بهترین علم چه علمی است؟ علمی که در کلام اهل بیت(ع) یادگیری آن فریضه است؟ علمی که باید از مهد تا لحد یاد گرفت چیست؟ علمی که نور خداوند در دل هر که خواهد چه علمی است؟ علمی که مؤثرترین، سریع ترین راه برای رسیدن به هدف آفرینش است چه علمی است؟ قبل از اینکه پاسخ سوالات حضرت عالی به صراحت داده شود مناسب آن است که روایات مربوط به این مساله را ذکر کنیم تا زمینه ی مناسب برای استنباط از این روایات گهربار فراهم گردد. 1 علی (ع) فرمودند: ( اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ وَ هُوَ عِلْمُ مَعْرِفَةِ النَّفْسِ وَ فِیهِ مَعْرِفَةُ الرَّبِّ عَزَّ وَ جَلَّ : علم را فرا بگیرید اگر چه در چین باشد ؛ و آن علم شناخت نفس می باشد که معرفت پروردگار نیز در آن است.) (بحارالأنوار ،ج2 ،ص32 ) 2 نبیّ اکرم (ص) فرمودند: ( مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ ثُمَّ عَلَیْکَ مِنَ الْعِلْمِ بِمَا لَا یَصِحُّ الْعَمَلُ إِلَّا بِهِ وَ هُوَ الْإِخْلَاصُ : هر که خود را شناخت یقیناً پروردگار خود را نیز شناخته است ؛ از آن پس بر تو باد از علم ، آنچه که بدون آن عمل درست نمی شود و آن اخلاص است.) (بحارالأنوار ،ج2 ،ص32 ) 3 نبیّ اکرم (ص) فرمودند: ( نعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ وَ هُوَ الْعِلْمُ الَّذِی یُضَادُّ الْعَمَلَ بِالْإِخْلَاصِ وَ اعْلَمْ أَنَّ قَلِیلَ الْعِلْمِ یَحْتَاجُ إِلَی کَثِیرِ الْعَمَلِ لِأَنَّ عِلْمَ سَاعَةٍ یُلْزِمُ صَاحِبَهُ اسْتِعْمَالَهُ طُولَ عُمُرِهِ : پناه می برم به خدا از علم بی ثمر ؛ و آن علمی است که متضادّ با عمل مخلصانه می باشد. بدان که علم ، اگر چه اندک باشد ، محتاج عمل بسیاری است ؛ چون علم یک لحظه ، صاحبش را ملزم می کند که در تمام طول عمرش بدان عمل نماید.) (بحار الأنوار ، ج2، ص: 32) 4 امام صادق (ع) فرمودند: ( ... إِنَّ أَفْضَلَ الْفَرَائِضِ وَ أَوْجَبَهَا عَلَی الْإِنْسَانِ مَعْرِفَةُ الرَّبِّ وَ الْإِقْرَارُ لَهُ بِالْعُبُودِیَّةِ : برترین واجبات و واجبترین آنها بر انسان ، معرفت پروردگار و اقرار به بندگی برای اوست.) (بحارالأنوار ،ج4 ،ص54 ) 5 امیرالمومنین علی (ع) در غرر الحکم و درر الکلم، ص: 232 ضمن جملات گوناگونی فرمودند: ( الکیس من عرف نفسه و أخلص أعماله : زیرک آن کسی است که خود را شناخت و اعمالش را خالص نمود.) ( المعرفة بالنفس أنفع المعرفتین : معرفت نفس یکی از پرفایده ترین دو معرفت است.) ( أفضل المعرفة معرفة الإنسان نفسه : برترین معرفتها این است که انسان خود را بشناسد.) ( أفضل الحکمة معرفة الإنسان نفسه : برترین حکمتها این است که انسان خود را بشناسد.) ( غایة المعرفة أن یعرف المرء نفسه : نهایت معرفت این است که شخص خود را بشناسد.) ( کفی بالمرء معرفة أن یعرف نفسه : در باب معرفت ، برای شخص کافی است که خود را بشناسد.) علی (ع) فرمودند: ( من عرف نفسه تجرد : هر که خود را بشناسد مجرّد می شود (از هر چیزی رها می گردد.) ) ( من عرف نفسه جاهدها : هر که نفس خود را بشناسد با آن مجاهده می کند (برای رشد آن کوشش می کند) ) ( من عرف نفسه عرف ربه : هر که خود را شناخت پروردگار خود را شناخت.) ( من عرف نفسه فقد انتهی إلی غایة کل معرفة و علم : هر که خود را شناخت ، یقیناً به نهایت هر معرفت و علمی رسیده است.) ( معرفة النفس أنفع المعارف : معرفت نفس پرفایده ترین معرفتهاست.) ( نال الفوز الأکبر من ظفر بمعرفة النفس : هر که در شناخت خود پیروز گردد ، به رستگاری اکبر دست یافته است.) ( معرفة المرء بعیوبه أنفع المعارف : اینکه شخص عیبهای خود را بشناسد ، مفیدترین شناختهاست.) 6 نبیّ اکرم (ص) فرمودند: ( أَفْضَلُ الْعِلْمِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَفْضَلُ الدُّعَاءِ الِاسْتِغْفَارُ ثُمَّ تَلَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ : برترین علم ، لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ و برترین دعا ، استغفار می باشد ؛ سپس این آیه را تلاوت فرمودند: (فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ : پس بدان که لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ و بر گناهان خود استغفار کن!) ) (جامع الأخبار، ص:50 ) 7 ( إن أفضل العلم السکینة و الحلم برترین علم آرامش درونی و حلم است.) (غرر الحکم و درر الکلم، ص: 44) 8 ( غایة العلم السکینة و الحلم نهایت علم آرامش درونی و حلم است.) (غرر الحکم و درر الکلم، ص: 44) 9 ( سُئِلَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ قَالَ مَا مِنْ عَمَلٍ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ ص أَفْضَلَ مِنْ بُغْضِ الدُّنْیَا از امام سجاد(ع) پرسیده شد: کدامیک از اعمال برتر است؟ فرمودند: بعد ار معرفت خدای عزّ و جلّ و شناخت رسولش ، هیچ عملی برتر از بغض داشتن نسبت به دنیا نیست.)( الکافی، ج2، ص: 317) 10 امام رضا (ع) فرمودند: ( اعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ الْفَرَائِضِ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ الصَّلَاةُ الْخَمْس : بدان ، بعد از شناخت خدای عزّ و جلّ برترین واجبات ، نمازهای پنجگانه می باشد.) (مستدرکالوسائل ج : 3 ص : 43 ) 11 ( جَاءَ أَعْرَابِیٌّ إِلَی النَّبِیِّ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَلِّمْنِی مِنْ غَرَائِبِ الْعِلْمِ قَالَ مَا صَنَعْتَ فِی رَأْسِ الْعِلْمِ حَتَّی تَسْأَلَ عَنْ غَرَائِبِهِ قَالَ الرَّجُلُ مَا رَأْسُ الْعِلْمِ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ قَالَ الْأَعْرَابِیُّ وَ مَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ قَالَ تَعْرِفُهُ بِلَا مِثْلٍ وَ لَا شِبْهٍ وَ لَا نِدٍّ وَ أَنَّهُ وَاحِدٌ أَحَدٌ ظَاهِرٌ بَاطِنٌ أَوَّلُ آخِرُ لَا کُفْوَ لَهُ وَ لَا نَظِیرَ فَذَلِکَ حَقُّ مَعْرِفَتِهِ : مردی بادیه نشین نزد نبی (ص) آمده گفت: یا رسول الله از غرائب علم چیزی مرا بیاموز! حضرت فرمودند: با سر علم چه کرده ای که اکنون از غرائب آن سوال می کنی؟! پرسید: سر علم چیست یا رسول الله؟ فرمودند: شناخت خداست آنچنان که شایسته ی اوست. مرد گفت: شناخت خدا آنگونه که شایسته ی اوست کدام است؟ فرمودند: اینکه او را بشناسی بدون مثل و شبیه و شریک ؛ و اینکه او واحد و احد و ظاهر و باطن و اوّل و آخر بوده همتا و همسان ندارد ؛ پس این است حقّ معرفت او.) (بحارالأنوار ،ج3 ،ص269 ) 12 امیرمومنان در غررالحکم ، ص : 81 فرمودند: ( العلم بالله أفضل العلمین : علم به خدا برترین دو علم است.) ( من عرف الله کملت معرفته : هر که خدا را شناخت ، معرفتش کامل گشت.) ( معرفة الله سبحانه أعلی المعارف معرفت خدای سبحان ، برترین معرفتهاست.) از این روایات کریمه استفاده می شود که: 1 برترین معرفتها شناخت خدا و اسماء و صفات اوست ؛ لکن نه در حدّ شناخت لفظی صرف ، بلکه در حدّ شناخت عقلی و بلکه بالاتر ، شناخت قلبی و حضوری. آنچه نبی مکرّم اسلام (ص) در توضیح حقّ معرفت خدا ، برای مرد بادیه نشین فرمودند ، ظاهراً چند مطلب بیش نیست ، ولی بخش عظیمی از حکمت و فلسفه ی اسلامی ، در حقیقت شرح همین چند مطلب می باشند ؛ که تحصیل آنها به حقیقت عمری را طلب می کند. 2 علمی که درجه ی دوم و بلکه همپایه ی معرفت الله می باشد ، معرفت حقیقی وجود آدمی است. چرا که وجود انسان نه قالب او ، مظهر جمیع اسماء الهی است ؛ لذا شناخت حقیقی انسان ، در حقیقت چیزی جز شناخت اسماء و صفات خداوند متعال نیست. بنا بر این ، شناخت خدا ، بالذّات برترین معرفتهاست و شناخت نفس نیز به عَرَض شناخت خدا برترین شناختها می باشد. 3 معرفت نبی و امام ، به عنوان انسانهای بالفعل و کامل ، در حقیقت بارزترین مصداق معرفت انسان بوده مساوی با معرفت خداست. لذا امیر مومنان (ع) فرمودند: ( مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل : شناخت من با وجود نوری ام ، همانا شناخت خدای عزّ و جلّ ست.) (بحار الأنوار ، ج26 ،ص1) و رسول خدا (ص) ، خطاب امیرمومنان (ع) فرمودند: ( مَنْ عَرَفَنَا فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ أَنْکَرَنَا فَقَدْ أَنْکَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَل : هر که ما را شناخت ، یقیناً خدا را شناخته است و هر که منکر ما شد خدا را انکار نموده است ) ( أمالی الصدوق ،ص657) و شخصی از امام حسین (ع) پرسید: ( مَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ قَالَ مَعْرِفَةُ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طَاعَتُه : معرفت خدا چیست؟ فرمودند: معرفت اهل هر زمان است نسبت به آن امامی که اطاعتش بر آنان واجب شده است.) (بحار الأنوار، ج23، ص93) 4 نتیجه ی شناخت حقیقی خدا و انسان در مقام عمل ، سکینه و حلم است ؛ لذا کسب این دو ملکه در حیطه ی علم اخلاق و عرفان عملی ، برترین علم در آن حیطه بوده ، نشان از نیل به معرفت الله در مقام نظر می باشند. 5 همانگونه که شناخت انسان کامل ، که عبد کامل می باشد ، مساوی با شناخت خداست ، راه یابی به حقیقت نمازهای پنجگانه نیز انسان را به شناخت کامل خدا می رساند ؛ چرا که نماز نیز عبادت کامل بوده ، حقیقت آن با حقیقت انسان کامل متّحد است. لذا امیرمومنان فرمودند: ( أنا صلاة المؤمن ، أنا حی علی الصلاة ، أنا حی علی الفلاح ، أنا حی علی خیر العمل : منم نماز مومنان ، منم حی علی الصلاة ، منم حی علی الفلاح ، منم حی علی خیر العمل.) (الفضائل ، ص83)علمی که نور است وخداوند در قلبها قرار می دهد ،آموختنی نیست بلکه حاصل عمل است یعنی از تقوی واطاعت حقیقی خداوند بدست می آید ،یعنی همان نورانیت دل ودیدن واقعیت اشیاء عالم.
بهترین علم چه علمی است؟ علمی که در کلام اهل بیت(ع) یادگیری آن فریضه است؟ علمی که باید از مهد تا لحد یاد گرفت چیست؟ علمی که نور خداوند در دل هر که خواهد چه علمی است؟ علمی که مؤثرترین، سریع ترین راه برای رسیدن به هدف آفرینش است چه علمی است؟
بهترین علم چه علمی است؟ علمی که در کلام اهل بیت(ع) یادگیری آن فریضه است؟ علمی که باید از مهد تا لحد یاد گرفت چیست؟ علمی که نور خداوند در دل هر که خواهد چه علمی است؟ علمی که مؤثرترین، سریع ترین راه برای رسیدن به هدف آفرینش است چه علمی است؟
قبل از اینکه پاسخ سوالات حضرت عالی به صراحت داده شود مناسب آن است که روایات مربوط به این مساله را ذکر کنیم تا زمینه ی مناسب برای استنباط از این روایات گهربار فراهم گردد.
1 علی (ع) فرمودند: ( اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ وَ هُوَ عِلْمُ مَعْرِفَةِ النَّفْسِ وَ فِیهِ مَعْرِفَةُ الرَّبِّ عَزَّ وَ جَلَّ : علم را فرا بگیرید اگر چه در چین باشد ؛ و آن علم شناخت نفس می باشد که معرفت پروردگار نیز در آن است.) (بحارالأنوار ،ج2 ،ص32 )
2 نبیّ اکرم (ص) فرمودند: ( مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ ثُمَّ عَلَیْکَ مِنَ الْعِلْمِ بِمَا لَا یَصِحُّ الْعَمَلُ إِلَّا بِهِ وَ هُوَ الْإِخْلَاصُ : هر که خود را شناخت یقیناً پروردگار خود را نیز شناخته است ؛ از آن پس بر تو باد از علم ، آنچه که بدون آن عمل درست نمی شود و آن اخلاص است.) (بحارالأنوار ،ج2 ،ص32 )
3 نبیّ اکرم (ص) فرمودند: ( نعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ وَ هُوَ الْعِلْمُ الَّذِی یُضَادُّ الْعَمَلَ بِالْإِخْلَاصِ وَ اعْلَمْ أَنَّ قَلِیلَ الْعِلْمِ یَحْتَاجُ إِلَی کَثِیرِ الْعَمَلِ لِأَنَّ عِلْمَ سَاعَةٍ یُلْزِمُ صَاحِبَهُ اسْتِعْمَالَهُ طُولَ عُمُرِهِ : پناه می برم به خدا از علم بی ثمر ؛ و آن علمی است که متضادّ با عمل مخلصانه می باشد. بدان که علم ، اگر چه اندک باشد ، محتاج عمل بسیاری است ؛ چون علم یک لحظه ، صاحبش را ملزم می کند که در تمام طول عمرش بدان عمل نماید.) (بحار الأنوار ، ج2، ص: 32)
4 امام صادق (ع) فرمودند: ( ... إِنَّ أَفْضَلَ الْفَرَائِضِ وَ أَوْجَبَهَا عَلَی الْإِنْسَانِ مَعْرِفَةُ الرَّبِّ وَ الْإِقْرَارُ لَهُ بِالْعُبُودِیَّةِ : برترین واجبات و واجبترین آنها بر انسان ، معرفت پروردگار و اقرار به بندگی برای اوست.) (بحارالأنوار ،ج4 ،ص54 )
5 امیرالمومنین علی (ع) در غرر الحکم و درر الکلم، ص: 232 ضمن جملات گوناگونی فرمودند:
( الکیس من عرف نفسه و أخلص أعماله : زیرک آن کسی است که خود را شناخت و اعمالش را خالص نمود.)
( المعرفة بالنفس أنفع المعرفتین : معرفت نفس یکی از پرفایده ترین دو معرفت است.)
( أفضل المعرفة معرفة الإنسان نفسه : برترین معرفتها این است که انسان خود را بشناسد.)
( أفضل الحکمة معرفة الإنسان نفسه : برترین حکمتها این است که انسان خود را بشناسد.)
( غایة المعرفة أن یعرف المرء نفسه : نهایت معرفت این است که شخص خود را بشناسد.)
( کفی بالمرء معرفة أن یعرف نفسه : در باب معرفت ، برای شخص کافی است که خود را بشناسد.)
علی (ع) فرمودند: ( من عرف نفسه تجرد : هر که خود را بشناسد مجرّد می شود (از هر چیزی رها می گردد.) )
( من عرف نفسه جاهدها : هر که نفس خود را بشناسد با آن مجاهده می کند (برای رشد آن کوشش می کند) )
( من عرف نفسه عرف ربه : هر که خود را شناخت پروردگار خود را شناخت.)
( من عرف نفسه فقد انتهی إلی غایة کل معرفة و علم : هر که خود را شناخت ، یقیناً به نهایت هر معرفت و علمی رسیده است.)
( معرفة النفس أنفع المعارف : معرفت نفس پرفایده ترین معرفتهاست.)
( نال الفوز الأکبر من ظفر بمعرفة النفس : هر که در شناخت خود پیروز گردد ، به رستگاری اکبر دست یافته است.)
( معرفة المرء بعیوبه أنفع المعارف : اینکه شخص عیبهای خود را بشناسد ، مفیدترین شناختهاست.)
6 نبیّ اکرم (ص) فرمودند: ( أَفْضَلُ الْعِلْمِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَفْضَلُ الدُّعَاءِ الِاسْتِغْفَارُ ثُمَّ تَلَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ : برترین علم ، لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ و برترین دعا ، استغفار می باشد ؛ سپس این آیه را تلاوت فرمودند: (فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ : پس بدان که لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ و بر گناهان خود استغفار کن!) ) (جامع الأخبار، ص:50 )
7 ( إن أفضل العلم السکینة و الحلم برترین علم آرامش درونی و حلم است.) (غرر الحکم و درر الکلم، ص: 44)
8 ( غایة العلم السکینة و الحلم نهایت علم آرامش درونی و حلم است.) (غرر الحکم و درر الکلم، ص: 44)
9 ( سُئِلَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ قَالَ مَا مِنْ عَمَلٍ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ ص أَفْضَلَ مِنْ بُغْضِ الدُّنْیَا از امام سجاد(ع) پرسیده شد: کدامیک از اعمال برتر است؟ فرمودند: بعد ار معرفت خدای عزّ و جلّ و شناخت رسولش ، هیچ عملی برتر از بغض داشتن نسبت به دنیا نیست.)( الکافی، ج2، ص: 317)
10 امام رضا (ع) فرمودند: ( اعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ الْفَرَائِضِ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ الصَّلَاةُ الْخَمْس : بدان ، بعد از شناخت خدای عزّ و جلّ برترین واجبات ، نمازهای پنجگانه می باشد.) (مستدرکالوسائل ج : 3 ص : 43 )
11 ( جَاءَ أَعْرَابِیٌّ إِلَی النَّبِیِّ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَلِّمْنِی مِنْ غَرَائِبِ الْعِلْمِ قَالَ مَا صَنَعْتَ فِی رَأْسِ الْعِلْمِ حَتَّی تَسْأَلَ عَنْ غَرَائِبِهِ قَالَ الرَّجُلُ مَا رَأْسُ الْعِلْمِ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ قَالَ الْأَعْرَابِیُّ وَ مَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ قَالَ تَعْرِفُهُ بِلَا مِثْلٍ وَ لَا شِبْهٍ وَ لَا نِدٍّ وَ أَنَّهُ وَاحِدٌ أَحَدٌ ظَاهِرٌ بَاطِنٌ أَوَّلُ آخِرُ لَا کُفْوَ لَهُ وَ لَا نَظِیرَ فَذَلِکَ حَقُّ مَعْرِفَتِهِ : مردی بادیه نشین نزد نبی (ص) آمده گفت: یا رسول الله از غرائب علم چیزی مرا بیاموز! حضرت فرمودند: با سر علم چه کرده ای که اکنون از غرائب آن سوال می کنی؟! پرسید: سر علم چیست یا رسول الله؟ فرمودند: شناخت خداست آنچنان که شایسته ی اوست. مرد گفت: شناخت خدا آنگونه که شایسته ی اوست کدام است؟ فرمودند: اینکه او را بشناسی بدون مثل و شبیه و شریک ؛ و اینکه او واحد و احد و ظاهر و باطن و اوّل و آخر بوده همتا و همسان ندارد ؛ پس این است حقّ معرفت او.) (بحارالأنوار ،ج3 ،ص269 )
12 امیرمومنان در غررالحکم ، ص : 81 فرمودند:
( العلم بالله أفضل العلمین : علم به خدا برترین دو علم است.)
( من عرف الله کملت معرفته : هر که خدا را شناخت ، معرفتش کامل گشت.)
( معرفة الله سبحانه أعلی المعارف معرفت خدای سبحان ، برترین معرفتهاست.)
از این روایات کریمه استفاده می شود که:
1 برترین معرفتها شناخت خدا و اسماء و صفات اوست ؛ لکن نه در حدّ شناخت لفظی صرف ، بلکه در حدّ شناخت عقلی و بلکه بالاتر ، شناخت قلبی و حضوری. آنچه نبی مکرّم اسلام (ص) در توضیح حقّ معرفت خدا ، برای مرد بادیه نشین فرمودند ، ظاهراً چند مطلب بیش نیست ، ولی بخش عظیمی از حکمت و فلسفه ی اسلامی ، در حقیقت شرح همین چند مطلب می باشند ؛ که تحصیل آنها به حقیقت عمری را طلب می کند.
2 علمی که درجه ی دوم و بلکه همپایه ی معرفت الله می باشد ، معرفت حقیقی وجود آدمی است. چرا که وجود انسان نه قالب او ، مظهر جمیع اسماء الهی است ؛ لذا شناخت حقیقی انسان ، در حقیقت چیزی جز شناخت اسماء و صفات خداوند متعال نیست. بنا بر این ، شناخت خدا ، بالذّات برترین معرفتهاست و شناخت نفس نیز به عَرَض شناخت خدا برترین شناختها می باشد.
3 معرفت نبی و امام ، به عنوان انسانهای بالفعل و کامل ، در حقیقت بارزترین مصداق معرفت انسان بوده مساوی با معرفت خداست. لذا امیر مومنان (ع) فرمودند: ( مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل : شناخت من با وجود نوری ام ، همانا شناخت خدای عزّ و جلّ ست.) (بحار الأنوار ، ج26 ،ص1) و رسول خدا (ص) ، خطاب امیرمومنان (ع) فرمودند: ( مَنْ عَرَفَنَا فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ أَنْکَرَنَا فَقَدْ أَنْکَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَل : هر که ما را شناخت ، یقیناً خدا را شناخته است و هر که منکر ما شد خدا را انکار نموده است ) ( أمالی الصدوق ،ص657) و شخصی از امام حسین (ع) پرسید: ( مَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ قَالَ مَعْرِفَةُ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طَاعَتُه : معرفت خدا چیست؟ فرمودند: معرفت اهل هر زمان است نسبت به آن امامی که اطاعتش بر آنان واجب شده است.) (بحار الأنوار، ج23، ص93)
4 نتیجه ی شناخت حقیقی خدا و انسان در مقام عمل ، سکینه و حلم است ؛ لذا کسب این دو ملکه در حیطه ی علم اخلاق و عرفان عملی ، برترین علم در آن حیطه بوده ، نشان از نیل به معرفت الله در مقام نظر می باشند.
5 همانگونه که شناخت انسان کامل ، که عبد کامل می باشد ، مساوی با شناخت خداست ، راه یابی به حقیقت نمازهای پنجگانه نیز انسان را به شناخت کامل خدا می رساند ؛ چرا که نماز نیز عبادت کامل بوده ، حقیقت آن با حقیقت انسان کامل متّحد است. لذا امیرمومنان فرمودند: ( أنا صلاة المؤمن ، أنا حی علی الصلاة ، أنا حی علی الفلاح ، أنا حی علی خیر العمل : منم نماز مومنان ، منم حی علی الصلاة ، منم حی علی الفلاح ، منم حی علی خیر العمل.) (الفضائل ، ص83)علمی که نور است وخداوند در قلبها قرار می دهد ،آموختنی نیست بلکه حاصل عمل است یعنی از تقوی واطاعت حقیقی خداوند بدست می آید ،یعنی همان نورانیت دل ودیدن واقعیت اشیاء عالم.
- [سایر] آیا اهل سنّت با نوروز مخالفند؟ جایگاه نوروز در کلام و سیره اهلبیت(علیهم السلام) چیست؟
- [سایر] معنا و تاریخچه واژه (حضرت) چیست؟ آیا ریشه در کلام اهل بیت(ع) دارد؟
- [سایر] در روایات اهل بیت (ع) آمده پیامبر بزرگ اسلام از نور خداوند متعال آفریده شده است و این را وهابی ها دروغ می پندارند و می گویند که آن حضرت مانند ما از گل آفریده شده است و هم چنین نمی پذیرند که همه موجودات به خاطر وجود آن حضرت آفریده شده اند بلکه می گویند آن حضرت برای سایر موجودات آفریده شده است. دیدگاه شما در این رابطه چیست؟
- [سایر] چرا با وجود تفاوتهای اساسی بین برخی اعتقادات اصیل دینی با عرفان و فلسفه؛ مانند قدم و حدوث، جبر و تفویض، قضا و قدر، بداء، کیفیت معاد، کیفیت علم خدا و... و با وجود اختلافات عدیده بین خود فلاسفه و عرفا و براهین ایشان، عدهای از اهل علم و فضل اصرار بر مطابقت این مفاهیم با یکدیگر دارند؟ و با وجود این همه اختلافات ماهوی با مبانی اصیل دینی، چه کمکی در فهم بهتر دین میتوانند داشته باشند، جز اینکه باعث مهجور ماندن بیشتر قرآن و عترت شده، و یا به تأویلات غیر صحیح مبانی دینی میشود؟
- [سایر] به نام خدا سلام ممنونم از پاسخ (دلشکسته) 1-مطلب با این افراد اصلا ازدواج نکنید رو خوندم حاج آقا! اما اون تو هیچ یک از این لیست ده تایی نیست... 2-مثل خیلی از جوانهای دیگه ای که از دین دور شده بودن اما دین و اهل بیت (علیهم السلام) رو دوست دارند... 3-حاج آقامن دور برم زیاد بودن دختر خانم هایی که مستقیم و غیر مستقیم به من ابراض علاقه کردند که به بعضی هاش هم فکر کردم اما گمشدمم نبودند... 1-3) چه تو دانشگاه و چه غیر دانشگاه با وجود اینکه اکثرا خوش تیپ نبودم و خیلی ساده حتی تو جلسات مهم خیلی ساده و البته حتی گاهی کمی نا مرتب بودم بطوری که بعضی از دوستان به من انتقاد هم میکردند... 4-من از روز اول و حتی دیدار اول علاقه مندش نشدم یه جورایی بعد از مدتی که صحبت هایی داشتیم اون هم اکثرا با محوریت اهل بیت و امام زمان(علیهم السلام) محبتش تو دلم رفت ... (یعنی عاشق چشم و ابرو و قیافش نشدم ، باطن وجودیش من رو علاقه مند کرد) 5- انگار که نیمه گمشده من باشه حاج آقا نمیه گمشده که نباید صد در صد شبیه آدم باشه؟ آدمها باید همدیگر رو کامل کنن درسته؟ 6-اما سوال اصلیه من از شما این هست که؟ 1-6)خدا گاهی راهی رو به روی آدم باز میکنه فرصتی رو در اختیارش میده و فردای قیامت هم در قبال این فرصت ها مسئوله(درسته) 7- اگر این کسی که به ظاهر از دین دور بود... خدا اتفاقی در مسیر زندگی من قرارش داد.. من از امام حسین (ع) و نماز بهش گفتم و اون هم قلبش برای امام حسین (ع) تپید... حاضر شد به خاطر من و البته به خواسته من به خاطر امام زمان (عج) تعغیر کنه و از من کمک خواست که کمکش کنم... 1-7) راهی بود که خدا به روی من باز کرده بود آیا من مسئول نیستم فردای قیامت ؟ 8- حاج آقا من به یه نتیجه رسیدم... لطفا راهنمایی کنید درست فکر میکنم با معیارهای مذهبی یا نه...! 1-8) و اون اینه که: اگر واقعا این دوست داشتن دوست داشتن واقعی و دو طرفه باشه وبا این توافق مهم که همه خط قرمزها و تعغیرهای دو طرف نهایتا تا رضایت اهل بیت(علیهم السلام)باشه این ازدواج میتونه ازدواج غلطی نباشه و اتفاقا شاید به کمال رسیدن قابل لمس تر باشه؟ 9- ببخشید که طولانی شد اما انشاءالله که خدا شما و ما رو از زمینه سازان ظهور حضرت ولی عصر (عج) قرار بدهد... التماس دعا و منتظرم
- [سایر] بنده به لطف و عنایات خداوند متعال، افتخار مداحی اهل بیت عصمت (ع) را دارم، مستمعین و عزاداران حاضر در مجالس بنده، گاه از این جانب بسیار تعریف می کنند و سخنانی درباره بنده می گویند که انصافاً شایسته آن حرف ها نیستم، از یک سو می دانم که در علم اخلاق آمده است که مؤمن باید نفس خود را تهذیب کرده و نسبت به مدح و تعریف هایی که از او می شود بی تفاوت باشد و از سوی دیگر، دلم راضی نمی شود که در مقابل مهر و محبت آنها بی تفاوت باشم، لطفاً این جانب را راهنمایی فرمایید.
- [سایر] سلام/آقای مرادی من یک دختر معمولیم که سواد دینی و معرفتی چندانی ندارم، به اهل بیت(ع) خیلی علاقه و اعتقاد دارم به خصوص حضرت علی(ع)و بانو فاطمه زهرا(س)،اما وقتی به گناهکار بودن خودم فکر می کنم از این حضرات به شدت خجالت میکشم و میترسم، به طوری که حتی به خودم جرات اینک اسم مبارکشان را ببرم و بخواهم به آنها توسل پیدا کنم ندارم. وقتی به جایگاه بلند ایشان نزد خدا فکر میکنم بیشتر از خودم بدم میاد. مخصوصا اینکه دیگران فکر میکنند من آدم خوبیم ولی فقط من و خدا میدونیم تو دل من چه خبره. تمنا دارم من راهنمایی کنید. یک سوال دیگر:اگه مثلا پدر من گناه بزرگی مثل ترک نماز یا... مرتکب شده یا میشده من چطور او را در دلم ببخشم، آیا گناه او روی زندگی من تاثیری دارد یا مسیولیتی را متوجه من میکند؟ از اینکه توجه و راهنمایی میکنید یک دنیا ممنون
- [سایر] کلینی در کتابش (کافی، ج 1، ص 239) میگوید: (شماری از اصحاب ما از احمد بن محمد، از عبدالله بن حجال، از احمد بن عمر حلبی، از ابی بصیر روایت میکنند که گفت: پیش امام صادق(ع) آمدم و به او گفتم: فدایت شوم! میخواهم از تو مسئلهای بپرسم. آیا کسی اینجا هست که صدایم را بشنود؟ میگوید: آنگاه ابو عبدالله پردهای را بین دو خانه کنار زد و نگاهی کرد و گفت: هر چه میخواهی بپرس، میگوید: گفتم فدایت شوم ... آنگاه او لحظهای سکوت کرد و سپس گفت: مصحف فاطمه پیش ماست، مردم چه میدانند مصحف فاطمه چیست! میگوید: گفتم مصحف فاطمه چیست؟ گفت: مصحفی است سه برابر قرآنی که در دست شماست، به خدا حتی یک حرف قرآن که در دست شماست، هم در آن نیست، میگوید: گفتم: به خدا علم کامل این است، فرمود: این هم علم است، ولی علم کامل نیست). آیا پیامبر (ص) و اصحاب او قرآن فاطمه را میدانستند و از آن خبر داشتند؟! اگر پیامبر آنرا نمیدانست و از آن خبر نداشت؟ چگونه اهل بیت از آن با خبر بودند؟! در حالی که او پیامبر بود، و اگر آنرا میدانست و از آن خبر داشت چرا آنرا از امت پنهان کرد؟! و حال آنکه خداوند متعال میفرماید: (ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان! و اگر چنین نکنی، رسالت او را انجام ندادهای).
- [سایر] سلام خوبید خسته نباشید من یک مشکل اخلاقی دارم دوست دارم از طریق شما جواب کامل و راهگشایی بگیرم و هم مشکل حل بشه و هم یک عمر حالصانه دعا براتون بکنم .من جوانی 22 ساله هستم زن دادشی دارم که جای بچه اش هستم از کودکی به هر کار من گیر می داد و موجب تحریک مادرم میشد حتی در مجالس عروسی به پوشش عروس گیر می داد خدش و دخترش به حدی که به همه کار همه کار داشتن و همه بهنوعی از آنها دلخور بودن و من سعی می کردم جوابی به حرفهاشون ندم این ماجرا تا به امشب ادامه پیدا کرد تا زمان عروسی دختر برادم امشب برای اولین بار هر چی زن دادشم حرف هایی زد که منو ناراحت کنه دیگه نتونستم تحمل کنم و محترمنه جوابش را دادم و بعدش مورد ماخذه مادرم قرار گرفتم چرا جواب می دی آقا هر کی حدی داره آخه تا کی تحمل کنم از لباس عروس ایراد می گیرن خودشون لباس باز برای عروس شفارش داد همه را محکوم می کردن ولی حالا به مد افتادن به خدا من نمی خواهم حسودی کتم ولی دارم منفجر میشم 22 سال تحمل کردم و مادرم طرفدار زن دادشم و می گه تو حسادت می کنی من دختر مومنی هستم و رضایت افراد مادرو و از همه مهمتر اهل بیت برام مهم ولی بعضی مواقع نمی تونم تحمل کنم به خدا کوه بود می ترکید خواهشا سریع جواب منو بدین تا کار از این بدتر نشده .
- [سایر] در حدیبیه بعد از امضای صلح نامه توسط پیامبر اکرم (ص) عمر به پیامبر (ص) گفته بود: (مگر ما بر حق و آنها بر باطل نیستند؟ پس چرا باید ذلت و خواری را در دین خود بپذیریم؟) عمر و همه دیگر اصحاب آماده بودند تا آخرین قطره خونشان برای تحقق رؤیای پیامبر در خصوص فتح مکه جنگ کنند و لذا آمادگی خود را با این جملات برای دفاع از پیامبر اعلام کرد. ولی شما شیعیان می خواهید از این مسئله یک نتیجه گیری شیطانی کنید که عمر به پیامبر اکرم (ص) گفت که هیچگاه به این اندازه در نبوت پیامبر شک نکرده بودم؟) عمر هیچگاه نه توسط رسول خدا (ص) و نه توسط هیچکدام از دیگر اهل بیت مورد این اتهام که در نبوت پیامبر شک کرده است، قرار نگرفته است. اگر واقعاً اینطور بود چرا علی رضی الله عنه او را با خوشوقتی برای همسری دختر محبوبش ام کلثوم پذیرفت؟ بهتر است پاسخ این سؤالها را بدهید نه اینکه تیرهای تو خالی اتهام را بی هدف پرتاب کنید چرا که کاری بیهوده است و وقت خو را تلف می کنید همچنان که تا کنون تلف کرده اید و می بینید شیعیان با همه تلاشی که می کنند، فرقه ای منزوی هستند که در صدد جمعیت آنها نسبت به کل مسلمین از 9% تجاوز نمی کند! عمر به خاطر اشتیاقی که از دفاع پیامبر داشت، این حرف را زده بود. اگر بخواهیم تحلیل های شما را بپذیریم ، پس باید بگوییم که علی رضی الله عنه نیز در برابر رسول خدا نافرمانی نموده چرا که در همین ماجرای حدیبیه وقتی پیامبر خدا به وی امر فرمود که جمله محمد رسول الله (ص) را از صلح نامه حذف نماید، ایشان عرض کرد: ( به خدا قسم! من آن را پاک نخواهم کرد!) آنگاه رسول خدا صلح نامه را خودشان گرفتند و جمله را حذف کردند و فرمودند: (به خدا قسم من رسول خدا هستم حتی اگر شما (کفار) به آن ایمان نداشته باشید.)
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر سگ شکاری حیوان وحشی حلال گوشتی را شکار کند، پاک بودن و حلال بودن آن حیوان شش شرط دارد: اوّل - سگ به طوری تربیت شده باشد که هروقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هروقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد و نیز باید عادتش این باشد که تا صاحبش نرسد از شکار نخورد، ولی اگر اتّفاقاً شکار را بخورد، اشکال ندارد; دوم - صاحبش آن را بفرستد و اگر پیش خود دنبال شکار رود وحیوانی را شکار کند، خوردن آن حیوان حرام است، و اگر پیش خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش بانک بزند که زودتر آن را بشکار برساند، و به واسطه صدای صاحبش شتاب کند، خوردن آن اشکال دارد; سوم - کسی که سگ را میفرستد باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد که خوب وبد را بفهمد و اگر کافر یا کسی که اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر میکند سگ را بفرستد، شکار آن سگ حرام است; چهارم - وقت فرستادن سگ، نام خدا را ببرد و اگر عمداً نام خدا نبرد، آن شکار حرام است ولی اگر فراموش کند اشکال ندارد; و احتیاط آنست که اکتفأ نکند به بردن نام خدا بعد از فرستادن و قبل از رسیدن به صید. پنجم - شکار به واسطه زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد پس اگر سگ شکار را خفه کند، یا شکار از دویدن یا ترس بمیرد، حلال نیست; ششم - کسی که سگ را فرستاده، وقتی برسد که حیوان مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتی برسد که به اندازه سر بریدن وقت باشد مثلاً حیوان چشم یا دم خود را حرکت دهد، یا پای خود را به زمین بزند، چنانچه سر حیوان را نبرد تا بمیرد، حلال نیست.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه با سگ شکاری، حیوان وحشی حلال گوشتی را شکار کند، این حیوان با پنج شرط حلال می شود: 1 سگ طوری تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد، بلکه همین اندازه که سگ را برای شکار تربیت کرده اند کافی است، ولو این که وقتی چشمش به شکار افتاد خودش حرکت کند و به سوی شکار برود، ولی احتیاط واجب آن است که اگر عادت دارد پیش از رسیدن صاحبش شکار را می خورد از شکار او اجتناب شود، اما اگر گاهی شکار را بخورد، یا فقط خون او را بخورد، اشکال ندارد. 2 کسی که سگ را می فرستد بنابر احتیاط واجب باید مسلمان یا بچه مسلمانی که خوب و بد را می فهمد باشد، کسی که نسبت به اهل بیت پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) اظهار دشمنی کند مسلمان نیست و شکار او اشکال دارد. 3 هنگام فرستادن یا حرکت کردن سگ باید نام خدا را ببرد، ولی اگر از روی فراموشی آن را ترک کند اشکال ندارد و لازم نیست پیش از فرستادن سگ نام خدا را ببرد، بلکه اگر پیش از آن که سگ به شکار برسد نام خدا را ببرد حلال است. 4 شکار به واسطه زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد، بنابراین اگر سگ، شکار خود را خفه کند یا از زیادی دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست. 5 کسی که سگ را فرستاده وقتی برسد که شکار جان داده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن وقت نباشد، اما اگر زمانی برسد که به اندازه سربریدن وقت دارد مثلاً چشم خود را حرکت می دهد یا پای بر زمین می زند، باید سر حیوان را مطابق دستور شرع ببرد وگرنه حرام است.
- [آیت الله علوی گرگانی] سر بریدن حیوان پنج شرط دارد: اوّل - کسی که سر حیوان را میبرد چه مرد باشد چه زن، باید مسلمان باشد واظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر نکند وبچه مسلمان هم اگر ممیّز باشد یعنی خوب وبد را بفهمد میتواند سر حیوان را ببرد; دوم سر حیوان را با چیزی ببرند که از آهن باشد ولی چنانچه آهن پیدا نشود وطوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند میمیرد، با چیز تیزی که چهار رگ آن را جدا کند مانند شیشه وسنگ تیز، میشود سر آن را برید; سوم - در موقع سر بریدن، محل بریدن وشکم حیوان رو به قبله باشد و کسی که میداند باید رو به قبله سر ببرد، اگر عمداً حیوان را رو به قبله نکند، حیوان حرام میشود ولی اگر فراموش کند یا مسأله را نداند یا قبله را اشتباه کند یا نداند قبله کدام طرف است یا نتواند حیوان را رو به قبله کند، اشکال ندارد; چهارم - وقتی میخواهد سر حیوان را ببرد یا کارد به گلویش بگذارد، به نیّت سر بریدن، نام خدا را ببرد وهمینقدر که بگوید بسم ا& کافی است و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد، آن حیوان پاک نمیشود وگوشت آن هم حرام است ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشکال ندارد; پنجم - حیوان بعد از سر بریدن حرکت بکند، اگرچه مثلاً چشم یا دم خود را حرکت دهد یا پای خود را به زمین زند و نیز احتیاط مستحبّ آن است که به اندازه معمول خون از بدن حیوان بیرون آید ولی اکتفأ به آن به تنهایی مشکل است در صورتی که علم به زنده بودن حیوان قبل از ذبح نداشته باشیم.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر سگ شکاری ، حیوان وحشی حلال گوشتی را شکار کند ، پاک بودن و حلال بودن آن حیوان شش شرط دارد : اوّل : سگ بطوری تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد ، ولی اگر در وقت نزدیک شدن به شکار با جلوگیری نایستد مانع ندارد و احتیاط واجب آن است که اگر عادت دارد که پیش از رسیدن صاحبش شکار را می خورد از شکار او اجتناب کنند ، ولی اگر اتفاقاً شکار را بخورد ، اشکال ندارد . دوّم : صاحبش آن را بفرستد و اگراز پیش خود دنبال شکار رود و حیوانی را شکار کند خوردن آن حیوان حرام است ، بلکه اگر از پیش خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند که زودتر آن را به شکار برساند ؛ اگر چه به واسطة صدای صاحبش شتاب کند ، بنا بر احتیاط واجب باید از خوردن آن شکار خودداری نماید . سوّم : کسی که سگ را می فرستد باید مسلمان باشد یا بچّة مسلمان باشد که خوب و بد را بفهمد و اگر کافر یا کسی که اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر ( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) می کند سگ را بفرستد ، شکار آن سگ حرام است . چهارم : وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمداً نام خدا را نبرد ؛ آن شکار حرام است ولی اگر از روی فراموشی باشد اشکال ندارد و اگر وقت فرستادن سگ نام خدا را عمداً نبرد و پیش از آنکه سگ به شکار برسد نام خدا را ببرد بنابر احتیاط واجب باید از آن شکار اجتناب نمود . پنجم : شکار به واسطة زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد پس اگر سگ ، شکار را خفه کند ، یا شکار از دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست . ششم : کسی که سگ را فرستاده ؛ وفتی برسد که حیوان مرده باشد ، یا اگر زنده است به اندازة سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتی برسد که به اندازة سر بریدن وقت باشد مثلاً حیوان چشم یا دم خود را حرکت دهد ، یا پای خود را به زمین بزند ، چنانچه سر حیوان را نبرد تا بمیرد ، حلال نیست .
- [آیت الله سبحانی] اگر سگ شکاری، حیوان وحشی حلال گوشتی را شکار کند پاک بودن و حلال بودن آن حیوان شش شرط دارد: اول: سگ به طوری تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد ولی اگر در وقت نزدیک شدن به شکار با جلوگیری نایستد مانع ندارد و احتیاط واجب آن است که اگر عادت دارد که پیش از رسیدن صاحبش شکار را می خورد از شکار او اجتناب کنند، ولی اگر اتفاقاً شکار را بخورد اشکال ندارد. دوم: صاحبش آن را بفرستد و اگر از پیش خود دنبال شکار رود و حیوانی را شکار کند خوردن آن حیوان حرام است. بلکه اگر از پیش خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند که زودتر آن را به شکار برساند; اگرچه به واسطه صدای صاحبش شتاب کند، بنابر احتیاط واجب باید از خوردن آن شکار خودداری نماید. سوم: کسی که سگ را می فرستد باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد که خوب و بد را بفهمد و اگر کافر یا کسی که اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم)می کند سگ را بفرستد، شکار آن سگ حرام است. چهارم: وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمداً نام خدا را نبرد: آن شکار حرام است ولی اگر از روی فراموشی باشد اشکال ندارد. و اگر وقت فرستادن سگ نام خدا را عمداً نبرد و پیش از آنکه سگ به شکار برسد نام خدا را ببرد بنابر احتیاط واجب باید از آن شکار اجتناب نمایند. پنجم: شکار به واسطه زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد پس اگر سگ، شکار را خفه کند، یا شکار از دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست. ششم: کسی که سگ را فرستاده; وقتی برسد که حیوان مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتی برسد که باندازه سر بریدن وقت باشد مثلاً حیوان چشم یا دم خود را حرکت دهد، یا پای خود را به زمین بزند، چنانچه سر حیوان را نبرد تا بمیرد حلال نیست.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر سگ شکاری حیوان وحشی و یا اهلی وحشی شده حلال گوشتی را شکار کند، با هفت شرط زیر پاک و حلال می شود: اوّل: سگ بطوری تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد ولی اگر در وقت نزدیک شدن به شکار با جلوگیری نایستد مانع ندارد و احتیاط واجب آن است که اگر عادت دارد که پیش از رسیدن صاحبش شکار را بخورد از شکار او اجتناب کنند، ولی اگر عادت به خوردن خون شکار داشته باشد یا اتفاقاً شکار را بخورد اشکال ندارد. دوّم: صاحبش آن را بفرستد و اگر از پیش خود دنبال شکار رود و حیوانی را شکار کند خوردن آن حیوان حرام است. بلکه اگر از پیش خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند که زودتر آن را به شکار برساند اگر چه بواسطه صدای صاحبش شتاب کند، بنابر احتیاط واجب باید از خوردن آن شکار خود داری نمایند. سوّم: کسی که سگ را می فرستد باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد که خوب و بد را بفهمد و اگر کافر یا کسی که در حکم کافر است (مانند غلات و خوارج و نواصب) که اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر (صلی الله علیه وآله) می کند سگ را بفرستد، شکار آن سگ حرام است. چهارم: وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمداً نام خدا را نبرد، آن شکار حرام است، ولی اگر از روی فراموشی باشد اشکال ندارد. و اگر وقت فرستادن سگ نام خدا را عمداً نبرد و پیش از آن که سگ به شکار برسد نام خدا را ببرد بنابر احتیاط واجب باید از آن شکار اجتناب نماید. پنجم: شکار بواسطه زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد پس اگر سگ، شکار را خفه کند، یا شکار از دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست. ششم: کسی که سگ را فرستاده، وقتی برسد که حیوان مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتی برسد که به اندازه سر بریدن وقت باشد و سر حیوان را نبرد تا بمیرد حلال نیست. هفتم: صیّاد و شکارچی با سرعت یا به نحو متعارف به طرف صید حرکت کند.
- [امام خمینی] اگر سگ شکاری حیوان وحشی حلال گوشتی را شکار کند پاک بودن و حلال بودن آن حیوان شش شرط دارد: اول: سگ بطوری تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد ولی اگر در وقت نزدیک شدن به شکار با جلوگیری نایستد مانع ندارد و احتیاط واجب آن است که اگر عادت دارد که پیش از رسیدن صاحبش شکار را میخورد از شکار او اجتناب کنند، ولی اگر اتفاقاً شکار را بخورد اشکال ندارد. دوم: صاحبش آن را بفرستد و اگر از پیش خود دنبال شکار رود و حیوانی را شکار کند خوردن آن حیوان حرام است. بلکه اگر از پیش خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند که زودتر آن را به شکار برساند اگر چه به واسطه صدای صاحبش شتاب کند، بنا بر احتیاط واجب باید از خوردن آن شکار خودداری نمایند. سوم: کسی که سگ را میفرستد باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد که خوب و بد را بفهمد و اگر کافر یا کسی که اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم میکند سگ را بفرستد، شکار آن سگ حرام است. چهارم: وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمداً نام خدا را نبرد، آن شکار حرام است، ولی اگر از روی فراموشی باشد اشکال ندارد. و اگر وقت فرستادن سگ نام خدا را عمداً نبرد و پیش از آن که سگ به شکار برسد نام خدا را ببرد بنا بر احتیاط واجب باید از آن شکار اجتناب نماید. پنجم: شکار به واسطه زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد پس اگر سگ، شکار را خفه کند، یا شکار از دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست. ششم: کسی که سگ را فرستاده، وقتی برسد که حیوان مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتی برسد که به اندازه سر بریدن وقت باشد مثلًا حیوان چشم یا دم خود را حرکت دهد، یا پای خود را به زمین بزند، چنانچه سر حیوان را نبرد تا بمیرد حلال نیست.
- [آیت الله نوری همدانی] نافلة ظهر و عصر را در سفر نباید خواند ، ئلی ولی نافله عشا را که نماز وُتیره نامیده می شود به نیت اینکه شاید مطلوب خداوند باشد ، می تواند بجا آورد . فضلیت سحر خیزی ونماز شب باید توجه داشت که وقت سحر ، وقت بسیار مبارکی است ، وقت تهجد و عبادت خدا است وقت انس گرفتن با محبوب حقیقی در خلوت شب است ، وقتی است که پیشوایان معصوم اسلام (سلام الله علیهم )مسلمانان را به بیداری و تهجد د ر آن ترغیب می نمودند ، وقتی است که وقتی است که علمای بزرگ و صلحای روزگار همیشه در آن وقت از خواب بر می خاستند و در پیشگاه حضرت حق به نماز خواندن و تلاوت قرآن و استغفار می پرداختند و حل کمشکلات و قضای حوایج مهم خود را در این ساعت از آن ذات مقدس می خواستند و به مقصود می رسیدند .خداوند در دو جای قرآن ، کسانی را که در سحرگاهان به استغفار می پردازند و از خداوند کریم و رحیم بخشایش گناهان خود را می خواهند مورد تمجید قرار داده است .وقت سحربنابر اظهر ، آخرین قسمت از یک ششم شب میباشد .هر چند وقت نماز شب از نصف شب به بعد آغاز می شود و تا طلوع فجر ادامه پیدا می کند ، ولی هر چه به طلوع فجر نزدیکتر باشد ، ثواب بیشتری دارد .برای نماز شب فضلیت های فراوانی و تاکید بسیاری در احادیث اهل بیت عصمت (علیهم السلام) ذکر شده است.حضرت رسول اکرم (صلی الله غلیه وآله وسلم ) در ضمن وصیتهای خود به حضرت امیر المؤمنان (علیه السلام ) فرمودند : ( عَلیکَ بِصَلوهِ اللّیلِ ، بِصلوهِ الّلیلِ ، بِصلوهِ اللّیلِ ) یعنی سه مرتبه فرمودند : نماز شب خواندن را بر خود لازم بشمار . حضرت صاذق (علیه السلام)فرمودند :( شرافت مؤ من در نماز شب خواندن و عزت مؤ من در این است که متعرض اعراض مردم چیزهایی که مردم عنایت به پنهان ماندن آن دارند ، نشود ، به این معنا که تفحص در امور مردم نداشته باشد و غیبت آنان را نکند .) و نیز حضرت صادق (علیه السلام ) فرمودند : ( مال دنیا و فرزندان ، زینت زندگی این دنیا و نماز شب ، زینت آخرت است . ) در احادیث اسلامی برای نماز شب علاوه بر اینکه ثواب و فضیلت فراوان اخروی ذکر شده است ، فواید دنیوی بسیاری نیز برای آن بیان شده است .که حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمود : ( نماز شب بخوانید که آن سنت پیغمبر و رسم صلحایی است که پیش از شما می زیستند و آن درد و مرض را از بدن شما دور می کند . ) و نیز فرمودند : ( نماز شب خواندن روی انسان را سفید و نورانی وخلق انسان را نیکو و بوی وی را پاکیزه می کند و روزی را فراوان می سازد و موجب ادای قرض انسان می گردد و غم و اندوه را بر طرف می نماید و به چشم انسان جلوه و روشنی می بخشد . )حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : ( خانه هایی که در آنها نماز شب و قرآن خوانده می شود ، برای اهل آسمان روشنایی می دهند به همان طوری که ستارگان آسمان برای مردم زمین ، روشنایی می دهند . ) حضرت رضا ( علیه السلام ) فرمودند : ( نماز شب خواندن را بر خود لازم بدانید زیرا هر بندة مؤ منی که هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخواند و در قنوت وتر 70مرتبه استغفار کند خداوند او را از عذاب قبر و از عذاب آتش نجات می دهد وعمرش را در دنیا طولانی میکند و در زندگی اقتصادی خداوند به او وسعت و گشایش میدهد وهر خانه ای که در آن نماز شب خوانده شود آن خانه برای مردم آسمان روشنایی می دهد همانطورکه ستارگان آسمان برای مردم روی زمین روشنایی می بخشند . ) برای د ستیابی به این توفیق لازم است از اول شب تصمیم بگیرند و مخصوصاً با کم غذا خوردن در شب خود را برای بیداری آماده سازند که حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام ) فرمودند : ( در سه چیز با سه چیز طمع مکن : 1-در بیداری شب با پرخوردن .2-در نور صورت با خوابیدن در جمیع شب .3-در امان ماندن در دنیا با همنشینی با فاسقان و فاجران .) کیفیت نماز شب و اما کیفیت نماز شب به این ترتیب است که : هشت رکعت که هر دو رکعت به یک سلام انجام بگیرد به قصد نماز نافلة شب خوانده شود و بعد از آن دو رکعت نماز به قصد نماز شفع می خواند و از آن پس یک رکعت به نیت نماز وتر بجا می آورد و بهتر این است که قنوت نماز وتر را به این ترتیب بجا بیاورد : 1- دعای فرج را که عبارت از این دعا است : لا اله الله الحلیم الکریم لا اله الا الله العلی العظیم سبحان الله رب السموات السبع و سبحان الله رب الارضین السبع و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم و سلام علی المرسلین بخواند . 2-هفت مرتبه بگوید : استغفر الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم ذوالجلال و الاکرام من جمیع ظلمی و جرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب الیه .بعد از آن 70مرتبه بگوید : استغفرالله ربی و اتوب الیه .پس از آن 300مرتبه بگوید : العفو . سپس برای چهل مؤمن دعا کند ( به زبان غیر عربی هم اشکال ندارد ، مثلاً بگوید : خداوندا! فلانی را بیامرز ) .از آن پس برای خود و پدر و مادر خود دعا کند و در خاتمة قنوت 7مرتبه بگوید : هذا مقامُ الغائذِ بکَ مِنَ النارِ . فضیلت نماز جعفر طیار نماز جعفر طیار ، دارای ثواب و فضیلت بسیار است و بر اساس روایاتی که از اهل بیت عصمت(سلام الله علیهم ) رسیده است تاثیر زیادی در بخشیده شدن گناهان انسان دارد . حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمودند : ( روزی که قلعة خیبر ، دژ محکم یهودانی که در برابر پیشرفت اسلام جوان ، سنگ اندازی می کردند و هر روز نقشه ای می کشیدند و تر فندهایی برای متوقف ساختن ، بلکه بر انداختن نظام اسلامی ، طرح می کردند به دست سپاه اسلام فتح شد ، جعفر از کشور حبشه که به سر پرستی جمعی از مسلمانان که در نتیجة فشار سردمداران کفر به آنجا مسافرت کرده بودند که تا در محیطی آزاد به اقامه مراسم دین قیام کنند و هم به تبلیغ اسلام پرداخته ، درخت دین را در آن سر زمین بنشانند ، مسافرت کرده بود مراجعت کرد .حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) از شنیدن این جریان بسیار خرسند گردید و فرمود : ( والله ما ادری بایهما انا اشد سروراً بقدوم جعفر ام بفتح خیبر ) . قسم به خداوند از این دو جریانی که امروز برای ما پیش آمده است نمی دانم برای کدام یک بیشتر خشنود باشم ، آیا برای فتح خیبر یا برای بازگشت جعفر ؟ و از جای خود برخاست و جعفر را به آغوش کشید و میان دو چشم وی را بوسید و فرمود هدیه ای به تو بدهم .چون این کلام را مسلمانان شنیدند افراد بسیاری در میان جمع گرد آمدند و چنین فکر می کردندکه این هدیه طلا ونقرة قابل توجهی خواهد بود. حضرتش به جعفر فرمودند : ( چهار رکعت نماز به تو تعلیم می دهم اگر بتوانی در هر روز و اگر نه در دو روز و گرنه در هر جمعه و اگر نتوانستی در هر ماه یک مرتبه و اگر نتوانستی در هر سال یک مرتبه بخوان ، خداوند متعال گناهانی را که ما بین آن دو نماز انجام گرفته باشد می آمرزد .سپس آن را بیان فرمود و توضیح آن به این ترتیب است : چهار رکعت است به تشهد و دو سلام . در رکعت اول بعد از سوره حمد سورة (اذا زلزلت ) و در رکعت دوم بعد از سورة ( و العادیات) و در رکعت سوم پس از حمد ، سورة ( اذا جاء نصرالله ) و در رکعت چهارم بعد از حمد سورة ( قل هو الله احد) و در هر رعت بعد از فراغ از قرائت پانزده مرتبه می گوید سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر و در رکوع همین تسبیحات را ده مرتبه می گوید و چون سر از رکوع بر می دارد ده مرتبه و در سجدة دوم ده مرتبه و بعد از سر بر داشتن پیش از اینکه برخیزد ، ده مرتبه می گوید و هر چهار رکعت را به همین تر تیب می خواند که مجموعاً 300مرتبه می شود . اگر نتواند این سوره ها را بخواند بجای آنها هم سورة قل هو الله احد را بخواند ، ثواب و فضیلت این نماز را بدست می آورد .خواندن نماز جعفر در هر موقع مستحب است ، ولی بهترین اوقات آن در روز جمعه هنگامی است که آفتاب در سطح زمین گسترش یافته باشد .علمای بزرگ اسلام و صلحای روزگار در این وقت برخواندن آن مواظبت داشته اند .نماز های مستحبی غیر از اینها نیز بسیار است به کتاب مفاتیح الجنان و غیر آن مراجعه بفرمایید . وقت نافله های یومیه
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.