل باشید. از جمله موارد مهمی که شایسته است شما به آن توجه نمایید، یادگیری شیوه رفتار درست با همسرتان به عنوان فردی بددهن است؛ زیرا عدم رعایت این نکات آثار و تبعات سنگینی را برای شما و فرزندانتان به همراه خواهد داشت؛ بنابراین در ادامه در مورد نحوه برخورد شما با بددهنی همسرتان به مواردی اشاره می گردد که شایسته است در نوع تعامل با همسرتان مدّ نظر قرار دهید : 1- به طور کلّی گفتنی است که گرچه حق دفاع برای همه کس در چنین شرایطی محفوظ است؛ ولی دفاع منحصر در مقابله به مثل و خشمگین شدن در مقابل چنین افرادی نیست، بلکه با حفظ آرامش و فرو بردن خشم نیز می توان از خویش دفاع کرد؛ لذا از شما انتظار میرود که در گام اوّل طبق آموزههای قرآن مجید که یکی از اوصاف پرهیزکاران را(والکاظمین الغیظ)[1] میداند و این صفت را مقید به قید و وصفی نکرده است( یعنی در هر حال این صفت، پسندیده و قابل تحسین است)، عمل نمایید؛ زیرا این تصوّر باطلی است که گمان نمایید با خشمگین شدن در مقابل چنین فردی و مقابله به مثل میتوان او را اصلاح کرد؛ زیرا نه تنها چنین عکس العملی به اصلاح فرد مقابل نمیانجامد، بلکه باعث تنبیه و مجازات وی نیز نشده و حتّی باعث نمیگردد خودتان نیز تخلیه شوید. امام علی علیه السلام شنیدند که مردی به قنبر دشنام میگوید و قنبر برای جواب او خود را آماده کرده است. حضرت فرمود:( قنبر آرام باش! دشنام گویی را با خواری و بی اعتنایی واگذار که با این کار خدا را خشنود و شیطان را خشمگین میسازی و دشمنت را کیفر میدهی) سپس قسم یاد کرد که هرگز شخص با ایمان، پروردگار خود را از چیزی مانند حلم راضی نساخته و شیطان را از عملی مثل سکوت، خشمگین نکرده و احمق را همانند خاموشی مجازات ننموده است.[2] 2- در گام بعد و برای تغییر و اصلاح رفتار همسرتان سعی نمایید علّت بددهنی ایشان نسبت به خود را بیابید. برای اینکار مواقعی را که وی دچار چنین رفتاری شده لیست نموده و بکاوید. مطمئن باشید با اینکار کمک شایان توجّهی به حل مسأله خواهید نمود؛ زیرا از یک سو هم به علّت رفتار وی پی خواهید برد هم اینکه متوجّه می گردید چه رفتار و عکس العملی از سوی شما باعث تشدید یا کاهش رفتار نامطلوب وی خواهد شد. به عنوان مثال ممکن است به این نتیجه برسید که وقتی از مردان دیگر نظیر برادر و یا پدر خود در مقابل همسرتان تعریف می کنید وی حسّاس شده و در عکس العملی شدید و فقط برای ابراز ناراحتی خود دهان به الفاظ ناشایست می گشاید. مسلّم است در چنین مواردی شایسته است از تعریف مردان دیگر در مقابل او جداً خودداری کنید. 3- تا جایی که در توانتان است، از درگیری لفظی با وی اجتناب کنید. 4- هرگز مقابله به مثل ننموده و بددهنیهای وی را جواب ندهید. 5- در هر حال سعی کنید متانت خود را در کلام و رفتار حفظ نموده و عفّت کلام را در مقابل وی کاملاً رعایت کنید. 6- در مواقع بددهنی وی سکوت کنید، اما اگر با سکوت شما بیشتر عصبی شده و بددهنی می کند، سکوت نکرده، بلکه با او به آرامی و مؤدبانه صحبت نمایید. 7- در مواقعی که با همدیگر خیلی خوب هستید با آرامش و زبان خوش به او بگویید که جنبههای بسیار مثبتی دارد و حیف است که حرفهای بد از دهانش خارج شود. 8- احادیثی از معصومین درباره بددهنی و حرف های زشت برای او به شیوه مستقیم و غیرمستقیم بیان کنید. 9- در صورت امکان با افرادی که از نظر اخلاقی و شخصیّتی در سطح مطلوبی هستند رفت و آمد داشته باشید تا به مرور زمان اخلاق و رفتارشان در همسرتان مؤثّر افتد. 10- در صورتی که دوستان ناباب و بددهن دارد سعی کنید ارتباط او را با آنها به روشهای مختلف و با ذکاوت زنانگی خود کمتر کنید. 11- اگر با مشکلی همچون مسائل مالی مواجه میشود با او همدردی نمایید تا احساس کند خود و کارهایش برای شما مهم هستند. 12- از معجزه ابراز محبّت و تکریم شخصیّت همسرتان در خلوت و جمع غافل نگردید؛ زیرا همه انسانها بالطبع دوستدار محبّتاند و حاضر نیستند به هر قیمتی خود را از چنین کانون آرامش بخشی محروم سازند؛ لذاست که در اینصورت سازگاریشان با اطرافیان و به ویژه با فردی که به وی محبّت میکند بیشتر خواهد شد. نکته نهایی پرسشگر گرامی؛ یک اصل کلی در مورد انسانها وجود دارد و آن اینکه انسان موجودی تغییرپذیر است، یعنی همانطور که روی دیگران تأثیر میگذارد از رفتار دیگران متأثر نیز میشود و رفتار او تغییر میکند. قطعاً شما با رفتار پسندیده خود میتوانید همسرتان را تحت تأثیر قرار دهید. مطمئن باشید اگر حوصله به خرج داده و صبر و تحمّل را سرلوحه رفتار خود نمایید به لطف خدا تغییرات اساسی در رفتار و گفتار همسرتان ایجاد خواهید نمود. از توسّل به اهل بیت علیهم السلام و درخواست استعانت از آنان در مسیر هدایت همسرتان غفلت نورزید. پی نوشت ها : [1]. آل عمران (3)، آیه 134. [2]. سفینةالبحار، ج 1، ماده حلم، ص 300 نویسنده : گروه روانشناسی و مشاوره پرسمان
خانمی 35 ساله هستم با دو بچه. شوهرم بد دهن و بد اخلاق است و به هر بهانه ای دعوا می کند چند روزی خوب است و دوباره به هر بهانه ای دعوا راه می اندازد. من به خاطر اینکه دعوا نشود و سر و صدا راه نیفتد و از ترس آبروم باهاش حرف نمی زنم، اما قهر هم نیستم. خواستم بدانم کار من درست است؟ لطفاً راهنماییم کنید.
خانمی 35 ساله هستم با دو بچه. شوهرم بد دهن و بد اخلاق است و به هر بهانه ای دعوا می کند چند روزی خوب است و دوباره به هر بهانه ای دعوا راه می اندازد. من به خاطر اینکه دعوا نشود و سر و صدا راه نیفتد و از ترس آبروم باهاش حرف نمی زنم، اما قهر هم نیستم. خواستم بدانم کار من درست است؟ لطفاً راهنماییم کنید.
پرسشگر گرامی؛ از حسن اعتمادتان به مشاوران این مرکز که باعث گردیده در اولین تماس خود با پرسمان، مسائل مهم زندگی خود را با ما در میان بگذارید، سپاسگزاریم.
احساستان را از زندگی در شرایطی که برایمان ترسیم نمودید کاملاً درک مینماییم. شاید هیچ چیزی به این اندازه برای یک زن آزار دهنده نباشد که مجبور باشد در فضایی زندگی نماید که همسرش احترامش را حفظ نکند.
به هر حال امیدواریم خداوند آرامشی را به شما هدیه نماید تا آنچه را که نمی توانید تغییر دهید، بپذیرید و شهامتی ارزانی تان نماید که آنچه را می توانید تغییر دهید، تغییر دهید و دانشی که تفاوت آن دو را بدانید.
اگر چه ممکن است ماندن در رابطه زناشویی با شوهرتان هر روز مشکلات و مسائل حادی برایتان به همراه داشته باشد، امّا با توجّه به اینکه احتمالاً سابقه بددهنی همسرتان به سالها پیش برمی گردد و لاجرم برای ترک آن نیز متقاعد نشده، بنابراین شاید هیچ چیز به این اندازه کمکتان نکند که بهتر است ابتدا واقعیّات زندگی با همسرتان را بپذیرید تا بتوانید متناسب با آن به دنبال راه حل باشید.
از جمله موارد مهمی که شایسته است شما به آن توجه نمایید، یادگیری شیوه رفتار درست با همسرتان به عنوان فردی بددهن است؛ زیرا عدم رعایت این نکات آثار و تبعات سنگینی را برای شما و فرزندانتان به همراه خواهد داشت؛ بنابراین در ادامه در مورد نحوه برخورد شما با بددهنی همسرتان به مواردی اشاره می گردد که شایسته است در نوع تعامل با همسرتان مدّ نظر قرار دهید :
1- به طور کلّی گفتنی است که گرچه حق دفاع برای همه کس در چنین شرایطی محفوظ است؛ ولی دفاع منحصر در مقابله به مثل و خشمگین شدن در مقابل چنین افرادی نیست، بلکه با حفظ آرامش و فرو بردن خشم نیز می توان از خویش دفاع کرد؛ لذا از شما انتظار میرود که در گام اوّل طبق آموزههای قرآن مجید که یکی از اوصاف پرهیزکاران را(والکاظمین الغیظ)[1] میداند و این صفت را مقید به قید و وصفی نکرده است( یعنی در هر حال این صفت، پسندیده و قابل تحسین است)، عمل نمایید؛ زیرا این تصوّر باطلی است که گمان نمایید با خشمگین شدن در مقابل چنین فردی و مقابله به مثل میتوان او را اصلاح کرد؛ زیرا نه تنها چنین عکس العملی به اصلاح فرد مقابل نمیانجامد، بلکه باعث تنبیه و مجازات وی نیز نشده و حتّی باعث نمیگردد خودتان نیز تخلیه شوید.
امام علی علیه السلام شنیدند که مردی به قنبر دشنام میگوید و قنبر برای جواب او خود را آماده کرده است. حضرت فرمود:( قنبر آرام باش! دشنام گویی را با خواری و بی اعتنایی واگذار که با این کار خدا را خشنود و شیطان را خشمگین میسازی و دشمنت را کیفر میدهی) سپس قسم یاد کرد که هرگز شخص با ایمان، پروردگار خود را از چیزی مانند حلم راضی نساخته و شیطان را از عملی مثل سکوت، خشمگین نکرده و احمق را همانند خاموشی مجازات ننموده است.[2]
2- در گام بعد و برای تغییر و اصلاح رفتار همسرتان سعی نمایید علّت بددهنی ایشان نسبت به خود را بیابید. برای اینکار مواقعی را که وی دچار چنین رفتاری شده لیست نموده و بکاوید. مطمئن باشید با اینکار کمک شایان توجّهی به حل مسأله خواهید نمود؛ زیرا از یک سو هم به علّت رفتار وی پی خواهید برد هم اینکه متوجّه می گردید چه رفتار و عکس العملی از سوی شما باعث تشدید یا کاهش رفتار نامطلوب وی خواهد شد. به عنوان مثال ممکن است به این نتیجه برسید که وقتی از مردان دیگر نظیر برادر و یا پدر خود در مقابل همسرتان تعریف می کنید وی حسّاس شده و در عکس العملی شدید و فقط برای ابراز ناراحتی خود دهان به الفاظ ناشایست می گشاید. مسلّم است در چنین مواردی شایسته است از تعریف مردان دیگر در مقابل او جداً خودداری کنید.
3- تا جایی که در توانتان است، از درگیری لفظی با وی اجتناب کنید.
4- هرگز مقابله به مثل ننموده و بددهنیهای وی را جواب ندهید.
5- در هر حال سعی کنید متانت خود را در کلام و رفتار حفظ نموده و عفّت کلام را در مقابل وی کاملاً رعایت کنید.
6- در مواقع بددهنی وی سکوت کنید، اما اگر با سکوت شما بیشتر عصبی شده و بددهنی می کند، سکوت نکرده، بلکه با او به آرامی و مؤدبانه صحبت نمایید.
7- در مواقعی که با همدیگر خیلی خوب هستید با آرامش و زبان خوش به او بگویید که جنبههای بسیار مثبتی دارد و حیف است که حرفهای بد از دهانش خارج شود.
8- احادیثی از معصومین درباره بددهنی و حرف های زشت برای او به شیوه مستقیم و غیرمستقیم بیان کنید.
9- در صورت امکان با افرادی که از نظر اخلاقی و شخصیّتی در سطح مطلوبی هستند رفت و آمد داشته باشید تا به مرور زمان اخلاق و رفتارشان در همسرتان مؤثّر افتد.
10- در صورتی که دوستان ناباب و بددهن دارد سعی کنید ارتباط او را با آنها به روشهای مختلف و با ذکاوت زنانگی خود کمتر کنید.
11- اگر با مشکلی همچون مسائل مالی مواجه میشود با او همدردی نمایید تا احساس کند خود و کارهایش برای شما مهم هستند.
12- از معجزه ابراز محبّت و تکریم شخصیّت همسرتان در خلوت و جمع غافل نگردید؛ زیرا همه انسانها بالطبع دوستدار محبّتاند و حاضر نیستند به هر قیمتی خود را از چنین کانون آرامش بخشی محروم سازند؛ لذاست که در اینصورت سازگاریشان با اطرافیان و به ویژه با فردی که به وی محبّت میکند بیشتر خواهد شد.
نکته نهایی
پرسشگر گرامی؛ یک اصل کلی در مورد انسانها وجود دارد و آن اینکه انسان موجودی تغییرپذیر است، یعنی همانطور که روی دیگران تأثیر میگذارد از رفتار دیگران متأثر نیز میشود و رفتار او تغییر میکند. قطعاً شما با رفتار پسندیده خود میتوانید همسرتان را تحت تأثیر قرار دهید. مطمئن باشید اگر حوصله به خرج داده و صبر و تحمّل را سرلوحه رفتار خود نمایید به لطف خدا تغییرات اساسی در رفتار و گفتار همسرتان ایجاد خواهید نمود. از توسّل به اهل بیت علیهم السلام و درخواست استعانت از آنان در مسیر هدایت همسرتان غفلت نورزید.
پی نوشت ها :
[1]. آل عمران (3)، آیه 134.
[2]. سفینةالبحار، ج 1، ماده حلم، ص 300
نویسنده : گروه روانشناسی و مشاوره پرسمان
- [سایر] با سلام من مدت 4 ساله ازدواج کردم و یه بچه 3 ساله دارم یه مدته که با شوهرم دچار اختلاف زیاد شدم تقریبا ما تو هفته 5 روزش با هم قهریم و قهر ما هم نمی دونم از کجا شروع میشه شوهرم وقتی از سر کار میاد خونه بیحوصله است و با من حرف نمیزنه بعد همین حرف نزدنش با من موجب میشه که تا 3 یا 4 روز با هم حرف نزنیم و قهر کردنش مطمئنم که به خاطر مسائل کاریش نیست چون اون کارشو خیلی دوست داره و همیشه تعریفش و میده و بعد که باهاش آشتی میکنم و علتش و جویا میشم میگه تو مشکل داری و تو قهر و شروع کردی و رفتارش خیلی باهام سرد شده هر کاری که میکنم تا اونگرمای اوایل ازدواجمونو برگردونم نمیشه براش کادو میخرم هر کاری تو خونه دوست داره انجام میدم ولی بازم باهام سرد برخورد میکنه هر چی هم باهاش حرف میزنم میگه من مشکلی ندارم ولی مدام از همه چیز من و خونه ایراد میگیره من شاغل هستم و تمام سعیمو میکنم که تو خونه کم نزارم ولی باز یه جای زندگیم میلنگه دیگه خسته شدم مدت زیادیه که دارم فکر میکنم جدا بشم ولی بچمو چیکارکنم تو دو راهی بزرگی افتادم همه چیز زندگی عذابم میدهحتی یه مشاوره هم نمیشناسم که برم باهاش مشورت کنم میترسم باهاش برم مشاوره و بعدا مدام بهم بگه که تویی که مشکل داری رفتی مشاوره موندم تو دو راهی زندگیو نمیدونم چیکار کنم خواهش میکنم راههنمایی کنید
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید خیلی خیلی خیلی فوری و جدی الآن عصر جمعه و انتظار منتظران ظهور اجرتان با صاحب این وقت.میدونم سرتون خیلی شلوغه ولی خواهش میکنم منو مورد لطف خودتون قرار بدید و به پیامی که چند روز پیش هم در مورد شوهرم دادم جواب بدید 1_ 21 سالمه 2_شوهرم 23 سالشه 3_خیلی متوقع،عصبی،تند،بد دهن ،بد اخلاق،مغرور وهمیشه لقمه حاضر میخواد و خیلی ویژگی های دیگه 4_نزدیک به 2 ساله عرسی کردیم 5_تا به حال 5 شغل عوض کرده! 6_با کوچکترین ناراحتی سراغ سیگار میره 7_ظاهر مذهبی داره اما فیلم مبتذل و موسیقی حرام گوش میده 8_شوهرم و خانوادش اهل آداب معاشرت و اصلا اجتماعی نیستند،تضاد فرهنگی،مذهبی،فکری و خانوادگی شدید داریم 9_پدر شوهرم 5ساله فوت شده و با مادر شوهرم در یک ساختمان زندگی میکنیم 10_صبرم تموم شده و دارم افسردگی میگیرم 11_بهم میگن بچه دار بشم درست میشه ولی نه من نه شوهرم امیدی نداریم که با بچه درست بشه 12_مدام توی دعوا میگه بیا از هم جدا بشیم،با این حال که صبری برام نمونده اما از طلاق میترسم چون خونه بابام 3 بار اقدام به خودکشی نا فرجام داشتم (به خاطر رفتار پدر و مادر بی احساس و بی محبت و خشک مذهبی)در کمال تعجب باید بگم یکی یه دونه تشریف دارم!!!!!!!! 13_شوهرم توی دعوا یکبار چاقو کشید و دفعات دیگه وسیله پرت میکنه 14_شما رو به این وقت عزیز جواب بدید،چکار کنم؟ نه میخوام به خونه بابام برگردم نه به این زندگی ادامه بدم. دوران عقد یکبار با شوهرم خدمت آقای سرلک،مرکز مشاورتون اومدیم(حدود 2 سال پیش) 15_مجددا از وقتی برام میگذارید تشکر میکنم،دعا گوی شما هستم.
- [سایر] باسلام و خسته نباشید من دو ساله که عقد کردم و 4 ماهه که عروسی کردم موقعیت من و شوهرم به این ترتیب هست: من لیسانس و کارمند شرکت خصوصی با حقوق پایه شوهرم دیپلم و انباردار یک شرکت با حقوق پایه شوهرم از لحاظ مالی قبلا خیلی مشکل داشت و الان به خاطر عروسی و ... خرج اضافی بدهی داره و من البته خیلی کمکش کردم برای خریدن ماشینش و قسط بانک و ... ما پیش مادر شوهرم زندگی میکنیم سوال من اینه که شوهرم خیلی ساکت هست و زیاد حرف نمیزنه البته از لحاظ جنسی خیلی گرم هست و تقریبا هرروز از من میخواد که باهاش باشم اما خیلی کم حرف هست و خیلی وقتها به من میگه من عرضه ندارم شوهر خوبی نبودم انتظاراتتو برآورده نکردم و از این حرفها من هیچ چیزی ازش نمیخوام حتی روز تولدم و روز زن برای من هیچ کادویی نخرید دریغ از یک گل هزار تومنی اما من چیزی بهش نگفتم باور کنید اون خیلی وقتها از من قیافه میگیره و قهر میکنه غذاشو نمیخوره ولی هرموقع دلش میخواد رابطه داشته باشه به من محبت میکنه تو چند دقیقه کارش تموم میشه و دوباره شروع میکنه به عادت همیشگیش من ازش انتظار محبت دارم اما اون اصلا اهمیت نمیده من دندونم درد میکنه اصلا اهمیت نمیده مریض میشم عین خیالش نیست زیاد کار میکنم اما اصلا تو کار خونه کمکم نمیکنه حتی تو جمع کردن میز شام و ... اصلا بعد شام تشکر هم نمیکنه انگار وظیفه من هست که هم بیرون کار کنم هم تو خونه کلفتی اقارو بکنم احساس میکنم نسبت به من خیلی بیتفاوت شده من خیلی ناراحتم چند روز پیش باهم بحثمون شد به من گفت که تو منت درست کردن غذارو سرم میزاری خیلی شدید دعوامون شد و من رفتم سراغ قرص که خودمو بکشم من واقعا احساس بدی دارم خواهش میکنم راهنماییم کنید من بهش میگم دوست دارم اما اون میگه میدونم منم دوست دارم خیلی کم هست روزهایی که به من با محبت بگه دوست دارم اصلا بعد عروسیمون تا بحال برام یک گل هم نخریده هیچی کادو به من نداده پولش کمه اما نه اینکه نتونه حتی یه شاخه گل بخره به من میگه نمیتونم ناراحتی تورو ببینم دائما به من میگه غلط کردم ناراحتت کردم منو ببخش اما باز فرداش روز از نو من همیشه با محبت باهاش حرف میزنم اما خوب بعضی وقتها عصبانیم میکنه و من مجبورم ازش قیافه بگیرم من خیلی خسته میشم بعد اینکه از محل کارم میام خونه خواهش میکنم کمکم کنید اجرتون با خدا
- [سایر] با سلام من و همسرم 2سال و هفت ماه ازدواج کردیم ما 4تا مشکل اساسی به شرح زیر داریم ممنون می شم اگه راهنماییم کنید 1- همسر من خیلی یه دنده و لجبازه سر هر کار کوچیکی لج می کنه تا منو وادار کنه کاری که می خواد رو انجام بدم اینو خودشم قبول داره 2- من هر حرف ساده ای که می زنم همسرم یه برداشتی برای خودش می کنه و من باید 1 ساعت توضیح بدم که منظورم چیه البته فکر کردم مشکل منه اما اون حرفا رو حتی به خواهرش که می گم اون این برداشتا رو نمی کنه 3- همسرم میگه من تحت هیچ شرایطی حاضر نیستم بچه دار بشم اگه تو بچه می خوای باید منو طلاق بدی به همین خاطر حتی با خانواده من هم به مشکل خوردن 4- همسرم به شدت فیمینسته و می خواد تمام حقایی که به قول خودش از زنها ضایع شده رو یکجا از من بگیره البته مشکل سوم باعث خیلی مشکلهای دیگه شده در پایان هم از لطفتون صمیمانه سپاسگذارم
- [سایر] با سلام من دختری 22 ساله هستم با پسر داییم چند ماهی هست که نامزد کردم . البته فعلا محرم هستیم تا شناختمون بیستر بشه و بعد عقد کنیم . حقیقتش اینه که من مشکلات زیادی دارم این مشکلات هم شامل ویزگی های شخصیتی خودم میشه و هم در ارتباط با نامزدم . خیلی فکر کردم اما به نتیجه ای نرسیدم و حالا از شما میخوام کمکم کنید تا وضعیتم خرابتر نشه و نامزدم ازم دلگیرتر نشه. با اجازتون شماره گذاری میکنم: 1-نامزدم از من محبت و مهربونی میخواد و من به خاطر اینکه ریاضی خوندم خشکم و بلد نیستم بهش مهربونی کنم وهمینطور اون در راه دوریه و کمتر همذیگرو میبینیم نمیدونم واقعا باهاش چطور برخورد کنم .روزی چندبار بهش اسمس میدم اما اون به خاطر کارش فقط شبها میتونه جوابمو بده من اینو میدونم اما کارمو بارها و بارها تکرار میکنمو اونم شاکی میشه و بعد از گذشت چند ماه انقدر که من بهش زنگ زدم دیگه بهم زنگ نمیزنه و منتظر میمونه تا من بهش زنگ بزنم و من از این بابت اصلا احساس خوبی نزارم و حس میکنم نسبت بهم کمی سرد شده . 2-من آدم کاملا منفی گرایی هستم خودم به این قضیه کاملا واقفم اما هر کاری میکنم تا درست شم نمیشه از این قضیه هم منو هم نامزدم کلی اذیت میشم .براتون مثال میزنم مثلا نامزدم در تهران به خاطر کارش تنهاست به محض اینکه شب جوابمو نده ذهنم شروع میکنه به منفی بافی و تند تند بهش اسمس میدم و هر چی توی ذهنمه بهش میگم و ..... در خالی که هیچی نبوده و نامزدم مثلا خواب بوده 3-ببخشین که من انقدرطولش میدم و سر و چشم شمارو به درد آوردم. ارادم تو انجام کارام ضعیفه، تنبلم ،زودرنجم،از نظر جسمی هم خیلی ضعیفم و کلی چیزای دیگه .شاید شما بگین چون منفی باف هستم مسلمه که خودمو اینطور تعریف کنم اما حقیقتش اینه که وقتی به گذشتم نگاه میکنم میبینم به خاطر حوادثی که تو دوره نوجوانیم و کودکیم اتفاق افتاده شخصیت کانمی از خودم ندارم و هر چی که دارم به خاطر تقلید از دیگران بوده .من ،شدم آدم دم دمی که چشمم به دهن دیگرانه و خودم از خودم چیزی ندارم. به محض این که هم چیز به خودم واگذار میشه خرابش میکنم حتی قدرت تصمیم گیری هم ندارم و هر لحظه یه جور حرف میزنم. بلاخره هر جوونی به سن من برای خودش ارزش هایی داره و به اونا پایبنده در حالی که من هیچی از خودم ندارم هیچی همیشه خواستم انسان کاملی باشم اما نشده و به خاطر همین اطرافیانم منو خوب شناختن و از اطرافم پراکنده شدن . من نمیخوام نامزدمو از دست بدم کمکم کنید.
- [سایر] سلام خسته نباشید من 28 ساله و دختر مجرد و لیسانس و شاغل هستم در یک خانواده پرجمعیت که کسی ازدواج نکرده است. برادر من متولد 1367 است اما تمامی خصوصیات اخلاقی اش حتی درک و شعورش مثل یک بچه 4 ساله است ، بدتر از همه افراد خانواده را قبول ندارد و نصیحت کسی را گوش نمی کند به همین خاطر ترتبیت ناپذیر است، برعکس حرف های غریبه ها را قبول دارد کافی است کسی به او نگاه کند سریع متوجه می شود که با یک انسان بشدت ساده روبروست و میتواند او را مثل یک بچه 4ساله براحتی بفریبد به همین خاطرکسی به او کار نمی دهد و بیکار است البته خودش هم تنبل و تن پرور است و در خانه هیچ کاری نمیکند و حتی سراین موضوع با پدرم هم دعوایش شده ،هیچ کسی هم با او دوست نمی شود. به شدت پرخاشگر است و دست بزن دارد. قدش 160 و حداکثر 50کیلو وزن دارد و خدا شکرجسه ضعیفی دارد وگر نه تا بحال سر دعوا در بیرون خودش را به کشتن داده بود البته بااین حال چند بار تا بحال در بیرون از خانه و در خانه دعوا و کتک کاری کرده از آزار خودش هم ابایی ندارد وقتی قهر می کند ممکن است 2روز غذا نخورد یا خیلی وقت ها سر مسائلی که اعصابش خورد است سرش را به دیوار به شدت می کوبد. مشکل دیگر این است با اینکه شغلی ندارد، به بلوغ فکری هم نرسیده اما غریزه اش نسبت به جنس مخالف خیلی قوی است درتلویزیون هرکس را می بیند خوشش می آید هر دختری را می بیند سریع علاقمند می شود حتی 2سال پیش از من خواست شماره همکارم را که یکی دوبار با او صحبت کرده بود بگیرم که برایش خواستگاری کنیم!! این روزها هم مدام حس می کند بیمار است و ضعف دارد، با تلویزیون و کامپیوتر سرگرم است خیلی سعی کرده ام کمکش کنم اما صحبت کسی را قبول ندارد و گوشش هم پر شده.. اگر می شود در مورد اینکه ریشه مشکل شخصیتش و راه حل درمانش راهنمایی ام کنید تشکر.
- [سایر] با سلام و احترامو عرض خسته نباشیدممنون از این که وقت می گذارید و پاسخ اینجانب را می دهیدبنده و همسرم حدود 5 ماه است که ازدواج کردیم و تقریبا هر سه یا چهار روز با هم دعوا داریم. علی رغم این که یک سال با هم عقد بوده ایم اما حالا که وارد زندگی مشترک شده ایم می بینم کلی اختلاف داریم. من از بچگی روی پای خودم ایستاده ام و در یک خانواده پدر سالار بزرگ شده ام. دبیر هستم و دانشجوی ترم سوم دکتری هستم. همسرم فوق لیسانسه اما نمیدونم چرا حرف من رو نمی فهمه. همسرم در یک خانواده زن سالار و فرزند سالار بزرگ شده و پدرش همیشه پیرو حرفهای بچه هایش و زنش بوده است.همسرم مانتویی بود و زیاد به حجابش حساس نبود اما اهل نماز روزه است. قبل از ازدواج گفتم باید چادر بپوشی و حجابت رو بیشتر رعایت کنی اون موقع ها می گفت مشکلی ندارم و دوران قبل از عقد بخوبی اجرا می کرد اما از بعد از عقد تا کنون ربانم مو درآورد بسکه بهش تذکر میدم فلان جاتو بپوشون و ...به همسرم میگم موقع احوالپرسی با مردها یا پدر و برادرم سنگین تر برخورد کن بیشتر و کاملتر احوالپرسی کن اجتماعی تر باش اما اصلا به حرف من توجهی نمی کند می گوید تو غیر عادی هستی همه دوستام مثل من و بدتر از من هستندبهش میگم پیش پدر و مادرم اگر حتی غمگین و ناراحت هستی احترام نگه دار و خوش برخورد باش اما افسوسوقتی تو خونه داره کار نظافت و آشپزی رو برای خودمون دونفر انجام میده بعدا سرکوفت میزنه میگه من شدم نوکر تو این خونهتو فامیلای ما همه از لحاظ تحصیلی پایین تر هستند و شوهراشون کارگر یا بنا هستند ولی همه شوهراشونو با لفظ آقا صدا می کننند اما چند بار از همسرم خواستم که به من هم در جمع آقا رضا بگوید اما بهانه می آورد انگار که باعث کسر شانش می شودپدرومادرم بارها از من خواستند تا این نکاتی را که برای شما گفتم به او تذکر بدهم اما خودم چندین بار گفتم افاقه نکرد. فکر کردم که اگر این حرفها را پدرم بگوید چون بزرگتر است همسرم قبول کند و نصیحتش را بپذیرد اما افسوس که کار بدتر هم شدهمسرم 26 ساله است اما انگار 12 سالشه و مثل بچه ها رفتار میکنه. هنوز بزرگ نشدهنصیحت پذیر نیست.تورو خدا راهنماییم کنید. بدجوری به هم ریختم. اصلا نمیدونم چی کار کنم. می ترسم زندگیم از هم بپاشه. نمیدونم راه حل این مساله چیهممنون از لطف شماتشکر
- [سایر] سلام حاج آقا سال نو مبارک لطفا فقط خوتون مطالعه کنیدو اگر میشه سریع جواب بدهید من می خواستم با مشاور صحبت کنم ولی مشاور مطمئن یکی بیشتر نمیشناسم که تا خرداد وقت ندارن من هم با مشاوره با هر کسی میترسم که تازه گمراه بشم لطفا جواب بدید. ... و خودم هم تقریبا نسبت به بقیه دوستان مذهبی تر هستم تا امروز خاستگاران زیادی داشتم که بیشتر اونها به خاطر سخت گیری من در مسائل مذهبی رد شدن البته مسائل دیگه مثل ظاهر هم برام مهم بوده حدود یک ماه پیش از طریق چت با پسری 28ساله کارشناسی ارشدالکترونیک هستند و مادرشون دکترا روانشناسی و پدرشون دکتر مغز و اعصاب آشنا شدم که بر خلاف بقیه خاستگارهام تمام مواردی که مد نظر من بود رو داشت ( تحصیلات و ایمان و اخلاق )من اهل دوستی نبوده و نیستم اون هم قصدش ازدواج بود من هم از طریق تلفن ارتباط رو ادامه دادم و چون مطمئن بودم قصدش ازدواج و خواستگاری رسمی مادرم رو در جریان گذاشتم (البته ایشون نمیدونن که مادرم مطلع هستن )ولی چون ایشون اهل تهران بودند دیدار به زودی امکان پذیر نبود قرار شد هرکدوم یه فیلم کوتاه از خودمون ارسال کنیم همین اتفاق افتاد (البته فیلم من با حجاب کامل و فقط تبریک سال جدید بود)بعد از ارسال فیلم و عکس من راستش زیاد خوشم نیومد ولی گفتم اگر همه چیزهایی که گفتن درست و راست باشه شاید بشه این مورد رو در نظر نگرفت بعد از اون مورد من گفتم به نظر من در حد آشنایی لازم ما به قدرکافی صحبت کردیم بهتر بقیه موارد بمونه برای وقتیکه شما به طور رسمی اومدین ایشون شماره منزل ما رو داشتن من هم ادرس خانه و محل کار و شماره تلفن منزلشون رو داشتم که گفته بودم اگر با خانواده مطرح کردم برای تحقیقات بدن ایشون هم داد بعد از 2 روز که تماس قطع شد تماس گرفتن و با لحن دعوا چرا خودت تصمیم گرفتی ؟ چرا زنگ نزدی ؟ و....... نمیدنم چرا من هم قبول کردم که تماسها ادامه پیدا کنه ولی دچار شک شدم از اون زمان ایشون خیلی با اطمینان به اینده هرچی حرف مزدند من و تو خطاب میکردن ولی من می گفتم من مطمئن نیستم تا اینکه یک روز گفتم اگر جواب من منفی باشه شما چیکار می کنید ایشون تهدید کردن که من زنگ میزنم خونتون با برادرت صحبت می کنم و آبروت رو میبرم و تو از اول من و سر کار گذاشتی قصدت اذیت کردن بود و ... من گفتم نه ولی من حق انتخاب دارم شاید نتونم قبول کنم ایشون به تهدید ادامه داد راستش اول ترسیدم بعدا گفتم من که گناهی مرتکب نشدم که بترسم زنگ زدم گفتم اصالا جواب من منفی شما هم هر کاری میخواین بکنید من هم از دست شما شکایت می کنم اون موقع ماجرا عوض شد شروع به عذرخواهی کرد و گفت ببخشید من اشتباه کردم عصبی شدم همه اینکارا به خاطر اینکه تو رو از دست ندم و.... من قبول دارم عصبی هستم البته من قبلش هم فهمیده بودم از شنیدن نه عصبی میشن ولی قبول کرده بود با هم بریم پیش روانشناس تا مداوا کنه گفت من حتی سه سال پیش مادرم گفت بیا درمانت کنم قبول نکردم ولی حالا به خاطر تو پیش هرکسی که بگی حاضرم برم برای مداوا .الان من ارتباط تلفنی رو قطع کردم ولی مطمئن هستم از طریق مادر یا خواهرش برای خواستگاری رسمی اقدام میکنه نمیدونم کلا بی خیال این ماجرا بشم یا اینکه خواستگاری رو قبول کنم راستش اگر این موضوع عصبی شدن نبود به نظرم مورد خوبی یود ولی نمیدونم اصلا قابل درمان هست یا نه؟ مادرم میگن این آدم روانیه، نمیشه باهاش زندگی کرد ولی من دیدم وقتی عصبی نیستند همه چیز خوبه از نظرمذهبی هم نسبت به خیلی از همسن هاشون اطلاعات خوبی دارند و البته گفتن که رعایت هم میکنن به نظر شما من چیکار کنم ؟خواستگاری رو قبول کنم یا نه؟ از اینکه وقتتون رومیگذارید ممنون
- [سایر] با عرض و ادب خدمت شما استاد گرانقدر.(پیام بنده مقداری طولانی از خداوند بزرگ میخواهم که فرصت خواندنش را پیدا کنید . دیشب از حافظ شیراز پرسیدم که این پیام رو برای شما بفرستم یا نه ؟ که گفت: همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر ترا گذری برمقام ما افتد . . . به ناامیدی ازین در مرو بزن فالی بود که قرعه دولت به نام ما افتد) دیروز برای اولین بار زمانی که پیامهای رسیده به شما را میخواندم رسیدم به پیامهایی که در ارتباط با فوت برادر محترم شما بود( که خیلی ناراحت شدم تسلیت بنده را با 3 سال تاخیر بپذیرید)ناگهان یاد غمی افتادم که خودم در سینه دارم یاد حرفهایی که 6سال به کسی نتوانستم بگویم نمیدانم چرا(شاید چون شما هم مثل من دل سوخته اید شاید چون شما گفتید ان...مع الصابرین شاید چون شما هم داغ عزیز دیده اید.)ولی بالاخره تصمیم گرفتم با شما حرف بزنم و چند تایی سوال از شما بپرسم وقتی 14سال داشتم ...درست روز آخر عیدوقتی پدرم منو تنها گذاشت و به قول بچه ها رفت پیش خداو من موندم و یه دنیا دلتنگی - یه دنیا دلشکستگی ویه دنیا آدمایی که یادشون رفته من که الان یه دختر تنهاییم یه روزی یک تاج سر داشتم که نمی ذاشت آب توی دلم تکون بخوره خلاصو اون رفت ومن که حالا دختری 20 ساله هستم حتی نتونستم یکی رو پیداکنم که بهش بگم :چقدر دلم برای آقاجونم (پدرم)تنگ شده(البته بجز شما)ولی نمی دونم که چرا آقاجونم باهام قهر کرده و دیگه سراغی از من نمیگیره؟خدا میدونه چقدر دعا میکنم تا خوابشو ببینم(تو خواب همه میره فقط پیش من نمیاد) سوال من از شما اینه : شما که خودتون پدر هستید و یک دختر دارید به من بگیید من چه کار بدی میتونم کرده باشم که مستحق چنین مجازاتی هستم؟ من که همیشه سعی کردم دختر خوبی باشم. سال های اول لااقل در خواب سفارش مو به دیگران میکرد حتی یکبار تو خواب به خواهرم گفت که از من راضی ولی الن دیگه منو فراموش کرده ولی خوب چکار میشه کرد منم مثل شما صبر پیشه کردم ولی خوب منم آدمم دیگه دلم به بابام تنگ میشه. برای شما بهترینها رو آرزو میکنم و همچنین آرزو میکنم که هروقت دلتون برای برادرتون تنگ شد خوابشو ببینید. یک سوال دیگه داشتم :به نظر شما یه سنگ صبور - یه محرم راز چه خصوصیاتی میتونه داشته باشه؟ از کجا میشه پیداش کرد؟(هرچند که من فکر میکنم فقط خدا همدم تنهاییهایم میتونه باشه) نهایت تشکر و سپاسگذاری بنده را به خاطر وقت وحوصله ای که گذاشتید بپذیرید.
- [سایر] سلام خیلی زود میرم سر اصل مطلب . 2 سال پیش ازدواج کردم ، بک ازدواج آکاهانه و خانواده پسند . از 8 ماه پیش زندگی مشترکمون رو آغاز کردیم . اما بعد از ازدواج متوجه شدم شوهرم هیچ تمایلی به برقراری ارتباط جنسی با من نداره . البته یک مشکل بزرگ وجود داشت و آن هم بلد نبودن اینکار از ناحیه هر دو بود .من سریع به پزشک مراجعه کردم و آموزش های لازم رو فرا گرفتم اما همسرم از این کار امتناع میورزه و حاضر نیست به پزشک مراجعه کنه . الان حدود 8 ماه از ازدواج ما میگذره و من هنوز باکره هستم .خیلی با همسرم صحبت کردم ، بهش از نیازم گفتم ولی اصلا\" براش اهمیتی نداره . اگر در حضورش آرایش کنم ، لباس تنگ و یا کوتاه بپوشم و هر کاری که همه جوانان تازه عروس انجام میدن رو انجام بدم بهم میگه وقتی من نیستم این کارها رو انجام بده و زمانی هم که انجام نمیدم بهم میگه شما هیچ کاری برای تحریک من نمی کنی . به تازگی فهمیدم که قبلا\" به دختر دیگه ای علاقه داشته و خیلی وقتها در مورد اون با من صحبت میکنه ، از اینکه خانواده ها مخالف این ازدواج بودند . همیشه به من میگه دوست دارم اما به توجه به سردی رفتارش نمی تونم باور کنم . از هنگامی که ازدواج کردم فشارهایی که عدم رابطه جنسی به من وارد می کنه بیشتر شده . قبل از ازدواج خیلی خوب می تونستم خودم رو قانع کنم اماالان دچار هزاران بیماری شدم . افسردگی ، ترس از حضور در جمع ، افت تحصیلی و خیلی از مسائل دیگر از یک ازدواج اگاهانه ، خداپسند بر من وارد شده . خیلی وقتها برای خودم آرزوی مرگ میکنم . همسرم حاضر نیست به دکتر مراجعه کنه و میگه با شما به خاطر مسائل جنسی ازدواج نکردم . به هر دکتری که مراجعه می کنم پیشنهاد میدن که طلاق بگیرم اما میدونم که این راه مناسبی نیست . آقای مرادی کمکم کنید تا یکبار دیگه بتونم به زندگی برگردم روزی هزاران مرتبه حسرت میخورم و از خودم می پرسم که آیا من بو میدم ؟ من کثیفم ؟ در ضمن باید بگم که همسرم به اجبار با من ازدواج نکرده. من رو به مادرشون معرفی کرده بودند و همسرم به همراه مادرشون به خواستگاری من آمد و بعد از چند جلسه صحبت خواستگاری رسمی تر شد . آقای مرادی خواهش میکنم راهنماییم کنید . خیلی ممنونم که نامه من رو خوندید و به درد دلم گوش دادید . منتظر پاسخ زیباتون هستم .