آیا نماد نهایی جهان مادی است یا مجرد از ماده یا این که هر دو آنهاست؟ و اگر چنین است، جنبه ماده جهان اصیلتر است یا جنبه مجرد آن؟ آیا مجرد مخلوق ماده است یا ماده مخلوق مجرد؟
آیا نماد نهایی جهان مادی است یا مجرد از ماده یا این که هر دو آنهاست؟ و اگر چنین است، جنبه ماده جهان اصیلتر است یا جنبه مجرد آن؟ آیا مجرد مخلوق ماده است یا ماده مخلوق مجرد؟ حقیقت عالم نه مجرّد است نه مادّی بلکه حقیقت عالم، وجود است یا به تعبیری اسم اعظم خداست. مجرّد و مادّی از اقسام ماهیّت می باشند ؛ و ماهیّت وجود نیست ؛ بلکه می تواند وجود را بپذیرد و موجود شود یا نپذیرد و معدوم گردد. لذا خداوند متعال فرمود: ( کُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُون‌ هر چیزی فانی شونده است مگر وجه الله ؛ حاکمیت تنها از آن اوست؛ و همه بسوی او بازگردانده می شوید) (القصص:88) اوّل حقیقتی که از ذات باری تعالی صادر گشت و صادر اوّل نامیده شد ، حقیقتی است نامحدود که از چیستی و چگونگی منزّه می باشد. این حقیقت را به اعتبارات گوناگون بیش از صد اسم است همچون صادر نخست ، نور السموات و الارض ، وجه الله ، نَفَس رحمانی ، حقیقت مائیّه ، حقیقت محمّدیّه ، روح القدُس ، روح الارواح ، وجود منبسط ، سیمرغ ، عنقا ، ظلّ ممدود ، حقّ حادث ، واجب الوجود ظلّی ، مشیّة الله ، فیض مقدّس و ... . آنگاه این نور اوّل و آب از هر تعیّنی خالی ، تعیّن برداشت و ماهیّات پدیدار گشتند ؛ همان سان که موج و قطره و دریا و باران و برف و یخ و بخار و ابر و مه و فوّاره و آبشار و ... ، ظهور حقیقتی واحد هستند به نام آب. و اوّل تعیّنی که از او نمودار گشت ، عقل اوّل بود ؛ که اوّلین ماهیّت مجرّد می باشد. آنگاه از عقل اوّل ، عقل دوم و از عقل دوم ، عقل سوم و ... نمودار گشت تا نوبت به عقل فعّال رسید که نمی دانیم عقل چندم است . آنگاه از عقل فعّال عالم ملکوت پدیدار گشت ؛ و از ملکوت ، طبیعت ظهور یافت. لذا فرمود: (فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ پس منزّه است خداوندی که ملکوت همه چیز در دست اوست؛ و شما را به سوی او بازمی‌گردانند) (یس:83) و کلّ این پروسه را چنین بیان داشت: ( وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ و هیچ چیزی نیست جز آنکه خزائن آن نزد ماست و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه ی معلوم و معیّن)( الحجر:21) پس چون قیامت شود ، جناب اسرافیل که از سادات عقول طولیّه است در صور بدمد ؛ آنگاه تمام موجودات مادّی در ملکوت خویش فانی شوند ؛ و ملکوتیان در عقول جبروتی فنا پذیرند ؛ و عقول جبروتی در اسرافیل (ع) به فنا رسند. پس در عالم نماند جز چهار فرشته ی مقرّب که عبارت باشند از حضرات جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل (ع). پس آنگاه جناب عزرائیل ، میکائیل و اسرافیل را اماته کند و خود نیز به فرمان خدای تعالی فانی شود ؛ و در عالم نماند جز جبرئیل(ع). خداوند خطاب کند که ای جبرئیل کیست در عالم؟ گوید: پروردگارا ! بنده ی تو جبرئیل و وجه الله. پس خدای تعالی امر کند جبرئیل را تا فانی شود. پس سر به سجده گذارد و فانی شود ؛ که سجده مقام فناست نزد اهل سرّ. در این هنگام تمام ماهیّات در حال فنا باشند و تنها حضرت وجود منبسط و وجه الله است که ظهور دارد ؛ و سلب ظهور از او نتوان کرد ؛ چرا او عین ظهور می باشد. و آن حقیقت انسان کامل است. لذا او را حقیقت محمّدیّه نیز می گویند. پس از آن خداوند متعال دوباره اسرافیل را از حال فنا خارج کند و او در صور بدمد و موجودات به حال خویش باز گردند ؛ و محشر کبری برپا شود. پس اصل عالم ، حضرت وجود است ؛ و از آن پس مجرّدات جبروتی اند ؛ و در پی آن مجرّدات ملکوتی ؛ و در آخر از همه طبیعت مادّی می باشد ؛ که به تعبیر برخی روایات ، خدای تعالی از آن روز که این عالم را خلق نموده ، در آن نظر نکرده است. کنایه از این که این عالم در ادانی درجه ی وجود قرار دارد. ( إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ ما از آنِ الله هستتیم ؛ و به سوی او بازمی‌گردیم‌ ) (البقرة:156). این زبان حال هر موجود ماهوی است از مادّی و ملکوتی و جبروتی.
عنوان سوال:

آیا نماد نهایی جهان مادی است یا مجرد از ماده یا این که هر دو آنهاست؟ و اگر چنین است، جنبه ماده جهان اصیلتر است یا جنبه مجرد آن؟ آیا مجرد مخلوق ماده است یا ماده مخلوق مجرد؟


پاسخ:

آیا نماد نهایی جهان مادی است یا مجرد از ماده یا این که هر دو آنهاست؟ و اگر چنین است، جنبه ماده جهان اصیلتر است یا جنبه مجرد آن؟ آیا مجرد مخلوق ماده است یا ماده مخلوق مجرد؟


حقیقت عالم نه مجرّد است نه مادّی بلکه حقیقت عالم، وجود است یا به تعبیری اسم اعظم خداست. مجرّد و مادّی از اقسام ماهیّت می باشند ؛ و ماهیّت وجود نیست ؛ بلکه می تواند وجود را بپذیرد و موجود شود یا نپذیرد و معدوم گردد. لذا خداوند متعال فرمود: ( کُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُون‌ هر چیزی فانی شونده است مگر وجه الله ؛ حاکمیت تنها از آن اوست؛ و همه بسوی او بازگردانده می شوید) (القصص:88)
اوّل حقیقتی که از ذات باری تعالی صادر گشت و صادر اوّل نامیده شد ، حقیقتی است نامحدود که از چیستی و چگونگی منزّه می باشد. این حقیقت را به اعتبارات گوناگون بیش از صد اسم است همچون صادر نخست ، نور السموات و الارض ، وجه الله ، نَفَس رحمانی ، حقیقت مائیّه ، حقیقت محمّدیّه ، روح القدُس ، روح الارواح ، وجود منبسط ، سیمرغ ، عنقا ، ظلّ ممدود ، حقّ حادث ، واجب الوجود ظلّی ، مشیّة الله ، فیض مقدّس و ... .
آنگاه این نور اوّل و آب از هر تعیّنی خالی ، تعیّن برداشت و ماهیّات پدیدار گشتند ؛ همان سان که موج و قطره و دریا و باران و برف و یخ و بخار و ابر و مه و فوّاره و آبشار و ... ، ظهور حقیقتی واحد هستند به نام آب. و اوّل تعیّنی که از او نمودار گشت ، عقل اوّل بود ؛ که اوّلین ماهیّت مجرّد می باشد. آنگاه از عقل اوّل ، عقل دوم و از عقل دوم ، عقل سوم و ... نمودار گشت تا نوبت به عقل فعّال رسید که نمی دانیم عقل چندم است . آنگاه از عقل فعّال عالم ملکوت پدیدار گشت ؛ و از ملکوت ، طبیعت ظهور یافت. لذا فرمود: (فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ پس منزّه است خداوندی که ملکوت همه چیز در دست اوست؛ و شما را به سوی او بازمی‌گردانند) (یس:83) و کلّ این پروسه را چنین بیان داشت: ( وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ و هیچ چیزی نیست جز آنکه خزائن آن نزد ماست و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه ی معلوم و معیّن)( الحجر:21)
پس چون قیامت شود ، جناب اسرافیل که از سادات عقول طولیّه است در صور بدمد ؛ آنگاه تمام موجودات مادّی در ملکوت خویش فانی شوند ؛ و ملکوتیان در عقول جبروتی فنا پذیرند ؛ و عقول جبروتی در اسرافیل (ع) به فنا رسند. پس در عالم نماند جز چهار فرشته ی مقرّب که عبارت باشند از حضرات جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل (ع). پس آنگاه جناب عزرائیل ، میکائیل و اسرافیل را اماته کند و خود نیز به فرمان خدای تعالی فانی شود ؛ و در عالم نماند جز جبرئیل(ع). خداوند خطاب کند که ای جبرئیل کیست در عالم؟ گوید: پروردگارا ! بنده ی تو جبرئیل و وجه الله. پس خدای تعالی امر کند جبرئیل را تا فانی شود. پس سر به سجده گذارد و فانی شود ؛ که سجده مقام فناست نزد اهل سرّ. در این هنگام تمام ماهیّات در حال فنا باشند و تنها حضرت وجود منبسط و وجه الله است که ظهور دارد ؛ و سلب ظهور از او نتوان کرد ؛ چرا او عین ظهور می باشد. و آن حقیقت انسان کامل است. لذا او را حقیقت محمّدیّه نیز می گویند. پس از آن خداوند متعال دوباره اسرافیل را از حال فنا خارج کند و او در صور بدمد و موجودات به حال خویش باز گردند ؛ و محشر کبری برپا شود.
پس اصل عالم ، حضرت وجود است ؛ و از آن پس مجرّدات جبروتی اند ؛ و در پی آن مجرّدات ملکوتی ؛ و در آخر از همه طبیعت مادّی می باشد ؛ که به تعبیر برخی روایات ، خدای تعالی از آن روز که این عالم را خلق نموده ، در آن نظر نکرده است. کنایه از این که این عالم در ادانی درجه ی وجود قرار دارد. ( إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ ما از آنِ الله هستتیم ؛ و به سوی او بازمی‌گردیم‌ ) (البقرة:156). این زبان حال هر موجود ماهوی است از مادّی و ملکوتی و جبروتی.





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین