این که در روایت آمده البلا موکل بالمنطق آیا همان قانون جذب نیست؟ آنچه در روایات آمده (البلاء موکل بالمنطق)1 کمترین شباهتی با قانون جذب ندارد. قبلا گفته شد که در قانون جذب هر نوع تاثیری بین ذهن و پدیدهها مراد نیست. اگر همه گونه اثری که در کلام و یا تصور وجود دارد را قانون جذب بنامیم، در آن صورت باید تلقین، مثبتاندیشی، هیپنوتیزم، دعا و موارد فراوان دیگر را قانون جذب بنامیم. در صورتی که فرض همگان این است که قانون جذب موضوع جدیدی است و بالتبع تعریف جدیدی دارد. اگر قانون جذب تنها همان تلقین باشد، اساسا چرا اسم جدید برایش انتخاب کردند. بهتر بود همان نام قبلی را استعمال میکردند و به صراحت اعلام میشد که مراد دعا در متون دینی است که همگان برداشت خود از دعا را به عنوان تعریف قانون جذب معیار قرار میدادند. یا اگر قرار باشد که قانون جذب همان هیپنوتیزم باشد اساسا چرا این نام را تغییر دادند و عنوان دیگر و اصطلاح جدیدی برای نامگذاری انتخاب کردند؟ باید دقت کرد که واژههای به کار رفته در روایات را مطابق با معنای دقیق خود معنا کرد. همانگونه که کلمه ذنب (گناه) در چند معنا به کار رفته، مراد از کلمۀ بلا هم تنها بلاهای آسمانی نیست. از ادامه روایت معلوم میشود که منظور از بلا، نوعی مکافات است که انسان با سرزنش دیگران خود به آن گرفتار میشود. به عبارت دقیقتر بلا به معنای گناه و تکرار همان اشتباهی است که به دیگران نسبت داده است؛ یعنی بلایی که خود گناه و تخلف است در این روایت دو ویژگی دارد؛ اولا نوعی عکسالعمل است. دوم با مذمت و نیش زبان زدن به دیگران برای گوینده اتفاق میافتد. باید دانست اولا روایت نمیگوید که اگر کسی به بلا فکر کند او بلا را جذب میکند (اگر روایت این گونه بود در آن صورت اندکی به قانون جذب نزدیک بود). دوم این که اساسا در روایت تصورِ بلا مطرح نیست، بلکه سرزنش دیگران (قول و بیان نه تصور ذهنی) نسبت به اشتباهات دیگران محور روایت است. جالب توجه این که در بعضی از مجامع روایی این حدیث ذیل عنوان "الفرق بین النصیحه و التعییر" آمده است یعنی روایت مذکور برای بیان تفاوت بین نصیحت و سرزنش ذکر شده است. در ادامه حدیث آمده است که هنگامی که کسی با اطمینان ادعا کند که من مرتکب فلان گناه و معصیت نمیشوم،(چون خودش را بری از اشتباه دانسته و به خودبینی دچار شده) شیطان (از این رو شیطان نقطه ضعفش را پیدا کرده و میداند از کدام ناحیه آسیبپذیر است) همه کارهایش را رها میکند و به ابتلای او دل میبندد و به گناه او امیدوار میشود، بلکه بتواند او را مبتلا کند. همین طور روایت میافزاید: بلا بسخن وابسته است اگر کسی دیگری را بشیر خوردن از سگی سرزنش کند از او شیر خواهد خورد. شعر مشهور عرب در همین باب است. احفظ لسانک لا تقول فتبتلی إن البلاء موکل بالمنطق در بعضی از منابع روایی آمده است که روزی کسایی و یزیدی در مجلسی با هم بودند. هنگام نماز مغرب شد، همگان به کسایی (یکی از قاریان هفتگانه قران که به قراء سبعه مشهورند) اقتدا کردند. هنگام نماز کسایی سوره کافرون را تلاوت کرد و بخشی از آن را فراموش کرد. بعد از نماز یزیدی(با حالت مذمت و سرزنش) به او گفت: قاری و امام اهل کوفه در سوره کافرون اشتباه میکند؟! بعد از آن، نماز عشا را به امامت یزیدی خواندند، او در همان ابتدا در سوره حمد دچار فراموشی شد. بعد از نماز به او گفتند: خوب بود زبانت را حفظ میکردی؛ گفتی تا این که خودت هم مبتلا شدی. مگر نشنیدی که پیامبر فرموده البلا موکل بالمنطق. از این دسته روایات کاملا پیداست که مراد از بلا نوعی گرفتاری یا ابتلاء است که انسانهای سرزنشگر به آن دچار میشوند؛ نه آنچه در قانون جذب ادعا شده که هرچه انسان به آن فکر کند همان دقیقا اتفاق میافتد. 1. . من لا یحضره الفقیه - الشیخ الصدوق - ج 4 - الصفحة 379.
این که در روایت آمده البلا موکل بالمنطق آیا همان قانون جذب نیست؟
آنچه در روایات آمده (البلاء موکل بالمنطق)1 کمترین شباهتی با قانون جذب ندارد. قبلا گفته شد که در قانون جذب هر نوع تاثیری بین ذهن و پدیدهها مراد نیست. اگر همه گونه اثری که در کلام و یا تصور وجود دارد را قانون جذب بنامیم، در آن صورت باید تلقین، مثبتاندیشی، هیپنوتیزم، دعا و موارد فراوان دیگر را قانون جذب بنامیم. در صورتی که فرض همگان این است که قانون جذب موضوع جدیدی است و بالتبع تعریف جدیدی دارد. اگر قانون جذب تنها همان تلقین باشد، اساسا چرا اسم جدید برایش انتخاب کردند. بهتر بود همان نام قبلی را استعمال میکردند و به صراحت اعلام میشد که مراد دعا در متون دینی است که همگان برداشت خود از دعا را به عنوان تعریف قانون جذب معیار قرار میدادند. یا اگر قرار باشد که قانون جذب همان هیپنوتیزم باشد اساسا چرا این نام را تغییر دادند و عنوان دیگر و اصطلاح جدیدی برای نامگذاری انتخاب کردند؟
باید دقت کرد که واژههای به کار رفته در روایات را مطابق با معنای دقیق خود معنا کرد. همانگونه که کلمه ذنب (گناه) در چند معنا به کار رفته، مراد از کلمۀ بلا هم تنها بلاهای آسمانی نیست. از ادامه روایت معلوم میشود که منظور از بلا، نوعی مکافات است که انسان با سرزنش دیگران خود به آن گرفتار میشود. به عبارت دقیقتر بلا به معنای گناه و تکرار همان اشتباهی است که به دیگران نسبت داده است؛ یعنی بلایی که خود گناه و تخلف است در این روایت دو ویژگی دارد؛ اولا نوعی عکسالعمل است. دوم با مذمت و نیش زبان زدن به دیگران برای گوینده اتفاق میافتد.
باید دانست اولا روایت نمیگوید که اگر کسی به بلا فکر کند او بلا را جذب میکند (اگر روایت این گونه بود در آن صورت اندکی به قانون جذب نزدیک بود). دوم این که اساسا در روایت تصورِ بلا مطرح نیست، بلکه سرزنش دیگران (قول و بیان نه تصور ذهنی) نسبت به اشتباهات دیگران محور روایت است. جالب توجه این که در بعضی از مجامع روایی این حدیث ذیل عنوان "الفرق بین النصیحه و التعییر" آمده است یعنی روایت مذکور برای بیان تفاوت بین نصیحت و سرزنش ذکر شده است. در ادامه حدیث آمده است که هنگامی که کسی با اطمینان ادعا کند که من مرتکب فلان گناه و معصیت نمیشوم،(چون خودش را بری از اشتباه دانسته و به خودبینی دچار شده) شیطان (از این رو شیطان نقطه ضعفش را پیدا کرده و میداند از کدام ناحیه آسیبپذیر است) همه کارهایش را رها میکند و به ابتلای او دل میبندد و به گناه او امیدوار میشود، بلکه بتواند او را مبتلا کند. همین طور روایت میافزاید: بلا بسخن وابسته است اگر کسی دیگری را بشیر خوردن از سگی سرزنش کند از او شیر خواهد خورد. شعر مشهور عرب در همین باب است.
احفظ لسانک لا تقول فتبتلی إن البلاء موکل بالمنطق
در بعضی از منابع روایی آمده است که روزی کسایی و یزیدی در مجلسی با هم بودند. هنگام نماز مغرب شد، همگان به کسایی (یکی از قاریان هفتگانه قران که به قراء سبعه مشهورند) اقتدا کردند. هنگام نماز کسایی سوره کافرون را تلاوت کرد و بخشی از آن را فراموش کرد. بعد از نماز یزیدی(با حالت مذمت و سرزنش) به او گفت: قاری و امام اهل کوفه در سوره کافرون اشتباه میکند؟! بعد از آن، نماز عشا را به امامت یزیدی خواندند، او در همان ابتدا در سوره حمد دچار فراموشی شد. بعد از نماز به او گفتند: خوب بود زبانت را حفظ میکردی؛ گفتی تا این که خودت هم مبتلا شدی. مگر نشنیدی که پیامبر فرموده البلا موکل بالمنطق.
از این دسته روایات کاملا پیداست که مراد از بلا نوعی گرفتاری یا ابتلاء است که انسانهای سرزنشگر به آن دچار میشوند؛ نه آنچه در قانون جذب ادعا شده که هرچه انسان به آن فکر کند همان دقیقا اتفاق میافتد.
1. . من لا یحضره الفقیه - الشیخ الصدوق - ج 4 - الصفحة 379.
- [سایر] قانون جذب در اسلام صحیح است؟
- [سایر] با سلام اینکه گفتید برای اینکه خواستگاری برای تو نمی آید قانون جذب را به کار بگیر منظور از قانون جذب چیست؟راهنمایی بقرمایید با تشکر
- [سایر] دبی فورد از ترویج دهندگان قانون جذب است؟
- [سایر] منظور از قانون جذب چیست؟ چه دستاوردهایی دارد؟
- [سایر] منظور از قانون جذب چیست؟چه ویژگی هایی دارد؟
- [سایر] نظر شما در مورد قانون جذب چیست آیا درسته و با دین اسلام مطابق هست؟
- [سایر] آیا تعارض قانون جذب و برخی مبانی اسلامی قابل توجیه است؟
- [سایر] آیا قانون جذب را در مسائل اخروی هم نقض میکنید؟ و آرزوی دور و دراز برای مسائل اخروی هم اشکال دارد؟
- [سایر] قانون جذب قابل دیدن است . مثلاً در رابطه با موضوعی مثبت بیندیشیم آن را به دست خواهیم آورد، چرا منکر آن میشوید؟
- [سایر] چه معیارها و ویژگیهایی در روایات اسلامی برای کارگزاران و مسئولین جامعه اسلامی در نظر گرفته شده و قانون اساسی و حضرت امام (ره) برآنها تاکید داشتند؟
- [آیت الله سبحانی] وکیل می تواند از وکالت کناره کند و اگر موکل غائب هم باشد اشکال ندارد. مگر در شرایطی که کناره گیری او مایه متضرر شدن موکل باشد.
- [آیت الله خوئی] وکیل میتواند از وکالت کناره بگیرد اگرچه موکل غایب باشد.
- [آیت الله بهجت] اگر وکیل با اجازه موکّل، کسی را از طرف خودش وکیل کند، موکل و وکیل اول میتوانند آن وکیل را عزل کنند و اگر وکیل اول بمیرد یا عزل شود، وکالت دومی باطل میشود و اگر موکل اول بمیرد یا دیوانه یا بیهوش شود، وکالت هر دو وکیل باطل میشود، و همچنین است در مسئله قبلی.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مُوَکِّل (یعنی کسی که دیگری را وکیل میکند) و نیز کسی که وکیل میشود باید عاقل و ممیّز باشند و از روی قصد و اختیار اقدام کنند و موکّل باید بالغ نیز باشد و کسی که او را به وکالت مجبور کردهاند، اگر بعداً راضی شود و نیز موکّل نابالغ اگر ولیّ او اذن یا اجازه دهد، وکالت وی صحیح است.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر وکیل با اجازه موکل کسی را از طرف خودش وکیل کند، موکل و وکیل اوّل میتوانند آن وکیل را عزل کنند و اگر وکیل اوّل بمیرد یا عزل شود، وکالت دومی باطل میشود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر انسان با اجازه موکّل کسی را از طرف او وکیل کند، نمیتواند آن وکیل را عزل نماید و اگر وکیل اوّل بمیرد یا موکّل او را عزل کند، وکالت دومی باطل نمیشود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر وکیل با اجازه موکّل، کسی را از طرف خودش وکیل کند، موکّل و وکیل اوّل میتوانند آن وکیل را عزل کنند و اگر وکیل اوّل بمیرد، یا عزل شود، وکالت دومی باطل میشود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر انسان با اجازه موکل خودش کسی را از طرف او وکیل کند، نمی تواند آن وکیل را عزل نماید، و اگر وکیل اول بمیرد یا موکل وکیل اوّل را عزل کند وکالت دومی باطل نمی شود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر وکیل با اجازه موکل، کسی را از طرف خودش (از طرف وکیل) وکیل کند موکل و وکیل اول می توانند آن وکیل را عزل کنند، و اگر وکیل اول بمیرد، یا عزل شود، و کالت دومی باطل می شود.
- [آیت الله مظاهری] موکّل - یعنی کسی که دیگری را وکیل میکند - و نیز کسی که وکیل میشود باید رشید باشند و از روی قصد و اختیار اقدام کنند، و نیز موکّل باید بتواند شرعاً در اموال خود تصرّف کند.