علت چیست که اثبات ها و دلایل فلسفی، بسیار مشکل تر از اثبات ها و دلایل کلامی است؟ برای بررسی این مساله بهتر است در ابتدا به تفاوت میان فلسفه و کلام اشاره کنیم تا پس از آن پیچیدگی و مشکل بودن یکی بر دیگری برایمان روشن گردد. باید گفت که با وجوه اشتراکی که بعضی از مسایل کلامی با فلسفه دارند، کلام و فلسفه دو علم کاملاً متمایزاند. کلام از فلسفه هم در موضوع و هم در روش و هم در هدف جدا و متفاوت است. موضوع فلسفه، موجود بما هو موجود است؛ یعنی در فلسفه از عوارض ذاتی موجود مطلق بحث میشود. اما موضوع کلام، عقاید دینی است و یا به تعبیر دقیقتر موضوع کلام اسلامی، عقاید اسلامی است. روش فلسفه، برهان است. به این معنا که فلسفه برای اثبات مسائلش تنها از برهان استفاده میکند و به هیچ وجه برای یک فیلسوف استفاده از سایر روشهای استدلالی از جمله جدل، جایز نیست. برهان، قیاس یقین آور است و یقین منطقی نیز با یقین روانشناختی متفاوت است. یقین منطقی نسبت به یک قضیه عبارت است از حکم به ثبوت محمول برای موضوع و حکم بالقوه (قوة نزدیک به فعل) به محال بودن عدم ثبوت محمول برای موضوع. معنای این سخن آن است که در یقین منطقی علاوه برآن که ثبوت صد در صد محمول برای موضوع را میپذیریم باید محال بودن عدم ثبوت محمول برای موضوع را هم بپذیریم وگرنه قضیة ما از برهانی بودن خارج میشود. اما کلام ، گذشته از آن که از روش برهان بهره میبرد، از جدل نیز در استدلالهایش استفاده میکند. جدل قیاسی است که از مقدمات مشهور وظنی برای حصول نتیجه استفاده میکند. زیرا هدف علم کلام در بعضی از مباحث، ساکت کردن خصم و مجاب کردن اوست و برای رسیدن به این هدف گاهی از مفروضات خصم برای مجاب کردن او استفاده میکند، هرچند ممکن است که آن مفروضات خود مورد پذیرش نباشند. غایت و هدف فلسفه رسیدن به واقعیت و حقیقت است، هرچند این حقیقت مورد پذیرش یک دین و اعتقاد بخصوص نباشد. یعنی اگر فیلسوف به مدد برهان به نتیجهای رسید، ناگزیر است که به آن نتیجه ملتزم باشد، هرچند با عقاید رسمی و رایج زمان خود هماهنگی نداشته باشد. اما غایت و هدف متکلم، اثبات صحت یک عقیدة خاص است و به همین جهت هرگز نمیتوان فرض کرد که متکلم به نتیجهای خلاف عقایدش برسد. بنابراین یک فیلسوف از ابتدای بحث هیچ موضعی نسبت به نتیجه ندارد و آن نتیجه هرچه باشد، خود را پایبند به آن میداند. اما متکلم از ابتدا نسبت به بحث مطرح شده موضعگیری میکند و تلاش میکند که مطلوب مورد پذیرش خود را با قالبهای استدلالی همراه سازد. بنابراین ، چون در علم کلام می توان از مسلمات و مشهورات نیز استفاده کرد و لازم نیست دلایل آن فقط برهان باشد و می توان از جدل هم کمک گرفت و نیز از آن رو که در این علم ، نتیجه از قبل مشخص است و متکلم سعی می کند تنها برای پذیرش دیگران بر آن نظر و عقیده دلیل و استدلال اقامه کند ، به همین خاطر چینش کلمات و استدلالها و مسیر آن نزدیک تر به ذهن و قابل قبول تر است. اما درفلسفه ، چون تنها از برهان استفاده می شود و مسلمات و مشهورات نیز در آن جای ندارد و یکسره به سراغ بدیهیات و فطریات و امور یقینی می روند و سعی می کنند تا استدلالهای بکار رفته در آن کاملا عقلی باشد ، از همین رو ، استدلالها و دلایل فلسفی از ذهن دورتر و پذیرش آنها نیز نیازمند آگاهی از مقدمات بسیاری است. همین امر موجب می شود تا براهین و استدلالهای فلسفی پیچیده و مشکل به نظر آیند. شاید علت دیگر این امر این باشد که ، در فلسفه(اسلامی غالبا) به امور انتزاعی بیشتر می پردازند اما کلام با مسائلی دست و پنجه نرم می کند که در جامعه مطرح است و مورد بحث و گفتگو واقع می شوند. البته باید گفت که چون متکلمان شیعه همگی فیلسوف بودهاند، از اینرو کلام شیعه تفاوت چندانی با فلسفة آن ندارد.به کلام حکیم لاهیجی در گوهر مراد در تعریف فلسفه توجه کنید: (تحصیل معارف حقیقیه و اثبات احکام یقینیه برای اعیان موجودات بر نهجی که موافق نفسالامر بوده باشد، از راه دلایل و براهین عقلیه صرفه که منتهی شود به بدیهیات که هیچ عقلی را در قبول آن توقفی و ایستادگی نباشد، بیآنکه موافقتیا مخالفت وضعی از اوضاع یا ملتی از ملل را در آن مدخلی بود و تاثیری باشد، طریقة حکما بود، و علم حاصل شده به این طریق را در اصطلاح علما علم حکمت گویند.) ایشان در تعریف کلام در همان کتاب میفرمایند: (در تعریف کلام متاخرین گفتهاند که علمی است به احوال موجودات بر نهج قوانین شرع، و به [وسیله] این قید اخیر، احتراز نمودهاند از علم حکمت. چراکه، موافقت قوانین شرع یعنی بنای ادله بر مقدمات مسلمه و مشهوره میان اهل شرع، در مفهوم حکمت معتبر نیست ، و اینکه، مشهورات ومسلمات لازم نیست که یقینیات باشند. پس اگر به حسب اتفاق، یقینی باشد آن را از این حیثیت به کار برند والا ظنیات را در مسائل حکمیه معتبر ندانند). (لاهیجی/گوهر مراد ص42, 43 ) کسانی همچون خواجه نصیرالدین طوسی و حکیم لاهیجی در وهله نخست فیلسوف بودهاند و با همان بیان و توان فلسفی به علم کلام پرداختهاند. به همین جهت است که در کلام شیعه از جدل پرهیز میشود و از شیوه برهان در استدلالها استفاده میگردد. از سوی دیگر کتابهای فلسفه حکمای شیعه به نتایج کلامی میرسد و عقاید اسلامی و حتی شیعی را (همانند اثبات امر بین امرین در بحث جبر و اختیار) در نهایت به اثبات میرساند. وجود بخش امورعامه در کتابهای مهم کلامی شیعه گواه همین مطلب است.
علت چیست که اثبات ها و دلایل فلسفی، بسیار مشکل تر از اثبات ها و دلایل کلامی است؟
برای بررسی این مساله بهتر است در ابتدا به تفاوت میان فلسفه و کلام اشاره کنیم تا پس از آن پیچیدگی و مشکل بودن یکی بر دیگری برایمان روشن گردد. باید گفت که با وجوه اشتراکی که بعضی از مسایل کلامی با فلسفه دارند، کلام و فلسفه دو علم کاملاً متمایزاند. کلام از فلسفه هم در موضوع و هم در روش و هم در هدف جدا و متفاوت است. موضوع فلسفه، موجود بما هو موجود است؛ یعنی در فلسفه از عوارض ذاتی موجود مطلق بحث میشود. اما موضوع کلام، عقاید دینی است و یا به تعبیر دقیقتر موضوع کلام اسلامی، عقاید اسلامی است.
روش فلسفه، برهان است. به این معنا که فلسفه برای اثبات مسائلش تنها از برهان استفاده میکند و به هیچ وجه برای یک فیلسوف استفاده از سایر روشهای استدلالی از جمله جدل، جایز نیست. برهان، قیاس یقین آور است و یقین منطقی نیز با یقین روانشناختی متفاوت است. یقین منطقی نسبت به یک قضیه عبارت است از حکم به ثبوت محمول برای موضوع و حکم بالقوه (قوة نزدیک به فعل) به محال بودن عدم ثبوت محمول برای موضوع. معنای این سخن آن است که در یقین منطقی علاوه برآن که ثبوت صد در صد محمول برای موضوع را میپذیریم باید محال بودن عدم ثبوت محمول برای موضوع را هم بپذیریم وگرنه قضیة ما از برهانی بودن خارج میشود. اما کلام ، گذشته از آن که از روش برهان بهره میبرد، از جدل نیز در استدلالهایش استفاده میکند. جدل قیاسی است که از مقدمات مشهور وظنی برای حصول نتیجه استفاده میکند. زیرا هدف علم کلام در بعضی از مباحث، ساکت کردن خصم و مجاب کردن اوست و برای رسیدن به این هدف گاهی از مفروضات خصم برای مجاب کردن او استفاده میکند، هرچند ممکن است که آن مفروضات خود مورد پذیرش نباشند.
غایت و هدف فلسفه رسیدن به واقعیت و حقیقت است، هرچند این حقیقت مورد پذیرش یک دین و اعتقاد بخصوص نباشد. یعنی اگر فیلسوف به مدد برهان به نتیجهای رسید، ناگزیر است که به آن نتیجه ملتزم باشد، هرچند با عقاید رسمی و رایج زمان خود هماهنگی نداشته باشد. اما غایت و هدف متکلم، اثبات صحت یک عقیدة خاص است و به همین جهت هرگز نمیتوان فرض کرد که متکلم به نتیجهای خلاف عقایدش برسد. بنابراین یک فیلسوف از ابتدای بحث هیچ موضعی نسبت به نتیجه ندارد و آن نتیجه هرچه باشد، خود را پایبند به آن میداند. اما متکلم از ابتدا نسبت به بحث مطرح شده موضعگیری میکند و تلاش میکند که مطلوب مورد پذیرش خود را با قالبهای استدلالی همراه سازد.
بنابراین ، چون در علم کلام می توان از مسلمات و مشهورات نیز استفاده کرد و لازم نیست دلایل آن فقط برهان باشد و می توان از جدل هم کمک گرفت و نیز از آن رو که در این علم ، نتیجه از قبل مشخص است و متکلم سعی می کند تنها برای پذیرش دیگران بر آن نظر و عقیده دلیل و استدلال اقامه کند ، به همین خاطر چینش کلمات و استدلالها و مسیر آن نزدیک تر به ذهن و قابل قبول تر است. اما درفلسفه ، چون تنها از برهان استفاده می شود و مسلمات و مشهورات نیز در آن جای ندارد و یکسره به سراغ بدیهیات و فطریات و امور یقینی می روند و سعی می کنند تا استدلالهای بکار رفته در آن کاملا عقلی باشد ، از همین رو ، استدلالها و دلایل فلسفی از ذهن دورتر و پذیرش آنها نیز نیازمند آگاهی از مقدمات بسیاری است. همین امر موجب می شود تا براهین و استدلالهای فلسفی پیچیده و مشکل به نظر آیند. شاید علت دیگر این امر این باشد که ، در فلسفه(اسلامی غالبا) به امور انتزاعی بیشتر می پردازند اما کلام با مسائلی دست و پنجه نرم می کند که در جامعه مطرح است و مورد بحث و گفتگو واقع می شوند.
البته باید گفت که چون متکلمان شیعه همگی فیلسوف بودهاند، از اینرو کلام شیعه تفاوت چندانی با فلسفة آن ندارد.به کلام حکیم لاهیجی در گوهر مراد در تعریف فلسفه توجه کنید: (تحصیل معارف حقیقیه و اثبات احکام یقینیه برای اعیان موجودات بر نهجی که موافق نفسالامر بوده باشد، از راه دلایل و براهین عقلیه صرفه که منتهی شود به بدیهیات که هیچ عقلی را در قبول آن توقفی و ایستادگی نباشد، بیآنکه موافقتیا مخالفت وضعی از اوضاع یا ملتی از ملل را در آن مدخلی بود و تاثیری باشد، طریقة حکما بود، و علم حاصل شده به این طریق را در اصطلاح علما علم حکمت گویند.)
ایشان در تعریف کلام در همان کتاب میفرمایند: (در تعریف کلام متاخرین گفتهاند که علمی است به احوال موجودات بر نهج قوانین شرع، و به [وسیله] این قید اخیر، احتراز نمودهاند از علم حکمت. چراکه، موافقت قوانین شرع یعنی بنای ادله بر مقدمات مسلمه و مشهوره میان اهل شرع، در مفهوم حکمت معتبر نیست ، و اینکه، مشهورات ومسلمات لازم نیست که یقینیات باشند. پس اگر به حسب اتفاق، یقینی باشد آن را از این حیثیت به کار برند والا ظنیات را در مسائل حکمیه معتبر ندانند). (لاهیجی/گوهر مراد ص42, 43 )
کسانی همچون خواجه نصیرالدین طوسی و حکیم لاهیجی در وهله نخست فیلسوف بودهاند و با همان بیان و توان فلسفی به علم کلام پرداختهاند. به همین جهت است که در کلام شیعه از جدل پرهیز میشود و از شیوه برهان در استدلالها استفاده میگردد. از سوی دیگر کتابهای فلسفه حکمای شیعه به نتایج کلامی میرسد و عقاید اسلامی و حتی شیعی را (همانند اثبات امر بین امرین در بحث جبر و اختیار) در نهایت به اثبات میرساند. وجود بخش امورعامه در کتابهای مهم کلامی شیعه گواه همین مطلب است.
- [سایر] نقش امام کاظم علیه السلام در تمدن اسلامی (روایات کلامی، فلسفی و فقهی)... .
- [سایر] برهان تمانع و برهان فرجه که در مباحث فلسفی و کلامی مطرح می شود را توضیح دهید.
- [سایر] دلایل اثبات ولایت فقیه چیست؟
- [سایر] وجود مقدس امام زمان (عج) را چگونه از نظر فلسفی توجیه کنیم؟ آیا دلیل فلسفی بر اثبات وجود آن حضرت وجود دارد؟
- [سایر] از بین وجوه زیر:1-کلامی 2-تاریخی 3-روانشناسی 4-مردم شناسی 5-جامعه شناسی 6-پدیدارشناسی 7-فلسفی. از چه وجهی باید ادیان را بشناسیم؟
- [سایر] لطفاً دلایل عقلانی لزوم و ضرورت وجود امام و دلایل عقلانی اثبات امامت را بیان کنید.
- [سایر] آیا از راه براهین فلسفی می توان ضرورت حکومت عدل جهانی را به اثبات رساند؟
- [سایر] دلایل شیعیان برای اثبات امامت چیست؟
- [سایر] لطفاً دلایل عقلانی لزوم و ضرورت وجود امام و دلایل عقلانی اثبات امامت را بیان کنید.
- [سایر] در بحث های کلامی گفته می شود: در عالم برزخ تکامل علمی می تواند تحقق یابد، ولی تکامل عملی ممکن نیست. آیا این مطلب را می توان از لحاظ فلسفی نیز اثبات کرد؟ با در نظر داشتن این نکته که تکامل و حرکت مشروط به ماده است. و نفس پس از مرگ از بدن و ماده جدا می شود.
- [آیت الله مظاهری] اگر برای اثبات جرم احتیاج به تشریح بدن میّت شود، با اذن ولی او یا حاکم شرع جایز است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] قسم دو نوع است: الف: قسم برای انجام یا ترک کاری در آینده. ب: قسم برای اثبات یا نفی چیزی.
- [آیت الله مظاهری] اگر برای تشویق و ترغیب در اثبات حقّی یا از بین بردن باطلی به کسی چیزی دهند، رشوه نیست و مانعی ندارد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر به بدهکاری خود اقرار نماید ولی بگوید: (آن را پرداخت کردهام)، بدهکاری او ثابت میشود، ولی پرداخت آن را باید اثبات نماید.
- [آیت الله مظاهری] هیچکدام از علوم غریبه حجّیت ندارد و چیزی بهواسطه آن اثبات نمیشود، گرچه بهواسطه آنها یقین حاصل شود، زیرا یقینی حجّت است که از راه متعارف پیدا شود.
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسانی که برای اثبات مطلبی قسم می خورند اگر حرف آنها راست باشد قسم خوردن مکروه است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان کبیره است، ولی اگر مجبور شود که برای نجات خود یا مسلمانان دیگری از شر ظالمی قسم دروغ بخورد اشکال ندارد، بلکه گاه واجب می شود و این نوع قسم خوردن که برای اثبات مطلبی است غیر از قسمی است که در مسائل پیش گفته شد که برای انجام کار یا ترک کاری بود.
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسانی که برای اثبات مطلبی قسم می خورند اگر حرف آنها راست باشد قسم خوردن مکروه است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان کبیره است، ولی اگر مجبور شود که برای نجات خود یا مسلمانان دیگری از شر ظالمی قسم دروغ بخورد اشکال ندارد، بلکه گاه واجب می شود و این نوع قسم خوردن که برای اثبات مطلبی است غیر از قسمی است که در مسائل پیش گفته شد که برای انجام کار یا ترک کاری بود.
- [آیت الله جوادی آملی] .اثبات سیادت افراد یا به وسیله شهادت دو مرد عادل است؛ یا به این است که در شهر خو د مشهور و معروف به سیادت باشد , بنابراین هر کس ادعا کند که سیّد است، کافی نیست. حکم سادات واجب النفقه
- [آیت الله مظاهری] در اثبات زنا و لواط باید چهار مرد یا سه مرد و دو زن شهادت دهند ولی در سایر امور شهادت دو مرد یا یک مرد و دو زن کافی است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر بر اثر بروز مشکلی مستأجر نتوانست - حتّی با اجاره دادن به دیگری - از مورد اجاره استفاده ببرد، چنانچه مشکل، مشکلی عمومی باشد معلوم میشود اجاره از اوّل باطل بوده است؛ مثلاً اگر ماشینی را برای حمل کالا در منطقهای اجاره کردند و در مدت اجاره جنگ یا سیل مانع تردّد در آن منطقه شد، این اجاره باطل است و اگر مشکل، مشکل خاص مستأجر باشد، پس چنانچه استفاده از مورد اجاره برای او - ولو با اجاره دادن - ممکن نبود یا در وضعیتی قرار گرفت که چنین استفادهای از نظر شرعی برای او حرام بود، در این دو صورت نیز اجاره باطل است و اگر این مشکل - عمومی یا خصوصی - تنها نسبت به قسمتی از زمان اجاره پیش آمد، اجاره نسبت به آن مقدار باطل بوده و نسبت به بقیه آن مستأجر اختیار فسخ دارد و در غیر این موارد بروز مشکل اجاره را باطل نمیکند.