آیا اکثریت می تواند معیار حق باشد؟
آیا اکثریت می تواند معیار حق باشد؟ نظام اسلامی بر سه پایه استوار است: رهبری (امامت و حکومت), قانون (احکام اسلامی) و امت. امت, یعنی عموم مردم مسلمان, تکیه گاه حکومت اسلامی و وسیله تحقق احکام اجتماعی اسلام هستند. ((مردم)) در نظام اسلامی اهمیت و حقوق زیادی دارند. حق مردم برحکومت از نظر فقهی و اخلاقی یکی از بزرگترین حقها شمرده می شود. به رهبران توصیه شده است که همیشه درمیان ملت و در خدمت آنان خصوصا مستضعفین باشند. زندگی خود را با سطح زندگی اکثر مردم تطبیق دهند. با تواضع و فروتنی با آنها برخورد کنند و گوشی شنوا برای شنیدن سخنان و انتقادهای آنان داشته باشند. از سوی دیگر به مردم توصیه بلکه تکلیف شده است که همیشه در صحنه حضور داشته باشند و ناظر بر رفتار و کردار رهبران خود باشند. دخالت در امور به صورت امر به معروف و نهی از منکر یکی از وظایف آحاد مردم است. عدم حضور و عدم دخالت مردم در امور سیاسی و اجتماعی زمینه را برای ظهور استبداد وانحراف حاکمان فراهم می کند. بنابراین اهمیت و نقش مردم در حکومت اسلامی چه از نظر دخالت در امور و چه از نظر مسوولیت حکومت در برابر آنها بسیار مهم است. اما آیا همه اینها به این معنی است که ((اکثریت)) همیشه ملاک شناسایی حق از باطل است؟ این سوال مهمی است که باید جواب داده شود. آن چنان که آیات قرآن بیان می فرماید و تجربه تاریخ هم آن را تاءیید می کند. متاءسفانه اکثریت مردم همیشه در راه حق و طرفدار حقیقت نبوده اند. قرآن در موارد زیادی از اکثر مردم شکوه و شکایت می کند و آنها را به خاطر فرار از حق و مخالفت با انبیاء و اولیاء الهی مورد نکوهش و تقبیح قرار داده است. در سوره انعام (آیه 116) می فرماید: (و ان تطع اکثر من فی الارض یضلوک عن سبیل الله) یعنی: اگر از اکثر مردم زمین پیروی کنی تو را از راه خدا گمراه می کنند... در سوره اعراف (آیه 187) می فرماید: (ولکن اکثرالناس لا یعلمون) یعنی: اکثر مردم نمی دانند و درجای دیگر می فرماید:(ولکن اکثرالناس لایشکرون) یعنی: اکثر مردم شکر نمی کنند. همچنین تعبیرهایی چون: (اکثرالناس لایومنون)(هود,17), (فابی اکثرالناس الاکفورا) (اسراء, 89)(و لقد ضل قبلهم اکثر الاولین) (صافات, 71);... تنها جمله (اکثرالناس لایعلمون) (اکثر مردم نمی دانند.) در قرآن حدود یازده بار تکرار شده است. (و اگر (اکثرهم لایعلمون) هم در نظر بگیرید به دهها مورد می رسد.) علاوه بر آیات قرآن روایات زیادی نیز همین نکته را گوشزد کرده است, تا آنجا که علامه مجلسی بابی را در کتاب پرارج ((بحارالانوار)) به این عنوان (قله عدد المومنین) اختصاص داده است. سرگذشت قوم نوح, ابراهیم و بسیاری دیگر از پیامبران و عدم ایمان مردم زمان آنها نمونه های عینی این واقعیت تلخ هستند که (وما آمن معه الاقلیل) (جز عده کمی ایمان نیاوردند.) حتی به گفته قرآن و شهادت تاریخ آنان که به پیامبران ایمان آوردند در بسیاری از موارد دچار این آفت شدند و اکثریت آنان از سیره و روش پیامبر خود پیروی نکردند و در ادامه راه دچار ضعف و دگرگونی در عقیده و عمل شدند, قرآن در مورد قوم موسی بعد از ایمان آوردن آنها و از زبان آنان می فرماید: (اجعل لنا الها کما لهم آلهه) (اعراف, 138) یعنی: برای ماهم خدایی مانند خدای آنها (بت) قرارده. در جای دیگر درباره اصحاب طالوت می فرماید: اکثر آنها از نهری که نهی شده بودند, نوشیدند.(بقره, 249) امت اسلام هم که امت برتر است, نیز متاءسفانه بعد از رحلت پیامبر(ص) دچار اکثریت و اقلیت شد و اهل حق که اهل بیت علیهم السلام و یاران آنها بودند در محاصره اکثریت مخالف یا ساکت قرار گرفتند. درمیان روایاتی که علامه مجلسی در بحارالانوار در باب مزبور آورده, احادیثی است که ائمه علیهم اسلام از اقلیت شیعیان واقعی در میان جماعت شیعه خبر داده اند. حتی امیرالمومنین(ع) نتوانستند همه اهداف و برنامه های خود را در زمان خلافت خویش و به خاطر مقاومت مردم اجرا کنند و در روایتی در روضه کافی (حدیث 21)باسند صحیح خود آن حضرت از این موارد سخن گفته است. امام راحل(ره), هم با همه حمایت و پشتیبانی که از ناحیه ملت داشت همه آنچه را در نظر داشت از احکام اسلام به خاطر موانع اجتماعی موفق به اجراء آن نگردید. باوجود این همه آیات و روایات و با وجود قضاوت قرآن و معصومین علیهم السلام درباره (اکثرالناس) آیا می توان نظر اکثر مردم را به طور مطلق حجت و دلیل دانست و آن را معیار شناسایی حق قلمداد کرد؟! روشن است که جواب منفی است. این یکی از تفاوتهای مهمی است که نظام اسلامی را از نظام دموکراسی و جامعه مدنی(غربی) جدا می کند. مفسر بزرگ قرآن, علامه طباطبایی, در تفسیر پرارج خود ذیل آیه آخر سوره آل عمران, مباحث بسیار ارزنده ای را در این زمینه مطرح کرده اند. ایشان می فرماید: ((ملل غرب مسیحی برای اینکه انجیل آنها حکمی و دستوری از حلال و حرام ندارد, پایه تمدن خود را بر اراده و خواست اکثر گذاشتند که هرچه آنها خواستند, حکم مشروع و قانونی نیز همان است تا آنجا که انتحار (خودکشی) از کارهای مشروع آنهاست.)) مرحوم علامه تاءکید می کند که آنچه از آنها می بینی جهش صنعتی است نه تمدن اخلاقی و دینی. از اینجا روشن می شود آنچه در پاره ای سخنرانی ها و مقاله ها, در مطبوعات, دیده می شود که هدف انقلاب را برقراری ((دموکراسی)) معرفی می کنند. چقدر از راه حق دور افتاده اند و دانسته یا ندانسته انقلاب و نظام را به بیراهه و انحراف می کشانند و یا کسانی که جامعه مدنی را با رنگ و لعاب غربی ترویج می کنند. نظام دموکراسی و جامعه مدنی غربی یک نظام ((خنثی)) و موکول به خواست اکثریت است, در حالی که نظام اسلامی, نظامی هدایت شده و دارای مرزهای مشخص است. به عبارت دیگر: دموکراسی, نظامی زمینی و خاکی اما نظام اسلامی از نظر چارچوب و معیارهای نظامی الهی و آسمانی است. شعار شیعه بر خلاف اهل سنت, در طول تاریخ این بوده است که ((اجماع)) (اتفاق همگانی) به خودی خود حجت نیست. بلکه باید در برگیرنده تاءیید معصوم باشد؟ آیا اصالت دادن به ((دموکراسی)) (اجماع) و نظر (اکثرالناس) از نوع غربی که برخی در داخل آن را ترویج می کنند به معنی تسلیم شدن در برابر نظریه ای که ائمه علیهم السلام و شیعه یک تاریخ با آن مبارزه کرده اند, نیست؟! در منطق امیرالمومنین(ع) ((حق)) را از طریق ((اکثریت)) شناختن, سطحی نگری و به تعبیر آن حضرت ((نگاه به پایین)) است, بلکه باید ابتدا ((حق)) را شناخت سپس اهل حق را تشخیص داد که به تعبیر آن حضرت ((نگاه به بالا)) است. حضرت مطلب فوق را در جواب فردی که در اثر کثرت مخالفان امیرالمومنین(ع) دچار شک و تردید شده بود فرمود. دخالت و نظارت مردم در امور سیاسی در اسلام امری لازم و ضروری و ضامن سلامت نظام اسلامی است ولی تفاوتهای اساسی با دموکراسی غربی دارد. به موازاتی که قرآن و روایات از اکثریت منحرف نکوهش کرده است, از اقلیت طرفدار حق ستایش و تمجید کرده و از آنان خواسته است که هرگز به خاطر((کمی افراد)) دچار ضعف و تردید نشوند و از امواج اکثریت هراسی به دل راه ندهند بلکه استوار و پرتلاش از ((حق)) دفاع کنند. اصولا استقامت و پایداری در چنین شرایطی, نشانه ((قوت ایمان)) و اصالت اعتقاد است. معمولا آنان که ایمان و معرفت عمیقی ندارند از کثرت مخالفان دچار شک و تردید و هراس می شوند و یا جو غالب آنها را دگرگون می کند و سیلاب اکثریت آنها را با خود می برد. حضرت علی(ع) می فرماید: (لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقله اهله), یعنی: از پیمودن راه هدایت به دلیل کمی اهل آن دچار وحشت نشوید. مطالب یاد شده به معنی نفی حضور و دخالت مردم نیست. نقش داشتن مردم در مسایل اجتماعی نه تنها جایز بلکه واجب است. آیه (وشاورهم فی الامر) هم اهمیت نظر مشورتی مردم را بیان می کند. همچنین در فقه برخی موضوعات چون: عدالت, نسب, امارت و... به وسیله ((شهرت)), یعنی مشهور بودن پیش عموم مردم ثابت می شود که چون یک مساءله فنی و اجتهادی است به محل خود موکول می شود.(1) روایات (علیکم بالسواد الاعظم)(2) (و ید الله مع الجماعه)(3) را هم باید با توجه به مطالب قبلی توجیه و تاءویل کرد و اگر به گونه ای تفسیر شود که با مطالب و روایات قبلی متعارض شود ترجیح با روایات دسته اول است. زیرا اولا, روایات دسته اول از نظر سند و مضمون قویتر و مشهورتر و از اعتبار بیشتری برخوردار است. و روایات دسته دوم, بعضی مرسل و برخی ضعیف السند است. ثانیا, روایات دسته اول موافق قرآن است. ثالثا, مخالف عامه است. در سنن ابن ماجه از اهل سنت (حدیث شماره 3940) آمده است: (ان امتی لا تجتمع علی ضلاله فاذا راءیتم اختلافا فعلیکم بالسواد الاعظم)یعنی: امت من بر گمراهی اتفاق نمی کنند. پس اگر اختلافی دیدید بر شما باد به عموم و اکثر مردم. خداوند ملت و مسوولان جمهوری اسلامی را در راه تحقق بخشیدن به اسلام ناب محمدی ثابت قدم بدارد و از لغزشها و وسوسه های فرهنگی دشمنان محفوظ بدارد و ان شاء الله انقلاب ما را به انقلاب حضرت حجت (عج) متصل فرماید. پی نوشتها: 1 برخی فقهاء شهرت را در موضوعاتی چون: ثبوت هلال, عدالت, نسبت, نصب قاضی و... حجت می دانند, البته بسیاری از آنها قید کرده اند که باید شهرت موجب ((یقین)) شود. (که در این صورت یقین حجت است.) همچنین برخی, شهرت فتوایی بین فقهاء را موجب جبران ضعف سند می دانند و یا شهرت روایی (یا فتوایی یا هردو) را موجب ترجیح دو حدیث متعارض شمرده اند. 2 علامه مجلسی در توضیح این حدیث می فرماید: ((ای جمله الناس و معظمهم الذین یجتمعون علی... سلوک المنهج المستقیم.)) احتمال دیگر این است که مراد از این روایت, قضیه خارجیه باشد, یعنی اکثر آن زمان, شاهد این مطلب روایت دیگری از امیرالمومنین(ع) است (روایت مذکور هم از آن حضرت است.) که در مقابل مخالفان و با اشاره به طرفداران خود می فرماید: ((علیکم بهذاالسواد الاعظم)), یعنی, بر شما باد به پیروی از اکثریت موجود و حاضر (یعنی طرفداران خود). 3 یکی از معانی احتمالی روایت این است که: در طریق حق دچار تفرقه نشوید. یعنی آنان که طریق حق برگزیده اند, نباید به خاطر مسائل جزئی و شخصی وحدت خود را از دست بدهند. لذا در روایت دیگر آمده است: ((ولاتفرقوا فان البرکه مع الجماعه)).
عنوان سوال:

آیا اکثریت می تواند معیار حق باشد؟


پاسخ:

آیا اکثریت می تواند معیار حق باشد؟

نظام اسلامی بر سه پایه استوار است: رهبری (امامت و حکومت), قانون (احکام اسلامی) و امت. امت, یعنی عموم مردم مسلمان, تکیه گاه حکومت اسلامی و وسیله تحقق احکام اجتماعی اسلام هستند. ((مردم)) در نظام اسلامی اهمیت و حقوق زیادی دارند. حق مردم برحکومت از نظر فقهی و اخلاقی یکی از بزرگترین حقها شمرده می شود.
به رهبران توصیه شده است که همیشه درمیان ملت و در خدمت آنان خصوصا مستضعفین باشند. زندگی خود را با سطح زندگی اکثر مردم تطبیق دهند.
با تواضع و فروتنی با آنها برخورد کنند و گوشی شنوا برای شنیدن سخنان و انتقادهای آنان داشته باشند.
از سوی دیگر به مردم توصیه بلکه تکلیف شده است که همیشه در صحنه حضور داشته باشند و ناظر بر رفتار و کردار رهبران خود باشند.
دخالت در امور به صورت امر به معروف و نهی از منکر یکی از وظایف آحاد مردم است. عدم حضور و عدم دخالت مردم در امور سیاسی و اجتماعی زمینه را برای ظهور استبداد وانحراف حاکمان فراهم می کند.
بنابراین اهمیت و نقش مردم در حکومت اسلامی چه از نظر دخالت در امور و چه از نظر مسوولیت حکومت در برابر آنها بسیار مهم است.
اما آیا همه اینها به این معنی است که ((اکثریت)) همیشه ملاک شناسایی حق از باطل است؟ این سوال مهمی است که باید جواب داده شود. آن چنان که آیات قرآن بیان می فرماید و تجربه تاریخ هم آن را تاءیید می کند. متاءسفانه اکثریت مردم همیشه در راه حق و طرفدار حقیقت نبوده اند.
قرآن در موارد زیادی از اکثر مردم شکوه و شکایت می کند و آنها را به خاطر فرار از حق و مخالفت با انبیاء و اولیاء الهی مورد نکوهش و تقبیح قرار داده است.
در سوره انعام (آیه 116) می فرماید: (و ان تطع اکثر من فی الارض یضلوک عن سبیل الله) یعنی: اگر از اکثر مردم زمین پیروی کنی تو را از راه خدا گمراه می کنند... در سوره اعراف (آیه 187) می فرماید: (ولکن اکثرالناس لا یعلمون) یعنی: اکثر مردم نمی دانند و درجای دیگر می فرماید:(ولکن اکثرالناس لایشکرون) یعنی: اکثر مردم شکر نمی کنند. همچنین تعبیرهایی چون: (اکثرالناس لایومنون)(هود,17), (فابی اکثرالناس الاکفورا) (اسراء, 89)(و لقد ضل قبلهم اکثر الاولین) (صافات, 71);... تنها جمله (اکثرالناس لایعلمون) (اکثر مردم نمی دانند.) در قرآن حدود یازده بار تکرار شده است.
(و اگر (اکثرهم لایعلمون) هم در نظر بگیرید به دهها مورد می رسد.) علاوه بر آیات قرآن روایات زیادی نیز همین نکته را گوشزد کرده است, تا آنجا که علامه مجلسی بابی را در کتاب پرارج ((بحارالانوار)) به این عنوان (قله عدد المومنین) اختصاص داده است.
سرگذشت قوم نوح, ابراهیم و بسیاری دیگر از پیامبران و عدم ایمان مردم زمان آنها نمونه های عینی این واقعیت تلخ هستند که (وما آمن معه الاقلیل) (جز عده کمی ایمان نیاوردند.) حتی به گفته قرآن و شهادت تاریخ آنان که به پیامبران ایمان آوردند در بسیاری از موارد دچار این آفت شدند و اکثریت آنان از سیره و روش پیامبر خود پیروی نکردند و در ادامه راه دچار ضعف و دگرگونی در عقیده و عمل شدند, قرآن در مورد قوم موسی بعد از ایمان آوردن آنها و از زبان آنان می فرماید: (اجعل لنا الها کما لهم آلهه) (اعراف, 138) یعنی: برای ماهم خدایی مانند خدای آنها (بت) قرارده. در جای دیگر درباره اصحاب طالوت می فرماید:
اکثر آنها از نهری که نهی شده بودند, نوشیدند.(بقره, 249) امت اسلام هم که امت برتر است, نیز متاءسفانه بعد از رحلت پیامبر(ص) دچار اکثریت و اقلیت شد و اهل حق که اهل بیت علیهم السلام و یاران آنها بودند در محاصره اکثریت مخالف یا ساکت قرار گرفتند.
درمیان روایاتی که علامه مجلسی در بحارالانوار در باب مزبور آورده, احادیثی است که ائمه علیهم اسلام از اقلیت شیعیان واقعی در میان جماعت شیعه خبر داده اند. حتی امیرالمومنین(ع) نتوانستند همه اهداف و برنامه های خود را در زمان خلافت خویش و به خاطر مقاومت مردم اجرا کنند و در روایتی در روضه کافی (حدیث 21)باسند صحیح خود آن حضرت از این موارد سخن گفته است. امام راحل(ره), هم با همه حمایت و پشتیبانی که از ناحیه ملت داشت همه آنچه را در نظر داشت از احکام اسلام به خاطر موانع اجتماعی موفق به اجراء آن نگردید.
باوجود این همه آیات و روایات و با وجود قضاوت قرآن و معصومین علیهم السلام درباره (اکثرالناس) آیا می توان نظر اکثر مردم را به طور مطلق حجت و دلیل دانست و آن را معیار شناسایی حق قلمداد کرد؟! روشن است که جواب منفی است. این یکی از تفاوتهای مهمی است که نظام اسلامی را از نظام دموکراسی و جامعه مدنی(غربی) جدا می کند.
مفسر بزرگ قرآن, علامه طباطبایی, در تفسیر پرارج خود ذیل آیه آخر سوره آل عمران, مباحث بسیار ارزنده ای را در این زمینه مطرح کرده اند. ایشان می فرماید: ((ملل غرب مسیحی برای اینکه انجیل آنها حکمی و دستوری از حلال و حرام ندارد, پایه تمدن خود را بر اراده و خواست اکثر گذاشتند که هرچه آنها خواستند, حکم مشروع و قانونی نیز همان است تا آنجا که انتحار (خودکشی) از کارهای مشروع آنهاست.)) مرحوم علامه تاءکید می کند که آنچه از آنها می بینی جهش صنعتی است نه تمدن اخلاقی و دینی.
از اینجا روشن می شود آنچه در پاره ای سخنرانی ها و مقاله ها, در مطبوعات, دیده می شود که هدف انقلاب را برقراری ((دموکراسی)) معرفی می کنند. چقدر از راه حق دور افتاده اند و دانسته یا ندانسته انقلاب و نظام را به بیراهه و انحراف می کشانند و یا کسانی که جامعه مدنی را با رنگ و لعاب غربی ترویج می کنند. نظام دموکراسی و جامعه مدنی غربی یک نظام ((خنثی)) و موکول به خواست اکثریت است, در حالی که نظام اسلامی, نظامی هدایت شده و دارای مرزهای مشخص است.
به عبارت دیگر: دموکراسی, نظامی زمینی و خاکی اما نظام اسلامی از نظر چارچوب و معیارهای نظامی الهی و آسمانی است.
شعار شیعه بر خلاف اهل سنت, در طول تاریخ این بوده است که ((اجماع)) (اتفاق همگانی) به خودی خود حجت نیست. بلکه باید در برگیرنده تاءیید معصوم باشد؟ آیا اصالت دادن به ((دموکراسی)) (اجماع) و نظر (اکثرالناس) از نوع غربی که برخی در داخل آن را ترویج می کنند به معنی تسلیم شدن در برابر نظریه ای که ائمه علیهم السلام و شیعه یک تاریخ با آن مبارزه کرده اند, نیست؟! در منطق امیرالمومنین(ع) ((حق)) را از طریق ((اکثریت)) شناختن, سطحی نگری و به تعبیر آن حضرت ((نگاه به پایین)) است, بلکه باید ابتدا ((حق)) را شناخت سپس اهل حق را تشخیص داد که به تعبیر آن حضرت ((نگاه به بالا)) است. حضرت مطلب فوق را در جواب فردی که در اثر کثرت مخالفان امیرالمومنین(ع) دچار شک و تردید شده بود فرمود.
دخالت و نظارت مردم در امور سیاسی در اسلام امری لازم و ضروری و ضامن سلامت نظام اسلامی است ولی تفاوتهای اساسی با دموکراسی غربی دارد.
به موازاتی که قرآن و روایات از اکثریت منحرف نکوهش کرده است, از اقلیت طرفدار حق ستایش و تمجید کرده و از آنان خواسته است که هرگز به خاطر((کمی افراد)) دچار ضعف و تردید نشوند و از امواج اکثریت هراسی به دل راه ندهند بلکه استوار و پرتلاش از ((حق)) دفاع کنند.
اصولا استقامت و پایداری در چنین شرایطی, نشانه ((قوت ایمان)) و اصالت اعتقاد است. معمولا آنان که ایمان و معرفت عمیقی ندارند از کثرت مخالفان دچار شک و تردید و هراس می شوند و یا جو غالب آنها را دگرگون می کند و سیلاب اکثریت آنها را با خود می برد. حضرت علی(ع) می فرماید: (لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقله اهله), یعنی: از پیمودن راه هدایت به دلیل کمی اهل آن دچار وحشت نشوید.
مطالب یاد شده به معنی نفی حضور و دخالت مردم نیست. نقش داشتن مردم در مسایل اجتماعی نه تنها جایز بلکه واجب است. آیه (وشاورهم فی الامر) هم اهمیت نظر مشورتی مردم را بیان می کند.
همچنین در فقه برخی موضوعات چون: عدالت, نسب, امارت و... به وسیله ((شهرت)), یعنی مشهور بودن پیش عموم مردم ثابت می شود که چون یک مساءله فنی و اجتهادی است به محل خود موکول می شود.(1)
روایات (علیکم بالسواد الاعظم)(2) (و ید الله مع الجماعه)(3) را هم باید با توجه به مطالب قبلی توجیه و تاءویل کرد و اگر به گونه ای تفسیر شود که با مطالب و روایات قبلی متعارض شود ترجیح با روایات دسته اول است.
زیرا اولا, روایات دسته اول از نظر سند و مضمون قویتر و مشهورتر و از اعتبار بیشتری برخوردار است. و روایات دسته دوم, بعضی مرسل و برخی ضعیف السند است.
ثانیا, روایات دسته اول موافق قرآن است.
ثالثا, مخالف عامه است. در سنن ابن ماجه از اهل سنت (حدیث شماره 3940) آمده است: (ان امتی لا تجتمع علی ضلاله فاذا راءیتم اختلافا فعلیکم بالسواد الاعظم)یعنی: امت من بر گمراهی اتفاق نمی کنند. پس اگر اختلافی دیدید بر شما باد به عموم و اکثر مردم.
خداوند ملت و مسوولان جمهوری اسلامی را در راه تحقق بخشیدن به اسلام ناب محمدی ثابت قدم بدارد و از لغزشها و وسوسه های فرهنگی دشمنان محفوظ بدارد و ان شاء الله انقلاب ما را به انقلاب حضرت حجت (عج) متصل فرماید.
پی نوشتها:
1 برخی فقهاء شهرت را در موضوعاتی چون: ثبوت هلال, عدالت, نسبت, نصب قاضی و... حجت می دانند, البته بسیاری از آنها قید کرده اند که باید شهرت موجب ((یقین)) شود. (که در این صورت یقین حجت است.) همچنین برخی, شهرت فتوایی بین فقهاء را موجب جبران ضعف سند می دانند و یا شهرت روایی (یا فتوایی یا هردو) را موجب ترجیح دو حدیث متعارض شمرده اند.
2 علامه مجلسی در توضیح این حدیث می فرماید: ((ای جمله الناس و معظمهم الذین یجتمعون علی... سلوک المنهج المستقیم.)) احتمال دیگر این است که مراد از این روایت, قضیه خارجیه باشد, یعنی اکثر آن زمان, شاهد این مطلب روایت دیگری از امیرالمومنین(ع) است (روایت مذکور هم از آن حضرت است.) که در مقابل مخالفان و با اشاره به طرفداران خود می فرماید: ((علیکم بهذاالسواد الاعظم)), یعنی, بر شما باد به پیروی از اکثریت موجود و حاضر (یعنی طرفداران خود).
3 یکی از معانی احتمالی روایت این است که: در طریق حق دچار تفرقه نشوید. یعنی آنان که طریق حق برگزیده اند, نباید به خاطر مسائل جزئی و شخصی وحدت خود را از دست بدهند. لذا در روایت دیگر آمده است: ((ولاتفرقوا فان البرکه مع الجماعه)).





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین