آیا شهود نمیتواند فقط توهم و تلقین باشد؟ حد تشخیص کدام است؟ قلب آدمی - که موضع شهود است - مثل خانهای است که درهای متعدد دارد و از طریق این دریچهها، (حالات مختلف)، عارض قلب و داخل در وجود لطیف انسانی میشود. از این رو برخی از عارفان، قلب را به منزله هدفی میدانند که مورد اصابت تیرهای مختلف واقع میشود. برخی دیگر قلب را به آینهای تشبیه کردهاند که صورتهای مختلف در آن منعکس میشود و قلب، آن صورتها را یکی پس از دیگری شهود میکند. عدهای دیگر قلب را به حوض آبی تشبیه کردهاند که مصبّ مرورهای مختلف است. آثار مختلفی از ناحیه حواس ظاهر و قوای حیوانی و یا لطایف باطنی نفس و قوای رحمانی بر قلب عارض میگردد. لذا آنچه را که انسان با حواس ظاهری درک میکند، در قلب اثر میگذارد و آنچه را با قوای باطنی مانند خیال و وهم و سایر قوا در خود شهود میکند، در قلب تأثیر دارد.نگا: شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، صص 633 - 636. از این رو ممکن است پارهای از مکاشفات و شهودها، حق و حقیقی نباشد؛ بلکه گاهی شیطان برای سالک تمثّل یافته و باطل را بر قلب او القا کند و بر او عیان سازد.الفتوحات المکیة، ج3، صص 39. بدین جهت - چنان که برای هر علمی معیار و میزانی وجود دارد که به وسیله آن صحت و سقم و درستی و نادرستی آن دانسته میشود - احتیاج سلوک معنوی به میزان و معیار شدیدتر است. البته سلوک معنوی به حسب افراد، حالات، مراتب و مقامها متفاوت است؛ از این رو میزان یابی آن محصور و محدود نیست و نمیتوان تمامی آنها را با جزئیات مخصوص به خود مطرح کرد. یک میزان کلی و کلان برای تمییز (شهود ربانی) از (شهود و القای شیطانی) کتاب و سنت است. سالک شهود خویش را باید با میزان کتاب و سنت بسنجد و چنانچه میان آنها ناسازگاری یافت، بداند که شهود غیر حقیقی و شیطانی بوده است. اگر شهود او منطبق بر امر وجوبی و مستحب باشد، بداند رحمانی و الهی است و اگر بر امر منهی تطبیق دارد، بداند شهود شیطانی است. یکی از نشانههای مهم تشخیص (شهود حقیقی) از (غیر حقیقی) آن است که بعد از شهود، لذتی عظیم و خاص - فراتر از لذتهای جسمانی و مادی که انسان را مستغرق میکند - دست دهد. این لذت گاهی به اندازهای است که سالک را از طعام و غذا باز میدارد و نفس، مستغرق در حقایق میشود و از جهات بدنی غفلت پیدا میکند.شرح مقدمه قیصری، ص592؛ الفتوحات المکیة، ج3، ص39. به هر حال تا زمانی که آدمی با بدن جسمانی و این سویی خویش همراه است، از تلبیس ابلیس در امان نیست؛ مگر مانند حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) و معصومان(علیهم السلام) که جسم آنان نیز مانند ارواحشان در عروج بوده و بر عالمی فراتر از عوالم مادی و معنوی - که جای واردات شیطانی است - صعود کردهاند.الفتوحات المکیة، ج2، ص622. توجه به نکاتی در این خصوص بایسته است: یکم. بسیاری از عارفان راستین معتقدند: به دلیل پیچیدگی تمییز شهود حقیقی از غیر آن، سالک عارف باید تحت مراقبت استاد کامل متوجّه به حق و اهل مکاشفه - بر طبق موازین و قوانینی که شریعت اسلام و رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) مقرر کردهاند - وارد مرحله سلوک و سیر الی الله شود.شرح مقدمه قیصری، صص594 و 595 و نیز نگا: همان، صص 628 و 629. طی این مرحله بی همرهی خضر مکنظلمات است بترس از خطر گمراهی به هر حال اگر منشأ القائات، الهامات، مکاشفهها و مشاهدهها، (ریاضتهای شرعی) و تبعیت محض از سنتها و آداب الهی باشد و آنچه را که مرشد کامل بیان میکند، از شرع گرفته باشد و مرید مشتاق را بر طبق موازین صحیح خالی از اشتباه رهبری نماید؛ در این صورت آنچه که بر نفس سالک افاضه میشود، قهراً مربوط به معارف الهی و طاعت حق خواهد بود. اگر سیر و سلوک بر طبق موازین عاری از انحراف باشد، مشاهدهها و کشفیات، آمیخته با القائات شیطانی نخواهد شد. دوم. گاهی سالک در تعبیر کشف و شهود خویش، دچار خطا میشود؛ هر چند شهودش درست و مطابق با واقع بوده و به دور از تلقین و وهم و القائات شیطانی است. مانند کسی که در مشاهدات ظاهری، شخصی را در تاریکی شب، مشاهده میکند که از دیوار خانهای بالا میرود؛ آن گاه میگوید: (دزد وارد آن خانه شد)! در حالی که او همان صاحب خانه بوده که کلیدش را گم کرده و به ناچار از دیوار بالا رفته است. او در اینکه دیده کسی از دیوار خانه همسایه بالا رفته، خطا نکرده و آنچه دیده، در خارج واقع شده است؛ امّا در گزارش خویش دچار خطا گردیده است. منشأ این خطا آن است که در گزارش، به بیان همان چیزی که دیده، اکتفا نکرده و اموری را نیز بر آن افزوده است.نگا: الفتوحات المکیة، ج3، ص7؛ مبانی نظری تجربه دینی، ص162. سوم. از آنجا که مکاشفات و مشاهدات، دارای مراحلی است، بسیاری از عارفان معتقدند: اگر شهود از مرحله (عین الیقین) فراتر رود و به مرتبه (حقالیقین) برسد؛ در آنجا اصلاً خطا راه ندارد و هرچه هست، حق محض است. علاوه بر آنکه در این مرحله، به معنای واقعی، عالِم با معلوم، نوعی اتحاد پیدا کرده، خویش را نمیبیند. در مثال میتوان مراتب علم الیقین، عینالیقین و حق الیقین را چنین دانست: این سه مرحله بسان خرمنی از آتش است که وقتی انسان، به وجود آن آگاه میشود و به علم خویش ایمان میآورد، نسبت به آن آتش (علم الیقین) دارد. هرگاه آن را ببیند، در موقف (عین الیقین) است. هنگامی که خود را مردانه در خرمن آتش فروزان اندازد و بسوزد و به هستی آتش، هست گردد و جزوی از آن شود، نسبت به آتش مزبور در مرحله (حقالیقین) است. به هر حال سالک در مرحله (حقالیقین) - که حق محض است - اصلاً شهود غیر حقیقی و خطا ندارد؛ زیرا در این مرحله از شهود هرگز خطا نمیکند.یواقیت العلوم و دراری النجوم، ص 72؛ تمهیدالقواعد، ص 163؛ شرح مقدمه قیصری، صص348 - 350. چون شود آهن ز آتش سرخ رنگپس (اناالنار)ست، لافش بی درنگ
آیا شهود نمیتواند فقط توهم و تلقین باشد؟ حد تشخیص کدام است؟
قلب آدمی - که موضع شهود است - مثل خانهای است که درهای متعدد دارد و از طریق این دریچهها، (حالات مختلف)، عارض قلب و داخل در وجود لطیف انسانی میشود. از این رو برخی از عارفان، قلب را به منزله هدفی میدانند که مورد اصابت تیرهای مختلف واقع میشود.
برخی دیگر قلب را به آینهای تشبیه کردهاند که صورتهای مختلف در آن منعکس میشود و قلب، آن صورتها را یکی پس از دیگری شهود میکند.
عدهای دیگر قلب را به حوض آبی تشبیه کردهاند که مصبّ مرورهای مختلف است. آثار مختلفی از ناحیه حواس ظاهر و قوای حیوانی و یا لطایف باطنی نفس و قوای رحمانی بر قلب عارض میگردد. لذا آنچه را که انسان با حواس ظاهری درک میکند، در قلب اثر میگذارد و آنچه را با قوای باطنی مانند خیال و وهم و سایر قوا در خود شهود میکند، در قلب تأثیر دارد.نگا: شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، صص 633 - 636.
از این رو ممکن است پارهای از مکاشفات و شهودها، حق و حقیقی نباشد؛ بلکه گاهی شیطان برای سالک تمثّل یافته و باطل را بر قلب او القا کند و بر او عیان سازد.الفتوحات المکیة، ج3، صص 39.
بدین جهت - چنان که برای هر علمی معیار و میزانی وجود دارد که به وسیله آن صحت و سقم و درستی و نادرستی آن دانسته میشود - احتیاج سلوک معنوی به میزان و معیار شدیدتر است. البته سلوک معنوی به حسب افراد، حالات، مراتب و مقامها متفاوت است؛ از این رو میزان یابی آن محصور و محدود نیست و نمیتوان تمامی آنها را با جزئیات مخصوص به خود مطرح کرد.
یک میزان کلی و کلان برای تمییز (شهود ربانی) از (شهود و القای شیطانی) کتاب و سنت است. سالک شهود خویش را باید با میزان کتاب و سنت بسنجد و چنانچه میان آنها ناسازگاری یافت، بداند که شهود غیر حقیقی و شیطانی بوده است. اگر شهود او منطبق بر امر وجوبی و مستحب باشد، بداند رحمانی و الهی است و اگر بر امر منهی تطبیق دارد، بداند شهود شیطانی است.
یکی از نشانههای مهم تشخیص (شهود حقیقی) از (غیر حقیقی) آن است که بعد از شهود، لذتی عظیم و خاص - فراتر از لذتهای جسمانی و مادی که انسان را مستغرق میکند - دست دهد. این لذت گاهی به اندازهای است که سالک را از طعام و غذا باز میدارد و نفس، مستغرق در حقایق میشود و از جهات بدنی غفلت پیدا میکند.شرح مقدمه قیصری، ص592؛ الفتوحات المکیة، ج3، ص39.
به هر حال تا زمانی که آدمی با بدن جسمانی و این سویی خویش همراه است، از تلبیس ابلیس در امان نیست؛ مگر مانند حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) و معصومان(علیهم السلام) که جسم آنان نیز مانند ارواحشان در عروج بوده و بر عالمی فراتر از عوالم مادی و معنوی - که جای واردات شیطانی است - صعود کردهاند.الفتوحات المکیة، ج2، ص622.
توجه به نکاتی در این خصوص بایسته است:
یکم.
بسیاری از عارفان راستین معتقدند: به دلیل پیچیدگی تمییز شهود حقیقی از غیر آن، سالک عارف باید تحت مراقبت استاد کامل متوجّه به حق و اهل مکاشفه - بر طبق موازین و قوانینی که شریعت اسلام و رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) مقرر کردهاند - وارد مرحله سلوک و سیر الی الله شود.شرح مقدمه قیصری، صص594 و 595 و نیز نگا: همان، صص 628 و 629.
طی این مرحله بی همرهی خضر مکنظلمات است بترس از خطر گمراهی
به هر حال اگر منشأ القائات، الهامات، مکاشفهها و مشاهدهها، (ریاضتهای شرعی) و تبعیت محض از سنتها و آداب الهی باشد و آنچه را که مرشد کامل بیان میکند، از شرع گرفته باشد و مرید مشتاق را بر طبق موازین صحیح خالی از اشتباه رهبری نماید؛ در این صورت آنچه که بر نفس سالک افاضه میشود، قهراً مربوط به معارف الهی و طاعت حق خواهد بود. اگر سیر و سلوک بر طبق موازین عاری از انحراف باشد، مشاهدهها و کشفیات، آمیخته با القائات شیطانی نخواهد شد. دوم.
گاهی سالک در تعبیر کشف و شهود خویش، دچار خطا میشود؛ هر چند شهودش درست و مطابق با واقع بوده و به دور از تلقین و وهم و القائات شیطانی است. مانند کسی که در مشاهدات ظاهری، شخصی را در تاریکی شب، مشاهده میکند که از دیوار خانهای بالا میرود؛ آن گاه میگوید: (دزد وارد آن خانه شد)! در حالی که او همان صاحب خانه بوده که کلیدش را گم کرده و به ناچار از دیوار بالا رفته است. او در اینکه دیده کسی از دیوار خانه همسایه بالا رفته، خطا نکرده و آنچه دیده، در خارج واقع شده است؛ امّا در گزارش خویش دچار خطا گردیده است. منشأ این خطا آن است که در گزارش، به بیان همان چیزی که دیده، اکتفا نکرده و اموری را نیز بر آن افزوده است.نگا: الفتوحات المکیة، ج3، ص7؛ مبانی نظری تجربه دینی، ص162. سوم.
از آنجا که مکاشفات و مشاهدات، دارای مراحلی است، بسیاری از عارفان معتقدند: اگر شهود از مرحله (عین الیقین) فراتر رود و به مرتبه (حقالیقین) برسد؛ در آنجا اصلاً خطا راه ندارد و هرچه هست، حق محض است. علاوه بر آنکه در این مرحله، به معنای واقعی، عالِم با معلوم، نوعی اتحاد پیدا کرده، خویش را نمیبیند.
در مثال میتوان مراتب علم الیقین، عینالیقین و حق الیقین را چنین دانست: این سه مرحله بسان خرمنی از آتش است که وقتی انسان، به وجود آن آگاه میشود و به علم خویش ایمان میآورد، نسبت به آن آتش (علم الیقین) دارد. هرگاه آن را ببیند، در موقف (عین الیقین) است. هنگامی که خود را مردانه در خرمن آتش فروزان اندازد و بسوزد و به هستی آتش، هست گردد و جزوی از آن شود، نسبت به آتش مزبور در مرحله (حقالیقین) است.
به هر حال سالک در مرحله (حقالیقین) - که حق محض است - اصلاً شهود غیر حقیقی و خطا ندارد؛ زیرا در این مرحله از شهود هرگز خطا نمیکند.یواقیت العلوم و دراری النجوم، ص 72؛ تمهیدالقواعد، ص 163؛ شرح مقدمه قیصری، صص348 - 350.
چون شود آهن ز آتش سرخ رنگپس (اناالنار)ست، لافش بی درنگ
- [سایر] آیا شهود نمی تواند فقط توهم و تلقین باشد؟ حد تشخیص کدام است؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا تلقین شهادتین برای محتضر لازم است و اینکه این تلقین باید چگونه باشد؟
- [سایر] آیا تلقین برای میت فایده ای دارد؟
- [سایر] آیا شهود آدمی قابل اعتماد است؟ از کجا میتوان تشخیص داد که فلان شهود صحیح و با واقعیت مطابق است و کدام یک صحیح نیست؟
- [سایر] تلقین میّت از چه زمانی مرسوم شده است و آنچه که به نام تلقین میّت در مفاتیح الجنان درج شده، به چه کسی منسوب است؟
- [سایر] فرق دعا با تلقین چیست؟
- [سایر] طریقه کامل تلقین میت چگونه است؟ چه باید گوییم؟ عین عبارت چیست؟
- [آیت الله علوی گرگانی] آیا تلقین میّت فردی که زبانش عیب دارد مثل الثغ (کسی که راء را غین یا لام تلفّظ میکند) صحیح است یا خیر؟
- [سایر] چرا شیعه می گوید: باید جمله "اشهد انّ علیا ولیّ الله" در اذان و تلقین بر میت تکرار بشود؟ ر. ک. فروع الکافی ج 3 ص 82.
- [سایر] این که در دعای تلقین میت گفته میشود: (... اللهم إنا لا نعلم منه إلا خیراً...)، اگر واقعاً از این میّت جز شرّ چیزی ندیده باشیم و این جمله را بگوییم، آیا دروغ نیست؟
- [آیت الله وحید خراسانی] مستحب است شهادتین و اقرار به دوازده امام علیهم السلام و سایر عقاید حقه را به کسی که در حال جان دادن است طوری تلقین کنند که بفهمد و همچنین مستحب است چیزهایی را که ذکر شد تا وقت مرگ تکرار کنند و نیز دعای فرج را به محتضر تلقین نمایند
- [آیت الله علوی گرگانی] پس از رفتن کسانی که تشییع جنازه کردهاند، مستحب است ولیّ میّت یا کسی که از طرف ولیّ اجازه دارد، دعاهایی را که دستور داده شد به میّت تلقین کند.
- [آیت الله وحید خراسانی] پس از رفتن کسانی که تشییع جنازه کرده اند مستحب است ولی میت یا کسی که از طرف ولی اجازه دارد دعاهایی را که دستور داده شده به میت تلقین کند
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] پس از رفتن کسانی که تشییع جنازه کرده اند؛ مستحب است ولی میت یا کسی که از طرف ولی اجازه دارد؛ دعاهائی را که دستور داده شده به میت تلقین کند.
- [آیت الله بروجردی] پس از رفتن کسانی که تشییع جنازه کردهاند، مستحب است وَلِی میت یا کسی که از طرف ولی اجازه دارد، دعاهایی را که دستور داده شده، به میت تلقین کند.
- [آیت الله خوئی] پس از رفتن کسانی که تشییع جنازه کردهاند، مستحب است ولی میت یا کسی که از طرف ولی اجازه دارد، دعاهایی را که دستور داده شده به میت تلقین کند.
- [امام خمینی] پس از رفتن کسانی که تشییع جنازه کرده اند، مستحب است ولی میت یا کسی که از طرف ولی اجازه دارد، دعاهایی را که دستور داده شده به میت تلقین کند.
- [آیت الله وحید خراسانی] مستحب است شهادتین و اقرار به دوازده امام علیهم السلام و سایر عقاید حقه را به کسی که در حال جان دادن است طوری تلقین کنند که بفهمد و همچنین مستحب است چیزهایی را که ذکر شد تا وقت مرگ تکرار کنند و نیز دعای فرج را به محتضر تلقین نمایند
- [آیت الله شبیری زنجانی] پس از رفتن کسانی که تشییع جنازه کردهاند، مستحب است ولیّ میت یا کسی که از طرف ولیّ اجازه دارد، دعاهایی را که دستور داده شده به میت تلقین کنند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] پس از رفتن کسانی که تشییع جنازه کرده اند مستحب است وَلِیّ میت یا کسی که از طرف ولیّ اجازه دارد، دعاهایی را که دستور داده شده، به میت تلقین کند.