علم و دین تا چه مقدار با هم هماهنگی دارند؟ مثلا گاهی اوقات کار غیراخلاقی ای انجام می شود و منجر به کشف علم می شود این موضوع چگونه توجیه می شود؟ پیش از پاسخ به این پرسش نخست بایست تعریفی از (دین), (علم), (عقل) ارائه شود 1- دین: برای دین تعاریف فراوانی پیشنهاد شده است, اما آن تعریفی که با پاسخ به پرسش مذکور مناسب می باشد عبارت است از: ( دین مجموعه آموزه هایی است که از منبع وحی الهی, جهت هدایت انسان ها به پیامبران نازل شده است و به صورت گزاره های توصیفی و ارزشی در منابع دینی ثبت شده است. 2- علم: واژه (علم) مشترک لفظی است و در معانی متعدد به کار رفته است: الف)کاربرد علم در برابر جهل که همه دانستنی ها اعم از تصورات و تصدیقات, علوم حصولی و علوم حضوری, علوم عقلی, حسی و شهودی و نقلی, اطلاق می شود. ب) علم به معنای قطع و یقین است؛ و متعلق آن, گزاره هایی است که مورد یقین آن باشد, اعم ازاین که آن گزاره های یقینی, صادق و مطابق با واقع باشد و یا کاذب و خلاف واقع بوده باشد. علم در این کاربرد مقابل شک و ظن و وهم قرار دارد. ج) علم به معنای نظام و سیستمی از گزاره های علم حصولی - که با روش های گوناگون کسب معرفت به دست آمده اند - مانند علوم تجربی, فلسفی, تاریخی, عرفانی و ادبی و حسی و تجربی تحصیل شده است. به بیان دیگر (Science) در این قسم به معنای علوم تجربی است, اعم از طبیعی و انسانی. علوم طبیعی مانند: زیست شناسی, فیزیک, شیمی و ...علوم انسانی مانند: روان شناسی, جامعه شناسی, مدیریت, اقتصاد و ...منظور از (علم ) در ( تعارض علم و دین) همان معنای چهارم یعنی علوم تجربی است. ه) علم به معنای تصدیق یقینی مطابق با واقع. علم در این معنا مقابل جهل اعم از بسیط و مرکب است. 3-عقل: واژه (عقل) نیز مشترک لفظی بین معانی گوناگون است: الف)عقل ابزاری: عقل حسابگر و دور اندیش و ابزاری همان عقلی است که چرخ فعالیت های روزمره انسان را به حرکت در می آورد. به بیان دیگر, عقل ابزاری همان؛ عقل معاش, عقل مدیریت, عقل حساب و کتاب, عقل موفقیت در امور زندگی است. براساس این نگرش - نگاه پراگماتیسی به عقل- عقل ابزار و خادم تمایلات و رغبت های انسان برای تحصیل زندگی شاد, لذت بخش و مرفه است. عقل در این رویکرد, به خدمت گرفته شده تا بهترین منفعت, سود شخصی و لذت و رفاه را برای انسان تامین کند. ب)عقل نظری: عقل در این تعریف, مدرک کلیات است و عمده فعالیت آن تفکر و اندیشه ورزی است- به این معنا که با مدد گرفتن از معلومات, مجهولات را نیز به معلومات جدید تبدیل می کند-. عقل, براساس این معنا, بر روش تعلقی و قیاسی که از مقدمات عقلی محض تشکیل می شود, مبتنی است, مقدماتی که یا از بدیهیات است و یا به آن ها منتهی می شود؛ مانند همه قیاس های برهانی که در فلسفه اولی و ریاضیات و...به کار می رود. ج) عقل عملی: عقل در این تعریف, به عنوان یک پیامبر درونی و حجت باطنی معرفی شده که انسان را در مسیر کمال راهبری می کند. شریعت و دین, حجت بیرونی است برای نجات انسان ها از گرداب آلودگی ها و سوق دادن آن ها به سوی کمال و سعادت انسانی, عقل نیز هکین کارکرد را در درون انسان دارد. البته ناگفته نماند که عقل ابزاری نیز نوعی عقل عملی است اما در مرتبه فروتر از حجت باطنی. پس از ذکر این مقدمه ابتدابه تحلیل و تببین رابطه(عقل و دین)پرداخته می شود. در ذیل به رابطه دین با هر کدام از معانی عقل اشاره می شود. 1-رابطه دین با عقل ابزاری: دین نه عقل ابزاری را به طور کلی نفی و رد می کند و نه آن را به طور کلی می پذیرد, بلکه کارکرد آن را در چهار چوب خاصی می پذیرد. اگر عقل ابزاری در چهار چوب جهان بینی توحیدی و انسان شناسی الهی حرکت کند, موردپذیرش اسلام است, چنان که در روایات اسلامی به مساله (تقدیر معیشت)- یعنی اندازه گیری و حسابگری برای زندگی دنیوی - تصریح شده است واین که مومن باید اهل برنامه ریزی, محاسبات اقتصادی, پرهیز از افراط و تفریط در کسب درآمد و هزینه و مصرف آن باشد. اما اگر عقل ابزاری متکی به جهان بینی و انسان مادی -ماتریالیستی- باشد و تنها اصالت را به لذت و رفاه دنیوی بدهد فراتر از آن به چیزی نیندیشد, این گونه عقلانیت مورد پذیرش نیست. این گونه عقلانیت ابزاری است که با آموزه هایی مانند ایثار, از خود گذشتگی, و شهادت و انفاق و ایمان و هزاران واقعیت بنیادین اسلام, ناسازگار و متعارض است. زیرا هیچ واقعیتی فراتر از لذایذ مادی این جهانی برای افراد در آن معنا ندارد. 2-رابطه دین با عقل -به معنای قوه مفکره-: عقل به معنای نیرو و قوه اندیشیدن و اقامه استدلال و برهان, موردتایید و بلکه مورد توصیه دین می باشد.آیات بسیاری در قران کریم وجود دارد که مردم را به اندیشه ورزی,تفکر در نظام هستی و... دعوت می کند. نکته قابل توجه این است که: از منظر دین, متعلق و موضوع تفکر باید از اموری باشدکه در جهت تکامل و سعادت حقیقی انسان باشد. مانند تفکر در نعمت های الهی, تفکر در خویش و استعدادهای سرشاری که خداونددر اختیار ما قرار داده و ... اما اندیشیدن در موضوعات ناشایست و ناپسند, به دلیل این که در راستای سعادت و نیک بخشی انسان نیست, کاری مذموم و مخالف آموزه های دینی است. 3- عقل عملی: یا عقل هدایت گر, که راه خیر را از شر, نیک را از بد, راست را از منحرف به ما می شناساند, خود یکی از پیامبران درونی است. یکی از اهداف انبیا (ع) این است که این گونه از عقل را به شکوفایی وفعالیت برسانند. امام علی علیه السلام در خطبه اول نهج البلاغه می فرماید: انبیا برای دی نآمدند که عقل های انسان ها را برانگیزانند و آن ها را به شکوفابب برسانند. بنابراین این تعریف از عقل - به عنوان یک راهنمای درونی که درحد خود یکسری راهنمایی ها و هدایت ها را به انسان راائه می دهد- مورد تاوید اسلام و بلکه پیامبر درونی انسان به شمار می آید. رابطه علم و دین چنان که بیان شد, علم در این جا به معنای علومی تجربی یاSIENCE می باشد. در رابطه با ارتباط و نسبت میان علم و دین چند دیدگاه مطرح است. 1- تداخل علم و دین: برخی براین باورند که همه علوم جز دین می باشد و علم را داخل در قلمرو دین شمرده اند, حتی برخی از اندیشمندان اسلامی, براین باورند که همه علوم بشری از ظواهر آیات قرآن به دست می آید. برای نمونه می توان به امام محمد غزالی در فرهنگ دینی اهل سنت و استاد جوادی آملی در فرهنگ دینی شیعه- البته با تبیین های مختلف - اشاره نمود. 2- تعارض علم و دین: پاره ای از اندیشمندان, علم و دین را کاملا متعارض دانسته اند, اعم از این که تعارض بین گزاره های دینی یا گزاره های علمی باشد؛ مانند مساله هفت آسمان در قرآن و یک آسمان در علم. یا این که تعارض بین پیش فرض های علم با پیش فرض های دینی. 3- تمایز و جدایی علم و دین: برخی از متفکران مغرب زمین, علم و دین را دو مقوله متمایز و دارای قلمرو جداگانه دانسته اند, مانند فیلسوفان تحلیل زبانی, اگزیستانسیالیست ها, و پوزیتیویست ها و ... . 4- سازگاری و توافق علم و دین: این دیدگاه, علاوه بر ابطال نظریه تداخل علم و دین, تعارض و انواع تعارض علم و دین را رد می کند و بر سازگاری این دو حقیقت تاکید می ورزد و حتی برخی بر این باورند که علم و دین مکمل یکدیگرند. خلاصه مطلب به شرح زیر است: علم و دین: . عدم ترابط و جداانگاری علم و دین 2. ترابط علم و دین (که خود دو بخش است): الف. ترابط خصمانه و تعارض علم و دین ب. ترابط غیر خصمانه (که خود دو بخش است): a. تداخل علم و دین b. سازگاری علم و دین. دیدگاه برگزیده: درتبیین دیدگاه برگزیده به چند نکته اشاره می شود: 1-نمونه های فراوانی از توافق علم و دین و سازگاری آموزه های قرآنی و دست آوردهای علمی وجود دارد؛ مانند حرکت خورشید (سوره یس/38 تا 41 ) حرکت کوه ها و زمین (سور ه نحل/89 ) لقاح گیاهان (سوره حجر/32 Vو... . 2- برخی از تعارض هایی که میان دست آورده های علمی و آموزه های دینی وجود دارد, تعارض ظاهری میان علم و دین است, یعنی علم ادعای انحصاری در آن زمینه ندارد؛ برای نمونه, علم یک آسمان را کشف نموده اما شش آسمان دیگر را انکار ننموده است؛ یا این که نظریه داروین, خلقت نهایی انسان از خاک را انکار نکرده است, بلکه آفرینش از حیوان نئاندرتال را فرض نموده است. یا این که علم, تحقق معجزات یا طول عمر طولانی پیامبر یا امامی را انکار نمی کند؛ البته قدرت تبیین آن را هم ندارد. یعنی علم در مورد برخی از آموزه های دینی نفیا و اثباتا ساکت است. 3- دستاوردهای تجربی مبتنی بر متدولوژی تجربی است که همان (فرضیه سازی) و (استقرا) می باشد. این روش به تنهایی به لحاظ منطقی مفید قطع و یقین نیست. با توجه به نکات مذکور باید گفت: یک سری از گزاره ها و معارف است که هم مورد تایید دین است و هم مورد تایید علم. و یا مورد تایید یکی از آن دو است و دیگری نسبت به آن ساکت است. بنابراین در این موارد تعارضی نیست. ولی علم یک زمان یا برخی از نظریات علمی آنها را نمی پذیرد یک دسته دیگر مورد تایید در برخی از نظریات علمی است ولی دین آنها را نمی پذیرد. در موارد وفاق و سازگاری میان علم و دین بحثی نیست. ولی در مواردی که این دو با هم تعارض و ناسازگاری دارند ابتدا انواع تعارض تصویر شود و سپس حکم هر کدام بیان شود: انواع تعارض: متون قرآن و روایات از نظر دلالت یانص است یا ظاهر. نص به متنی اطلاق می شود که در معنایی صراحت داشته باشد به گونه ای که احتمال هر معنای دیگری منتفی باشد و ظاهر متنی است که در معنایی صراحت نداشته باشد و احتمال معنای دیگر از آن متن منتفی نگردد. سند یک متن نیز یا قطعی و یقینی است و یا ظنی. پیشتر ذکر شد که ادله نقلی اگر متواتر یا مخفوف به شواهد قطعی باشند, یقین آورند, هم چنان که اگر با دلیل یقینی خاصی تایید شوند - نظیر برهانی که بر عصمت مخبر اقامه می شود - مفید یقین خواهند بود. قران کریم از نظر سند قطعی است ولی بیشتر روایات ظنی می باشند؛ گو این که روایات قطعی الصدور نیز کم نیستند. گرچه قرآن از نظر سند قطعی است ولی از نظر دلالت آیات بسیاری از آن ظاهر و غیر یقینی می باشد؛ هم چنان که نصوص فراوانی در آن وجود دارد. پیشتر ذکر شد که, همان گونه که دلیل های نقلی یا یقینی اند و یا ظنی, دلیل های عقلی یا علمی نیز یا یقین آورند یا ظن آور. با توجه به نکات ذکر شده انواع تعارض های ممکن بدین شرح اند: 1- تعارض میان دلیل عقلی یا علمی قطعی با دلیل نقلی قطعی؛ 2- تعارض میان دلیل عقلی یا علمی قطعی با دلیل نقلی ظنی ؛ 3- تعارض میان دلیل عقلی یا علمی ظنی با دلیل نقلی قطعی؛ 4- تعارض میان دلیل عقلی یا علمی ظنی با دلیل نقلی ظنی؛ در اسلام, تعارض قسم اول وجود ندارد وممکن نیست وجود داشته باشد. اگر مطلبی از هر راه و دلیلی به صورت یقینی ثابت شود, با هیچ راه و دلیل دیگری قابل نفی نیست. در نتیجه, اگر آن مطلب یقینی با روش صحیحی به دست آمده باشد, با راه های دیگر تعارض و تنافی نخواهد داشت و اگر در موردی تعارضی به چشم بخورد, تعارض ابتدایی بوده با دقت معلوم می شود که سوء تفاهمی رخ داده و یا یکی از ادله به اشتباه یقینی تلقی شده است. براساس این قاعده, وقوع تعارض قسم اول در اسلام امری ناممکن است, هم چنان که در مورد قسم دوم و سوم باید دلیل یقینی را, خواه دلیل عقلی و علمی و خواه دلیل نقلی, مقدم داشت. در صورت تعارض دلیل عقلی قطعی با دلیل نقلی ظنی, از معنای ظاهری دلیل نقلی ظنی عدول می شود. از این رو, علاوه بر ادله نقلی یقینی بسیار که محکم اند, با ادله عقلی یقین آور که بر تنزه خداوند متعال از ماده و مادیات اقامه شده است, از ظاهر آیاتی که ذکر شد رفع ید می شود . در مورد قسم چهارم, یعنی تعارض دلیل عقلی یا علمی ظنی با دلیل نقلی ظنی در صورتی که دلیل نقلی مربوط به عمل باشد باید آن را مقدم داشت و در سایر موارد باید توقف کرد. باید توجه داشت که علوم تجربی به لحاظ روش حداکثر مفید ظن و نتایج ظنی بوده و هیچ گاه دستاورد های آن ها نمی توانند با یقینات و ضروریات دین معارض باشند, هم چنان که علوم فلسفی و عقلی تنها در بخشی از دین که با عقل نیز قابل شناخت است, توان تفسیر و توصیح متون دینی را دارد .
علم و دین تا چه مقدار با هم هماهنگی دارند؟ مثلا گاهی اوقات کار غیراخلاقی ای انجام می شود و منجر به کشف علم می شود این موضوع چگونه توجیه می شود؟
علم و دین تا چه مقدار با هم هماهنگی دارند؟ مثلا گاهی اوقات کار غیراخلاقی ای انجام می شود و منجر به کشف علم می شود این موضوع چگونه توجیه می شود؟
پیش از پاسخ به این پرسش نخست بایست تعریفی از (دین), (علم), (عقل) ارائه شود
1- دین: برای دین تعاریف فراوانی پیشنهاد شده است, اما آن تعریفی که با پاسخ به پرسش مذکور مناسب می باشد عبارت است از: ( دین مجموعه آموزه هایی است که از منبع وحی الهی, جهت هدایت انسان ها به پیامبران نازل شده است و به صورت گزاره های توصیفی و ارزشی در منابع دینی ثبت شده است.
2- علم: واژه (علم) مشترک لفظی است و در معانی متعدد به کار رفته است:
الف)کاربرد علم در برابر جهل که همه دانستنی ها اعم از تصورات و تصدیقات, علوم حصولی و علوم حضوری, علوم عقلی, حسی و شهودی و نقلی, اطلاق می شود.
ب) علم به معنای قطع و یقین است؛ و متعلق آن, گزاره هایی است که مورد یقین آن باشد, اعم ازاین که آن گزاره های یقینی, صادق و مطابق با واقع باشد و یا کاذب و خلاف واقع بوده باشد. علم در این کاربرد مقابل شک و ظن و وهم قرار دارد.
ج) علم به معنای نظام و سیستمی از گزاره های علم حصولی - که با روش های گوناگون کسب معرفت به دست آمده اند - مانند علوم تجربی, فلسفی, تاریخی, عرفانی و ادبی و حسی و تجربی تحصیل شده است. به بیان دیگر (Science) در این قسم به معنای علوم تجربی است, اعم از طبیعی و انسانی. علوم طبیعی مانند: زیست شناسی, فیزیک, شیمی و ...علوم انسانی مانند: روان شناسی, جامعه شناسی, مدیریت, اقتصاد و ...منظور از (علم ) در ( تعارض علم و دین) همان معنای چهارم یعنی علوم تجربی است. ه) علم به معنای تصدیق یقینی مطابق با واقع. علم در این معنا مقابل جهل اعم از بسیط و مرکب است.
3-عقل: واژه (عقل) نیز مشترک لفظی بین معانی گوناگون است:
الف)عقل ابزاری: عقل حسابگر و دور اندیش و ابزاری همان عقلی است که چرخ فعالیت های روزمره انسان را به حرکت در می آورد. به بیان دیگر, عقل ابزاری همان؛ عقل معاش, عقل مدیریت, عقل حساب و کتاب, عقل موفقیت در امور زندگی است. براساس این نگرش - نگاه پراگماتیسی به عقل- عقل ابزار و خادم تمایلات و رغبت های انسان برای تحصیل زندگی شاد, لذت بخش و مرفه است. عقل در این رویکرد, به خدمت گرفته شده تا بهترین منفعت, سود شخصی و لذت و رفاه را برای انسان تامین کند. ب)عقل نظری: عقل در این تعریف, مدرک کلیات است و عمده فعالیت آن تفکر و اندیشه ورزی است- به این معنا که با مدد گرفتن از معلومات, مجهولات را نیز به معلومات جدید تبدیل می کند-. عقل, براساس این معنا, بر روش تعلقی و قیاسی که از مقدمات عقلی محض تشکیل می شود, مبتنی است, مقدماتی که یا از بدیهیات است و یا به آن ها منتهی می شود؛ مانند همه قیاس های برهانی که در فلسفه اولی و ریاضیات و...به کار می رود.
ج) عقل عملی: عقل در این تعریف, به عنوان یک پیامبر درونی و حجت باطنی معرفی شده که انسان را در مسیر کمال راهبری می کند. شریعت و دین, حجت بیرونی است برای نجات انسان ها از گرداب آلودگی ها و سوق دادن آن ها به سوی کمال و سعادت انسانی, عقل نیز هکین کارکرد را در درون انسان دارد. البته ناگفته نماند که عقل ابزاری نیز نوعی عقل عملی است اما در مرتبه فروتر از حجت باطنی. پس از ذکر این مقدمه ابتدابه تحلیل و تببین رابطه(عقل و دین)پرداخته می شود. در ذیل به رابطه دین با هر کدام از معانی عقل اشاره می شود.
1-رابطه دین با عقل ابزاری: دین نه عقل ابزاری را به طور کلی نفی و رد می کند و نه آن را به طور کلی می پذیرد, بلکه کارکرد آن را در چهار چوب خاصی می پذیرد. اگر عقل ابزاری در چهار چوب جهان بینی توحیدی و انسان شناسی الهی حرکت کند, موردپذیرش اسلام است, چنان که در روایات اسلامی به مساله (تقدیر معیشت)- یعنی اندازه گیری و حسابگری برای زندگی دنیوی - تصریح شده است واین که مومن باید اهل برنامه ریزی, محاسبات اقتصادی, پرهیز از افراط و تفریط در کسب درآمد و هزینه و مصرف آن باشد.
اما اگر عقل ابزاری متکی به جهان بینی و انسان مادی -ماتریالیستی- باشد و تنها اصالت را به لذت و رفاه دنیوی بدهد فراتر از آن به چیزی نیندیشد, این گونه عقلانیت مورد پذیرش نیست. این گونه عقلانیت ابزاری است که با آموزه هایی مانند ایثار, از خود گذشتگی, و شهادت و انفاق و ایمان و هزاران واقعیت بنیادین اسلام, ناسازگار و متعارض است. زیرا هیچ واقعیتی فراتر از لذایذ مادی این جهانی برای افراد در آن معنا ندارد.
2-رابطه دین با عقل -به معنای قوه مفکره-:
عقل به معنای نیرو و قوه اندیشیدن و اقامه استدلال و برهان, موردتایید و بلکه مورد توصیه دین می باشد.آیات بسیاری در قران کریم وجود دارد که مردم را به اندیشه ورزی,تفکر در نظام هستی و... دعوت می کند. نکته قابل توجه این است که: از منظر دین, متعلق و موضوع تفکر باید از اموری باشدکه در جهت تکامل و سعادت حقیقی انسان باشد. مانند تفکر در نعمت های الهی, تفکر در خویش و استعدادهای سرشاری که خداونددر اختیار ما قرار داده و ...
اما اندیشیدن در موضوعات ناشایست و ناپسند, به دلیل این که در راستای سعادت و نیک بخشی انسان نیست, کاری مذموم و مخالف آموزه های دینی است.
3- عقل عملی: یا عقل هدایت گر, که راه خیر را از شر, نیک را از بد, راست را از منحرف به ما می شناساند, خود یکی از پیامبران درونی است. یکی از اهداف انبیا (ع) این است که این گونه از عقل را به شکوفایی وفعالیت برسانند. امام علی علیه السلام در خطبه اول نهج البلاغه می فرماید: انبیا برای دی نآمدند که عقل های انسان ها را برانگیزانند و آن ها را به شکوفابب برسانند. بنابراین این تعریف از عقل - به عنوان یک راهنمای درونی که درحد خود یکسری راهنمایی ها و هدایت ها را به انسان راائه می دهد- مورد تاوید اسلام و بلکه پیامبر درونی انسان به شمار می آید.
رابطه علم و دین
چنان که بیان شد, علم در این جا به معنای علومی تجربی یاSIENCE می باشد. در رابطه با ارتباط و نسبت میان علم و دین چند دیدگاه مطرح است.
1- تداخل علم و دین: برخی براین باورند که همه علوم جز دین می باشد و علم را داخل در قلمرو دین شمرده اند, حتی برخی از اندیشمندان اسلامی, براین باورند که همه علوم بشری از ظواهر آیات قرآن به دست می آید. برای نمونه می توان به امام محمد غزالی در فرهنگ دینی اهل سنت و استاد جوادی آملی در فرهنگ دینی شیعه- البته با تبیین های مختلف - اشاره نمود.
2- تعارض علم و دین: پاره ای از اندیشمندان, علم و دین را کاملا متعارض دانسته اند, اعم از این که تعارض بین گزاره های دینی یا گزاره های علمی باشد؛ مانند مساله هفت آسمان در قرآن و یک آسمان در علم. یا این که تعارض بین پیش فرض های علم با پیش فرض های دینی.
3- تمایز و جدایی علم و دین: برخی از متفکران مغرب زمین, علم و دین را دو مقوله متمایز و دارای قلمرو جداگانه دانسته اند, مانند فیلسوفان تحلیل زبانی, اگزیستانسیالیست ها, و پوزیتیویست ها و ... .
4- سازگاری و توافق علم و دین: این دیدگاه, علاوه بر ابطال نظریه تداخل علم و دین, تعارض و انواع تعارض علم و دین را رد می کند و بر سازگاری این دو حقیقت تاکید می ورزد و حتی برخی بر این باورند که علم و دین مکمل یکدیگرند.
خلاصه مطلب به شرح زیر است:
علم و دین:
. عدم ترابط و جداانگاری علم و دین
2. ترابط علم و دین (که خود دو بخش است):
الف. ترابط خصمانه و تعارض علم و دین
ب. ترابط غیر خصمانه (که خود دو بخش است):
a. تداخل علم و دین
b. سازگاری علم و دین.
دیدگاه برگزیده: درتبیین دیدگاه برگزیده به چند نکته اشاره می شود:
1-نمونه های فراوانی از توافق علم و دین و سازگاری آموزه های قرآنی و دست آوردهای علمی وجود دارد؛ مانند حرکت خورشید (سوره یس/38 تا 41 ) حرکت کوه ها و زمین (سور ه نحل/89 ) لقاح گیاهان (سوره حجر/32 Vو... .
2- برخی از تعارض هایی که میان دست آورده های علمی و آموزه های دینی وجود دارد, تعارض ظاهری میان علم و دین است, یعنی علم ادعای انحصاری در آن زمینه ندارد؛ برای نمونه, علم یک آسمان را کشف نموده اما شش آسمان دیگر را انکار ننموده است؛ یا این که نظریه داروین, خلقت نهایی انسان از خاک را انکار نکرده است, بلکه آفرینش از حیوان نئاندرتال را فرض نموده است. یا این که علم, تحقق معجزات یا طول عمر طولانی پیامبر یا امامی را انکار نمی کند؛ البته قدرت تبیین آن را هم ندارد. یعنی علم در مورد برخی از آموزه های دینی نفیا و اثباتا ساکت است.
3- دستاوردهای تجربی مبتنی بر متدولوژی تجربی است که همان (فرضیه سازی) و (استقرا) می باشد. این روش به تنهایی به لحاظ منطقی مفید قطع و یقین نیست. با توجه به نکات مذکور باید گفت: یک سری از گزاره ها و معارف است که هم مورد تایید دین است و هم مورد تایید علم. و یا مورد تایید یکی از آن دو است و دیگری نسبت به آن ساکت است. بنابراین در این موارد تعارضی نیست. ولی علم یک زمان یا برخی از نظریات علمی آنها را نمی پذیرد یک دسته دیگر مورد تایید در برخی از نظریات علمی است ولی دین آنها را نمی پذیرد. در موارد وفاق و سازگاری میان علم و دین بحثی نیست. ولی در مواردی که این دو با هم تعارض و ناسازگاری دارند ابتدا انواع تعارض تصویر شود و سپس حکم هر کدام بیان شود:
انواع تعارض:
متون قرآن و روایات از نظر دلالت یانص است یا ظاهر. نص به متنی اطلاق می شود که در معنایی صراحت داشته باشد به گونه ای که احتمال هر معنای دیگری منتفی باشد و ظاهر متنی است که در معنایی صراحت نداشته باشد و احتمال معنای دیگر از آن متن منتفی نگردد.
سند یک متن نیز یا قطعی و یقینی است و یا ظنی. پیشتر ذکر شد که ادله نقلی اگر متواتر یا مخفوف به شواهد قطعی باشند, یقین آورند, هم چنان که اگر با دلیل یقینی خاصی تایید شوند - نظیر برهانی که بر عصمت مخبر اقامه می شود - مفید یقین خواهند بود. قران کریم از نظر سند قطعی است ولی بیشتر روایات ظنی می باشند؛ گو این که روایات قطعی الصدور نیز کم نیستند. گرچه قرآن از نظر سند قطعی است ولی از نظر دلالت آیات بسیاری از آن ظاهر و غیر یقینی می باشد؛ هم چنان که نصوص فراوانی در آن وجود دارد. پیشتر ذکر شد که, همان گونه که دلیل های نقلی یا یقینی اند و یا ظنی, دلیل های عقلی یا علمی نیز یا یقین آورند یا ظن آور. با توجه به نکات ذکر شده انواع تعارض های ممکن بدین شرح اند:
1- تعارض میان دلیل عقلی یا علمی قطعی با دلیل نقلی قطعی؛
2- تعارض میان دلیل عقلی یا علمی قطعی با دلیل نقلی ظنی ؛
3- تعارض میان دلیل عقلی یا علمی ظنی با دلیل نقلی قطعی؛
4- تعارض میان دلیل عقلی یا علمی ظنی با دلیل نقلی ظنی؛
در اسلام, تعارض قسم اول وجود ندارد وممکن نیست وجود داشته باشد. اگر مطلبی از هر راه و دلیلی به صورت یقینی ثابت شود, با هیچ راه و دلیل دیگری قابل نفی نیست. در نتیجه, اگر آن مطلب یقینی با روش صحیحی به دست آمده باشد, با راه های دیگر تعارض و تنافی نخواهد داشت و اگر در موردی تعارضی به چشم بخورد, تعارض ابتدایی بوده با دقت معلوم می شود که سوء تفاهمی رخ داده و یا یکی از ادله به اشتباه یقینی تلقی شده است. براساس این قاعده, وقوع تعارض قسم اول در اسلام امری ناممکن است, هم چنان که در مورد قسم دوم و سوم باید دلیل یقینی را, خواه دلیل عقلی و علمی و خواه دلیل نقلی, مقدم داشت. در صورت تعارض دلیل عقلی قطعی با دلیل نقلی ظنی, از معنای ظاهری دلیل نقلی ظنی عدول می شود. از این رو, علاوه بر ادله نقلی یقینی بسیار که محکم اند, با ادله عقلی یقین آور که بر تنزه خداوند متعال از ماده و مادیات اقامه شده است, از ظاهر آیاتی که ذکر شد رفع ید می شود . در مورد قسم چهارم, یعنی تعارض دلیل عقلی یا علمی ظنی با دلیل نقلی ظنی در صورتی که دلیل نقلی مربوط به عمل باشد باید آن را مقدم داشت و در سایر موارد باید توقف کرد. باید توجه داشت که علوم تجربی به لحاظ روش حداکثر مفید ظن و نتایج ظنی بوده و هیچ گاه دستاورد های آن ها نمی توانند با یقینات و ضروریات دین معارض باشند, هم چنان که علوم فلسفی و عقلی تنها در بخشی از دین که با عقل نیز قابل شناخت است, توان تفسیر و توصیح متون دینی را دارد .
- [سایر] چرا علم گاهی اوقات با دین مخالف است؟
- [سایر] وقتی قیامت می شود انسان چه مقدار از علم را کشف کرده است ؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در صورت علم به صاحب دین و جهل به مقدار آن وظیفه چیست؟
- [سایر] تعریف شما از علم، عقل و دین چیست؟ چه تفاوتها و تضادهایی بین آنها وجود دارد؟ آیا صحیح است که ریشه همه علمها در قرآن قرار دارد؟ این موضوع تا چه اندازه صحت دارد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] در برخی اوقات به موجب قانون، انجام خدمت معلّمان در مدارس یا مراکز آموزشی مجوّز قانونی ندارد. تعدادی از معلّمان با علم به غیر قانونی بودن این عمل، با هماهنگی مدیران مدارس، به خدمت (که غالباً به صورت اضافه کار و حق التدریس است) ادامه می دهند، ولی حقّ الزحمه چنین معلّمانی را به نام افراد دیگری که خدمت آنان منع قانونی ندارد، ثبت کرده، و سپس جمع مبلغ را به شخصی که عملا فعالیّت داشته پرداخت می کنند. اوّلا: حکم کلّی این امر چیست؟ ثانیاً: هر یک از افراد فوق (معلّمان، مدیران و معلّمانی که اجازه استفاده از نام خود را برای پرداخت حقوق به دیگران می دهند) چه تکلیفی دارند؟
- [سایر] سلام. امام خمینی )ره( در کتاب کشف الاسرار بخش بداء (صفحه 87 چاپ دفتر نشر فلق قدیمی حدود اوایل انقلاب) نوشته اند، اگر مردم در سال 140 قمری سر را افشا نمی کردند کار دست اهل بیت می افتاد و قیام پیروز می شد و حکومت دست اهل بیت می افتاد. این موضوع را کاملا مستند شرح و بسط نمایید.
- [سایر] بیشتر اوقات وقتی که میخوام کار مهمی رو انجام بدم، خیلی استرس بهم وارد میشه و حتی دچار لرزش دست و پا هم می شم. البته منظور از کارای مهم امتحان و... نیست. کارایی مثل بحث کردن سر یه موضوع مهم جلوی جمع یا مثلا برای دفاع از حق خودم و... یک جورایی دچار استرس و ترس میشم.
- [سایر] برخی از روشنفکران یا نواندیشان دینی، معتقدند مجازات برخی از احکام فقهی؛ مانند ارتداد، سب النبی، سنگسار و... ناعادلانه، سنگین و ناروا است. آنها مهدورالدم دانستن فرد مرتد را امری غیراخلاقی دانسته و با تفکیک خطای معرفتی از خطای اخلاقی و موضوع عدم تناسب بین جرم و مجازات، بر ناروایی اعدام فرد خارج شده از دین تأکید میکنند. لطفاً برای ایضاح بحث، ابتدا درباره خطای معرفتی و خطای اخلاقی توضیح دهید. و بفرمائید آیا این تقسیم و تفکیک خطای اخلاقی و خطای معرفتی، صحیح و منطقی است یا خیر؟ همچنین درباره تناسب یا تناسب نداشتن جرمهای ذکر شده با مجازاتهایشان نیز توضیح ارائه بفرمائید.
- [آیت الله اردبیلی] : اینجانب دانشآموز پیشدانشگاهی هستم. برخی از اوقات که تکالیف سنگین میشود برخی از دوستانم مشغول رونویسی میشوند (یعنی از جوابهای موجود رونویسی میکنند) با این توجیه که همه این کار را انجام میدهند چرا من انجام ندهم یا آن که مهم درس خواندن است تکلیف که اهمیتی ندارد یا آن که با این حجم تکلیف نمیرسیم همة تکالیف را انجام دهیم و اگر انجام ندهیم آبرویمان میرود، به رونویسی مشغول میشوند. میخواستم بپرسم آیا این دوستان حقی را ضایع میکنند؟
- [آیت الله بهجت] گاهی اوقات مشتری طلای نساخته را به طلاساز می دهد تا برایش بسازد. بعدا طلاساز همان مقدار طلا را از حیث وزن، طلا می سازد و به اضافه مزد عمل پس می دهد. آیا این کار حلال است یا ربا محسوب می شود؟
- [آیت الله مظاهری] اگر از روی نسیان و غفلت ربا خورد گرچه گناه نکرده است، ولی باید بعد از توجّه، آنچه را گرفته است به ربا دهنده رد کند، ولی اگر از روی جهل بود، (چه جهل قصوری یا تقصیری و چه جهل به حکم یا به موضوع بود)، بعد از علم لازم نیست آنچه را ربا خورده است رد کند و از آن به بعد باید اطراف آن کار زشت که دنیا و آخرت ربا گیرنده و ربادهنده را تباه میکند نگردد. [1]. بقره، 279. [2]. حدید، 11. [3]. بقره، 276.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام سوءظن به دیگران است و این گناه بزرگ علاوه بر اینکه عملی حرام است، در بسیاری از موارد منجر به قتل و جدائی دوستان از یکدیگر و طلاق و بیمهری شوهر با زن یا زن با شوهر، و بغض و کینه و مانند اینها میشود، و آن اقسامی دارد: الف) سوءظنّ مربوط به گناه، نظیر اینکه کسی تخیّل کند همسر او رابطه نامشروع با دیگری دارد و بعد از آن تجسّس کند و یا عمل دیگری نظیر بیمهری بر آن مترتّب کند، این قسم حرام و گناهش بزرگ و مفاسد آن نیز بسیار است. ب) سوءظن مربوط به گناه، ولی بدون آنکه عملی بر آن مترتب کند، و این قسم نیز نزد علمای علم اخلاق حرام است و مبارزه با آن را از اوجب واجبات میدانند. ج) سوءظن مربوط به گناه، ولی علاوه بر اینکه عملی مترتّب بر آن نمیکند، خطوری بیش نباشد و فوراً از آن منصرف شود، و این قسم نیز حرام است، امّا پروردگار عالم به جهت منّت بر بندگان از آن عفو نموده است، ولی باید متوجّه باشیم همین خطورات است که به تدریج منجر به استقرار در نفس و سپس منجر به ملکه میشود، و اگر کسی- العیاذ باللَّه- ملکه سوءظن پیدا کند، مفاسد بزرگی حتّی سوءظنّ به خدای متعال و پیامبر و اهلبیت(سلاماللهعلیهم) پیدا میکند. د) سوءظن مربوط به غیرگناه، نظیر اینکه زنی تخیّل کند شوهرش ازدواج دیگری نموده است، و این قسم اگر عملی که گناه است بر آن مترتّب نشود و مواظبت کند ملکه نشود، از نظر فقهای عظام گناه نیست، ولی علاوه بر اینکه از نظر علمای علم اخلاق حرام است، باید بدانیم که سوءظن هر چه باشد مفاسد عظیمی را در بر دارد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] کسی که در تنگی وقت نماز باید تیمم کند؛ اگر به قصد قربت یا برای کار مستحبی مثل خواندن قرآن وضو بگیرد؛ صحیح است و اگر با علم و عمد فقط برای آن نماز وضو بگیرد که مقدار یک رکعت یا بیشتر آن را در وقت درک می کند باز صحیح است اگرچه در تاخیر انداختن نماز معصیت کرده است. شرط هشتم آنکه به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم وضو بگیرد و اگر برای خنک شدن یا به قصد دیگری وضو بگیرد باطل است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] (استفادهای) که مال را برای آن اجاره میدهند، یا (کاری) که برای آن اجیر میشوند، شش شرط دارد: اوّل: آن که این استفاده یا کار معلوم باشد؛ پس اگر چیزی را که اجاره میدهند چند استفاده دارد، باید استفاده و کاری را که مورد نظر طرفین است، مشخص نمایند؛ مثلاً اگر ماشینی را که هم میتواند مسافر حمل کند و هم بار، اجاره دهند باید در موقع اجاره معیّن کنند که حمل مسافر یا باربری آن مال مستأجر است یا همه استفادههای آن. دوم: آن که این استفاده یا کار ممکن باشد؛ پس اجاره دادن زمین برای زراعت در صورتی که آب باران برای زراعت کافی نبوده و مشروب کردن آن از راه دیگر هم ممکن نباشد، صحیح نیست. همچنان که اجیر کردن شخص بیسواد برای تدریس صحیح نمیباشد. سوم: آن که حلال باشد؛ بنابراین اجاره دادن دکان برای شرابفروشی یا نگهداری شراب و کرایه دادن وسیله نقلیه برای حمل و نقل شراب، باطل است. چهارم: آن که انجام آن کار از نظر شرع به طور مجّانی واجب نباشد؛ پس اجیر شدن برای انجام کارهایی که جزء حقوق لازمالرعایه مردم است؛ مانند: نجات مسلمان از غرق شدن و تعلیم اصول دین و مقدار واجب از فروع دین و انجام مقدار واجب از مراسم به خاکسپاری مسلمانان، همچون کفن کردن و نماز خواندن و دفن کردن - که از حقوقی هستند که میّت مسلمان بر زندهها دارد - صحیح نیست ولی اجیر شدن برای کارهایی که جزء حقوق لازمالرعایه مردم نیست، مانعی ندارد. پنجم: پول دادن برای آن در نظر مردم بیهوده نباشد؛ و اجیر کردن دیگری برای این که نماز واجب خود را بخواند یا روزه واجب خود را بگیرد، چون برای مستأجر ثواب اخروی بلکه گاهی نفع دنیوی دارد، اشکال ندارد. ششم: مدت استفاده را معیّن نمایند و اگر برای انجام کاری اجیر میشوند باید زمان انجام آن کار را مشخّص کنند؛ مثلاً در سفارش خیاطی علاوه بر این که با خیاط قرار میگذارند لباس معیّنی را به شکل مخصوصی بدوزد، باید مدّت زمانی را که خیاط باید در آن زمان لباس را بدوزد، مشخّص کنند.
- [آیت الله نوری همدانی] شایسته است امام خطیب ، بلیغ باشد و به تناسب اوضاع و احوال سخن گوید و عبارات فصیح و روان به کار برد ، به حوادثی که در سراسر عالم بر مسلمین می گذرد بخصوص حوادث منطقه خود ، آشنا باشد . مصالح اسلام و مسلمین را تشخیص دهد . چنان شجاع باشد که در راه خدا از مَلامت و نکوهش احدی بیم به خود راه ندهد ، در اظهارحق و اِبْطال باطل بر حسب شرایط زمان ومکان صراحت داشته باشد ، اموری از قبیل مواظبت در اوقات نماز وعمل به روش صُلَحاو اولیاء خد ا را که موجب تأثیر کلام او در مردم است رعایت کند ، کارهای او با مَواعِظْ و وعد وعیدهایش تطبیق نماید ، از آنچه که موجب سَبُکی او و کلامش می شود حتّی از قبیل پر گوئی ، شوخی و بیهوده گوئی بپرهیزد وهمة امور را تنها برای خداوند رعایت کند وهدفش اِعْراض از دنیا پرستی و ریاست طلبی باشد که سرسلسة همة گناهان است تا کلامش در جان مردم ، مُؤَثِّرْ افتد .
- [آیت الله مظاهری] یکی از مهلکات که مفاسدی بر آن مترتّب میشود و غالباً گناهانی را در بر دارد، وسواس است، و چون وسوسه برای وسواسی یک رذیله است، از نظر ما حرام و مبارزه با آن از اوجب واجبات است، و فرقی نیست که در طهارت و نجاست باشد یا در عبادات، در اعتقادات باشد یا در اعمال، در حقّ اللَّه باشد یا در حقّالنّاس، در کارهای عبادی باشد یا در کارهای اجتماعی. و خلاصه کلام اینکه حالت افراطگری و وسواسی در هرچه باشد، حرام و باید با آن مبارزه شود تا ریشهکن شود، و علامت آن این است که زیاد شک کند و یا زود یقین کند و از متعارف مردم در شک و یقین بیرون باشد، و همین مقدار که از حالت متوسّط که در میان مردم در کارها متعارف است بیرون رفت و حالت افراط یا تفریط در کارها پیدا کرد، وسواسی است و باید دست از آن حالت بردارد و بر طبق آن حالت عمل نکند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] شایسته است امامِ خطیب، بلیغ باشد و به تناسب اوضاع و احوال سخن گوید و عبارات فصیح و روان به کار برد، به حوادثی که در سراسر عالم بر مسلمین می گذرد به خصوص حوادث منطقه خود، آشنا باشد. مصالح اسلام و مسلمین را تشخیص دهد. چنان شجاع باشد که در راه خدا از ملامت و نکوهش احدی بیم به خود راه ندهد، در اظهار حق و ابطال باطل بر حسب شرائط زمان و مکان صراحت داشته باشد، اموری از قبیل مواظبت در اوقات نماز و عمل به روش صلحا و اولیاء خدا را که موجب تأثیر کلام او در مردم است رعایت کند، کارهای او با مواعظ و وعد و وعیدهایش تطبیق نماید، از آنچه که موجب سبکی او و کلامش می شود حتی از قبیل پرگوئی، شوخی و بیهوده گوئی بپرهیزد و همه این امور را تنها برای خداوند رعایت کند و هدفش اعراض از دنیاپرستی و ریاست طلبی باشد که سرسلسله همه گناهان است تا کلامش در جان مردم مؤثر افتد.
- [آیت الله سیستانی] حواله در اصطلاح فقهی، به معنای انتقال بدهی از ذمه مُحیل (حواله دهنده) به ذمه محالعلیه (کسی که حواله به او منتقل شده) است؛ لکن در اینجا به معنای عامتر از آن بکار میرود. نمونههایی از حوالههای بانکی به شرح زیرند: 1 بانک در قبال صدور حوالهای برای مشتری خود، میپذیرد که مبلغی را از وکیل او در داخل یا خارج به حساب مشتری اگر در بانک حسابی داشته باشد، وصول کند و به ازای آن کارمزد معینی دریافت دارد، ظاهراً گرفتن این کارمزد جایز است؛ زیرا بانک حق دارد که در غیر بانک دَین خود را به مشتری نپردازد، بنابراین گرفتن کارمزد برای گذشتن از حقّ خود و پرداخت دَین در جای دیگر، جایز است. 2 بانک حوالهای برای شخص صادر میکند که طبق آن، شخص میتواند مبلغ معینی را از بانک دیگری در داخل یا خارج که مشتری در آن حسابی ندارد، به عنوان قرض بگیرد؛ بانک نیز کارمزدی بابت این کار دریافت میکند. ظاهراً جایز است که بانک در قبال صدور این حواله کار مزدی بگیرد؛ زیرا اگر این چنین باشد که در بانک اوّل برای وکیل کردن بانک دوّم نسبت به قرض دادن به شخص از اموالی که بانک اوّل نزد بانک دوّم دارد، حقالزحمهای دریافت میکند و این کار به معنای گرفتن حقالزحمه برای خود قرض دادن نیست، تا حرام باشد، بلکه از قبیل گرفتن مبلغی برای توکیل دیگری در قرض دادن است. لذا پرداخت کارمزد در قبال قرض دادن و مرتبط با آن نیست، بلکه برای توکیل در قرض است و از این رو اشکالی ندارد. وانگهی اگر مبلغ مذکور در حواله، ارز خارجی باشد، برای بانک حقّ دیگری به وجود میآورد، بدین معنا که بدهکار ذمهاش به پرداخت ارز مذکور در حواله مشغول است و ملزم است که آن را بپردازد، لذا اگر بانک از این حق گذشت و پذیرفت که بدهکار معادل آن را از پول رایج کشور بپردازد، جایز است که در قبال این گذشت از حقّ خویش، مبلغی دریافت دارد. همچنین میتواند آن را با مازادش به پول رایج کشور تبدیل کند. 3 شخص مبلغ معین را فرضاً به بانکی در نجف اشرف تحویل میدهد و حوالهای میگیرد که طبق آن همان مبلغ یا معادل آن را از بانک دیگری در کربلا، و یا خارج از کشور مانند لبنان دریافت کند و بانک در قبال این خدمت، کارمزدی دریافت میدارد، این فرض به دو شکل است: اوّل: شخص مبلغی از پول رایج کشور را به بانک به مبلغی ارز خارجی که معادل پول خودش است میفروشد، و کارمزدی هم برای حواله گرفتن و خدمات بانکی میپردازد. در این صورت اشکالی ندارد، و مشابه آن گذشت. دوّم: شخص مبلغ معین را به بانک قرض میدهد، و شرط میکند که در قبال دریافت حوالهای برای بانک دیگری در داخل یا خارج کشور، کارمزدی بپردازد. اشکالی که در این صورت است این است که حواله دهی عملی است محترم و دارای مالیت است، و شرط اجرای آن از طرف قرض دهنده بر قرض گیرنده، از قبیل شرطی است که ارزش مالی دارد، و شرعاً حرام است، ولی چون از روایات استفاده میشود که قرض دهنده میتواند بر قرض گیرنده شرط کند که قرضش را در جای دیگری بپردازد، پس میتواند حواله دهی را نیز شرط کند، و اگر این شرط به صورت مجانی و بلاعوض جایز باشد، در قبال پرداخت کارمزدی معین، به طریق اولی جایز است. 4 شخص از بانکی مثلاً در نجف اشرف مبلغی میگیرد و به ازای آن حوالهای به بانک میدهد تا بتواند معادل پول پرداختی را از بانکی دیگر در داخل یا خارج کشور دریافت کند و بانک به ازای قبول این حواله، کارمزدی میگیرد. این فرض دو صورت دارد: اوّل: بانک به شخص مبلغ معینی پول رایج کشور را به معادل آن از ارز خارجی به اضافه کارمزد میفروشد و مشتری نیز بانک را برای دریافت ثمن به بانک دیگری احاله میدهد. در این صورت جایز است. دوّم: بانک مبلغ معینی به شخصی قرض میدهد و به ازای قبول انتقال بدهی او به ذمه دیگری و دریافت مبلغ در جای دیگری، کارمزد معینی را شرط میکند. این مورد ربا است، زیرا از قبیل شرط کردن چیزی بر مقدار قرض به شمار میرود، گر چه به ازای عملیات حواله دهی باشد. البته اگر این اتفاق بدون پیششرط بوده باشد، به این صورت که نخست شخص از بانک مبلغی را قرض کند و سپس برای پرداخت بدهی خود، بانک بستانکار را به بانک دیگری حواله دهد و بانک در قبال این احاله درخواست کارمزد کند، در این صورت پرداخت آن جایز است، زیرا بانک حق دارد از انتقال قرض به بانک دیگری و پذیرش شرطِ قرض گیرنده، خودداری کند، لذا میتواند در قبال گذشت از این حق مبلغی دریافت دارد. این مورد از قبیل مبلغی که طلبکار برای به تأخیر انداختن طلب خود میگیرد، نیست، تا ربا باشد، بلکه بانک این مبلغ را در قبال انتقال بدهی به ذمه دیگری و دریافت آن در جای دیگری، میگیرد، لذا اشکالی ندارد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.
- [آیت الله نوری همدانی] نافلة ظهر و عصر را در سفر نباید خواند ، ئلی ولی نافله عشا را که نماز وُتیره نامیده می شود به نیت اینکه شاید مطلوب خداوند باشد ، می تواند بجا آورد . فضلیت سحر خیزی ونماز شب باید توجه داشت که وقت سحر ، وقت بسیار مبارکی است ، وقت تهجد و عبادت خدا است وقت انس گرفتن با محبوب حقیقی در خلوت شب است ، وقتی است که پیشوایان معصوم اسلام (سلام الله علیهم )مسلمانان را به بیداری و تهجد د ر آن ترغیب می نمودند ، وقتی است که وقتی است که علمای بزرگ و صلحای روزگار همیشه در آن وقت از خواب بر می خاستند و در پیشگاه حضرت حق به نماز خواندن و تلاوت قرآن و استغفار می پرداختند و حل کمشکلات و قضای حوایج مهم خود را در این ساعت از آن ذات مقدس می خواستند و به مقصود می رسیدند .خداوند در دو جای قرآن ، کسانی را که در سحرگاهان به استغفار می پردازند و از خداوند کریم و رحیم بخشایش گناهان خود را می خواهند مورد تمجید قرار داده است .وقت سحربنابر اظهر ، آخرین قسمت از یک ششم شب میباشد .هر چند وقت نماز شب از نصف شب به بعد آغاز می شود و تا طلوع فجر ادامه پیدا می کند ، ولی هر چه به طلوع فجر نزدیکتر باشد ، ثواب بیشتری دارد .برای نماز شب فضلیت های فراوانی و تاکید بسیاری در احادیث اهل بیت عصمت (علیهم السلام) ذکر شده است.حضرت رسول اکرم (صلی الله غلیه وآله وسلم ) در ضمن وصیتهای خود به حضرت امیر المؤمنان (علیه السلام ) فرمودند : ( عَلیکَ بِصَلوهِ اللّیلِ ، بِصلوهِ الّلیلِ ، بِصلوهِ اللّیلِ ) یعنی سه مرتبه فرمودند : نماز شب خواندن را بر خود لازم بشمار . حضرت صاذق (علیه السلام)فرمودند :( شرافت مؤ من در نماز شب خواندن و عزت مؤ من در این است که متعرض اعراض مردم چیزهایی که مردم عنایت به پنهان ماندن آن دارند ، نشود ، به این معنا که تفحص در امور مردم نداشته باشد و غیبت آنان را نکند .) و نیز حضرت صادق (علیه السلام ) فرمودند : ( مال دنیا و فرزندان ، زینت زندگی این دنیا و نماز شب ، زینت آخرت است . ) در احادیث اسلامی برای نماز شب علاوه بر اینکه ثواب و فضیلت فراوان اخروی ذکر شده است ، فواید دنیوی بسیاری نیز برای آن بیان شده است .که حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمود : ( نماز شب بخوانید که آن سنت پیغمبر و رسم صلحایی است که پیش از شما می زیستند و آن درد و مرض را از بدن شما دور می کند . ) و نیز فرمودند : ( نماز شب خواندن روی انسان را سفید و نورانی وخلق انسان را نیکو و بوی وی را پاکیزه می کند و روزی را فراوان می سازد و موجب ادای قرض انسان می گردد و غم و اندوه را بر طرف می نماید و به چشم انسان جلوه و روشنی می بخشد . )حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : ( خانه هایی که در آنها نماز شب و قرآن خوانده می شود ، برای اهل آسمان روشنایی می دهند به همان طوری که ستارگان آسمان برای مردم زمین ، روشنایی می دهند . ) حضرت رضا ( علیه السلام ) فرمودند : ( نماز شب خواندن را بر خود لازم بدانید زیرا هر بندة مؤ منی که هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخواند و در قنوت وتر 70مرتبه استغفار کند خداوند او را از عذاب قبر و از عذاب آتش نجات می دهد وعمرش را در دنیا طولانی میکند و در زندگی اقتصادی خداوند به او وسعت و گشایش میدهد وهر خانه ای که در آن نماز شب خوانده شود آن خانه برای مردم آسمان روشنایی می دهد همانطورکه ستارگان آسمان برای مردم روی زمین روشنایی می بخشند . ) برای د ستیابی به این توفیق لازم است از اول شب تصمیم بگیرند و مخصوصاً با کم غذا خوردن در شب خود را برای بیداری آماده سازند که حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام ) فرمودند : ( در سه چیز با سه چیز طمع مکن : 1-در بیداری شب با پرخوردن .2-در نور صورت با خوابیدن در جمیع شب .3-در امان ماندن در دنیا با همنشینی با فاسقان و فاجران .) کیفیت نماز شب و اما کیفیت نماز شب به این ترتیب است که : هشت رکعت که هر دو رکعت به یک سلام انجام بگیرد به قصد نماز نافلة شب خوانده شود و بعد از آن دو رکعت نماز به قصد نماز شفع می خواند و از آن پس یک رکعت به نیت نماز وتر بجا می آورد و بهتر این است که قنوت نماز وتر را به این ترتیب بجا بیاورد : 1- دعای فرج را که عبارت از این دعا است : لا اله الله الحلیم الکریم لا اله الا الله العلی العظیم سبحان الله رب السموات السبع و سبحان الله رب الارضین السبع و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم و سلام علی المرسلین بخواند . 2-هفت مرتبه بگوید : استغفر الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم ذوالجلال و الاکرام من جمیع ظلمی و جرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب الیه .بعد از آن 70مرتبه بگوید : استغفرالله ربی و اتوب الیه .پس از آن 300مرتبه بگوید : العفو . سپس برای چهل مؤمن دعا کند ( به زبان غیر عربی هم اشکال ندارد ، مثلاً بگوید : خداوندا! فلانی را بیامرز ) .از آن پس برای خود و پدر و مادر خود دعا کند و در خاتمة قنوت 7مرتبه بگوید : هذا مقامُ الغائذِ بکَ مِنَ النارِ . فضیلت نماز جعفر طیار نماز جعفر طیار ، دارای ثواب و فضیلت بسیار است و بر اساس روایاتی که از اهل بیت عصمت(سلام الله علیهم ) رسیده است تاثیر زیادی در بخشیده شدن گناهان انسان دارد . حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمودند : ( روزی که قلعة خیبر ، دژ محکم یهودانی که در برابر پیشرفت اسلام جوان ، سنگ اندازی می کردند و هر روز نقشه ای می کشیدند و تر فندهایی برای متوقف ساختن ، بلکه بر انداختن نظام اسلامی ، طرح می کردند به دست سپاه اسلام فتح شد ، جعفر از کشور حبشه که به سر پرستی جمعی از مسلمانان که در نتیجة فشار سردمداران کفر به آنجا مسافرت کرده بودند که تا در محیطی آزاد به اقامه مراسم دین قیام کنند و هم به تبلیغ اسلام پرداخته ، درخت دین را در آن سر زمین بنشانند ، مسافرت کرده بود مراجعت کرد .حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) از شنیدن این جریان بسیار خرسند گردید و فرمود : ( والله ما ادری بایهما انا اشد سروراً بقدوم جعفر ام بفتح خیبر ) . قسم به خداوند از این دو جریانی که امروز برای ما پیش آمده است نمی دانم برای کدام یک بیشتر خشنود باشم ، آیا برای فتح خیبر یا برای بازگشت جعفر ؟ و از جای خود برخاست و جعفر را به آغوش کشید و میان دو چشم وی را بوسید و فرمود هدیه ای به تو بدهم .چون این کلام را مسلمانان شنیدند افراد بسیاری در میان جمع گرد آمدند و چنین فکر می کردندکه این هدیه طلا ونقرة قابل توجهی خواهد بود. حضرتش به جعفر فرمودند : ( چهار رکعت نماز به تو تعلیم می دهم اگر بتوانی در هر روز و اگر نه در دو روز و گرنه در هر جمعه و اگر نتوانستی در هر ماه یک مرتبه و اگر نتوانستی در هر سال یک مرتبه بخوان ، خداوند متعال گناهانی را که ما بین آن دو نماز انجام گرفته باشد می آمرزد .سپس آن را بیان فرمود و توضیح آن به این ترتیب است : چهار رکعت است به تشهد و دو سلام . در رکعت اول بعد از سوره حمد سورة (اذا زلزلت ) و در رکعت دوم بعد از سورة ( و العادیات) و در رکعت سوم پس از حمد ، سورة ( اذا جاء نصرالله ) و در رکعت چهارم بعد از حمد سورة ( قل هو الله احد) و در هر رعت بعد از فراغ از قرائت پانزده مرتبه می گوید سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر و در رکوع همین تسبیحات را ده مرتبه می گوید و چون سر از رکوع بر می دارد ده مرتبه و در سجدة دوم ده مرتبه و بعد از سر بر داشتن پیش از اینکه برخیزد ، ده مرتبه می گوید و هر چهار رکعت را به همین تر تیب می خواند که مجموعاً 300مرتبه می شود . اگر نتواند این سوره ها را بخواند بجای آنها هم سورة قل هو الله احد را بخواند ، ثواب و فضیلت این نماز را بدست می آورد .خواندن نماز جعفر در هر موقع مستحب است ، ولی بهترین اوقات آن در روز جمعه هنگامی است که آفتاب در سطح زمین گسترش یافته باشد .علمای بزرگ اسلام و صلحای روزگار در این وقت برخواندن آن مواظبت داشته اند .نماز های مستحبی غیر از اینها نیز بسیار است به کتاب مفاتیح الجنان و غیر آن مراجعه بفرمایید . وقت نافله های یومیه