ویژگی های شناخت فطری چیست؟ و آیا شناخت فطری اختصاص به توحید دارد؟ (با ذکر منبع) برهان فطرت: دانشمندان می گویند هر انسانی از هر نژاد و طبقه ای که باشد اگر او را به حال خود واگذارند و تعلیمات خاصی نبیند وحتی از گفتگوهای خداپرستان و مادی گرایان بی اطلاع باشد خود به خود متوجه نیروی توانا و مقتدری می شود که مافوق جهان ماده بوده و بر تمام جهان حکومت می کند. او در زوایای قلب و اعماق دل روان خویش احساس می کند که ندایی لطیف و پر از مهر و در عین حال، رسا و محکم وی را به طرف یک مبدأ بزرگ علم و قدرت - که ما او را خدا می خوانیم - می خواند. این همان ندای فطرت پاک و بی آلایش بشر است. ندای فطرت، همیشه در درون جان آدمی هست، ولی در برابر حوادث سخت، قوت، بیشتری می یابد. به ورطه ای که امیدت برید از همه جا ببین به کیست امیدت بدان که اوست خدا یکی از راههای خداشناسی که پیوسته مورد توجه متفکران و دانشمندان بوده است، و هم پیامبران الهی به آن اهتمام نموده و از این طریق بشر را به دین و خداپرستی هدایت کردهاند، راه فطرت است. تعریف فطرت فطرت در قرآن و روایات به معنی آفرینش بدیع و بیسابقه است. ابتکاری بودن آفرینش جهان به دو جهت است، یکی بدین جهت که خداوند مواد اولیه جهان را خود آفریده و با ترکیب آنها جهان را بوجود آورده است و دیگری از این جهت که نقشة آفرینش را نیز خود طراحی کرده و از کسی الگو نگرفته است. فطرت در انسان نوعی هدایت تکوینی در قلمرو شناخت و احساس است. فطرت با غریزه، از این نظر که هر دو، گونهای از هدایت تکوینیاند، یکسان است، ولی تفاوت آن دو در این است که فطرت مربوط به هدایت عقلانی، و غریزه مربوط به هدایتهای غیر عقلانی است. لذا، فطرت از ویژگیهای انسان به شمار میرود، ولی غریزه از ویژگیهای حیات حیوانی است. ویژگیهای فطرت فطریات انسان را میتوان با ویژگیهای ذیل باز شناخت: 1. از آن جا که آمیخته با آفرینش انسانند، در پیدایش خود معلول اسباب بیرونی نیستند، اگر چه اسباب بیرونی در شکوفایی و نارسائی آن مؤثرند. 2. انسان به آنها علم حضوری دارد، اما میتواند به آنها علم حصولی نیز پیدا کند. 3. با درک و معرفت عقلانی همراهند، یعنی در سطح حیات عقلانی انسان تبلور مییابند و ملاک انسانیت انسان به شمار میروند. 4. معیار و ملاک تعالی انساناند، لذا از نوعی قداست برخوردارند. 5. کلیت و عمومیت دارند (همگانیاند). 6. ثابت و پایدارند (همیشگیاند). برخی از ویژگیهای یاد شده در غرایز نیز وجود دارند، مانند ویژگیهای اول، دوم، پنجم و ششم، ولی دو ویژگی سوم و چهارم به فطرت اختصاص دارند. راه فطرت یکی از بهترین و لذت بخش ترین راه های خداشناسی است و در اکثر مردم این راه فطرت وجود دارد-به ویژه در شرایط سخت و بحرانی زندگی، فطرت انسانها شکوفا می شود. البته فطرت تنها راه خداشناسی نیست و راه های دیگری همچون برهان نظم و براهین عقلی همچون برهان علیت، برهان وجود و امکان و ... نیز می تواند انسان را در شناخت خداوند کمک کند. یکی از راه های خدا شناسی برهان فطرت است: دانشمندان می گویند هر انسانی از هر نژاد و طبقه ای که باشد اگر او را به حال خود واگذارند و تعلیمات خاصی نبیند وحتی از گفتگوهای خداپرستان و مادی گرایان بی اطلاع باشد خود به خود متوجه نیروی توانا و مقتدری می شود که مافوق جهان ماده بوده و بر تمام جهان حکومت می کند. او در زوایای قلب و اعماق دل روان خویش احساس می کند که ندایی لطیف و پر از مهر و در عین حال، رسا و محکم وی را به طرف یک مبدأ بزرگ علم و قدرت - که ما او را خدا می خوانیم - می خواند. این همان ندای فطرت پاک و بی آلایش بشر است. ندای فطرت، همیشه در درون جان آدمی هست، ولی در برابر حوادث سخت، قوت، بیشتری می یابد. به ورطه ای که امیدت برید از همه جا ببین به کیست امیدت بدان که اوست خدا مقصود از راه فطرت این است که شعور باطنی و کشش درونی او را به سوی خدا رهبری مینماید، بطوری که بدون هیچ دلیل و استدلالی، ناخودآگاه، خداخواه و خداجوی است و حس خداخواهی در نهاد او به صورت یک امر غریزی و فطری، به ودیعت گذارده شده است و این حس بسان غرائز دیگر انسانی، انسان را به مقصدی که هدف آن است میکشاند، چنانکه مقصود از راه استدلال و عقل این است که انسان با دلیلهای علمی، به وجود خدا پی میبرد و بر وجود او مانند سایر مسائل عقلی استدلال میکند. اساس راه اول را حس درونی تشکیل میدهد چنانکه پایه راه دوم، تعقل و استدلال میباشد.بشر در شناختن خدا از طریق دل و فطرت به هیچ نوع برهان و استدلالی نیاز ندارد، بلکه در پرتو غریزه خداخواهی و حس خداجوئی که در اصطلاح دانشمندان اسلامی (فطرت) نامیده شده به سوی خدا متوجه میگردد.ولی راهنمای او در راه دوم، برهان و استدلال و تفکر و تعقل است. هر فردی از افراد انسان فطرتا خداخواه و خداجو بوده و یکنوع تمایل و کشش به ماوراء طبیعت در خود احساس میکند.وجود (حس مذهبی) در روح انسان ثابت مینماید که تمام تمایلات مذهبی در انسان، ریشه ذاتی دارد و توجه به خدا و مسائل ماوراء طبیعی، از فطرت انسان، سرچشمه میگیرد، البته تجلیات این فطرت، در دوران بلوغ نمایانتر و آشکارتر است. کوتاه سخن اینکه کسانی که انسان را با دید وسیعتر مورد بررسی قرار دادهاند همگی معترفند که توجه بخدا در انسان از یک حس عمیق مذهبی ریشه گرفته و وجود انسان با این حس بهم آمیخته شده است. اینک برای روشن شدن این مطلب که این حس اساس فطری در نهاد انسان دارد ناچاریم مشخصات امور فطری را بیان کنیم تا فطریات انسانی از امور عادی تمیز داده شود. اکنون باید دید حس مذهبی و توجه بخدا واجد این شرائط چهارگانه هست یا نه؟ با مختصر دقت معلوم میشود که همه این مشخصات چهارگانه در موضوع خداجوئی و خداخواهی انسان وجود دارد : 1 حس خداجوئی جهانی است خداشناسی و تمایل بماوراء طبیعت، بزمان یا مکان خاصی از جهان اختصاص ندارد بلکه به شهادت تاریخ باستانی که از اقوام مختلف اعم از متمدن و وحشی بدست آمده است، اعتقاد به خدا و مبدأ جهان، در میان تمام ملل وجود داشته است و در حفاریها و کاوشهای علمی، که بوسیله دانشمندان باستانشناس برای بدست آوردن طرز زندگی، پایه تمدن و طرز تفکر اقوام گذشته انجام گرفته است، همواره زیر تلهای بزرگ، معابد و عبادتگاهها کشف شده است که همگی حاکی از این میباشد که ملل دیرینه در این اماکن عبادت میکردهاند، گو اینکه عدهای از آنها در تشخیص معبود اشتباه کرده بودند و بتهایی را معبود خود میدانستند. آری در فصول تاریخ بشر نمیتوان فصلی یافت که در آن تمایل انسانی بماوراء طبیعت منفی باشد، بلکه حس مذهبی در میان تمام اقوام و ملل جزء لاینفک زندگی تشخیص داده شده که همواره با آن بوده و هست، تا آنجا که (جان ر ایورث) استاد دانشگاه (کلمبیا) درباره مذهب می گوید: (هیچ فرهنگ و تمدنی را در نزد هیچ قومی نمیتوان یافت مگر آنکه در آن فرهنگ و تمدن شکلی از مذهب وجود داشته است، ریشههای مذهب تا اعماق تاریکی از تاریخ که ثبت نشده و بدسترس بشر نرسیده است، کشیده شده است.) حس دینی هم اکنون در میان ملل متمدن جهان یک حس طبیعی است که در هر گوشهای از جهان برای خود تجلیاتی دارد، و اگر از قارههای مختلف جهان عبور کنیم آثار و جلوههای این حس را هم در میان غنیترین و صنعتیترین کشورهای جهان، و هم در میان فقیرترین و عقب ماندهترین ملل عالم با دیدگان خود مشاهده مینمائیم.°‚K 30°‚K آیا گسترش خداشناسی در تمام زمانها و قرنها و در میان تمام ملتهای جهان نشانه فطری بودن آن نیست؟ گذشته از این، هر فرد منصفی در صورتیکه خود را از مسائل سیاسی و غیره حتی گفتههای خداپرستان و مادیها خالی سازد، هنگام بیچارگی و سختی و گرفتاری، در اعماق دل خود احساس میکند که بسوی یک قوه ازلی و ابدی که میتواند نیازمندی و بیچارگی او را برطرف سازد کشیده میشود، و بی اختیار از او استمداد میکند. این چنین خداجوئی و توجه به خدا که در اعماق روح انسان بدون اختیار پدید می آید، نتیجه براهین عقلی و علمی و دلائل فلسفی نیست، این خداشناسی محصول محیط درس و بحث و گفتگو نیست، بلکه مایه آن سرشت و فطرت انسان است و دست آفرینش، نهاد انسان را از روز نخست با آن خمیر کرده است، بطوری که انسان با تمام ذرات وجودی خود، در مواقع بیچارگی بسوی او کشیده میشود. آری ما بدون اینکه متوجه باشیم که گم شدهای داریم و گمشده ما چیست و چگونه او میتواند بیچارگی ما را رفع کند، و بما آرامش بخشد، ناخودآگاه بدنبال او میرویم همانطور که نوزاد بدون کوچکترین آگاهی در جستجوی مادر و بدنبال او میباشد. 2 فطرت، انسان را بسوی خدا رهبری و هدایت میکند. حس خداجوئی بسان سایر احساسات درونی انسان، بدون تعلیم و رهبری در درون انسان پیدا میشود، همانطور که افراد انسان در مواقع مخصوص از عمر بیک سلسله از امور مانند منصب و مقام و ثروت و پول متوجه میگردند، و توجه باین امور بطور ناخودآگاه بدون تعلیم کسی، در باطن آنها پدید میآید، همچنین حس خداجوئی در انسان وجود دارد بدون اینکه نیاز بتعلیم و یاد گرفتن داشته باشد.پیدایش میل بمذهب و توجه بخدا در انسان، بدون تعلیم و آموزش، نشانه فطری بودن آن است و میرساند که این حس بسان سایر احساسات انسان در شرایط خاصی بیدار میشود. البته از یک نکته نباید غفلت نمود و آن اینکه اگر مراقبتهای صحیحی از این قبیل احساسها بعمل نیاید ممکن است یک سلسله انحرافاتی در آنها پیدا شود.مثلا همین حس مذهبی و حس خداجوئی اگر بوسیله پیامبران آسمانی و دانشمندان الهی و فلاسفه بزرگ جهان، درست رهبری نشود سر از بتپرستی و گرایش بپرستش°‚K 31°‚K مخلوق در میآورد بطوریکه انسان مخلوق را به جای خالق و معبود میگذارد. اگر ما میگوئیم که احساس طبیعی و فطری نیاز به تعلیم و آموزش ندارد مقصود این است که در تکوین و پیدایش آن مربی و معلم دخالت ندارد، ولی در عین حال باید بپذیریم که بهرهبرداری صحیح و دور از انحرافات و کجرویها، بدون مراقبت مربیان آگاه صورت نمیگیرد. و از اینرو است که دانشمندان میگویند ریشه پرستش کلیه اجرام سماوی مانند خورشید و ماه و ستارگان، و موجودات خاکی مانند درخت و سنگ و بت، همان خداجوئی و حس خداخواهی بشر است که در اثر رهبری نشدن، باین انحرافات و خرافات دچار شده است، اگر این حس از طریق عقل و خرد رهبری میشد و مردم بگفتار پیامبران الهی درست میاندیشیدند هیچگاه بجای معبود واقعی و آفریدگار جهان به مخلوقهای ناتوان توجه پیدا نمیکردند. 3 حس مذهبی مولود عوامل جغرافیائی و یا اقتصادی و سیاسی نیست از اینکه ما میبینیم حس خداجوئی در تمام نقاط گیتی، و در همه دورانها و اعصار وجود داشته است و دارد، نتیجه میگیریم که این حس یک ندای باطنی است و محرکی جز فطرت ندارد، زیرا اگر مولود شرایط جغرافیائی و یا عامل دیگر بود، باید در یک قسمت از جهان و در یک قسمت از مردم که شرایط واحدی از نظر اقتصادی و سیاسی و غیره دارند وجود داشته باشد.در صورتیکه کاملا عکس آنرا مشاهده میکنیم یعنی با اینکه شرایط جغرافیائی و سیاسی ملتها با هم تفاوت چشمگیری دارد ولی در عین حال این حس در همه ملتها وجود دارد. البته باید به این نکته توجه داشت که لازمه فطری بودن یک حس این نیست که همواره مورد توجه انسانها باشد، زیرا چه بسا ممکن است علاقه انسان به جاه و مقام و سرگرم شدن او بخوشیها و لذتهای زندگی، او را از بسیاری از فضائل اخلاقی و امور فطری که همگی سرچشمه باطنی دارند، غافل سازد، اصولا امور فطری انسان منحصر به خداخواهی نیست بلکه غیر از آن، انسان دارای غرائز ذاتی و طبیعی دیگری است و واضح است که توجه بیشتر به اعمال یک غریزه، طبعا انسان را از دیگری باز میدارد. شما ملاحظه بفرمائید، کنجکاوی و کشف رازهای نهفته طبیعت یکی از امور فطری انسان است و هر فردی بتحقیق و کاوش علمی علاقه فطری دارد، ولی بطور مسلم این غریزه در هر محیطی شکوفا نمیگردد و فعالیت آن در همه شرایط یکنواخت نیست، یعنی در محیطهای علمی و در شرایط مناسب و با وجود دوستان همفکر بطور خودکار انجام وظیفه میکند ولی در شرایط نامناسب آنچنان خمود و آرام میشود که بسا اگر این شرایط ادامه یابد وجود این حس بدست فراموشی سپرده میشود، همچنین گرایش به همسر و ازدواج و یا گرایش به کسب مال و مقام، همگی ریشه فطری دارند اما در هر شرایطی خودنمائی نمیکنند و رشد و نمو ندارند و چه بسا اشباع و توجه زیاد به یکی از غرائز موجب فراموشی بقیه گردد. حس خداجوئی نیز بسان این امور است.چه بسا سرگرمیها و توجه بمادیات و فرو رفتگی در شهوات و لذائذ، سبب میشود که انسان از این حس و ندای باطنی غفلت کند، زیرا میان امور معنوی و توجه بخداوند و بکار بستن اصول اخلاقی و فرو رفتگی در تمایلات نفسانی نسبت متعاکسی وجود دارد، اگر کفه تمایلات نفسانی بقدری سنگینی کند که همه محیط روح و روان را فرا گیرد دیگر مجالی برای احساسهای معنوی باقی نمیماند. آری مصائب و شدائد از عوامل تکان دهندهای هستند که انسان غفلت زده را از خواب سنگین مادیت بیدار میکنند، و هر نوع پرده غفلت را از روی صفحه دل برطرف نموده و محیط دل را برای تجلی فطرت و توجه بخدا آماده میسازند.و لذا افراد عاقل هنگام گرفتاری و هجوم شدائد و فشارها، خواه و ناخواه بیاد خدا افتاده و صمیمانه متوجه او میگردند. انسان سرگرم لذائذ و غافل از خدا، بسان کودکی است که در اثر سرگرمی به بازی از پدر و مادر مهربان خود که در همه وجود او جا دارند غفلت میورزد، اما همینکه اتفاق بدی برای او رخ میدهد فورا بیاد آنها افتاده و از ایشان استمداد و کمک میجوید. وقتی که بشر با زندگی مرفه روبرو شد، اشتغالات روزانه، او را از توجه بعالم دیگر و جهان معنوی بازمیدارد ولی ناگاه با بروز حادثهای که آهنگ یکنواخت زندگی او را قطع کند و خود را در برابر آن عاجز و ناتوان یابد، واکنشی در روح او پدید میآید که او را در صدد جستجوی جهانی برتر و نیروئی عظیم میاندازد، از این نظر هنگام هجوم بلا، طوفانی بودن دریا، احتمال سقوط هواپیما، و یا لحظه یاس و نومیدی از بهبودی در بیماری تمام افراد بشر اعم از الهی و مادی بیاد خدا افتاده و از آن مقام عظیم استمداد میطلبند، تو گوئی فشار رنج و بلا، زنگار قلوب را پاک کرده و حس خداجوئی این ندای فطری را در دل آنها بیدار مینماید. 4 تبلیغات پیگیر ممکن است از نمو و رشد آن بکاهد ولی نمیتواند آنرا ریشه کن سازد. در میان ملل و اقوام جهان افرادی پیدا میشوند که بر اثر ریاضتهائی میتوانند از نمو و رشد یک حس بکاهند، مثلا تمایلات جنسی یک ندای فطری و باطنی است ولی تارکان دنیا و مرتاضان هند، با تحمل رنجها از قدرت این حس بقدری میکاهند که کمتر بفکر این مسائل میافتند اما همین افراد اگر در شرایط دیگری قرار گیرند حس خفته آنان بیدار میشود و شروع بفعالیت مینماید. بنابر این معنای فطری بودن یک مسئله این نیست که در همه شرایط یکسان بوده و هیچ عاملی از قبیل محیط و تبلیغات در شدت و ضعف آن مؤثر نباشد بلکه باید گفت که عواملی مانند تبلیغات میتواند از رشد و نمو بسیاری از نداهای درونی و فطری بکاهد، ولی نمیتواند ریشه آنرا بسوزاند. مثلا در دنیای کنونی، افکار چپگرائی تقریبا بر یک سوم جهان حکومت میکند، و رهبران مکتب (ماتریالیسم) با وسائل تبلیغی مختلف و فریبنده میکوشند که حس مذهبی را در اقوام و مللی که بزنجیر استعمار کمونیستی کشیده شدهاند، نابود سازند، مع الوصف موفقیت آنها در این مبارزه ناچیز بوده و نتوانستهاند قلوب تودهها را از این حس خالی کنند. با اینکه دهها سال از انقلاب کمونیستی در جماهیر شوروی میگذرد هنوز حس مذهبی و مذهب خواهی و توجه به خدا و معنویت، قدرت خود را در اعماق قلوب بسیاری از مردم شوروی حفظ کرده است و برای همین جهت در این اواخر به مسیحیان و مسلمانان، نیمه آزادی بخشیدهاند که مراسم مذهبی را تحت شرائطی برگزار کنند. سخنان دانشمندان در این زمینه: (ژان ژاک روسو) می گوید راه خداشناسی منحصر به عقل نیست بلکه شعور فطری بهترین راهی است برای اثبات این موضوع.حس دینی یکی از عناصر اولیه و ثابت و طبیعی روح انسانی است که اصلیترین قسمت آن بهیچ یک از رویدادهای دیگر قابل تبدیل نیست. (پاسکال) می گوید: مردم نتوانستهاند دریابند که ادراک کننده خدا دل است نه عقل. (الکسیس کارل) می گوید: احساس عرفانی جنبشی است که از اعماق ما سرچشمه گرفته است و یک غریزه اصلی است، انسان همانطور که به آب نیازمند است به خدا نیز محتاج است. (ویل دورانت) می گوید: ایمان امری طبیعی است و مستقیما زاده نیازمندیهای غریزه و احساسات ما است. (پول کلارنس ابرسوله) می گوید: اینکه بشر در ماوراء فهم و ادراک خود لزوم وجود صانع را درک میکند، دلیلی بزرگ بر وجود خداوند است. مجموع این بیانات روشن نمود که در روح انسان غیر از ابعاد سه گانه معروف یک بعد دیگر به نام (حس مذهبی) و حس خداخواهی و خداجوئی و توجه به خدا هست، و تمام افراد بشر به مقتضای فطرت خود، خواه و ناخواه بسوی آن کشیده میشوند.از آنجا که این توجه یک امر غریزی و فطری است عاملی جز نهاد انسان و فطرت انسانی ندارد، و هر نوع جذبه و کشش بمعنویات محصول آنست، و مولود استدلال فلسفی نیست. خداشناسی از راه فطرت در قرآن و روایات این راز بزرگ سرشت انسانی که دانشمندان و بزرگان علم و دانش، پرده از روی آن برداشتهاند یکی از حقائق ارزنده قرآن است که چهارده قرن پیش به وسیله پیامبر صلی الله علیه و آله بیان شده است. همچنین میفرماید: فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون (به آئین راست خدا روآور آئینی که خدا آفرینش انسان را بر روی آن نهاد، خلقت خدا تغییرپذیر نیست. مقصود از (آئین حنیف) در این آیه که آفرینش انسان بر روی آن استوار شده است همان آئین توحید و خدا پرستی است، و این آیه با صراحت کامل هر نوع انحراف از جاده توحید را مخالف فطرت انسانی دانسته، و آنرا غیر استوار و لرزان میداند. حضرت صادق علیه السلام این آیه را چنین تفسیر میفرماید: فطرهم علی التوحید خدا مردم را بر فطرت توحید خلق کرده است. مردی به محضر حضرت صادق (ع) شرفیاب شد و درخواست نمود که او را بسوی خدا راهنمائی کند، حضرت صادق (ع) با طرح مثالی که در برخی از آیات قرآن مجید هم به آن اشاره شده است او را متوجه فطرت خود نمود و فرمود: آیا تاکنون با کشتی مسافرت کردهای؟ آری آیا اتفاق افتاده که کشتی بشکند و در آنجا نه کسی باشد که ترا نجات دهد و نه آشنائی با شنا داشته باشی؟ آری آیا در آن موقع بفکر تو رسیده است که قدرتی هست که بتواند تو را از آن مهلکه نجات بخشد؟ آری او همان خدای توانا است که هنگامیکه تمام وسائل مادی از کار میافتد و نجات بخش و دادرسی در میان نیست انسان خواه و ناخواه به او متوجه و دل بسوی او کشیده میشود. کتاب: الهیات و معارف اسلامی، ص 26، نویسنده: آیت الله جعفر سبحانی نکته شایان ذکر این است که: خداوند از ما یقین می خواهد اما اینکه این یقین از راه عقل یا راه فطرت یا راه علوم تجربی به دست آمده مهم نیست زیرا یقین حجیت و اعتبار ذاتی دارد. خداوند از ما یقین می خواهد حال این یقین از راه فطرت یا عقل یا علوم تجربی باشد، فرقی نمی کند. نکته دیگر اینکه: راه فطرت یک راه همگانی و شایع است و اگر افرادی منکر فطرت شوند، اگر در شرایطی سخت و دشوار قرار گیرند، آن فطرت نهفته شکوفا شده و همگی خدا را متذکر می شوند. البته فطری بودن یک چیز منافی با گریز از آن نیست؛ بلکه امور فطری نیز در شرایطی دگرگون و یا بیتأثیر میشوند.علت این امر چند چیز است: الف) غفلت، ب ) بها دادن بیش از حد بر بخشی دیگر از جنبههای وجودی انسان، مانند شهوات و آرزوها و در پی آن تضعیف احکام فطری، ج ) گرفتار شدن در دام شبهات. شهید مطهری میفرماید: فطری بودن اعتقاد به خدا به این معنا است که انسان در حال سلامت روح و روان خداپذیر و خدا خواه است. بنابراین خداگریی و انکار وجود او نوعی خروج از حالت طبیعی و اولیه است، از همینروسؤال از علت خداجویی چندان درست نیست، اما به تحقیق میتوان از علت خدا ناباوری سؤال کرد. ایشان علت اینپدیده را چند چیز میداند، از جمله: 1- نارسایی مفاهیم فلسفی غرب، 2- نارسایی مفاهیم دینی کلیسا، 3- توهم تضاد اعتقاد به خدا با نظریه تکامل، 4- توهم تضاد بین اعتقاد به خدا با اختیار و آزادی انسان، 5- اعتقاد به خدا را پشتوانه استبداد سیاسی پنداشتن، 6- خداپرستی را مغایر تلاش برای زندگی پنداشتن، 7- عافیتطلبی و فقدان روحیه انقلابی در میان برخی از پیروان ادیان. نکته دیگر این که امور فطری منحصر به خداشناسی نیست. فطریات دو دسته اند: 1- فطریات ساختاری مانند خداشناسی و پاره ای از دیگر شناخت های فطری 2- فطریات گرایشی مانند خداجویی، عشق و پرسش، حس کمال جویی و فضیلت طلبی و به تعبیر دیگر غیر اخلاقی، حس حقیقت جویی و ... منابع برای مطالعة بیشتر: 1. فطرت، مرتضی مطهری. 2. فطرت، علی ربانی گلپایگانی. 3. خدا شناسی، محمد تقی مصباح یزدی، ص 32-67. 4. اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5. 5. خودشناسی، مصباح یزدی، مؤسسة امام خمینی. 6. پژوهشی پیرامون فطرت مذهبی، محمد شفیعی. 7. شکوفایی فطرت، محمد رضا بحرینی، ناشر اسماعیلیان. 8. فطرت و دین. 9. شناخت با زبان فطرت، بهشتی. 10. شناخت در قرآن، عبد الله جوادی آملی.
ویژگی های شناخت فطری چیست؟ و آیا شناخت فطری اختصاص به توحید دارد؟ (با ذکر منبع)
برهان فطرت: دانشمندان می گویند هر انسانی از هر نژاد و طبقه ای که باشد اگر او را به حال خود واگذارند و تعلیمات خاصی نبیند وحتی از گفتگوهای خداپرستان و مادی گرایان بی اطلاع باشد خود به خود متوجه نیروی توانا و مقتدری می شود که مافوق جهان ماده بوده و بر تمام جهان حکومت می کند. او در زوایای قلب و اعماق دل روان خویش احساس می کند که ندایی لطیف و پر از مهر و در عین حال، رسا و محکم وی را به طرف یک مبدأ بزرگ علم و قدرت - که ما او را خدا می خوانیم - می خواند. این همان ندای فطرت پاک و بی آلایش بشر است. ندای فطرت، همیشه در درون جان آدمی هست، ولی در برابر حوادث سخت، قوت، بیشتری می یابد.
به ورطه ای که امیدت برید از همه جا ببین به کیست امیدت بدان که اوست خدا
یکی از راههای خداشناسی که پیوسته مورد توجه متفکران و دانشمندان بوده است، و هم پیامبران الهی به آن اهتمام نموده و از این طریق بشر را به دین و خداپرستی هدایت کردهاند، راه فطرت است.
تعریف فطرت
فطرت در قرآن و روایات به معنی آفرینش بدیع و بیسابقه است. ابتکاری بودن آفرینش جهان به دو جهت است، یکی بدین جهت که خداوند مواد اولیه جهان را خود آفریده و با ترکیب آنها جهان را بوجود آورده است و دیگری از این جهت که نقشة آفرینش را نیز خود طراحی کرده و از کسی الگو نگرفته است.
فطرت در انسان نوعی هدایت تکوینی در قلمرو شناخت و احساس است. فطرت با غریزه، از این نظر که هر دو، گونهای از هدایت تکوینیاند، یکسان است، ولی تفاوت آن دو در این است که فطرت مربوط به هدایت عقلانی، و غریزه مربوط به هدایتهای غیر عقلانی است. لذا، فطرت از ویژگیهای انسان به شمار میرود، ولی غریزه از ویژگیهای حیات حیوانی است.
ویژگیهای فطرت
فطریات انسان را میتوان با ویژگیهای ذیل باز شناخت:
1. از آن جا که آمیخته با آفرینش انسانند، در پیدایش خود معلول اسباب بیرونی نیستند، اگر چه اسباب بیرونی در شکوفایی و نارسائی آن مؤثرند.
2. انسان به آنها علم حضوری دارد، اما میتواند به آنها علم حصولی نیز پیدا کند.
3. با درک و معرفت عقلانی همراهند، یعنی در سطح حیات عقلانی انسان تبلور مییابند و ملاک انسانیت انسان به شمار میروند.
4. معیار و ملاک تعالی انساناند، لذا از نوعی قداست برخوردارند.
5. کلیت و عمومیت دارند (همگانیاند).
6. ثابت و پایدارند (همیشگیاند).
برخی از ویژگیهای یاد شده در غرایز نیز وجود دارند، مانند ویژگیهای اول، دوم، پنجم و ششم، ولی دو ویژگی سوم و چهارم به فطرت اختصاص دارند.
راه فطرت یکی از بهترین و لذت بخش ترین راه های خداشناسی است و در اکثر مردم این راه فطرت وجود دارد-به ویژه در شرایط سخت و بحرانی زندگی، فطرت انسانها شکوفا می شود.
البته فطرت تنها راه خداشناسی نیست و راه های دیگری همچون برهان نظم و براهین عقلی همچون برهان علیت، برهان وجود و امکان و ... نیز می تواند انسان را در شناخت خداوند کمک کند.
یکی از راه های خدا شناسی برهان فطرت است:
دانشمندان می گویند هر انسانی از هر نژاد و طبقه ای که باشد اگر او را به حال خود واگذارند و تعلیمات خاصی نبیند وحتی از گفتگوهای خداپرستان و مادی گرایان بی اطلاع باشد خود به خود متوجه نیروی توانا و مقتدری می شود که مافوق جهان ماده بوده و بر تمام جهان حکومت می کند. او در زوایای قلب و اعماق دل روان خویش احساس می کند که ندایی لطیف و پر از مهر و در عین حال، رسا و محکم وی را به طرف یک مبدأ بزرگ علم و قدرت - که ما او را خدا می خوانیم - می خواند. این همان ندای فطرت پاک و بی آلایش بشر است. ندای فطرت، همیشه در درون جان آدمی هست، ولی در برابر حوادث سخت، قوت، بیشتری می یابد.
به ورطه ای که امیدت برید از همه جا ببین به کیست امیدت بدان که اوست خدا
مقصود از راه فطرت این است که شعور باطنی و کشش درونی او را به سوی خدا رهبری مینماید، بطوری که بدون هیچ دلیل و استدلالی، ناخودآگاه، خداخواه و خداجوی است و حس خداخواهی در نهاد او به صورت یک امر غریزی و فطری، به ودیعت گذارده شده است و این حس بسان غرائز دیگر انسانی، انسان را به مقصدی که هدف آن است میکشاند، چنانکه مقصود از راه استدلال و عقل این است که انسان با دلیلهای علمی، به وجود خدا پی میبرد و بر وجود او مانند سایر مسائل عقلی استدلال میکند.
اساس راه اول را حس درونی تشکیل میدهد چنانکه پایه راه دوم، تعقل و استدلال میباشد.بشر در شناختن خدا از طریق دل و فطرت به هیچ نوع برهان و استدلالی نیاز ندارد، بلکه در پرتو غریزه خداخواهی و حس خداجوئی که در اصطلاح دانشمندان اسلامی (فطرت) نامیده شده به سوی خدا متوجه میگردد.ولی راهنمای او در راه دوم، برهان و استدلال و تفکر و تعقل است.
هر فردی از افراد انسان فطرتا خداخواه و خداجو بوده و یکنوع تمایل و کشش به ماوراء طبیعت در خود احساس میکند.وجود (حس مذهبی) در روح انسان ثابت مینماید که تمام تمایلات مذهبی در انسان، ریشه ذاتی دارد و توجه به خدا و مسائل ماوراء طبیعی، از فطرت انسان، سرچشمه میگیرد، البته تجلیات این فطرت، در دوران بلوغ نمایانتر و آشکارتر است.
کوتاه سخن اینکه کسانی که انسان را با دید وسیعتر مورد بررسی قرار دادهاند همگی معترفند که توجه بخدا در انسان از یک حس عمیق مذهبی ریشه گرفته و وجود انسان با این حس بهم آمیخته شده است.
اینک برای روشن شدن این مطلب که این حس اساس فطری در نهاد انسان دارد ناچاریم مشخصات امور فطری را بیان کنیم تا فطریات انسانی از امور عادی تمیز داده شود.
اکنون باید دید حس مذهبی و توجه بخدا واجد این شرائط چهارگانه هست یا نه؟ با مختصر دقت معلوم میشود که همه این مشخصات چهارگانه در موضوع خداجوئی و خداخواهی انسان وجود دارد :
1 حس خداجوئی جهانی است
خداشناسی و تمایل بماوراء طبیعت، بزمان یا مکان خاصی از جهان اختصاص ندارد بلکه به شهادت تاریخ باستانی که از اقوام مختلف اعم از متمدن و وحشی بدست آمده است، اعتقاد به خدا و مبدأ جهان، در میان تمام ملل وجود داشته است و در حفاریها و کاوشهای علمی، که بوسیله دانشمندان باستانشناس برای بدست آوردن طرز زندگی، پایه تمدن و طرز تفکر اقوام گذشته انجام گرفته است، همواره زیر تلهای بزرگ، معابد و عبادتگاهها کشف شده است که همگی حاکی از این میباشد که ملل دیرینه در این اماکن عبادت میکردهاند، گو اینکه عدهای از آنها در تشخیص معبود اشتباه کرده بودند و بتهایی را معبود خود میدانستند.
آری در فصول تاریخ بشر نمیتوان فصلی یافت که در آن تمایل انسانی بماوراء طبیعت منفی باشد، بلکه حس مذهبی در میان تمام اقوام و ملل جزء لاینفک زندگی تشخیص داده شده که همواره با آن بوده و هست، تا آنجا که (جان ر ایورث) استاد دانشگاه (کلمبیا) درباره مذهب می گوید:
(هیچ فرهنگ و تمدنی را در نزد هیچ قومی نمیتوان یافت مگر آنکه در آن فرهنگ و تمدن شکلی از مذهب وجود داشته است، ریشههای مذهب تا اعماق تاریکی از تاریخ که ثبت نشده و بدسترس بشر نرسیده است، کشیده شده است.)
حس دینی هم اکنون در میان ملل متمدن جهان یک حس طبیعی است که در هر گوشهای از جهان برای خود تجلیاتی دارد، و اگر از قارههای مختلف جهان عبور کنیم آثار و جلوههای این حس را هم در میان غنیترین و صنعتیترین کشورهای جهان، و هم در میان فقیرترین و عقب ماندهترین ملل عالم با دیدگان خود مشاهده مینمائیم.°‚K 30°‚K آیا گسترش خداشناسی در تمام زمانها و قرنها و در میان تمام ملتهای جهان نشانه فطری بودن آن نیست؟
گذشته از این، هر فرد منصفی در صورتیکه خود را از مسائل سیاسی و غیره حتی گفتههای خداپرستان و مادیها خالی سازد، هنگام بیچارگی و سختی و گرفتاری، در اعماق دل خود احساس میکند که بسوی یک قوه ازلی و ابدی که میتواند نیازمندی و بیچارگی او را برطرف سازد کشیده میشود، و بی اختیار از او استمداد میکند.
این چنین خداجوئی و توجه به خدا که در اعماق روح انسان بدون اختیار پدید می آید، نتیجه براهین عقلی و علمی و دلائل فلسفی نیست، این خداشناسی محصول محیط درس و بحث و گفتگو نیست، بلکه مایه آن سرشت و فطرت انسان است و دست آفرینش، نهاد انسان را از روز نخست با آن خمیر کرده است، بطوری که انسان با تمام ذرات وجودی خود، در مواقع بیچارگی بسوی او کشیده میشود.
آری ما بدون اینکه متوجه باشیم که گم شدهای داریم و گمشده ما چیست و چگونه او میتواند بیچارگی ما را رفع کند، و بما آرامش بخشد، ناخودآگاه بدنبال او میرویم همانطور که نوزاد بدون کوچکترین آگاهی در جستجوی مادر و بدنبال او میباشد.
2 فطرت، انسان را بسوی خدا رهبری و هدایت میکند.
حس خداجوئی بسان سایر احساسات درونی انسان، بدون تعلیم و رهبری در درون انسان پیدا میشود، همانطور که افراد انسان در مواقع مخصوص از عمر بیک سلسله از امور مانند منصب و مقام و ثروت و پول متوجه میگردند، و توجه باین امور بطور ناخودآگاه بدون تعلیم کسی، در باطن آنها پدید میآید، همچنین حس خداجوئی در انسان وجود دارد بدون اینکه نیاز بتعلیم و یاد گرفتن داشته باشد.پیدایش میل بمذهب و توجه بخدا در انسان، بدون تعلیم و آموزش، نشانه فطری بودن آن است و میرساند که این حس بسان سایر احساسات انسان در شرایط خاصی بیدار میشود.
البته از یک نکته نباید غفلت نمود و آن اینکه اگر مراقبتهای صحیحی از این قبیل احساسها بعمل نیاید ممکن است یک سلسله انحرافاتی در آنها پیدا شود.مثلا همین حس مذهبی و حس خداجوئی اگر بوسیله پیامبران آسمانی و دانشمندان الهی و فلاسفه بزرگ جهان، درست رهبری نشود سر از بتپرستی و گرایش بپرستش°‚K 31°‚K مخلوق در میآورد بطوریکه انسان مخلوق را به جای خالق و معبود میگذارد.
اگر ما میگوئیم که احساس طبیعی و فطری نیاز به تعلیم و آموزش ندارد مقصود این است که در تکوین و پیدایش آن مربی و معلم دخالت ندارد، ولی در عین حال باید بپذیریم که بهرهبرداری صحیح و دور از انحرافات و کجرویها، بدون مراقبت مربیان آگاه صورت نمیگیرد.
و از اینرو است که دانشمندان میگویند ریشه پرستش کلیه اجرام سماوی مانند خورشید و ماه و ستارگان، و موجودات خاکی مانند درخت و سنگ و بت، همان خداجوئی و حس خداخواهی بشر است که در اثر رهبری نشدن، باین انحرافات و خرافات دچار شده است، اگر این حس از طریق عقل و خرد رهبری میشد و مردم بگفتار پیامبران الهی درست میاندیشیدند هیچگاه بجای معبود واقعی و آفریدگار جهان به مخلوقهای ناتوان توجه پیدا نمیکردند.
3 حس مذهبی مولود عوامل جغرافیائی و یا اقتصادی و سیاسی نیست
از اینکه ما میبینیم حس خداجوئی در تمام نقاط گیتی، و در همه دورانها و اعصار وجود داشته است و دارد، نتیجه میگیریم که این حس یک ندای باطنی است و محرکی جز فطرت ندارد، زیرا اگر مولود شرایط جغرافیائی و یا عامل دیگر بود، باید در یک قسمت از جهان و در یک قسمت از مردم که شرایط واحدی از نظر اقتصادی و سیاسی و غیره دارند وجود داشته باشد.در صورتیکه کاملا عکس آنرا مشاهده میکنیم یعنی با اینکه شرایط جغرافیائی و سیاسی ملتها با هم تفاوت چشمگیری دارد ولی در عین حال این حس در همه ملتها وجود دارد.
البته باید به این نکته توجه داشت که لازمه فطری بودن یک حس این نیست که همواره مورد توجه انسانها باشد، زیرا چه بسا ممکن است علاقه انسان به جاه و مقام و سرگرم شدن او بخوشیها و لذتهای زندگی، او را از بسیاری از فضائل اخلاقی و امور فطری که همگی سرچشمه باطنی دارند، غافل سازد، اصولا امور فطری انسان منحصر به خداخواهی نیست بلکه غیر از آن، انسان دارای غرائز ذاتی و طبیعی دیگری است و واضح است که توجه بیشتر به اعمال یک غریزه، طبعا انسان را از دیگری باز میدارد.
شما ملاحظه بفرمائید، کنجکاوی و کشف رازهای نهفته طبیعت یکی از امور فطری انسان است و هر فردی بتحقیق و کاوش علمی علاقه فطری دارد، ولی بطور مسلم این غریزه در هر محیطی شکوفا نمیگردد و فعالیت آن در همه شرایط یکنواخت نیست، یعنی در محیطهای علمی و در شرایط مناسب و با وجود دوستان همفکر بطور خودکار انجام وظیفه میکند ولی در شرایط نامناسب آنچنان خمود و آرام میشود که بسا اگر این شرایط ادامه یابد وجود این حس بدست فراموشی سپرده میشود، همچنین گرایش به همسر و ازدواج و یا گرایش به کسب مال و مقام، همگی ریشه فطری دارند اما در هر شرایطی خودنمائی نمیکنند و رشد و نمو ندارند و چه بسا اشباع و توجه زیاد به یکی از غرائز موجب فراموشی بقیه گردد.
حس خداجوئی نیز بسان این امور است.چه بسا سرگرمیها و توجه بمادیات و فرو رفتگی در شهوات و لذائذ، سبب میشود که انسان از این حس و ندای باطنی غفلت کند، زیرا میان امور معنوی و توجه بخداوند و بکار بستن اصول اخلاقی و فرو رفتگی در تمایلات نفسانی نسبت متعاکسی وجود دارد، اگر کفه تمایلات نفسانی بقدری سنگینی کند که همه محیط روح و روان را فرا گیرد دیگر مجالی برای احساسهای معنوی باقی نمیماند.
آری مصائب و شدائد از عوامل تکان دهندهای هستند که انسان غفلت زده را از خواب سنگین مادیت بیدار میکنند، و هر نوع پرده غفلت را از روی صفحه دل برطرف نموده و محیط دل را برای تجلی فطرت و توجه بخدا آماده میسازند.و لذا افراد عاقل هنگام گرفتاری و هجوم شدائد و فشارها، خواه و ناخواه بیاد خدا افتاده و صمیمانه متوجه او میگردند.
انسان سرگرم لذائذ و غافل از خدا، بسان کودکی است که در اثر سرگرمی به بازی از پدر و مادر مهربان خود که در همه وجود او جا دارند غفلت میورزد، اما همینکه اتفاق بدی برای او رخ میدهد فورا بیاد آنها افتاده و از ایشان استمداد و کمک میجوید.
وقتی که بشر با زندگی مرفه روبرو شد، اشتغالات روزانه، او را از توجه بعالم دیگر و جهان معنوی بازمیدارد ولی ناگاه با بروز حادثهای که آهنگ یکنواخت زندگی او را قطع کند و خود را در برابر آن عاجز و ناتوان یابد، واکنشی در روح او پدید میآید که او را در صدد جستجوی جهانی برتر و نیروئی عظیم میاندازد، از این نظر هنگام هجوم بلا، طوفانی بودن دریا، احتمال سقوط هواپیما، و یا لحظه یاس و نومیدی از بهبودی در بیماری تمام افراد بشر اعم از الهی و مادی بیاد خدا افتاده و از آن مقام عظیم استمداد میطلبند، تو گوئی فشار رنج و بلا، زنگار قلوب را پاک کرده و حس خداجوئی این ندای فطری را در دل آنها بیدار مینماید.
4 تبلیغات پیگیر ممکن است از نمو و رشد آن بکاهد ولی نمیتواند آنرا ریشه کن سازد.
در میان ملل و اقوام جهان افرادی پیدا میشوند که بر اثر ریاضتهائی میتوانند از نمو و رشد یک حس بکاهند، مثلا تمایلات جنسی یک ندای فطری و باطنی است ولی تارکان دنیا و مرتاضان هند، با تحمل رنجها از قدرت این حس بقدری میکاهند که کمتر بفکر این مسائل میافتند اما همین افراد اگر در شرایط دیگری قرار گیرند حس خفته آنان بیدار میشود و شروع بفعالیت مینماید.
بنابر این معنای فطری بودن یک مسئله این نیست که در همه شرایط یکسان بوده و هیچ عاملی از قبیل محیط و تبلیغات در شدت و ضعف آن مؤثر نباشد بلکه باید گفت که عواملی مانند تبلیغات میتواند از رشد و نمو بسیاری از نداهای درونی و فطری بکاهد، ولی نمیتواند ریشه آنرا بسوزاند.
مثلا در دنیای کنونی، افکار چپگرائی تقریبا بر یک سوم جهان حکومت میکند، و رهبران مکتب (ماتریالیسم) با وسائل تبلیغی مختلف و فریبنده میکوشند که حس مذهبی را در اقوام و مللی که بزنجیر استعمار کمونیستی کشیده شدهاند، نابود سازند، مع الوصف موفقیت آنها در این مبارزه ناچیز بوده و نتوانستهاند قلوب تودهها را از این حس خالی کنند.
با اینکه دهها سال از انقلاب کمونیستی در جماهیر شوروی میگذرد هنوز حس مذهبی و مذهب خواهی و توجه به خدا و معنویت، قدرت خود را در اعماق قلوب بسیاری از مردم شوروی حفظ کرده است و برای همین جهت در این اواخر به مسیحیان و مسلمانان، نیمه آزادی بخشیدهاند که مراسم مذهبی را تحت شرائطی برگزار کنند.
سخنان دانشمندان در این زمینه:
(ژان ژاک روسو) می گوید راه خداشناسی منحصر به عقل نیست بلکه شعور فطری بهترین راهی است برای اثبات این موضوع.حس دینی یکی از عناصر اولیه و ثابت و طبیعی روح انسانی است که اصلیترین قسمت آن بهیچ یک از رویدادهای دیگر قابل تبدیل نیست.
(پاسکال) می گوید: مردم نتوانستهاند دریابند که ادراک کننده خدا دل است نه عقل.
(الکسیس کارل) می گوید: احساس عرفانی جنبشی است که از اعماق ما سرچشمه گرفته است و یک غریزه اصلی است، انسان همانطور که به آب نیازمند است به خدا نیز محتاج است.
(ویل دورانت) می گوید: ایمان امری طبیعی است و مستقیما زاده نیازمندیهای غریزه و احساسات ما است.
(پول کلارنس ابرسوله) می گوید: اینکه بشر در ماوراء فهم و ادراک خود لزوم وجود صانع را درک میکند، دلیلی بزرگ بر وجود خداوند است.
مجموع این بیانات روشن نمود که در روح انسان غیر از ابعاد سه گانه معروف یک بعد دیگر به نام (حس مذهبی) و حس خداخواهی و خداجوئی و توجه به خدا هست، و تمام افراد بشر به مقتضای فطرت خود، خواه و ناخواه بسوی آن کشیده میشوند.از آنجا که این توجه یک امر غریزی و فطری است عاملی جز نهاد انسان و فطرت انسانی ندارد، و هر نوع جذبه و کشش بمعنویات محصول آنست، و مولود استدلال فلسفی نیست.
خداشناسی از راه فطرت در قرآن و روایات
این راز بزرگ سرشت انسانی که دانشمندان و بزرگان علم و دانش، پرده از روی آن برداشتهاند یکی از حقائق ارزنده قرآن است که چهارده قرن پیش به وسیله پیامبر صلی الله علیه و آله بیان شده است.
همچنین میفرماید:
فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون
(به آئین راست خدا روآور آئینی که خدا آفرینش انسان را بر روی آن نهاد، خلقت خدا تغییرپذیر نیست.
مقصود از (آئین حنیف) در این آیه که آفرینش انسان بر روی آن استوار شده است همان آئین توحید و خدا پرستی است، و این آیه با صراحت کامل هر نوع انحراف از جاده توحید را مخالف فطرت انسانی دانسته، و آنرا غیر استوار و لرزان میداند. حضرت صادق علیه السلام این آیه را چنین تفسیر میفرماید:
فطرهم علی التوحید خدا مردم را بر فطرت توحید خلق کرده است.
مردی به محضر حضرت صادق (ع) شرفیاب شد و درخواست نمود که او را بسوی خدا راهنمائی کند، حضرت صادق (ع) با طرح مثالی که در برخی از آیات قرآن مجید هم به آن اشاره شده است او را متوجه فطرت خود نمود و فرمود:
آیا تاکنون با کشتی مسافرت کردهای؟
آری
آیا اتفاق افتاده که کشتی بشکند و در آنجا نه کسی باشد که ترا نجات دهد و نه آشنائی با شنا داشته باشی؟
آری
آیا در آن موقع بفکر تو رسیده است که قدرتی هست که بتواند تو را از آن مهلکه نجات بخشد؟
آری
او همان خدای توانا است که هنگامیکه تمام وسائل مادی از کار میافتد و نجات بخش و دادرسی در میان نیست انسان خواه و ناخواه به او متوجه و دل بسوی او کشیده میشود.
کتاب: الهیات و معارف اسلامی، ص 26، نویسنده: آیت الله جعفر سبحانی
نکته شایان ذکر این است که: خداوند از ما یقین می خواهد اما اینکه این یقین از راه عقل یا راه فطرت یا راه علوم تجربی به دست آمده مهم نیست زیرا یقین حجیت و اعتبار ذاتی دارد. خداوند از ما یقین می خواهد حال این یقین از راه فطرت یا عقل یا علوم تجربی باشد، فرقی نمی کند.
نکته دیگر اینکه: راه فطرت یک راه همگانی و شایع است و اگر افرادی منکر فطرت شوند، اگر در شرایطی سخت و دشوار قرار گیرند، آن فطرت نهفته شکوفا شده و همگی خدا را متذکر می شوند.
البته فطری بودن یک چیز منافی با گریز از آن نیست؛ بلکه امور فطری نیز در شرایطی دگرگون و یا بیتأثیر میشوند.علت این امر چند چیز است:
الف) غفلت،
ب ) بها دادن بیش از حد بر بخشی دیگر از جنبههای وجودی انسان، مانند شهوات و آرزوها و در پی آن تضعیف احکام فطری،
ج ) گرفتار شدن در دام شبهات.
شهید مطهری میفرماید: فطری بودن اعتقاد به خدا به این معنا است که انسان در حال سلامت روح و روان خداپذیر و خدا خواه است. بنابراین خداگریی و انکار وجود او نوعی خروج از حالت طبیعی و اولیه است، از همینروسؤال از علت خداجویی چندان درست نیست، اما به تحقیق میتوان از علت خدا ناباوری سؤال کرد. ایشان علت اینپدیده را چند چیز میداند، از جمله:
1- نارسایی مفاهیم فلسفی غرب،
2- نارسایی مفاهیم دینی کلیسا،
3- توهم تضاد اعتقاد به خدا با نظریه تکامل،
4- توهم تضاد بین اعتقاد به خدا با اختیار و آزادی انسان،
5- اعتقاد به خدا را پشتوانه استبداد سیاسی پنداشتن،
6- خداپرستی را مغایر تلاش برای زندگی پنداشتن،
7- عافیتطلبی و فقدان روحیه انقلابی در میان برخی از پیروان ادیان.
نکته دیگر این که امور فطری منحصر به خداشناسی نیست. فطریات دو دسته اند:
1- فطریات ساختاری مانند خداشناسی و پاره ای از دیگر شناخت های فطری
2- فطریات گرایشی مانند خداجویی، عشق و پرسش، حس کمال جویی و فضیلت طلبی و به تعبیر دیگر غیر اخلاقی، حس حقیقت جویی و ...
منابع برای مطالعة بیشتر:
1. فطرت، مرتضی مطهری.
2. فطرت، علی ربانی گلپایگانی.
3. خدا شناسی، محمد تقی مصباح یزدی، ص 32-67.
4. اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5.
5. خودشناسی، مصباح یزدی، مؤسسة امام خمینی.
6. پژوهشی پیرامون فطرت مذهبی، محمد شفیعی.
7. شکوفایی فطرت، محمد رضا بحرینی، ناشر اسماعیلیان.
8. فطرت و دین.
9. شناخت با زبان فطرت، بهشتی.
10. شناخت در قرآن، عبد الله جوادی آملی.
- [سایر] آیا فقط گرایش به خدا در زمینه بروز حوادث یک امر فطری است یا مجموع تعالیم دین اموری فطری است؟ (با ذکر منبع)
- [سایر] چند نمونه از احادیث جعلی ابوهریره را که شناخت ساختگی بودن آن برای عموم خوانندگان آسان باشد، با ذکر منبع معتبر بنویسید؟
- [سایر] نمی دانم چرا ولی حس می کنم اسلام که یک دین فطری و انسانی است نیاز افرادی چون من را نادیده نگرفته و راهی قرار داده. لطفا دلایل مستند همراه با منبع ذکر بفرمایید.
- [سایر] امور اعتباری، انتزاعی و حقیقی را تعریف کنید؟ همراه با ذکر مثال و ذکر منبع.
- [آیت الله مکارم شیرازی] استفاده از تصاویر و مطالب موجود در اینترنت و نقل و آوردن آنها در جای دیگر بدون ذکر منبع( در صورتیکه سایتی که مطلب از آن استخراج شده چیزی در مورد ذکر منبع نگفته باشد) چه حکمی دارد؟
- [سایر] لطفاً چندین منبع برای عذابهای جهنمی با ذکر صفحات وب آدرس پست الکترونیکی من بفرستید.
- [سایر] آیا تک تک راویان حدیث رفع موثق هستند یا نه؟ لطفاً با ذکر منبع پاسخ فرمائید.
- [سایر] آیا جمادات دارای نفس هستند؟ نظر ملاصدرا در این باره چیست؟ لطفا با ذکر منبع.
- [سایر] موارد خلاف عقل سلیم در تورات و انجیل تحریف شده با ذکر منبع چیست؟
- [سایر] آیا این حقیقت دارد که انقلاب ایران را معصومین (ع) پیش بینی کرده بود؟ با ذکر منبع کامل توضیح دهید.
- [آیت الله اردبیلی] جهاد بر دو نوع است: (ابتدایی) و (دفاعی). (جهاد ابتدایی) آن است که مسلمانان به منظور دعوت کفّار و مشرکین به اسلام و عدالت و یا جلوگیری از نقض پیمان اهل ذمّه یا طغیان باغیان (شورشیان مسلح) بر امام واجبالطّاعه مسلمین، نیروی نظامی به مناطق آنان گسیل دارند. در حقیقت هدف از جهاد ابتدایی کشور گشایی نیست، بلکه دفاع از حقوق فطری انسانهایی است که توسّط قدرتهای کفر و شرک و طغیان از خدا پرستی و توحید، عدالت و شنیدن و پذیرش آزادانه احکام خداوند محروم شدهاند. (جهاد دفاعی) زمانی است که دشمن به مرز و بوم مسلمانان هجوم آورد و قصد تسلّط سیاسی یا فرهنگی و اقتصادی نسبت به آنان داشته باشد و ممکن است جهاد در برابر باغیان در زمانی که به حمله مسلحانه دست زدهاند نیز جهاد دفاعی محسوب گردد.
- [آیت الله سیستانی] اگر مکلف با هواپیما سفر کند، و بخواهد در آن نماز بخواند، در صورتی که بتواند به هنگام نماز رو به قبله بودن و استقرار داشتن و دیگر شرایط را رعایت کند، نمازش صحیح است، وگرنه در صورتی که وقت داشته باشد و بتواند پس از خروج از هواپیما نماز واجد شرایط را بجای آورد، بنا بر احتیاط نمازش در هواپیما صحیح نیست. لکن اگر وقت تنگ باشد، واجب است نماز را درون هواپیما بجای آورد و در آن صورت اگر جهت قبله را بداند، باید بدان جهت نماز بخواند و نمازش بدون رعایت قبله جز در حال ضرورت صحیح نیست، و در این حال باید هرگاه هواپیما از سمت قبله منحرف شد، بدان سو رو کند، و در هنگام انحراف از قبله، از قراءت و ذکر دست بکشد، و اگر نتواند به عین قبله توجه کند، باید سعی کند بیش از (نود) درجه از قبله منحرف نشود، و اگر جهت قبله را نداند، باید بکوشد آن را مشخص کند و طبق ظنّ خود عمل نماید، و اگر نتواند ظن بدست آورد کافی است نماز را به هر جهتی که احتمال میدهد قبله در آن باشد، بجای آورد. گر چه احتیاط مستحب آن است که نماز را به چهار جهت بجای آورد. این در جایی است که بتواند با شناخت قبله رو به قبله باشد و اگر جز در تکبیرة الاحرام نتواند، بدان اکتفا کند و اگر اصلاً نتواند، شرط استقبال ساقط میشود. و جایز است انسان قبل از وقت نماز اختیاراً با هواپیما مسافرت کند، هرچند بداند در هواپیما ناچار به نماز فاقد شرط استقبال و استقرار خواهد شد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.