من وجود دارم پس بدنم (وجودم) مکانی را احاطه کرده و خداوند نامحدود است حال آیا من (وجود من) خدا را محدود نمی کند و هزاران اشیاء دیگر که وجود دارند اگر خدا نامحدود است پس این همه وجود در کجا هستند؟
من وجود دارم پس بدنم (وجودم) مکانی را احاطه کرده و خداوند نامحدود است حال آیا من (وجود من) خدا را محدود نمی کند و هزاران اشیاء دیگر که وجود دارند اگر خدا نامحدود است پس این همه وجود در کجا هستند؟ نخست باید دانست، خدای متعال ازسنخ وجود است و اشیاء ظهور اویند . به عبارتی دیگر، اشیاء تجلی صفات فعل خداوند است که آن صفات از صفات ذات خدا نشأت گرفته است. از این رو همه اشیا به اراده خدا، وجود پیدا کرده است و خداوند احاطه درونی و بیرونی به همه چیز دارد. چنانکه امام علی(ع) درباره خداوند فرموده است: (داخل فی الاشیاء لا بالممازجه و خارج عنها لا بالمفارقه؛ خداوند داخل همه چیز است نه به آمیختگی و خارج از همه چیز است نه به جدایی) (خطبه اول نهج البلاغه). از این رو فهم این مطلب متکی بر فهم چهار عنصر است: 1. وحدت، 2. کثرت، 3. رابطه واحد با کثیر، 4. رابطه کثیر با واحد. حق تعالی یگانه ای است بی پایان که تمام جهان هستی را در بر گرفته است و سریان پیدا کرده است و هیچ ذره ای در این عالم و جهان هستی وجود ندارد که به برکت وجود حق تعالی موجود نشده باشد. به این حالت وجود حق تعالی احاطه نیز گویند و لذا قرآن می فرماید: (هو الاول والاخر والظاهر والباطل؛ او همه جا را در بر گرفته از اول و آخر و ظاهر و باطن) (حدید، آیه 3). این وجود پهناور و بیکران و بی پایان که در قرآن به (صمد) تعبیر می شود در دل ذره ذره اشیاء حضور وجودی دارد مانند حضور دریا در امواج و لذا این ذرات بدون وجود حق معدومند و به برکت و با او موجودند و این حضور را خداوند در قرآن به چند صورت بیان کرده است: (هو معکم اینما کنتم) و (نحن اقرب الیه من جعل الورید) (ق، آیه 16) و (ان الله یحول بین المرء و قلبه) (انفال، آیه 24). این حضور وجودی خدا در اشیاء محدود، او را محدود نمی سازد، زیرا بیکرانی و غیر متناهی بودنش ساختار محدودیت را نمی پذیرد - که در عرف عرفان به آن اطلاق مقسمی او احاطه وجود می گویند - همان طور که محدودیت موج دریا را محدود به موج نمی کرد و او را از احاطه و سریان در دیگر امواج محروم نمی ساخت. البته فهم دقیق این مبحث پس شگرف و شگفت انگیز نیاز به مقدمات عرفان نظری دارد که ما شما را به کتاب های (شرح مقدمه قیصری از استاد سید جلال الدین آشتیانی و (وحدت از دیدگاه عارف و حکیم) از علامه حسن زاده آملی ارجاع می دهیم. اما دل شهود کننده، دلی به مقام شهود مشهود حقیقی یعنی خداوند سبحان می رسد که اولا به تمام معنا پاک پاک پاک (مطهر) باشد و از هرگونه رنگ تعلق به ما سو الله پاکیزه باشد و علاوه بر پاکی کامل، جانش پخته باشد و در تمام لحظات اهل مراقبه باشد و همواره از حاضر بی پایان یعنی خداوند سبحان غافل نگردد و با تمام وجود اعتقاد راسخ به توحید صمدی داشته باشد در این صورت اگر در مقام عبادت باشد و توجه اش را به خداوندگار حاضر، تام کند و تمامی حواس های ظاهری و باطنی اش را جمع سازد و همه قوا و ادراک ها را توحد و یکسو کند و از هرگونه توجه به غیر خداوند مبرا باشد، خدای متعال را با تمام وجودش حس می کند و حضور او را ادراک می کند و همین ادراک دیدار او را میسر می سازد و جمال دل آرای او را می بیند و لذا حضرت امیر وقتی می فرماید: (لم اعبد ربا لم اره) یعنی، من علی چنان دل پاکی دارم که با توجه تام خویش خدا را با تمام وجودم احساس می کنم و در دل خود و تمام اشیاء حاضر می بینم و تا این دیدار حاصل نباشد عبادت نمی کنم. (ان الله احتجب عن العقول کما احتجب عن الابصار ولکن تراه القلوب بحقایق الایمان؛ همانا خداوند از محدوده ادراک عقل خارج است همان طور که از چشم انداز دیدگان فراتر است ولی دل هایی که به حقیقت ایمان نورانی شده او را می بیند) (نهج البلاغه)
عنوان سوال:

من وجود دارم پس بدنم (وجودم) مکانی را احاطه کرده و خداوند نامحدود است حال آیا من (وجود من) خدا را محدود نمی کند و هزاران اشیاء دیگر که وجود دارند اگر خدا نامحدود است پس این همه وجود در کجا هستند؟


پاسخ:

من وجود دارم پس بدنم (وجودم) مکانی را احاطه کرده و خداوند نامحدود است حال آیا من (وجود من) خدا را محدود نمی کند و هزاران اشیاء دیگر که وجود دارند اگر خدا نامحدود است پس این همه وجود در کجا هستند؟

نخست باید دانست، خدای متعال ازسنخ وجود است و اشیاء ظهور اویند . به عبارتی دیگر، اشیاء تجلی صفات فعل خداوند است که آن صفات از صفات ذات خدا نشأت گرفته است. از این رو همه اشیا به اراده خدا، وجود پیدا کرده است و خداوند احاطه درونی و بیرونی به همه چیز دارد.
چنانکه امام علی(ع) درباره خداوند فرموده است: (داخل فی الاشیاء لا بالممازجه و خارج عنها لا بالمفارقه؛ خداوند داخل همه چیز است نه به آمیختگی و خارج از همه چیز است نه به جدایی) (خطبه اول نهج البلاغه).
از این رو فهم این مطلب متکی بر فهم چهار عنصر است: 1. وحدت، 2. کثرت، 3. رابطه واحد با کثیر، 4. رابطه کثیر با واحد.
حق تعالی یگانه ای است بی پایان که تمام جهان هستی را در بر گرفته است و سریان پیدا کرده است و هیچ ذره ای در این عالم و جهان هستی وجود ندارد که به برکت وجود حق تعالی موجود نشده باشد. به این حالت وجود حق تعالی احاطه نیز گویند و لذا قرآن می فرماید: (هو الاول والاخر والظاهر والباطل؛ او همه جا را در بر گرفته از اول و آخر و ظاهر و باطن) (حدید، آیه 3).
این وجود پهناور و بیکران و بی پایان که در قرآن به (صمد) تعبیر می شود در دل ذره ذره اشیاء حضور وجودی دارد مانند حضور دریا در امواج و لذا این ذرات بدون وجود حق معدومند و به برکت و با او موجودند و این حضور را خداوند در قرآن به چند صورت بیان کرده است: (هو معکم اینما کنتم) و (نحن اقرب الیه من جعل الورید) (ق، آیه 16) و (ان الله یحول بین المرء و قلبه) (انفال، آیه 24).
این حضور وجودی خدا در اشیاء محدود، او را محدود نمی سازد، زیرا بیکرانی و غیر متناهی بودنش ساختار محدودیت را نمی پذیرد - که در عرف عرفان به آن اطلاق مقسمی او احاطه وجود می گویند - همان طور که محدودیت موج دریا را محدود به موج نمی کرد و او را از احاطه و سریان در دیگر امواج محروم نمی ساخت.
البته فهم دقیق این مبحث پس شگرف و شگفت انگیز نیاز به مقدمات عرفان نظری دارد که ما شما را به کتاب های (شرح مقدمه قیصری از استاد سید جلال الدین آشتیانی و (وحدت از دیدگاه عارف و حکیم) از علامه حسن زاده آملی ارجاع می دهیم.
اما دل شهود کننده، دلی به مقام شهود مشهود حقیقی یعنی خداوند سبحان می رسد که اولا به تمام معنا پاک پاک پاک (مطهر) باشد و از هرگونه رنگ تعلق به ما سو الله پاکیزه باشد و علاوه بر پاکی کامل، جانش پخته باشد و در تمام لحظات اهل مراقبه باشد و همواره از حاضر بی پایان یعنی خداوند سبحان غافل نگردد و با تمام وجود اعتقاد راسخ به توحید صمدی داشته باشد در این صورت اگر در مقام عبادت باشد و توجه اش را به خداوندگار حاضر، تام کند و تمامی حواس های ظاهری و باطنی اش را جمع سازد و همه قوا و ادراک ها را توحد و یکسو کند و از هرگونه توجه به غیر خداوند مبرا باشد، خدای متعال را با تمام وجودش حس می کند و حضور او را ادراک می کند و همین ادراک دیدار او را میسر می سازد و جمال دل آرای او را می بیند و لذا حضرت امیر وقتی می فرماید: (لم اعبد ربا لم اره) یعنی، من علی چنان دل پاکی دارم که با توجه تام خویش خدا را با تمام وجودم احساس می کنم و در دل خود و تمام اشیاء حاضر می بینم و تا این دیدار حاصل نباشد عبادت نمی کنم.
(ان الله احتجب عن العقول کما احتجب عن الابصار ولکن تراه القلوب بحقایق الایمان؛ همانا خداوند از محدوده ادراک عقل خارج است همان طور که از چشم انداز دیدگان فراتر است ولی دل هایی که به حقیقت ایمان نورانی شده او را می بیند) (نهج البلاغه)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین