چرا حرکت جوهری دلالت بر حادث بودن جهان می کند؟
چرا حرکت جوهری دلالت بر حادث بودن جهان می کند؟ مسئله حدوث یا قدم عالَم یکی از مباحث مهمّ میان متکلّمین مسلمان و فلاسفه إسلامی بوده است. هر دو دسته بر اساس مبنای خاصّی که در باب ملاک نیازمندی به علّت، داشتند، دیدگاه خاصّی را در این مسئله إتخاذ کرده بودند و حتّی مفهوم حدوث و قدم را بر اساسِ آن مبنا تفسیر می‌نمودند. این اختلاف نظر در ماجرای فکر اسلامی همچنان وجود داشت تا اینکه نوبت به تولّد میمون (حرکت جوهری) رسید و به برکت این مولود مبارک، گره این مسئله نیز گشوده گشت و با صراحت إعلام گردید که (عالم با همه آنچه در آن است حادث زمانی است زیرا هر چه در آن یافت شود وجودش مسبوق به عدم زمانی است...). تعریف حدوث و قدم و بیان اقسام آن بطور کلی در تعریف حدوث دو تصویر وجود دارد: یکی آنکه حدوث عبارت است از مسبوقیّت وجود چیزی به غیر; یعنی وقتی چیزی را با چیزهای دیگر مقایسه می‌کنیم و می‌بینیم که زمانی آن چیزها بوده ولی این چیز در آن زمان نبوده است اسم این را حادث می‌نامیم و روشن است که حدوث بدین معنا، نسبی و بالقیاس می‌باشد. تصویر دیگر در تعریف حدوث آن است که حدوث عبارت است از مسبوقیّت وجود چیزی به عدم خودش، و این قسم از حدوث، خودش بر دو قسم است: حدوث زمانی و حدوث ذاتی، منظور از حدوث زمانی عبارت است از مسبوقیّت وجود چیزی به عدم زمانی یعنی چیزی پس از آنکه در زمان سابق وجود نداشته، موجود گردید مثلاً زید، امروز متولّد شده است و دیروز وجود نداشت; حال در اینجا ما می‌توانیم بگوییم زید حادث است به حدوث زمانی; یعنی وجود او مسبوق به عدم او در دیروز می‌باشد. روشن است که طبق این تفسیر، به مجموع زمان نمی‌توان گفت حادث; زیرا حدوث زمان وقتی معنا پیدا می‌کند که (زمانی) قبل از آن باشد که (زمان) در آن نبوده باشد و حال اگر چنین أمری ممکن باشد لازم می‌آید که (زمان) در آن هنگام که معدوم فرض می‌شود موجود می‌باشد و این خلف است. (المباحث المشرقیة، الجزء الاوّل، الباب الخامس، الفصل الاوّل، ص133 ) امّا منظور از حدوث ذاتی مسبوقیت وجود شیء به عدم آن در ذاتش می‌باشد. توضیح مطلب به این صورت است که هر یک از موجوداتِ ممکن با نظر به ذاتشان ممکن هستند; یعنی اگر ذاتشان را بدون توجه به وجودی که از ناحیه غیر، گرفته اند، در نظر بگیریم چیزی جز امکان و لا إقتضائیّت نمی‌باشد و این امکان ذاتی مقدّم بر وجود آنهاست زیرا ابتدا ممکن شده اند و بعد وجودی از ناحیه علّتشان به آنها عطا شده است. بنابراین در مورد هر یک از این موجودات ممکن می‌توانیم بگوییم که حادث ذاتی اند. با توجه به این تعاریف از حدوث و اقسام آن نظرات متفاوتی در میان متکلمان و فیلسوفان وجود دارد و این جدال ها همچنان بود تا اینکه صدر المتالهین شیرازی با نگاه جدیدی که این مساله کرد سخنی نویی را مطرح ساخت که بر دل همگان نشست. نظر متکلّمین إسلامی در مورد حدوث یا قدم عالم جمهور متکلّمین اسلامی، عالم را حادث زمانی می‌دانستند به این معنا که عالم، مسبوق به عدم زمانی است; یعنی (زمانی) بوده است که عالم در آن نبوده است و بعد موجود گردیده است. متکلّمین برای آنکه دچار تناقض گویی نشوند (زمانِ) پیش از عالم را (زمانِ موهوم / متوهم ) دانسته اند یعنی پیش از بوجود آمدن عالم زمان موهومی بوده است که جهان در آن ظرف موهوم نبوده است و مرادشان از (زمانِ موهوم / متوهم ) آن است که مصداق و مابإزاء خارجی ندارد ولی منشأ انتزاع دارد و منشأ انتزاعش همان بقاء خداوندِ متعال می‌باشد. نظریه فیلسوفان اسلامی قبل از ملاصدرا در حدوث و قدم عالَم نظر به اینکه این حکیمان ملاک نیازمندی به علّت را امکان می‌دانند و إمکان نیز لازم ذات همه موجودات ممکنه می‌باشد و این سیه رویی، هرگز از آنها جدا شدنی نیست و از طرف دیگر بر این باورند که معلول از علّت تامه خود تخلّف نمی‌کند و فرض انفکاک بین علّت و معلول، گمان یک امر محال می‌باشد، لذا عالم را که همان جهان طبیعت می‌باشد حادث ذاتی دانستند زیرا جنبه إمکان و یا به تعبیری ذاتِ جهان طبیعت که همان (لااقتضائیت) و (لیسیّت ذاتیه) و (لا إستحقاق) است بر وجود آن مقدّم است; زیرا وجودش از ناحیه غیر می‌باشد ولی امکانش مالِ خودش است و هر چه ذاتی و خودی باشد مقدّم است بر آنچه از ناحیه دیگری می‌باشد(شرح الإشارات، ج3، النمط الخامس، ص129، شرح خواجه. و نیز المشارع و المطارحات، المشرع الخامس، فصل(4) ص424. و همچنین گوهر مراد، مقاله دوم، فصل ششم، ص228 ). بنابراین عالم از نظر این فیلسوفان حادث ذاتی است و این امر هرگز منافاتی با قدیم زمانی بودن عالم ندارد و نباید دچار این توهّم شد که قول به قدم زمانی عالم مستلزم بی نیازی آن از خالق و علّت است بلکه جمیع مخلوقات ذاتاً ممکن هستند و لذا همیشه نیازمند به خالق و علّت می‌باشند; زیرا این امکان که ملاک حاجت به علّت است هماره با آنهاست. بنابراین فلاسفه اسلامی، هم میان قدیم زمانی عالم و نیازمندی آن به علّت جمع نمودند و هم اصل (عدم تخلّف معلول از علّت) را حفظ نمودند و این خود چاره ای نیکو و راه حلی پسندیده است. این سخن علی رغم مقبولیتی که در نزد اکثر فیلسوفان قبل از ملاصدرا داشته، از نقد و نکته سنجی فیلسوفان بعدی در امان نمانده است. اصالت وجود - پادشاه مملکت فلسفه صدرالمتألهین - بزرگترین ضربه را بر پیکر این دیدگاه وارد کرد; زیرا طبق اصالت وجود، وجود اصل هر چیزی است و اگر چیزی وجود نداشته باشد اصلاً ماهیتی در میان نخواهد بود. پای ماهیّت و لازم آن إمکان، وقتی به میان می‌آید که فاعل وجودی را إفاده کند و آن وجود با نظر به محدودیّتش معنا و ماهیّتی داشته باشد(الاسفار، ج3، المرحلة التاسعة، فصل(9)، ص275 ). حدوث زمانی عالم از نظر صدرالمتألهین یکی از ثمرات حرکت جوهری که بر نزاع دیرینه میان اندیشمندان جهان اسلام در باب حدوث و قدم عالم، خاتمه داد، إثبات حدوث زمانی عالم جسمانی به شیوه جدید و روشی کاملاً إبتکاری است. بر اساس حرکت جوهری تمام موجودات عالم طبیعت ذاتاً متحوّل و دگرگون شونده اند; هر موجودی اعم از جوهر و عرض، در این عالم، نهادی بیقرار و وجودی گذرا دارد; همه چیز جهان ماده، عین دگرگونی و نو شدن است و هرگز در عالم طبیعت، موجود باقی یافت نمی‌شود. بنابراین، عالم حدوث مستمّر دارد و در هر (آن)، وجود آن مسبوق به عدم زمانی خودش است; هر چیزی که انگشت رویش گذاشته شود در حرکت و تجدّد و سیلان است و در هر (آن) وجودش محفوف به دو عدم است عدم سابق و عدم لاحق; لذا حادث زمانی است بدین معنا که در زمان قبل نبوده و در زمان بعد پیدا شده است. هیچ چیزی در عالم ماده یافت نمی‌شود که قدیم زمانی باشد; زیرا تمام موجودات عالم طبیعت در تجدّد و دثور و تبدّل بسر می‌برند و در هیچ (آن)، همان موجودی نیستند که در (آن) قبل بوده اند. اصالت وجود - پادشاه مملکت فلسفه صدرالمتألهین - بزرگترین ضربه را بر پیکر این دیدگاه حدوث ذاتی وارد کرد; زیرا طبق اصالت وجود، وجود اصل هر چیزی است و اگر چیزی وجود نداشته باشد اصلاً ماهیتی در میان نخواهد بود.صدرالمتألهین در باب حدوث زمانی عالم می‌نویسد: (عالم با همه آنچه در آن است حادث زمانی است زیرا هر چه در آن یافت شود وجودش مسبوق به عدم زمانی است به این معنا که تک تک هویّات شخصیه، وجودشان مسبوق به عدمشان و عدمشان مسبوق به وجودشان به سبق زمانی است و بطور کلّی هر یک از أجسام و جسمانیّات مادی اعم از (فلکی و عنصری) و (نفس و بدن)، هویّتشان نو شونده و وجود و شخصیّتشان بی قرار و نا آرام است) (المشاعر، المنهج الثالث، المشعر الثالث، ص97 و 98 ).
عنوان سوال:

چرا حرکت جوهری دلالت بر حادث بودن جهان می کند؟


پاسخ:

چرا حرکت جوهری دلالت بر حادث بودن جهان می کند؟

مسئله حدوث یا قدم عالَم یکی از مباحث مهمّ میان متکلّمین مسلمان و فلاسفه إسلامی بوده است. هر دو دسته بر اساس مبنای خاصّی که در باب ملاک نیازمندی به علّت، داشتند، دیدگاه خاصّی را در این مسئله إتخاذ کرده بودند و حتّی مفهوم حدوث و قدم را بر اساسِ آن مبنا تفسیر می‌نمودند.
این اختلاف نظر در ماجرای فکر اسلامی همچنان وجود داشت تا اینکه نوبت به تولّد میمون (حرکت جوهری) رسید و به برکت این مولود مبارک، گره این مسئله نیز گشوده گشت و با صراحت إعلام گردید که (عالم با همه آنچه در آن است حادث زمانی است زیرا هر چه در آن یافت شود وجودش مسبوق به عدم زمانی است...).
تعریف حدوث و قدم و بیان اقسام آن
بطور کلی در تعریف حدوث دو تصویر وجود دارد: یکی آنکه حدوث عبارت است از مسبوقیّت وجود چیزی به غیر; یعنی وقتی چیزی را با چیزهای دیگر مقایسه می‌کنیم و می‌بینیم که زمانی آن چیزها بوده ولی این چیز در آن زمان نبوده است اسم این را حادث می‌نامیم و روشن است که حدوث بدین معنا، نسبی و بالقیاس می‌باشد.
تصویر دیگر در تعریف حدوث آن است که حدوث عبارت است از مسبوقیّت وجود چیزی به عدم خودش، و این قسم از حدوث، خودش بر دو قسم است: حدوث زمانی و حدوث ذاتی، منظور از حدوث زمانی عبارت است از مسبوقیّت وجود چیزی به عدم زمانی یعنی چیزی پس از آنکه در زمان سابق وجود نداشته، موجود گردید مثلاً زید، امروز متولّد شده است و دیروز وجود نداشت; حال در اینجا ما می‌توانیم بگوییم زید حادث است به حدوث زمانی; یعنی وجود او مسبوق به عدم او در دیروز می‌باشد. روشن است که طبق این تفسیر، به مجموع زمان نمی‌توان گفت حادث; زیرا حدوث زمان وقتی معنا پیدا می‌کند که (زمانی) قبل از آن باشد که (زمان) در آن نبوده باشد و حال اگر چنین أمری ممکن باشد لازم می‌آید که (زمان) در آن هنگام که معدوم فرض می‌شود موجود می‌باشد و این خلف است. (المباحث المشرقیة، الجزء الاوّل، الباب الخامس، الفصل الاوّل، ص133 )
امّا منظور از حدوث ذاتی مسبوقیت وجود شیء به عدم آن در ذاتش می‌باشد. توضیح مطلب به این صورت است که هر یک از موجوداتِ ممکن با نظر به ذاتشان ممکن هستند; یعنی اگر ذاتشان را بدون توجه به وجودی که از ناحیه غیر، گرفته اند، در نظر بگیریم چیزی جز امکان و لا إقتضائیّت نمی‌باشد و این امکان ذاتی مقدّم بر وجود آنهاست زیرا ابتدا ممکن شده اند و بعد وجودی از ناحیه علّتشان به آنها عطا شده است. بنابراین در مورد هر یک از این موجودات ممکن می‌توانیم بگوییم که حادث ذاتی اند.
با توجه به این تعاریف از حدوث و اقسام آن نظرات متفاوتی در میان متکلمان و فیلسوفان وجود دارد و این جدال ها همچنان بود تا اینکه صدر المتالهین شیرازی با نگاه جدیدی که این مساله کرد سخنی نویی را مطرح ساخت که بر دل همگان نشست.
نظر متکلّمین إسلامی در مورد حدوث یا قدم عالم
جمهور متکلّمین اسلامی، عالم را حادث زمانی می‌دانستند به این معنا که عالم، مسبوق به عدم زمانی است; یعنی (زمانی) بوده است که عالم در آن نبوده است و بعد موجود گردیده است. متکلّمین برای آنکه دچار تناقض گویی نشوند (زمانِ) پیش از عالم را (زمانِ موهوم / متوهم ) دانسته اند یعنی پیش از بوجود آمدن عالم زمان موهومی بوده است که جهان در آن ظرف موهوم نبوده است و مرادشان از (زمانِ موهوم / متوهم ) آن است که مصداق و مابإزاء خارجی ندارد ولی منشأ انتزاع دارد و منشأ انتزاعش همان بقاء خداوندِ متعال می‌باشد.
نظریه فیلسوفان اسلامی قبل از ملاصدرا
در حدوث و قدم عالَم
نظر به اینکه این حکیمان ملاک نیازمندی به علّت را امکان می‌دانند و إمکان نیز لازم ذات همه موجودات ممکنه می‌باشد و این سیه رویی، هرگز از آنها جدا شدنی نیست و از طرف دیگر بر این باورند که معلول از علّت تامه خود تخلّف نمی‌کند و فرض انفکاک بین علّت و معلول، گمان یک امر محال می‌باشد، لذا عالم را که همان جهان طبیعت می‌باشد حادث ذاتی دانستند زیرا جنبه إمکان و یا به تعبیری ذاتِ جهان طبیعت که همان (لااقتضائیت) و (لیسیّت ذاتیه) و (لا إستحقاق) است بر وجود آن مقدّم است; زیرا وجودش از ناحیه غیر می‌باشد ولی امکانش مالِ خودش است و هر چه ذاتی و خودی باشد مقدّم است بر آنچه از ناحیه دیگری می‌باشد(شرح الإشارات، ج3، النمط الخامس، ص129، شرح خواجه. و نیز المشارع و المطارحات، المشرع الخامس، فصل(4) ص424. و همچنین گوهر مراد، مقاله دوم، فصل ششم، ص228 ).
بنابراین عالم از نظر این فیلسوفان حادث ذاتی است و این امر هرگز منافاتی با قدیم زمانی بودن عالم ندارد و نباید دچار این توهّم شد که قول به قدم زمانی عالم مستلزم بی نیازی آن از خالق و علّت است بلکه جمیع مخلوقات ذاتاً ممکن هستند و لذا همیشه نیازمند به خالق و علّت می‌باشند; زیرا این امکان که ملاک حاجت به علّت است هماره با آنهاست.
بنابراین فلاسفه اسلامی، هم میان قدیم زمانی عالم و نیازمندی آن به علّت جمع نمودند و هم اصل (عدم تخلّف معلول از علّت) را حفظ نمودند و این خود چاره ای نیکو و راه حلی پسندیده است.
این سخن علی رغم مقبولیتی که در نزد اکثر فیلسوفان قبل از ملاصدرا داشته، از نقد و نکته سنجی فیلسوفان بعدی در امان نمانده است. اصالت وجود - پادشاه مملکت فلسفه صدرالمتألهین - بزرگترین ضربه را بر پیکر این دیدگاه وارد کرد; زیرا طبق اصالت وجود، وجود اصل هر چیزی است و اگر چیزی وجود نداشته باشد اصلاً ماهیتی در میان نخواهد بود. پای ماهیّت و لازم آن إمکان، وقتی به میان می‌آید که فاعل وجودی را إفاده کند و آن وجود با نظر به محدودیّتش معنا و ماهیّتی داشته باشد(الاسفار، ج3، المرحلة التاسعة، فصل(9)، ص275 ).
حدوث زمانی عالم از نظر صدرالمتألهین
یکی از ثمرات حرکت جوهری که بر نزاع دیرینه میان اندیشمندان جهان اسلام در باب حدوث و قدم عالم، خاتمه داد، إثبات حدوث زمانی عالم جسمانی به شیوه جدید و روشی کاملاً إبتکاری است. بر اساس حرکت جوهری تمام موجودات عالم طبیعت ذاتاً متحوّل و دگرگون شونده اند; هر موجودی اعم از جوهر و عرض، در این عالم، نهادی بیقرار و وجودی گذرا دارد; همه چیز جهان ماده، عین دگرگونی و نو شدن است و هرگز در عالم طبیعت، موجود باقی یافت نمی‌شود.
بنابراین، عالم حدوث مستمّر دارد و در هر (آن)، وجود آن مسبوق به عدم زمانی خودش است; هر چیزی که انگشت رویش گذاشته شود در حرکت و تجدّد و سیلان است و در هر (آن) وجودش محفوف به دو عدم است عدم سابق و عدم لاحق; لذا حادث زمانی است بدین معنا که در زمان قبل نبوده و در زمان بعد پیدا شده است. هیچ چیزی در عالم ماده یافت نمی‌شود که قدیم زمانی باشد; زیرا تمام موجودات عالم طبیعت در تجدّد و دثور و تبدّل بسر می‌برند و در هیچ (آن)، همان موجودی نیستند که در (آن) قبل بوده اند.
اصالت وجود - پادشاه مملکت فلسفه صدرالمتألهین - بزرگترین ضربه را بر پیکر این دیدگاه حدوث ذاتی وارد کرد; زیرا طبق اصالت وجود، وجود اصل هر چیزی است و اگر چیزی وجود نداشته باشد اصلاً ماهیتی در میان نخواهد بود.صدرالمتألهین در باب حدوث زمانی عالم می‌نویسد: (عالم با همه آنچه در آن است حادث زمانی است زیرا هر چه در آن یافت شود وجودش مسبوق به عدم زمانی است به این معنا که تک تک هویّات شخصیه، وجودشان مسبوق به عدمشان و عدمشان مسبوق به وجودشان به سبق زمانی است و بطور کلّی هر یک از أجسام و جسمانیّات مادی اعم از (فلکی و عنصری) و (نفس و بدن)، هویّتشان نو شونده و وجود و شخصیّتشان بی قرار و نا آرام است) (المشاعر، المنهج الثالث، المشعر الثالث، ص97 و 98 ).





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین