مسلمانان معتقد هستند اسلام کاملترین دین است لازمه این سخن این است که ادیان پیشین همه ناقص باشند در این صورت این سؤال پیش می آید که چرا خدا دین ناقص فرستاده است؟
مسلمانان معتقد هستند اسلام کاملترین دین است لازمه این سخن این است که ادیان پیشین همه ناقص باشند در این صورت این سؤال پیش می آید که چرا خدا دین ناقص فرستاده است؟ دین دارای دو بعد است. بعد ظاهری و بعد باطنی. بعد ظاهری دین مشتمل است بر امور اعتقادی، امور اخلاقی و امور عملی. به عبارت دیگر بعد ظاهری دین مشتمل است بر: 1- اموری که مربوط به قوه درک و فکر و عقل انسان است. 2- اموری که مربوط به ملکات و اوصاف درونی انسان است. 3- اموری که مربوط به افعال و اعمال انسان است. امور اول را عقائد و امور دوم را اخلاقیات و امور سوم را احکام می نامند. مطالب دیگری مثل تاریخ و جهان شناسی و مسائل علمی و ... نیز در دین آمده است که همگی با نگاه دقیق به یکی از این سه بخش مربوط می شوند . اصل مسائل اعتقادی در همه ادیان یکسان بوده و هیچ کدام از ادیان در امور اعتقادی در واقع امر باهم تفاوتی نداشته اند ؛ و اگر امروزه بین ادیان تفاوت و اختلاف عقیده دیده می شود این تفاوت و اختلاف ناشی از تحریف ادیان سابق است . بنابر این مسائل اعتقادی مطرح شده در اسلام در ادیان سابق نیز وجود داشته است ؛ البته درهر دینی مسائل اعتقادی به اندازه فهم مردم عصرنزول آن دین ارائه شده است. اسلام نیز از این قاعده مستثنی نیست ؛ یعنی در دین اسلام نیز مسائل اعتقادی متناسب با فهم مردم ارائه شده است؛ یعنی آیات و روایات به گونه ای بیان شده اند که هر کس به اندازه فهم خود از آنها استفاده می کند و چنین نیست که فهم این متون برای همه در یک مرتبه باشد. مسائل اخلاقی نیز در ادیان مختلف یکسان بوده است. البته آداب و رسوم و افعال اخلاقی- نه صفات اخلاقی- در هر زمانی متغیرند، حتی همین الان نیز تغییر می کنند و آنچه دین آورده، صفات اخلاقی است نه صرفا افعال اخلاقی. اما بخش سوم ظاهرِ دین یعنی احکام، خود به دو بخش احکام فردی و اجتماعی تقسیم می شوند. احکام اجتماعی هر دینی متناسب با نیازها و امکانات اجتماعی زمان نزول خود بوده است. روشن است که برای مردم زمان حضرت آدم یا شیث(ع) نمی شد احکام حکومتی نازل کرد چون جامعه بشری در آن زمان فاقد حکومت بود. اولین احکام اجتماعی به معنی واقعی کلمه ظاهرا بر حضرت نوح(ع) نازل شده است. هر چه جوامع پیچیده تر شده و نیازهای جدیدی یافته اند ادیان نیز متناسب با آن نیازها ، احکام اجتماعی جدیدی آورده اند تا اینکه در اسلام مردم از نظر قوه تفکر و تمدن و فرهنگ به حدی رسیدند که در آنها قوه اجتهاد و استنباط فروع از اصول به وجود آمد. لذا اسلام به گونه ای بیان شد که علما در هر زمانی بتوانند از راه اجتهاد، احکام اجتماعی متناسب با آن زمان را از منابع دین استنباط کنند. امت های قبلی از نظر ذخیره فرهنگی به آن اندازه از رشد نرسیده بودند که بتوانند آثارمذهبیشان را به خوبی نگه دارند و در آنها اجتهاد کنند لذا می بینیم که هیچ کدام از کتب آسمانی گذشته سالم و دست نخورده به دست ما نرسیده اند ؛ و تنها قرآن کریم است که سالم و تحریف نشده باقی مانده است ؛ و این خود نشانگر رشد فرهنگی مردم عصر اسلام است. مسلمین نه تنها اصل قرآن را حفظ کردند، حتی با روشهای ابداعی مثل حرکه گذاری قرآن و درست کردن علم صرف و نحو، اِعراب و حرکات و تلفظ کلمات قرآن را هم مثل زمان پیامبر(ص) حفظ نمودند؛ واجازه ندادند تغییرات قهری زبان عربی در طول تاریخ در متن قرآن کریم اثرگذار باشد. احکام فردی دین نیز در موارد زیادی در تمام ادیان یکسان بوده است به خصوص در اصل عمل ؛ مثلا همه ادیان نماز و روزه و ... داشته اند ولی شکل این امور در ادیان تفاوت داشته است ؛ و چون شکل این امور اعتباری و قرارداد شرعی است مشکلی ایجاد نمی شود ؛ حتی در خود اسلام نیز شکل نماز یا دیگر عبادات همواره ثابت نیست. مثلا در مسافرت نماز چهار رکعتی، دو رکعت می شود؛ یا شخص مریض نماز را نشسته یا خوابیده می خواند یا کسی که قادر به حرکت نیست به جای سجده و رکوع چشمانش را باز و بسته می کند و همه اینها در عین اینکه از نظر شکل ظاهری کاملا متفاوتند نماز محسوب می شوند. آنچه در این اعمال مهم است، اصل آنهاست نه شکل آنها البته تغییر شکل عبادات به دست شارع است وکسی حق ندارد از پیش خود آن را تغییر دهد لذا در شرایع مختلف شکل این اعمال به تناسب زمان متفاوت شده است. حتی در خود اسلام نیز شکل برخی اعمال در طول زمان عوض شده است ؛ مثلا در صدر اسلام قبله مسلمین ، بیت المقدس بود ولی بعدها به دستور الهی به سمت کعبه تغییر کرد. یا در ابتدا دستور خدا این بود که زن زناکار را حبس کنند، ولی بعداً دستور رجم (سنگسار) از جانب خداوند متعال صادر شد . همچنین در دین اسلام احکام فردی نیز رنگ و بوی اجتماعی یافته اند و علت این امر آن است که با رشد جوامع ، اتحاد از بین می رود و مردم از همدیگر بیگانه می شوند لذا در اسلام احکام فردی به احکام اجتماعی نزدیک شدند تا رابطه مردم از همه گسسته نشود. بنابراین در بعد ظاهری دین وقتی گفته می شود دین اسلام دین کامل است؛ مراد این است که اولاً این دین، دارای کاملترین احکام اجتماعی است و علت این کمال، تکامل یافتن جامعه در زمان پیامبر اسلام و بعد از آن است. ثانیا منظور این است که احکام فردی این دین نیز تحت تأثیر رشد جوامع به سمت اجتماعی شدن رفته و کاملتر شده است. ثالثا این دین به گونه ای است که علما می توانند از اصول آن، فروع را استنباط کنند که این نیز ناشی از رشد عقلی و فکری جامعه بشری بوده است. بر این اساس کامل شدن بعد ظاهری ادیان در طول تاریخ عمدتا در احکام بوده نه در عقائد و اخلاقیات ؛ و این تکامل ، تحت تأثیرتکامل جوامع بشری بوده است. یعنی خداوند متعال برای هر زمانی دین متناسب با آن زمان را نازل می کرده است تا نیازهای آنها را برآورده کند. اگر خداوند متعال از اول دین اسلام را بر مردم اعصار گذشته نازل می کرد امر عبثی بود ؛ چون بسیاری از احکام اسلام به درد آنها نمی خورد. اگر خدا این کار را می کرد مثل آن بود که پدری بخواهد فرزند هفت ساله خود را در کلاس دبیرستانی ثبت نام کند. روشن است که بچه تا کلاس های پایین تر را نگذراند نوبت به کلاس بالاتر نمی رسد . اینکه کسی بچه هفت ساله را به کلاس دبیرستانی راه دهد در حق آن بچه لطف نکرده است بلکه عمر او را ضایع کرده است. اما در بعد باطنی ادیان، باید توجه داشت که باطن هر دینی به اندازه سعه وجودی و عظمت باطنی پیامبر آن دین است ؛ یعنی باطن تورات به اندازه باطن حضرت موسی(ع) است و باطن انجیل معادل باطن حضرت عیسی(ع) است و باطن قرآن، باطن نبی اکرم است. یعنی کتاب هر پیامبری صورت کتبی خود اوست. در عصر حضرت عیسی(ع) بالاترین مرتبه وجودی از آن حضرت عیسی(ع) بود لذا همه افراد امت او از او پایین تر بودند و انجیل برای آنها کافی بود چون در هیچ امتی، افراد آن امت نمی توانند به مقام پیامبر آن امت برسند. بعد باطنی قرآن کریم به قدری عمیق است که نه تنها مردمان امتهای قبلی که انبیای آنها نیز نمی توانند به تمام حقیقت آن دست یابند. اگر حضرت عیسی(ع) قرآن را بخواند تنها به اندازه انجیل از آن می فهمد و حضرت موسی(ع) تنها به اندازه تورات از آن می فهمد؛ لذا اگر قرآن برای امتهای قبلی نازل می شد مثل این بود که تورات یا انجیل بر آنان نازل شده است. در واقع تورات و انجیل و صحف و دیگر کتب آسمانی همگی مراتبی از قرآن کریم هستند و قرآن، جامع همه کمالات آنهاست. قرآن باید برای امت آخرالزمان نازل می شد؛ چون تنها در این امت کسانی هستند که می توانند تمام آن را بفهمند ؛ تنها در این امت کسانی وجود دارند که انجیل و تورات ، جوابگوی تمام نیازهای علمی و معنوی آنها نیست و آنها اهل بیت(ع) هستند؛ چنین نیست که همه امت اسلام بتوانند به عمق قرآن دست یابند. اکثر مسلمین از قرآن به اندازه تورات و انجیل هم نمی فهمند، تنها قلیلی هستند که از قرآن بیش ازتورات و انجیل می فهمند و وجود آنها باعث شده است که کتابی در این حد نازل شود ؛ تا هم آنها بهره ببرند هم دیگران. بنابراین در بعد باطنی نیز به خاطر وجود انسانهای ویژه است که دینی با این عمق نازل شده است اگر آنها نبود دینی با این عمق هم نازل نمی شد. همچنین اگر امثال این افراد در زمانهای سابق می بودند این دین بر آنها هم نازل می شد. چنین نیست که وجود پیامبر در دریافت دین، مؤثر نباشد؛ قابلیت پیامبر و امت او در نزول آیات الهی مؤثر است. قرآن کامل ترین کتاب آسمانی است چون دریافت کننده آن کاملترین انسان است و در امت او ائمه(ع) وجود دارند که می توانند حقایق قرآن را دریابند و امام معصوم(ع) تا روز قیامت در زمین خواهد بود لذا قرآن نیز همیشه فهمنده دارد. طبق حدیث ثقلین قرآن و اهل بیت تا قیامت باهمند تا هر دو در کنار حوض کوثر بر پیامبر وارد شوند. پس به این معنی نیز اسلام دین کامل است چون پیامبر اسلام، انسان کامل است و در امت او نیز انسان هایی کاملتر از همه انبیاء(ع) وجود دارند. همچنین وقتی گفته می شود دین اسلام کاملترین دین است، مقصود این است که اسلام با تمام حقیقتش دین کامل است و بالاتراز آن ممکن نیست ؛ اما معنی این عبارت آن نیست که فهم ما از دین اسلام، کاملترین فهم است. در گذشته که آهنگ رشد مردم کند بوده است هرچند قرن ، یک دین کاملتر می آمده است ؛ اما از عصر پیامبر اسلام به بعد ، رشد فکری مردم به قدری زیاد شده است که لازم است هر لحظه دین جدیدی بیاید، لذا خداوند متعال دینی و کتابی فرستاد که دارای همه حقایق است ولی این دین و کتاب ِآن را به گونه ای قرار داد که مردم هر عصری به تناسب نیازهای زمان خودشان بتوانند حقایق را از این دین به دست آورند؛ لذا حقیقت دین اسلام کامل و ثابت است اما این حقیقت یکجا برای مردم ظاهر نمی شود بلکه به مرور زمان حقایق آن ظاهر می شود.یعنی در گذشته به مرور زمان دین های جدیدی می آمدند ولی بعد از پیامبر اسلام به جای تجدید دین ، معارف دین اسلام ، به مرور زمان به ظهور می رسد. وجود ائمه(ع) تا روز قیامت نیز برای همین است که در هر زمانی حقایق قرآن را به تناسب آن زمان ظاهر کنند. خود پیامبر(ص) در عصر خود ، مقداری از این حقایق را روشن نمود اما همه را ظاهر نکرد؛ بعد از او نیز هر امامی در عصر خود مقداری از حقایق را روشن کرد، تا زمان غیبت فرا رسید؛ در این زمان عده ای از علمای اسلام تحت تربیت اهل بیت (ع) به قدری رشد کرده بودند که می توانستند با قدرت اجتهاد خود حقایق پنهان دین را آشکار کنند لذا در این دوره کشف حقایق قرآن به شاگردان اهل بیت(ع) محول شد و کشف این حقایق همچنان ادامه دارد ؛ و هر چه به پیش می رود فهم امت اسلام از حقایق دین عمیقتر می شود لذا فهم علمای امروزی ما در تمام علوم اسلامی هزاران بار بیشتر از علمای زمان غیبت صغری شده است و این روند تا زمان ظهور امام عصر(ع) ادامه خواهد داشت. امام عصر(ع) هم که ظهور نمودند همه حقایق قرآن را به یک باره به مردم نخواهند فرمود بلکه باز به تدریج حقیقت اسلام را آشکار خواهد کرد؛ واین روند آشکار سازی معارف قرآن تا روز قیامت ادامه خواهد یافت . در واقع جامعه بشری در ابتدا مثل یک طفل دبستانی است که معلم در ابتدا فقط به اومطالب را یاد می دهد وانتظار ندارد که او خود ، دنبال یاد گرفتن باشد . در این دوره اگر خدا کتابی مثل قرآن می فرستاد و وظیفه کشف حقایق کتاب آسمانی را به خود جامعه واگذار می کرد بشر مثل همان طفل دبستانی از کسب معارف سر باز می زد. خداوند متعال مدام جامعه را کلاس به کلاس بالا آورد تا به مرحله ای رساند که خود بشر طالب فهم شد و خود مشتاق شکوفا شدن شد در این دوره مدتی معلمان الهی انسانهای مستعد جامعه را تحت نظارت گرفته و آنها را تشویق به تعمق و تفکر نمودند و آنگاه که این شاگردان به حد استنباط و اجتهاد رسیدند معلمین الهی خود را کنار کشیدند و از کنار ناظر کار این جامعه شدند تا جامعه فرصت خود شکوفایی بیابد ؛ و وقتی این جامعه به اوج فکری خود رسید آنگاه دوباره معلم الهی (امام زمان (ع) ) تشریف می آورد و باب جدیدی ازمعرف قرآن را می گشاید ؛ و شرط گشوده شدن این باب آن است که بشربا سعی خود به آن حدّ لازم از رشد بار یابد. پس حاصل مطلب این شد که دین برای انسانهای عادی ( غیر معصوم ) همواره در حال ظاهر شدن است ؛ و به یک معنا هنوز هم لحظه به لحظه از خفا به ظهورمی رسد و از باطن به ظاهر می آید؛ و این روند تا قیامت جاری است ؛ خدا را یک دین بیش نیست ؛ وهمان یک دین است که لحظه به لحظه در ظهور است.
عنوان سوال:

مسلمانان معتقد هستند اسلام کاملترین دین است لازمه این سخن این است که ادیان پیشین همه ناقص باشند در این صورت این سؤال پیش می آید که چرا خدا دین ناقص فرستاده است؟


پاسخ:

مسلمانان معتقد هستند اسلام کاملترین دین است لازمه این سخن این است که ادیان پیشین همه ناقص باشند در این صورت این سؤال پیش می آید که چرا خدا دین ناقص فرستاده است؟

دین دارای دو بعد است. بعد ظاهری و بعد باطنی. بعد ظاهری دین مشتمل است بر امور اعتقادی، امور اخلاقی و امور عملی. به عبارت دیگر بعد ظاهری دین مشتمل است بر:
1- اموری که مربوط به قوه درک و فکر و عقل انسان است.
2- اموری که مربوط به ملکات و اوصاف درونی انسان است.
3- اموری که مربوط به افعال و اعمال انسان است.
امور اول را عقائد و امور دوم را اخلاقیات و امور سوم را احکام می نامند. مطالب دیگری مثل تاریخ و جهان شناسی و مسائل علمی و ... نیز در دین آمده است که همگی با نگاه دقیق به یکی از این سه بخش مربوط می شوند . اصل مسائل اعتقادی در همه ادیان یکسان بوده و هیچ کدام از ادیان در امور اعتقادی در واقع امر باهم تفاوتی نداشته اند ؛ و اگر امروزه بین ادیان تفاوت و اختلاف عقیده دیده می شود این تفاوت و اختلاف ناشی از تحریف ادیان سابق است . بنابر این مسائل اعتقادی مطرح شده در اسلام در ادیان سابق نیز وجود داشته است ؛ البته درهر دینی مسائل اعتقادی به اندازه فهم مردم عصرنزول آن دین ارائه شده است. اسلام نیز از این قاعده مستثنی نیست ؛ یعنی در دین اسلام نیز مسائل اعتقادی متناسب با فهم مردم ارائه شده است؛ یعنی آیات و روایات به گونه ای بیان شده اند که هر کس به اندازه فهم خود از آنها استفاده می کند و چنین نیست که فهم این متون برای همه در یک مرتبه باشد.
مسائل اخلاقی نیز در ادیان مختلف یکسان بوده است. البته آداب و رسوم و افعال اخلاقی- نه صفات اخلاقی- در هر زمانی متغیرند، حتی همین الان نیز تغییر می کنند و آنچه دین آورده، صفات اخلاقی است نه صرفا افعال اخلاقی. اما بخش سوم ظاهرِ دین یعنی احکام، خود به دو بخش احکام فردی و اجتماعی تقسیم می شوند. احکام اجتماعی هر دینی متناسب با نیازها و امکانات اجتماعی زمان نزول خود بوده است. روشن است که برای مردم زمان حضرت آدم یا شیث(ع) نمی شد احکام حکومتی نازل کرد چون جامعه بشری در آن زمان فاقد حکومت بود. اولین احکام اجتماعی به معنی واقعی کلمه ظاهرا بر حضرت نوح(ع) نازل شده است. هر چه جوامع پیچیده تر شده و نیازهای جدیدی یافته اند ادیان نیز متناسب با آن نیازها ، احکام اجتماعی جدیدی آورده اند تا اینکه در اسلام مردم از نظر قوه تفکر و تمدن و فرهنگ به حدی رسیدند که در آنها قوه اجتهاد و استنباط فروع از اصول به وجود آمد. لذا اسلام به گونه ای بیان شد که علما در هر زمانی بتوانند از راه اجتهاد، احکام اجتماعی متناسب با آن زمان را از منابع دین استنباط کنند. امت های قبلی از نظر ذخیره فرهنگی به آن اندازه از رشد نرسیده بودند که بتوانند آثارمذهبیشان را به خوبی نگه دارند و در آنها اجتهاد کنند لذا می بینیم که هیچ کدام از کتب آسمانی گذشته سالم و دست نخورده به دست ما نرسیده اند ؛ و تنها قرآن کریم است که سالم و تحریف نشده باقی مانده است ؛ و این خود نشانگر رشد فرهنگی مردم عصر اسلام است. مسلمین نه تنها اصل قرآن را حفظ کردند، حتی با روشهای ابداعی مثل حرکه گذاری قرآن و درست کردن علم صرف و نحو، اِعراب و حرکات و تلفظ کلمات قرآن را هم مثل زمان پیامبر(ص) حفظ نمودند؛ واجازه ندادند تغییرات قهری زبان عربی در طول تاریخ در متن قرآن کریم اثرگذار باشد.
احکام فردی دین نیز در موارد زیادی در تمام ادیان یکسان بوده است به خصوص در اصل عمل ؛ مثلا همه ادیان نماز و روزه و ... داشته اند ولی شکل این امور در ادیان تفاوت داشته است ؛ و چون شکل این امور اعتباری و قرارداد شرعی است مشکلی ایجاد نمی شود ؛ حتی در خود اسلام نیز شکل نماز یا دیگر عبادات همواره ثابت نیست. مثلا در مسافرت نماز چهار رکعتی، دو رکعت می شود؛ یا شخص مریض نماز را نشسته یا خوابیده می خواند یا کسی که قادر به حرکت نیست به جای سجده و رکوع چشمانش را باز و بسته می کند و همه اینها در عین اینکه از نظر شکل ظاهری کاملا متفاوتند نماز محسوب می شوند. آنچه در این اعمال مهم است، اصل آنهاست نه شکل آنها البته تغییر شکل عبادات به دست شارع است وکسی حق ندارد از پیش خود آن را تغییر دهد لذا در شرایع مختلف شکل این اعمال به تناسب زمان متفاوت شده است. حتی در خود اسلام نیز شکل برخی اعمال در طول زمان عوض شده است ؛ مثلا در صدر اسلام قبله مسلمین ، بیت المقدس بود ولی بعدها به دستور الهی به سمت کعبه تغییر کرد. یا در ابتدا دستور خدا این بود که زن زناکار را حبس کنند، ولی بعداً دستور رجم (سنگسار) از جانب خداوند متعال صادر شد . همچنین در دین اسلام احکام فردی نیز رنگ و بوی اجتماعی یافته اند و علت این امر آن است که با رشد جوامع ، اتحاد از بین می رود و مردم از همدیگر بیگانه می شوند لذا در اسلام احکام فردی به احکام اجتماعی نزدیک شدند تا رابطه مردم از همه گسسته نشود.
بنابراین در بعد ظاهری دین وقتی گفته می شود دین اسلام دین کامل است؛ مراد این است که اولاً این دین، دارای کاملترین احکام اجتماعی است و علت این کمال، تکامل یافتن جامعه در زمان پیامبر اسلام و بعد از آن است. ثانیا منظور این است که احکام فردی این دین نیز تحت تأثیر رشد جوامع به سمت اجتماعی شدن رفته و کاملتر شده است. ثالثا این دین به گونه ای است که علما می توانند از اصول آن، فروع را استنباط کنند که این نیز ناشی از رشد عقلی و فکری جامعه بشری بوده است.
بر این اساس کامل شدن بعد ظاهری ادیان در طول تاریخ عمدتا در احکام بوده نه در عقائد و اخلاقیات ؛ و این تکامل ، تحت تأثیرتکامل جوامع بشری بوده است. یعنی خداوند متعال برای هر زمانی دین متناسب با آن زمان را نازل می کرده است تا نیازهای آنها را برآورده کند. اگر خداوند متعال از اول دین اسلام را بر مردم اعصار گذشته نازل می کرد امر عبثی بود ؛ چون بسیاری از احکام اسلام به درد آنها نمی خورد. اگر خدا این کار را می کرد مثل آن بود که پدری بخواهد فرزند هفت ساله خود را در کلاس دبیرستانی ثبت نام کند. روشن است که بچه تا کلاس های پایین تر را نگذراند نوبت به کلاس بالاتر نمی رسد . اینکه کسی بچه هفت ساله را به کلاس دبیرستانی راه دهد در حق آن بچه لطف نکرده است بلکه عمر او را ضایع کرده است.
اما در بعد باطنی ادیان، باید توجه داشت که باطن هر دینی به اندازه سعه وجودی و عظمت باطنی پیامبر آن دین است ؛ یعنی باطن تورات به اندازه باطن حضرت موسی(ع) است و باطن انجیل معادل باطن حضرت عیسی(ع) است و باطن قرآن، باطن نبی اکرم است. یعنی کتاب هر پیامبری صورت کتبی خود اوست. در عصر حضرت عیسی(ع) بالاترین مرتبه وجودی از آن حضرت عیسی(ع) بود لذا همه افراد امت او از او پایین تر بودند و انجیل برای آنها کافی بود چون در هیچ امتی، افراد آن امت نمی توانند به مقام پیامبر آن امت برسند. بعد باطنی قرآن کریم به قدری عمیق است که نه تنها مردمان امتهای قبلی که انبیای آنها نیز نمی توانند به تمام حقیقت آن دست یابند. اگر حضرت عیسی(ع) قرآن را بخواند تنها به اندازه انجیل از آن می فهمد و حضرت موسی(ع) تنها به اندازه تورات از آن می فهمد؛ لذا اگر قرآن برای امتهای قبلی نازل می شد مثل این بود که تورات یا انجیل بر آنان نازل شده است. در واقع تورات و انجیل و صحف و دیگر کتب آسمانی همگی مراتبی از قرآن کریم هستند و قرآن، جامع همه کمالات آنهاست. قرآن باید برای امت آخرالزمان نازل می شد؛ چون تنها در این امت کسانی هستند که می توانند تمام آن را بفهمند ؛ تنها در این امت کسانی وجود دارند که انجیل و تورات ، جوابگوی تمام نیازهای علمی و معنوی آنها نیست و آنها اهل بیت(ع) هستند؛ چنین نیست که همه امت اسلام بتوانند به عمق قرآن دست یابند. اکثر مسلمین از قرآن به اندازه تورات و انجیل هم نمی فهمند، تنها قلیلی هستند که از قرآن بیش ازتورات و انجیل می فهمند و وجود آنها باعث شده است که کتابی در این حد نازل شود ؛ تا هم آنها بهره ببرند هم دیگران.
بنابراین در بعد باطنی نیز به خاطر وجود انسانهای ویژه است که دینی با این عمق نازل شده است اگر آنها نبود دینی با این عمق هم نازل نمی شد. همچنین اگر امثال این افراد در زمانهای سابق می بودند این دین بر آنها هم نازل می شد. چنین نیست که وجود پیامبر در دریافت دین، مؤثر نباشد؛ قابلیت پیامبر و امت او در نزول آیات الهی مؤثر است. قرآن کامل ترین کتاب آسمانی است چون دریافت کننده آن کاملترین انسان است و در امت او ائمه(ع) وجود دارند که می توانند حقایق قرآن را دریابند و امام معصوم(ع) تا روز قیامت در زمین خواهد بود لذا قرآن نیز همیشه فهمنده دارد. طبق حدیث ثقلین قرآن و اهل بیت تا قیامت باهمند تا هر دو در کنار حوض کوثر بر پیامبر وارد شوند. پس به این معنی نیز اسلام دین کامل است چون پیامبر اسلام، انسان کامل است و در امت او نیز انسان هایی کاملتر از همه انبیاء(ع) وجود دارند.
همچنین وقتی گفته می شود دین اسلام کاملترین دین است، مقصود این است که اسلام با تمام حقیقتش دین کامل است و بالاتراز آن ممکن نیست ؛ اما معنی این عبارت آن نیست که فهم ما از دین اسلام، کاملترین فهم است. در گذشته که آهنگ رشد مردم کند بوده است هرچند قرن ، یک دین کاملتر می آمده است ؛ اما از عصر پیامبر اسلام به بعد ، رشد فکری مردم به قدری زیاد شده است که لازم است هر لحظه دین جدیدی بیاید، لذا خداوند متعال دینی و کتابی فرستاد که دارای همه حقایق است ولی این دین و کتاب ِآن را به گونه ای قرار داد که مردم هر عصری به تناسب نیازهای زمان خودشان بتوانند حقایق را از این دین به دست آورند؛ لذا حقیقت دین اسلام کامل و ثابت است اما این حقیقت یکجا برای مردم ظاهر نمی شود بلکه به مرور زمان حقایق آن ظاهر می شود.یعنی در گذشته به مرور زمان دین های جدیدی می آمدند ولی بعد از پیامبر اسلام به جای تجدید دین ، معارف دین اسلام ، به مرور زمان به ظهور می رسد. وجود ائمه(ع) تا روز قیامت نیز برای همین است که در هر زمانی حقایق قرآن را به تناسب آن زمان ظاهر کنند. خود پیامبر(ص) در عصر خود ، مقداری از این حقایق را روشن نمود اما همه را ظاهر نکرد؛ بعد از او نیز هر امامی در عصر خود مقداری از حقایق را روشن کرد، تا زمان غیبت فرا رسید؛ در این زمان عده ای از علمای اسلام تحت تربیت اهل بیت (ع) به قدری رشد کرده بودند که می توانستند با قدرت اجتهاد خود حقایق پنهان دین را آشکار کنند لذا در این دوره کشف حقایق قرآن به شاگردان اهل بیت(ع) محول شد و کشف این حقایق همچنان ادامه دارد ؛ و هر چه به پیش می رود فهم امت اسلام از حقایق دین عمیقتر می شود لذا فهم علمای امروزی ما در تمام علوم اسلامی هزاران بار بیشتر از علمای زمان غیبت صغری شده است و این روند تا زمان ظهور امام عصر(ع) ادامه خواهد داشت. امام عصر(ع) هم که ظهور نمودند همه حقایق قرآن را به یک باره به مردم نخواهند فرمود بلکه باز به تدریج حقیقت اسلام را آشکار خواهد کرد؛ واین روند آشکار سازی معارف قرآن تا روز قیامت ادامه خواهد یافت . در واقع جامعه بشری در ابتدا مثل یک طفل دبستانی است که معلم در ابتدا فقط به اومطالب را یاد می دهد وانتظار ندارد که او خود ، دنبال یاد گرفتن باشد . در این دوره اگر خدا کتابی مثل قرآن می فرستاد و وظیفه کشف حقایق کتاب آسمانی را به خود جامعه واگذار می کرد بشر مثل همان طفل دبستانی از کسب معارف سر باز می زد. خداوند متعال مدام جامعه را کلاس به کلاس بالا آورد تا به مرحله ای رساند که خود بشر طالب فهم شد و خود مشتاق شکوفا شدن شد در این دوره مدتی معلمان الهی انسانهای مستعد جامعه را تحت نظارت گرفته و آنها را تشویق به تعمق و تفکر نمودند و آنگاه که این شاگردان به حد استنباط و اجتهاد رسیدند معلمین الهی خود را کنار کشیدند و از کنار ناظر کار این جامعه شدند تا جامعه فرصت خود شکوفایی بیابد ؛ و وقتی این جامعه به اوج فکری خود رسید آنگاه دوباره معلم الهی (امام زمان (ع) ) تشریف می آورد و باب جدیدی ازمعرف قرآن را می گشاید ؛ و شرط گشوده شدن این باب آن است که بشربا سعی خود به آن حدّ لازم از رشد بار یابد.
پس حاصل مطلب این شد که دین برای انسانهای عادی ( غیر معصوم ) همواره در حال ظاهر شدن است ؛ و به یک معنا هنوز هم لحظه به لحظه از خفا به ظهورمی رسد و از باطن به ظاهر می آید؛ و این روند تا قیامت جاری است ؛ خدا را یک دین بیش نیست ؛ وهمان یک دین است که لحظه به لحظه در ظهور است.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین