در باب مبانی نظری سلوک عرفانی از نظر ملاصدرا و علامه طباطبایی مطلب می خواهم؟
در باب مبانی نظری سلوک عرفانی از نظر ملاصدرا و علامه طباطبایی مطلب می خواهم؟ با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما دوست عزیز، با ذکر مقدمه ای به پاسخ پرسش شما می پردازیم، به لحاظ این که اسلام دین تفکّر و تعقّل است، مسلمانان در طول پانزده قرن،‌ حیات تعقّلی و فکری ویژه‌ای داشته‌اند که از یک جهت می‌توان آن را به چهار دوره‌ تقسیم کرد. دوره ی نخست: دوره ی امامان معصوم و پیروان و اصحاب آنان واست که چند تن از آنان مانند هشام بن حکم، صحابی جوان و پرشور امام صادق (ص) افزون بر آثار شخصی خود، مجموعه‌ای از تعلیمات امامان را فراهم آورده بودند. این دوران تا زمان‌ امام دوازدهم (ع) (329 قمری) ادامه داشت. دوره ی دوّم: از غیبت کبرای امام زمان (عج) تا زمان خواجه نصیر طوسی (672 ق.) فیلسوف و متکلّم و ریاضیدان و منجّم ادامه داشت و در این دوران، عالمان‌ بزرگی در عرصه ی حیات تفکّر و تعقّل اسلامی حضور یافته فعالیت می‌کردند. دوره ی سوّم: از زمان خواجه نصیر طوسی تا تجدید حیات ایران در زمان صفویان‌ ادامه پیدا می‌کند و شاهد ظهور مکتب اصفهان با میرداماد (م: 41. 1 ق.) و شاگردان‌ اوست. این دوره، دوره‌ای بسیار غنی است و زمینه ی تجدید حیات را فراهم‌ آورده است. دوره ی چهارم: دوره‌ای که پیش از این، از آن به تجدید حیات صفوی و مکتب‌ اصفهان به آن یاد کردیم، با ظهور ملاصدرای شیرازی و شاگردان ایشان‌ آغاز می‌شود و تا عصر حاضر ادامه می‌یابد. این اندیشه‌وران، وحدت جدایی‌ناپذیر ایمان و عرفان، وحی نبوی و تعقّل فلسفی را که معنای باطنی وحی را تعمیق‌ می‌بخشید، همچون گنجینه ی وجدان شیعه درک می‌کنند. در روش‌های فکری قبل از دوره ی چهارم که به دوره ی وحدت تفکیک‌ناپذیر ایمان‌ و عرفان و وحی و عقل نام‌گذاری شده، چهار روش فکری، پیرامون هستی‌شناسی و جهان‌شناسی ارائه شده بود که مجموعه ی آن روش‌ها تحت تأثیر تعلیمات اسلامی رنگ‌ خاصّی پیدا کرده و با مشابه خود در خارج از حوزه ی اسلامی تفاوت‌هایی داشته‌اند. الف. روش فلسفی، عقلانی‌ و برهانی (مشایی): این روش فکری مبتنی بر برهان و استدلال محض عقلی است. بیش‌تر فلاسفه ی اسلامی پیرو این روش بوده‌اند. مظهر و نماینده ی کامل این مکتب بو علی سینا و مهم‌ترین مظهر این روش فکری کتاب شفای‌ بو علی سیناست. ب. روش فلسفی اشراقی: این روش که پیروان کم‌تری دارد، بر دو چیز تکیه‌ می‌کند. یکی استدلال و برهان عقلی و دیگری مجاهده و تصفیه ی نفس. بر اساس این‌ روش، تنها با نیروی استدلال و برهان عقلی نمی‌توان پرده از حقایق این جهان‌ برداشت، بلکه توجّه به تصفیه ی نفس و مجاهده نیز ضروری است و حتی بیشتر از تعقل و استدلال اهمیت دارد. سهروردی، شیخ‌ اشراق بنیان‌گذار و نماینده ی این روش فکری است و کتاب حکمة الاشراق وی‌ صد در صد روش اشراقی دارد. ج. روش سلوکی و عرفانی و ذوقی: روش عرفان و تصوّف فقط و فقط بر تصفیه ی نفس‌ بر اساس سلوک الی اللّه و تقرّب به حق تا مرحله ی وصول به حقیقت تکیه دارد و به هیچ روی اعتمادی به استدلال‌های عقلی ندارد. این روش پای استدلالیان را چوبین‌ می‌داند. برابر این روش، هدف، تنها کشف حقیقت نیست، بلکه مقصود، رسیدن به‌ حقیقت است. مظهر و نماینده ی کامل عرفان اسلامی که عرفان را به صورت یک علم درست و استوار درآورده و پس از او هرکس آمده، تحت تأثیر شدید او قرار گرفته، محی‌ الدّین‌ عربی است. فتوحات مکیّه و فصوص الحکم مرجع این طریقه است. شایان ذکر است که روش سلوک عرفانی و روش فلسفی اشراقی از یک جهت‌ اشتراک و از دو جهت باهم اختلاف دارند. جهت اشتراک آن دو، تکیه بر اصلاح و تهذیب و تصفیه ی نفس است؛ امّا وجه‌ اختلاف آن‌ها یکی آن است که: عارف استدلال را به کلّی طرد می‌کند، ولی فیلسوف‌ اشراقی آن را نگه می‌دارد، و فکر و تصفیه را به کمک یکدیگر می‌برد. دیگر آن که هدف فیلسوف اشراقی، مانند هر فیلسوف دیگر، کشف حقیقت است، امّا هدف‌ عارف رسیدن به حقیقت است. د. روش کلامی: این روش، هم متکّی بر استدلال‌های عقلانی است، ولی از دو جهت با آن متفاوت است. یکی آن که اصول و مبانی عقلی که متکلمان بحث‌های خود را از آن‌جا آغاز می‌کنند، با اصول و مبادی عقلی که فلاسفه بحث خود را از آن‌جا آغاز می‌کنند، متفاوت است. متکلمان به ویژه معتزله مهم‌ترین اصل متعارفی که به کار می‌برند، حسن‌ و قبح عقلی است، ولی فلاسفه اصل حسن و قبح عقلی را یک اصل اعتباری بشری‌ از قبیل مقبولات و معقولات عملی می‌دانند و لذا فقط در جدل آن را درخور استفاده‌ می‌دانند، نه در برهان، از این‌ روی، فلاسفه، کلا م را (حکمت جدلی) می‌دانند، نه‌ حکمت برهانی. دیگر آن که متکلّم خود را متعهّد به دفاع از حریم اسلام می‌داند. بحث فیلسوفانه، بحث آزاد است؛ یعنی هدف او از قبل تعیین نشده است. روش کلا می خود به سه‌ شعبه: شیعی، معتزلی و اشعری بخش می‌شود مظهر کامل تفکّر کلا می شیعی‌ خواجه نصیر طوسی است و کتاب تجرید الاعتقاد او از معروف‌ترین کتاب‌های کلا م شیعه‌ است، مظهر تفکّر کلا می معتزلی، قاضی عبد الجبّار معتزلی و کتاب شرح‌ اصول الخمسه او معرّف تفکّر اعتزالی است و مظهر کامل تفکّر اشعری ابو الحسن‌ اشعری و کتاب الأبانة عن اصول الدیانة، معرّف افکار کلا می او است. (3) 4. این چهار روش فکری در جهان اسلام ادامه یافته و در یک نقطه به یکدیگر رسیده‌اند و یک جریان را به وجود آورده‌اند. نقطه‌ای که این چهار جریان فکری در آن‌جا باهم تلاقی کرده‌اند (حکمت متعالیه) نامیده می‌شود که به وسیله ی صدر المتألّهین‌ شیرازی (م: 1050 ق.) پایه‌گذاری شد. در فلسفه ی ملاصدرا دایره ی حکمت متعالیه توسعه می‌یابد و بر روشی اطلاق می‌شود که حصول معرفت را از سه راه: برهان، شهود و وحی میسّر می‌داند؛ زیرا به قول وی، عقل در مبحث عالی الهی ناتوان است و از این‌ روی، راه‌ موفّق در نظر او کشف مؤیّد به وحی است، در صورتی که مخالف برهان یقینی نباشد. این مطلب پایه و اساس حکمت متعالیه است و صدر المتألّهین در شرح اصول کافی‌ و مقدّمه ی تفسیر سوره ی واقعه‌ و کتاب مشاعر، آن را تبیین می‌کند و به عبارت دیگر، صدر المتألّهین معتقد است: پس از آن که به موجب برهان علمی، واقعیّت برای انسان‌ کشف شد و به ثبوت رسید که ادراکات غیر قابل تردید انسانی، واقع‌نما و از واقعیّت‌ خارجی حکایت می‌کند، دیگر فرقی بین برهان یقینی و کشف قطعی نخواهد بود و حقایقی که از راه مشاهده و کشف قطعی به دست می‌آیند، همانند حقایقی هستند که از راه تفکّر خیالی، بهره ی انسان می‌شوند. پس از آن که برهان قطعی، درستی و واقعیّت داشتن وحی و نبوّت را تأیید کرد، در این صورت فرقی میان مواد دینی حقیقی‌ که حقایق و معارف را وصف می‌کند و میان مدلول‌های برهان و کشف نمی‌ماند. صدر المتألّهین، در جای جای مختلف در کتاب اسفار بر هماهنگی وحی و عقل و لزوم پیروی از آن تأکید می‌کند و برخلاف پندار بعضی، وی می‌گوید: نه تنها وحی و عقل ناسازگاری ندارند، بلکه آن‌ها پشتیبان یکدیگرند. اندیشه ی ملاصدرا از زمان وی تاکنون سیطره ی خود را بر اندیشه ی حکیمان و فیلسوفان اسلامی همچنان حفظ کرده است و از زمان وی تمام حیات فکری‌ اندیشه‌وران ایرانی و اسلامی بر گرد افکار او دور می‌زند و افکار ملاصدرا، از مظاهر اصلی تفکّر اسلامی در جهان تشیّع به شمار می‌آید. کتاب اسفار بعد از صدر المتألّهین، به عنوان کتاب درسی حوزه‌ها مورد توجّه قرار گرفت و به همین جهت شرح‌ها و حاشیه‌های فراوانی بر آن نوشته شده‌ که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از: حواشی و تعلیقات ملاعلی نوری، حواشی و تعلیقات‌ حکیم ملاعلی مدرّس زنوزی، حواشی و تعلیقات حاج ملاهادی سبزواری، حکیم‌ ابو الحسن جلوه، حکیم هیدجی و فیلسوف معاصر علاّمه طباطبایی. بنابر این علامه طباطبایی را نیز می‌توان از تابعان چنین مکتبی دانست که بر طبق این مبانی، سلوک خود را تبیین کرده اند. علامه طباطبایی(ره) در سلوک عرفانی پیرو قرآن و سنت پیامبر و ائمه معصومین(ع) هستند و عرفان آن‌ها برخاسته از متن دین ناب اسلام و آیات و روایات و سیره و سنت بندگان معصوم و پاک خداوند است. البته این منافاتی ندارد که آن‌ بزرگوار از آموزه ها و دستاوردهای بزرگان عرفان مانند ابن عربی به ویژه در عرفان نظری و مبانی عرفانی بهره گرفته باشند. ولی حق این است که قرآن و پیامبر و سنت، مهمترین منبع عرفان و معرفت نظری و مبانی عرفان و معرفت الهی است و هر عارف راستین و مستقیمی بر سر سفره قرآن و پیامبر و عترت پاکش نشسته و مستقیم و یا غیرمستقیم از آنها بهره برده است. (محیی الدین عربی که او را پدر عرفان می شناسند و عرفای پس از او همگی به نحوی ترویج دهنده افکار و نظریات او هستند، جایگاه والایی در عرفان اسلامی به ویژه در تدوین عرفان نظری و مبانی عرفانی دارد. او اولین کسی است که عرفان نظری را به صورت علمی که موضوعش ذات حق تعالی است، او در عرفان نظری و عرفان عملی شیخ العرفا است و به حق او را شیخ اکبر لقب داده اند. عرفای پس از او مانند صدرالدین محمد قونوی و مولوی و شیخ محمود شبستری و حافظ و صدرالدین شیرازی، نوعا پیرو و ریزه خوار سفره او هستند). بنابر این گفتار بزرگانی چون علامه طباطبایی که برای مرحوم صدر المتألهین احترام زیادی قائل بوده اند و از او بهره فراوانی برده اند، به طور غیرمستقیم از ابن عربی استفاده کرده اند. کتاب های محیی الدین ابن عربی مثل نصوص و فتوحات مکیه مورد نظر و عنایت این بزرگان بوده است ولی البته این به معنای مقبولیت کامل و نداشتن انتقاد و اشکال برایشان نیست. شاید بتوان تفاوت صدر المتألهین و علامه را در تأکید بیشتر علامه بر تمسک به قرآن کریم و چینش روش سلوکی بر این اساس دانست گرچه چندان تفاوت ماهوی بین این دو بزرگوار وجود نخواهد داشت. بنابر این به توضیح برخی از مبانی علامه در این مختصر می‌پردازیم که تفاوتی با مبانی ملاصدرا نمی‌نماید. رویکرد و روش‌ علامه‌ در سلوک عرفانی، روش‌ و رویکردی‌ ترکیبی‌ و تلفیقی‌ از عقل، نقل‌ و کشف‌ است؛ چه‌ این‌که‌ علامه، برهان‌ و عرفان‌ و قرآن‌ را در عرض‌ هم‌ نمی‌داند؛ بلکه‌ در طول‌ هم‌ و افزون‌ بر آن، قرآن‌ کریم‌ را حاوی‌ بهترین، ناب‌ترین‌ و کامل‌ترین‌ معرفت‌های‌ برهانی‌ و عرفانی‌ و مافوق‌ بشری‌ می‌داند؛ بدین‌ سبب‌ در تفسیرالمیزان، به‌ تصریح‌ و تلویح‌ و بازتاب‌ عبارت‌ و اشارت‌ و در رسالة‌الولایه، فصل‌ اول‌ و دوم‌ با روش‌ عقلانی‌ و فلسفی، و فصل‌ سوم‌ و چهارم، با روشی‌ برهانی‌ و عرفانی‌ و قرآنی‌ و روایی‌ و در فصل‌ پنجم، با روش‌ محض‌ قرآنی‌ و روایی‌ به‌ ولایت‌شناسی‌ پرداخته‌ است. علامه طباطبایی رحمه الله، شاه راه عرفان همانا خودشناسی و خودسازی است و بستر اصلی آفاق اندیشه های علامه در حوزه عرفان، آیه کریمه سوره (مائده/105) می باشد . علامه در بخش های تفسیر آیه به آیه، بحث روایی و بحث علمی از عرفان و طرق سیر و سلوک و نقد عرفان های بشری آن را به تفسیر می کشاند و اگرچه در موارد مختلف بحث معرفت نفس را در ساحت عرفان ناب طرح وتبیین می نماید لکن در ذیل و ظل این آیه داد سخن سرمی دهد و در رسالة الولایه (علامه سید محمد حسین طباطبایی، رسالة الولایه، پیشین، فصل سوم و چهارم ) که در حقیقت سفرنامه سلوکی و معراج نامه اش می باشد، آن را کلید سلوک و شهود معرفی می نماید .( همان، فصل پنجم) ناگفته نماند علامه طباطبایی رحمه الله در تفسیر آیه شریفه سوره ( حشر/18) ، سه عنصر اصلی عرفان و سیر و سلوک را مطرح می نماید که بسیار قابل تامل و تحقیق و تدقیق است و آنها عبارتند از: الف - معرفت نفس (خودشناسی - خود آگاهی)، ب - محاسبت نفس (خود نقدی)، ج - مراقبت نفس (خود نگهداری و خود یابی) . (علامه سید محمد حسین طباطبایی، پیشین، ج 19، ص 216 و 220 و 287) یعنی سه اصل خودآگاهی، خودنقدی و خودنگهداری را برای خودیابی و خدایابی در رسیدن به مقام (توحید) که بالاتر از آن معنایی نیست، مطرح می نماید. (مرحوم علامه در فرازهای مهمی در المیزان از توحید، چه توحید نظری و چه توحید عملی سخن به میان آورده اند، ج 1، صص 415 - 393، ج 4، ص 353، ج 6، صص 175 - 86، ج 10، ص 140، ج 11، صص 178 و 277، ج 12، ص 26 و 134 و 278، ج 17، صص 278 و 355، ج 18، ص 185، ج 20، ص 152) پس از تبیین و شناخت و بازشناسی اندیشه های عرفانی علامه در آثار و اثمار وجودی اش به خصوص سراسر تفسیر متین المیزان بخوبی می توان دریافت که عناصر اصلی عرفان نزد ایشان عبارتند از: 1. معرفت نفس، محاسبت نفس و مراقبت نفس (بحث هایی از آن قبلا مطرح شد و در شناخت بیشتر نسبت به آن ر . ک: علامه سید محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، شیعه در اسلام، رسالة الولایه) 2. عبودیت و بندگی خالصانه در اثر اعتقاد و اخلاق و عمل صالح (علامه سید محمد حسین طباطبایی، پیشین، ج 1، صص 421 - 303، ج 6، ص 374، ج 10، ص 176، ج 2، ص 172 و 427، ج 12، ص 41، ج 13، صص 40 و 53، ج 15، ص 202، ج 9، ص 379 و رسالة الولایه، پیشین، فصل سوم و چهارم و پنجم) 3. شریعت شناسی و شریعت محوری در همه مراتب و منازل سیر و سلوک (علامه سید محمد حسین طباطبایی، رسالة الولایه، پیشین، فصل اول و دوم، (فلسفی و برهانی)، فصل سوم تا پنجم (عرفانی و تفسیری) و المیزان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج 2، صص 443 و 444، ج 8، ص 48، ج 12، ص 199، ج 15، ص 41، ج 5، ص 350، ج 18، ص 165، ج 3، ص 162) 4. توحید مداری و وحدت گروی (همان، ج 1 صص 408 - 393، ج 4، ص 353، ج 6، صص 92 - 86، ج 10، ص 50، ج 7، ص 86، ج 11، ص 277، ج 12، ص 127 و 134 و 215، ج 14، ص 278، ج 17، صص 258 و 305، ج 18، ص 185، ج 20، ص 152) 5. فناء در حق اعم از فناء فعلی، صفاتی و ذاتی تا نیل به بقاء بالله (علامه سید محمد حسین طباطبایی، رسالة الولایه، پیشین، فصل پنجم، و المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 113، علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی، پیشین، صص 297 – 243) 6. لقاء الله یا دیدار با خدا (وصال به محبوب و معبود) (علامه سید محمد حسین طباطبایی، پیشین، ج 13، صص 196 و 195، ج 8، ص 364، ج 17، ص 404، ج 20، صص 143 – 141) 7. ولایت مداری یا نیل به مقام ولایت مطلقه الهیه که ولایت الهی را حاکم و ساری در همه شؤون خلقت و شریعت و جاری در جمیع مراتب تکوین و تشریع و شامل همه ساحت های وجودی عالم و آدم دانستن و یافتن (همان، ج 6، صص 11 و 12، ج 10، ص 88، ج 19، صص 315 - 314، ج 11، ص 123 و 249، ج 10، صص 93) بنابر مطالب پیش گفته و با عنایت به پیش فرض های علامه طباطبایی رحمه الله در تفسیر و تحلیل عرفان باید دانست که عرفان; یعنی خداگونه شدن و بنده مخلص و عامل صالح گشتن، وجه الله و وجهه الهی را در تمامی حرکات، سکنات، قول و فعل خویش متبلور ساختن; یعنی خدای سبحان را از افق معرفت و محبت پرستیدن و التزام به واجبات و محرمات الهی داشتن و در عین حال قرب الهی را جستجو کردن است که همانا از دیدگاه علامه در قرآن کریم، احادیث، روایات و سیره عملی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام و ائمه علیهم السلام موجود و متجلی است و آغاز آن با درون نگری، خودشناسی، تهذیب نفس، طهارت باطن، نورانیت جان و استمرار آن در پرتو عبودیت الهی بر مدار و محور شریعت کامل اسلام ناب و نهایت، انجام و فرجام آن شهود رب و لقای پروردگار است . پس ولی خدا گشتن و بنده خالص و مخلص خدا شدن غایت عرفان حقیقی، نبوی و علوی است که در آن درد خدا و درد خلق خدا برای رضای خدا و درون گرایی و برون گرایی با هم اجتماع می یابند . در پایان به عنوان نتیجه می‌توان ویژگی‌های اصلی عارفانی که پیرو ملاصدرا بوده اند را در موارد زیر خلاصه کرد: 1. تسلط بر عرفانهای نظری و عملی 2. اجتهاد جامع و تمام عیار در حوزه فقه و فقاهت و حتی برخی در موقعیت مرجع تقلید 3. شریعت گرایی همه جانبه در سیر و سلوک 4. درون گرایی و برون گرایی 5. اعتدال در سیر و سلوک عرفانی 6. شاگردپروری بدون گرایش به قطب سازی و مریدپروری مخرب و ویرانگر 7. گرایش به سیاست و تحقق احکام شریعت در جامعه برای تحقق مدینه فاضله اسلامی و عدالت اجتماعی 8. عقلانیت و خردگرایی 9.داشتن استادهای کامل در علم و عمل و پیران طریقت مثل مرحوم قاضی که شاگرد سلوکی ملاحسینقلی همدانی بود، مرحوم میرزا جوادآقا و آیت الله بهجت و علامه طباطبایی که شاگردان سلوکی میرزا علی آقا قاضی بودند و امام خمینی(ره) که شاگرد سلوکی و عرفانی آیت الله محمد علی شاه آبادی بودند و ... . 10. اخلاق گروی و فقه باوری در سیرو سلوک عرفانی 11.عرفان ولایی داشتن یا عنصر (امامت و ولایت) را در عرفان اصالت دادن تا عرفان آنها عرفانی قرآنی-عترتی باشد. 12. از راه معرفت نفس یا (طریق عمل نفس) به حوزه عرفان و سیر و سلوک راه یافتن و گریز از کشف و کرامات و انجام امور خارق عادات و دعوت به خود، بلکه خداگرایی محض.
عنوان سوال:

در باب مبانی نظری سلوک عرفانی از نظر ملاصدرا و علامه طباطبایی مطلب می خواهم؟


پاسخ:

در باب مبانی نظری سلوک عرفانی از نظر ملاصدرا و علامه طباطبایی مطلب می خواهم؟

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما دوست عزیز، با ذکر مقدمه ای به پاسخ پرسش شما می پردازیم،
به لحاظ این که اسلام دین تفکّر و تعقّل است، مسلمانان در طول پانزده قرن،‌ حیات تعقّلی و فکری ویژه‌ای داشته‌اند که از یک جهت می‌توان آن را به چهار دوره‌ تقسیم کرد.
دوره ی نخست: دوره ی امامان معصوم و پیروان و اصحاب آنان واست که چند تن از آنان مانند هشام بن حکم، صحابی جوان و پرشور امام صادق (ص) افزون بر آثار شخصی خود، مجموعه‌ای از تعلیمات امامان را فراهم آورده بودند. این دوران تا زمان‌ امام دوازدهم (ع) (329 قمری) ادامه داشت.
دوره ی دوّم: از غیبت کبرای امام زمان (عج) تا زمان خواجه نصیر طوسی (672 ق.) فیلسوف و متکلّم و ریاضیدان و منجّم ادامه داشت و در این دوران، عالمان‌ بزرگی در عرصه ی حیات تفکّر و تعقّل اسلامی حضور یافته فعالیت می‌کردند.
دوره ی سوّم: از زمان خواجه نصیر طوسی تا تجدید حیات ایران در زمان صفویان‌ ادامه پیدا می‌کند و شاهد ظهور مکتب اصفهان با میرداماد (م: 41. 1 ق.) و شاگردان‌ اوست. این دوره، دوره‌ای بسیار غنی است و زمینه ی تجدید حیات را فراهم‌ آورده است.
دوره ی چهارم: دوره‌ای که پیش از این، از آن به تجدید حیات صفوی و مکتب‌ اصفهان به آن یاد کردیم، با ظهور ملاصدرای شیرازی و شاگردان ایشان‌ آغاز می‌شود و تا عصر حاضر ادامه می‌یابد. این اندیشه‌وران، وحدت جدایی‌ناپذیر ایمان و عرفان، وحی نبوی و تعقّل فلسفی را که معنای باطنی وحی را تعمیق‌ می‌بخشید، همچون گنجینه ی وجدان شیعه درک می‌کنند.
در روش‌های فکری قبل از دوره ی چهارم که به دوره ی وحدت تفکیک‌ناپذیر ایمان‌ و عرفان و وحی و عقل نام‌گذاری شده، چهار روش فکری، پیرامون هستی‌شناسی و جهان‌شناسی ارائه شده بود که مجموعه ی آن روش‌ها تحت تأثیر تعلیمات اسلامی رنگ‌ خاصّی پیدا کرده و با مشابه خود در خارج از حوزه ی اسلامی تفاوت‌هایی داشته‌اند.
الف. روش فلسفی، عقلانی‌ و برهانی (مشایی): این روش فکری مبتنی بر برهان و استدلال محض عقلی است. بیش‌تر فلاسفه ی اسلامی پیرو این روش بوده‌اند. مظهر و نماینده ی کامل این مکتب بو علی سینا و مهم‌ترین مظهر این روش فکری کتاب شفای‌ بو علی سیناست.
ب. روش فلسفی اشراقی: این روش که پیروان کم‌تری دارد، بر دو چیز تکیه‌ می‌کند. یکی استدلال و برهان عقلی و دیگری مجاهده و تصفیه ی نفس. بر اساس این‌ روش، تنها با نیروی استدلال و برهان عقلی نمی‌توان پرده از حقایق این جهان‌ برداشت، بلکه توجّه به تصفیه ی نفس و مجاهده نیز ضروری است و حتی بیشتر از تعقل و استدلال اهمیت دارد. سهروردی، شیخ‌ اشراق بنیان‌گذار و نماینده ی این روش فکری است و کتاب حکمة الاشراق وی‌ صد در صد روش اشراقی دارد.
ج. روش سلوکی و عرفانی و ذوقی: روش عرفان و تصوّف فقط و فقط بر تصفیه ی نفس‌ بر اساس سلوک الی اللّه و تقرّب به حق تا مرحله ی وصول به حقیقت تکیه دارد و به هیچ روی اعتمادی به استدلال‌های عقلی ندارد. این روش پای استدلالیان را چوبین‌ می‌داند. برابر این روش، هدف، تنها کشف حقیقت نیست، بلکه مقصود، رسیدن به‌ حقیقت است. مظهر و نماینده ی کامل عرفان اسلامی که عرفان را به صورت یک علم درست و استوار درآورده و پس از او هرکس آمده، تحت تأثیر شدید او قرار گرفته، محی‌ الدّین‌ عربی است. فتوحات مکیّه و فصوص الحکم مرجع این طریقه است. شایان ذکر است که روش سلوک عرفانی و روش فلسفی اشراقی از یک جهت‌ اشتراک و از دو جهت باهم اختلاف دارند. جهت اشتراک آن دو، تکیه بر اصلاح و تهذیب و تصفیه ی نفس است؛ امّا وجه‌ اختلاف آن‌ها یکی آن است که: عارف استدلال را به کلّی طرد می‌کند، ولی فیلسوف‌ اشراقی آن را نگه می‌دارد، و فکر و تصفیه را به کمک یکدیگر می‌برد. دیگر آن که هدف فیلسوف اشراقی، مانند هر فیلسوف دیگر، کشف حقیقت است، امّا هدف‌ عارف رسیدن به حقیقت است.
د. روش کلامی: این روش، هم متکّی بر استدلال‌های عقلانی است، ولی از دو جهت با آن متفاوت است.
یکی آن که اصول و مبانی عقلی که متکلمان بحث‌های خود را از آن‌جا آغاز می‌کنند، با اصول و مبادی عقلی که فلاسفه بحث خود را از آن‌جا آغاز می‌کنند، متفاوت است. متکلمان به ویژه معتزله مهم‌ترین اصل متعارفی که به کار می‌برند، حسن‌ و قبح عقلی است، ولی فلاسفه اصل حسن و قبح عقلی را یک اصل اعتباری بشری‌ از قبیل مقبولات و معقولات عملی می‌دانند و لذا فقط در جدل آن را درخور استفاده‌ می‌دانند، نه در برهان، از این‌ روی، فلاسفه، کلا م را (حکمت جدلی) می‌دانند، نه‌ حکمت برهانی. دیگر آن که متکلّم خود را متعهّد به دفاع از حریم اسلام می‌داند. بحث فیلسوفانه، بحث آزاد است؛ یعنی هدف او از قبل تعیین نشده است. روش کلا می خود به سه‌ شعبه: شیعی، معتزلی و اشعری بخش می‌شود مظهر کامل تفکّر کلا می شیعی‌ خواجه نصیر طوسی است و کتاب تجرید الاعتقاد او از معروف‌ترین کتاب‌های کلا م شیعه‌ است، مظهر تفکّر کلا می معتزلی، قاضی عبد الجبّار معتزلی و کتاب شرح‌ اصول الخمسه او معرّف تفکّر اعتزالی است و مظهر کامل تفکّر اشعری ابو الحسن‌ اشعری و کتاب الأبانة عن اصول الدیانة، معرّف افکار کلا می او است. (3)
4. این چهار روش فکری در جهان اسلام ادامه یافته و در یک نقطه به یکدیگر رسیده‌اند و یک جریان را به وجود آورده‌اند. نقطه‌ای که این چهار جریان فکری در آن‌جا باهم تلاقی کرده‌اند (حکمت متعالیه) نامیده می‌شود که به وسیله ی صدر المتألّهین‌ شیرازی (م: 1050 ق.) پایه‌گذاری شد. در فلسفه ی ملاصدرا دایره ی حکمت متعالیه توسعه می‌یابد و بر روشی اطلاق می‌شود که حصول معرفت را از سه راه: برهان، شهود و وحی میسّر می‌داند؛ زیرا به قول وی، عقل در مبحث عالی الهی ناتوان است و از این‌ روی، راه‌ موفّق در نظر او کشف مؤیّد به وحی است، در صورتی که مخالف برهان یقینی نباشد. این مطلب پایه و اساس حکمت متعالیه است و صدر المتألّهین در شرح اصول کافی‌ و مقدّمه ی تفسیر سوره ی واقعه‌ و کتاب مشاعر، آن را تبیین می‌کند و به عبارت دیگر، صدر المتألّهین معتقد است: پس از آن که به موجب برهان علمی، واقعیّت برای انسان‌ کشف شد و به ثبوت رسید که ادراکات غیر قابل تردید انسانی، واقع‌نما و از واقعیّت‌ خارجی حکایت می‌کند، دیگر فرقی بین برهان یقینی و کشف قطعی نخواهد بود و حقایقی که از راه مشاهده و کشف قطعی به دست می‌آیند، همانند حقایقی هستند که از راه تفکّر خیالی، بهره ی انسان می‌شوند. پس از آن که برهان قطعی، درستی و واقعیّت داشتن وحی و نبوّت را تأیید کرد، در این صورت فرقی میان مواد دینی حقیقی‌ که حقایق و معارف را وصف می‌کند و میان مدلول‌های برهان و کشف نمی‌ماند. صدر المتألّهین، در جای جای مختلف در کتاب اسفار بر هماهنگی وحی و عقل و لزوم پیروی از آن تأکید می‌کند و برخلاف پندار بعضی، وی می‌گوید: نه تنها وحی و عقل ناسازگاری ندارند، بلکه آن‌ها پشتیبان یکدیگرند.
اندیشه ی ملاصدرا از زمان وی تاکنون سیطره ی خود را بر اندیشه ی حکیمان و فیلسوفان اسلامی همچنان حفظ کرده است و از زمان وی تمام حیات فکری‌ اندیشه‌وران ایرانی و اسلامی بر گرد افکار او دور می‌زند و افکار ملاصدرا، از مظاهر اصلی تفکّر اسلامی در جهان تشیّع به شمار می‌آید.
کتاب اسفار بعد از صدر المتألّهین، به عنوان کتاب درسی حوزه‌ها مورد توجّه قرار گرفت و به همین جهت شرح‌ها و حاشیه‌های فراوانی بر آن نوشته شده‌ که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از: حواشی و تعلیقات ملاعلی نوری، حواشی و تعلیقات‌ حکیم ملاعلی مدرّس زنوزی، حواشی و تعلیقات حاج ملاهادی سبزواری، حکیم‌ ابو الحسن جلوه، حکیم هیدجی و فیلسوف معاصر علاّمه طباطبایی.
بنابر این علامه طباطبایی را نیز می‌توان از تابعان چنین مکتبی دانست که بر طبق این مبانی، سلوک خود را تبیین کرده اند.
علامه طباطبایی(ره) در سلوک عرفانی پیرو قرآن و سنت پیامبر و ائمه معصومین(ع) هستند و عرفان آن‌ها برخاسته از متن دین ناب اسلام و آیات و روایات و سیره و سنت بندگان معصوم و پاک خداوند است. البته این منافاتی ندارد که آن‌ بزرگوار از آموزه ها و دستاوردهای بزرگان عرفان مانند ابن عربی به ویژه در عرفان نظری و مبانی عرفانی بهره گرفته باشند. ولی حق این است که قرآن و پیامبر و سنت، مهمترین منبع عرفان و معرفت نظری و مبانی عرفان و معرفت الهی است و هر عارف راستین و مستقیمی بر سر سفره قرآن و پیامبر و عترت پاکش نشسته و مستقیم و یا غیرمستقیم از آنها بهره برده است. (محیی الدین عربی که او را پدر عرفان می شناسند و عرفای پس از او همگی به نحوی ترویج دهنده افکار و نظریات او هستند، جایگاه والایی در عرفان اسلامی به ویژه در تدوین عرفان نظری و مبانی عرفانی دارد. او اولین کسی است که عرفان نظری را به صورت علمی که موضوعش ذات حق تعالی است، او در عرفان نظری و عرفان عملی شیخ العرفا است و به حق او را شیخ اکبر لقب داده اند. عرفای پس از او مانند صدرالدین محمد قونوی و مولوی و شیخ محمود شبستری و حافظ و صدرالدین شیرازی، نوعا پیرو و ریزه خوار سفره او هستند). بنابر این گفتار بزرگانی چون علامه طباطبایی که برای مرحوم صدر المتألهین احترام زیادی قائل بوده اند و از او بهره فراوانی برده اند، به طور غیرمستقیم از ابن عربی استفاده کرده اند. کتاب های محیی الدین ابن عربی مثل نصوص و فتوحات مکیه مورد نظر و عنایت این بزرگان بوده است ولی البته این به معنای مقبولیت کامل و نداشتن انتقاد و اشکال برایشان نیست.
شاید بتوان تفاوت صدر المتألهین و علامه را در تأکید بیشتر علامه بر تمسک به قرآن کریم و چینش روش سلوکی بر این اساس دانست گرچه چندان تفاوت ماهوی بین این دو بزرگوار وجود نخواهد داشت. بنابر این به توضیح برخی از مبانی علامه در این مختصر می‌پردازیم که تفاوتی با مبانی ملاصدرا نمی‌نماید.
رویکرد و روش‌ علامه‌ در سلوک عرفانی، روش‌ و رویکردی‌ ترکیبی‌ و تلفیقی‌ از عقل، نقل‌ و کشف‌ است؛ چه‌ این‌که‌ علامه، برهان‌ و عرفان‌ و قرآن‌ را در عرض‌ هم‌ نمی‌داند؛ بلکه‌ در طول‌ هم‌ و افزون‌ بر آن، قرآن‌ کریم‌ را حاوی‌ بهترین، ناب‌ترین‌ و کامل‌ترین‌ معرفت‌های‌ برهانی‌ و عرفانی‌ و مافوق‌ بشری‌ می‌داند؛ بدین‌ سبب‌ در تفسیرالمیزان، به‌ تصریح‌ و تلویح‌ و بازتاب‌ عبارت‌ و اشارت‌ و در رسالة‌الولایه، فصل‌ اول‌ و دوم‌ با روش‌ عقلانی‌ و فلسفی، و فصل‌ سوم‌ و چهارم، با روشی‌ برهانی‌ و عرفانی‌ و قرآنی‌ و روایی‌ و در فصل‌ پنجم، با روش‌ محض‌ قرآنی‌ و روایی‌ به‌ ولایت‌شناسی‌ پرداخته‌ است.

علامه طباطبایی رحمه الله، شاه راه عرفان همانا خودشناسی و خودسازی است و بستر اصلی آفاق اندیشه های علامه در حوزه عرفان، آیه کریمه سوره (مائده/105) می باشد . علامه در بخش های تفسیر آیه به آیه، بحث روایی و بحث علمی از عرفان و طرق سیر و سلوک و نقد عرفان های بشری آن را به تفسیر می کشاند و اگرچه در موارد مختلف بحث معرفت نفس را در ساحت عرفان ناب طرح وتبیین می نماید لکن در ذیل و ظل این آیه داد سخن سرمی دهد و در رسالة الولایه (علامه سید محمد حسین طباطبایی، رسالة الولایه، پیشین، فصل سوم و چهارم ) که در حقیقت سفرنامه سلوکی و معراج نامه اش می باشد، آن را کلید سلوک و شهود معرفی می نماید .( همان، فصل پنجم)
ناگفته نماند علامه طباطبایی رحمه الله در تفسیر آیه شریفه سوره ( حشر/18) ، سه عنصر اصلی عرفان و سیر و سلوک را مطرح می نماید که بسیار قابل تامل و تحقیق و تدقیق است و آنها عبارتند از:
الف - معرفت نفس (خودشناسی - خود آگاهی)،
ب - محاسبت نفس (خود نقدی)،
ج - مراقبت نفس (خود نگهداری و خود یابی) . (علامه سید محمد حسین طباطبایی، پیشین، ج 19، ص 216 و 220 و 287)
یعنی سه اصل خودآگاهی، خودنقدی و خودنگهداری را برای خودیابی و خدایابی در رسیدن به مقام (توحید) که بالاتر از آن معنایی نیست، مطرح می نماید. (مرحوم علامه در فرازهای مهمی در المیزان از توحید، چه توحید نظری و چه توحید عملی سخن به میان آورده اند، ج 1، صص 415 - 393، ج 4، ص 353، ج 6، صص 175 - 86، ج 10، ص 140، ج 11، صص 178 و 277، ج 12، ص 26 و 134 و 278، ج 17، صص 278 و 355، ج 18، ص 185، ج 20، ص 152)
پس از تبیین و شناخت و بازشناسی اندیشه های عرفانی علامه در آثار و اثمار وجودی اش به خصوص سراسر تفسیر متین المیزان بخوبی می توان دریافت که عناصر اصلی عرفان نزد ایشان عبارتند از:
1. معرفت نفس، محاسبت نفس و مراقبت نفس (بحث هایی از آن قبلا مطرح شد و در شناخت بیشتر نسبت به آن ر . ک: علامه سید محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، شیعه در اسلام، رسالة الولایه)
2. عبودیت و بندگی خالصانه در اثر اعتقاد و اخلاق و عمل صالح (علامه سید محمد حسین طباطبایی، پیشین، ج 1، صص 421 - 303، ج 6، ص 374، ج 10، ص 176، ج 2، ص 172 و 427، ج 12، ص 41، ج 13، صص 40 و 53، ج 15، ص 202، ج 9، ص 379 و رسالة الولایه، پیشین، فصل سوم و چهارم و پنجم)
3. شریعت شناسی و شریعت محوری در همه مراتب و منازل سیر و سلوک (علامه سید محمد حسین طباطبایی، رسالة الولایه، پیشین، فصل اول و دوم، (فلسفی و برهانی)، فصل سوم تا پنجم (عرفانی و تفسیری) و المیزان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج 2، صص 443 و 444، ج 8، ص 48، ج 12، ص 199، ج 15، ص 41، ج 5، ص 350، ج 18، ص 165، ج 3، ص 162)
4. توحید مداری و وحدت گروی (همان، ج 1 صص 408 - 393، ج 4، ص 353، ج 6، صص 92 - 86، ج 10، ص 50، ج 7، ص 86، ج 11، ص 277، ج 12، ص 127 و 134 و 215، ج 14، ص 278، ج 17، صص 258 و 305، ج 18، ص 185، ج 20، ص 152)
5. فناء در حق اعم از فناء فعلی، صفاتی و ذاتی تا نیل به بقاء بالله (علامه سید محمد حسین طباطبایی، رسالة الولایه، پیشین، فصل پنجم، و المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 113، علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی، پیشین، صص 297 – 243)
6. لقاء الله یا دیدار با خدا (وصال به محبوب و معبود) (علامه سید محمد حسین طباطبایی، پیشین، ج 13، صص 196 و 195، ج 8، ص 364، ج 17، ص 404، ج 20، صص 143 – 141)
7. ولایت مداری یا نیل به مقام ولایت مطلقه الهیه که ولایت الهی را حاکم و ساری در همه شؤون خلقت و شریعت و جاری در جمیع مراتب تکوین و تشریع و شامل همه ساحت های وجودی عالم و آدم دانستن و یافتن (همان، ج 6، صص 11 و 12، ج 10، ص 88، ج 19، صص 315 - 314، ج 11، ص 123 و 249، ج 10، صص 93)
بنابر مطالب پیش گفته و با عنایت به پیش فرض های علامه طباطبایی رحمه الله در تفسیر و تحلیل عرفان باید دانست که عرفان; یعنی خداگونه شدن و بنده مخلص و عامل صالح گشتن، وجه الله و وجهه الهی را در تمامی حرکات، سکنات، قول و فعل خویش متبلور ساختن; یعنی خدای سبحان را از افق معرفت و محبت پرستیدن و التزام به واجبات و محرمات الهی داشتن و در عین حال قرب الهی را جستجو کردن است که همانا از دیدگاه علامه در قرآن کریم، احادیث، روایات و سیره عملی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام و ائمه علیهم السلام موجود و متجلی است و آغاز آن با درون نگری، خودشناسی، تهذیب نفس، طهارت باطن، نورانیت جان و استمرار آن در پرتو عبودیت الهی بر مدار و محور شریعت کامل اسلام ناب و نهایت، انجام و فرجام آن شهود رب و لقای پروردگار است . پس ولی خدا گشتن و بنده خالص و مخلص خدا شدن غایت عرفان حقیقی، نبوی و علوی است که در آن درد خدا و درد خلق خدا برای رضای خدا و درون گرایی و برون گرایی با هم اجتماع می یابند .
در پایان به عنوان نتیجه می‌توان ویژگی‌های اصلی عارفانی که پیرو ملاصدرا بوده اند را در موارد زیر خلاصه کرد:
1. تسلط بر عرفانهای نظری و عملی
2. اجتهاد جامع و تمام عیار در حوزه فقه و فقاهت و حتی برخی در موقعیت مرجع تقلید
3. شریعت گرایی همه جانبه در سیر و سلوک
4. درون گرایی و برون گرایی
5. اعتدال در سیر و سلوک عرفانی
6. شاگردپروری بدون گرایش به قطب سازی و مریدپروری مخرب و ویرانگر
7. گرایش به سیاست و تحقق احکام شریعت در جامعه برای تحقق مدینه فاضله اسلامی و عدالت اجتماعی
8. عقلانیت و خردگرایی
9.داشتن استادهای کامل در علم و عمل و پیران طریقت مثل مرحوم قاضی که شاگرد سلوکی ملاحسینقلی همدانی بود، مرحوم میرزا جوادآقا و آیت الله بهجت و علامه طباطبایی که شاگردان سلوکی میرزا علی آقا قاضی بودند و امام خمینی(ره) که شاگرد سلوکی و عرفانی آیت الله محمد علی شاه آبادی بودند و ... .
10. اخلاق گروی و فقه باوری در سیرو سلوک عرفانی
11.عرفان ولایی داشتن یا عنصر (امامت و ولایت) را در عرفان اصالت دادن تا عرفان آنها عرفانی قرآنی-عترتی باشد.
12. از راه معرفت نفس یا (طریق عمل نفس) به حوزه عرفان و سیر و سلوک راه یافتن و گریز از کشف و کرامات و انجام امور خارق عادات و دعوت به خود، بلکه خداگرایی محض.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین