آیا ذوالقرنین که در قرآن مطرح شده همان کوروش است؟
درباره این که کوروش همان ذوالقرنین است توضیح دهید. (ذوالقرنین) (صاحب دو قرن) چرا به این نام نامیده شده است؟ الف- بعضی معتقدند این نامگذاری به خاطر آن است که او به شرق و غرب عالم رسید که عرب از آن تعبیر به قرنی الشمس (دو شاخ آفتاب) می‌کند. بعضی دیگر معتقدند که این نام به خاطر این بود که دو قرن زندگی یا حکومت کرد و در اینکه مقدار قرن چه اندازه است نیز نظرات متفاوتی دارند. بعضی می‌گویند در دو طرف سر او برآمدگی مخصوصی بود و به خاطر آن به ذوالقرنین معروف شد. و برخی دیگر بر این عقیده‌اند که تاج مخصوص او دارای دو شاخک بود. از این رو مبتکر نظریه سوم یعنی (ابوالکلام آزاد) از این لقب، استفاده فراوانی برای اثبات نظریه خود کرده است.) ب. از قرآن کریم به خوبی استفاده می‌شود که ذوالقرنین دارای صفات ممتازی بود. خداوند اسباب پیروزیها را در اختیار او قرار داد. او سه لشگرکشی مهم داشت: نخست به غرب: سپس به شرق و سرانجام به منطقه‌ای که در آنجا یک تنگه کوهستانی وجود داشته، و در هر یک از این سفرها با اقوامی برخورد کرد. او مرد مؤمن و موحّد و مهربانی بود، و از طریق عدل و داد منحرف نمی‌شد، و به همین جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود. او یار نیکوکاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، و به مال و ثروت دنیا علاقه‌ای نداشت. او هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیز. او سازنده یکی از مهمترین و نیرومندترین سدها است، سدی که در آن به جای آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد (و اگر مصالح دیگر در ساختمان آن نیز به کار رفته باشد تحت الشعاع این فلزات بود) و هدف او از ساختن این سد کمک به گروهی مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یأجوج و مأجوج بوده است. او کسی بوده که قبل از نزول قرآن نامش در میان جمعی از مردم شهرت داشت، و لذا قریش یا یهود از پیغمبر(ص) درباره آن سؤال کردند، چنانکه قرآن می‌گوید: (یسئلونک عن ذی القرنین؛ از تو درباره ذوالقرنین سؤال می‌کنند)، (کهف، 83؛ همان ص 544 و 545). اما از قرآن چیزی که صریحا دلالت کند او پیامبر بوده استفاده نمی‌شود، هر چند تعبیراتی در قرآن هست که اشعار به این معنی دارد. از بسیاری از روایات اسلامی که از پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) نقل شده نیز می‌خوانیم (او پیامبر نبود بلکه بنده صالحی بود)، (الحویزی، علی بن جمعه العروسی؛ نورالثقلین، قم: مطبعة الحکمه، الجزء الثالث، بی‌جا، بی‌تا، ص 294 و 295). هردوت مورخ یونانی می‌نویسد: (کوروش) فرمان داد تا سپاهیانش جز به روی جنگجویان شمشیر نکشند، و هر سرباز دشمن که نیزه خود را خم کند او را نکشند، و لشکر کوروش فرمان او را اطاعت کردند بطوری که توده ملت، مصائب جنگ را احساس نکردند. و نیز مورخ دیگر (ذی نوفن) می‌نویسد: کوروش پادشاه عاقل و مهربان بود و بزرگی ملوک با فضائل حکماء در او جمع بود، همتی فائق، وجودی غالب داشت، شعارش خدمت انسانیّت و خوی او بذل عدالت بود، و تواضع و سماحت در وجود او جای کبر و عجب را گرفته بود)، (همان، ص 547 و 548) (سفرهای سه گانه‌ای که در قرآن برای ذی‌القرنین ذکر شده است. به نوعی سفرهها) کوروش با آن انطباق دارد: نخستین لشکرکشی کوروش به کشور (لیدیا) که در قسمت شمال آسیای صغیر قرار داشت صورت گرفت و این کشور نسبت به مرکز حکومت کوروش جنبه غربی داشته است. قرآن می‌گوید ذوالقرنین در سفر غربیش احساس کرد خورشید در چشمه گل‌آلودی فرو می‌رود. این صحنه همان صحنه‌ای بود که کوروش به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب (در نظر بیننده) در خلیجک‌های ساحلی مشاهده کرد. لشکرکشی دوم کوروش به جانب شرق بود، چنانکه هردوت می‌گوید: این هجوم شرقی کوروش بعد از فتح (لیدیا) صورت گرفت، مخصوصا طغیان بعضی از قبایل وحشی بیابانی کوروش را به این حمله وا داشت. تعبیر قرآن (حتی اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها سترا)، (کهف، 90). اشاره به سفر کوروش به منتهای شرق است که مشاهده کرد خورشید بر قومی طلوع می‌کند در برابر تابش آن سایبانی ندارند اشاره به اینکه آن قوم بیابان گرد و صحرانورد بودند)، (مکارم شیرازی، ناصر (با همکاری جمعی از نویسندگان)، تفسیر نمونه، ج 12، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج سوم، 1362، ص 548). (کوروش لشگرکشی سومی داشت که به سوی شمال، به طرف کوههای قفقاز بود، تا به تنگه میان دو کوره رسید، و برای جلوگیری از هجوم اقوام وحشی با درخواست مردمی که در آنجا بودند در برابر تنگه سدّ محکمی بنا کرد. این تنگه در عصر حاضر تنگه (داریال) نامیده می‌شود که در نقشه‌های موجود میان (ولادی کیوکز) و (تفلیس) نشان داده می‌شود، در همانجا که تاکنون دیوار آهنی موجود است. این دیوار همان سدی است که کوروش بنا نموده زیرا اوصافی که قرآن درباره سد ذوالقرنین بیان کرده کاملاً بر آن تطبیق می‌کند)، (همان، ص 549). (گرچه بعضی میل دارند که این سد را با دیوار معروف چین که هم اکنون برپاست و صدها کیلومتر ادامه دارد منطبق بدانند اولی روشن است که دیوار چین نه از آهن و مس ساخته شده، و نه در یک تنگه باریک کوهستانی است، بلکه دیواری است که از مصالح معمولی بنا گردیده، و همانگونه که گفتیم صدها کیلومتر طول آن است که هم اکنون موجود است. برخی دیگر اصرار دارند که این همان سد (مأرب) در سرزمین یمن می‌باشد در حالی که سد مأرب گرچه در یک تنگه کوهستانی بنا شده ولی برای جلوگیری از سیلاب و به منظور ذخیره آب بود و ساختمان آن از آهن و مس نیست)، (همان، ص 550). (ولی طبق گواهی دانشمندان در سرزمین قفقاز میان دریای خزر و دریای سیاه سلسله کوههای است همچون یک دیوار که شمال را از جنوب جدا می‌کند، تنها تنگه‌ای که در میان این کوهها دیوار مانند وجود دارد تنگه (داریال) معروف است، و در همانجا تاکنون دیوار آهنین باستانی به چشم می‌خورد، و به همین جهت بسیاری معتقدند که سد ذوالقرنین همین سد است. جالب اینکه در آن نزدیکی نهری است بنام (سائرس) که به معنی (کوروش) است (یونانیان کورش را سائرس می‌نامیدند). در آثار باستانی ارمنی از این دیوار به نام (بهاگ گورائی) یاد شده و معنی این کلمه (تنگه کوروش) یا (معبر کوروش) است، و این سند نشان می‌دهد که بانی این سد او بوده است)، (همان، ص 550). درست است که در این نظریه نقطه‌های ابهامی وجود دارد، ولی فعلاً می‌توان از آن به عنوان بهترین نظریه درباره تطبیق ذوالقرنین بر رجال معروف تاریخی نام برد. و اما اینکه چرا قرآن به طور بارز به نام این فرد اشاره مستقیم نکرده است باید گفت به نظر می‌رسد (قرآن کریم درباره پیامبران و مطالبی که به آنان مربوط می‌شود، آیات فراوانی دارد، این آیات بخش عمده‌ای از نگرشهای تاریخی قرآن را تشکیل می‌دهد. گفتنی است که محور بحثهای دانشمندان تاریخ چه آنان که وقایع نگار بوده و حوادث تاریخی را نگاشته‌اند و چه کسانی که بحث‌های تحلیلی درباره تاریخ کرده‌اند شؤون مادی بشر بوده است. وقایع‌نگاران معمولاً محور تاریخ را پادشاهان و حکام قرار داده و تاریخ را بر حسب احوال آنان نگاشته‌اند و تنها به تبع آن‌ها از احوال جوامع و ملتها سخن گفته‌اند. می‌توان گفت در این گونه تاریخها، که عمده تاریخ نگاریها را تشکیل می‌دهد، محور بحث حکومت است. اما کسانی که بحثهای تحلیلی درباره تاریخ کرده‌اند، بیشتر تأکیدشان بر مردم و تحلیل ویژگی‌های رفتاری مردم و قهرمانان تاریخ است. و از ذکر نام افراد و جزئیات داستانها اجتناب می‌کنند. ازاین‌رو، قرآن کتاب تاریخ نیست، تا تمام جزئیات موارد تاریخی را بیان نماید. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: 1. ترجمه تفسیر المیزان، ج 13، تفسیر آیات 83 تا 102 سوره کهف، صص 496 544؛ دفتر انتشارات اسلامی، بی‌تا، بی‌چا. 2. تفسیر نمونه، ج 12، ذیل آیات 82 تا 102 سوره کهف، ص 523 557، دار الکتب الاسلامیه، چ سوم، 1362. 3. لغتنامه دهخدا، واژه ذوالقرنین، صص 92 123. 4. کورش کبیر (ذوالقرنین)، ابو الکلام آزاد (ترجمه: باستانی پاریزی)، انتشارات کوروش، چ پنجم، 1369. 5. قصص قرآن با فرهنگ قصص قرآن، صدر بلاغی، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ج چهاردهم، 1368. مفسّران درباره این که (ذو القرنین) چه کسی بوده و بر کدام یک از مردان معروف تاریخ منطبق است، اختلاف دارند: در این باره مباحث زیر قابل طرح است: 1. از ظاهر عبارت یسئلونک عن ذی القرنین، (کهف، آیه 83) بر می‌آید که داستان ذو القرنین، در میان مردم قبلاً مطرح بود؛ اما اختلافات یا ابهاماتی آن را فرا گرفته بود. به همین دلیل مردم، برای زدودن اینها و نیز امتحان پیامبر(ص)، توضیحات لازم را از آن حضرت می‌خواستند. 2. آیا ذوالقرنین از جنس بشر بود یا غیر آن، این که آیا او از پیامبران محسوب می‌شد یا نه؟ مفسران نظرات مختلفی ابراز داشته‌اند، طبق بیان علامه طباطبایی (در تفسیر المیزان، ج 13، ص 398) در برخی از روایات وی از جنس بشرمعرفی شده و در بعضی دیگر که فرشته‌ای آسمانی دانسته شده است، (ر.ک: سیوطی، تفسیر در المنثور، ج 4، ص 265 و ابن کثیر، بدایه و نهایه، ج 2، ص 103). جاحظ می‌نویسد: (مادر وی از جنس بشر و پدرش از ملائکه بوده است)، (الحیوان). به هر حال عموم مفسران بر این عقیده‌اند که او از جنس بشر است. در بسیاری از روایات آمده که او پیامبر نبود، بلکه بنده صالحی بود، (ر.ک: تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 294 و 295)؛ گرچه در بعضی دیگر آمده که محدث بوده است؛ یعنی، ملائکه با او گفت و گو می‌کرده‌اند، (ر.ک:سیوطی، تفسیر در المنثور، ج 4، ص 264). برخی از مفسران نیز از تعبیر (قلنا) (ما گفتیم) نبوت او را استفاده کرده‌اند (فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 21، ص 167؛ آلوسی، تفسیر روح المعانی، ج 16، ص 34). امّا چنان که علامه طباطبایی به آن اشاره کرده، احتمال بیان شده درست نیست؛ زیرا این احتمال نیز وجود دارد که منظور از این جمله، الهام قلبی باشد که در مورد غیر پیغمبران نیز وجود داشته، و یا مکالمه خدا با ذوالقرنین به وسیله پیغمبری صورت گرفته است؛ زیرا قول خداوند اعمّ از وحی مختص به نبوت است، (المیزان، ج 13، ص 388). 3. قرآن کریم متعرض اسم او و تاریخ زندگی و ولادت و نسب و سایر مشخصاتش نشده، و تنها در خصوص وی به ذکر سفرهای سه گانه او اکتفا کرده است؛ امّا از آنچه آورده، چند خصوصیت استفاده می‌شود: یکم: جمله (یسئلونک... دلالت دارد بر این که پیش از نزول این آیه، چنین اسمی بر سر زبان‌ها بوده است و از دو جمله قلنا یا ذا القرنین، (کهف، آیه 86) و قالوا یاذا القرنین، (کهف، آیه 94) معلوم می‌شود که اسم او همین ذو القرنین بوده که با آن وی را خطاب کرده‌اند، (المیزان، ج 13، ص 407). دوّم: از میان آیات هذا رحمة من ربی، (کهف، آیه 98) و امّا من ظلم فسوف نعذبه...، (کهف، آیه 87)، و قلنا یاذالقرنین امّا ان تعذب...، (کهف، آیه 86) جملات اول و دوم می‌رساند که، وی مردی مؤمن به خدا و روز جزا و متدین به حق بوده است؛ چنان که جمله سوم که خداوند اختیار تام به او می‌دهد می‌فهماند که او به وحیو یا الهام و یا به وسیله پیامبری تأیید و کمک می‌شده است، (علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج 5، ص 314). سوّم: از سلطنتی که او داشته و بسط عدالت و اقامه حقی که روی زمین نموده بود، می‌توان فهمید که خداوند خیر دنیا و آخرت را برای او جمع کرده و نیروی جسمانی و روحانی ویژه‌ای در اختیار وی نهاده بود. چهارم: ذوالقرنین در سفر اوّلش به جماعتی ستمکار در مغرب برخورد کرده، آنها را مجازات می‌کند و در سفر دوّم خود به مشرق، به جمعیتی برخورد نموده که در مرحله‌ای بسیار پایین از زندگی انسانی بودند. در سفر سومش نیز برای تأمین امنیت نسبت به مردمی ستمدیده،اقدام با ساختن سدّ فولادی می‌کند، (عتیق نیشابوری، قصص قرآن مجید، ص 220). 4. مورخان و مفسّران درباره این که ذوالقرنین از نظر تاریخی که بود، نظرات ذیل را ابراز داشته‌اند: یکم: برخی معتقدند او کسی جز اسکندر مقدونی شاگرد ارسطو نیست. این قول به اشخاصی مانند ابن اثیر، فخر رازی، بو علی سینا و دیگران نسبت داده شده است گفتنی است که در همین زمینه روایاتی هم وجود دارد، (ر.ک: ابن اثیر، کامل فیالتاریخ، ج 1، ص 287؛ تفسیر فخر رازی، ج 21، ص 163؛ تفسیر مراغی، ج 16، ص 12؛ تفسیر در المنثور، ج 4، ص 265). امّا این نظریه نمی‌تواند درست باشد؛ زیرا همه اوصافی که قرآن بیان می‌کند، برای اسکندر قابل انطباق نیست؛ زیرا اسکندر نه مردی خداپرست بود، و نه از نظر تاریخی ساختن چنین سدّی برای وی نسبت داده شده است. دوّم: جمعی از مورخان معتقدند: ذوالقرنین یکی از پادشاهان یمن بوده که به نام (تبابعه) خوانده می‌شدند. از جمله اصمعی در (تاریخ عرب قبل از اسلام) و ابن هشام در (سیره) و ابوریحان بیرونی در (الآثار الباقیه) از این دیدگاه دفاع کرده‌اند. از میان محققان معاصر، علامه سید هبه الدین شهرستانی هم این قول را تأیید کرده است. ایرادات نظریه قبلی بر این رأی هم وارد است؛ اولاً در یمن چندین پادشاه به ذوالقرنین معروف بوده‌اند. ثانیا معلوم نیست که آنان مؤمن باشند یا نه. ثالثا سدّ (مأرب) ساخته شده در یمن هم از مواد فولاد و مس مذاب نیست،(ر.ک: تفسیر المیزان، ج 13، ص 414). سوّم: نظر دانشمند بزرگ اسلامی (ابو الکلام آزاد) هندی با اقتباس از (سر احمد خان هندی) در کتاب (ذوالقرنین یا کورش کبیر) جدیدترین نظر را مطرح کرده و او را کورش کبیر دانسته است. بعد از طرح این مسأله، بیشتر علمای اسلامی از جمله علامه طباطبایی این طرح را قابل انطباق با مفاد قرآنی دانسته از آن حمایت کرده‌اند، (تفسیر المیزان، ج 13، ص 426)؛ زیرا اولاً وی فردی موحد بود. ثانیا این فرد در نزد یهود که مطرح کنندگان این سؤال از پیامبر(ص) بودند بود. ثالثا به نظر باستان شناسان،مجسمه کشف شده در مشهد مرغاب ایران، جای هیچ تردیدی نمی‌گذارد که او (ذو القرنین) بوده است.
عنوان سوال:

آیا ذوالقرنین که در قرآن مطرح شده همان کوروش است؟


پاسخ:

درباره این که کوروش همان ذوالقرنین است توضیح دهید.

(ذوالقرنین) (صاحب دو قرن) چرا به این نام نامیده شده است؟
الف- بعضی معتقدند این نامگذاری به خاطر آن است که او به شرق و غرب عالم رسید که عرب از آن تعبیر به قرنی الشمس (دو شاخ آفتاب) می‌کند. بعضی دیگر معتقدند که این نام به خاطر این بود که دو قرن زندگی یا حکومت کرد و در اینکه مقدار قرن چه اندازه است نیز نظرات متفاوتی دارند. بعضی می‌گویند در دو طرف سر او برآمدگی مخصوصی بود و به خاطر آن به ذوالقرنین معروف شد. و برخی دیگر بر این عقیده‌اند که تاج مخصوص او دارای دو شاخک بود. از این رو مبتکر نظریه سوم یعنی (ابوالکلام آزاد) از این لقب، استفاده فراوانی برای اثبات نظریه خود کرده است.)
ب. از قرآن کریم به خوبی استفاده می‌شود که ذوالقرنین دارای صفات ممتازی بود. خداوند اسباب پیروزیها را در اختیار او قرار داد. او سه لشگرکشی مهم داشت: نخست به غرب: سپس به شرق و سرانجام به منطقه‌ای که در آنجا یک تنگه کوهستانی وجود داشته، و در هر یک از این سفرها با اقوامی برخورد کرد. او مرد مؤمن و موحّد و مهربانی بود، و از طریق عدل و داد منحرف نمی‌شد، و به همین جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود. او یار نیکوکاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، و به مال و ثروت دنیا علاقه‌ای نداشت. او هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیز. او سازنده یکی از مهمترین و نیرومندترین سدها است، سدی که در آن به جای آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد (و اگر مصالح دیگر در ساختمان آن نیز به کار رفته باشد تحت الشعاع این فلزات بود) و هدف او از ساختن این سد کمک به گروهی مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یأجوج و مأجوج بوده است. او کسی بوده که قبل از نزول قرآن نامش در میان جمعی از مردم شهرت داشت، و لذا قریش یا یهود از پیغمبر(ص) درباره آن سؤال کردند، چنانکه قرآن می‌گوید: (یسئلونک عن ذی القرنین؛ از تو درباره ذوالقرنین سؤال می‌کنند)، (کهف، 83؛ همان ص 544 و 545). اما از قرآن چیزی که صریحا دلالت کند او پیامبر بوده استفاده نمی‌شود، هر چند تعبیراتی در قرآن هست که اشعار به این معنی دارد. از بسیاری از روایات اسلامی که از پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) نقل شده نیز می‌خوانیم (او پیامبر نبود بلکه بنده صالحی بود)، (الحویزی، علی بن جمعه العروسی؛ نورالثقلین، قم: مطبعة الحکمه، الجزء الثالث، بی‌جا، بی‌تا، ص 294 و 295).
هردوت مورخ یونانی می‌نویسد: (کوروش) فرمان داد تا سپاهیانش جز به روی جنگجویان شمشیر نکشند، و هر سرباز دشمن که نیزه خود را خم کند او را نکشند، و لشکر کوروش فرمان او را اطاعت کردند بطوری که توده ملت، مصائب جنگ را احساس نکردند. و نیز مورخ دیگر (ذی نوفن) می‌نویسد: کوروش پادشاه عاقل و مهربان بود و بزرگی ملوک با فضائل حکماء در او جمع بود، همتی فائق، وجودی غالب داشت، شعارش خدمت انسانیّت و خوی او بذل عدالت بود، و تواضع و سماحت در وجود او جای کبر و عجب را گرفته بود)، (همان، ص 547 و 548) (سفرهای سه گانه‌ای که در قرآن برای ذی‌القرنین ذکر شده است. به نوعی سفرهها) کوروش با آن انطباق دارد: نخستین لشکرکشی کوروش به کشور (لیدیا) که در قسمت شمال آسیای صغیر قرار داشت صورت گرفت و این کشور نسبت به مرکز حکومت کوروش جنبه غربی داشته است. قرآن می‌گوید ذوالقرنین در سفر غربیش احساس کرد خورشید در چشمه گل‌آلودی فرو می‌رود. این صحنه همان صحنه‌ای بود که کوروش به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب (در نظر بیننده) در خلیجک‌های ساحلی مشاهده کرد. لشکرکشی دوم کوروش به جانب شرق بود، چنانکه هردوت می‌گوید: این هجوم شرقی کوروش بعد از فتح (لیدیا) صورت گرفت، مخصوصا طغیان بعضی از قبایل وحشی بیابانی کوروش را به این حمله وا داشت. تعبیر قرآن (حتی اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها سترا)، (کهف، 90). اشاره به سفر کوروش به منتهای شرق است که مشاهده کرد خورشید بر قومی طلوع می‌کند در برابر تابش آن سایبانی ندارند اشاره به اینکه آن قوم بیابان گرد و صحرانورد بودند)، (مکارم شیرازی، ناصر (با همکاری جمعی از نویسندگان)، تفسیر نمونه، ج 12، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج سوم، 1362، ص 548).
(کوروش لشگرکشی سومی داشت که به سوی شمال، به طرف کوههای قفقاز بود، تا به تنگه میان دو کوره رسید، و برای جلوگیری از هجوم اقوام وحشی با درخواست مردمی که در آنجا بودند در برابر تنگه سدّ محکمی بنا کرد. این تنگه در عصر حاضر تنگه (داریال) نامیده می‌شود که در نقشه‌های موجود میان (ولادی کیوکز) و (تفلیس) نشان داده می‌شود، در همانجا که تاکنون دیوار آهنی موجود است. این دیوار همان سدی است که کوروش بنا نموده زیرا اوصافی که قرآن درباره سد ذوالقرنین بیان کرده کاملاً بر آن تطبیق می‌کند)، (همان، ص 549). (گرچه بعضی میل دارند که این سد را با دیوار معروف چین که هم اکنون برپاست و صدها کیلومتر ادامه دارد منطبق بدانند اولی روشن است که دیوار چین نه از آهن و مس ساخته شده، و نه در یک تنگه باریک کوهستانی است، بلکه دیواری است که از مصالح معمولی بنا گردیده، و همانگونه که گفتیم صدها کیلومتر طول آن است که هم اکنون موجود است. برخی دیگر اصرار دارند که این همان سد (مأرب) در سرزمین یمن می‌باشد در حالی که سد مأرب گرچه در یک تنگه کوهستانی بنا شده ولی برای جلوگیری از سیلاب و به منظور ذخیره آب بود و ساختمان آن از آهن و مس نیست)، (همان، ص 550). (ولی طبق گواهی دانشمندان در سرزمین قفقاز میان دریای خزر و دریای سیاه سلسله کوههای است همچون یک دیوار که شمال را از جنوب جدا می‌کند، تنها تنگه‌ای که در میان این کوهها دیوار مانند وجود دارد تنگه (داریال) معروف است، و در همانجا تاکنون دیوار آهنین باستانی به چشم می‌خورد، و به همین جهت بسیاری معتقدند که سد ذوالقرنین همین سد است. جالب اینکه در آن نزدیکی نهری است بنام (سائرس) که به معنی (کوروش) است (یونانیان کورش را سائرس می‌نامیدند). در آثار باستانی ارمنی از این دیوار به نام (بهاگ گورائی) یاد شده و معنی این کلمه (تنگه کوروش) یا (معبر کوروش) است، و این سند نشان می‌دهد که بانی این سد او بوده است)، (همان، ص 550). درست است که در این نظریه نقطه‌های ابهامی وجود دارد، ولی فعلاً می‌توان از آن به عنوان بهترین نظریه درباره تطبیق ذوالقرنین بر رجال معروف تاریخی نام برد.
و اما اینکه چرا قرآن به طور بارز به نام این فرد اشاره مستقیم نکرده است باید گفت به نظر می‌رسد (قرآن کریم درباره پیامبران و مطالبی که به آنان مربوط می‌شود، آیات فراوانی دارد، این آیات بخش عمده‌ای از نگرشهای تاریخی قرآن را تشکیل می‌دهد. گفتنی است که محور بحثهای دانشمندان تاریخ چه آنان که وقایع نگار بوده و حوادث تاریخی را نگاشته‌اند و چه کسانی که بحث‌های تحلیلی درباره تاریخ کرده‌اند شؤون مادی بشر بوده است. وقایع‌نگاران معمولاً محور تاریخ را پادشاهان و حکام قرار داده و تاریخ را بر حسب احوال آنان نگاشته‌اند و تنها به تبع آن‌ها از احوال جوامع و ملتها سخن گفته‌اند. می‌توان گفت در این گونه تاریخها، که عمده تاریخ نگاریها را تشکیل می‌دهد، محور بحث حکومت است. اما کسانی که بحثهای تحلیلی درباره تاریخ کرده‌اند، بیشتر تأکیدشان بر مردم و تحلیل ویژگی‌های رفتاری مردم و قهرمانان تاریخ است. و از ذکر نام افراد و جزئیات داستانها اجتناب می‌کنند. ازاین‌رو، قرآن کتاب تاریخ نیست، تا تمام جزئیات موارد تاریخی را بیان نماید. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: 1. ترجمه تفسیر المیزان، ج 13، تفسیر آیات 83 تا 102 سوره کهف، صص 496 544؛ دفتر انتشارات اسلامی، بی‌تا، بی‌چا. 2. تفسیر نمونه، ج 12، ذیل آیات 82 تا 102 سوره کهف، ص 523 557، دار الکتب الاسلامیه، چ سوم، 1362. 3. لغتنامه دهخدا، واژه ذوالقرنین، صص 92 123. 4. کورش کبیر (ذوالقرنین)، ابو الکلام آزاد (ترجمه: باستانی پاریزی)، انتشارات کوروش، چ پنجم، 1369. 5. قصص قرآن با فرهنگ قصص قرآن، صدر بلاغی، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ج چهاردهم، 1368.
مفسّران درباره این که (ذو القرنین) چه کسی بوده و بر کدام یک از مردان معروف تاریخ منطبق است، اختلاف دارند: در این باره مباحث زیر قابل طرح است: 1. از ظاهر عبارت یسئلونک عن ذی القرنین، (کهف، آیه 83) بر می‌آید که داستان ذو القرنین، در میان مردم قبلاً مطرح بود؛ اما اختلافات یا ابهاماتی آن را فرا گرفته بود. به همین دلیل مردم، برای زدودن اینها و نیز امتحان پیامبر(ص)، توضیحات لازم را از آن حضرت می‌خواستند. 2. آیا ذوالقرنین از جنس بشر بود یا غیر آن، این که آیا او از پیامبران محسوب می‌شد یا نه؟ مفسران نظرات مختلفی ابراز داشته‌اند، طبق بیان علامه طباطبایی (در تفسیر المیزان، ج 13، ص 398) در برخی از روایات وی از جنس بشرمعرفی شده و در بعضی دیگر که فرشته‌ای آسمانی دانسته شده است، (ر.ک: سیوطی، تفسیر در المنثور، ج 4، ص 265 و ابن کثیر، بدایه و نهایه، ج 2، ص 103). جاحظ می‌نویسد: (مادر وی از جنس بشر و پدرش از ملائکه بوده است)، (الحیوان). به هر حال عموم مفسران بر این عقیده‌اند که او از جنس بشر است. در بسیاری از روایات آمده که او پیامبر نبود، بلکه بنده صالحی بود، (ر.ک: تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 294 و 295)؛ گرچه در بعضی دیگر آمده که محدث بوده است؛ یعنی، ملائکه با او گفت و گو می‌کرده‌اند، (ر.ک:سیوطی، تفسیر در المنثور، ج 4، ص 264). برخی از مفسران نیز از تعبیر (قلنا) (ما گفتیم) نبوت او را استفاده کرده‌اند (فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 21، ص 167؛ آلوسی، تفسیر روح المعانی، ج 16، ص 34). امّا چنان که علامه طباطبایی به آن اشاره کرده، احتمال بیان شده درست نیست؛ زیرا این احتمال نیز وجود دارد که منظور از این جمله، الهام قلبی باشد که در مورد غیر پیغمبران نیز وجود داشته، و یا مکالمه خدا با ذوالقرنین به وسیله پیغمبری صورت گرفته است؛ زیرا قول خداوند اعمّ از وحی مختص به نبوت است، (المیزان، ج 13، ص 388). 3.
قرآن کریم متعرض اسم او و تاریخ زندگی و ولادت و نسب و سایر مشخصاتش نشده، و تنها در خصوص وی به ذکر سفرهای سه گانه او اکتفا کرده است؛ امّا از آنچه آورده، چند خصوصیت استفاده می‌شود: یکم: جمله (یسئلونک... دلالت دارد بر این که پیش از نزول این آیه، چنین اسمی بر سر زبان‌ها بوده است و از دو جمله قلنا یا ذا القرنین، (کهف، آیه 86) و قالوا یاذا القرنین، (کهف، آیه 94) معلوم می‌شود که اسم او همین ذو القرنین بوده که با آن وی را خطاب کرده‌اند، (المیزان، ج 13، ص 407). دوّم: از میان آیات هذا رحمة من ربی، (کهف، آیه 98) و امّا من ظلم فسوف نعذبه...، (کهف، آیه 87)، و قلنا یاذالقرنین امّا ان تعذب...، (کهف، آیه 86) جملات اول و دوم می‌رساند که، وی مردی مؤمن به خدا و روز جزا و متدین به حق بوده است؛ چنان که جمله سوم که خداوند اختیار تام به او می‌دهد می‌فهماند که او به وحیو یا الهام و یا به وسیله پیامبری تأیید و کمک می‌شده است، (علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج 5، ص 314). سوّم: از سلطنتی که او داشته و بسط عدالت و اقامه حقی که روی زمین نموده بود، می‌توان فهمید که خداوند خیر دنیا و آخرت را برای او جمع کرده و نیروی جسمانی و روحانی ویژه‌ای در اختیار وی نهاده بود. چهارم: ذوالقرنین در سفر اوّلش به جماعتی ستمکار در مغرب برخورد کرده، آنها را مجازات می‌کند و در سفر دوّم خود به مشرق، به جمعیتی برخورد نموده که در مرحله‌ای بسیار پایین از زندگی انسانی بودند. در سفر سومش نیز برای تأمین امنیت نسبت به مردمی ستمدیده،اقدام با ساختن سدّ فولادی می‌کند، (عتیق نیشابوری، قصص قرآن مجید، ص 220). 4. مورخان و مفسّران درباره این که ذوالقرنین از نظر تاریخی که بود، نظرات ذیل را ابراز داشته‌اند: یکم: برخی معتقدند او کسی جز اسکندر مقدونی شاگرد ارسطو نیست. این قول به اشخاصی مانند ابن اثیر، فخر رازی، بو علی سینا و دیگران نسبت داده شده است گفتنی است که در همین زمینه روایاتی هم وجود دارد، (ر.ک: ابن اثیر، کامل فیالتاریخ، ج 1، ص 287؛ تفسیر فخر رازی، ج 21، ص 163؛ تفسیر مراغی، ج 16، ص 12؛ تفسیر در المنثور، ج 4، ص 265). امّا این نظریه نمی‌تواند درست باشد؛ زیرا همه اوصافی که قرآن بیان می‌کند، برای اسکندر قابل انطباق نیست؛ زیرا اسکندر نه مردی خداپرست بود، و نه از نظر تاریخی ساختن چنین سدّی برای وی نسبت داده شده است. دوّم: جمعی از مورخان معتقدند: ذوالقرنین یکی از پادشاهان یمن بوده که به نام (تبابعه) خوانده می‌شدند. از جمله اصمعی در (تاریخ عرب قبل از اسلام) و ابن هشام در (سیره) و ابوریحان بیرونی در (الآثار الباقیه) از این دیدگاه دفاع کرده‌اند. از میان محققان معاصر، علامه سید هبه الدین شهرستانی هم این قول را تأیید کرده است. ایرادات نظریه قبلی بر این رأی هم وارد است؛ اولاً در یمن چندین پادشاه به ذوالقرنین معروف بوده‌اند. ثانیا معلوم نیست که آنان مؤمن باشند یا نه. ثالثا سدّ (مأرب) ساخته شده در یمن هم از مواد فولاد و مس مذاب نیست،(ر.ک: تفسیر المیزان، ج 13، ص 414). سوّم: نظر دانشمند بزرگ اسلامی (ابو الکلام آزاد) هندی با اقتباس از (سر احمد خان هندی) در کتاب (ذوالقرنین یا کورش کبیر) جدیدترین نظر را مطرح کرده و او را کورش کبیر دانسته است. بعد از طرح این مسأله، بیشتر علمای اسلامی از جمله علامه طباطبایی این طرح را قابل انطباق با مفاد قرآنی دانسته از آن حمایت کرده‌اند، (تفسیر المیزان، ج 13، ص 426)؛ زیرا اولاً وی فردی موحد بود. ثانیا این فرد در نزد یهود که مطرح کنندگان این سؤال از پیامبر(ص) بودند بود. ثالثا به نظر باستان شناسان،مجسمه کشف شده در مشهد مرغاب ایران، جای هیچ تردیدی نمی‌گذارد که او (ذو القرنین) بوده است.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین