در مورد اینکه آیا در قرآن کریم برای اثبات وجود خدا استدلال شده است یا نه؟ دو رویکرد متفاوت وجود دارد: 1. رویکردی که به طور قاطع از استدلال بر وجود خداوند در قرآن، دفاع می کند و می گوید خداوند در مواضع مختلف از قرآن، بر وجود خود، دلیل اقامه کرده است.(نگا: خدا از دیدگاه شهید سید محمد بهشتی، ص 41، انتشارات بقعه، تهران). 2. در مقابل، رویکردی وجود دارد که معتقد است؛ قرآن کریم در صدد اثبات وجود خداوند بر نیامده است و وجود خداوند را بدیهی یا قریب به بدیهی و بی نیاز از استدلال می داند و براهینی را که دسته اول ادعا کرده اند، یا در مقام اثبات یگانگی خدا و نفی شرک است و یا اینکه اساسا به صورت برهان در قرآن نیامده است و این مفسران هستند که پاره ای از بیانات قرآنی را با ضمیمه کردن مقدمات دیگری به صورت برهان در آورده اند.(معارف قرآن، محمد تقی مصباح یزدی، ج 1، ص 24، مؤسسه در راه حق، قم). اما آنچه را به عنوان وجه جمع یا تقریب بین دو رویکرد فوق می توان گفت این است که ممکن است قرآن کریم به طور مستقیم در صدد اثبات وجود خدا بر نیامده باشد یا وجود خدا را بدیهی یا نزدیک به بدیهی و بی نیاز از استدلال می دانسته، چنانکه خداوند می فرماید: (أَ فِی اللّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ)؛ (ابراهیم، 10). (آیا در خدای پدید آورنده آسمان و زمین شکی هست)؟ ولی به هر حال می توان از بیانات قرآن استدلال هایی بر این مطلب به دست آورد و حتی بعید نیست خود قرآن هم به طور غیر مستقیم به این استدلال ها توجه داشته است. مثلا منافاتی ندارد که آیه ای مستقیما در صدد اثبات یگانگی و یکتایی خداوند باشد ولی به طور غیر مستقیم، اصل وجود خدا را هم ثابت کند، یا آیه ای در مقام احتجاج با مشرکان یا منکران نبوت پیغمبر اسلام(ص) باشد ولی ضمنا مطلبی را بیان کند که مثبت وجود خدا هم باشد. برای نمونه آیه 35 از سوره طور، در مقام احتجاج با کفاری است که از ایمان به پیغمبر اکرم(ص) سر باز می زنند، می فرماید: (أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ؛ أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ بَلْ لا یُوقِنُونَ)؛ (آیا آنها (مشرکان) بدون هیچ علتی به وجود آمده اند یا خود افریدگار خویش اند؟ یا حتی آسمان ها و زمین را هم آنها خلق کرده اند؟ بلکه اینها از یقین بی بهره اند). به نظر می رسد آیاتی که ذکر شد نخست این شبهه را طرح می کند که انسان و جهان خود به خود به وجود آمده اند و مبدأیی در پیدایش آنها نقش نداشته است! آنگاه قرآن برای حل این شبهه، با قرار دادن انسان در برابر چند پرسش هشدار دهنده، منطق فطری او را بر می انگیزد تا وی با دقت در این سؤال ها، پاسخ لازم را بر اساس رهنمود وحی به دست آورد. ترتیب سؤال ها چنین است: 1. آیا می شود انسان بدون هیچ پدید آورنده ای به وجود آمده باشد؟ 2. آیا ممکن است انسان پدید آورنده خویش باشد؟ 3. اگر انسان خود را پدید آورده باشد، آسمان ها و زمین را -که پیش از پیدایش انسان بوده- چه کسی آفریده است؟ آیا آنها هم به وسیله انسان پدید آمده است؟ قرآن می خواهد با طرح این پرسش های ساده و فطری و پر معنا، انسان را متنبه کند و او را به اقرار وا دارد تا در جواب سؤال اول و دوم بگوید، او علت فاعلی دارد و علت فاعلی وی خود او نیست -زیرا هر پدیده ای نمی تواند پدید آورنده خود باشد و نیازمند به علتی است- در پاسخ پرسش سوم نیز اعتراف می کند که انسان با آنکه قدرت خلاقیت دارد و می تواند کارهای زیبا و شگفتی داشته باشد، لیکن در خلقت آسمان و زمین، کوچکترین نقشی ندارد. در قرآن کریم آیات دیگری نیز وجود دارد که اثبات وجود خدا را می توان از آن استنباط کرد. از جمله آیات احتجاج حضرت ابراهیم(ع) بر مشرکان، سوره انعام آیه 75-79. برای آگاهی بیشتر ر.ک: 1 المیزان، ج 6، ص 238 به بعد ذیل آیه 105 سوره مائده 2 المیزان، ج 14، ص 193 به بعد ذیل آیه 14 سوره طه. 3- دعای امام حسین(ع) در صحرای عرفات، علامه محمد تقی جعفری 4 نشان از بینشانها، مرحوم حسنعلی اصفهانی، ص 166 153. 5- آموزش کلام اسلامی، محمد سعیدیمهر 6- آموزش عقاید، آیتالله مصباح 7- آفریدگار جهان، آیتالله مکارم شیرازی 8- خدا را چگونه بشناسیم، آیتالله مکارم شیرازی 9- اصول عقاید، استاد محسن قرائتی 10- پیام قرآن، ج 2، آیت الله مکارم شیرازی 11- منشور جاوید، ج 2، استاد جعفر سبحانی 12- خدا در قرآن، شهید بهشتی 13- دوره پنج جلدی مقدمه ای بر جهان بینی توحیدی، استاد شهید مرتضی مطهری 14- توحید، شهید دستغیب شیرازی. کنه ذات حق تعالی که از آن به (هویت غیبیه)، (غیب ذات)، (مقام ذات)، (مرتبه ذات) و گاهی هم به الفاظ دیگر (مانند (عنقاء) و (غیب الغیوب)) تعبیر می شود, وجود لاتعین صرف است; هیچ گونه حدی ندارد; از جمیع تعینات - چه مفهومی و چه مصداقی - مبراست; نه نامی دارد و نه نشانی; نه اسمی دارد و نه رسم و صفتی; نه با اسم یا صفتی مقید است و نه با عدم آن اسم یا صفت; نه با تعین خاصی متعین است و نه با عدم همان تعین. حتی با (اطلاق) و (عدم تعین) هم مقید نیست; زیرا (اطلاق) و (عدم تعین) نیز به جای خود, نوعی تعین و قید است و مقام ذات از آن هم منزه و مبرا است . اما تعینات اسمی و وصفی (اسماء و صفات حق) همه از مقام ذات متأثر بوده و در مقام تجلی به ظهور می رسند. از این رو به مقام ذات خداوند راهی نیست; نه فکر بدان مقام راه دارد و نه عقل و نه وهم و کشف ارباب شهود. همه اینها از این مقام قاصر و در این میدان کاملا عاجزند. اگر قدم پیش بگذارند, حیران می گردند و یا به راه ضلالت و خطا می روند, علاوه بر نرسیدن, از آن دورتر هم می شوند و آیاتی هم در این زمینه وجود دارد که عبارتند از: 1 - (یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یحیطون به علما), (طه, آیه 110). 2-(و لایحیطون بشی من علمه؛ به چیزی از علم خداوند احاطه ندارند.)بقره، آیه 255 چیستی خداوند فکر و اندیشه بشر، به (ذات غیبی) او راه ندارد و به جز تحیّر و سرگردانی یا انحراف و گمراهی، بهره دیگری نخواهد داشت. در آلا فکر کردن شرط راه استولی در ذات حق محض گناه است بود در ذات حق اندیشه باطلمحال محض دان تحصیل حاصل گلشن راز، شبستری. ذات حق - که از آن به (هویت غیبیه)، (غیب ذات)، (مقام ذات)، (مرتبه ذات) و گاهی هم به الفاظ دیگر (مانند (عنقاء) و (غیب الغیوب)) تعبیر میشود - وجودِ صرف است؛ هیچ گونه حدّی ندارد؛ از جمیع تعیّنات - چه مفهومی، و چه مصداقی - مبرّا است؛ نه نامی دارد و نه نشانی؛ نه اسمی دارد و نه رسم و صفتی؛ نه با اسم یا صفتی مقیّد است و نه با عدم آن اسم یا صفت؛ نه با تعیّن خاصی متعین است و نه با عدم همان تعین. حتی به (اطلاق) و (عدم تعین) هم مقیّد نیست؛ زیرا (اطلاق) و (عدم تعین) نیز به جای خود، نوعی تعیّن و قید است و مقام ذات، از آن هم منزّه و مبرّا است. امّا تعیّنات اسمی و وصفی (اسما و صفات حق)، همه از مقام ذات متأثر بوده و در مقام تجلّی به ظهور میرسند. از این رو راهی، به مقام ذات خداوند نیست؛ نه فکر بدان مقام راه دارد و نه عقل و نه وهم و کشف ارباب شهود. همه اینها از این مقام قاصر و در این میدان کاملاً عاجزاند. اگر قدم پیش بگذارند، حیران میشوند و یا به راه گمراهی و خطا میروند؛ علاوه بر نرسیدن، از آن دورتر هم میشوند: (یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یحیطون به علما). طه (20)، آیه 110. فکر در ذات الهی (ادراک بشر)، به آنچه متعین است، راه دارد؛ نه به ذاتی که از همه تعینها بالاتر است و تعینها همه متأخر از آن، بعد از آن و مخلوق آن هستند. (اشاره) نیز بدان مقام راه ندارد؛ چه اشاره حسّی باشد و چه اشاره ذهنی، عقلی و وهمی. چگونه میتوان به ذاتی که تعیّن ندارد، اشاره کرد؟ به همین جهت از فکر در (ذات حق) نهی شده است؛ چنانکه امام علی بن موسی الرضا(ع) میفرماید: ( ... فلیس الله عرف من عرف بالتشبیه ذاته، و لا ایاه وحدّ من اکتنهه، و لا حقیقته اصاب من مثله، و لابه صدّق من نهّاه، و لا صمد صمده من اشار الیه)؛ (پس، خدای را نشناخته، آن کس که ذات او را به چیزی تشبیه کرده است و به توحید او نایل نگشته، آن کس که خواسته است به کنه ذات او برسد، و به حقیقت او نرسیده، آن کس که ذات او را تصویر ذهنی نموده است و به او تصدیق نکرده است آن کس که ذات او را حدّی قائل شده و به جانب او روی نیاورده است؛ آن کس که به ذات او اشاره کرده است ...). صدوق، کتاب التوحید، باب التوحید و نفی التشبیه، ص 34. حتی اگر عقل و عشق همگام باشند و با بلند پروازیهای خود، بخواهند به سوی مقام ذات اوج بگیرند، راه به جایی نبرده، به حیرت خواهند افتاد و بر عجز و قصور خود در این میدان، با کمال شرمساری اعتراف خواهند کرد. سحرگاهان که مخمور شبانهگرفتم باده با چنگ و چغانه نهادم عقل را ره توشه از میبه شهر هستیش، کردم روانه نگار میفروشم، عشوهای دادکه ایمن گشتم از مکر زمانه ز ساقیّ کمان ابرو شنیدمکهای تیر ملامت را نشانه! نبندی ز آن میان، طرفی کمر واراگر خود را ببینی در میانه برو این دام بر مرغ دگر نه!که عنقارا بلند است آشیانه دیوان حافظ. اهل دعا در مقام (دعا)، اهل عبادت در مقام (عبادت)، اهل ذکر در مقام (ذکر)، ارباب سلوک در مقام (سلوک) و ... به ذات عینی حق، در مظاهر اسمای او روی میآورند و از طریق اسما و صفات او، به ذات او متوجه میشوند. به عبارتی، ذات حق را با اسما میخوانند؛ زیرا به مقام ذات راه نیست. در این باب ر.ک: شجاعی، محمد، مقالات، ج 3، صص 187 - 191. عنقا شکار کس نشود دام بازچینکاینجا همیشه باد به دست است دام را خداوند از دیدگاه قرآن قرآن کریم - که جامعترین، دقیقترین و رساترین تعریفها را نسبت به خداوند متعال مطرح میکند - او را تنها از طریق اسما و صفاتش، برای ما باز میشناساند. قرآن کریم در پی آن است که در حد توان، خداوند را به کاملترین وجه از طریق اسما و صفاتش، به انسان بشناساند. از دیدگاه قرآن، خداوند گشایشبخش و دانا، بقره (2)، آیه 115. سریعترین حساب گران، زنده و پاینده، انعام (6)، آیه 62 و طه (20)، آیه 111. والا، بزرگ و دارای حقیقت، لقمان (31)، آیه 30. صاحب شکوه و ارجمندی الرحمن (55)، آیه 27. و بینیاز است. اخلاص (112)، آیه 2. آنکه دولت آفرید و دو سراملک دولتها چه کار آید ورا مثنوی، دفتر 1، بیت 3143. از نظر قرآن، خداوند (متعال) است طه (20)، آیه 114.؛ یعنی، او از هر چه در وهم ما آید، بالاتر است و هرگز ما نمیتوانیم حقیقت او و جمال و جلال او را - آنگونه که هست - در یابیم. انعام (6)، آیه 100. ای برون از وهم و قال و قیل منخاک بر فرق من و تمثیل من مثنوی، دفتر 5، بیت 3318. خداوند، یکی است و جز او خدایی نیست؛ آل عمران (3)، آیه 18. او یکتا و یگانه است اخلاص (112)، آیه 1 و نحل (16)، آیه 15. و هیچ چیز مثل و مانند او نیست. شوری (42)، آیه 11. او پادشاه راستین جهان هستی، پاک از هر عیب، سلامت بخش، مراقب بر همه چیز، عزیز، اصلاحگر، ترمیم کننده و شایسته بزرگی است حشر (59)، آیه 23. و او بر همه چیز قادر و توانا است. بقره (2)، آیه 284. گفت صوفی قادر است آن مستعانکه کند سودای ما را بی زیان آن که آتش را کند ورد و شجرهم تواند کرد این را بی ضرر آن که گل آرد برون از عین خارهم تواند کرد این دی را بهار آن که زو هر سرو آزادی کندقادر است ار غصه را شادی کند مثنوی، دفتر 6، ابیات 1739 - 1742. او خدایی است (بخشنده و مهربان) و این دو صفت، چنان در او متجلّی است که تمامی سورههای قرآن را با آن آغاز کرده است (بسم الله الرحمن الرحیم) و آن چنان خدایی است که مهربانی و بخشایش را بر خود فرض کرده است. انعام (6)، آیه 12. خداوند، در غایت بزرگی و عظمت است؛ اما به انسان از رگ گردن نزدیکتر میباشد و حتی وسوسههای نفس او را نیز میداند. ق (50)، آیه 16. آنچه حق است اقرب از حبل الوریدتو فکنده تیر فکرت را بعید ای کمان و تیرها برساخته!صید نزدیک و تو دور انداخته مثنوی، دفتر 6، ابیات 2253 و 2354. او خدایی است آمرزنده و نیرومند، غافر (40)، آیه 3؛ انفال (8)، آیه 8. توبهپذیر، آل عمران (3)، آیه 8. دوستدار، بروج (85)، آیه 14. دارای نعمت، غافر (40)، آیه 3. دارای رحمت، انعام (6)، آیه 123. بسیار توبهپذیر، بقره (2)، آیه 37. و دارای فضل بزرگ. آل عمران (3)، آیه 74. وزراو و صد وزیر و صد هزارنیست گرداند خدا از یک شرار پرورد در آتش ابراهیم راایمنی روح سازد بیم را از سبب سوزیش من سوداییامدر خیالاتش چو سوفسطاییام مثنوی، دفتر 1، ابیات 544، 547 و 548. خداوند، آفریننده جهان هستی و آسمانها و زمین، حشر (59)، آیه 24؛ انعام (6)، آیه 14. صاحب اختیار، مالک و مدبّر همه شؤون و پروردگار همه عالمیان فاتحه (1)، آیه 2. است. او هیچ شریکی ندارد، نه در آفرینش و سلطنت و نه در ربوبیّت، حکم کردن، شفاعت و هیچ کمالی دیگر. انعام (6)، آیات 162، 164 و 57؛ زمر(39)، آیه 44. غیر از خداوند، هرکس نصیب و بهرهای از (کمال) دارد، از او وام گرفته است. فاطر (35)، آیه 15. ای همایی که همایان فرخی!از تو دارند و سخاوت هر سخی ای کریمی که کرمهای جهان!محو گردد پیش ایثارت نهان ای لطیفی که گل سرخت بدید!از خجالت پیرهن را بر درید مثنوی، دفتر 5، ابیات 4090 - 4092. دست رحمت وقدرت الهی، گشودهاست و هرگونه که بخواهد میبخشد و روزیمیدهد. مائده (5)، آیه 64. هر جا که باشیم، او با ما است و به آنچه میکنیم، دانا است. حدید (57)، آیه 4. در واقع به هر جا روی کنیم، خدا آنجا است. بقره (2)، آیه 115. گر به جهل آییم، آن زندان اوستور به علم آییم، آن ایوان اوست ور به خواب آییم، مستان وییمور به بیداری به دستان وییم ور بگرییم، ابر پر زرق وییمور بخندیم، آن زمان برق وییم ور به خشم و جنگ عکس قهر اوستور به صلح و عذر، عکس مهر اوست مثنوی، دفتر 1، ابیات 1510 - 1513. او خدایی است که دعاها را میشنود و اجابت میکند. غافر (40)، آیه 60. ای دهنده عقلها! فریادرستا نخواهی تو نخواهد هیچ کس هم طلب از توست وهم آن نیکوییما که ایم؟ اوّل تویی، آخر تویی هم بگو تو، هم تو بشنو، هم تو باشما همه لاشیم با چندین تراش مثنوی، دفتر 6، ابیات 1438 - 1440. Tags: اصول اعتقادی در قرآن اضافه کردن دیدگاه جدید
در مورد اینکه آیا در قرآن کریم برای اثبات وجود خدا استدلال شده است یا نه؟ دو رویکرد متفاوت وجود دارد: 1. رویکردی که به طور قاطع از استدلال بر وجود خداوند در قرآن، دفاع می کند و می گوید خداوند در مواضع مختلف از قرآن، بر وجود خود، دلیل اقامه کرده است.(نگا: خدا از دیدگاه شهید سید محمد بهشتی، ص 41، انتشارات بقعه، تهران). 2. در مقابل، رویکردی وجود دارد که معتقد است؛ قرآن کریم در صدد اثبات وجود خداوند بر نیامده است و وجود خداوند را بدیهی یا قریب به بدیهی و بی نیاز از استدلال می داند و براهینی را که دسته اول ادعا کرده اند، یا در مقام اثبات یگانگی خدا و نفی شرک است و یا اینکه اساسا به صورت برهان در قرآن نیامده است و این مفسران هستند که پاره ای از بیانات قرآنی را با ضمیمه کردن مقدمات دیگری به صورت برهان در آورده اند.(معارف قرآن، محمد تقی مصباح یزدی، ج 1، ص 24، مؤسسه در راه حق، قم). اما آنچه را به عنوان وجه جمع یا تقریب بین دو رویکرد فوق می توان گفت این است که ممکن است قرآن کریم به طور مستقیم در صدد اثبات وجود خدا بر نیامده باشد یا وجود خدا را بدیهی یا نزدیک به بدیهی و بی نیاز از استدلال می دانسته، چنانکه خداوند می فرماید: (أَ فِی اللّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ)؛ (ابراهیم، 10). (آیا در خدای پدید آورنده آسمان و زمین شکی هست)؟ ولی به هر حال می توان از بیانات قرآن استدلال هایی بر این مطلب به دست آورد و حتی بعید نیست خود قرآن هم به طور غیر مستقیم به این استدلال ها توجه داشته است. مثلا منافاتی ندارد که آیه ای مستقیما در صدد اثبات یگانگی و یکتایی خداوند باشد ولی به طور غیر مستقیم، اصل وجود خدا را هم ثابت کند، یا آیه ای در مقام احتجاج با مشرکان یا منکران نبوت پیغمبر اسلام(ص) باشد ولی ضمنا مطلبی را بیان کند که مثبت وجود خدا هم باشد. برای نمونه آیه 35 از سوره طور، در مقام احتجاج با کفاری است که از ایمان به پیغمبر اکرم(ص) سر باز می زنند، می فرماید: (أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ؛ أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ بَلْ لا یُوقِنُونَ)؛ (آیا آنها (مشرکان) بدون هیچ علتی به وجود آمده اند یا خود افریدگار خویش اند؟ یا حتی آسمان ها و زمین را هم آنها خلق کرده اند؟ بلکه اینها از یقین بی بهره اند). به نظر می رسد آیاتی که ذکر شد نخست این شبهه را طرح می کند که انسان و جهان خود به خود به وجود آمده اند و مبدأیی در پیدایش آنها نقش نداشته است! آنگاه قرآن برای حل این شبهه، با قرار دادن انسان در برابر چند پرسش هشدار دهنده، منطق فطری او را بر می انگیزد تا وی با دقت در این سؤال ها، پاسخ لازم را بر اساس رهنمود وحی به دست آورد. ترتیب سؤال ها چنین است: 1. آیا می شود انسان بدون هیچ پدید آورنده ای به وجود آمده باشد؟ 2. آیا ممکن است انسان پدید آورنده خویش باشد؟ 3. اگر انسان خود را پدید آورده باشد، آسمان ها و زمین را -که پیش از پیدایش انسان بوده- چه کسی آفریده است؟ آیا آنها هم به وسیله انسان پدید آمده است؟ قرآن می خواهد با طرح این پرسش های ساده و فطری و پر معنا، انسان را متنبه کند و او را به اقرار وا دارد تا در جواب سؤال اول و دوم بگوید، او علت فاعلی دارد و علت فاعلی وی خود او نیست -زیرا هر پدیده ای نمی تواند پدید آورنده خود باشد و نیازمند به علتی است- در پاسخ پرسش سوم نیز اعتراف می کند که انسان با آنکه قدرت خلاقیت دارد و می تواند کارهای زیبا و شگفتی داشته باشد، لیکن در خلقت آسمان و زمین، کوچکترین نقشی ندارد. در قرآن کریم آیات دیگری نیز وجود دارد که اثبات وجود خدا را می توان از آن استنباط کرد. از جمله آیات احتجاج حضرت ابراهیم(ع) بر مشرکان، سوره انعام آیه 75-79. برای آگاهی بیشتر ر.ک: 1 المیزان، ج 6، ص 238 به بعد ذیل آیه 105 سوره مائده 2 المیزان، ج 14، ص 193 به بعد ذیل آیه 14 سوره طه. 3- دعای امام حسین(ع) در صحرای عرفات، علامه محمد تقی جعفری 4 نشان از بینشانها، مرحوم حسنعلی اصفهانی، ص 166 153. 5- آموزش کلام اسلامی، محمد سعیدیمهر 6- آموزش عقاید، آیتالله مصباح 7- آفریدگار جهان، آیتالله مکارم شیرازی 8- خدا را چگونه بشناسیم، آیتالله مکارم شیرازی 9- اصول عقاید، استاد محسن قرائتی 10- پیام قرآن، ج 2، آیت الله مکارم شیرازی 11- منشور جاوید، ج 2، استاد جعفر سبحانی 12- خدا در قرآن، شهید بهشتی 13- دوره پنج جلدی مقدمه ای بر جهان بینی توحیدی، استاد شهید مرتضی مطهری 14- توحید، شهید دستغیب شیرازی.
کنه ذات حق تعالی که از آن به (هویت غیبیه)، (غیب ذات)، (مقام ذات)، (مرتبه ذات) و گاهی هم به الفاظ دیگر (مانند (عنقاء) و (غیب الغیوب)) تعبیر می شود, وجود لاتعین صرف است; هیچ گونه حدی ندارد; از جمیع تعینات - چه مفهومی و چه مصداقی - مبراست; نه نامی دارد و نه نشانی; نه اسمی دارد و نه رسم و صفتی; نه با اسم یا صفتی مقید است و نه با عدم آن اسم یا صفت; نه با تعین خاصی متعین است و نه با عدم همان تعین. حتی با (اطلاق) و (عدم تعین) هم مقید نیست; زیرا (اطلاق) و (عدم تعین) نیز به جای خود, نوعی تعین و قید است و مقام ذات از آن هم منزه و مبرا است . اما تعینات اسمی و وصفی (اسماء و صفات حق) همه از مقام ذات متأثر بوده و در مقام تجلی به ظهور می رسند. از این رو به مقام ذات خداوند راهی نیست; نه فکر بدان مقام راه دارد و نه عقل و نه وهم و کشف ارباب شهود. همه اینها از این مقام قاصر و در این میدان کاملا عاجزند. اگر قدم پیش بگذارند, حیران می گردند و یا به راه ضلالت و خطا می روند, علاوه بر نرسیدن, از آن دورتر هم می شوند و آیاتی هم در این زمینه وجود دارد که عبارتند از: 1 - (یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یحیطون به علما), (طه, آیه 110). 2-(و لایحیطون بشی من علمه؛ به چیزی از علم خداوند احاطه ندارند.)بقره، آیه 255 چیستی خداوند فکر و اندیشه بشر، به (ذات غیبی) او راه ندارد و به جز تحیّر و سرگردانی یا انحراف و گمراهی، بهره دیگری نخواهد داشت. در آلا فکر کردن شرط راه استولی در ذات حق محض گناه است بود در ذات حق اندیشه باطلمحال محض دان تحصیل حاصل گلشن راز، شبستری. ذات حق - که از آن به (هویت غیبیه)، (غیب ذات)، (مقام ذات)، (مرتبه ذات) و گاهی هم به الفاظ دیگر (مانند (عنقاء) و (غیب الغیوب)) تعبیر میشود - وجودِ صرف است؛ هیچ گونه حدّی ندارد؛ از جمیع تعیّنات - چه مفهومی، و چه مصداقی - مبرّا است؛ نه نامی دارد و نه نشانی؛ نه اسمی دارد و نه رسم و صفتی؛ نه با اسم یا صفتی مقیّد است و نه با عدم آن اسم یا صفت؛ نه با تعیّن خاصی متعین است و نه با عدم همان تعین. حتی به (اطلاق) و (عدم تعین) هم مقیّد نیست؛ زیرا (اطلاق) و (عدم تعین) نیز به جای خود، نوعی تعیّن و قید است و مقام ذات، از آن هم منزّه و مبرّا است. امّا تعیّنات اسمی و وصفی (اسما و صفات حق)، همه از مقام ذات متأثر بوده و در مقام تجلّی به ظهور میرسند. از این رو راهی، به مقام ذات خداوند نیست؛ نه فکر بدان مقام راه دارد و نه عقل و نه وهم و کشف ارباب شهود. همه اینها از این مقام قاصر و در این میدان کاملاً عاجزاند. اگر قدم پیش بگذارند، حیران میشوند و یا به راه گمراهی و خطا میروند؛ علاوه بر نرسیدن، از آن دورتر هم میشوند: (یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یحیطون به علما). طه (20)، آیه 110. فکر در ذات الهی (ادراک بشر)، به آنچه متعین است، راه دارد؛ نه به ذاتی که از همه تعینها بالاتر است و تعینها همه متأخر از آن، بعد از آن و مخلوق آن هستند. (اشاره) نیز بدان مقام راه ندارد؛ چه اشاره حسّی باشد و چه اشاره ذهنی، عقلی و وهمی. چگونه میتوان به ذاتی که تعیّن ندارد، اشاره کرد؟ به همین جهت از فکر در (ذات حق) نهی شده است؛ چنانکه امام علی بن موسی الرضا(ع) میفرماید: ( ... فلیس الله عرف من عرف بالتشبیه ذاته، و لا ایاه وحدّ من اکتنهه، و لا حقیقته اصاب من مثله، و لابه صدّق من نهّاه، و لا صمد صمده من اشار الیه)؛ (پس، خدای را نشناخته، آن کس که ذات او را به چیزی تشبیه کرده است و به توحید او نایل نگشته، آن کس که خواسته است به کنه ذات او برسد، و به حقیقت او نرسیده، آن کس که ذات او را تصویر ذهنی نموده است و به او تصدیق نکرده است آن کس که ذات او را حدّی قائل شده و به جانب او روی نیاورده است؛ آن کس که به ذات او اشاره کرده است ...). صدوق، کتاب التوحید، باب التوحید و نفی التشبیه، ص 34. حتی اگر عقل و عشق همگام باشند و با بلند پروازیهای خود، بخواهند به سوی مقام ذات اوج بگیرند، راه به جایی نبرده، به حیرت خواهند افتاد و بر عجز و قصور خود در این میدان، با کمال شرمساری اعتراف خواهند کرد. سحرگاهان که مخمور شبانهگرفتم باده با چنگ و چغانه نهادم عقل را ره توشه از میبه شهر هستیش، کردم روانه نگار میفروشم، عشوهای دادکه ایمن گشتم از مکر زمانه ز ساقیّ کمان ابرو شنیدمکهای تیر ملامت را نشانه! نبندی ز آن میان، طرفی کمر واراگر خود را ببینی در میانه برو این دام بر مرغ دگر نه!که عنقارا بلند است آشیانه دیوان حافظ. اهل دعا در مقام (دعا)، اهل عبادت در مقام (عبادت)، اهل ذکر در مقام (ذکر)، ارباب سلوک در مقام (سلوک) و ... به ذات عینی حق، در مظاهر اسمای او روی میآورند و از طریق اسما و صفات او، به ذات او متوجه میشوند. به عبارتی، ذات حق را با اسما میخوانند؛ زیرا به مقام ذات راه نیست. در این باب ر.ک: شجاعی، محمد، مقالات، ج 3، صص 187 - 191. عنقا شکار کس نشود دام بازچینکاینجا همیشه باد به دست است دام را خداوند از دیدگاه قرآن قرآن کریم - که جامعترین، دقیقترین و رساترین تعریفها را نسبت به خداوند متعال مطرح میکند - او را تنها از طریق اسما و صفاتش، برای ما باز میشناساند. قرآن کریم در پی آن است که در حد توان، خداوند را به کاملترین وجه از طریق اسما و صفاتش، به انسان بشناساند. از دیدگاه قرآن، خداوند گشایشبخش و دانا، بقره (2)، آیه 115. سریعترین حساب گران، زنده و پاینده، انعام (6)، آیه 62 و طه (20)، آیه 111. والا، بزرگ و دارای حقیقت، لقمان (31)، آیه 30. صاحب شکوه و ارجمندی الرحمن (55)، آیه 27. و بینیاز است. اخلاص (112)، آیه 2. آنکه دولت آفرید و دو سراملک دولتها چه کار آید ورا مثنوی، دفتر 1، بیت 3143. از نظر قرآن، خداوند (متعال) است طه (20)، آیه 114.؛ یعنی، او از هر چه در وهم ما آید، بالاتر است و هرگز ما نمیتوانیم حقیقت او و جمال و جلال او را - آنگونه که هست - در یابیم. انعام (6)، آیه 100. ای برون از وهم و قال و قیل منخاک بر فرق من و تمثیل من مثنوی، دفتر 5، بیت 3318. خداوند، یکی است و جز او خدایی نیست؛ آل عمران (3)، آیه 18. او یکتا و یگانه است اخلاص (112)، آیه 1 و نحل (16)، آیه 15. و هیچ چیز مثل و مانند او نیست. شوری (42)، آیه 11. او پادشاه راستین جهان هستی، پاک از هر عیب، سلامت بخش، مراقب بر همه چیز، عزیز، اصلاحگر، ترمیم کننده و شایسته بزرگی است حشر (59)، آیه 23. و او بر همه چیز قادر و توانا است. بقره (2)، آیه 284. گفت صوفی قادر است آن مستعانکه کند سودای ما را بی زیان آن که آتش را کند ورد و شجرهم تواند کرد این را بی ضرر آن که گل آرد برون از عین خارهم تواند کرد این دی را بهار آن که زو هر سرو آزادی کندقادر است ار غصه را شادی کند مثنوی، دفتر 6، ابیات 1739 - 1742. او خدایی است (بخشنده و مهربان) و این دو صفت، چنان در او متجلّی است که تمامی سورههای قرآن را با آن آغاز کرده است (بسم الله الرحمن الرحیم) و آن چنان خدایی است که مهربانی و بخشایش را بر خود فرض کرده است. انعام (6)، آیه 12. خداوند، در غایت بزرگی و عظمت است؛ اما به انسان از رگ گردن نزدیکتر میباشد و حتی وسوسههای نفس او را نیز میداند. ق (50)، آیه 16. آنچه حق است اقرب از حبل الوریدتو فکنده تیر فکرت را بعید ای کمان و تیرها برساخته!صید نزدیک و تو دور انداخته مثنوی، دفتر 6، ابیات 2253 و 2354. او خدایی است آمرزنده و نیرومند، غافر (40)، آیه 3؛ انفال (8)، آیه 8. توبهپذیر، آل عمران (3)، آیه 8. دوستدار، بروج (85)، آیه 14. دارای نعمت، غافر (40)، آیه 3. دارای رحمت، انعام (6)، آیه 123. بسیار توبهپذیر، بقره (2)، آیه 37. و دارای فضل بزرگ. آل عمران (3)، آیه 74. وزراو و صد وزیر و صد هزارنیست گرداند خدا از یک شرار پرورد در آتش ابراهیم راایمنی روح سازد بیم را از سبب سوزیش من سوداییامدر خیالاتش چو سوفسطاییام مثنوی، دفتر 1، ابیات 544، 547 و 548. خداوند، آفریننده جهان هستی و آسمانها و زمین، حشر (59)، آیه 24؛ انعام (6)، آیه 14. صاحب اختیار، مالک و مدبّر همه شؤون و پروردگار همه عالمیان فاتحه (1)، آیه 2. است. او هیچ شریکی ندارد، نه در آفرینش و سلطنت و نه در ربوبیّت، حکم کردن، شفاعت و هیچ کمالی دیگر. انعام (6)، آیات 162، 164 و 57؛ زمر(39)، آیه 44. غیر از خداوند، هرکس نصیب و بهرهای از (کمال) دارد، از او وام گرفته است. فاطر (35)، آیه 15. ای همایی که همایان فرخی!از تو دارند و سخاوت هر سخی ای کریمی که کرمهای جهان!محو گردد پیش ایثارت نهان ای لطیفی که گل سرخت بدید!از خجالت پیرهن را بر درید مثنوی، دفتر 5، ابیات 4090 - 4092. دست رحمت وقدرت الهی، گشودهاست و هرگونه که بخواهد میبخشد و روزیمیدهد. مائده (5)، آیه 64. هر جا که باشیم، او با ما است و به آنچه میکنیم، دانا است. حدید (57)، آیه 4. در واقع به هر جا روی کنیم، خدا آنجا است. بقره (2)، آیه 115. گر به جهل آییم، آن زندان اوستور به علم آییم، آن ایوان اوست ور به خواب آییم، مستان وییمور به بیداری به دستان وییم ور بگرییم، ابر پر زرق وییمور بخندیم، آن زمان برق وییم ور به خشم و جنگ عکس قهر اوستور به صلح و عذر، عکس مهر اوست مثنوی، دفتر 1، ابیات 1510 - 1513. او خدایی است که دعاها را میشنود و اجابت میکند. غافر (40)، آیه 60. ای دهنده عقلها! فریادرستا نخواهی تو نخواهد هیچ کس هم طلب از توست وهم آن نیکوییما که ایم؟ اوّل تویی، آخر تویی هم بگو تو، هم تو بشنو، هم تو باشما همه لاشیم با چندین تراش مثنوی، دفتر 6، ابیات 1438 - 1440.
Tags: اصول اعتقادی در قرآن
اضافه کردن دیدگاه جدید
- [سایر] لطفاً فلسفه خواندن نماز میت را شرح دهید، با استدلال از قرآن کریم و روایات.
- [سایر] اگر استدلال عقلی، وجود خدا را اثبات می کند، پس چرا همه خدا را قبول ندارند، در حالی که همه عاقل هستند؟
- [سایر] قرآن کریم چگونه معاد را اثبات و حجت را بر مردم تمام می کند ؟
- [سایر] برخی مفسّران از آیه «اولی الامر» بر عصمت امامان استدلال کرده اند از این راه چگونه عصمت اثبات می شود؟
- [سایر] حکمت خدا را اثبات کنید. لطفا از هیچ صفت خدا به عنوان پیش فرض استفاده نکنید؛ مثل این که خدا بی نیاز است، یا این که خدا کار قبیح انجام نمی دهد، مگر این که قبل از استفاده از آن صفت آن را کاملاً با استدلال منطقی اثبات کنید.
- [سایر] چرا در قرآن کریم ضمائر مذکر برای خداوند آورده میشود؟
- [سایر] آیا ائمه (ع) برای اثبات امامتشان به إعجاز و کرامات استدلال کرده اند؟
- [سایر] چگونه میتوان با استدلال به آیه 11 سوره غافر [مؤمن] رجعت را اثبات کرد؟
- [سایر] آیا ائمه (ع) برای اثبات امامتشان به إعجاز و کرامات استدلال کرده اند؟
- [سایر] در تفسیر تسنیم، ج 1 ص 137 چنین آمده: (لزوم عرض سنت بر قرآن در مقام اثبات حجیت سنت است. از این رو همه اوصاف یاد شده قرآن از قبیل صیانت از تحریف، حجیت ظاهر و ...، ناظر به مقام اثبات قرآن کریم است و اختصاصی به مقام ثبوت آن ندارد). فرق بین مقام اثبات قرآن کریم و مقامِ ثبوت آن چیست؟ و به طور کلّی آیا ما دسترسی به مقام ثبوت آن داریم؟ یا هر سخن و اندیشهای که داشته باشیم تحت مقام اثبات آن واقع میشود؟
- [آیت الله وحید خراسانی] مس نمودن خط قران یعنی رساندن جایی از بدن به خط قران برای کسی که وضو ندارد حرام است و رساندن موی بدن به قران مانعی ندارد در صورتی که از توابع بشره شمرده نشود و اگر قران را به زبان فارسی یا به زبان دیگری ترجمه کنند مس ان در غیر اسم ذات و اسماء صفات خداوند متعال اشکال ندارد
- [آیت الله سیستانی] اگر بر جائی از بدن ، آیه قرآن یا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد ، چنانچه بخواهد غسل را ترتیبی بجا آورد ، باید آب را طوری به بدن برساند که دست او به نوشته نرسد . و همچنین اگر بخواهد وضو بگیرد در مورد آیه قرآن بلکه در مورد اسم خداوند نیز بنابر احتیاط واجب .
- [آیت الله مظاهری] ربا خواری در اسلام از گناهان بسیار بزرگ محسوب شده است و در قرآن شریف رباخوردن را جنگ با خدا دانسته است.
- [امام خمینی] جایز نیست برای طلاب علوم دینیه دخول در مدارس که بعض معممین و ائمه جماعت از طرف دولت جائر و یا با اشاره دولت تصدی نمودهاند چه برنامه تحصیلی از طرف دولت جائر باشد یا از طرف این نحو متصدیان که عمّال دولت جائر هستند، زیرا در این امور نقشه محو آثار اسلام و احکام قرآن کریم کشیده شده است.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر بر جایی از بدن ایه قران یا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد چنانچه بخواهد غسل ترتیبی به جا اورد باید اب را طوری به بدن برساند که مس ان نوشته نشود و همچنین است اگر بخواهد وضوی ترتیبی بگیرد و بر بعض اعضای وضو ایه قران باشد و همچنین بنابر احتیاط واجب اگر اسم خداوند متعال باشد و در غسل و وضو مراعات احتیاط نسبت به اسماء انبیا و ایمه و حضرت زهرا علیهم السلام مستحب است
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر بر جایی از بدن ایه قران یا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد چنانچه بخواهد غسل ترتیبی به جا اورد باید اب را طوری به بدن برساند که مس ان نوشته نشود و همچنین است اگر بخواهد وضوی ترتیبی بگیرد و بر بعض اعضای وضو ایه قران باشد و همچنین بنابر احتیاط واجب اگر اسم خداوند متعال باشد و در غسل و وضو مراعات احتیاط نسبت به اسماء انبیا و ایمه و حضرت زهرا علیهم السلام مستحب است
- [آیت الله مظاهری] حاکم شرع در اجرای حدود باید طبق موازین شرعی حکم کند و علم او در اثبات جرم معتبر نیست.
- [آیت الله مظاهری] اگر برای اثبات جرم احتیاج به تشریح بدن میّت شود، با اذن ولی او یا حاکم شرع جایز است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] قسم دو نوع است: الف: قسم برای انجام یا ترک کاری در آینده. ب: قسم برای اثبات یا نفی چیزی.
- [آیت الله جوادی آملی] .نماز در مکانی که ماندن در آ ن حرام است؛ مانند زیر سقف در حال ریزش، مسیر در حال آمدن سیل، روی فرشی که نام خدا یا آیهّ قرآن بر آن نوشته شده, باطل نیست، هرچند معصیت است. شرط سوم